سلام خسته نباشید من میخواستم بدونم که چطور حس تنفر خودم رو نسبت به پدرم ازبین ببرم و حس علاقه ای نسبت به او داشته باشم پدر من مریضی پارکینسون داره و در مواقعی که قرص میخوره و این قرص اثر میکنه میتونه حرکت کنه و وقتی که اثر این قرص از بین بره نمیتونه حرکت کنه و مثل یک کسی که فلج هست خوابیده و عضلاتش سفت میشه و درد میکشه ولی من اصلا ناراحت نیستم و وقتی پدرم از من میخواد که کاری انجام بدم براش مثل بلند کردن او من عصبانی میشم و بعضی مواقع که میخوام گناه نکرده باشم عصبانیتم رو کنترل میکنم و با حس تنفر او رو بلند میکنم میخواستم بدونم که چه جوری این حس رو از بین ببرم پدرم نسبت به بچه هاش بخصوص من دلسوز هست و وقتی من یک مریضی میگیرم او خیلی ناراحت میشه ولی با این حال من این حس رو نسبت به او دارم پدرم فقط در بعضی مواقع نسبت به مادرم رفتار بدی داره ووقتی که مادرم از گذشته خودش حرف میزنه که پدرم با بیرون رفتن او مخالف بوده وهست و وقتی که مادرم حامله بوده به مادرم کمک نمبکرده و او رو در مواقع سختی تنهاش میذاشته و مسافرت میرفته و در ابکشیدن چیز های نجس خیلی به مادرم سختگیری میکرده که باید چند بار اب بکشه در همان زمان حاملگی من این حس تنفرم زیاد تر میشه من نمیدونم که چه کار کنم این زفتار های بد پدرم رو فراموش کنم و حس دلسوزی نسبت به او داشته باشم لطفا کمکم کنید که از این منجلاب گناه بیام بیرون
باسلاماولین کار و بهترین کاری که شما لازم هست در این رابطه انجام دهید این است که کیفیت رابطه خودتان را با ایشان و مادرتان جدا کنیدیه این معنی ک پدر شما ممکن است در مورد وظایف همسری برای مادرتان کوتاهی هایی داشته باشد  اما شما نباید تحت تاثیر روابط ایشان با او رفتار کنید و با به یاد اوردن ان خاطرات کیفیت رابطه تان را تحت تاثیر قرار دهیدیک همسر ناموفق شاید برای فرزندش پدر خوبی بوده باشدسعی کنید بجای به یاد اوردن خاطرات منفی از ایشان در ارتباط با خودتان و یا مادرتان به خاطرات و رفتارهای مثبت ایشان بیشتر فکرکنید و حتی اینها را در یک برگه بنویسید و دایما در چنین زمان هایی که احساسات منفی به شما هجوم می اورند انها را مرور کنیدبطور کل سعی کنید مرز بین یک همسر خوب بودن را با یک پدر خوب بودن برای خودتان مشخص کنید و این دو را با هم مختلط نکنیدموفق باشید
عنوان سوال:

سلام خسته نباشید
من میخواستم بدونم که چطور حس تنفر خودم رو نسبت به پدرم ازبین ببرم و حس علاقه ای نسبت به او داشته باشم
پدر من مریضی پارکینسون داره و در مواقعی که قرص میخوره و این قرص اثر میکنه میتونه حرکت کنه و وقتی که اثر این قرص از بین بره نمیتونه حرکت کنه و مثل یک کسی که فلج هست خوابیده و عضلاتش سفت میشه و درد میکشه ولی من اصلا ناراحت نیستم و وقتی پدرم از من میخواد که کاری انجام بدم براش مثل بلند کردن او من عصبانی میشم و بعضی مواقع که میخوام گناه نکرده باشم عصبانیتم رو کنترل میکنم و با حس تنفر او رو بلند میکنم میخواستم بدونم که چه جوری این حس رو از بین ببرم پدرم نسبت به بچه هاش بخصوص من دلسوز هست و وقتی من یک مریضی میگیرم او خیلی ناراحت میشه ولی با این حال من این حس رو نسبت به او دارم
پدرم فقط در بعضی مواقع نسبت به مادرم رفتار بدی داره ووقتی که مادرم از گذشته خودش حرف میزنه که پدرم با بیرون رفتن او مخالف بوده وهست و وقتی که مادرم حامله بوده به مادرم کمک نمبکرده و او رو در مواقع سختی تنهاش میذاشته و مسافرت میرفته و در ابکشیدن چیز های نجس خیلی به مادرم سختگیری میکرده که باید چند بار اب بکشه در همان زمان حاملگی من این حس تنفرم زیاد تر میشه من نمیدونم که چه کار کنم این زفتار های بد پدرم رو فراموش کنم و حس دلسوزی نسبت به او داشته باشم
لطفا کمکم کنید که از این منجلاب گناه بیام بیرون


پاسخ:

باسلاماولین کار و بهترین کاری که شما لازم هست در این رابطه انجام دهید این است که کیفیت رابطه خودتان را با ایشان و مادرتان جدا کنیدیه این معنی ک پدر شما ممکن است در مورد وظایف همسری برای مادرتان کوتاهی هایی داشته باشد  اما شما نباید تحت تاثیر روابط ایشان با او رفتار کنید و با به یاد اوردن ان خاطرات کیفیت رابطه تان را تحت تاثیر قرار دهیدیک همسر ناموفق شاید برای فرزندش پدر خوبی بوده باشدسعی کنید بجای به یاد اوردن خاطرات منفی از ایشان در ارتباط با خودتان و یا مادرتان به خاطرات و رفتارهای مثبت ایشان بیشتر فکرکنید و حتی اینها را در یک برگه بنویسید و دایما در چنین زمان هایی که احساسات منفی به شما هجوم می اورند انها را مرور کنیدبطور کل سعی کنید مرز بین یک همسر خوب بودن را با یک پدر خوب بودن برای خودتان مشخص کنید و این دو را با هم مختلط نکنیدموفق باشید





سوال مرتبط یافت نشد
مسئله مرتبط یافت نشد
1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین