دوست عزیز سلام با توجه به اینکه مادر شما زمینه اضطرابی دارد، خواهر شما هم از لحاظ ژنتیکی مستعد هست و هم حتماً شرایط تربیتی و محیط اش او را بیشتر برای استرس و اضطراب برانگیخته کرده است. خواهر شما اگر شبانه روز دارد رمان می‌خواند، از سر خوشحالی و دل‌خوشی نیست، حتماً اگر همدلانه پای درد دل او بنشینید، متوجه خواهید شد، که اضطراب بالایی دارد و به خاطر فراموش کردن و رهایی از فشار روانی این کار را می‌کند. به دیگر سخن، خواهر شما به رمان خواندن پناه برده است . برای فرار از واقعیت‌های زندگی‌اش. راهکار اساسی این است که یک فردی که اعصابش تحت کنترل است و آرامش دارد با او صمیمانه صحبت کند و او را سرزنش نکند و به او برچسب‌های نامناسب نزند. باید به او گفته شود، از این که زمان زیادی به رمان خواندن اختصاص می‌دهد ناراحتید. نه فقط به خاطر اینکه زمان را هدر می‌دهد بلکه به خاطر این که حتماً حالش خوب نیست، بگویید که دورنمایی که برای سن 25 سالگی در نظر دارد چیست؟ فقط سوال بپرسید؟ بگذارید او خودش در ذهنش به این سؤالات پاسخ بدهد. اصراری نیست که حتماً به شما جواب دهد . به او بگویید که آماده هستید هر نوع کمکی به او بکنید. خواهر شما اضطراب بالایی دارد ، که اتفاقاً ماسک بی‌تفاوتی به خودش گرفته است. حتماً باید مشاوره حضوری با روان‌شناس داشته باشد و حتی اگر لازم است برای کنترل اضطراب دارو مصرف کند. مورد شما، یکی از موارد مسلم خانواده درمانی است، اگر در تهران هستید با مراجعه به دانشکده روان‌شناسی شهید بهشتی، بخش خانواده درمانی، کمک بگیرید. مشکل وقتی در یکی از اعضای خانواده به وجود می‌آید، مشکل یک فرد نیست، این مشکل کل سیستم ارتباطی است که یک فرد آن را فریاد می‌زند.
باعرض سلام وادب از پاسخ شما متشکرم,دکتر راسیتش در پاسخ به سوالی که پرسیدین باید بگم متاسفانه مادرم نتونستن با خواهرم ارتباطی برقرار کنند که خواهرم هرچیزی رو به مامانم بگه درواقع مامانم تلاش میکنه جوری باما رفتار کنه که باهاش احساس دوستی بکنیم وهمه چیزو بهش بگیم ولی خودم فکر میکنم که در ایجاد همچین ارتباطی تاحدودی ناموفق بوده و از دور که به قضیه نگاه میکنم میبینم چون مامانم خیلی استرسی هست ما اکثرن اگه اتفاق بدی بیفته میترسیم واسش بگیم, اینجور نیست که بداخلاقی کنه ودعوای بدمون بکنه ولی خیلی غر میزنه ماهم بس که اعصابمون میریزه به هم معمولا اول واسه بابام میگیم و بعد توی دلمون نگه میداریم ولی باز چون احساس میکنیم خالی نشدیمواسه مامانمون میگیمچون ما دوست داریم از همه چیزهم باخبر باشیم اول برای بابام میگیم چون اون خیلی خونسردتر از مامانمه ولی بابام اگه کاراشتباهی بکنیم که آبرویی باشه چون واقعن ناراحت میشه و معلوم نیست چه واکنش بدی(کتک)نشون بدهماتا به حال کار بدی نکردیم واین خواهرم هم که این کارو کرده بابام نمیدونه و وقتی فهمیدیم همچین کاری کرده یکی از دلایلش که بهمون نگفته بود همین بود گفت که میترسیده که بهمون بگه و در کل خواهرام میان واسه من خیلی چیزارو که واسشون اتفاق میفته رو میگن اما اینو بگم که من وخواهر بزرگم تقریبا هر اتفاقی میفته رو واسه مامان وبابامون میگیم ولی خواهر کوچیکم نه بیشتر ممکنهبه دوستاش بگه ولی ارتباط گرمی با هیچ کدوممون برقرار نمیکنه و در کل بیشتر به من میگه و با من بیشتر ارتباط برقرار میکنه تا بقیه
خانم دکتر باتوجه به اینا به نظرتون برای برقراری ارتباط بهتر با اون ما باید چی کار کنیم؟ اگه نکاتی برای هرکدام از ما بگین ممنون میشم علاوه بر اینکه لطف کنید بهم بگید از این به بعد باید چه جوری تحت نظرش داشته باشیم وآیا بهش اجازه بدیم باز رمان بخونه یا نه؟آخه شبانه روز پشت کامپیوتره و رمان میخونه
دوست عزیز سلام با توجه به اینکه مادر شما زمینه اضطرابی دارد، خواهر شما هم از لحاظ ژنتیکی مستعد هست و هم حتماً شرایط تربیتی و محیط اش او را بیشتر برای استرس و اضطراب برانگیخته کرده است. خواهر شما اگر شبانه روز دارد رمان میخواند، از سر خوشحالی و دلخوشی نیست، حتماً اگر همدلانه پای درد دل او بنشینید، متوجه خواهید شد، که اضطراب بالایی دارد و به خاطر فراموش کردن و رهایی از فشار روانی این کار را میکند. به دیگر سخن، خواهر شما به رمان خواندن پناه برده است . برای فرار از واقعیتهای زندگیاش. راهکار اساسی این است که یک فردی که اعصابش تحت کنترل است و آرامش دارد با او صمیمانه صحبت کند و او را سرزنش نکند و به او برچسبهای نامناسب نزند. باید به او گفته شود، از این که زمان زیادی به رمان خواندن اختصاص میدهد ناراحتید. نه فقط به خاطر اینکه زمان را هدر میدهد بلکه به خاطر این که حتماً حالش خوب نیست، بگویید که دورنمایی که برای سن 25 سالگی در نظر دارد چیست؟ فقط سوال بپرسید؟ بگذارید او خودش در ذهنش به این سؤالات پاسخ بدهد. اصراری نیست که حتماً به شما جواب دهد . به او بگویید که آماده هستید هر نوع کمکی به او بکنید. خواهر شما اضطراب بالایی دارد ، که اتفاقاً ماسک بیتفاوتی به خودش گرفته است. حتماً باید مشاوره حضوری با روانشناس داشته باشد و حتی اگر لازم است برای کنترل اضطراب دارو مصرف کند. مورد شما، یکی از موارد مسلم خانواده درمانی است، اگر در تهران هستید با مراجعه به دانشکده روانشناسی شهید بهشتی، بخش خانواده درمانی، کمک بگیرید. مشکل وقتی در یکی از اعضای خانواده به وجود میآید، مشکل یک فرد نیست، این مشکل کل سیستم ارتباطی است که یک فرد آن را فریاد میزند.