با سلام و خسته نباشید. من 3 سال است که ازدواج کردم و همسرم تک فرزند خانواده است. با دخالت های بیجای مادر شوهرم و عدم استقلال فکری و بلوغ فکری همسرم به دلیل تک فرزند بودن و عدم احساس مسئولیت و وظیفه شناسی ایشان ، همسرم با خواسته مادرش که خود بی اخیتار و ارداه است دادخواست طلاق داده وحدود 15روز پیش مادرش به اتفاق زن عمو و عموم و پدر همسرم با راه انداختن دعوا مرافعه از خونه بیرونم کردند و وسایل و جهیزیه ام را به جایی دیگه که اصلا خبرندارم انتقال دادند. موقع دادگاهی ام قاضی ازش سوال کرد که برای چی اومدی با پاسخ به اینکه من می خواهم از شوهرم جدا بشم اومده و نمیخاد من را طلاق بده. دلایل عمده طلاقش هم اینکه من بدهکارهم، پاره وقت می رم سر کار و دیر می آم و تسویه حساب دانشگاه من را داده و ببخشید حرفهایی بی ربطی که هیچ کدام حرف های محکمه پسندی نبود را گفت. و چون من همسر خودم را می شناسم می دانم که قلبا دوسم داره و فقط حرفهایی بوده که مثل نوار به مغز همسرم دادند که خودکار وار بگوید . همسرم بسیار فکر آشفته ایی داره چون تک فرزنده اصلا نذاشتند بار بیاد استقلال فکری وتصمیم گیری داشته باشه. حالا من و همسرم مثل دو تا کبوتر برای هم بال بال می زنیم و با وجود تهمت ها و مشکلاتی که برام توی زندگی درست کردند دوست ندارم از همسرم جدا بشم. به قول خودشون که به یکی از دوستانمان گفته بودند که می خواستند من را بتروسنند نمی دونستند تا اینجا کشیده می شه. اما من به قاضی و مشاور گفتم که طلاق نمی گیرم. اما حالا با خودم می گم اگه مادرش نذاشت چیکار کنم؟ چون اونها می خواهند روی زندگی من و خود من و همسرم بیشتر از این تسلط داشته باشند و نمی ذارند ما احساس استقلال و بزرگی کنیم و بریا زندگی خودمون تصمیم گیری کنیم و من بروم با آونها در یک اتاق دیگه در خانه آنها زندگی کنم که مدام تحت نظرشان باشم. این برای من غیر قابل تحمله. اونها می خواند من را تحت فشار بزارند چون می دونند من همسرم را دوست دارم کوتاه بایم و به خاطر همسرم برم. اما همسرم هم جای پری برای من نداشته و هیچ خلا من را پر نکرده تازه خلاهای زیادی هم اضتافه کرده. من نمی خواهم بیوه باشم و زندگی دیگری را تجربه کنم. و خانواده ام کقتند که همسر من مرد زندگی نمی شود. اما من می خواهم بیشتر از این صبور باشم و مدارا کنم و همسرم مرور زمان به خودش بیاد. اما به ازای چی ؟ که جواین آرزوهایم و... به باد خواهد رفت . لطفا من را راهنمایی کنید که چیکار کنم؟
سلام. امیدوارم که هرچه سریعتر زندگیتان سامان پیدا کند . اگر قرار باشد زندگیتان این گونه که شما توصیف کردید ، ادامه پیدا کند ، بعید به نظر می رسد که بتوانید تحمل کنید ؛ لازم است که در همسرتان تغییراتی ایجاد گردد تا آرامش به زندگیتان برگردد. به آنچه که پدر و مادر به شما می گویند ، عمل کنید . اگر در همسرتان تغییری ایجاد شود ، نظر پدر و مادرتان نیز تغییر خواهد کرد.موفق باشید.
عنوان سوال:

با سلام و خسته نباشید.
من 3 سال است که ازدواج کردم و همسرم تک فرزند خانواده است. با دخالت های بیجای مادر شوهرم و عدم استقلال فکری و بلوغ فکری همسرم به دلیل تک فرزند بودن و عدم احساس مسئولیت و وظیفه شناسی ایشان ، همسرم با خواسته مادرش که خود بی اخیتار و ارداه است دادخواست طلاق داده وحدود 15روز پیش مادرش به اتفاق زن عمو و عموم و پدر همسرم با راه انداختن دعوا مرافعه از خونه بیرونم کردند و وسایل و جهیزیه ام را به جایی دیگه که اصلا خبرندارم انتقال دادند. موقع دادگاهی ام قاضی ازش سوال کرد که برای چی اومدی با پاسخ به اینکه من می خواهم از شوهرم جدا بشم اومده و نمیخاد من را طلاق بده. دلایل عمده طلاقش هم اینکه من بدهکارهم، پاره وقت می رم سر کار و دیر می آم و تسویه حساب دانشگاه من را داده و ببخشید حرفهایی بی ربطی که هیچ کدام حرف های محکمه پسندی نبود را گفت. و چون من همسر خودم را می شناسم می دانم که قلبا دوسم داره و فقط حرفهایی بوده که مثل نوار به مغز همسرم دادند که خودکار وار بگوید . همسرم بسیار فکر آشفته ایی داره چون تک فرزنده اصلا نذاشتند بار بیاد استقلال فکری وتصمیم گیری داشته باشه. حالا من و همسرم مثل دو تا کبوتر برای هم بال بال می زنیم و با وجود تهمت ها و مشکلاتی که برام توی زندگی درست کردند دوست ندارم از همسرم جدا بشم. به قول خودشون که به یکی از دوستانمان گفته بودند که می خواستند من را بتروسنند نمی دونستند تا اینجا کشیده می شه. اما من به قاضی و مشاور گفتم که طلاق نمی گیرم. اما حالا با خودم می گم اگه مادرش نذاشت چیکار کنم؟ چون اونها می خواهند روی زندگی من و خود من و همسرم بیشتر از این تسلط داشته باشند و نمی ذارند ما احساس استقلال و بزرگی کنیم و بریا زندگی خودمون تصمیم گیری کنیم و من بروم با آونها در یک اتاق دیگه در خانه آنها زندگی کنم که مدام تحت نظرشان باشم. این برای من غیر قابل تحمله. اونها می خواند من را تحت فشار بزارند چون می دونند من همسرم را دوست دارم کوتاه بایم و به خاطر همسرم برم. اما همسرم هم جای پری برای من نداشته و هیچ خلا من را پر نکرده تازه خلاهای زیادی هم اضتافه کرده.
من نمی خواهم بیوه باشم و زندگی دیگری را تجربه کنم. و خانواده ام کقتند که همسر من مرد زندگی نمی شود. اما من می خواهم بیشتر از این صبور باشم و مدارا کنم و همسرم مرور زمان به خودش بیاد. اما به ازای چی ؟ که جواین آرزوهایم و... به باد خواهد رفت . لطفا من را راهنمایی کنید که چیکار کنم؟


پاسخ:

سلام. امیدوارم که هرچه سریعتر زندگیتان سامان پیدا کند . اگر قرار باشد زندگیتان این گونه که شما توصیف کردید ، ادامه پیدا کند ، بعید به نظر می رسد که بتوانید تحمل کنید ؛ لازم است که در همسرتان تغییراتی ایجاد گردد تا آرامش به زندگیتان برگردد. به آنچه که پدر و مادر به شما می گویند ، عمل کنید . اگر در همسرتان تغییری ایجاد شود ، نظر پدر و مادرتان نیز تغییر خواهد کرد.موفق باشید.





سوال مرتبط یافت نشد
مسئله مرتبط یافت نشد
1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین