نقش امام سجاد (ع) در واقعه حره چه بود؟ مگر می شود ایشان به تقیه رضایت داده باشند و در مقابل تجاوز به جان و مال و ناموس مردم ساکت بنشینند؟ ایشان که اینقدر در مجالس یزید و عبیدالله (لعنه الله علیهم اجمعین) از خود شجاعت نشان دادند مگر میشود نسبت به چنین فاجعه ای ساکت بنشینند؟ پاسخ: امام سجاد علیه السلام پس از بازگشت از شام به همراه اسرا بر اساس سیاستی حکیمانه و با توجه به شناخت عمیقی که از مردم شهر داشت، و فرمایشی که از او نقل شده ( ( در همه مکه و مدینه حتی بیست نفر که مرا دوست داشته باشند، وجود ندارد.)) موضعی کاملاً بی طرف اتخاذ کرد و از اتفاقات جاری مدینه کناره گرفت. دلیل این کنارهگیری این بود که امام میدانست این نهضت از مبنای صحیح اسلامی برخوردار نیست و قیامکنندگان نه به امامت او اعتقادی دارند و نه حتی از او نظر خواستهاند؛ از سوی دیگر با قرار دادن شهر پیامبر صلی الله علیه و آله به عنوان محل اصلی قیام، حرمت این شهر را در معرض هتک سپاه جرّار شام قرار دادهاند؛ و از همهی اینها گذشته، اهداف مشخصی برای مبارزه و تداوم آن از طرف آنها اعلان نشده است. این کنارهگیری موجب شد نام امام به کلّی از لیست سیاه دستگاه اموی حذف شود و در واقعه حرّه نه تنها خودش جان سالم به در ببرد، بلکه به بیش از چهار صد تن از مردم پناه داد و این بزرگواری، فقط ریشه در صفات متعالی و ملکوتی امام سجاد علیه السلام دارد . به هرحال امام سجاد نزد مسلم بن عقبه (که بعدها به علت این جنایاتش به مسرف بن عقبه مشهور شد)، برای بسیاری از مردم شفاعت کرد و جان بسیاری را نجات داد. علت عدم همراهی امام با این شورش را به صورت زیر میتوان دسته بندی و ارائه نمود: 1. از نظر امام این حرکت ماهیت شیعی نداشت و در راه حفظ یا گسترش آرمانهای شیعی نبود. 2. از دلیل قبل مهمتر آن که: این حرکت دقیقاً در راستای اهداف (و خط) زبیریان بود آن هم به رهبری عبدالله بن زبیر که از برپا کنندگان و یکی از اصلیترین مهرههای جنگ جمل بوده است. 3. کوچکترین موضع امام به عنوان رهبر شیعه، خطیر ترین پیامدها را برای شیعیان اندک باقی مانده به همراه داشت. شیعیانی که خود پس از واقعه عاشورا به شدت زیر فشار عوامل حکومتی امویان بودند.[1] به دلایل فوق، امام در این حادثه که چندان خط و ربط روشن، بلکه درستی نداشت، شرکت نکرد. جهت مطالعه و کسب اطلاعات بیشتر در این زمینه به این منابع مراجعه فرمایید: رسول جعفریان، تاریخ خلفا، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1374ش. رسول جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، قم، انصاریان، 1379ش. سید جعفر شهیدی، زندگانی علی بن الحسین، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1380ش. [1] . ر.ک: رسول جعفریان، تاریخ خلفا، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1374ش، ص 550-551.
نقش امام سجاد (ع) در واقعه حره چه بود؟ مگر می شود ایشان به تقیه رضایت داده باشند و در مقابل تجاوز به جان و مال و ناموس مردم ساکت بنشینند؟ ایشان که اینقدر در مجالس یزید و عبیدالله (لعنه الله علیهم اجمعین) از خود شجاعت نشان دادند مگر میشود نسبت به چنین فاجعه ای ساکت بنشینند؟
نقش امام سجاد (ع) در واقعه حره چه بود؟ مگر می شود ایشان به تقیه رضایت داده باشند و در مقابل تجاوز به جان و مال و ناموس مردم ساکت بنشینند؟ ایشان که اینقدر در مجالس یزید و عبیدالله (لعنه الله علیهم اجمعین) از خود شجاعت نشان دادند مگر میشود نسبت به چنین فاجعه ای ساکت بنشینند؟
پاسخ: امام سجاد علیه السلام پس از بازگشت از شام به همراه اسرا بر اساس سیاستی حکیمانه و با توجه به شناخت عمیقی که از مردم شهر داشت، و فرمایشی که از او نقل شده ( ( در همه مکه و مدینه حتی بیست نفر که مرا دوست داشته باشند، وجود ندارد.)) موضعی کاملاً بی طرف اتخاذ کرد و از اتفاقات جاری مدینه کناره گرفت. دلیل این کنارهگیری این بود که امام میدانست این نهضت از مبنای صحیح اسلامی برخوردار نیست و قیامکنندگان نه به امامت او اعتقادی دارند و نه حتی از او نظر خواستهاند؛
از سوی دیگر با قرار دادن شهر پیامبر صلی الله علیه و آله به عنوان محل اصلی قیام، حرمت این شهر را در معرض هتک سپاه جرّار شام قرار دادهاند؛ و از همهی اینها گذشته، اهداف مشخصی برای مبارزه و تداوم آن از طرف آنها اعلان نشده است.
این کنارهگیری موجب شد نام امام به کلّی از لیست سیاه دستگاه اموی حذف شود و در واقعه حرّه نه تنها خودش جان سالم به در ببرد، بلکه به بیش از چهار صد تن از مردم پناه داد و این بزرگواری، فقط ریشه در صفات متعالی و ملکوتی امام سجاد علیه السلام دارد .
به هرحال امام سجاد نزد مسلم بن عقبه (که بعدها به علت این جنایاتش به مسرف بن عقبه مشهور شد)، برای بسیاری از مردم شفاعت کرد و جان بسیاری را نجات داد.
علت عدم همراهی امام با این شورش را به صورت زیر میتوان دسته بندی و ارائه نمود:
1. از نظر امام این حرکت ماهیت شیعی نداشت و در راه حفظ یا گسترش آرمانهای شیعی نبود.
2. از دلیل قبل مهمتر آن که: این حرکت دقیقاً در راستای اهداف (و خط) زبیریان بود آن هم به رهبری عبدالله بن زبیر که از برپا کنندگان و یکی از اصلیترین مهرههای جنگ جمل بوده است.
3. کوچکترین موضع امام به عنوان رهبر شیعه، خطیر ترین پیامدها را برای شیعیان اندک باقی مانده به همراه داشت. شیعیانی که خود پس از واقعه عاشورا به شدت زیر فشار عوامل حکومتی امویان بودند.[1]
به دلایل فوق، امام در این حادثه که چندان خط و ربط روشن، بلکه درستی نداشت، شرکت نکرد.
جهت مطالعه و کسب اطلاعات بیشتر در این زمینه به این منابع مراجعه فرمایید:
رسول جعفریان، تاریخ خلفا، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1374ش.
رسول جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، قم، انصاریان، 1379ش.
سید جعفر شهیدی، زندگانی علی بن الحسین، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1380ش.
[1] . ر.ک: رسول جعفریان، تاریخ خلفا، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1374ش، ص 550-551.
- [سایر] در روایتی که در ذیل ذکر میشود، امام سجاد(ع) خطاب به مسلم بن عقبه و بنا به نقلی دیگر خطاب به یزید میگوید: (من بنده تو هستم)، در حالیکه این کلام از امام معصوم جایز نیست. این روایت در کتاب (تشیّع علوی و تشیّع صفوی) آمده است. متن روایت: (ابن محبوب، عن أبی أیوب، عن بُرید بن معاویة قالَ: سَمِعتُ أبَا جعفرٍ(ع) یقولُ: إنَّ یَزیدَ بنَ مُعاویةَ دَخَلَ المَدینَةَ وَ هُوَ یُریدُ الحَجَّ، فَبَعَثَ إلَی رجُلٍ مَن قُریشٍ فَأتَاهُ فَقَالَ لَهُ یَزید: أَتُقِرُّلی أَنَکَ عَبدٌ لِی، إن شئتُ بِعتُک وَ إِن شئتُ استَرقَیتُکَ فَقالَ لَهُ الرَّجُلُ: و الله یا یَزیدُ مَا أَنتَ بِأکرَمَ مِنِّی فی قُریشٍ حَسَباً و لا کَانَ أَبُوکَ أَفضَلَ مِن أَبی فی الجاهِلِیةِ وَ الإسلامِ وَ مَا أَنتَ بأَفضَلَ مِنِّی فی الدِینِ وَ لا بِخَیرٍ مِنِّی فَکَیفِ أُقِرُّ لکَ بما سأَلتَ؟ فَقالَ لَهُ یزید: إِن لَم تُقِرَّ لی و الله قَتَلتُکَ فقالَ لَهُ الرَّجُلُ: لیسَ قَتَلُکَ إیایَ بأعظَمَ مَن قَتلِکَ الحُسینَ بنَ عَلِیٍ(ع) ابنَ رسولُ الله صَلّی الله علیهِ و آلِه فأمَرَ بِهِ فَقُتِلَ. حَدیث عَلِی بن الحُسینِ(ع) مَعَ یَزید لعنَهُ الله ثُمَّ أرسَلَ إلی عَلی بن الحُسینِ(ع) فَقالَ لَهُ مَثلَ مَقالَتِهِ لِلقُرَشی؛ فَقَالَ لَهُ عَلِی بن الحُسینِ(ع): أرَأیتَ اِن لَم أُقرَّ لکَ أَلیس تقتلِنی کَما قَتَلتَ الرَّجُلَ بالامس؟ فَقالَ لَهُ یَزیدُ لَعَنَهُ الله : بَلی فَقَالَ لَهُ علیُّ بنُ الحُسین(ع): قَد أَقرَرتُ لکَ بما سألتَ؛ أَنا عبدٌ مُکرَه، فَاِن شَئتَ فأَمسِک وَ إن شئتَ فَبع، فَقالَ لهُ یزید لَعَنَهُ الله : أَوَلی لکَ حَقَنتَ دَمَکَ و لم ینقصکَ ذلکَ مَن شَرَفِک).
- [سایر] در مورد نماز غفیله مطالبی شنیدم به این مضمون که یزید از امام سجاد(ع) پرسید: من پسر رسول الله را کشتم ... آیا ممکن است نجات پیدا کنم؟ امام سجاد(ع) فرمود: (بله! اگر نماز غفیله بخوانی ممکن است نجات پیدا کنی ...) بعد حضرت زینب(س) به امام سجاد فرمود: تو داری قاتل پدرت را نجات میدهی؟ آنحضرت جواب داد: (... من گفتم نماز غفیله، ولی یزید [به علت دل درد] هیچوقت موفق به خواندنش نمیشود). آیا این مطلب درستی است و این حرف در کجا آمده است؟
- [سایر] بسیاری از بزرگان اصحاب از اهل بیت پیامبر زن گرفتهاند و اهل بیت از آنها زن گرفتهاند، به خصوص شیخین (ابوبکر و عمر) چنانکه همه مورّخان و ناقلان اخبار، سنی و شیعه بر این اتفاق نظر دارند. - پیامبر(ص) با عایشه دختر ابوبکر و حفصه دختر عمر ازدواج نمود. - و دو دخترش رقیه و ام کلثوم را یکی پس از دیگری به ازدواج خلیفه سوم عثمان بن عفان در آورد، و به خاطر این عثمان به ذی النورین ملقب شده است. - و پسرش ابان بن عثمان با ام کلثوم دختر عبدالله بن جعفر بن ابی طالب ازدواج کرد. - و مروان بن ابان بن عثمان با ام قاسم دختر حسن بن علی بن ابی طالب ازدواج کرده است. - و زید بن عمرو بن عثمان با سکینه دختر حسین ازدواج نموده بود. - و عبدالله بن عمرو بن عثمان با فاطمه دختر حسین بن علی ازدواج کرده بود. و از دیگر اصحاب که نیز با اهل بیت فامیل بودند و از آنها زن گرفته بودند نام نمیبریم و فقط در این مورد به ذکر خلفای ثلاثه اکتفا میکنیم، تا بیان کنیم که اهل بیت با آنها محبت و دوستی داشتند و به خاطر آن این ازدواجها و پیوندها صورت گرفته است و همچنین میبینیم که اهل بیت نامهای اصحاب پیامبر(ص) را بر فرزندانش میگذاشتند، و مورّخین و ناقلان اخبار همه شیعه و سنی بر این امر اتفاق نظر دارند. چنانکه در منابع شیعه آمده است علی یکی از پسرانش که از لیلی بنت مسعود حنظلی بود را ابوبکر نامید، و در بنی هاشم علی اولین کسی است که اسم پسرش را ابوبکر گذاشت. و همچنین حسن بن علی فرزندانش را به این نامها نامگذاری کرد: ابوبکر، عبدالرحمن، طلحه، و عبیدالله و همچنین حسن بن علی چنین نامهایی بر فرزندانش گذاشته بود و موسی کاظم دخترش را عایشه نامید . و کینه بعضی از اهل بیت ابوبکر بود، مانند زین العابدین علی بن حسین، و علی بن موسی الرضا که کینهاش ابوبکر بود. و همچنین بعضی از اهل بیت اسم پسرانشان را عمر میگذاشتند، که از جمله آنان میتوان به حضرت علی(ع) اشاره کرد که اسم پسرش را عمر اکبر نامید، مادر این پسر ام حبیب بنت ربیعه بود، و عمر بن علی در کنار برادرش حسین به شهادت رسید، و علی فرزندی دیگر به نام عمر اصغر داشت که مادرش الصهباء التغلبی بود که عمر طولانی کرد و از برادرانش ارث برد. و همچنین حسن بن علی فرزندانش را ابوبکر و عمر نامید. و همچنین علی بن حسین بن علی، و علی زین العابدین و موسی کاظم، و الحسین بن زید بن علی، و اسحاق بن حسن بن علی بن حسین، و نیز حسین بن علی بن حسن بن حسین بن حسن فرزندانشان را ابوبکر و عمر نامیدهاند. و افراد زیاد دیگری از اهل بیت فرزندانشان را ابوبکر و عمر نامیدهاند ولی ما به همین مقدار کفایت میکنیم تا بحث طولانی نشود. و موسی کاظم و علی هادی دخترانش را عایشه نامیدهاند.
- [سایر] ما در قرآن در جریان همراهی حضرت خضر و حضرت موسی داریم که حضرت خضر اعمالی انجام داد که برای حضرت موسی سؤال برانگیز بود (کشتن آن پسر جوانی که در توضیح حضرت خضر می فرمایند در آینده پدر و مادر خود را گمراه می کرد و....) چرا رسول خدا و اهل بیت (ع) با داشتن چنین امکانی اینگونه عمل نکردند؟ همانطور که در روایات داریم که امام علی (ع) بارها چندین بار بر معاویه و ابن ملجم تسلط داشتند ولی اقدامی در جهت از بین بردن آنان اقدامی نکردند. و یا در جریان مهمانی حضرت مسلم در منزل هانی، مسلم می توانست ابن زیاد را بکشد تا واقعه کربلا اتفاق نیفتد؟
- [سایر] من یک شهروند تهرانی هستم. امروز پنجم فروردین 89 ایمیلی را دریافت کردم که در آن به یکی از اصلی ترین عقاید شیعیان، یعنی موضوع کربلا، شبهه وارد نموده اند. با توجه به این که مرکز شما دارای محقّقین و متخصّصین علوم اسلامی است و پاسخ دادن به این انحرافات فکری جزو رسالت شما می باشد، خواهشمندم به این موضوع رسیدگی فرمایید و اطلاع رسانی مناسب را منظور نمایید. توفیق شما را از خداوند متعال خواستارم متن ایمیل ارسال شده به شرح زیر می باشد: فارغ از حب و بغض بخوانید تا بتوان آن را نقد کرد در این پست می خواهم به بیان چند نمونه از افسانه های معروف و البته تأمل برانگیز روز عاشورا بپردازم. نخست در مورد بی آبی، وضعیت بیابانی و عطش حسین و یارانش: همان طور که می دانید جنگی که در روز عاشورا رخ داده در نزدیکی رود فرات بوده. در هیچ کجای کره زمین نمی توانید سرزمینی در کنار یک رود را بیابید که صحرا و بیابان بی آب و علف باشد، مگر رودی که از میان کوهستان می گذرد. همه در درازای تحصیلمان خوانده ایم که در کنار رودخانه ها جلگه و زمین های حاصل خیز به وجود می آید. واقعیت این است که اطراف فرات را نیز مانند سایر رودخانه ها، جلگه ها و زمین های حاصل خیز تشکیل می دهد و کربلا نیز سرزمینی سرسبز است. از آن گذشته در چنین مناطقی به دلیل نزدیکی به رودخانه بستر زیرین زمین را سفره های پهناور آبی تشکیل می دهد و دست رسی به آب آسان تر از آن چیزی است که به ذهن می رسد. تنها با کندن 4 یا 5 متر از زمین می توان به آب رسید. در منطقه اهواز یکی از مشکلات ساخت و ساز همین سفره های زیرزمینی است که کاملاً زیر شهر را فرا گرفته اند. 72 نفر نتوانسته اند یک گودال 4 متری حفر کنند؟ از طرفی بر طبق گفتار شیعیان این رویداد در تابستان و هوای گرم و جهنمی رخ داده، ولی با مراجعه به این سایت و وارد کردن تاریخ دهم محرم سال 61 هجری قمری در قسمت Islamic Calendar درمی یابید که عاشورا در روز چهارشنیه 21 مهر ماه بوده است. البته 21 مهر نیز هوای کربلا آن چنان خنک نیست، ولی آن تابستان جهنمی هم که شیعیان می گویند نیست. اکنون می گویند شرایط آب و هوایی 1400 سال پیش با امروز فرق دارد. نخست این که در یک پریود 1400 ساله آن تغییر آب و هوایی که در ذهن مسلمانان است نمی تواند رخ دهد و دوّم این که اگر هم تغییری باشد مطمئناً هوا خنک تر نشده، بلکه دما بالاتر هم رفته است؛ یعنی 1400 سال پیش نسبت به امروز خنک تر بوده. اما یک نکته جالب دیگر در داستان هایی که از واقعه عاشورا گفته شده اشاره ای به گرسنگی نگردیده؛ یعنی کاروان حسین مشکل گرسنگی نداشته است. این کاروان نیز مانند سایر کاروان ها حیوانات اهلی به همراه خود داشته که با مشکل گرسنگی مواجه نشود؛ مثلاً گوسفند یا بز، برای رفع تشنگی نیز می توانستند از شیر همین حیوانات اهلی استفاده کنند. در ضمن شتر نیز همراه آنها بوده، عرب ها که به خوردن شیر شتر علاقه بسیار دارند، می توانستند از شیر شتر ها نیز استفاده کنند .باز هم نکته ای دیگر، سه نقل قول در مورد مقبره حسین: هارون الرشید را در حالی پشت سر گذاشتم که قبر حسین (علیه السلام) را خراب کرده و دستور داده بود که درخت سدری را که آن جا بود به عنوان نشانه قبر برای زوار، و سایهبانی برای آنان قطع کنند. (تاریخالشیعه، محمد حسین المظفری، ص 89، بحار الانوار، ج 45، ص 39 8) قبر شریف آن حضرت مورد تعرض و دشمنی متوکل عباسی قرار گرفت. او توسط گروهی از لشکریانش قبر را احاطه کرد تا زائران به آن دست رسی نداشته باشند و به تخریب قبر و کشت و کار در زمین آن جا دستور داد... ) اعیان الشیعه،ج 1، ص 628، تراث کربلا، ص 34; بحارالانوار،ج 45، ص 397) سال 236 متوکل دستور داد که قبر حسین بن علی و خانههای اطراف آن و ساختمان های مجاور را ویران کردند و امر کرد که جای قبر را شخم زدند و بذر افشاندند و آب بستند و از آمدن مردم به آن جا جلوگیری کردند. (همان) از این دست نقل قول ها بسیار است که تنها به سه مورد اشاره کردم. در بیابان بی آب علف و صحرای جهنمی کشت و کار کرده اند و بذر افشانده اند؟ پس با این همه موارد، چگونه حسین و کاروانش از تشنگی و گرمای هوا رنج دیده اند؟ دوم حرمله و گردن علی اصغر :این داستان علی اصغر هم از آن افسانه های جالب عاشوراست. داستان از این قرار است: حسین به علت عطش فراوان که در پست قبلی اشاره کردم عطشی در کار نبوده، فرزند شیرخوارش را در بغل گرفته و جلوی سپاه می رود و می گوید دست کم به این طفل آب بدهید. از آن طرف (سپاه یزید) شخصی به نام حرمله که گویا تیرانداز قابلی بوده تیری را به قصد گلوی نوزاد رها کرده و او را می کشد، یا شهید می کند یا هر چه شما بگویید. در ظاهر تراژدی واقعاً دردناکی است، ولی با کمی تأمل مطالبی دال بر خرافی و غیر واقعی بودن این داستان می یابیم. نخست آن که نوزاد شیرخوار و چندین ماهه اصلاً گردنی به آن صورت که ما تصور می کنیم ندارد. اگر دقت کنید سر نوزاد به بدنش چسبیده است، دلیلش هم آن است که هنوز استخوان و عضلات گردن چنان رشد نکرده اند که وزن سر را تحمل کنند. تنها در یک صورت می توان گردن نوزاد را تا حدودی دید، در صورتی که سر کودک به پشت برگشته و به سمت زمین آویزان شود. دوم آن که فاصله دو سپاه در هنگام نبرد معمولاً 200 یا 300 متر بوده است. اگر قهرمان تیراندازی المپیک با آن کمان های مجهز و مدرن را نیز بیاوریم نمی تواند از آن فاصله گردن کودک که هیچ حتی پدر کودک را نشانه بگیرد و به هدف بزند. شاید با دراگانوف نیز چنین کاری دشوار باشد چه رسد به تیر و کمان. سوم آن که برای چه حرمله نوزاد را نشانه گرفته؟ در تمام جنگ ها مهمترین شخص فرمانده سپاه است. حرمله باید حسین را می زده نه نوزاد را. کدام عقل سالمی چنین چیزی را می پذیرد؟ حرمله فرمانده سپاه را ول کرده و نوزاد را از پای درآورده؟ اگر به قول مسلمانان واقعاً هوا جهنمی بوده مگر این حرمله مازوخیسم داشته که در آن شرایط، جنگ را کش بدهد و خودش را بیشتر اذیت کند؟ در جایی مسلمانی گفت حضرت کودک را در دست گرفته و نزدیک سپاه رفته تا صدای او را بشنوند، او که فک و فامیل وحشی خود را بهتر می شناخته .چهارم که از همه نیز جالب تر است آن که اصلاً کودک چند ماهه چه نیازی به آب دارد؟ نوزاد چندین ماهه شیر می نوشد و نه آب و مادرش می تواند به نوزاد شیر بدهد و تشنگی او را بر طرف سازد. در ضمن شیر آن حیوانات اهلی که پیشتر گفتم نیز موجود بوده. سوم، ابوالفضل رفته آب بیاره: داستان از این قرار است که آقا ابوالفضل که مسلمانان ماشین شان را بیمه ایشان می کنند برای رفع تشنگی لشگر حسین به دل دشمن زده و مشکی را از آب رودخانه پر کرده و در مسیر برگشت شخصی آن دستش را که مشک را گرفته بوده قطع می کند. حضرت مشک را با دست دیگرش می گیرد و به راهش ادامه می دهد. دوباره یک از خدا بی خبری آن دست دیگر را هم قطع می کند. حضرت اکنون مشک را با دندانش می گیرد و در آخر چند از خدا بی خبر دیگر وی را به شهادت می رسانند. لطفاً یکی برای من توضیح بدهد که حضرت چگونه مشک را از دستی که قطع شده می گیرد؟ آیا حضرت از اسب پیاده شده و می رود مشک را که همراه دست قطع شده اش روی زمین افتاده بر می دارد و دوباره سوار اسب می شود و می رود؟ دوباره که آن یکی دستش قطع می شود چه کار می کند؟ آیا حضرت باز از اسب پیاده شده و می رود به سراغ دست افتاده و دولا شده و مشک را با دندان می گیرد؟ آیا در این میان که هی حضرت از اسب پیاده و دوباره سوار می شده اند کسی نبوده ایشان را بکشد؟ یا اصلاً هیچ کدام از اینها رخ نداده و پیش از آن که دست مبارکشان را قطع کنند، حضرت بر اساس مهارت هایشان مشک را به هوا پرتاب کرده اند با آن یکی دست گرفته اند و به دنبال آن دوباره مشک را به هوا پرتاب کرده و این بار با دندان می گیرند؟ اصلاً دست حضرت چگونه قطع شده؟ از مچ؟ از آرنج؟ از کتف؟ با چه چیز قطع شده؟ شمشیر؟ خاطرم هست در یک مراسم مذهبی در محرم روضه خوان گفت با کمان به سوی دست حضرت نشانه رفته اند و دست را قطع کرده اند. مگر کمان های آن ها تبر پرتاب می کرده است؟ خون ریزی شدید ناشی از قطع شدن دست در این میان کشک بوده؟ این تنها سه نمونه از افسانه های عاشورا بود. به داستان غسل کردن قاسم نیز اشاره ای نکردم؛ زیرا برخی از مسلمانان خود این داستان رو قبول ندارند. از این دست افسانه ها بسیار است. امیدوارم بیاموزیم که تنها عقل و اندیشه خود را میزان قرار دهیم.