سلام . ایجاد شدن تغییر در انسانها ساده نیست ؛ وقتی به خودمان مراجعه می کنیم ، می بینیم که ایراداتی را که داریم ، نمی توانیم به این راحتی بر طرف کنیم . تازه خیلی اوقات ایراداتمان را نمی دانیم و بعدا متوجه می شویم . حال وقتی در خصوص خود ما ، ایجاد تغییر به این سختی است ، چگونه می توانیم انتظار داشته باشیم که دیگران را تغییر دهیم . شما به جای آنکه به دنبال تغییر روحیات خانواده ی شوهر باشید ( که به مراتب سخت است ) ، به دنبال این باشید که از رفتار آنها ناراحت نشوید ؛ اگر شاید ما هم جای آنان در یک روستا زندگی می کردیم ، روحیات آنها را پیدا می کردیم. اگر خدا به ما لطف کرده و در یک خانواده ی فهیم به دنیا آمده ایم ، نباید دیگران را از این بابت سرزنش کنیم . این جور افکار می توانند ناراحتی شما را در قبال رفتار آن خانواده پایین بیاورند . نکته ی دیگر آنکه وقتی رفتار شوهر شما تغییر می کند ، شما نباید مقابله به مثل کنید ( که نتیجه اش دعوا و ... بشود ) بلکه باید با حوصله و سر فرصت با ایشان گفتگو کنید . در خصوص منت بودن آمدن خواهر شوهرتان هم بستگی به نوع رفتار ایشان دارد . موفق باشید .
با سلام و خسته نباشید- مدت 6 ساله که ازدواج کرد . خودم تهرانی هستم لیسانس هستم و 2تا خواهر2 برادر دارم که همشون لیسانس و فوق لیسانس هستن و شاغلند (دبیر-کارمند) خودم هم کارمند یک نهاد دولتی هستم.پدرم هم بازنشسته بانکه وضع اقتصادی خوبی هم داریم -پدرم هم مدت 51 ساله ساکن تهران است (اهل محلات است) - همسرم شهرستانیه و توسط شوهر خاله ام به ما معرفی شد لیسانس بود کارمند بانک الان داره فوق می گیره اولش نمی خواستم قبول کنم بخاطر شهرستانی بودنش و وضع اقتصادیشون که پایین ترن اما با صرار اطرافیان و اینکه خ
سلام . ایجاد شدن تغییر در انسانها ساده نیست ؛ وقتی به خودمان مراجعه می کنیم ، می بینیم که ایراداتی را که داریم ، نمی توانیم به این راحتی بر طرف کنیم . تازه خیلی اوقات ایراداتمان را نمی دانیم و بعدا متوجه می شویم . حال وقتی در خصوص خود ما ، ایجاد تغییر به این سختی است ، چگونه می توانیم انتظار داشته باشیم که دیگران را تغییر دهیم . شما به جای آنکه به دنبال تغییر روحیات خانواده ی شوهر باشید ( که به مراتب سخت است ) ، به دنبال این باشید که از رفتار آنها ناراحت نشوید ؛ اگر شاید ما هم جای آنان در یک روستا زندگی می کردیم ، روحیات آنها را پیدا می کردیم. اگر خدا به ما لطف کرده و در یک خانواده ی فهیم به دنیا آمده ایم ، نباید دیگران را از این بابت سرزنش کنیم . این جور افکار می توانند ناراحتی شما را در قبال رفتار آن خانواده پایین بیاورند . نکته ی دیگر آنکه وقتی رفتار شوهر شما تغییر می کند ، شما نباید مقابله به مثل کنید ( که نتیجه اش دعوا و ... بشود ) بلکه باید با حوصله و سر فرصت با ایشان گفتگو کنید . در خصوص منت بودن آمدن خواهر شوهرتان هم بستگی به نوع رفتار ایشان دارد . موفق باشید .
- [سایر] سلام خسته نباشید وقت شما بخیر . من جوانی 27 ساله هستم که با دختری 32 ساله که ساکن تهران هستیم اشنا شده ام و چندین جلسه با هم صحبت کره ایم در زمینه های مختلف هم خانواده من و هم خانواده دختر خانوم در جریان ملاقات ما بوده اند من سه تا خواهر دارم و دو تا برادر در ضمن دو تا خواهر و یکی از برادرام ازدواج کردن. دوختر خانم یک خواهر و یک برادر داره که هیچ کدام ازدواج نکردن هر دوی ما در این زمینه ها به نقطه مشترک رسیده ایم اسلیت خانواده دختر لور هستن اسلیت خانواده من همدانی هستن تا حدودی ما هم لور محسوب میشویم تحصیلات و مدارک من :کاردانی نرم افزار کامپیوتر تحصیلات و مدارک دختر خانم:کاردانی تربیت مربی شغل من : مغازه خدمات کامپیوتری شغل دختر خانوم : اداره یکی از ارگان ها خانواده من از لحاظ مذهبی : معمولی خانواده دختر خانم از لحاظ مذهبی : معمولی شغل پدر من : ساختمانی شغل در دختر خانم : بازنشسته نکته : بیماری ها برادر دختر خانم دارای بیماری دوقطبی و دوپلار هست قرص کاربا ما زپین می خوره و قش می کنه که این بیماری در سن چهار سالگی به دلیل آب اوردن مغز ایشان به وجود امد بیماری های من : من هم دارای همین بیماری دو قطبی هستم همین قرص می خورم منتها من قش نمی کنم من عصبانیت داشتم که به این قرص کنترل شده و به حالت عادی زندگی میکنم دختر خانم با این شرایت من کناره امده و دختر خانم فردی با خصوصیات اخلاقی ارام و متعادل هست و میدونه که باید چه رفتاری داشته باشه با من در اخر خانواده من با این ازدواج راضی نیستن زیاد به دلیل اختلاف سنی با تشکر و یک دنیا ممنونم از شما
- [سایر] با سلام و سپاس از شما بابت من بعد از حدود بیش از یک سال که به دنبال یافتن مورد مناسبی جهت امر ازدواج بودم، توانستم از طریق معرفی یکی از اعضای فامیل با یک خانواده خوب آشنا بشم. بهتره اول از شرایط خودم بگم: من ساکن زاهدانم و لیسانس حسابداریم رو از دانشگاه ملی روزانه گرفتم و پشت بندش دو سال هم سرباز امریه بودم. بعدش هم افتادم به جون آزمون دادن برای استخدام. یک آزمون رو تا مرحله مصاحبه هم پیش رفتم و مونده جوابیه گزینش و یکی دیگه هم هنوز مصاحبه شروع نشده. امید فراوان دارم تا حداکثر ظرف پایان امسال یه جای خوب برم سر کار. شخصاً آدمی هستم که مسائل مذهبی و اعتقادی برام فوق العاده مهمه. تنها یه دوست صمیمی دارم که شاخصه بارزش هم مذهبی بودنشه. برای انتخاب همسر هم مثل بعضیا رنگ چشم همسر و شبیه فلان هنرپیشه باشه و شاغل بودنش و بابای پولدار داشتنش هم واسم اصلاً اهمیتی نداره. مهمترین معیارها برای من پایبندی به مسائل دینیه. نماز، حجاب، اخلاق خوب، خانواده متدین و قس علی هذا... از لحاظ اقتصادی هم خانواده ما در یه حد متوسط هستیم شاید هم کمی رو به پایین. این موردی هم که گفتم به تازگی معرفی شدن، طی دو مرحله دیداری که به واسطه همون معرف داشتیم (به صورت خانوادگی) تقریباً میشه گفت همون ویژگیهای مد نظر من رو دارن. البته این دختر خانم هم بابای پولدار داره هم خودشون شاغل هستن. البته اونطور که خواهرم ازشون پرسیدن کارشون طوریه که با نامحرم ارتباطی ندارن و همکاراشون هم همه خانم هستن. اما در یک کلام بخوام بگم مشکل من با شاغل بودن این خانم هست. از اونجایی که مدیریت خونه و بچه ها بستگی زیادی به زن خونه داره و تو اطرافیان هم کم ندیدم خانمهای شاغلی که به دلیل شاغل بودن نمیتونن وقت کافی برای امور داخلی خونه و رسیدگی به شوهر و بچه ها بزارن. حالا به نظرتون من چطور با این قضیه برخورد کنم؟! اصرار من برای ترک شغل ایشون کار درستیه؟ مورد دیگه هم بحث فامیله. درسته که از لحاظ فرهنگی تشابه خوبی بین خانواده ها هست، اما در بحث فامیل قضیه کاملاً برعکسه. توی فامیل ما انسانهای محترم زیادی هستن اما اینکه مدیر و پزشک و کارخونه دار و سرهنگ و ... باشن نه. اما فامیل ایشون هم از لحاظ تعدادی خیلی بزرگتر (چیزی در حدود 22 تا عمه و عمو و خاله و دایی دارن) و هم از لحاظ وجهه اجتماعی و شغلی به هیچ وجه قابل مقایسه نیستند و اصطلاحاً سرن. تو این مورد هم اگر ممکنه راهنمایی بفرمایید که آیا این اختلاف سطح فامیلی در آینده تأثیرات منفی خواهد داشت یا نه؟ اصولاً جایگاه فامیل تو مسئله ازدواج چیه؟
- [سایر] سلام حاج آقا وقت شما بخیر... 1- من دختری 29 ساله و فوق لیسانس هستم.. 2- چهار سال پیش عقد ناموفقی داشتم که بنا به دلایل خودش به هم خورد و من از نامزد سابق جدا شدم در طول 8 ماهی که عقد بودم به هیچ وجه رابطه ی جنسی با هم نداشتیم و بنده از لحاظ فیزیولوژیکی " دختر " هستم . 3- حدودا 4 ماه قبل آقایی به خواستگاری من اومدن که با هم نزدیک به 15 سال اختلاف سنی داشتیم..ایشون هم فوق لیسانس بود و کارمند یه اداره دولتی و جدیدا هم دکترا قبول شدن... 4- پدر و مادرش بنا به دلایلی که صحتش هیچوقت مشخص نشد برای من و خانواده م چند سال قبل از هم جدا شده بودن و این آقا با مادر و سه خواهرشون زندگی میکنن و نان آور خانواده شون هستن و به شدت هم خانواده روی ایشون حساس بودن 5- از نظر ظاهری هم ایشون چاق بود و هرچقدر هم بنده میگفتم باید لاغر بشی تمایلی نشون نمی داد و میگفت که چاقی مشکلی بوجود نمیاره ولی بالاخره با اصرارهای زیاد من با اکراه تمام شروع به ورزش کرد و مدام می نالید و غر میزد 6- اوایل من با سن و سالشون مشکلی نداشتم چون با خودم میگفتم که ایشون پخته و با تجربه ست و بچه نیست و خیلی هم خوبه ..اما حاج آقا مشکل اینجا بود که به دلیل اینکه ایشون ساکن یه شهرستان دیگه ای بودن ما مجبور بودیم به مدت یک ماه اون هم فقط از طریق تلفن و اس ام اس همدیگه رو بشناسیم ..!! علی رغم میل باطنی ، پذیرفتم این شیوه رو...حاج آقا اوایل من خیلی مشتاق بودم به این رابطه و ازدواج با این آقا اما ایشون خیلی زود رنج بود و تا کوچکترین اختلاف نظری پیش میومد بشدت ناراحت میشد و حتی قهر میکرد و یکی دو روز اصلا خبری ازش نبود بعد هم که پیداش میشد بهانه می آورد که گوشیم بدهی داشته و یه طرفه بوده و از این حرفها که من مطمئن بودم راست نمی گه ...روحیه ی فوق العاده حساسی داشت و کلا باید نازک تر از گل به ایشون کسی نگه و جالب این بود که تقریبا هر اختلاف نظری که پیش میومد می گفت که تو داری به من بی احترامی میکنی ...تو داری منو تحقیر میکنی و...به قول امروزی ها یخورده زیادی ( پاستوریزه ) بود !!..جالبه که حتی دو سه بار پشت تلفن بغض کرد و من واقعا داشتم شاخ در می آوردم ! من هم واقعا خسته شده بودم و بالاخره به ایشون جواب رد دادم ...اما این جواب رد به قدری به ایشون برخورد و ناراحتش کرد که احساس کردم انگار بهش فحش دادم ! ایشون به من گفت که تو به من مدیونی و باید جوابگوی خدا باشی .. اما حاج آقا به نظر شما من کار درستی کردم که ردش کردم ؟ من واقعا به ایشون مدیونم ؟ ضمنا خانواده ام می گن که چون شرایطش خوب بوده اشتباه کردی که ردش کردی و به اخلاقاش زیاد سخت گرفتی چون همه همینطوری ان ! ممنونم میشم از راهنمایی تون ..