با عرض سلام و روز بخیر در دوران دانشجویی با همکلاسیم (دختر) آشنا شدم و بیشتر اون به رابطه با من تمایل داشت، مرتب به هم پیام میداد و زنگ میزد ولی همش مربوط میشد به درس و دانشگاه. دانشگاه که تموم شد، رابطمون قطع شد. چند وقت پیش به یادش افتادم اتفاقی، که به نظر خودم کار خدا بود، زنگ زدم بهش و رابطه از سر گرفته شد. گذشت تا اینکه تو محل کارم نیاز به منشی داشتیم، سفارش کردم و اومد اونجا مشغول به کار شد. تازه که اومده بود دائم بهم پیام میداد و بهم ابراز محبت میکرد (خیلی زیاد). اولش برام عادی بود و بعضی وقتا کلافم میکرد ولی کم کم بهش وابسته شدم. از اون طرف اون کم کم سردی نشون داد و رابطشو هر روز باهم کم کرد. من که بهش وابسته شده بودم، بهش اعتراض کردم و گفتم چرا عوض شدی و ازم یاد نمیگیری. اونم که همش صادقه و اصلن دروغ نمیگه، گفت سرم تازگیا خیلی شلوغ شده و یادم میره. منم چند بار بهش گیر دادم ولی اون تغییر نکرد (البته گاهی هم مثل قبل بهم پیام میداد و میخواست نشون بده که عوض نشده). چند روز پیش باز بهش کیر دادم و اون اعصابش خرد شد و دعوامون شد یه کمی و خیلی زود آشتی کردیم. به غرورم بر خورد و البته یه کمی هم میترسیدم از گناه این رابطه، باهاش قطع رابطه کردم و نرفتم سراغش. از این ماخرا چند روزی میگزره و خیلی دارم اذیت میشم، کم خواب شدم و همیشه تو فکرشم. لطفا یه راه حل خوب بهم پیشنهاد بدین تا راحت شم. یه نکته: دختره اصلن اجتماعی نیست و ترجیح میده همیشه تنها باشه ولی چون من به نظر خودش خیلی عالی بودم باهام رابطه داشت.
باسلامقبل از هرکاری باید با خودتان خلوت کنید و به نتیجه ای برسید که هدفتان از این رابطه چیستچرا می خواهید این رابطه را مجددا شروع کنید و انگیزه تان چیستبدون برنامه و هدف وارد رابطه ای شدن برای هردو نفر مضرات زیادی داردموفق باشید
عنوان سوال:

با عرض سلام و روز بخیر
در دوران دانشجویی با همکلاسیم (دختر) آشنا شدم و بیشتر اون به رابطه با من تمایل داشت، مرتب به هم پیام میداد و زنگ میزد ولی همش مربوط میشد به درس و دانشگاه. دانشگاه که تموم شد، رابطمون قطع شد. چند وقت پیش به یادش افتادم اتفاقی، که به نظر خودم کار خدا بود، زنگ زدم بهش و رابطه از سر گرفته شد. گذشت تا اینکه تو محل کارم نیاز به منشی داشتیم، سفارش کردم و اومد اونجا مشغول به کار شد. تازه که اومده بود دائم بهم پیام میداد و بهم ابراز محبت میکرد (خیلی زیاد). اولش برام عادی بود و بعضی وقتا کلافم میکرد ولی کم کم بهش وابسته شدم. از اون طرف اون کم کم سردی نشون داد و رابطشو هر روز باهم کم کرد. من که بهش وابسته شده بودم، بهش اعتراض کردم و گفتم چرا عوض شدی و ازم یاد نمیگیری. اونم که همش صادقه و اصلن دروغ نمیگه، گفت سرم تازگیا خیلی شلوغ شده و یادم میره. منم چند بار بهش گیر دادم ولی اون تغییر نکرد (البته گاهی هم مثل قبل بهم پیام میداد و میخواست نشون بده که عوض نشده). چند روز پیش باز بهش کیر دادم و اون اعصابش خرد شد و دعوامون شد یه کمی و خیلی زود آشتی کردیم. به غرورم بر خورد و البته یه کمی هم میترسیدم از گناه این رابطه، باهاش قطع رابطه کردم و نرفتم سراغش. از این ماخرا چند روزی میگزره و خیلی دارم اذیت میشم، کم خواب شدم و همیشه تو فکرشم. لطفا یه راه حل خوب بهم پیشنهاد بدین تا راحت شم. یه نکته: دختره اصلن اجتماعی نیست و ترجیح میده همیشه تنها باشه ولی چون من به نظر خودش خیلی عالی بودم باهام رابطه داشت.


پاسخ:

باسلامقبل از هرکاری باید با خودتان خلوت کنید و به نتیجه ای برسید که هدفتان از این رابطه چیستچرا می خواهید این رابطه را مجددا شروع کنید و انگیزه تان چیستبدون برنامه و هدف وارد رابطه ای شدن برای هردو نفر مضرات زیادی داردموفق باشید





سوال مرتبط یافت نشد
مسئله مرتبط یافت نشد
1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین