می خواستم بدونم مقام کسی همانند حضرت خدیجه(س) که تمام ثروت خود را فدای گسترش اسلام می کنه ( و یا در راه خدمت به خلق و ابادانی اسلام صرف می کنه ) بالاتره یا کسی مثه پیامبر که به تبلیغ دین و دعوت مردم می پردازه ؟ ( منظورم مقایسه شخصیتی نیست چون قطعا پیامبر مقامش بالاتره ، بلکه این بزرگواران نمونه هایی از 2 گروه هستند ) پاسخ: در ابتدا شایسته است این پرسش این گونه تصحیح شود که در گسترش و تبلیغ امور دینی و اعتلای اسلام نقش کدام گروه و افراد مهمتر است: کسانی که اموال خویش را در راه خدا مصرف می کنند و حاضرند آنچه که از مال دنیا در اختیار دارند را هزینه کنند یا افراد و اشخاصی که غیر از اموال خود توان جسمی و عمر وعلم و بیان(جان) خود را در این راه بذل و بخشش می کنند؟ اینکه اگر در پرسش مطرح شده با تسامح حضرت خدیجه را نماینده گروه اول بدانیم قطعا نماینده گروه دوم پیامبر نخواهد بود تا بتوابیم در مقام قیاس آن دو بر آییم چون ایشان موسس دین هستند و هر دو گروه مورد بحث، مال و جان خویش را در راه آنچه پیامبر از طریق وحی آورده است صرف می کنند.بلکه نماینده گروه دوم مبلغین دین به معنای عام آن هستند نه به معنای خاص یا بهتر بگوییم به معنای اخص که فقط شامل وجود پیامبر شود. با بیان این تشریح که به نظر لازم می آمد و قطعا توضیح بیشتری را هم می طلبد اما برای دور نشدن از آنچه در سئوال مطرح شده است توجه اذهان پرسش گر و نقاد را به نکات ذیل جلب کرده و نتیجه گیری را به همان ذهن فعال و جستجو گر می سپاریم: الف- .......شکی نیست که مال خدیجه به درد مسلمین خورد, اما آیا مال خدیجه صرف دعوت به اسلام شد؟ یعنی خدیجه پول زیادی داشت, پول خدیجه را به کسی دادند و گفتند بیا مسلمان شو؟ آیا یک جا انسان در تاریخ چنین چیزی پیدا میکند یا نه؟ در شرائطی که مسلمین و پیغمبر اکرم در نهایت درجه سختی و تحت فشار بودند جناب خدیجه مال و ثروت خودش را در اختیار پیغمبر گذاشت ولی نه برای اینکه پیغمبر العیاذ بالله به کسی رشوه بدهد و تاریخ نیز هیچگاه چنین چیزی نشان نمیدهد. این مال آنقدر هم زیاد نبوده و اصلا در آن زمان, ثروت نمیتوانسته اینقدر زیاد باشد. ثروت خدیجه که زیاد بود, نسبت به ثروتی که در آن روز در آن مناطق بود زیاد بود نه در حد ثروت مثلا یکی از میلیاردهای تهران که بگوئیم او مثل یکی از سرمایهدارهای تهران بود. مکه شهر کوچکی بود, البته یک عده تاجر و بازرگان داشت, سرمایهدار هم داشت ولی سرمایهدارهای مکه مثل سرمایهدارهای نیشابور مثلا بودند نه مثل سرمایهدارهای تهران یا اصفهان یا مشهد و از این قبیل. پس اگر مال خدیجه نبود فقر و تنگدستی شاید مسلمین را از پا در میآورد. مال خدیجه خدمت کرد اما نه خدمت رشوه دادن که کسی را با پول مسلمان کرده باشد, بلکه خدمت به این معنی که مسلمانان گرسنه را نجات داد و مسلمانان با پول خدیجه توانستند سد رمقی بکنند [مجموعهآثاراستادشهیدمطهری، ج16، ص: 181] این بیان شهید مطهری عمومیت داردو شامل تمام کسانی که اموال خویش را در راه دین می بخشند آن هم اگر مانند خدیجه که تمام اموال را در اختیار پیامبر نهاد می شود. ب- هر دو گروه باید در بذل مال و عمر و جان خویش درا بتدا اهل ایمان باشند و نیت الهی داشته با شند و به تعبیر قرآن اعمالشان فی سبیبل الله با شدلذا صراحتا قرآن هر دو گروه را اینگونه خطاب می کند که الَّذینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فی سَبیلِ اللَّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّهِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْفائِزُون التوبة : 20 که بعد از مسئله هجرت که در جایگاه خود قابل طرح و تفسیر است تلاشگری در راه حق به اموال و جان لیاقت درجه والایی در نزد الله است اما در امر تبلیغ دین و رسالت نکته دیگری است که قرآن مبلّغین الهی را چنین توصیف میکند: (الَّذینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ یَخْشَوْنَهُ وَ لا یَخْشَوْنَ احَداً الَّا اللَّه) احزاب 39 آنانکه پیامهای الهی را تبلیغ میکنند و از او خشیت دارند و از کسی جز خدا نمیترسند. وظیفه بذل اموال یکی از راه های رسیدن به بهشت است که خداوند جهان درجه ای عظیم برای قایل شده است ولی در عین اهمیّت این موضوع باید توجه نمود که همه وظایف در دادن مال در راه خدا خلاصه نمی شود، در کنار این عمل، کارهای فرهنگی، و تربیتی و حفظ مسلمین از انحراف، و ساختن یک جامعه صد در صد اسلامی از اهمّ وظایف مبلغین است، در این صورت نباید خدمات ارزشمند فرهنگسازان و مربیان و معلمان واقعی را نادیده گرفت و تنها چشم به مال ثروتمندان دوخت و آنچه در تاریخ مشاهده می شود بیشترین کشته شدگان درراه خدا از گروه دوم یعنی مبلغین هستند گو اینکه ایشان همواره در جبهه ای نزدیک به دشمن در حال دعوت به دین و دفاع از مرزهای ایمانی هستند ج- در امر مهمی چون دوام، پایداری و پیشرفت اسلام و مسلمانان یکی ازامور مهم مربوط به حقوق مالی است.اما با این توصیف که اگر ثروتمندان، حقوق مالی خود را به افراد صلاحیت دار بپردازند، نیازمندان تأمین شده، بعلاوه مساجد، مدارس، بیمارستانها، مراکز تبلیغی و غیره تأسیس گشته، مبلّغان و نویسندگان لایق تربیت میشوند و با تهیّه وسائل تبلیغاتیِ روز، برنامههای اسلام، درجهان ترویج میگردد. و سهل انگاری دراین امر، باعث به خطرافتادن اسلام و مسلمانان خواهد شد. امام صادق علیهالسلام فرمود: (إِنَّ مِنْ بَقاءِ الْمُسْلِمینَ وَبَقاءِ الْإِسْلامِ انْ تَصیرَالْأَمْوالُ عِنْدَ مَنْ یَعْرِفُ فیهَاالْحَقَّ وَیَصْنَعُ (فیهَا) المَعْرُوفَ. فَإِنَّ مِنْ فَناءِ الْأِسْلامِ وَ فَناءِ الْمُسْلِمینَ أَنْ تَصیرَ الْأَمْوالُ فی ایْدی مَنْ لا یَعْرِفُ فیهَا الْحَقَّ وَلا یَصْنَعُ فیهَاالْمَعْرُوفَ) فروع کافی، ج 4، ص 25. دوام وپایداری مسلمانان واسلامبه این است که ثروتها دردست افرادی قرارگیرد که حق آن را بشناسند و در راه نیک، صرف نمایند، و نابودی اسلام و مسلمانان به این بستگی دارد که اموال دراختیار کسانی قرار گیرد که حق ثروت خود را نشناخته، کار نیک انجام ندهند. د- در توصیف اموال بیان شده است که کمک به دین خدا و دولت اسلامی یکی از راههای ارزشمند استفاده از ثروت است که آن را در جهت ترویج و تبلیغ دین، تعلیم و تربیت اسلامی، نشر کتابها و مجلّات مفید، تأسیس مراکز تبلیغاتی وتحقیقاتی مانند: مساجد، مدارس، دانشگاهها و مانند آن به کار گیرند، تا پایههای دین و دولت اسلامی در جامعه، استوار گردد و در مقابل تهاجم فرهنگی دشمنان اسلام، همچون دژی محکم، ایستادگی کرده و دین وایمان مردم را از دستبرد بیگانگان حفظ کند. مصرف مال درموارد بالااز نمونههای روشن انفاق در راه خداست که قرآن میفرماید: (وَانْفِقُوا فی سَبیلِ اللَّهِ ...) بقره 195 در پایان خاطره ای جالب از حجه الاسلام قرائتی نقل می کنیم که مانند همیشه ایشان در قالب مثال، نزدیکترین راه رابرای فهم درست مطلب بر گزیده اند: یکی از بازاریها به من گفت: با توجّه به خدمات بازاریها، چرا شما کمتر از آنها تجلیل میکنی؟ گفتم: درست است که شما پشتوانه انقلاب بودهاید، امّا در جنگ این جوانها هستند که با خون خویش حرف اوّل را میزنند. آنگاه مثالی زدم و گفتم: هم حضرت خدیجه به اسلام خدمت کرده هم حضرت علیاصغر، امّا شما برای علیاصغر بیشتر گریه کردهای یا حضرت خدیجه؟ حساب مال از خون جداست. [کتاب خاطرات حجت الاسلام قرائتی(ج1) ص 77 ]
می خواستم بدونم مقام کسی همانند حضرت خدیجه(س) که تمام ثروت خود را فدای گسترش اسلام می کنه ( و یا در راه خدمت به خلق و ابادانی اسلام صرف می کنه ) بالاتره یا کسی مثه پیامبر که به تبلیغ دین و دعوت مردم می پردازه ؟ ( منظورم مقایسه شخصیتی نیست چون قطعا پیامبر مقامش بالاتره ، بلکه این بزرگواران نمونه هایی از 2 گروه هستند )
می خواستم بدونم مقام کسی همانند حضرت خدیجه(س) که تمام ثروت خود را فدای گسترش اسلام می کنه ( و یا در راه خدمت به خلق و ابادانی اسلام صرف می کنه ) بالاتره یا کسی مثه پیامبر که به تبلیغ دین و دعوت مردم می پردازه ؟ ( منظورم مقایسه شخصیتی نیست چون قطعا پیامبر مقامش بالاتره ، بلکه این بزرگواران نمونه هایی از 2 گروه هستند )
پاسخ: در ابتدا شایسته است این پرسش این گونه تصحیح شود که در گسترش و تبلیغ امور دینی و اعتلای اسلام نقش کدام گروه و افراد مهمتر است: کسانی که اموال خویش را در راه خدا مصرف می کنند و حاضرند آنچه که از مال دنیا در اختیار دارند را هزینه کنند یا افراد و اشخاصی که غیر از اموال خود توان جسمی و عمر وعلم و بیان(جان) خود را در این راه بذل و بخشش می کنند؟
اینکه اگر در پرسش مطرح شده با تسامح حضرت خدیجه را نماینده گروه اول بدانیم قطعا نماینده گروه دوم پیامبر نخواهد بود تا بتوابیم در مقام قیاس آن دو بر آییم چون ایشان موسس دین هستند و هر دو گروه مورد بحث، مال و جان خویش را در راه آنچه پیامبر از طریق وحی آورده است صرف می کنند.بلکه نماینده گروه دوم مبلغین دین به معنای عام آن هستند نه به معنای خاص یا بهتر بگوییم به معنای اخص که فقط شامل وجود پیامبر شود.
با بیان این تشریح که به نظر لازم می آمد و قطعا توضیح بیشتری را هم می طلبد اما برای دور نشدن از آنچه در سئوال مطرح شده است توجه اذهان پرسش گر و نقاد را به نکات ذیل جلب کرده و نتیجه گیری را به همان ذهن فعال و جستجو گر می سپاریم:
الف- .......شکی نیست که مال خدیجه به درد مسلمین خورد, اما آیا مال خدیجه صرف دعوت به اسلام شد؟ یعنی خدیجه پول زیادی داشت, پول خدیجه را به کسی دادند و گفتند بیا مسلمان شو؟ آیا یک جا انسان در تاریخ چنین چیزی پیدا میکند یا نه؟ در شرائطی که مسلمین و پیغمبر اکرم در نهایت درجه سختی و تحت فشار بودند جناب خدیجه مال و ثروت خودش را در اختیار پیغمبر گذاشت ولی نه برای اینکه پیغمبر العیاذ بالله به کسی رشوه بدهد و تاریخ نیز هیچگاه چنین چیزی نشان نمیدهد. این مال آنقدر هم زیاد نبوده و اصلا در آن زمان, ثروت نمیتوانسته اینقدر زیاد باشد. ثروت خدیجه که زیاد بود, نسبت به ثروتی که در آن روز در آن مناطق بود زیاد بود نه در حد ثروت مثلا یکی از میلیاردهای تهران که بگوئیم او مثل یکی از سرمایهدارهای تهران بود. مکه شهر کوچکی بود, البته یک عده تاجر و بازرگان داشت, سرمایهدار هم داشت ولی سرمایهدارهای مکه مثل سرمایهدارهای نیشابور مثلا بودند نه مثل سرمایهدارهای تهران یا اصفهان یا مشهد و از این قبیل. پس اگر مال خدیجه نبود فقر و تنگدستی شاید مسلمین را از پا در میآورد. مال خدیجه خدمت کرد اما نه خدمت رشوه دادن که کسی را با پول مسلمان کرده باشد, بلکه خدمت به این معنی که مسلمانان گرسنه را نجات داد و مسلمانان با پول خدیجه توانستند سد رمقی بکنند [مجموعهآثاراستادشهیدمطهری، ج16، ص: 181]
این بیان شهید مطهری عمومیت داردو شامل تمام کسانی که اموال خویش را در راه دین می بخشند آن هم اگر مانند خدیجه که تمام اموال را در اختیار پیامبر نهاد می شود.
ب- هر دو گروه باید در بذل مال و عمر و جان خویش درا بتدا اهل ایمان باشند و نیت الهی داشته با شند و به تعبیر قرآن اعمالشان فی سبیبل الله با شدلذا صراحتا قرآن هر دو گروه را اینگونه خطاب می کند که
الَّذینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فی سَبیلِ اللَّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّهِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْفائِزُون التوبة : 20
که بعد از مسئله هجرت که در جایگاه خود قابل طرح و تفسیر است تلاشگری در راه حق به اموال و جان لیاقت درجه والایی در نزد الله است اما در امر تبلیغ دین و رسالت نکته دیگری است که قرآن مبلّغین الهی را چنین توصیف میکند:
(الَّذینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ یَخْشَوْنَهُ وَ لا یَخْشَوْنَ احَداً الَّا اللَّه) احزاب 39
آنانکه پیامهای الهی را تبلیغ میکنند و از او خشیت دارند و از کسی جز خدا نمیترسند.
وظیفه بذل اموال یکی از راه های رسیدن به بهشت است که خداوند جهان درجه ای عظیم برای قایل شده است ولی در عین اهمیّت این موضوع باید توجه نمود که همه وظایف در دادن مال در راه خدا خلاصه نمی شود، در کنار این عمل، کارهای فرهنگی، و تربیتی و حفظ مسلمین از انحراف، و ساختن یک جامعه صد در صد اسلامی از اهمّ وظایف مبلغین است، در این صورت نباید خدمات ارزشمند فرهنگسازان و مربیان و معلمان واقعی را نادیده گرفت و تنها چشم به مال ثروتمندان دوخت و آنچه در تاریخ مشاهده می شود بیشترین کشته شدگان درراه خدا از گروه دوم یعنی مبلغین هستند گو اینکه ایشان همواره در جبهه ای نزدیک به دشمن در حال دعوت به دین و دفاع از مرزهای ایمانی هستند
ج- در امر مهمی چون دوام، پایداری و پیشرفت اسلام و مسلمانان یکی ازامور مهم مربوط به حقوق مالی است.اما با این توصیف که اگر ثروتمندان، حقوق مالی خود را به افراد صلاحیت دار بپردازند، نیازمندان تأمین شده، بعلاوه مساجد، مدارس، بیمارستانها، مراکز تبلیغی و غیره تأسیس گشته، مبلّغان و نویسندگان لایق تربیت میشوند و با تهیّه وسائل تبلیغاتیِ روز، برنامههای اسلام، درجهان ترویج میگردد. و سهل انگاری دراین امر، باعث به خطرافتادن اسلام و مسلمانان خواهد شد. امام صادق علیهالسلام فرمود:
(إِنَّ مِنْ بَقاءِ الْمُسْلِمینَ وَبَقاءِ الْإِسْلامِ انْ تَصیرَالْأَمْوالُ عِنْدَ مَنْ یَعْرِفُ فیهَاالْحَقَّ وَیَصْنَعُ (فیهَا) المَعْرُوفَ. فَإِنَّ مِنْ فَناءِ الْأِسْلامِ وَ فَناءِ الْمُسْلِمینَ أَنْ تَصیرَ الْأَمْوالُ فی ایْدی مَنْ لا یَعْرِفُ فیهَا الْحَقَّ وَلا یَصْنَعُ فیهَاالْمَعْرُوفَ) فروع کافی، ج 4، ص 25.
دوام وپایداری مسلمانان واسلامبه این است که ثروتها دردست افرادی قرارگیرد که حق آن را بشناسند و در راه نیک، صرف نمایند، و نابودی اسلام و مسلمانان به این بستگی دارد که اموال دراختیار کسانی قرار گیرد که حق ثروت خود را نشناخته، کار نیک انجام ندهند.
د- در توصیف اموال بیان شده است که کمک به دین خدا و دولت اسلامی یکی از راههای ارزشمند استفاده از ثروت است که آن را در جهت ترویج و تبلیغ دین، تعلیم و تربیت اسلامی، نشر کتابها و مجلّات مفید، تأسیس مراکز تبلیغاتی وتحقیقاتی مانند: مساجد، مدارس، دانشگاهها و مانند آن به کار گیرند، تا پایههای دین و دولت اسلامی در جامعه، استوار گردد و در مقابل تهاجم فرهنگی دشمنان اسلام، همچون دژی محکم، ایستادگی کرده و دین وایمان مردم را از دستبرد بیگانگان حفظ کند. مصرف مال درموارد بالااز نمونههای روشن انفاق در راه خداست که قرآن میفرماید:
(وَانْفِقُوا فی سَبیلِ اللَّهِ ...) بقره 195
در پایان خاطره ای جالب از حجه الاسلام قرائتی نقل می کنیم که مانند همیشه ایشان در قالب مثال، نزدیکترین راه رابرای فهم درست مطلب بر گزیده اند:
یکی از بازاریها به من گفت: با توجّه به خدمات بازاریها، چرا شما کمتر از آنها تجلیل میکنی؟ گفتم: درست است که شما پشتوانه انقلاب بودهاید، امّا در جنگ این جوانها هستند که با خون خویش حرف اوّل را میزنند. آنگاه مثالی زدم و گفتم: هم حضرت خدیجه به اسلام خدمت کرده هم حضرت علیاصغر، امّا شما برای علیاصغر بیشتر گریه کردهای یا حضرت خدیجه؟ حساب مال از خون جداست. [کتاب خاطرات حجت الاسلام قرائتی(ج1) ص 77 ]
- [آیت الله مکارم شیرازی] سالروز ولادت امام هفتم(علیه السلام)، مقارن با ایّام سوگواری حضرت سیّدالشهدا(علیه السلام) و یارانش می باشد، که جمع بین این دو در اذهان عمومی تا حدّی متناقض می نماید. در حالی که نسبت به میلاد حضرت زینب کبری(علیها السلام) که در ایّام فاطمیّه و در شعاع شهادت حضرت زهرا(علیها السلام) قرار گرفته، این مشکل به ذهن نمی آید. در مقایسه این دو، نکات ذیل حائز اهمیّت است: 1 فاصله زمانی ولادت امام موسی بن جعفر(علیه السلام) (هفتم صفر، بنابر تنها روایت موجود) از شهادت امام حسین(علیه السلام) حدود 26 روز می باشد. در حالی که میلاد حضرت زینب(علیه السلام) (پنجم جمادی الاولی) با شهادت حضرت فاطمه(علیها السلام) (سیزده جمادی الاولی) هشت روز فاصله دارد. 2 بی شک مقام و مرتبت حضرت موسی بن جعفر(علیه السلام) که هفتمین امام شیعیان است، از حضرت زینب(علیها السلام) که از مقام امامت برخوردار نیستند، بالاتر است، و به همین نسبت، میلادشان نیز اهمیّت بیشتری دارد. 3 با توجّه به احادیث معتبر، بر هیچ کس پوشیده نیست که در جمع معصومین(علیهم السلام)، شأن و منزلت بانوی محشر، مرکز اتّصال نبوّت به ولایت، امّ الائمّه، حضرت زهرا(علیها السلام)نیز از فرزندش امام حسین(علیه السلام) والاتر است. ولی با کمال تعجّب محافل مذهبی در سالروز میلاد حضرت زینب(علیها السلام) به جشن و سرور پرداخته، لکن به زاد روز آن امام همام اهتمام نورزیده، و مع الاسف بی توجّه از کنار آن می گذرند، بلکه عموم مذهبی ها در برخورد با مجلسی تحت عنوان بزرگداشت ولادت حضرتش، به طرح اشکال می پردازند. لطفاً در این راستا به دو سؤال زیر پاسخ فرمایید: الف) نظر حضرتعالی در مورد موضوع فوق چیست؟ ب) با عنایت به مقدّمه مطوّل و موارد سه گانه فوق الذّکر، آیا برپایی محفل میلاد زاد روز حضرت امام موسی بن جعفر(علیه السلام)، و ذکر میلاد آن بزرگوار، و ابراز سرور و شادی توسّط محبّان آن حضرت، خلاف شرع است؟
- [سایر] با سلام من موضوع حجاب رو در متون مختلف بررسی کردم اخیرا مقاله دیدم که بسیار متفاوت می باشد دوست دارم نظر خود را با دلیل بیان کنید توسعهی عورت به سراپای زنان در متون قدیمی ادبیات فارسی از اصطلاح عورت علاوه بر معنی رایج آن برای اشاره به زن نیز استفاده شده است: 1. چون زنی از کار بد شد روی زرد مسخ کرد او را خدا و زُهره کرد عورتی را زُهره کردن مسخ بود خاک و گل گشتن نه مسخ است ای عنود؟ روح میبُردت سوی چرخ برین سوی آب و گل شدی در اسفلین (مثنوی، دفتر اول) شاید از ابیات فوق استنباط شود که عورت کلمهای تحقیرآمیز است و برای اشاره به زنی بدکاره به کار رفته است، اما شواهد دیگر نشان میدهد که اطلاق عورت به زن مفهومی منفی ندارد و از این کلمه حتی به معنی ناموس نیز استفاده شده است: گفت حق زَ اهل نفاق ناسدید بَأسُهُم ما بَینَهُم بَأسٌ شَدید در میان همدگر مردانهاند در غزا چون عورتان خانهاند گفت پیغمبر سپهدار غیوب لا شجاعه یا فتی قبل الحروب (مثنوی، دفتر سوم) آنکه دزدد مال تو، گویی بگیر دست و پایش را ببُر، سازَش اسیر وآنکه قصد عورت تو میکند صد هزاران خشم از تو سر زند گر بیاید سیل و رخت تو برد هیچ با سیل آورد کینی خرد؟ (مثنوی، دفتر پنجم) کاربرد عادی عورات به معنی زنان در متون زیر بیشتر مشخص است. در زبان فارسی قدیم اهل شهر شامل اطفال و عورات بودهاند و اگر مردی میمرده است اطفال او یتیم و عورات او بیوه میشدهاند: تمامت اهل اصفهان از صغیر و کبیر و وضیع و شریف و اطفال و عورات،… (ترجمهی محاسن اصفهان) …و بر دل اطفال و عورات او که یتیم و بیوه شوند نمیبخشاید، … (سندباد نامه) عورتانه و عورتینه نیز از اصطلاحات مرتبط به زنان در زبان فارسی قدیم است و نگرش فرهنگی نیاکان ما را به زن منعکس میکند. در لغتنامهی دهخدا آمده است: عورتانه: منسوب و متعلق به زن و متشابه و مانند آن, زنانه. عورتینه: جنس زن و دختر. در مقابل مردینه و پسرینه. …و باقی آنچه عورتینه بودند از بنات و اخوات و خواتین که با ترکان به هم بودند. (جهانگشای جوینی) بنات و اخوات و خواتین به معنی دختران و خواهران و بانوان (خاتونها) است. علاوه بر متون فارسی قدیم، زن در روایاتی منسوب به پیامبر و اصحاب و نزدیکان او نیز عورت خوانده شده است. این روایات را در اینجا نقل میکنیم و پس از مقایسه با قرآن اعتبار و اصالت آنها را بررسی میکنیم. 1. رسول خدا از اصحاب خود پرسید: زن چیست؟ گفتند: عورت. گفت: زن کی به خدا نزدیکتر است؟ ندانستند. فاطمه این را شنید و گفت: زن آنگاه به خدا نزدیکتر است که در قعر خانه باشد. (بحار الأنوار, ج 43, ص 92) 2. رسول خدا گفت: زنان عورتند، آنها را در خانه حبس کنید. (بحار الأنوار, ج 100, ص 250) در فقه به تمام مواضعی از بدن زن که باید پوشیده شود عورت میگویند که تقریباً تمام بدن زن را در بر میگیرد. مرتضی مطهری در کتاب مسألهی حجاب از قول ابن رشد میگوید: (عقیدهی اکثر علما بر این است که بدن زن -جز چهره و دو دست تا مچ- عورت است. ابوحنیفه معتقد است که قدمین نیز عورت شمرده نمیشود، و ابوبکر بن عبدالرحمن بن هشام معتقد است که تمام بدن زن بلا استثنا عورت است.)[1] عورت کلمهای عربی است. در فرهنگ عربی منجد الطلاب معانی زیر برای این کلمه بیان شده است: -رخنهگاهی که موجب نگرانی است -شکاف کوه -جای طلوع و غروب خورشید -کمینگاهی که در آن پنهان شوند -آنچه موجب شرم است -اعضایی از بدن که انسان به سبب شرم میپوشاند. در قرآن از اصطلاح عورت برای اشاره به زنان استفاده نشده است، اما عورت علاوه بر معنای رایج آن در معانی دیگری نیز به کار رفته است: 1. "ای کسانی که ایمان آوردید، باید مملوکان شما و کسانی که به بلوغ نرسیدهاند سه بار از شما اجازه بگیرند: قبل از نماز صبح، و هنگام ظهر که لباستان را در میآورید، و بعد از نماز عشا که سه عورت برای شماست. بعد از این بر شما و آنها گناهی نیست که گرد یکدیگر بگردید. خدا این گونه آیات را برای شما تبیین میکند. و خدا علیم و حکیم است." (نور 58) 2. "و آنگاه که گروهی از آنها گفتند: ای اهل یثرب، شما را جای ماندن نیست،برگردید. و گروهی از آنها از پیامبر اجازه میخواستند و میگفتند خانههای ما عورت است با اینکه عورت نبود. فقط میخواستند فرار کنند." (احزاب 13) 3. در آیهی 31 سورهی نور که آیهای مهم در تعیین حدود پوشش زنان است، عورت در مفهومی نزدیک یا منطبق بر معنی رایج امروزی آن به کار رفته است: "به زنان مؤمن بگو که غض بصر کنند و فروج خود را حفظ کنند و زینت خود را جز آنچه از آن پیداست آشکار نکنند، و خِمارشان را بر جیوبشان بزنند، و زینتشان را آشکار نکنند مگر بر شوهرانشان یا پدرانشان یا پدران شوهرانشان یا پسرانشان یا پسران شوهرانشان یا برادرانشان یا پسران برادرانشان یا پسران خواهرانشان یا زنانشان یا مملوکانشان یا مردان تابعی که اِربه ندارند یا کودکانی که بر عورتهای زنان اظهار ندارند، و پایشان را نزنند که آنچه از زینتشان پنهان میکنند دانسته شود. و ای مؤمنان همگی به سوی خدا بازگردید تا رستگار شوید." در این آیه عورات از نظر دستوری به زنان اضافه شده است, بنا بر این عورات در اصطلاح قرآن بخش یا بخشهایی از اندام زنان است، نه تمام بدن آنان. علاوه بر این اندام هایی همچون سر و صورت و دست و پای زن نمیتواند مصداق عورت زن در اصطلاح قرآن باشد, چرا که اینها مواضعی نیستند که کودکان بر آن (اظهار) نداشته باشند. عورات زنان را در این آیه میتوان به اندام های جنسی یا شرم گاه های زنان ترجمه کرد. دیده میشود که زن در ادبیات فارسی، فقه سنتی، و روایات عورت خوانده شده است و در قرآن از چنین اصطلاحی استفاده نشده است. در اعتبار و اصالت روایاتی که زن را عورت میخوانند به دلایل زیر میتوان تردید کرد: 1. زن از موضوعات مهم در قرآن است. قرآن سورهای به نام زنان (نسا) دارد و سورهای از قرآن نیز به نام مریم نامگذاری شده است. کلمات بنت, بنات, امرأه, نساء, زوج, أزواج، أخت، أخوات و دیگر کلمات مترادف نزدیک به صد و پنجاه بار در قرآن تکرار شده است. قرآن اصطلاح عورت را برای اشاره به زن به کار نبرده است. بنا به روایات فوق پیامبر و اصحاب متفقالقولند که زن عورت است و باید بپذیریم که اطلاق اصطلاح عورت به زنان در عصر پیامبر رایج بوده است. چگونه ممکن است که با وجود اشارهی مکرر قرآن به زنان، این اصطلاح هیچ انعکاسی در قرآن نداشته باشد؟ 2. قرآن در توصیف زنان تعبیرات خاصی دارد: الف ." زنان لباس شمایند و شما لباس آنهایید (بقره 178) -زنان شما حرث شمایند (بقره 223) ب."-از آیاتش آن است که برایتان از خودتان زنانی آفرید که با آنان آرام گیرید (روم 21) پیامبر در مقام معلم به اصحاب آموخته است که زن لباس است، حرث است و مایهی آرامش است. قرآن مرجع اصلی در تعالیم پیامبر است. با این حال بنا به روایات فوق وقتی پیامبر از اصحاب میپرسد زن چیست، میگویند عورت است. گویا اصحاب با قرآن و تعالیم و اصطلاحات آن آشنا نیستند، یا آن را در درجهی دوم اهمیت قرار میدهند. 3. لحن روایاتی که زن را عورت میخواند و به حبس آنان در خانه تشویق میکند فراتر از یک توصیهی اخلاقی است و از عقلانیت و انسانیت فاصله دارد. چرا به جای ماندن زن در خانه، از ماندن زن در قعر خانه سخن گفته میشود؟ و چرا حبس در خانه؟ تأمل در لحن و کلماتی که در این روایات به کار رفته است نشان میدهد که سازندهی این روایات با هر گونه حضور اجتماعی زن به شدت مخالف بوده است و به مخفی کردن زن در خانه میاندیشیده است. مرتضی مطهری در بخشی از کتاب مسألهی حجاب تحت عنوان (نه حبس و نه اختلاط) میگوید: از آنچه مجموعاً بیان شد معلوم گشت آنچه اسلام میگوید نه آن چیزی است که مخالفان اسلام، اسلام را بدان متهم میکنند، یعنی محبوسیت زن در خانه و نه نظامی است که دنیای جدید آن را پذیرفته است و عواقب شوم آن را میبیند، یعنی اختلاط زن و مرد در جوامع.[2] سخن فوق در حالی بیان میشود که در کتب حدیث روایاتی به پیامبر و دیگر پیشوایان دینی نسبت داده شده است که مردان را به حبس کردن زنان در خانه فرامیخواند. وقتی کتب حدیث ما حاوی چنین روایاتی است، مخالفان اسلام سخن بیجایی نگفتهاند. عورت خواندن زن و حبس او در خانه را نمیتوان مستقل از فرهنگ ایران باستان تحلیل کرد. مورخان و باستانشناسان در تحلیل جایگاه زن در مقاطعی از تاریخ ایران باستان به نقوش به جا مانده در آثار باستانی استناد میکنند. در این نقوش زنان دیده نمیشوند. بخش زیر از کتاب تاریخ تمدن ویل دورانت نقل شده است و در کتاب مسألهی حجاب نیز به آن اشاره شده است: پس از داریوش مقام زن مخضوصاً در طبقهی ثروتمندان تنزل پیدا کرد. زنان فقیر چون برای کار کردن ناچار از آمد و شد در میان مردم بودند آزادی خود را حفظ کردند، ولی در مورد زنان دیگر گوشهنشینی زمان حیض که برایشان واجب بود رفتهرفته امتداد پیدا کرد و سراسر زندگی اجتماعیشان را فرا گرفت، و این امر خود مبنای پردهپوشی در میان مسلمانان به شمار میرود. زنان طبقات بالای اجتماع جرأت آن را نداشتند که جز در تخت روان روپوشدار از خانه بیرون بیایند و هرگز به آنها اجازه داده نمیشد که آشکارا با مردان آمیزش کنند. زنان شوهردار حق نداشتند هیچ مردی را ولو پدر یا برادرشان ببینند. در نقشهایی که از ایران باستان برجای مانده هیچ صورت زنی دیده نمیشود و نامی از ایشان به نظر نمیرسد.[3] حتی در میان ایرانیان امروز سنتی وجود دارد که میتوان آن را ناشی از عورتانگاری زنان در ایران قدیم دانست. این سنت مبنای عقلی و شرعی ندارد، اما همچنان وجود دارد. در این فرهنگ مرد از ذکر مستقیم نام زن خود نزد دیگران شرم میکند و از او با تعابیر غیرمستقیمی همچون خانواده و بچهها نام میبرد،پ همان گونه که معمولاً برای رعایت ادب، از ذکر مستقیم نام اعضایی از بدن پرهیز میشود و عبارات غیرمستقیمی به کار میرود. لغتنامهی فارسی دهخدا اصطلاح ستر عورت را پوشاندن موضع های مستقبح الذکر معنی کرده است. زن نیز در فرهنگ سنتی مستقبح الذکر است و جایگاهی همچون عورت دارد. اگر زن عورت باشد پوشاندن او معقول و نمایاندنش شرمآور است. از اقلیتی ناچیز که بگذریم، عموم مردم جهان بنا به عقل عرفی در زندگی اجتماعی عورت را میپوشانند و از نمایاندن آن شرم میکنند. یکی از انتقادات مکرر قرآن به اهل کتاب این است که آنان کلمات را از مواضع خود تحریف میکنند. با تحریف کلمات از مواضع آنها میتوان حکمی را تغییر داد. تحریف کلمات از مواضع آنها لزوماً این نیست که در متنی دست ببریم، بلکه میتوانیم معنی کلمهای را عوض کنیم یا آن را نابجا به کار ببریم. اطلاق عورت به سرتاپای زن، در حالی که نه عقل به آن حکم میکند نه از قرآن برداشت میشود، مصداق بارزی از تحریف کلمات از مواضع آن است. حجاب و حدود پوشش زنان در فقه سنتی بر بستر کلمات و اصطلاحاتی تحریف شده به قرآن نسبت داده میشود. اگر اولین منبع فقه اسلامی قرآن است، لازم است که اصطلاحات فقهی با محوریت قرآن پالایش شود.1 اکثر مثالها از لغتنامه فارسی دهخدا نقل شده است. [1] مسأله حجاب، ص 225. [2] مسأله حجاب، ص 218 [3] تاریخ تمدن، ترجمه احمد آرام، جلد اول، ص 552