سوال 1 . دلایل سیاسی و اجتماعی عدم پذیرش رهبری قیام (مخصوصا قیام خراسان) و عدم اقدام مستقیم به قیام از سوی امام صادق (ع) چه بوده است ؟ سوال 2 .نتایج و تاثیرات ترویج علوم اسلامی توسط امام صادق (ع) در دوره انتقال خلافت از امویان به عباسیان به چه کیفیتی بوده و دلیل سیاسی و اجتماعی ترویج علوم اسلامی چه بوده است ؟
سوال 1 . دلایل سیاسی و اجتماعی عدم پذیرش رهبری قیام (مخصوصا قیام خراسان) و عدم اقدام مستقیم به قیام از سوی امام صادق (ع) چه بوده است ؟ سوال 2 .نتایج و تاثیرات ترویج علوم اسلامی توسط امام صادق (ع) در دوره انتقال خلافت از امویان به عباسیان به چه کیفیتی بوده و دلیل سیاسی و اجتماعی ترویج علوم اسلامی چه بوده است ؟ پاسخ: دوران امامت پیشوای ششم از نظر سیاسی- اجتماعی با فراز و نشیبها و تحولات سیاسی مهمی روبه رو بود که در هم پیچیده شدن طومار حکومت امویان و روی کار آمدن عباسیان از مهمترین آنها بشمار می‌رود. دستگاه خلافت اسلامی در این دوران به دلیل در پیش گرفتن سیاستهای ضد اسلامی و ضدّ مردمی و نیز بی کفایتی و قدرت طلبی حاکمان آن، دچار بی ثباتی، ضعف و از هم پاشیدگی شده، شورشها وقیامهای مردمی را در پی داشت. بعضی از شورشها و حرکتهایی که علیه حکمرانان اموی در این دوره از تاریخ اسلام روی داد عبارت است از: شورش حارث بن سریج، قیام مردم آفریقا، قیام زید بن علی و فرزندش یحیی، نهضت عبداللَّه بن معاویه و حرکت سازمان یافته عباسیان. در حکومت عباسیان نیز، شورشها و قیامهای مردمی از علویان و غیر علویان ادامه داشت که از آن جمله می‌توان از شورش مردم جزیره، شورش مردم موصل، قیام محمد بن عبداللَّه بن حسن و برادرش ابراهیم نام برد. پس از تبیین و ترسیم شرایط سیاسی - اجتماعی دوران امامت امام صادق (ع) اینک این پرسش مطرح است که پیشوای ششم درقبال شرایط موجود و اوضاع بحرانی و استثنایی دوران امامت خود چه موضعی اتخاذ کرد؟ دو راه در پیش روی امام (ع) وجود داشت: 1- بهره گیری از آشفتگی حکومت امویان و محبوبیت و موقعیت علویان واقدام نظامی به منظور دستیابی به قدرت و برعهده گرفتن خلافت. 2- صرف نظر کردن از خلافت و استفاده از فرصت و موقعیّت یاد شده برای به ثمر رساندن تلاشهای علمی و فرهنگی امام سجادوامام باقر علیهماالسّلام و عمق و گسترش بخشیدن به نهضت فرهنگی شیعی در راستای پاسداری از اصول و ارزشهای اسلام ناب. مسیر نخست بر روی امام (ع) بسته بود؛ زیرا با شناخت کاملی که آن حضرت از اوضاع واحوال و جریانات سیاسی جامعه ونیز مردم زمان خویش داشت، به این نتیجه رسید که دستیابی به حکومت برای وی امکان پذیر نیست. ناچار مسیر دوّم را برگزید. مهمترین علل عدم اقدام نظامی امام (ع) برای به دست گرفتن قدرت بالاخص عدم همکاری با قیام عباسیان عبارت بود از الف ) عدم صداقت و خلوص پیشنهاد دهندگان. ابو سلمه علاوه بر امام صادق(ع)، برای عبدالله محض هم نامه‌نوشت. این کار او دلیل این است که وی در دعوت خود صداقت نداشت. زیرا اگر نامه او به امام صادق(ع) براساس ایمان و اعتقاد به آن‌حضرت بود، چگونه از فرد دیگری نیز دعوت کرد؟ جواب امام صادق(ع) روشنگر همین جهت است. وقتی حامل نامه، محمدبن‌عبدالرحمن بن اسلم به امام صادق(ع) نامه‌ای از طرف شیعه شما،ابوسلمه آورده‌ام. آن حضرت فرمود: (و ما انا و ابوسلمه وابوسلمه شیعه لغیری‌); مرا با ابو سلمه چه کار؟ او از شیعیان‌من نیست. نامه رسان تقاضای جواب می‌کند. امام صادق(ع) نامه راآتش می‌زند و می‌فرماید: جواب نامه همین است. سپس آن حضرت شعری‌از کمیت‌بن زید خواند: ایا موقدا نارا لغرک ضوءها و یا حاطبا فی غیر حبلک تحطب ای‌روشن کننده آتشی که دیگری از نورش استفاده می‌برد! هیزم جمع‌کرده‌ای اما روی ریسمان دیگری ریخته‌ای و دیگری جمع می‌کند ومی‌برد. (1) شهید مطهری در این باره می‌نویسد: (قدر مسلم این است که این‌شعر می‌خواهد منظره‌ای را نشان دهد که یک نفر زحمت می‌کشد واستفاده‌اش را دیگری می‌خواهد ببرد. حال یا منظور این بود که‌ای‌بدبخت ابوسلمه! این همه زحمت می‌کشی استفاده‌اش را دیگری می‌برد وتو هیچ استفاده‌ای نخواهی برد و یا خطاب به مثل خودش بود اگردرخواست ابوسلمه را قبول کند یعنی این دارد ما را به کاری دعوت‌می‌کند که زحمتش را ما بکشیم و استفاده‌اش را دیگری ببرد.) (2) ابومسلم در نامه‌ای به امام صادق(ع) نوشت: من مردم را به دوستی‌اهل‌بیت پیامبر(ص) دعوت می‌کنم. کسی برای خلافت‌بهتر از شما نیست. امام صادق(ع) در پاسخ نوشت: (ما انت من رجالی و لا الزمان‌زمانی‌); نه تو از یاران من هستی و نه این زمان، زمان من‌است. (3) امام صادق(ع) بدین وسیله عدم صداقت آنان را گوشزد نمود وبی‌اعتمادی خود را نسبت‌به آنان اعلام داشت. در سخن دیگری از آن‌حضرت نیز همین مطلب آمده است. معلی ابن خنیس می‌گوید: در زمانی‌که پرچم‌های سیاه بر افراشته شده بود و هنوزبنی عباس به خلافت نرسیده بود، نامه‌هایی از عبدالسلام ابن نعیم،سریر و تعداد دیگری خدمت امام صادق(ع) بردم. آن‌ها نوشته بودند: (قدقدرنا ان یول هذالامر الیک فما تری قال فضرب بالکتب الی‌الارض‌ثم قال اف اف ما انا لهولاء بامام‌); ما موقعیت را برای خلافت‌شما مساعد می‌بینیم. نظر شما چیست؟ امام صادق(ع) نامه‌ها را به‌زمین کوبید و فرمود: زهی تاسف و افسوس! من امام و پیشوای آن‌هانیستم. (4) ب ) نداشتن یاران مخلص و برخوردار نبودن از حمایتهای نظامی مردمی‌ وجود یاران وفادار و همراه یکی از شرایط موفقیت رهبران دراجرای برنامه‌های خویش است. امام صادق(ع) شیعیان خود را خوب می‌شناخت و می‌دانست که بیشترآن‌ها مرد میدان خطر نیستند. مامون رقی می‌گوید: خدمت آقایم، امام صادق(ع) بودم که سهل بن‌حسن خراسانی وارد شد و به آن حضرت گفت: شما مهر و رحمت دارید. شما اهل‌بیت(ع) امامت هستید. چگونه از حق خویش باز ایستاده‌اید،با این که صد هزار شمشیرزن آماده به رکاب در خدمت‌شما هستند. آن حضرت فرمود: خراسانی! بنشین! سپس به کنیز خود فرمود: (حنیفه!) تنور را آتش کن. کنیز تنور را گرم کرد. آن گاه امام‌فرمود: خراسانی! برخیز و در تنور بنشین! خراسانی گفت: آقای من! مرا با آتش مسوزان و از من بگذر! آن حضرت فرمود: گذشتم. در این‌حال (هارون مکی‌) که کفش‌های خویش را به دست گرفته بود، واردشد و سلام کرد. امام فرمود: کفش‌های خود را زمین بگذار و داخل‌تنور بنشین! هارون بدون معطلی وارد تنور شد. امام صادق(ع) باسهل بن حسن خراسانی مشغول صحبت‌شد. مدتی بعد، امام به اوفرمود: برخیز و به داخل تنور نگاه کن! خراسانی می‌گوید: برخاستم‌و به داخل تنور نظر افکندم. هارون در داخل تنور چهارزانو نشسته‌بود. مدتی بعد او از تنور بیرون آمد و به ما سلام کرد. امام‌فرمود: در خراسان چند نفر مثل این مرد دارید؟ خراسانی گفت: به‌خدا قسم! یک نفر هم نیست. امام فرمود: (اما انا لا نخرج فی‌زمان‌لا نجد فیه خمسه معاضدین لنا نحن اعلم بالوقت‌); بدان! ماهنگامی که پنج نفر یاور و پشتیبان نداشته باشیم قیام نمی‌کنیم. ما نسبت‌به زمان قیام داناتریم. (5) سدیر می‌گوید: به امام صادق(ع) گفتم: چه چیز شما را از قیام بازداشته است؟ امام فرمود: مگر چه شده است؟ سدیر گفت: دوستداران،شیعیان و یاوران شما زیاد است. به خدا سوگند! اگر امیرالمؤمنین‌این مقدار یاور داشت کسی طمع در خلافت نمی‌کرد. امام فرمود: یاوران من چند نفرند؟ سدیر گفت: صدهزار نفر. امام فرمود: صدهزار! او گفت: بله. بلکه دویست هزار. امام فرمود: دویست‌هزار! سدیر گفت: آری. بلکه نصف دنیا. امام سکوت کرد. سدیرگوید: راهی سرزمین (ینبع‌) شدیم. امام در میان راه چشمش به‌جوانی افتاد که چند راس بزغاله را می‌چراند. فرمود: اگر تعدادشیعیان من به عدد این بزغاله‌ها بود از قیام و نهضت‌باز نمی‌ایستادم. سدیر می‌گوید: بزغاله‌ها را شمارش کردم. بزغاله‌ها هفده‌راس بودند. (6) ابوسلمه از امام صادق(ع) ناامید می‌گردد و طبق دستور به خانه‌عبدالله محض می‌رود و نامه دوم را به او می‌رساند. عبدالله‌خوشحال می‌شود و صبحگاهان به خانه امام صادق(ع) می‌رود. عبدالله‌به امام صادق(ع) می‌گوید: ابوسلمه نوشته است که همه شیعیان مادر خراسان آماده قیام هستند و از من خواسته است که خلافت رابپذیرم. امام به عبدالله فرمود: (متی کان اهل خراسان شیعه لک‌انت‌بعثت ابامسلم الی خراسان و انت امرته بلبس السواد و هولاءالذین قدموا العراق انت کنت‌سبب قدومهم... و هل تعرف منهم‌احدا); چه زمانی اهل خراسان شیعه تو بودند؟! آیا تو ابو مسلم‌را به آن جا فرستادی؟! آیا تو به آن‌ها دستور دادی لباس سیاه‌بپوشند؟! آیا این‌ها که برای حمایت از بنی العباس از خراسان‌آمده‌اند تو آن‌ها را به این جا آورده‌ای؟! آیا کسی از آنان رامی‌شناسی؟ !) (7) ج ثمربخش نبودن پیشنهاد انسان‌های دنیا طلب زمانی از رهبران و همکاران خویش روی برمی‌گردانند که احساس کنند دنیایشان در خطر است. دوستداران بنی‌عباس و فرماندهان آن‌ها مانند ابومسلم به ابوسلمه بدگمان شده‌بودند و دیگر نمی‌خواستند او را در جمع خویش ببینند. ابومسلم‌چند بار به سفاح سفارش می‌کند که ابو سلمه را از بین ببرد. ابوسلمه که بی‌مهری‌ها را احساس کرده بود، فکر می‌کند که با گرایش‌به امام صادق(ع) و یا عبدالله محض، و تغییر خلافت‌بهتر می‌تواندبه اهداف دنیایی خویش دست‌یابد. او غافل بود از این که کاملاتحت نظر و نقشه قتل او آماده شده بود. قبل از آن که نامه‌عبدالله محض به ابوسلمه برسد، یاران سفاح با طرحی که آماده‌کرده بود، ابومسلم در بین راه به او شبیخون می‌زنند و او رامی‌کشند. (8) ابومسلم نیز به سرنوشت ابوسلمه گرفتار می‌شود و به دست‌سفاح،خلیفه عباسی کشته می‌شود. تمام فعالیت‌های ابومسلم را ابوسلمه به‌وسیله جاسوسان کنترل می‌کرد. به همین جهت پیشنهاد و همراهی باآنان نمی‌توانست تضمین کننده پیروزی بوده باشد. بدین خاطر بودکه امام صادق(ع) حتی از پاسخ کتبی به ابوسلمه خود داری کرد ونامه او را سوزانید. د- سفاک بودن ابومسلم و ابوسلمه ابراهیم امام، رهبر نهضت عباسیان دروصایای خویش به ابومسلم‌می‌گوید: نسبت‌به هرکس که شک کردی و در کار هرکس که شبهه نمودی‌او را به قتل برسان. اگر توانستی در خراسان یک نفر عرب زبان هم‌باقی نگذاری، چنین کن. (9) (یافعی‌) درباره ابومسلم می‌گوید: او حجاج زمان خود گردید و درراه استقرار حکومت عباسیان مردم بی‌شماری را کشت. (10) شهید مطهری نیز می‌نویسد: البته ابومسلم سردار خیلی لایقی است،به مفهوم سیاسی، ولی فوق العاده آدم بدی بوده; یعنی یک آدمی‌بوده که اساسا بویی از انسانیت نبرده بوده است. ابومسلم نظیرحجاج بن یوسف است... ابومسلم را می‌گویند: ششصد هزار نفر آدم‌کشته. به اندک بهانه‌ای همان دوست‌بسیار صمیمی خودش را می‌کشت وهیچ این حرفها سرش نمی‌شد که این ایرانی است‌یا عرب که بگوییم‌تعصب ملی در او بوده است. (11) بنابراین امام صادق(ع) نمی‌توانست‌به ابو مسلم جواب مثبت‌بدهد واو را یار و همراه خویش بداند. هدف امام صادق(ع) اجرای حق وعدالت و رعایت‌حقوق الهی و انسانی بود. آن حضرت خواستار حکومتی‌همچون جد بزرگوارش، امام علی(ع) بود که در آن، جایگاهی برای‌این گونه جنایتکاران نبود. آن‌چه در تحلیل و بررسی عدم پاسخ گویی امام صادق(ع) به پیشنهادخلافت گفته شد، براساس شرایط و موقعیت‌های اجتماعی آن روز بود. اما افزون برآن‌ها سخنان امام صادق(ع) است که از راه علم امامت‌خویش، از وقوع این تحولات خبرداده بود. آن حضرت می‌دانسته که‌خلافت‌به (سفاح‌) عباسی می‌رسد. در این زمینه روایات متعددی‌وجود دارد. در یکی از آن‌ها آمده است: عبدالله محض می‌گوید: پسرم‌همان مهدی است. او از مردم می‌خواهد که برای سقوط خلافت اموی بااو بیعت کنند. امام صادق(ع) فرمود: فرزندت مهدی نیست. سپس امام‌بادست‌خود به‌پشت ابوالعباس سفاح زد و فرمود: این و برادرانش به‌خلافت‌خواهند رسید. (12) در روایت دیگری آمده است: ابوجعفر منصور از امام صادق(ع) سؤال‌کرد: آیا خلافت‌به من می‌رسد؟ حضرت فرمود: (نعم اقوله حقا)بلی. آنچه می‌گویم به حقیقت‌خواهد پیوست. (13) بخش دوم پرسش و پاسخ آن دوران امامت پیشوای ششم از نظر فرهنگی دوران تحوّل فکری و پیدایش و گسترش فرقه‌ها و گروههای مختلف اعتقادی بود. در این دوران که نسل‌های جدیدی از تازه مسلمانان با ملّیت‌های گوناگون به جمع امت بزرگ اسلامی پیوسته بودند، به‌طور طبیعی عقاید و یافته‌های علمی و فرهنگی خود را نیز به جهان اسلام وارد می‌کردند. از سوی دیگر، شرایط سیاسی- اجتماعی جامعه اسلامی، فتوحات نظامی و گستردگی قلمرو مناطق تحت نفوذ اسلام، ایجاب می‌کرد مسلمانان با دنیای خارج روابط گسترده‌تری برقرار کنند و با افکار و اندیشه‌های فلسفی و کلامی بیگانگان آشنا شوند. این تحول بر فرهنگ عمومی جامعه اسلامی و افکار مسلمانان تأثیر قابل توجهی گذاشت و باب بحث و جدال و مناقشات علمی بر روی بسیاری از موضوعات و معارف اسلامی گشوده شد. البتّه پیامدهای منفی زیادی نیز به بار آورد که نفوذ اندیشه‌های بیگانگان در میان مسلمانان و در پی آن، پدید آمدن شبهات و انحرافات فکری و اعتقادی از جمله آنها است. فاصله زمانی بیش از یک قرن آغاز این دوره با ظهور اسلام و روی کار آمدن نسل جدیدی از مسلمانان، حاکمیّت جوّ اختناق و فشار از سوی حکمرانان اموی و عباسی، برکناری پیشوایان دینی از منصب رهبری و ارشاد امت و تحریف بسیاری از اصول و حقایق اسلامی توسط عالمان درباری و ... نسل اسلامی این دوره را از نظر آگاهی و شناخت نسبت به اسلام ناب و معارف آن در پایین‌ترین سطح خود قرار داده بود. اعتراف گروهی از مردم شام نزد سفّاح- مبنی بر اینکه ما تاکنون نمی‌دانستیم رسول خدا صلی الله علیه و آله بجز بنی‌امیّه، خویشانی هم دارد تا آن که شما قیام کردید و مطلب برای ما آشکار شد- گواه روشنی بر این حقیقت است. این زمینه‌ها و عوامل، تهاجم فرهنگی گسترده‌ای را علیه اصول و ارزشهای اسلامی به دنبال داشت. کشمکش‌های علمی و مباحثات و مناظرات پیرامون مسائل اعتقادی موجب پیدایش و نشو و نمای احزاب و گروه‌های مذهبی و غیر مذهبی از قبیل: کیسانیّه، زیدیّه، غلات، مرجئه، معتزله، خوارج، زنادقه و ... شد. هر گروه برای خود مدرسه و تشکیلاتی داشت و با گروه‌های دیگر به مناظره و مجادله می‌پرداخت. متأسفانه برخی از گروه‌های انحرافی، حمایتهای دستگاه خلافت را نیز با خود داشتند. از سوی دیگر، پیدایش و گسترش روز افزون اندیشه‌های ناسالم، عطش فراگیری فرهنگ و معارف اصیل اسلام را در مسلمانان واقعی بویژه نسل جوان، افزوده، زمینه گرایش بیش از پیش آنان را به بیت امامت فراهم می‌ساخت. اینها همه مسائلی بود که این دوران را از نظر فرهنگی در مقایسه با دوران پیشین، متمایز ساخته، نهضت علمی بنیادین و گسترده‌ای را از سوی امام صادق علیه السلام ایجاب می‌کرد. البته تلاشهای فرهنگی امام سجاد و امام باقر علیهما السلام در آن شرایط سخت از یک سو، و اختلافات و کشمکش‌های دولتمردان بر سر قدرت از سوی دیگر، از جمله زمینه‌های مهمّی بود که پیشوای ششم را در جهاد علمی و فرهنگی خود یاری کرد. اینک پس از این مقدمه، به فرازهایی از اقدامات و فعّالیت‌های علمی، فرهنگی و تربیتی امام صادق علیه السلام اشاره می‌کنیم. دانشگاه جعفری و دست‌آوردهای آن‌ 1- تربیت افراد مستعدّ امام صادق علیه السلام با استفاده از زمینه‌ها و شرایط فراهم آمده موفق شد بزرگترین دانشگاه اسلامی را که جدّ و پدر بزرگوارش پی‌ریزی کرده بودند، شکل دهد و در پرتو آن هزاران نفر نیروی حق‌طلب و دانشجو را در رشته‌های مختلف علمی تربیت کند. مورخان و محدثان تعداد پرورش یافتگان مکتب جعفری و راویان احادیث امام صادق علیه السلام را بالغ بر چهار هزار نفر ذکر کرده‌اند که از نقاط مختلف مثل خراسان، بغداد، مصر، دمشق، حمص، حضرموت، کوفه و ... روی به مدینه آورده در محضر پیشوای ششم علم می‌آموختند. تشکیل حوزه گسترده علمی و تربیت جمع زیادی از دانشمندان، محدثان، فقیهان و صاحب‌نظران در رشته‌های مختلف علمی با آن همه محدودیتها و فشارهای سیاسی که از سوی دستگاه خلافت نسبت به پیشوای ششم اعمال می‌شد، از بزرگترین خدمات فرهنگی و تربیتی آن حضرت در آن شرایط بشمار می‌رود. البته میزان کسب فیض افراد از نور دانش امامت و تغذیه از سفره گسترده ولایت متفاوت بود و هر فرد و گروهی به مقدار ظرفیّت، لیاقت و آمادگی خود از آن بهره می‌گرفت. بسیاری از شاگردان در زمینه مسائل تربیتی و خودسازی و پیمودن مراحل رشد و کمالات نفسانی و نیز فراگیری علوم مختلف از محضر امام علیه السلام و انتقال به دیگران؛ همچنین مبارزه با خطوط انحرافی و جریانهای فکری و سیاسی و پاسداری از حریم امامت به مدارج عالی رسیدند. برخی از آنان در زمینه علمی به چنان توانمندی دست یافتند که امام علیه السلام بخشی از فعّالیتهای علمی و مناظرات و مبارزات فرهنگی خود با سران گروه‌های مخالف را به ایشان واگذار می‌کرد و با اعتماد و اطمینان خاطر از آنان می‌خواست بر کرسی فتوا تکیه زده به مسائل و مراجعات دینی مردم پاسخ گویند. در بعد اعتقادی، معنوی و تربیتی نیز به حدّی از رشد و کمال رسیده بودند که امام علیه السلام آنان را امین بر حلال و حرام خدا و وجودشان را مایه آبرو و زینت دین و بر پا دارنده عدل و داد و راستی و درستی می‌دانست. این افراد با بحثها و مناظره‌های علمی و اعتقادی با گروههای مختلف و نیز نوشته‌های‌ ارزشمند خود در موضوعات گوناگون فقهی، تفسیری، کلامی، اخلاقی و ... مکتب امامت را پاس داشتند و بزرگترین خدمت را به تشیع کردند. شاگردان ممتاز مکتب جعفری علاوه بر مهارتها و بایستگی‌های عمومی هر کدام در رشته خاصی از دانش روز تخصص داشتند به‌عنوان نمونه: حمران بن اعین در دانش قرائت، ابان بن تغلب در ادبیات عرب، زراره، محمد بن مسلم، جمیل بن درّاج، ابو بصیر، عبداللّه بن سنان و ... در فقه و حدیث، مؤمن طاق در کلام و تفسیر، هشام بن حکم، مفضّل بن عمرو هشام بن سالم در کلام و عقاید، جابربن حیان در ریاضیات و شیمی و .... 2- تبیین و گسترش فقه آل محمّد صلی الله علیه و آله‌ امام صادق علیه السلام با تلاشی پی‌گیر با روایات خود و روایاتی که از پدرانش نقل می‌کرد، فقه اسلام ناب را به صورتی منظم و منسجم درآورد و برای آن اصول و مبانیی قرار داد که منبع و مبنای بسیاری از قوانین و فروع فقهی گردید. هم‌اکنون بیش از 150 قاعده مهمّ فقهی و اصولی وجود دارد که مورد استناد فقهای بزرگوار شیعه در ابواب و کتابهای مختلف فقهی و اصولی قرار می‌گیرد و هزاران مسأله و فرع فقهی از آنها استخراج می‌شود. بیشتر این قواعد بوسیله امام صادق علیه السلام عرضه شده است. او خود در این زمینه به یارانش فرمود: (انَّما عَلَیْنا انْ نُلْقِیَ الَیْکُمُ الْاصُولَ وَ عَلَیْکُمْ انْ تُفَرِّعُوا) وظیفه ما القا و عرضه اصول و قواعد کلی برای شما است ولی تفریع (و تطبیق آنها بر موارد و مصادیق و استخراج فروع و احکام جزیی از آنها) برعهده شما خواهد بود. بر اثر مجاهدتهای پیشوای ششم در تبیین و گسترش فقه شیعه، مذهب شیعه را (مذهب جعفری) و فقه آن را (فقه جعفری) می‌نامند. فعّالیّت‌های امام علیه السلام در این زمینه دو بعد داشت. نخست بیان حقیقت فقه اسلامی‌ در ابواب مختلف عبادات و معاملات و پاسخ به نیازها، پرسشها و مراجعات امّت اسلامی به عنوان تنها مرجع صلاحیتدار و مورد اعتماد مردم. و دیگر، موضع‌گیری علیه دستگاه خلافت و فقیهان وابسته به آن. بنابراین (فقه جعفری) در برابر فقه رایج آن روزگار فقط یک اختلاف عقیده ساده نبود، بلکه در عین حال، دو مضمون متعرضانه را نیز با خود داشت: نخست، اثبات بی‌نصیبی دستگاه خلافت از آگاهی دینی و ناتوانی آن از پاسخگویی به نیازهای فکری و دینی مردم و در نهایت، عدم صلاحیتش برای تصدّی مقام خلافت اسلامی؛ و دیگر مشخص ساختن موارد تحریف در فقه رایج که ناشی از مصلحت اندیشی فقیهان وابسته در بیان احکام فقهی و ملاحظه‌کاری آنان در برابر خواست قدرتهای حاکم بود. امام صادق علیه السلام با عرضه فقه ناب و گشودن باب اجتهاد و بازداشتن یاران خود از عمل به (قیاس)، (استحسان)، (اخبار غیر صحیح) و ... عملًا به مبارزه با دستگاه خلافت و فقه حکومت برخاست و بدین‌وسیله تمام تشکیلات مذهبی و فقاهت رسمی را- که یک رکن مهم حکومت بشمار می‌آمد- تخطئه کرد و دستگاه خلافت را از بعد مذهبی‌اش تهی‌ساخت. پیشوای ششم در کشمکش این دو جریان سیاسی و فقاهتی، مرجعیّت الهی خود و لزوم پیروی مردم از خاندان رسالت را چنین بیان می‌کند: (نَحْنُ قَوْمٌ فَرَضَ اللَّهُ طاعَتَنا وَ انْتُمْ تَأْتَمُّونَ بِمَنْ لا یُعْذَرُ النَّاسُ بِجَهالَتِهِ) ما کسانی هستیم که خداوند اطاعت ما را (بر همگان) واجب کرده است؛ در حالی که شما از کسانی تبعیّت می‌کنید که مردم به نادانی آنها معذور نیستند. 3- احیای حدیث‌ حدیث به‌عنوان گفتار معصوم در فرهنگ اسلام از جایگاه بسیار والایی برخوردار است و پس از قرآن، مهمترین و معتبرترین منبع شریعت مقدس اسلام در اصول، فروع و اخلاقیات است. و حتّی در بسیاری از موارد، فهم و درک مراد و مقصود آیات کریمه قرآن، بویژه متشابهات آن، بدون گفتار معصوم که به‌عنوان تفسیر آیه القا شده امکان‌پذیر نیست. متأسفانه این منبع سرشار اسلامی پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله از سوی گردانندگان‌ دستگاه خلافت مورد بی‌مهری قرار گرفت و حتّی سوزانده شد. این سیاست تا زمان خلافت عمر بن عبدالعزیز یعنی اواخر قرن نخست هجری دنبال شد. در نتیجه، فضای فرهنگی جامعه اسلامی از عطر روح‌بخش سخنان رسول خدا صلی الله علیه و آله و جانشینان آن حضرت تهی گشت. منع کنندگان از نقل و تدوین حدیث برای توجیه سیاست خود گاه مسأله بیم اختلاط احادیث با آیات قرآن، و گاه بیم رها کردن قرآن و اشتغال به غیر آن را مطرح می‌کردند؛ ولی عملکرد و حتی سخنان آنان بیانگر این است که انگیزه اصلی آنان از منع نقل و کتابت حدیث صرفاً یک انگیزه سیاسی بود و مرتبط با مسائل حکومتی می‌شد. حکومتمداران بخوبی می‌دانستند که پخش احادیث رسول خدا صلی الله علیه و آله در فضیلت و شایستگی امامان معصوم برای جانشینی پیامبر صلی الله علیه و آله در میان مردم، برای آنان مشکلات زیادی به بار خواهد آورد؛ از این رو برای رفع این مشکل، دست به چنین اقدامی زدند. در مقابل مکتب خلافت، مکتب امامت همواره سعی در نشر احادیث پیامبر صلی الله علیه و آله به‌عنوان میراثی گرانقدر داشت و بر تدوین و کتابت آن برای بهره‌برداری آیندگان تأکید می‌ورزید. شرایط سیاسی برای این اقدام در دوران امامت امامان پیشین- بجز مقطعی از دوران امام باقر علیه السلام که موفق شد به نشر احادیث پیامبر صلی الله علیه و آله بپردازد- چندان مساعد نبود. امام صادق علیه السلام با استفاده از فرصت، تلاشهای پدر بزرگوارش را در این زمینه تکمیل کرد و بخش مهمی از فعّالیّت‌های خود را به احیای حدیث اختصاص داد و بدین ترتیب میراث ارزشمندی از خود بر جای گذاشت و فرهنگ غنی اسلام را با احادیث خود غنای بیشتری بخشید و هم‌اکنون به کمتر مسأله اعتقادی، فقهی، تفسیری و اخلاقی برمی‌خوریم که از امام صادق علیه السلام حدیثی درباره آن وجود نداشته باشد. علامه طباطبایی می‌نویسد: احادیثی که از صادقین یعنی از امام پنجم و ششم مأثور است از مجموع احادیثی که از پیغمبر اکرم و ده امام دیگر ضبط شده است بیشتر است. 4- مبارزه با مسلک‌های انحرافی‌ از جمله محورهای مهمّ فعّالیت‌های علمی و فرهنگی امام صادق علیه السلام مبارزه با مکتب‌ها و مسلک‌های اعتقادی نو پا و بی‌اساسی بود که در دوران امامت آن حضرت پدید آمده یا رشد کرده بودند. این مسلک‌ها به دو بخش عمده تقسیم می‌شوند. الف- مذاهب اسلامی‌ مهمترین این مذاهب عبارت بودند از: معتزله، مرجئه، کیسانیّه، زیدیّه، غلات و صوفیه. پیشوای ششم به تناسب اعتقادات و میزان انحرافات هر یک از گروه‌های یاد شده در برابر آنها موضع گرفت و با روشنگری و ارشاد، پیروان خود را از فروافتادن در دام آنها حفظ کرد. جهت‌گیری کلّی حرکت امام علیه السلام در برابر پیروان این فرقه‌ها، هدایت و ارشاد آنان به راه حق بود. لیکن موضع آن گرامی در برابر سران این گروه‌ها که افرادی کینه‌توز و شیطان صفت بودند و امیدی به هدایت آنان نبود، موضع برملا کردن چهره ضدّ اسلامی آنان برای مردم و طرد ایشان از سلک امت اسلامی بود. ب- مکاتب مادّی‌ امام صادق علیه السلام با بیانات و رهنمودهای کلّی در زمینه مسائل اعتقادی، مناظرات رسمی با سران گروه‌های الحادی و برخوردهای موردی به مبارزه با تفکر زندیقان و مادی‌گرایان پرداخت و از اصول و مبانی اعتقادی مکتب تشیع پاسداری کرد.(14)* پی‌نوشتها: 1-مروج الذهب، ج‌3، ص 268. 2-سیری در سیره ائمه اطهار(ع)، ص‌127. 3- الامام الصادق(ع)، اسدحیدر، ج 1، ص‌43. 4- وسائل الشیعه، ج 11، ص‌37، باب‌13، جهادالعدو. 5- بحارالانوار، ج‌47، ص‌123. 6- الکافی، ج 2، ص 242، کتاب الایمان و الکفر، فی قله‌عددالمؤمنین. 7- مروج الذهب، ج‌3، ص‌269. 8- همان، ص 285. 9- سیره پیشوایان، ص 388. 10- همان. 11- سیری در سیره ائمه اطهار(ع)، ص 122. 12- بحارالانوار، ج‌47، ص 278. 13- همان، ص 120 14-تاریخ زندگی ائمه( ع)علی رفیعی‌ ص 187- 194 *برای مطالعه و آگاهی بیشتر به :تاریخ زندگانی امام صادق( ع) علی رفیعی‌ مراجعه کنید.
عنوان سوال:

سوال 1 . دلایل سیاسی و اجتماعی عدم پذیرش رهبری قیام (مخصوصا قیام خراسان) و عدم اقدام مستقیم به قیام از سوی امام صادق (ع) چه بوده است ؟ سوال 2 .نتایج و تاثیرات ترویج علوم اسلامی توسط امام صادق (ع) در دوره انتقال خلافت از امویان به عباسیان به چه کیفیتی بوده و دلیل سیاسی و اجتماعی ترویج علوم اسلامی چه بوده است ؟


پاسخ:

سوال 1 . دلایل سیاسی و اجتماعی عدم پذیرش رهبری قیام (مخصوصا قیام خراسان) و عدم اقدام مستقیم به قیام از سوی امام صادق (ع) چه بوده است ؟ سوال 2 .نتایج و تاثیرات ترویج علوم اسلامی توسط امام صادق (ع) در دوره انتقال خلافت از امویان به عباسیان به چه کیفیتی بوده و دلیل سیاسی و اجتماعی ترویج علوم اسلامی چه بوده است ؟

پاسخ: دوران امامت پیشوای ششم از نظر سیاسی- اجتماعی با فراز و نشیبها و تحولات سیاسی مهمی روبه رو بود که در هم پیچیده شدن طومار حکومت امویان و روی کار آمدن عباسیان از مهمترین آنها بشمار می‌رود.
دستگاه خلافت اسلامی در این دوران به دلیل در پیش گرفتن سیاستهای ضد اسلامی و ضدّ مردمی و نیز بی کفایتی و قدرت طلبی حاکمان آن، دچار بی ثباتی، ضعف و از هم پاشیدگی شده، شورشها وقیامهای مردمی را در پی داشت.
بعضی از شورشها و حرکتهایی که علیه حکمرانان اموی در این دوره از تاریخ اسلام روی داد عبارت است از: شورش حارث بن سریج، قیام مردم آفریقا، قیام زید بن علی و فرزندش یحیی، نهضت عبداللَّه بن معاویه و حرکت سازمان یافته عباسیان.
در حکومت عباسیان نیز، شورشها و قیامهای مردمی از علویان و غیر علویان ادامه داشت که از آن جمله می‌توان از شورش مردم جزیره، شورش مردم موصل، قیام محمد بن عبداللَّه بن حسن و برادرش ابراهیم نام برد.
پس از تبیین و ترسیم شرایط سیاسی - اجتماعی دوران امامت امام صادق (ع) اینک این پرسش مطرح است که پیشوای ششم درقبال شرایط موجود و اوضاع بحرانی و استثنایی دوران امامت خود چه موضعی اتخاذ کرد؟ دو راه در پیش روی امام (ع) وجود داشت:
1- بهره گیری از آشفتگی حکومت امویان و محبوبیت و موقعیت علویان واقدام نظامی به منظور دستیابی به قدرت و برعهده گرفتن خلافت.
2- صرف نظر کردن از خلافت و استفاده از فرصت و موقعیّت یاد شده برای به ثمر رساندن تلاشهای علمی و فرهنگی امام سجادوامام باقر علیهماالسّلام و عمق و گسترش بخشیدن به نهضت فرهنگی شیعی در راستای پاسداری از اصول و ارزشهای اسلام ناب.
مسیر نخست بر روی امام (ع) بسته بود؛ زیرا با شناخت کاملی که آن حضرت از اوضاع واحوال و جریانات سیاسی جامعه ونیز مردم زمان خویش داشت، به این نتیجه رسید که دستیابی به حکومت برای وی امکان پذیر نیست. ناچار مسیر دوّم را برگزید.
مهمترین علل عدم اقدام نظامی امام (ع) برای به دست گرفتن قدرت بالاخص عدم همکاری با قیام عباسیان عبارت بود از
الف ) عدم صداقت و خلوص پیشنهاد دهندگان.
ابو سلمه علاوه بر امام صادق(ع)، برای عبدالله محض هم نامه‌نوشت. این کار او دلیل این است که وی در دعوت خود صداقت نداشت.
زیرا اگر نامه او به امام صادق(ع) براساس ایمان و اعتقاد به آن‌حضرت بود، چگونه از فرد دیگری نیز دعوت کرد؟
جواب امام صادق(ع) روشنگر همین جهت است. وقتی حامل نامه، محمدبن‌عبدالرحمن بن اسلم به امام صادق(ع) نامه‌ای از طرف شیعه شما،ابوسلمه آورده‌ام. آن حضرت فرمود: (و ما انا و ابوسلمه وابوسلمه شیعه لغیری‌); مرا با ابو سلمه چه کار؟ او از شیعیان‌من نیست. نامه رسان تقاضای جواب می‌کند. امام صادق(ع) نامه راآتش می‌زند و می‌فرماید: جواب نامه همین است. سپس آن حضرت شعری‌از کمیت‌بن زید خواند:
ایا موقدا نارا لغرک ضوءها و یا حاطبا فی غیر حبلک تحطب ای‌روشن کننده آتشی که دیگری از نورش استفاده می‌برد! هیزم جمع‌کرده‌ای اما روی ریسمان دیگری ریخته‌ای و دیگری جمع می‌کند ومی‌برد. (1)
شهید مطهری در این باره می‌نویسد: (قدر مسلم این است که این‌شعر می‌خواهد منظره‌ای را نشان دهد که یک نفر زحمت می‌کشد واستفاده‌اش را دیگری می‌خواهد ببرد. حال یا منظور این بود که‌ای‌بدبخت ابوسلمه! این همه زحمت می‌کشی استفاده‌اش را دیگری می‌برد وتو هیچ استفاده‌ای نخواهی برد و یا خطاب به مثل خودش بود اگردرخواست ابوسلمه را قبول کند یعنی این دارد ما را به کاری دعوت‌می‌کند که زحمتش را ما بکشیم و استفاده‌اش را دیگری ببرد.) (2)
ابومسلم در نامه‌ای به امام صادق(ع) نوشت: من مردم را به دوستی‌اهل‌بیت پیامبر(ص) دعوت می‌کنم. کسی برای خلافت‌بهتر از شما نیست.
امام صادق(ع) در پاسخ نوشت: (ما انت من رجالی و لا الزمان‌زمانی‌); نه تو از یاران من هستی و نه این زمان، زمان من‌است. (3)
امام صادق(ع) بدین وسیله عدم صداقت آنان را گوشزد نمود وبی‌اعتمادی خود را نسبت‌به آنان اعلام داشت. در سخن دیگری از آن‌حضرت نیز همین مطلب آمده است. معلی ابن خنیس می‌گوید: در زمانی‌که پرچم‌های سیاه بر افراشته شده بود و هنوزبنی عباس به خلافت نرسیده بود، نامه‌هایی از عبدالسلام ابن نعیم،سریر و تعداد دیگری خدمت امام صادق(ع) بردم. آن‌ها نوشته بودند:
(قدقدرنا ان یول هذالامر الیک فما تری قال فضرب بالکتب الی‌الارض‌ثم قال اف اف ما انا لهولاء بامام‌); ما موقعیت را برای خلافت‌شما مساعد می‌بینیم. نظر شما چیست؟ امام صادق(ع) نامه‌ها را به‌زمین کوبید و فرمود: زهی تاسف و افسوس! من امام و پیشوای آن‌هانیستم. (4)
ب ) نداشتن یاران مخلص و برخوردار نبودن از حمایتهای نظامی مردمی‌
وجود یاران وفادار و همراه یکی از شرایط موفقیت رهبران دراجرای برنامه‌های خویش است.
امام صادق(ع) شیعیان خود را خوب می‌شناخت و می‌دانست که بیشترآن‌ها مرد میدان خطر نیستند.
مامون رقی می‌گوید: خدمت آقایم، امام صادق(ع) بودم که سهل بن‌حسن خراسانی وارد شد و به آن حضرت گفت: شما مهر و رحمت دارید.
شما اهل‌بیت(ع) امامت هستید. چگونه از حق خویش باز ایستاده‌اید،با این که صد هزار شمشیرزن آماده به رکاب در خدمت‌شما هستند.
آن حضرت فرمود: خراسانی! بنشین! سپس به کنیز خود فرمود:
(حنیفه!) تنور را آتش کن. کنیز تنور را گرم کرد. آن گاه امام‌فرمود: خراسانی! برخیز و در تنور بنشین! خراسانی گفت: آقای من!
مرا با آتش مسوزان و از من بگذر! آن حضرت فرمود: گذشتم. در این‌حال (هارون مکی‌) که کفش‌های خویش را به دست گرفته بود، واردشد و سلام کرد. امام فرمود: کفش‌های خود را زمین بگذار و داخل‌تنور بنشین! هارون بدون معطلی وارد تنور شد. امام صادق(ع) باسهل بن حسن خراسانی مشغول صحبت‌شد. مدتی بعد، امام به اوفرمود: برخیز و به داخل تنور نگاه کن! خراسانی می‌گوید: برخاستم‌و به داخل تنور نظر افکندم. هارون در داخل تنور چهارزانو نشسته‌بود. مدتی بعد او از تنور بیرون آمد و به ما سلام کرد. امام‌فرمود: در خراسان چند نفر مثل این مرد دارید؟ خراسانی گفت: به‌خدا قسم! یک نفر هم نیست. امام فرمود: (اما انا لا نخرج فی‌زمان‌لا نجد فیه خمسه معاضدین لنا نحن اعلم بالوقت‌); بدان! ماهنگامی که پنج نفر یاور و پشتیبان نداشته باشیم قیام نمی‌کنیم.
ما نسبت‌به زمان قیام داناتریم. (5)
سدیر می‌گوید: به امام صادق(ع) گفتم: چه چیز شما را از قیام بازداشته است؟ امام فرمود: مگر چه شده است؟ سدیر گفت: دوستداران،شیعیان و یاوران شما زیاد است. به خدا سوگند! اگر امیرالمؤمنین‌این مقدار یاور داشت کسی طمع در خلافت نمی‌کرد. امام فرمود:
یاوران من چند نفرند؟ سدیر گفت: صدهزار نفر. امام فرمود:
صدهزار! او گفت: بله. بلکه دویست هزار. امام فرمود: دویست‌هزار! سدیر گفت: آری. بلکه نصف دنیا. امام سکوت کرد. سدیرگوید: راهی سرزمین (ینبع‌) شدیم. امام در میان راه چشمش به‌جوانی افتاد که چند راس بزغاله را می‌چراند. فرمود: اگر تعدادشیعیان من به عدد این بزغاله‌ها بود از قیام و نهضت‌باز نمی‌ایستادم. سدیر می‌گوید: بزغاله‌ها را شمارش کردم. بزغاله‌ها هفده‌راس بودند. (6)
ابوسلمه از امام صادق(ع) ناامید می‌گردد و طبق دستور به خانه‌عبدالله محض می‌رود و نامه دوم را به او می‌رساند. عبدالله‌خوشحال می‌شود و صبحگاهان به خانه امام صادق(ع) می‌رود. عبدالله‌به امام صادق(ع) می‌گوید: ابوسلمه نوشته است که همه شیعیان مادر خراسان آماده قیام هستند و از من خواسته است که خلافت رابپذیرم. امام به عبدالله فرمود: (متی کان اهل خراسان شیعه لک‌انت‌بعثت ابامسلم الی خراسان و انت امرته بلبس السواد و هولاءالذین قدموا العراق انت کنت‌سبب قدومهم... و هل تعرف منهم‌احدا); چه زمانی اهل خراسان شیعه تو بودند؟! آیا تو ابو مسلم‌را به آن جا فرستادی؟! آیا تو به آن‌ها دستور دادی لباس سیاه‌بپوشند؟! آیا این‌ها که برای حمایت از بنی العباس از خراسان‌آمده‌اند تو آن‌ها را به این جا آورده‌ای؟! آیا کسی از آنان رامی‌شناسی؟ !) (7)
ج ثمربخش نبودن پیشنهاد
انسان‌های دنیا طلب زمانی از رهبران و همکاران خویش روی برمی‌گردانند که احساس کنند دنیایشان در خطر است. دوستداران بنی‌عباس و فرماندهان آن‌ها مانند ابومسلم به ابوسلمه بدگمان شده‌بودند و دیگر نمی‌خواستند او را در جمع خویش ببینند. ابومسلم‌چند بار به سفاح سفارش می‌کند که ابو سلمه را از بین ببرد.
ابوسلمه که بی‌مهری‌ها را احساس کرده بود، فکر می‌کند که با گرایش‌به امام صادق(ع) و یا عبدالله محض، و تغییر خلافت‌بهتر می‌تواندبه اهداف دنیایی خویش دست‌یابد. او غافل بود از این که کاملاتحت نظر و نقشه قتل او آماده شده بود. قبل از آن که نامه‌عبدالله محض به ابوسلمه برسد، یاران سفاح با طرحی که آماده‌کرده بود، ابومسلم در بین راه به او شبیخون می‌زنند و او رامی‌کشند. (8)
ابومسلم نیز به سرنوشت ابوسلمه گرفتار می‌شود و به دست‌سفاح،خلیفه عباسی کشته می‌شود. تمام فعالیت‌های ابومسلم را ابوسلمه به‌وسیله جاسوسان کنترل می‌کرد. به همین جهت پیشنهاد و همراهی باآنان نمی‌توانست تضمین کننده پیروزی بوده باشد. بدین خاطر بودکه امام صادق(ع) حتی از پاسخ کتبی به ابوسلمه خود داری کرد ونامه او را سوزانید.
د- سفاک بودن ابومسلم و ابوسلمه
ابراهیم امام، رهبر نهضت عباسیان دروصایای خویش به ابومسلم‌می‌گوید: نسبت‌به هرکس که شک کردی و در کار هرکس که شبهه نمودی‌او را به قتل برسان. اگر توانستی در خراسان یک نفر عرب زبان هم‌باقی نگذاری، چنین کن. (9)
(یافعی‌) درباره ابومسلم می‌گوید: او حجاج زمان خود گردید و درراه استقرار حکومت عباسیان مردم بی‌شماری را کشت. (10)
شهید مطهری نیز می‌نویسد: البته ابومسلم سردار خیلی لایقی است،به مفهوم سیاسی، ولی فوق العاده آدم بدی بوده; یعنی یک آدمی‌بوده که اساسا بویی از انسانیت نبرده بوده است. ابومسلم نظیرحجاج بن یوسف است... ابومسلم را می‌گویند: ششصد هزار نفر آدم‌کشته. به اندک بهانه‌ای همان دوست‌بسیار صمیمی خودش را می‌کشت وهیچ این حرفها سرش نمی‌شد که این ایرانی است‌یا عرب که بگوییم‌تعصب ملی در او بوده است. (11)
بنابراین امام صادق(ع) نمی‌توانست‌به ابو مسلم جواب مثبت‌بدهد واو را یار و همراه خویش بداند. هدف امام صادق(ع) اجرای حق وعدالت و رعایت‌حقوق الهی و انسانی بود. آن حضرت خواستار حکومتی‌همچون جد بزرگوارش، امام علی(ع) بود که در آن، جایگاهی برای‌این گونه جنایتکاران نبود.
آن‌چه در تحلیل و بررسی عدم پاسخ گویی امام صادق(ع) به پیشنهادخلافت گفته شد، براساس شرایط و موقعیت‌های اجتماعی آن روز بود.
اما افزون برآن‌ها سخنان امام صادق(ع) است که از راه علم امامت‌خویش، از وقوع این تحولات خبرداده بود. آن حضرت می‌دانسته که‌خلافت‌به (سفاح‌) عباسی می‌رسد. در این زمینه روایات متعددی‌وجود دارد. در یکی از آن‌ها آمده است: عبدالله محض می‌گوید: پسرم‌همان مهدی است. او از مردم می‌خواهد که برای سقوط خلافت اموی بااو بیعت کنند. امام صادق(ع) فرمود: فرزندت مهدی نیست. سپس امام‌بادست‌خود به‌پشت ابوالعباس سفاح زد و فرمود: این و برادرانش به‌خلافت‌خواهند رسید. (12)
در روایت دیگری آمده است: ابوجعفر منصور از امام صادق(ع) سؤال‌کرد: آیا خلافت‌به من می‌رسد؟ حضرت فرمود: (نعم اقوله حقا)بلی. آنچه می‌گویم به حقیقت‌خواهد پیوست. (13)
بخش دوم پرسش و پاسخ آن
دوران امامت پیشوای ششم از نظر فرهنگی دوران تحوّل فکری و پیدایش و گسترش فرقه‌ها و گروههای مختلف اعتقادی بود. در این دوران که نسل‌های جدیدی از تازه مسلمانان با ملّیت‌های گوناگون به جمع امت بزرگ اسلامی پیوسته بودند، به‌طور طبیعی عقاید و یافته‌های علمی و فرهنگی خود را نیز به جهان اسلام وارد می‌کردند. از سوی دیگر، شرایط سیاسی- اجتماعی جامعه اسلامی، فتوحات نظامی و گستردگی قلمرو مناطق تحت نفوذ اسلام، ایجاب می‌کرد مسلمانان با دنیای خارج روابط گسترده‌تری برقرار کنند و با افکار و اندیشه‌های فلسفی و کلامی بیگانگان آشنا شوند.
این تحول بر فرهنگ عمومی جامعه اسلامی و افکار مسلمانان تأثیر قابل توجهی گذاشت و باب بحث و جدال و مناقشات علمی بر روی بسیاری از موضوعات و معارف اسلامی گشوده شد. البتّه پیامدهای منفی زیادی نیز به بار آورد که نفوذ اندیشه‌های بیگانگان در میان مسلمانان و در پی آن، پدید آمدن شبهات و انحرافات فکری و اعتقادی از جمله آنها است.
فاصله زمانی بیش از یک قرن آغاز این دوره با ظهور اسلام و روی کار آمدن نسل جدیدی از مسلمانان، حاکمیّت جوّ اختناق و فشار از سوی حکمرانان اموی و عباسی، برکناری پیشوایان دینی از منصب رهبری و ارشاد امت و تحریف بسیاری از اصول و حقایق اسلامی توسط عالمان درباری و ... نسل اسلامی این دوره را از نظر آگاهی و شناخت نسبت به اسلام ناب و معارف آن در پایین‌ترین سطح خود قرار داده بود. اعتراف گروهی از مردم شام نزد سفّاح- مبنی بر اینکه ما تاکنون نمی‌دانستیم رسول خدا صلی الله علیه و آله بجز بنی‌امیّه، خویشانی هم دارد تا آن که شما قیام کردید و مطلب برای ما آشکار شد- گواه روشنی بر این حقیقت است.
این زمینه‌ها و عوامل، تهاجم فرهنگی گسترده‌ای را علیه اصول و ارزشهای اسلامی به دنبال داشت. کشمکش‌های علمی و مباحثات و مناظرات پیرامون مسائل اعتقادی موجب پیدایش و نشو و نمای احزاب و گروه‌های مذهبی و غیر مذهبی از قبیل: کیسانیّه، زیدیّه، غلات، مرجئه، معتزله، خوارج، زنادقه و ... شد. هر گروه برای خود مدرسه و تشکیلاتی داشت و با گروه‌های دیگر به مناظره و مجادله می‌پرداخت. متأسفانه برخی از گروه‌های انحرافی، حمایتهای دستگاه خلافت را نیز با خود داشتند.
از سوی دیگر، پیدایش و گسترش روز افزون اندیشه‌های ناسالم، عطش فراگیری فرهنگ و معارف اصیل اسلام را در مسلمانان واقعی بویژه نسل جوان، افزوده، زمینه گرایش بیش از پیش آنان را به بیت امامت فراهم می‌ساخت.
اینها همه مسائلی بود که این دوران را از نظر فرهنگی در مقایسه با دوران پیشین، متمایز ساخته، نهضت علمی بنیادین و گسترده‌ای را از سوی امام صادق علیه السلام ایجاب می‌کرد.
البته تلاشهای فرهنگی امام سجاد و امام باقر علیهما السلام در آن شرایط سخت از یک سو، و اختلافات و کشمکش‌های دولتمردان بر سر قدرت از سوی دیگر، از جمله زمینه‌های مهمّی بود که پیشوای ششم را در جهاد علمی و فرهنگی خود یاری کرد.
اینک پس از این مقدمه، به فرازهایی از اقدامات و فعّالیت‌های علمی، فرهنگی و تربیتی امام صادق علیه السلام اشاره می‌کنیم.
دانشگاه جعفری و دست‌آوردهای آن‌
1- تربیت افراد مستعدّ
امام صادق علیه السلام با استفاده از زمینه‌ها و شرایط فراهم آمده موفق شد بزرگترین دانشگاه اسلامی را که جدّ و پدر بزرگوارش پی‌ریزی کرده بودند، شکل دهد و در پرتو آن هزاران نفر نیروی حق‌طلب و دانشجو را در رشته‌های مختلف علمی تربیت کند.
مورخان و محدثان تعداد پرورش یافتگان مکتب جعفری و راویان احادیث امام صادق علیه السلام را بالغ بر چهار هزار نفر ذکر کرده‌اند که از نقاط مختلف مثل خراسان، بغداد، مصر، دمشق، حمص، حضرموت، کوفه و ... روی به مدینه آورده در محضر پیشوای ششم علم می‌آموختند.
تشکیل حوزه گسترده علمی و تربیت جمع زیادی از دانشمندان، محدثان، فقیهان و صاحب‌نظران در رشته‌های مختلف علمی با آن همه محدودیتها و فشارهای سیاسی که از سوی دستگاه خلافت نسبت به پیشوای ششم اعمال می‌شد، از بزرگترین خدمات فرهنگی و تربیتی آن حضرت در آن شرایط بشمار می‌رود.
البته میزان کسب فیض افراد از نور دانش امامت و تغذیه از سفره گسترده ولایت متفاوت بود و هر فرد و گروهی به مقدار ظرفیّت، لیاقت و آمادگی خود از آن بهره می‌گرفت.
بسیاری از شاگردان در زمینه مسائل تربیتی و خودسازی و پیمودن مراحل رشد و کمالات نفسانی و نیز فراگیری علوم مختلف از محضر امام علیه السلام و انتقال به دیگران؛ همچنین مبارزه با خطوط انحرافی و جریانهای فکری و سیاسی و پاسداری از حریم امامت به مدارج عالی رسیدند. برخی از آنان در زمینه علمی به چنان توانمندی دست یافتند که امام علیه السلام بخشی از فعّالیتهای علمی و مناظرات و مبارزات فرهنگی خود با سران گروه‌های مخالف را به ایشان واگذار می‌کرد و با اعتماد و اطمینان خاطر از آنان می‌خواست بر کرسی فتوا تکیه زده به مسائل و مراجعات دینی مردم پاسخ گویند. در بعد اعتقادی، معنوی و تربیتی نیز به حدّی از رشد و کمال رسیده بودند که امام علیه السلام آنان را امین بر حلال و حرام خدا و وجودشان را مایه آبرو و زینت دین و بر پا دارنده عدل و داد و راستی و درستی می‌دانست.
این افراد با بحثها و مناظره‌های علمی و اعتقادی با گروههای مختلف و نیز نوشته‌های‌ ارزشمند خود در موضوعات گوناگون فقهی، تفسیری، کلامی، اخلاقی و ... مکتب امامت را پاس داشتند و بزرگترین خدمت را به تشیع کردند.
شاگردان ممتاز مکتب جعفری علاوه بر مهارتها و بایستگی‌های عمومی هر کدام در رشته خاصی از دانش روز تخصص داشتند به‌عنوان نمونه: حمران بن اعین در دانش قرائت، ابان بن تغلب در ادبیات عرب، زراره، محمد بن مسلم، جمیل بن درّاج، ابو بصیر، عبداللّه بن سنان و ... در فقه و حدیث، مؤمن طاق در کلام و تفسیر، هشام بن حکم، مفضّل بن عمرو هشام بن سالم در کلام و عقاید، جابربن حیان در ریاضیات و شیمی و ....
2- تبیین و گسترش فقه آل محمّد صلی الله علیه و آله‌
امام صادق علیه السلام با تلاشی پی‌گیر با روایات خود و روایاتی که از پدرانش نقل می‌کرد، فقه اسلام ناب را به صورتی منظم و منسجم درآورد و برای آن اصول و مبانیی قرار داد که منبع و مبنای بسیاری از قوانین و فروع فقهی گردید. هم‌اکنون بیش از 150 قاعده مهمّ فقهی و اصولی وجود دارد که مورد استناد فقهای بزرگوار شیعه در ابواب و کتابهای مختلف فقهی و اصولی قرار می‌گیرد و هزاران مسأله و فرع فقهی از آنها استخراج می‌شود. بیشتر این قواعد بوسیله امام صادق علیه السلام عرضه شده است. او خود در این زمینه به یارانش فرمود:
(انَّما عَلَیْنا انْ نُلْقِیَ الَیْکُمُ الْاصُولَ وَ عَلَیْکُمْ انْ تُفَرِّعُوا)
وظیفه ما القا و عرضه اصول و قواعد کلی برای شما است ولی تفریع (و تطبیق آنها بر موارد و مصادیق و استخراج فروع و احکام جزیی از آنها) برعهده شما خواهد بود.
بر اثر مجاهدتهای پیشوای ششم در تبیین و گسترش فقه شیعه، مذهب شیعه را (مذهب جعفری) و فقه آن را (فقه جعفری) می‌نامند.
فعّالیّت‌های امام علیه السلام در این زمینه دو بعد داشت. نخست بیان حقیقت فقه اسلامی‌ در ابواب مختلف عبادات و معاملات و پاسخ به نیازها، پرسشها و مراجعات امّت اسلامی به عنوان تنها مرجع صلاحیتدار و مورد اعتماد مردم. و دیگر، موضع‌گیری علیه دستگاه خلافت و فقیهان وابسته به آن. بنابراین (فقه جعفری) در برابر فقه رایج آن روزگار فقط یک اختلاف عقیده ساده نبود، بلکه در عین حال، دو مضمون متعرضانه را نیز با خود داشت:
نخست، اثبات بی‌نصیبی دستگاه خلافت از آگاهی دینی و ناتوانی آن از پاسخگویی به نیازهای فکری و دینی مردم و در نهایت، عدم صلاحیتش برای تصدّی مقام خلافت اسلامی؛ و دیگر مشخص ساختن موارد تحریف در فقه رایج که ناشی از مصلحت اندیشی فقیهان وابسته در بیان احکام فقهی و ملاحظه‌کاری آنان در برابر خواست قدرتهای حاکم بود.
امام صادق علیه السلام با عرضه فقه ناب و گشودن باب اجتهاد و بازداشتن یاران خود از عمل به (قیاس)، (استحسان)، (اخبار غیر صحیح) و ... عملًا به مبارزه با دستگاه خلافت و فقه حکومت برخاست و بدین‌وسیله تمام تشکیلات مذهبی و فقاهت رسمی را- که یک رکن مهم حکومت بشمار می‌آمد- تخطئه کرد و دستگاه خلافت را از بعد مذهبی‌اش تهی‌ساخت.
پیشوای ششم در کشمکش این دو جریان سیاسی و فقاهتی، مرجعیّت الهی خود و لزوم پیروی مردم از خاندان رسالت را چنین بیان می‌کند:
(نَحْنُ قَوْمٌ فَرَضَ اللَّهُ طاعَتَنا وَ انْتُمْ تَأْتَمُّونَ بِمَنْ لا یُعْذَرُ النَّاسُ بِجَهالَتِهِ)
ما کسانی هستیم که خداوند اطاعت ما را (بر همگان) واجب کرده است؛ در حالی که شما از کسانی تبعیّت می‌کنید که مردم به نادانی آنها معذور نیستند.
3- احیای حدیث‌
حدیث به‌عنوان گفتار معصوم در فرهنگ اسلام از جایگاه بسیار والایی برخوردار است و پس از قرآن، مهمترین و معتبرترین منبع شریعت مقدس اسلام در اصول، فروع و اخلاقیات است. و حتّی در بسیاری از موارد، فهم و درک مراد و مقصود آیات کریمه قرآن، بویژه متشابهات آن، بدون گفتار معصوم که به‌عنوان تفسیر آیه القا شده امکان‌پذیر نیست.
متأسفانه این منبع سرشار اسلامی پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله از سوی گردانندگان‌ دستگاه خلافت مورد بی‌مهری قرار گرفت و حتّی سوزانده شد. این سیاست تا زمان خلافت عمر بن عبدالعزیز یعنی اواخر قرن نخست هجری دنبال شد. در نتیجه، فضای فرهنگی جامعه اسلامی از عطر روح‌بخش سخنان رسول خدا صلی الله علیه و آله و جانشینان آن حضرت تهی گشت.
منع کنندگان از نقل و تدوین حدیث برای توجیه سیاست خود گاه مسأله بیم اختلاط احادیث با آیات قرآن، و گاه بیم رها کردن قرآن و اشتغال به غیر آن را مطرح می‌کردند؛ ولی عملکرد و حتی سخنان آنان بیانگر این است که انگیزه اصلی آنان از منع نقل و کتابت حدیث صرفاً یک انگیزه سیاسی بود و مرتبط با مسائل حکومتی می‌شد.
حکومتمداران بخوبی می‌دانستند که پخش احادیث رسول خدا صلی الله علیه و آله در فضیلت و شایستگی امامان معصوم برای جانشینی پیامبر صلی الله علیه و آله در میان مردم، برای آنان مشکلات زیادی به بار خواهد آورد؛ از این رو برای رفع این مشکل، دست به چنین اقدامی زدند.
در مقابل مکتب خلافت، مکتب امامت همواره سعی در نشر احادیث پیامبر صلی الله علیه و آله به‌عنوان میراثی گرانقدر داشت و بر تدوین و کتابت آن برای بهره‌برداری آیندگان تأکید می‌ورزید. شرایط سیاسی برای این اقدام در دوران امامت امامان پیشین- بجز مقطعی از دوران امام باقر علیه السلام که موفق شد به نشر احادیث پیامبر صلی الله علیه و آله بپردازد- چندان مساعد نبود.
امام صادق علیه السلام با استفاده از فرصت، تلاشهای پدر بزرگوارش را در این زمینه تکمیل کرد و بخش مهمی از فعّالیّت‌های خود را به احیای حدیث اختصاص داد و بدین ترتیب میراث ارزشمندی از خود بر جای گذاشت و فرهنگ غنی اسلام را با احادیث خود غنای بیشتری بخشید و هم‌اکنون به کمتر مسأله اعتقادی، فقهی، تفسیری و اخلاقی برمی‌خوریم که از امام صادق علیه السلام حدیثی درباره آن وجود نداشته باشد. علامه طباطبایی می‌نویسد:
احادیثی که از صادقین یعنی از امام پنجم و ششم مأثور است از مجموع احادیثی که از پیغمبر اکرم و ده امام دیگر ضبط شده است بیشتر است.
4- مبارزه با مسلک‌های انحرافی‌
از جمله محورهای مهمّ فعّالیت‌های علمی و فرهنگی امام صادق علیه السلام مبارزه با مکتب‌ها و مسلک‌های اعتقادی نو پا و بی‌اساسی بود که در دوران امامت آن حضرت پدید آمده یا رشد کرده بودند. این مسلک‌ها به دو بخش عمده تقسیم می‌شوند.
الف- مذاهب اسلامی‌
مهمترین این مذاهب عبارت بودند از: معتزله، مرجئه، کیسانیّه، زیدیّه، غلات و صوفیه. پیشوای ششم به تناسب اعتقادات و میزان انحرافات هر یک از گروه‌های یاد شده در برابر آنها موضع گرفت و با روشنگری و ارشاد، پیروان خود را از فروافتادن در دام آنها حفظ کرد. جهت‌گیری کلّی حرکت امام علیه السلام در برابر پیروان این فرقه‌ها، هدایت و ارشاد آنان به راه حق بود. لیکن موضع آن گرامی در برابر سران این گروه‌ها که افرادی کینه‌توز و شیطان صفت بودند و امیدی به هدایت آنان نبود، موضع برملا کردن چهره ضدّ اسلامی آنان برای مردم و طرد ایشان از سلک امت اسلامی بود.
ب- مکاتب مادّی‌
امام صادق علیه السلام با بیانات و رهنمودهای کلّی در زمینه مسائل اعتقادی، مناظرات رسمی با سران گروه‌های الحادی و برخوردهای موردی به مبارزه با تفکر زندیقان و مادی‌گرایان پرداخت و از اصول و مبانی اعتقادی مکتب تشیع پاسداری کرد.(14)*
پی‌نوشتها:
1-مروج الذهب، ج‌3، ص 268.
2-سیری در سیره ائمه اطهار(ع)، ص‌127.
3- الامام الصادق(ع)، اسدحیدر، ج 1، ص‌43.
4- وسائل الشیعه، ج 11، ص‌37، باب‌13، جهادالعدو.
5- بحارالانوار، ج‌47، ص‌123.
6- الکافی، ج 2، ص 242، کتاب الایمان و الکفر، فی قله‌عددالمؤمنین.
7- مروج الذهب، ج‌3، ص‌269.
8- همان، ص 285.
9- سیره پیشوایان، ص 388.
10- همان.
11- سیری در سیره ائمه اطهار(ع)، ص 122.
12- بحارالانوار، ج‌47، ص 278.
13- همان، ص 120
14-تاریخ زندگی ائمه( ع)علی رفیعی‌ ص 187- 194
*برای مطالعه و آگاهی بیشتر به :تاریخ زندگانی امام صادق( ع) علی رفیعی‌ مراجعه کنید.





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین