سلام . امیدوارم که زندگیتان روز به روز گرم تر شود . لطفا ابتدا مقاله ( ازدواج ، تکامل یا افول ) از سایت تبیان را بخوانید .http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=167639دیگران ، آن گونه که ما دوست داریم نمی شوند . اگر دوست داریم که دیگران تغییر کنند ، باید بینش آنها تغییر کند و این کار به هیچ عنوان با زور امکان پذیر نیست. تازه اگر بینش افراد هم تغییر کند ، معلوم نیست همّتِ تغییر خود را داشته باشند . به جای آن که خود را به واسطه ی عدم پیشرفت ایشان ناراحت کنید ، سعی کنید که دائم به فکر رشد خود باشید و مطمئن باشید که در ایشان هم تأثیر خواهد گذاشت . در خصوص رابطه ی ایشان با مادر و خواهرشان ، هرچه شما بیشتر حساسیت به خرج دهید ، هم مشکلتان با همسرتان بیشتر خواهد شد و هم خود شما به هم می ریزید . اگر رفتار شما رفتاری صحیح و به دور از حساسیت باشد ، همسر شما بیشتر از آنکه از دیگران یاد بگیرد از خود شما یاد می گیرد و مهمتر این که وقتی برای شما این رفت و آمد ها مهم نباشد ، چیزی شما را ناراحت نمی کند . نکته ی آخر : سعی کنید ، مهمترین انتظاری را که در داخل منزل از همسرتان دارید بصورت عملیاتی و روشن در یک گفتگوی دوستانه و در موقعیت عاطفی مناسب به ایشان بگویید : در ابتدا از ایشان بخواهید که ایشان مهمترین خواسته ی خودشان را به شما بگویند ( یک کاری که از عهده شما بر می آید ) و بعد هم شما خواسته خود را در قالب یک کار روشن از ایشان بخواهید ( مثلا وقتی که من منزل می آیم ، به استقبالم بیایی و با گرمی مرا در آغوش بگیری). بدون این که قصد معامله کردن داشته باشید و فقط برای گرمتر شدن زندگی با هم تصمیم بگیرید که به قرار ها عمل کنید . پس از مدتی قرار بعدی را با هم بگذارید ( اگر قرار بعدی عملی نبود به دنبال اصلاح آن باشید ) . این کار باعث خواهد شد که شما به خواسته هایتان برسید و همچنین گرما نیز به زندگی شما برگردد.موفق باشید .
سلام
ضمن تشکر از سایت زیبا خلاق و جامعتون
من ایرانی تهرانی28ساله مهندس صنایع کارشناس کنترل پروژه متاهل هستم
آقای دکتر من مدت 1سال که با دختر داییم که دیپلم داره ازدواج کردم قبل از اون هم یک سال عقد بودیم .ما ظاهرا رابطه خیلی خوبی با هم داریم فقط خانمم خیلی به خانوادش وابسته است.از صبح که من میرم شرکت اون میره خونه خواهرش ویا خونه مادرش تا نیم ساعت قبل اینکه من بیام خونه. وقتی من میرسم خونه اون خیلی خسته است حوصله منو نداره من با رفتنش مشکلی ندارم اون حق داره بره ولی به نظر من اون تحت تاثیر من نیست و به شدت به هر حرفی که اونا بزنن انگاری وحی منزل باشه، گوش میده . من بارها تلاش کردم که اون یه کلاسی بره برای روحیش،کلاس ورزشی،ایروبیک،قرآن،مشاوره زندگی و ... اما همیشه متاسفانه انگار که این کلاسا وقت رفت و اومدشو به خونه اونا کم میکنه ،باهام همکاری نمی کنه میگه دوست ندارم برم. خلاصه همش دوست داره تو خونه اونا کار یدی کنه ،از اول من حدس میزدم از لحاظ فکری خیلی با هم فاصله داشته باشیم ولی فکر می کردم تغییر میکنه اما متاسفانه یک آدم ظاهربین سطحی و ... باقی مونده و اصلاً نمی خواد تغییر کنه حتی از من میخواد با دوستای من که هم خودشون هم زناشون تحصیل کرده اند کمتر رفت و آمد کنیم یا نکنیم من احساس میکنم احساس کمبود میکنه اما من این مسائل هیچ وقت بهش سرکوفت نزدم و فقط خواستم با محبت به یه اشتراک برسیم ضمن اینکه مادر خانمم خیلی تو زندگیم دخالت می کرد یعنی تو زندگی همه خواهر برادرای خودش و دیگران دخالت می کنه اما من اوایل با تذکر و در آخر توی یه دعوای حسابی که اصلاًدلم نمی خواست اتفاق بی افته تهدیدش کردم که خداروشکر دخالتاش خیلی کمتر شده اما نفوذش رو خانمم خیلی زیاده به حدی که اعصاب منو خورد میکنه چون من دوست دارم خانمم انجوری باشه که من میخوام نه اونجوری که مادرش میگه . من به خاطره زندگیم و آبروم سعی می کنم از خیلی از مسائل بگذرم اما گذشت من باعث شده خانمم به راهی که خودش می خواد ادامه بده من بارها بهش گفتم اینجوری هیچ پیشرفت فکری نمی کنی اما اون فقط دوست داره خونه داری کنه ، اینقدر به خواهرش و مادرش و... کمک میکنه که تو سن 26 سالگی دست درد و پا درد شدید داره من اگه بهش بگم به خودت فشار نیار عصبانی میشه خلاصه خیلی دلم می خواد فاصلم با اون کم بشه ولی نمیدونم چه جوری؟ لطفا راهنماییم کنید
سلام . امیدوارم که زندگیتان روز به روز گرم تر شود . لطفا ابتدا مقاله ( ازدواج ، تکامل یا افول ) از سایت تبیان را بخوانید .http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=167639دیگران ، آن گونه که ما دوست داریم نمی شوند . اگر دوست داریم که دیگران تغییر کنند ، باید بینش آنها تغییر کند و این کار به هیچ عنوان با زور امکان پذیر نیست. تازه اگر بینش افراد هم تغییر کند ، معلوم نیست همّتِ تغییر خود را داشته باشند . به جای آن که خود را به واسطه ی عدم پیشرفت ایشان ناراحت کنید ، سعی کنید که دائم به فکر رشد خود باشید و مطمئن باشید که در ایشان هم تأثیر خواهد گذاشت . در خصوص رابطه ی ایشان با مادر و خواهرشان ، هرچه شما بیشتر حساسیت به خرج دهید ، هم مشکلتان با همسرتان بیشتر خواهد شد و هم خود شما به هم می ریزید . اگر رفتار شما رفتاری صحیح و به دور از حساسیت باشد ، همسر شما بیشتر از آنکه از دیگران یاد بگیرد از خود شما یاد می گیرد و مهمتر این که وقتی برای شما این رفت و آمد ها مهم نباشد ، چیزی شما را ناراحت نمی کند . نکته ی آخر : سعی کنید ، مهمترین انتظاری را که در داخل منزل از همسرتان دارید بصورت عملیاتی و روشن در یک گفتگوی دوستانه و در موقعیت عاطفی مناسب به ایشان بگویید : در ابتدا از ایشان بخواهید که ایشان مهمترین خواسته ی خودشان را به شما بگویند ( یک کاری که از عهده شما بر می آید ) و بعد هم شما خواسته خود را در قالب یک کار روشن از ایشان بخواهید ( مثلا وقتی که من منزل می آیم ، به استقبالم بیایی و با گرمی مرا در آغوش بگیری). بدون این که قصد معامله کردن داشته باشید و فقط برای گرمتر شدن زندگی با هم تصمیم بگیرید که به قرار ها عمل کنید . پس از مدتی قرار بعدی را با هم بگذارید ( اگر قرار بعدی عملی نبود به دنبال اصلاح آن باشید ) . این کار باعث خواهد شد که شما به خواسته هایتان برسید و همچنین گرما نیز به زندگی شما برگردد.موفق باشید .