زنی قالی باف هستم، میخواستم خمس قالی را بدهم شوهرم میگوید تو حقّ نداری خمس بدهی، سرمایه آن مال من بوده است، تکلیف چیست؟
اگر میتوانید باید خمس آن را بدهید.
اگر میتوانید باید خمس آن را بدهید.
عنوان سوال:
زنی قالی باف هستم، میخواستم خمس قالی را بدهم شوهرم میگوید تو حقّ نداری خمس بدهی، سرمایه آن مال من بوده است، تکلیف چیست؟
پاسخ:
اگر میتوانید باید خمس آن را بدهید.
پرسشهای مرتبط از این مرجع
- در مسأله 663 مرقوم فرمودهاید: (اگر با پولی که خمس یا زکات آن را نداده، لباس بخرد احتیاط آن است با لباس نماز نخواند). و از مسأله 1364 استفاده میشود که تصرّف در مال متعلّق خمس جایز نیست. با توجّه به (احتیاط) مذکور در مسأله 663 که ظاهراً احتیاط وجوبی است، کسی که اصلاً خمس نداده و بعد از چند سال با حاکم شرع مصالحه میکند، نماز و حجّ و دیگر اعمالش که با عین متعلّق خمس انجام داده و باطل بوده است، چه وضعیّتی پیدا میکند؟
- اینجانب مادری داشتم که فعلاً در قید حیات نیستند و تا زنده بودند یک بار قسمتشان شده بود و به حجّ رفته بودند و بعد هم ثبت نام کردند که مقداری از پول ثبت نام را برادرم داده بودند و مادرم گفته بودند که اگر تا زندهام خودم رفتم که هیچ، ولی اگر در قید حیات نبودم دخترم برود که اینجانب هستم، حال من هم یک باب مغازه 9 متری واقع در خیابان .... که این مغازه را شوهرم در سال 60 خریداری نموده و به نام من زده است ولی اختیاردار آن خود شوهرم بودهاند و گفتند بعد از فوتم مغازه به جای مهریه شما باشد و در سال 74 شوهرم فوت کردند و من دارای چند بچّه صغیر هستم که این مغازه را کرایه میدهم و از آن خود و بچّههایم امرار معاش میکنیم (در ضمن دختر و پسر دم بخت دارم)، میخواستم بدانم من میتوانم حجّ مادرم را به جا آورم یا اینکه احتیاج به نایب است؟ خود واجب الحجّ هستم یا خیر؟ در ضمن سفر اوّلم به حجّ است) خواهشمندم راهنمایی فرمایید.
- احتراماً به عرض میرسانم پسرم که دارای یک همسر و یک دختر بوده از دنیا رفته و مادر هم ندارد. دارائی او عبارت است از پانزده جریب زمین و دو واحد منزل مسکونی و دو دستگاه اتومبیل که همسرش یکی از ماشینها را فروخته و بدهیهای او را داده است. آن مرحوم وصیّت نامه نداشته است. بفرمایید اموال او چگونه تقسیم میشود؟ ضمناً بنده، همسر او را قیّم کردهام و او پنج جریب زمینها را به نام خودش انتقال داده و میگوید من قالی بافی کردهام.
- جوانی 32 ساله هستم که خیلی وقت است دچار شدیدترین وسوسهها و شکها شدهام به طوری که نه از جنبه عقل میتوانم استفاده نمایم و نه از اخلاق و ملکات فاضله، به طوری که میشود گفت که اصلاً درست در مقابل فضائل اخلاقی قرار گرفتهام، به کتاب چهل حدیث حضرت امام خمینی (ره) خیلی دلبستگی دارم امّا هرگز مطالب آن را به طور کامل نمیتوانم بفهمم، طوری است که هر وقت طرف کتابها میروم کتاب حضرت امام بیش از قرآن در نظرم هست و این صفات زشت وسوسه روز به روز هم قوّت میگیرد، حدود دو ماه است که صبحها بعد از نماز صبح عادت کردهام که حدود یک ساعت مینشینم و فکر میکنم، از مدّتی که عادت به این کردهام وسوسه و شک شیطانی شدیدتر از قبل ده است، نماز میخوانم و سعی میکنم با حضور قلب بخوانم امّا خجالت میکشم عنوان کنم امّا حضرت عالی میدانید که قضیه از چه قرار است، این روزها احساس میکنم که به خدا هم اعتقادی ندارم، به رسول خدا و به دیگر ائمّه، و هر وقت مراسم روضه خوانی ایشان را میشنوم دچار اضطراب و نگرانی و ناراحتی اعصاب میشوم، احساس میکنم دارم دیوانه میشوم با آنکه برای مظلومیّت ائمّه گریه میکنم و چون من مسلمانم و دلم میخواهد فضائل و مکارم اخلاق داشته باشم قلبم پر از کدورت است فضای ذهنیم تنگ و باریک است و همیشه خیال باف هستم به بندگان خدا هم بد بین هستم و گاهی اوقات در ذهنم احساس میکنم که با بندگان خدا درگیرم این رؤیا را یک واقعیت تلقی میکنم خداوند را قسم میدهم که برای من یک راه چارهای باز کند که من چه کنم؟
پرسشهای مرتبط از دیگر مراجع
سوال مرتبط یافت نشد
مسائل مرتبط از این مرجع
مسئله مرتبط یافت نشد
مسائل مرتبط از دیگر مراجع
مسئله مرتبط یافت نشد