باسلام وخسته نباشید.کمتر از یکسال پیش با دختر خانمی که از خودم کوچکتراست عقد دائم کرده ام و قراراست طی بزودی مراسم ازدواج را برگزار کنیم.در ابتدای عقد مشکل خاصی نبود ولی بتدریج دچار اختلافات متعددی با هم شدیم .احساس میکنم او دختر آرزو های من نیست چه از لحاظ ظاهری و چه از لحاظ موقعیت خانوادگیش. یکی دیگر از این اختلافات متوجه خانواده من میباشد همسر من درخانواده ای کم جمعیت وآرام بزرگ شده در حالی که من خانوادهای شلوغ دارم و ایشان نسبت به خواهرانم حساسیت بیخود نشان میدهدو وقتی در جمع خانوادگی ما قرار میگیرد گوشه گیری و انزوا میکندو مدام ا عصاب من را بر هم میریزد تاحدی که بارها با هم بگومگوکرده ایم و خودم از بابت انتخاب وی پشیما ن شده وآرزو میکنم ای کاش ازدواج نمیکردم یا یکی از موردهای قبلی را انتخاب میکردم .من به خانواده ام علاقه دارم و تحمل دیدن رفتارهای بی ادبانه او را ندارم چند باری هم به طلاق فکر کرده ام.مافقط دوماه قبل از عقدبا هم صحبت کردیم .درضمن ایشان دیپلمه و خانه دار ومانند من اهل تهران میباشد واز لحاظ خانوادگی در سطح متوسط میباشد.خسته و درمانده ام و به آینده هیچ امیدی ندارم برای همین دوست ندارم مراسمعروسی بگیرم.لطفآ راهنمائیم کنید چه کنم.با تشکرفراوان
سلام .دوست عزیز ، اولا مطمئن باشید که با هرکسی که ازدواج می کردید ، مشکل خاص خودش را می داشت و هیچ وقت نمی توانستید کسی را پید کنید که به قول شما اعصابتان را به هم نریزد . ثانیا شما باید بدانید که برای چه باید ازدواج کرد و با ازدواج کردن باید به دنبال چه چیزی بود . اگر این را بفهمید و واقعا بخواهید که به سمت هدف ازدواج حرکت کنید ، نه تنها تحمل مشکلات برای شما ساده می شود ، بلکه به استقبال آنها می روید . برای فهم جواب این سوال ( علت ازدواج) ، مقاله ی ( ازدواج ، تکامل یا افول؟ ) در سایت تبیان را بخوانید و اگر لازم بود بازهم باهم گفتگو کنیم.موفق باشید .
عنوان سوال:

باسلام وخسته نباشید.کمتر از یکسال پیش با دختر خانمی که از خودم کوچکتراست عقد دائم کرده ام و قراراست طی بزودی مراسم ازدواج را برگزار کنیم.در ابتدای عقد مشکل خاصی نبود ولی بتدریج دچار اختلافات متعددی با هم شدیم .احساس میکنم او دختر آرزو های من نیست چه از لحاظ ظاهری و چه از لحاظ موقعیت خانوادگیش. یکی دیگر از این اختلافات متوجه خانواده من میباشد همسر من درخانواده ای کم جمعیت وآرام بزرگ شده در حالی که من خانوادهای شلوغ دارم و ایشان نسبت به خواهرانم حساسیت بیخود نشان میدهدو وقتی در جمع خانوادگی ما قرار میگیرد گوشه گیری و انزوا میکندو مدام ا عصاب من را بر هم میریزد تاحدی که بارها با هم بگومگوکرده ایم و خودم از بابت انتخاب وی پشیما ن شده وآرزو میکنم ای کاش ازدواج نمیکردم یا یکی از موردهای قبلی را انتخاب میکردم .من به خانواده ام علاقه دارم و تحمل دیدن رفتارهای بی ادبانه او را ندارم چند باری هم به طلاق فکر کرده ام.مافقط دوماه قبل از عقدبا هم صحبت کردیم .درضمن ایشان دیپلمه و خانه دار ومانند من اهل تهران میباشد واز لحاظ خانوادگی در سطح متوسط میباشد.خسته و درمانده ام و به آینده هیچ امیدی ندارم برای همین دوست ندارم مراسمعروسی بگیرم.لطفآ راهنمائیم کنید چه کنم.با تشکرفراوان


پاسخ:

سلام .دوست عزیز ، اولا مطمئن باشید که با هرکسی که ازدواج می کردید ، مشکل خاص خودش را می داشت و هیچ وقت نمی توانستید کسی را پید کنید که به قول شما اعصابتان را به هم نریزد . ثانیا شما باید بدانید که برای چه باید ازدواج کرد و با ازدواج کردن باید به دنبال چه چیزی بود . اگر این را بفهمید و واقعا بخواهید که به سمت هدف ازدواج حرکت کنید ، نه تنها تحمل مشکلات برای شما ساده می شود ، بلکه به استقبال آنها می روید . برای فهم جواب این سوال ( علت ازدواج) ، مقاله ی ( ازدواج ، تکامل یا افول؟ ) در سایت تبیان را بخوانید و اگر لازم بود بازهم باهم گفتگو کنیم.موفق باشید .





سوال مرتبط یافت نشد
مسئله مرتبط یافت نشد
1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین