خواهشمندم زندگی نامه سلمان فارسی را با اسناد معتبر توضیح دهید . یکی از دوستان نظرش این بود که سلمان از خاندان پادشاهی بوده و به شام تبعید گردیده و هنگام بعثت رسول به او در خیلی از موارد مشاوره و حتی مسائله دینی را هم به وی میگفته و سلمان را به عنوان بزرگترین خائن به ایران معرفی می کرد. پاسخ: دانشجوی گرامی، منظور شما از خائن چیست؟ آیا اگر سلمان فارسی برای پیشبرد اسلام ناب و کمک برای مسلمان کردن مردم کشورش تلاش کرده باشد این خیانت به حساب می آید؟ آیا اگر سلمان فارسی باعث مسلمان شدن بسیاری از آبا و اجداد ما و در نتیجه خود ما و عاقبت به خیری ما و درآمدن از منجلاب فساد ادیان فاسد آن دوران شده باشد این خیانت است؟ متاسفانه حس ایران دوستی و ایران پرستی گاهی اوقات انسان را آنچنان افراطی و نژاد پرست می کند که چشم به روی تمامی واقعیات بسته و تنها به این فکر می کند که چرا باید به ایران حمله می شد. نمونه آن همین مطالب است که ذکر کردید و کمک کردن سلمان در فتح ایران را نوعی خیانت یک ایرانی به وطنش به حساب آورده اید. هر چند ما با لشکر کشیهای خلفا بعد از رحلت پیامبر اکرم به شدت مخالف هستیم و دلیل اصلی ما هم غصب خلافت توسط خلفای غاصب و نیز شرکت نکردن امیرالمومنین علی علیه السلام و فرزندانش در این جنگها و فتوحات است اما با این حال از آنجایی که امیرالمومنین به بعضی از یاران با وفایش اجازه شرکت در این جنگها را به علت منحرف نشدن بسیاری از مردم داده بود ما نیز معتقدیم که شرکت کردن امثال سلمان فارسی در فتح ایران نه تنها خیانت نبوده بلکه بزرگترین خدمت به ایرانیان در طول تاریخ از سوی سلمان فارسی بوده است. اگر خوب دقت کنیم می بینیم که افرادی چون سلمان فارسی با حضورشان در این فتوحات عملا باعث شدند که بسیاری از کارشکنیها و اعمال خلاف انسانیت و مسلمانیت از بین برود چراکه اگر سلمان چنین اقدامی را نمی کرد و کار به دست عناصر تندروی دستگاه غاصب حاکم می افتاد معلوم نبود چه بلایی سر ایرانیان می آمد. علاوه بر اینکه حضور برخی خواص و شیعیان در راس قدرت می توانست تا حدی به اعتلا و زنده نگه داشتن آرمانهای ائمه اطهار و پیامبر اکرم(ص) کمک کند چنانچه نقل شده سلمان فارسی با الهام از شیوۀ پیامبر(ص) مسجد را مرکز تعلیم، تربیت، تزکیه، هدایت و پایگاه فعالیت های اجتماعی ساخته بود و خود در مسجد برای مردم سورۀیوسف را تفسیر می کرد تا در سایۀ آن، مردم با درسهای عفت، صداقت و شیوۀ درست حکومت آشنا شوند.( ابن سعد، طبقات الکبری،ج 4 / 79 – 80) البته سلمان نقش بسیار زیادی در بعضی از فتوحات مسلمانان داشته است تا جایی که نقل می کنند در ماجرای فتح مدائن، سعد وقاص، فرمانده سپاه اسلام بود، او فرمان داد تا سپاه از رود دجله عبور کنند. در آن وضع دلهرهآمیز و نگرانکننده که حتی فرمانده در اضطراب بود،سلمان در کنار فرمانده لشکر بود و او را با این سخنان دلداری میداد: مردم تازه مسلمان شدهاند و به گناه آلوده نیستند. از این رو آب و دریا همچون خشکی برایشان رام شده است. سوگند به خدایی که جان سلمان در دست اوست، همه دسته دسته از این رودخواهند گذشت...(تاریخ طبری، ج 4، ص 12؛ ترجمه اخبار الطوال، ص 160 - 161 )نیز نقل شده خود سلمان پیشاپیش گروههایی بود که با اسب از رودخانه گذشتند و به کنار حصار مدائنرسیدند. سخنان سلمان در مدائن سبب شد تا دو شهر از شهرهای مدائن و ایوان و کاخ مدائن، از جملهتیسفون که سالها پایتخت ساسانیان بود، بدون درگیری به دعوت وی تسلیم لشکر اسلام شود، وحدود چهار هزار نفر از سپاه ویژه و گارد ایران که تحت فرماندهی (رستم فرخزاد) بودند، ازسپاه او جدا شده، به سپاه مسلمانان بپیوندند. دعوت سلمان برای اسلام آوردن ایرانیان در مدائن بدین صورت بود: (همانا اصل و نسب مناز شما ایرانیان میباشد و من در سه چیز خیرخواه شما هستم، و صلاح شما در آنها است: الف. اگر اسلام بیاورید، برادر ما هستید و در اموال ما شریک بوده و بر شما است همانتکلیفی که بر ما است. ب. تسلیم شوید و به مسلمانان جزیه بدهید. ج. در غیر این دو صورت، با شما میجنگیم، همانا خدا، خائنان را دوست ندارد( تاریخ طبری ج 4 ص 14 ) و... به هر حال اگر کمی به تاریخ ایران در دوران پایانی سلطنت ساسانی ها دقت کنیم علت این عملکرد سلمان فارسی و حتی شکستهای مکرر و پی در پی ایرانیان ساسانی به روشنی معلوم خواهد شد. ظلمها و ستمها و فساد شدید دستگاه حکومت ساسانی و سختگیری شدید به قاطبه مردم که در حکم نوکران حکومت به حساب می آمدند و نیز قرار داشتن ثروت و کسب علم و همه امتیازات مادی و حتی معنوی به طبقه حاکم و ثروتمند ساسانی یکی از عمده دلایل این شکستها و حمایتهای خود مردم از مسلمانان و نیز عملکرد سلمان فارسی می باشد. این واقعیت تا جایی نمود پیدا می کند که نقل میکنند اهل مدائن تیسفون، نان و خرما به دست در کوچه ها به پیشواز اعرابی ایستاده بودند که به غارت کاخ شاهی و فرش بهارستان می رفتند. (تاریخ خلفا، ج 2، ص 126) به هر حال واقعیت آن است که اسلام یک دین جهانی بوده و هست و نمی توانست هدایت خود را در مهد اسلام و شهر مکه و یا نهایتا جزیره العرب محصور کند، هرچند لشکر کشی های انجام شده در عهد خلفای نخست کاستی ها بسیاری را در پی داشت. آثار این ضعف هم در کشورهای مفتوحه و هم در مرکز و گستره دولت اسلامی آشکار بود البته در هر یک به نوعی باید این کاستی ها مورد مطالعه و دقت قرار گیرد. اما در دراز مدت، به دلیل آشنایی ملل و کشورهایی که اسلام به آنجا راه یافته بود با حقیقت و روح دین اسلام، کم کم مردم خود به اسلام روی آوردند. البته ما معتقدیم اگر حرکتی که از سوی رسول خدا(ص)شروع شد، پس از فوت ایشان ادامه می یافت و زمام امامت و خلافت به دست وصی ایشان امیرمؤمنان(ع) می افتاد، بی شک دعوت اسلامی پیامبر(ص) به میدان وسیع تری گسترش می یافت و همسایگان دولت اسلامی و سایر ملل خود به پذیرش این دین الهی پیشقدم می شدند و فتوحات خونین و لشکرکشی های دوران خلفا، به گونه ای دیگر رقم می خورد، اما متاسفانه با غصب خلافت توسط خلفای غاصب این امر محقق نشد. با این حال حضور افرادی از یاران اهل بیت علیهم السلام در این فتوحات توانست تا اندازه ای از فاجعه های آن بکاهد و مردم ایران را با مرام و مذهب ناب شیعی آشنا سازد و زمینه سربلندی و عاقبت بخیری آنان را فراهم سازد. در پایان گزیده ای کوتاه از زندگی نامه این بزرگمرد تاریخ خدمتتان ارائه می شود: سلمان فارسی سلمان فارسی یکی از مشهورترین صحابه پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله) و از شخصیتهای بسیار بزرگ اسلام است. وی اصالتا ایرانی و دهقان زادهای(در این برهه زمانی مراد از دهقانان حاکمان محلی است. کسانی که: عهدهدار جمع آوری مالیات بودند و به گونهای بر مناطقی از کشور حکومت میکردند. برای کسب اطلاع در مورد این واژه در این عصر میتوانید ر.ک: حسین مفتخری و حسین زمانی، تاریخ ایران از ورود مسلمانان تا پایان طاهریان، تهران، سمت، 1381) از ناحیه (جی) اصفهان یا کازرون و یا رامهرمز(در خوزستان) بوده است. نام اصلی اش(ماهبه) یا (روزبه) و نام پدرش (خوشبودان یا بوذخمشان اسپهانی) است.( دایره المعارف تشیع، زیر نظر احمد صدر, حاج سید جوادی و دیگران، تهران، نشر شهید سعید محبی، 1381, ص262) در حدود سالهای 570 میلادی به دنیا آمده و در سال 653 میلادی مقارن با 33 قمری و طبق نقلی در سال 35 قمری و در ایام حکومت عثمان(قرطبی، الاستیعاب، ج2، ص 197) در شهر مدائن دیده از جهان فروبست. در کودکی در مناطقی رشد یافت که مهد سه دین مهم آن روز بود که عبارتند از: مسیحیت نسطوری، زرتشتی و مانوی.( دایره المعارف تشیع، ص262) آمده است که وی به دین عیسوی گرایید. برخی معتقدند چون وی از کشیشان شنیده بود که ظهور پیامبر اسلام نزدیک شده است، خانه پدر را ترک گفت و در جستوجوی آن پیامبر به سفر پرداخت.( برخی نیز علت مسافرت و خروج وی از ایران را یافتن شخصیتی نیرومند دانسته اند که بتواند نظام ظالم و ستم پیشه ساسانی را براندازد. پیشین، ص263) به سوریه رفت و چندی در مناطق مختلفی همچون: شام، موصل و نَصیبَیْن نزد کشیشان متعددی اقامت جست تا آن که در بلاد عرب به اسارت قبیلهای به نام (بنیکلب) درآمد. مدتی بعد مردی از قبیله (بنیقریظه)( بنیقریظه یکی از قبایل یهودی ساکن در شهر یثرب,شهری که بعدها به دلیل هجرت پیامبر به مدینه مشهور شد بود)او را خرید و به یثرب (مدینه) برد. در این شهر، از ظهور پیامبر خدا صلی الله علیه وآله آگاه شد و چون گفتهها و نشانههایی را که از کشیش مراد خود شنیده بود، در آن حضرت دید، به زودی اسلام آورد. رسول اکرم صلی الله علیه وآله او را از مالک یهودیاش خرید و آزاد کرد. از آن موقع سلمان ملازم رسول صلی الله علیه وآله بود و نزد او منزلتی خاص یافت. از جمله اقدامات به یادگار مانده از وی، پیشنهاد کندن خندق در غزوه خندق یا جنگ احزاب میباشد. کندن این خندق در باز داشتن تجاوز مشرکان به شهر مدینه اثری بزرگ داشت.( یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ترجمه: ابراهیم آیتی، ج1، ص 409) بنابر روایتی مشهور، رسول اکرم صلی الله علیه وآله سلمان را از اهل بیت شمرده است. به هنگام رحلت پیامبر خدا(ص) سلمان فارسی در مدینه حضور نداشت و پس از بازگشت جمله تاریخی خود را خطاب به مردم مدینه به زبان فارسی فرمود که (کردید و نکردید). آنگاه سلمان در شمار اصحاب امام علی علیه السلام در آمد و از مؤمنان به خلافت بلافصل او گردید. او نزد امام علی علیه السلام نیز منزلتی بزرگ داشت. حضرت علی علیه السلام، سلمان را دریایی می دانست که قعرش دست نایافتنی است.(ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج 3، ص342) در خلافت عمربن خطاب برای جنگ با سپاه امپراطوری ساسانی به سمت ایران به راه افتاد. هدف از فرستادن وی: استفاده از نظرات کارشناسانه و دقیق وی و هم راهنمایی سپاه اعراب در مناطق ایران بود.( دایره المعارف تشیع، ص263) پس از فتح مدائن و در زمان حکومت عمربن خطاب و ظاهرا پس از مشورت با امیرالمومنین علی(ع) حکومت مدائن را از جانب عمر پذیرفت و به این شهر نقل مکان کرد. سلمان به عنوان والی مدائن، بر 30 هزار مسلمان حکومت میکرد. حقوق استانداریاش 5 هزار درهم بود و او، همه مستمری خود را صدقه میداد. دو جامه (عبا) داشت که هنگام سخنرانی یکی را به زیر پای خود میگسترد و دیگری را به دوش میافکند.از کسی چیزی نمیپذیرفت.خانهای نداشت و برای تهیه آن نیز دست و پا نزد،خود، کار میکرد؛ حصیر و زنبیل میبافت و از تلاش خویش روزی کسب میکرد. ساده میزیست و به اندک غذایی چون نان جو اکتفا میکرد. از درآمدش، گوشت یا ماهیای میخرید و آنگاه، جذامیان را به خوان خود دعوت میکرد و با آنان هم سفره میشد! او حتی حاضر نبود این هزینه خیریه را از بیت المال صرف نماید. وقتی کسی به او اعتراض کرد که چرا تو کار میکنی در حالی که امیری، و رزق و روزی برایت سرازیر است، گفت: من میپسندم که از دست رنج خود ارتزاق کنم.( قرطبی، الاستیعاب، ج 2، ص 193) سلمان افزون بر مقام بزرگی که نزد شیعیان دارد، نزد اهل سنّت نیز دارای مکانتی والاست. او در مدائن وفات یافت و امام علی(علیه السلام) بر جنازهاش نماز خواند. درباره شخصیت سلمان روایات فراوانی وجود دارد: الف. سلمان از ما اهل البیت است. ب. سلمان دریای علم است. ج. اگر دین در ثریا باشد سلمان آن را به دست می آورد. د. سلمان بهتر از لقمان حکیم است. ه. ایمان ده درجه دارد. مقداد در درجه هشتم، ابوذر در درجه نهم و سلمان در درجه دهم است. و. به سلمان، سلمان فارسی نگویید بلکه سلمان محمدی بگویید. ز. سلمان، محدث بود. ح. سلمان، اسم عظیم تعلیم دیده بود. ط. کسی فقیه تر از سلمان نبود.( مجلسی، بحار الانوار، ج22 ص 31، 331، 341، 347،385 ؛ شیخ طوسی، اختیار معرفه الرجال معروف به رجال کشی، ص6) منصور بزرج، از امام صادق علیه السلام پرسید:آقا! یاد سلمان فارسی را فراوان از شما میشنوم؛ سبب چیست؟ امام مهربانانه منصور را نگریست و فرمود: مگو سلمان فارسی؛ بگو سلمان محمدی. سبب آن که من او را فراوان یاد میکنم، این است که در او سه خصلت عظیم است که به آن آراسته بود؛ الف. خواسته امیرمؤمنان علیه السلام را بر هوای نفس خود ترجیح میداد. ب. فقرا را دوست میداشت و آنان را بر صاحبان ثروت و قدرت ترجیح میداد. ج. به دانش و دانشمندان محبت میورزید.( مجلسی، بحارالانوار، ج 22، ص337).
خواهشمندم زندگی نامه سلمان فارسی را با اسناد معتبر توضیح دهید . یکی از دوستان نظرش این بود که سلمان از خاندان پادشاهی بوده و به شام تبعید گردیده و هنگام بعثت رسول به او در خیلی از موارد مشاوره و حتی مسائله دینی را هم به وی میگفته و سلمان را به عنوان بزرگترین خائن به ایران معرفی می کرد.
خواهشمندم زندگی نامه سلمان فارسی را با اسناد معتبر توضیح دهید . یکی از دوستان نظرش این بود که سلمان از خاندان پادشاهی بوده و به شام تبعید گردیده و هنگام بعثت رسول به او در خیلی از موارد مشاوره و حتی مسائله دینی را هم به وی میگفته و سلمان را به عنوان بزرگترین خائن به ایران معرفی می کرد.
پاسخ: دانشجوی گرامی، منظور شما از خائن چیست؟ آیا اگر سلمان فارسی برای پیشبرد اسلام ناب و کمک برای مسلمان کردن مردم کشورش تلاش کرده باشد این خیانت به حساب می آید؟ آیا اگر سلمان فارسی باعث مسلمان شدن بسیاری از آبا و اجداد ما و در نتیجه خود ما و عاقبت به خیری ما و درآمدن از منجلاب فساد ادیان فاسد آن دوران شده باشد این خیانت است؟
متاسفانه حس ایران دوستی و ایران پرستی گاهی اوقات انسان را آنچنان افراطی و نژاد پرست می کند که چشم به روی تمامی واقعیات بسته و تنها به این فکر می کند که چرا باید به ایران حمله می شد. نمونه آن همین مطالب است که ذکر کردید و کمک کردن سلمان در فتح ایران را نوعی خیانت یک ایرانی به وطنش به حساب آورده اید.
هر چند ما با لشکر کشیهای خلفا بعد از رحلت پیامبر اکرم به شدت مخالف هستیم و دلیل اصلی ما هم غصب خلافت توسط خلفای غاصب و نیز شرکت نکردن امیرالمومنین علی علیه السلام و فرزندانش در این جنگها و فتوحات است اما با این حال از آنجایی که امیرالمومنین به بعضی از یاران با وفایش اجازه شرکت در این جنگها را به علت منحرف نشدن بسیاری از مردم داده بود ما نیز معتقدیم که شرکت کردن امثال سلمان فارسی در فتح ایران نه تنها خیانت نبوده بلکه بزرگترین خدمت به ایرانیان در طول تاریخ از سوی سلمان فارسی بوده است.
اگر خوب دقت کنیم می بینیم که افرادی چون سلمان فارسی با حضورشان در این فتوحات عملا باعث شدند که بسیاری از کارشکنیها و اعمال خلاف انسانیت و مسلمانیت از بین برود چراکه اگر سلمان چنین اقدامی را نمی کرد و کار به دست عناصر تندروی دستگاه غاصب حاکم می افتاد معلوم نبود چه بلایی سر ایرانیان می آمد. علاوه بر اینکه حضور برخی خواص و شیعیان در راس قدرت می توانست تا حدی به اعتلا و زنده نگه داشتن آرمانهای ائمه اطهار و پیامبر اکرم(ص) کمک کند چنانچه نقل شده سلمان فارسی با الهام از شیوۀ پیامبر(ص) مسجد را مرکز تعلیم، تربیت، تزکیه، هدایت و پایگاه فعالیت های اجتماعی ساخته بود و خود در مسجد برای مردم سورۀیوسف را تفسیر می کرد تا در سایۀ آن، مردم با درسهای عفت، صداقت و شیوۀ درست حکومت آشنا شوند.( ابن سعد، طبقات الکبری،ج 4 / 79 – 80)
البته سلمان نقش بسیار زیادی در بعضی از فتوحات مسلمانان داشته است تا جایی که نقل می کنند در ماجرای فتح مدائن، سعد وقاص، فرمانده سپاه اسلام بود، او فرمان داد تا سپاه از رود دجله عبور کنند. در آن وضع دلهرهآمیز و نگرانکننده که حتی فرمانده در اضطراب بود،سلمان در کنار فرمانده لشکر بود و او را با این سخنان دلداری میداد: مردم تازه مسلمان شدهاند و به گناه آلوده نیستند. از این رو آب و دریا همچون خشکی برایشان رام شده است. سوگند به خدایی که جان سلمان در دست اوست، همه دسته دسته از این رودخواهند گذشت...(تاریخ طبری، ج 4، ص 12؛ ترجمه اخبار الطوال، ص 160 - 161 )نیز نقل شده خود سلمان پیشاپیش گروههایی بود که با اسب از رودخانه گذشتند و به کنار حصار مدائنرسیدند. سخنان سلمان در مدائن سبب شد تا دو شهر از شهرهای مدائن و ایوان و کاخ مدائن، از جملهتیسفون که سالها پایتخت ساسانیان بود، بدون درگیری به دعوت وی تسلیم لشکر اسلام شود، وحدود چهار هزار نفر از سپاه ویژه و گارد ایران که تحت فرماندهی (رستم فرخزاد) بودند، ازسپاه او جدا شده، به سپاه مسلمانان بپیوندند. دعوت سلمان برای اسلام آوردن ایرانیان در مدائن بدین صورت بود: (همانا اصل و نسب مناز شما ایرانیان میباشد و من در سه چیز خیرخواه شما هستم، و صلاح شما در آنها است: الف. اگر اسلام بیاورید، برادر ما هستید و در اموال ما شریک بوده و بر شما است همانتکلیفی که بر ما است. ب. تسلیم شوید و به مسلمانان جزیه بدهید. ج. در غیر این دو صورت، با شما میجنگیم، همانا خدا، خائنان را دوست ندارد( تاریخ طبری ج 4 ص 14 ) و...
به هر حال اگر کمی به تاریخ ایران در دوران پایانی سلطنت ساسانی ها دقت کنیم علت این عملکرد سلمان فارسی و حتی شکستهای مکرر و پی در پی ایرانیان ساسانی به روشنی معلوم خواهد شد. ظلمها و ستمها و فساد شدید دستگاه حکومت ساسانی و سختگیری شدید به قاطبه مردم که در حکم نوکران حکومت به حساب می آمدند و نیز قرار داشتن ثروت و کسب علم و همه امتیازات مادی و حتی معنوی به طبقه حاکم و ثروتمند ساسانی یکی از عمده دلایل این شکستها و حمایتهای خود مردم از مسلمانان و نیز عملکرد سلمان فارسی می باشد.
این واقعیت تا جایی نمود پیدا می کند که نقل میکنند اهل مدائن تیسفون، نان و خرما به دست در کوچه ها به پیشواز اعرابی ایستاده بودند که به غارت کاخ شاهی و فرش بهارستان می رفتند. (تاریخ خلفا، ج 2، ص 126)
به هر حال واقعیت آن است که اسلام یک دین جهانی بوده و هست و نمی توانست هدایت خود را در مهد اسلام و شهر مکه و یا نهایتا جزیره العرب محصور کند، هرچند لشکر کشی های انجام شده در عهد خلفای نخست کاستی ها بسیاری را در پی داشت. آثار این ضعف هم در کشورهای مفتوحه و هم در مرکز و گستره دولت اسلامی آشکار بود البته در هر یک به نوعی باید این کاستی ها مورد مطالعه و دقت قرار گیرد. اما در دراز مدت، به دلیل آشنایی ملل و کشورهایی که اسلام به آنجا راه یافته بود با حقیقت و روح دین اسلام، کم کم مردم خود به اسلام روی آوردند.
البته ما معتقدیم اگر حرکتی که از سوی رسول خدا(ص)شروع شد، پس از فوت ایشان ادامه می یافت و زمام امامت و خلافت به دست وصی ایشان امیرمؤمنان(ع) می افتاد، بی شک دعوت اسلامی پیامبر(ص) به میدان وسیع تری گسترش می یافت و همسایگان دولت اسلامی و سایر ملل خود به پذیرش این دین الهی پیشقدم می شدند و فتوحات خونین و لشکرکشی های دوران خلفا، به گونه ای دیگر رقم می خورد، اما متاسفانه با غصب خلافت توسط خلفای غاصب این امر محقق نشد.
با این حال حضور افرادی از یاران اهل بیت علیهم السلام در این فتوحات توانست تا اندازه ای از فاجعه های آن بکاهد و مردم ایران را با مرام و مذهب ناب شیعی آشنا سازد و زمینه سربلندی و عاقبت بخیری آنان را فراهم سازد.
در پایان گزیده ای کوتاه از زندگی نامه این بزرگمرد تاریخ خدمتتان ارائه می شود:
سلمان فارسی
سلمان فارسی یکی از مشهورترین صحابه پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله) و از شخصیتهای بسیار بزرگ اسلام است. وی اصالتا ایرانی و دهقان زادهای(در این برهه زمانی مراد از دهقانان حاکمان محلی است. کسانی که: عهدهدار جمع آوری مالیات بودند و به گونهای بر مناطقی از کشور حکومت میکردند. برای کسب اطلاع در مورد این واژه در این عصر میتوانید ر.ک: حسین مفتخری و حسین زمانی، تاریخ ایران از ورود مسلمانان تا پایان طاهریان، تهران، سمت، 1381) از ناحیه (جی) اصفهان یا کازرون و یا رامهرمز(در خوزستان) بوده است. نام اصلی اش(ماهبه) یا (روزبه) و نام پدرش (خوشبودان یا بوذخمشان اسپهانی) است.( دایره المعارف تشیع، زیر نظر احمد صدر, حاج سید جوادی و دیگران، تهران، نشر شهید سعید محبی، 1381, ص262) در حدود سالهای 570 میلادی به دنیا آمده و در سال 653 میلادی مقارن با 33 قمری و طبق نقلی در سال 35 قمری و در ایام حکومت عثمان(قرطبی، الاستیعاب، ج2، ص 197) در شهر مدائن دیده از جهان فروبست. در کودکی در مناطقی رشد یافت که مهد سه دین مهم آن روز بود که عبارتند از: مسیحیت نسطوری، زرتشتی و مانوی.( دایره المعارف تشیع، ص262) آمده است که وی به دین عیسوی گرایید. برخی معتقدند چون وی از کشیشان شنیده بود که ظهور پیامبر اسلام نزدیک شده است، خانه پدر را ترک گفت و در جستوجوی آن پیامبر به سفر پرداخت.( برخی نیز علت مسافرت و خروج وی از ایران را یافتن شخصیتی نیرومند دانسته اند که بتواند نظام ظالم و ستم پیشه ساسانی را براندازد. پیشین، ص263) به سوریه رفت و چندی در مناطق مختلفی همچون: شام، موصل و نَصیبَیْن نزد کشیشان متعددی اقامت جست تا آن که در بلاد عرب به اسارت قبیلهای به نام (بنیکلب) درآمد. مدتی بعد مردی از قبیله (بنیقریظه)( بنیقریظه یکی از قبایل یهودی ساکن در شهر یثرب,شهری که بعدها به دلیل هجرت پیامبر به مدینه مشهور شد بود)او را خرید و به یثرب (مدینه) برد. در این شهر، از ظهور پیامبر خدا صلی الله علیه وآله آگاه شد و چون گفتهها و نشانههایی را که از کشیش مراد خود شنیده بود، در آن حضرت دید، به زودی اسلام آورد. رسول اکرم صلی الله علیه وآله او را از مالک یهودیاش خرید و آزاد کرد. از آن موقع سلمان ملازم رسول صلی الله علیه وآله بود و نزد او منزلتی خاص یافت. از جمله اقدامات به یادگار مانده از وی، پیشنهاد کندن خندق در غزوه خندق یا جنگ احزاب میباشد. کندن این خندق در باز داشتن تجاوز مشرکان به شهر مدینه اثری بزرگ داشت.( یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ترجمه: ابراهیم آیتی، ج1، ص 409) بنابر روایتی مشهور، رسول اکرم صلی الله علیه وآله سلمان را از اهل بیت شمرده است. به هنگام رحلت پیامبر خدا(ص) سلمان فارسی در مدینه حضور نداشت و پس از بازگشت جمله تاریخی خود را خطاب به مردم مدینه به زبان فارسی فرمود که (کردید و نکردید). آنگاه سلمان در شمار اصحاب امام علی علیه السلام در آمد و از مؤمنان به خلافت بلافصل او گردید. او نزد امام علی علیه السلام نیز منزلتی بزرگ داشت. حضرت علی علیه السلام، سلمان را دریایی می دانست که قعرش دست نایافتنی است.(ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج 3، ص342) در خلافت عمربن خطاب برای جنگ با سپاه امپراطوری ساسانی به سمت ایران به راه افتاد. هدف از فرستادن وی: استفاده از نظرات کارشناسانه و دقیق وی و هم راهنمایی سپاه اعراب در مناطق ایران بود.( دایره المعارف تشیع، ص263) پس از فتح مدائن و در زمان حکومت عمربن خطاب و ظاهرا پس از مشورت با امیرالمومنین علی(ع) حکومت مدائن را از جانب عمر پذیرفت و به این شهر نقل مکان کرد. سلمان به عنوان والی مدائن، بر 30 هزار مسلمان حکومت میکرد. حقوق استانداریاش 5 هزار درهم بود و او، همه مستمری خود را صدقه میداد.
دو جامه (عبا) داشت که هنگام سخنرانی یکی را به زیر پای خود میگسترد و دیگری را به دوش میافکند.از کسی چیزی نمیپذیرفت.خانهای نداشت و برای تهیه آن نیز دست و پا نزد،خود، کار میکرد؛ حصیر و زنبیل میبافت و از تلاش خویش روزی کسب میکرد. ساده میزیست و به اندک غذایی چون نان جو اکتفا میکرد. از درآمدش، گوشت یا ماهیای میخرید و آنگاه، جذامیان را به خوان خود دعوت میکرد و با آنان هم سفره میشد! او حتی حاضر نبود این هزینه خیریه را از بیت المال صرف نماید. وقتی کسی به او اعتراض کرد که چرا تو کار میکنی در حالی که امیری، و رزق و روزی برایت سرازیر است، گفت: من میپسندم که از دست رنج خود ارتزاق کنم.( قرطبی، الاستیعاب، ج 2، ص 193)
سلمان افزون بر مقام بزرگی که نزد شیعیان دارد، نزد اهل سنّت نیز دارای مکانتی والاست. او در مدائن وفات یافت و امام علی(علیه السلام) بر جنازهاش نماز خواند.
درباره شخصیت سلمان روایات فراوانی وجود دارد:
الف. سلمان از ما اهل البیت است.
ب. سلمان دریای علم است.
ج. اگر دین در ثریا باشد سلمان آن را به دست می آورد.
د. سلمان بهتر از لقمان حکیم است.
ه. ایمان ده درجه دارد. مقداد در درجه هشتم، ابوذر در درجه نهم و سلمان در درجه دهم است.
و. به سلمان، سلمان فارسی نگویید بلکه سلمان محمدی بگویید.
ز. سلمان، محدث بود.
ح. سلمان، اسم عظیم تعلیم دیده بود.
ط. کسی فقیه تر از سلمان نبود.( مجلسی، بحار الانوار، ج22 ص 31، 331، 341، 347،385 ؛ شیخ طوسی، اختیار معرفه الرجال معروف به رجال کشی، ص6)
منصور بزرج، از امام صادق علیه السلام پرسید:آقا! یاد سلمان فارسی را فراوان از شما میشنوم؛ سبب چیست؟
امام مهربانانه منصور را نگریست و فرمود: مگو سلمان فارسی؛ بگو سلمان محمدی. سبب آن که من او را فراوان یاد میکنم، این است که در او سه خصلت عظیم است که به آن آراسته بود؛
الف. خواسته امیرمؤمنان علیه السلام را بر هوای نفس خود ترجیح میداد.
ب. فقرا را دوست میداشت و آنان را بر صاحبان ثروت و قدرت ترجیح میداد.
ج. به دانش و دانشمندان محبت میورزید.( مجلسی، بحارالانوار، ج 22، ص337).