با سلام دختری هستم 23 ساله با قد 155 و وزن 38 کیلو ، دارای استخوان بندی بسیار ظریفی می باشم که همه اینها باعث می شود در ظاهر بسیار لاغر به نظر برسم. ... - پرسش و پاسخ

استخوان

استخوان: از اجزاء معروف بدن است .

زیر بغل

زیر بغل جایی از بدن که در زیر شانه قرار دارد در باب طهارت و حج از آن سخن گفته‌اند.

عصبانیت

خشم و غضب نیرویی است که برای دفاع از خود و پاسداری از حق در نهاد انسان گذارده شده است، اما اگر از محور اصلی خویش خارج گردد تبدیل به یکی از رذائل بزرگ می شود و رذائل مهم دیگری را نیز با خود به همراه می آورد.

افزایش

زیاده معنای اعمی دارد که هم به معنی نما در فقه وهم غیر آن استعمال شده است.

بهبود

بهبود به معنای بازیافت سلامت، پس از بیماری است. از آن به مناسبت در باب‌های طهارت، صوم، ارث، حدود، قصاص و دیات سخن گفته شده است.

پرهیز

اجتناب: به معنای دورى گزیدن است.اجتناب از عناوین کلّى است که در همه ی فقه، کاربرد دارد و در این جا، به اجمال، به مباحث آن اشاره مى‌شود.

احساس

احساس در لغت، به معنی دریافتن، آگاه شدن و درک چیزی با یکی از حواس است.

استرس

استرس یا فشار روانی، به هر عاملی درونی یا بیرونی گفته می‌شود که بر ارگانیسم وارد شده و روان او را تحت تاثیر قرار می‌دهد، و موجب اختلال، آشفتگی و از بین رفتن تعادل آن می‌شود. که ممکن است به صورت محرک‌های فیزیکی یا عفونت‌ها و واکنش‌های آلرژیک، که به صورت بیماری‌های جسمی نمود پیدا می‌کنند؛ یا به صورت تغییر کلی در جو اجتماعی روانی هم چون مرگ عزیزی، جنگ و غیره. و یا در رخداد‌های عادی زندگی چون ازدواج، تحصیل، پیدا کردن شغل باشد.

اشاره

حرکت سر و دست و مانند آن برای نشان دادن یا فهماندن مطلبی را اشاره گویند. از آن در باب‌های صلات، صوم، حج، تجارت، اجاره، وصیّت، نکاح، طلاق، لعان و قضاء سخن رفته است.

اشتها

میل داشتن را اشتهاء گویند. از آن به مناسبت در باب‌های طهارت، نکاح و اطعمه و اشربه سخن رفته است.

خربزه

خربزه میوه‌اى معروف است و در بابهاى زکات، تجارت، یمین و اطعمه و اشربه از آن بحث شده است .

خستگی

خستگی حالت فرد خسته است. از آن در باب حج و قضاء سخن رفته است.

میزان

وسیله سنجش و وزن کردن اشیاء را میزان گویند. میزان هر شیء متناسب با خود آن شیء‌ می‌باشد.

ظاهر

ظاهر، مقابل باطن؛ بخش آشکار یا بیرونی از هر چیز یا هر شخص؛ از الفاظ فتوا آنچه بر حسب لغت از لفظ فهمیده می‌شود؛ و همچنین در مقابل نصّ است.

عامل

عامل در چند معنی آمده است.

ساعت

ساعت مقدارى از زمان می‌باشد که در دو معنای ساعت عرفی و ساعت نجومی استعمال شده است و در روایات و به مناسبت در کلمات فقها کاربرد دارد.

حلقه

حلقه هر چیز دایره ای شکل می‌باشد. از آن به مناسبت در بابهای طهارت، حج و حدود نام برده‌اند.

روزی

هر چیزی که مایه دوام زندگی مخلوقات زنده است را رزق و روزی گویند.

سیاه

سیاه نام یکی از رنگ‌ها می‌باشد که از احکام آن در ‌بابهاى طهارت، صلات، حج، نکاح و دیات سخن گفته‌اند.

پنیر

پنیر یکی از فرآوردههای لبنی است و در بابهایی همچون طهارت و اطعمه و اشربه از آن سخن رفته است.

باعث

الباعِث، از نام‌های خداوند است.

باقی

واژه باقی ممکن است اسم برای اشخاص ذیل بوده و یا در معانی ذیل به کار رفته باشد: • الباقی، از اسمای خداوند• بقایا، در متون کهن و متأخر به معنای بدهی مالیاتی مردم • محمود عبدالباقی، یکی از شعرای ترک• نظام‌الدین عبدالباقی، از بزرگان خاندان نعمت اللّهی و وزیر شاه اسماعیل صفوی• باقی بالله، از مشایخ بزرگ نقشبندیه و از مروّجان این طریقه در هندوستان• ‌میرعبدالباقی تبریزی، ملقب به «دانشمند»، شاعر صوفی مشرب و خوشنویس آذربایجانی (متوفی ۱۰۳۹)

بدن

بدن به معنای اندام و تن انسان یا حیوان می باشد که در باب هاى طهارت، صلاة، حج، تجارت، نکاح، صید و ذباحه و حدود از آن سخن رفته است.

بغل

اَستر، قاطر، بمعنای حیوانی عقیم که از جفتگیری الاغ نر با مادیان به وجود می‌آید

پشت

حدّ فاصل میان استخوان لگن و کتف انسان را پشت گویند. این عنوان در بابهای طهارت، صلات و دیات آمده است.

حلق

حَلْق (تراشیدن موی سر) و تقصیر (کوتاه کردن موی سر یا ناخن) از واجبات حج و عمره‌اند که در موارد مختلف یکی از آنها انجام می‌شود. حلق و تقصیر مانند سایر اعمال حج و عمره، از عبادات به حساب می‌آیند و مانند نماز نیاز به قصد قربت دارند.

صرف

واژه صرف ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: • علم صرف، یکی از شاخه‌های ادبیات عرب• صرف (فقه)، بیع طلا به طلا و نقره به نقره یا بیع یکی از آن‌ها به دیگری

خلط

به ترشحات مخاطی خارج شده از راه دهان ، خلط می گویند.

داغ

داغ‌ ، اثر برجای مانده از تماس بدن با جسم بسیار گرم می‌باشد.

دفع

دفع به معنی منع از وجود شیء دارای مقتضی است.

دور

دور ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: • دور (منطق)، از اصطلاحات علم منطق، به معنای توقف وجودی دو چيز بر همديگر• دور (فقه)، به معنای بازگشت چیزی به جای نخست و دارای کاربرد در ابواب فقهی

رنگ

رنگ‌ مادّه رنگی و جامد آمیخته با روغن است. از آن به مناسبت در بابهای طهارت، صلات، حج، طلاق و دیات سخن گفته‌اند.

سال

سال به سال قمری و شمسی تقسیم می‌شود و سال شرعی که احکام مرتبط با زمان بر اساس آن تنظیم شده، سال قمری است که دوازده ماه می‌باشد. از عنوان سال در بابهاى طهارت، صلات، زکات، خمس، حجر، وصیت، نکاح و طلاق سخن گفته‌اند.

قطع

قطع، اعتقاد جازم نسبت به یک چیز است.

وقت

آن (دم- وقت)، یکی از مباحث فلسفه می‌باشد.

نفس

"ن ف س" در اصل لغت برخروج نسیم دلالت می‌کند و تنفس نیز به همین معنا می‌باشد. واژه نفس در کتابهای لغت، بیشتر به معنی ذات و حقیقت شی آمده است، "قتل فلان نفسه" یعنی ذات و حقیقت خودش را هلاک کرد. [۱] [۲]

شیرازی

شیرازی، صفتِ نسبت به شهر شیراز است و ممکن است به یکی از این افراد اشاره کند:

انجیر

معادل عربی انجیر، «تین» است واژه تین در شعر کهن عربی به‌کار رفته و پیش از اسلام در عربستان رواج داشته است. [۱] [۲]شاید به همین جهت برخی واژه‌پژوهان قرآنی، این کلمه را عربی دانسته‌اند با این حال آرتور جفری آن را واژه‌ای غیر عربی معرفی کرده که احتمالا از زبان آرامی گرفته شده است. [۳]

اجابت

اجابت به معنای پذیرفتن دعوت و خواهش کسى است. احکام اجابت، در باب‌ هاى طهارت، زکات،جهاد، امر به معروف، تجارت، نکاح و اطعمه و اشربه آمده است.

تشخیص

تعیین یعنی متمایز کردن چیزى از غیر آن بوسیله خصوصیتی که در او است.

طبیعی

طبیعی، آنچه بر حسب آفرینش ، اکثریت بر آن است.

وعده

«وعد» در لغت به معنی عهد است [۱] و در اصطلاح عبارتست از تعهّد کردن به انجام اَمری، خواه آن امر خیر باشد یا شرّ و اختصاص پیدا کردن به یکی از آن‌ها بواسطه قرینه ، معیّّن می‌شود. [۲]

روزی

هر چیزی که مایه دوام زندگی مخلوقات زنده است را رزق و روزی گویند.

اصلی

اصلی مقابل تبعی و عارضی است.

تخم

به تخم هر جانور ماده و یا بذر و همچنین به بیضه تخم گفته می‌شود و از آن در بابهایی نظیر طهارت، حج، تجارت، رهن، اطعمه و اشربه سخن گفته شده است.

شیر

شیر ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: • شیر مایع، مايعى ترشح شونده از غدد پستانى انسان يا حيوان ماده• شیر درنده، حیوانی درنده و معروف• شیر ابزار، وسيله‌اى با بستن يا باز کردن دريچه‌اى، براى تنظيم يا قطع و وصل جريان مايع يا گاز

دفع

دفع به معنی منع از وجود شیء دارای مقتضی است.

عرق

عرق، مایع تولید شده از غدد زیر پوست هنگام افزایش دمای بدن می باشد.