باسلام و عرض ادب بنده حدود دوسال است که از شوهرم جدا شده ام و ی دختر 6 ساله دارم که حضانت او بامن است، حدود 2 ماه است که ازدواج کرده ام با مردی که یک دختر 10 ساله دارد ارتباط دخترها باهم خوب است مثل همه بچه ها بازی می‌کنند، دعوا میکنند دوباره آشتی می‌کنند، سعی کردم جای مادرش رابرایش پرکنم تا جایی که مرا مادر صدا می کند. دختر خودم به دلیل نبودن پدر بالای سرش خیلی به من وابسته شده بود و همیشه ترس از دست دادن من را دارد ولی اکنون کمی از وابستگیش کم شده، همسرم هوا را خیلی دوست دارد و با او بازی میکند، دختر من هم اورا بابا صدا میزند. دختر شوهرم هفته ای یکبار سه شنبه ها حق دیدن مادرش را دارد الان حدود دو هفته ای میشود که هر هفته که دخترش به دیدن مادرش میرود از دختر من بهونه میگیرد که چرا باید دخترت اینقدر لوس باشد چرا وقتی من به خانه می‌آیم باید بیاید روی پایت بنشیند یا ازتو چیزی میخواهد. و این بحث بالا میگیرد. که دخترت تربیت ندارد، گستاخ است و...سعی کردم هر هر دوباری که طی این دو هفته پیش آمده من کوتاه بیایم و بادخترم صحبت کردم که وقتی بابا هست سراغ من نیاید وبا صوفیا(دختر شوهرم) بازی کند. ولی حس میکنم احساس آرامش ندارد چون وقتی شوهرم دستشویی می رود با سرعت میآید بغلم و زود فرار میکند تا او نبیندش. حالا از شما خواهش میکنم به من بگویید من با شوهرم چه رفتاری کنم که نه بدش بیاید و هم اینکه بفهمد این وابستگی باید کم کم باشد. لطفا مرا هر طور که میتوانید راهنمایید کنید. چون خودم هم با این وضعیت احساس خوبی ندارم.
سلام . به همسرتان بگویید که دخترتان نسبت به این مسئله حساس شده است و نمی توان این حساسیت را دفعی کم کرد و الا باعث می شود که دخترتان از همسرتان فاصله بگیرد و رابطه ی رفاقتی ایشان با دخترتان خراب خواهد شد . سعی کنید که با این صحبت ها حساسیت شوهرتان را کم کنید و با هم راهکار اجرائی و بدون حساسیت برای بر طرف کردن مشکل پیدا کنید . اگر نشد باهم حضور نزد مشاور بروید تا مشاور بتواند اشتباه ایشان را به ایشان متذکر گردد. موفق باشید .
عنوان سوال:

باسلام و عرض ادب
بنده حدود دوسال است که از شوهرم جدا شده ام و ی دختر 6 ساله دارم که حضانت او بامن است، حدود 2 ماه است که ازدواج کرده ام با مردی که یک دختر 10 ساله دارد ارتباط دخترها باهم خوب است مثل همه بچه ها بازی می‌کنند، دعوا میکنند دوباره آشتی می‌کنند، سعی کردم جای مادرش رابرایش پرکنم تا جایی که مرا مادر صدا می کند. دختر خودم به دلیل نبودن پدر بالای سرش خیلی به من وابسته شده بود و همیشه ترس از دست دادن من را دارد ولی اکنون کمی از وابستگیش کم شده، همسرم هوا را خیلی دوست دارد و با او بازی میکند، دختر من هم اورا بابا صدا میزند. دختر شوهرم هفته ای یکبار سه شنبه ها حق دیدن مادرش را دارد الان حدود دو هفته ای میشود که هر هفته که دخترش به دیدن مادرش میرود از دختر من بهونه میگیرد که چرا باید دخترت اینقدر لوس باشد چرا وقتی من به خانه می‌آیم باید بیاید روی پایت بنشیند یا ازتو چیزی میخواهد. و این بحث بالا میگیرد. که دخترت تربیت ندارد، گستاخ است و...سعی کردم هر هر دوباری که طی این دو هفته پیش آمده من کوتاه بیایم و بادخترم صحبت کردم که وقتی بابا هست سراغ من نیاید وبا صوفیا(دختر شوهرم) بازی کند. ولی حس میکنم احساس آرامش ندارد چون وقتی شوهرم دستشویی می رود با سرعت میآید بغلم و زود فرار میکند تا او نبیندش. حالا از شما خواهش میکنم به من بگویید من با شوهرم چه رفتاری کنم که نه بدش بیاید و هم اینکه بفهمد این وابستگی باید کم کم باشد. لطفا مرا هر طور که میتوانید راهنمایید کنید. چون خودم هم با این وضعیت احساس خوبی ندارم.


پاسخ:

سلام . به همسرتان بگویید که دخترتان نسبت به این مسئله حساس شده است و نمی توان این حساسیت را دفعی کم کرد و الا باعث می شود که دخترتان از همسرتان فاصله بگیرد و رابطه ی رفاقتی ایشان با دخترتان خراب خواهد شد . سعی کنید که با این صحبت ها حساسیت شوهرتان را کم کنید و با هم راهکار اجرائی و بدون حساسیت برای بر طرف کردن مشکل پیدا کنید . اگر نشد باهم حضور نزد مشاور بروید تا مشاور بتواند اشتباه ایشان را به ایشان متذکر گردد. موفق باشید .





سوال مرتبط یافت نشد
مسئله مرتبط یافت نشد
1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین