با سلاممادر عزیز ، بهتر هست با همسرتان صحبت نمایید یا حتی این نامه را با هم بخوانید . اگر روند تربیت فرزند شما به همین شکل ادامه پیدا کند . فرزند شما تربیتش بدین شکل مختل خواهد شد . سردر گمی در تعبیر بد و خوب پیدا خواهد نمود و شما به عنوان پدر و مادر بدین شکل اعتبارتان را از دست خواهید داد .برای حل مشکل بایست برنامه تعریف کنید . اول اینکه کودک شما در سنی است که بایستبه مهد فرساده شود . تا مهارتهای ارتباطی را در ارتباط با همسالانش بیاموزد و هوش اجتماعیش رشد کند . دوم اینکه با مادر و اقوامی که در آپارتمان هستند صحبت نمایید . از بودن با آنها ابراز خوشحالی کنید اما از آنها بخواهید در تربیت فرزندتان به شما کمک نمایند . بدین شکل که اولا بدون اجازه شما فرزندتان را نپذیرند . با این کار فرزند شما میغهمد که در اعمالش بایست شما را در جریان قرار دهد و شما افراد مهم زندگی او هستید . دوم اینکه از اقوام به عنوان بهانه برای اعمال ناشاسیت خود و یا فرار از مسئولیت استفاده نکند . خودتان هم روزهای مشخصی را یا ساعات مشخصی را برای این رفت و آمد به منزل مادر بزرگ و یا اقوام دیگر تعریف کنید . کودکان بسیار راحت عادت میکنند دو هفته برنامه را شما اجرا کنید و به هیچ وجه از برنامه خارج نشوید خواهید دید هفته سوم فرزندتان کامل برنامه را اجرا خواهد نمود . سعی کنید فرزندتان نقطه ضعف از رابطه فامیلی شما پیدا نکند و از مادر همسرتان بخواهید با شما هماهنگ باشد . اگرنه کودکان آنقدر با هوش هستند که از این شکاف سوء استفاه میکنند . همچنین در منزل وظایف را توام با بازی و شادی داشته باشید تا لحظات خوب را نیز با شما تجربه کند . موفق باشید
باعرض سلام خدمت شما مشاور خوب
پسرمن 3.5 است و تنها فرزند خانواده ما و کل خانواده همسرم و خودم
خانواده سه نفری ما درطبقه پایین منزل مادرهمسرم قراردارد این روزها ازدست پسرکوچولوم عصبانی هستم بخاطراینکه اکثر اوقات روز رو درخانه مادربزرگش سپری میکند و وقتی می خواهد به خانه بیاید گریه می کند حتی بعضی وقتها بدون اجازه فرار می کند و میرود یا برای ناهار و شام ماندن در خانه انها پافشا ری می کند و گریه می کند و جیغ می زند اگر من یا همسرم برخورد کنیم می گویند خانه مادربزرگش نرود کجابرود یا این طور برداشت می کنند که من دوست ندارم فرزندم به خانه مادر پدرش برود و با انها مخالف هستم وقتی به پدرش می گویم توهم چیزی بگو می گوید با ید صبر کنی چون اگر من چیزی بگویم برای تو بد می شود پسرم هم این را فهمیده و وقتی من دعوایش می کنم که کارهای بد انجم دادی با گریه های بلند به سمت حیاط خلوت می رود تا برای خود یک ناجی یا حامی پیدا کند وقتی هم نمی گذارم بالا برود هم این کار را انجام میدهد هرکس که بالا می رود او هم می خواهد بالا برود این قضیه از زمانی بیشتر شده که ما یک سفر دسته جمعی داشتیم البته این را هم بگویم که پسرم اصلا حرف من وپدرش را گوش نمی دهد حتی وسایلش را جمع نمی کند اگر به او بگوییم دیکر اجازه نمی دهیم اسباب بازی بخری یا غیره می گوید خوب اجازه نده یا مثلا اب یخ می خوری مریض می شوی می گوید خوب مریض شوم و در اخر هم می گوید تو مامان یا بابا ی من نیستی تورا دوست ندارم مامانی مامان من است کلی مرا ازار می دهد این را هم بگویم به خانه مادربزرک یا عمویش که می رود دستور می ده د برایم این را درست کنید مثلا ماکارونی خیلی دوست دارد انها هم برایش درست می کنند نمی دانم چکار کنم لطفا مرا کمک کنید
با سلاممادر عزیز ، بهتر هست با همسرتان صحبت نمایید یا حتی این نامه را با هم بخوانید . اگر روند تربیت فرزند شما به همین شکل ادامه پیدا کند . فرزند شما تربیتش بدین شکل مختل خواهد شد . سردر گمی در تعبیر بد و خوب پیدا خواهد نمود و شما به عنوان پدر و مادر بدین شکل اعتبارتان را از دست خواهید داد .برای حل مشکل بایست برنامه تعریف کنید . اول اینکه کودک شما در سنی است که بایستبه مهد فرساده شود . تا مهارتهای ارتباطی را در ارتباط با همسالانش بیاموزد و هوش اجتماعیش رشد کند . دوم اینکه با مادر و اقوامی که در آپارتمان هستند صحبت نمایید . از بودن با آنها ابراز خوشحالی کنید اما از آنها بخواهید در تربیت فرزندتان به شما کمک نمایند . بدین شکل که اولا بدون اجازه شما فرزندتان را نپذیرند . با این کار فرزند شما میغهمد که در اعمالش بایست شما را در جریان قرار دهد و شما افراد مهم زندگی او هستید . دوم اینکه از اقوام به عنوان بهانه برای اعمال ناشاسیت خود و یا فرار از مسئولیت استفاده نکند . خودتان هم روزهای مشخصی را یا ساعات مشخصی را برای این رفت و آمد به منزل مادر بزرگ و یا اقوام دیگر تعریف کنید . کودکان بسیار راحت عادت میکنند دو هفته برنامه را شما اجرا کنید و به هیچ وجه از برنامه خارج نشوید خواهید دید هفته سوم فرزندتان کامل برنامه را اجرا خواهد نمود . سعی کنید فرزندتان نقطه ضعف از رابطه فامیلی شما پیدا نکند و از مادر همسرتان بخواهید با شما هماهنگ باشد . اگرنه کودکان آنقدر با هوش هستند که از این شکاف سوء استفاه میکنند . همچنین در منزل وظایف را توام با بازی و شادی داشته باشید تا لحظات خوب را نیز با شما تجربه کند . موفق باشید