ایا این سخن که میگوید : هیچ کسی چه در گذشته و چه در اینده همچون یاران امام حسین علیه السلام نبوده و نخواهد بود سند روایی دارد و اگر چنین است ایا این برداشت را میتوان داشت که اگر هرکدام از انسان های بزرگ عصر ما مانند حضرت امام خمینی و ایت الله بهجت در زمان واقعه حضور داشتند امام حسین علیه السلام را یاری نمیکردند؟ مگر یاران امام چه کرده بودند که این توفیق نصیبشان شد که هم عصر و در رکاب اشان بودند؟ پاسخ: 1 - حضرت امام حسین علیه السلام شب عاشورا در سخنرانی خود فرمود : ... فانی لا أعلم أصحابا أوفی و لا خیرا من أصحابی و لا أهل بیت أبر و أوصل من أهل بیتی؛ فجزاکم الله خیرا . من اصحابی بهتر و باوفاتر از اصحاب خود نمی دانم و اهل بیتی نیکوتر از اهل بیت خود نمی دانم، پس خدای متعال شما را جزای خیر دهد . ( بحار الانوار ج 44 ص 316 سطر اول ، لهوف ص 142 ترجمه محمد جواد مولوی نیا ، انتشارات سرور ، چاپ سوم ،1388، امالی شیخ صدوق، ص 221 ، مجلس 30 و ارشاد مفید، ج 2، ص 93 ) 2- حضرت امام صادق علیه السلام فرمود : روز عاشورا حالاتی برای اصحاب اماما حسین علیه السلام پیش آمد که پرده ها و حجابها کنار رفت و اصحاب امام حسین علیه السلام مقامات اخروی خود را مشاهده کردند و برای همین مشتاق شهادت بودند . ( بحار الانوار ج 44 ص 297 باب 35 ح 1 چاپ ایران ) 3- این مقاله را هم مطالعه کنید : در باب منزلت شهدای کربلا روایات فراوانی از ائمه (ع) به ما رسیده است . در روایت است که حضرت امیر المؤمنین وقتی به جنگ صفین می رفتند، به سرزمین طف رسیدند، ابن عباس می گوید من همراه امیر المؤمنین بودم و حضرت با سرنیزه اشاره کرد فرمود:(ههنا مناخ رکاب ومصارع عشّاق شهداء لا یسبقهم من کان قبلهم، ولا یلحقهم من بعدهم)[2] فرمود پسر عباس، آن نقطه ، محل بارانداز کاروان آنان است و جایگاه عاشقان الهی است. همانطوری که مستحضر هستید کلمه عشق و عاشق در روایات ما خیلی کم تعبیر شده و از عدد انگشتان دست تجاوز نمی کند؛ امام علی علیه السلام در اینجا کلمه عشاق را در باب شهدای کربلا به کار برده و یک عنایت ویژه ای داشته اند. فرمود اینجا جایگاه افتادن عاشقانی است که نه در گذشته تاریخ و نه در آینده تاریخ مانند آنان نبوده و نخواهد آمد؛ یعنی حتی اصحاب بدر و احد و اصحاب امیر المؤمنین و یاران امام زمان (عج) به درجه اصحاب حضرت سید الشهدا (ع) نمی رسند. شهید مطهری می گوید: (بعضی افراد بزرگ هستند ولی بزرگوار نیستند)[3] امثال هیتلر و ناپلئون . اینها انسانهای بزرگ بودند اما بزرگوار نبودند. پس نقش دوم را در جاودانگی و ماندگاری نهضت عاشورا بعد از مقام رهبری سالار شهیدان،اصحاب و یاران ایشان دارند. سئوال مهم این است که این اصحاب و یاران چه ویژگی هایی داشتند؟ در مورد اصحاب امام حسین (ع) نباید فکر کنیم اینها تحصیل کرده و درس خوانده و فارغ التحصیلان مراکز علمی روزگار خویش بودند بلکه اینها افرادی هستند مثل وهب بن عبدالله[4] داماد هفده روزه که نصرانی بوده و وقتی شنید حضرت سید الشهدا (ع) قیام کرده و حرکت کرده، یکدفعه متحول شد و در کربلا آسلام آورد و در روز عاشورا خودش و همسرش به شهادت رسیدند. اینطور نبوده که همه از علما و فقها و تحصیلکرده ها باشند. اصحاب حضرت سید الشهدا (ع) یک امت و یک جامعه هستند هم پیرمرد نود ساله و هم طفل شیرخواره هم سیزده و هم چهارده ساله، زنان و مردان، کشاورزان و کارگران و علما و فقها و صحابی و تابعین همه در نهضت عاشورا سهیم بوده اند. به قول مولوی: قدرتو بگذشت از قدر عقول عقل اندر شرح تو شد بوالفضول ما کجا و مقامات بلند و بالا و ویژگیهای شاخص اصحاب سید الشهدا (ع) ولی به قول معروف: آب دریا را اگر نتوان کشید هم به قدر تشنگی باید چشید برخی از ویژگیهای اصحاب امام حسین علیه السلام از این قرار است : br>الف: پاسداری از دین خدا مهمترین ویژگی اصحاب حضرت سید الشهدا (ع) پاسداری از دین بوده است. شهدای کربلا خود را ممحض در حفظ و پاسداری دین خدا کرده بودند . مسعودی در اثبات الوصیه می گوید: مجاهدان راه خدا هزار نفر بودند در ادوار تاریخ که دین خدا را برپا نگه داشتند. قوام دین خدا به این هزار نفر است سیصد و سیزده تن اصحاب بدر، سیصد و سیزده تن اصحاب طالوت هستند و اصحاب حضرت صاحب الامر نیز به همین عدد هستند و شصت و یک نفر دیگر اصحاب حضرت سید الشهدا (ع) بوده اند. عده اصحاب حضرت سید الشهدا (ع) غیر از بنی هاشم بیشتر از این مقدار نبوده اند.. یاران خالص حضرت سید الشهدا (ع) این شصت نفر بوده اند و قوام دین خدا به این هزار تن است. سیصد و سیزده تن یاران بدر، سیصد و سیزده تن یاران طالوت و سیصد و سیزده تن یاران امام زمان (عج) و باقیمانده که شصت و اندی نفر می شوند شهدای کربلا هستند. در زیارت نامه شهدای کربلا می خوانیم: ( أشهد أنّکم جاهدتم فی سبیل اللَّه، الذَّابُّونَ عَنْ تَوْحیدِ اللَّهِ؛ زیارت امام حسین و شهدا در عید فطر و قربان)[5] سلام بر شما که یاوران دین خدا و حامیان دین خدا بودید و برای حاکمیت دین و محو ظلم و ستم و شرک و الحاد و بت پرستی جنگیدید و بذل جان کرده اید. >ب- ولایتمداری: دومین ویژگی اصحاب سید الشهدا (ع) ولایتمداری است. اینها تابع ولی خدا بودند. اصولا اساس جنگ کربلا، جنگ بر سر امامت و ولایت است که چه کسی رهبر باشد. جامعه اسلامی نیاز به حکومت دارد و حکومت بدون رهبر نمی شود.اساس جنگ کربلا بر سر امامت و رهبری است. آیا رهبر؛ یزید شرابخوار باشد؟ یا حسین سید جوانان اهل بهشت؟ شما در رجز خوانی شهدای کربلا ببینید ایشان وقتی وارد میدان جنگ می شوند و اشعار حماسی خویش را می خوانند از طریق رهبری خودش را معرفی می کند می گوید: أَمیری حُسَیْن وَنِعْمَ الْامیر سُرورُ فُؤادَ البَشیرِ النَّذیر[6] امیر من و رهبر من حسین است، جنگ کر بلا بر سر همین بوده است. بنی امیه خواستند که دوباره اشرافیت جاهلی را زنده کنند. سید الشهدا قیام کرد و با خون خودش بنی امیه را سرنگون کرد. اگر نبود قیام حضرت سید الشهدا (ع) و فداکاری یاران او امروز خبری از اسلام و قرآن و عدالت و آزادی و امنیت در جهان نبود و به جرأت می توان گفت نماز همه نمازگزاران و زکات همه زکات دهندگان، حج همه حج گزاران و عدالت و آزادی و امنیت و رفاه و پیشرفت و انفاقها همه مرهون خون حضرت سید الشهدا (ع) و خون به ناحق ریخته یاران ایشان است. همانگونه که هر حادثه ای در جهان خلقت دو علت دارد، یک علت محدثه و یک علت مبقیه؛ اسلام هم همین گونه هست علت محدثه اش پیامبر گرامی اسلام است و علت مبقیه اش حضرت سید الشهدا (ع) و اصحاب و یاران ایشان است. یکی از رجز های روز عاشوراء که با محوریت ولایت سروده شد رجز علی اکبر (ع) است که می گوید: انَا عَلی بْنُ الحُسَیْنِ بْنِ عَلی نَحْنُ وَبِیْتُ اللَّهِ اوْلی بالنَّبِی اطْعَنُکُمْ بالرُّمْحِ حَتَّی یَنْثَنی اضْرِبُکُمْ بالسَّیْفِ احْمی عَنْ ابی ضَرْبَ غُلامٍ هاشِمِی عَرَبی واللَّهِ لا یَحْکُمُ فینَا ابْنُ الدَّع[7] من علی، پسر حسین، بن علی هستم به کعبه سوگند که ما به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم سزاوارتریم. آن قدر با نیزه بر شما می زنم که خم شود و با شمشیر بر شما هجوم می آورم و از پدرم حمایت می کنم، شمشیر زدن جوانی هاشمی و عربی و به خدا سوگند فرزند ناپاک درباره ما حکم نراند. قمر بنی هاشم در رجز خویش می فرماید: وَاللَّهِ إِنْ قَطَعْتُمُوا یَمینی إنّی أُحامی أَبَداً عَنْ دینی[8] جنگ من ، قطع شدن دستهای من و تیر خوردن چشمهای من برای امام است. امام باقر علیه السلام می فرماید: ( مِنْ تَمَامِ الْحَجِّ لِقَاءُ الْإِمَامِ )[9] کسی که به زیارت خانه خدا آمده باید به زیارت ما بیاید، زیرا که تمامیت حج، دیدار امام است .پس دومین ویژگی از برجسته ترین ویژگیهای اصحاب کربلا ولایتمداری است. ج) وفاداری به عهد و پیمان: یکی از امتیازات شهدای کربلا وفاداری به پیمان بود. ایشان وفاداری را به نهایت رساندند. سخت متعهد به عهد و پیمان خود شدند. ارباب مقاتل نوشته اند : وقتی شهدای کربلا به میدان می رفتند با اینکه علم به شهادت داشتند اول از محضر حضرت سید الشهدا (ع) اجازه می گرفتند و بعد به میدان می رفتند و حضرت این آیه را می خواند:( مِنَ الْمُؤْمِنینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضی نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدیلاً)[10] از میان مؤمنان مردانی بودند که عهد و پیمانشان را به پایان بردند و بعضی در انتظارند و در عهد و پیمانشان ذره ای تغییر راه ندادند . حضرت سید الشهدا شب عاشورا بعد از نماز مغرب و عشاء دو جلسه برگزار کرد یک جلسه اول شب و یک جلسه نیمه شب. در جلسه اول شب فرمود: ( اثْنی عَلَی اللَّهِ احْسَنَ الثَّناءِ وَ احْمَدُهُ عَلَی السَّرّاءِ وَ الضِّرّاءِ، اللَّهُمَّ انّی احْمَدُکَ عَلی انْ اکْرَمْتَنا بِالنُّبُوَّةِ وَ عَلَّمْتَنَا الْقُرآنَ وَ فَقَّهْتَنا فِی الدّین)[11] و بعد در باره وفاداری اصحابش فرمود:( (... انی لا اعْلَمُ اصْحاباً خَیْراً مِنْکُمْ وَ لااهْلَ بَیْتٍ افْضَلَ وَ ابَرَّ مِنْ اهْلِ بَیْتی)[12] من اصحابی بهتر از اصحاب خودم نشان ندارم . شب عاشورا وقتی حضرت حل بیعت کرد اصحاب یکایک اعلام بیعت و وفاداری کردند و جناب زهیر بن قین سردار نظامی کربلا از جا بلند شد گفت: ( قَدْ سَمِعْنا مَقالَتَکَ یَا ابْنَ رَسُول اللَّهِ، وَاللَّهِ لَوْ کانَتِ الدُّنیا لَنا باقِیَةً، وَ کُنَّا فیها مُخَلَّدینَ، الّا انَّ فِراقَها فی نَصْرِکَ وَ مُواساتِکَ، لَاثَرْنَا النَّهُوضَ مَعَکَ عَلَی الْاقامَةِ فیها. .. وَاللَّهِ یا ابنَ رَسُولِ اللَّهِ، لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ بِکَ عَلَیْنا انْ نُقاتِلَ بینَ یَدیکَ و تُقْطَعْ فیکَ اعْضاؤُنا. ..)[13] عمرما که هفتاد یا هشتاد سال است ولی اگر ما مخلد در جهان هم بودیم در کنار شما بودن را با تمام دنیا معامله نمی کردیم . این منطق تمام شهدای کربلا بود: وقت آن آمد که من عریان شوم جسم بگذارم سراسر جان شوم آنچه غیر از شورش و دیوانگی است اندر این ره روی در بیگانگی است آزمودم مرگ من در زندگی است چون رهم زین زندگی پایندگی است منطق تمام شهدای کربلا این بود با اینکه علم به مرگ داشتند می گفتند: ( الحمد للّه الذی شرّفنا بالقتل معک )[14] ما هزاران بار خدا را شاکریم که شهادت در راه تو را خداوند عالم نصیب ما کرده به شرف سعادت دنیا و آخرت رسیدیم.پس یکی از ویژگیهای برجسته و والای شهدای کربلا ایستادگی بر عهد و پیمان آنان است. مرحوم شهریار در اشعار بلندی که به مناسبت همین ایام دارد می سراید: شیعیان هوای نینوا دارد حسین روی دل با کاروان کربلا دارد حسین می برد در کربلا هفتاد و دو ذبح عظیم بیش از اینها حرمت کوی منا دارد حسین او وفای عهد را با سر کند اما ولی خون دل از کوفیان بی وفا دارد حسین با سر وجان باختن و تا آخرین لحظه مقاومت و ایستادگی کردند ولی خدا را تنها نگذاشتند.د: بصیرت و آگاهی به زمانه یکی از ویژگی های یاران حسین بن علی علیهم السلام بصیرت است در زیارت اربعین حضرت سید الشهدا (ع) می خوانیم:( (وَ بَذَل مُهْجَتَهُ فیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبادَکَ مِنَ الْجَهالَةِ و حَیْرَةِ الضَّلالَةِ)[15]، یکی از عوامل پیدایش عاشورا جهل است، نه اینکه حضرت قیام کرده است که مردم بی سواد خواندن و نوشتن یاد بگیرند، این جهل در مقابل عقل است، مردم رشد فکری نداشتند و بی بصیرت بودند، تمیز ندادن بین جبهه حق و باطل ناشی از همین جهالت است. طه حسین نویسنده معروف مصری که زمانی به عنوان وزیر فرهنگ هم بوده می گوید من بعد از انقطاع وحی کلامی به عظمت کلام علی بن ابیطالب نشنیده ام و آن کلام این است که در جنگ صفین یکی از یاران امیر المؤمنین دچار شک و تردید شد و خدمت حضرت امیر رسید و عرضه داشت یا امیر المؤمنین این شامیان مانند ما پنج وقت نماز می خوانند و اهل اذان و اقامه هستند و هر دو مردگان را به سمت قبله دفن می کنیم و من دچار شک و تردید شده ام، حضرت فرمود:( َ فَإِنَّهُ أَمْرٌ مَلْبُوسٌ عَلَیْکَ إِنَّ دِینَ اللَّهِ لَا یُعْرَفُ بِالرِّجَالِ بَلْ بِآیَةِ الْحَقِّ وَ اعْرِفِ الْحَقَّ تَعْرِفْ أَهْلَه )[16] سعدی می گوید: طبیعت سرایی است آراسته هوا و هوس گرد برخاسته نبینی که هرجا که برخاست گرد نبیند نظر گرچه بیناست مرد وقتی گرد و غبار فروکش کرد انسان چهره همدیگر را مشاهده می کند. در آن روزگاری که تبلیغات معاویه و بنی امیه افکار مردم را هدف گرفته بود و تبلیغات ضد دینی در تمام جهان اسلام گسترش پیدا کرده بود شناختن امام زمان و زمامداری که باید جای پیامبر اکرم ص بنشیند کار بسیار دشواری بود و از عجایب این است که شهدای کربلا آنقدر شناخت عمیق و نافذ داشتند که در میان این همه گرد و غبار و فضای مه آلود حق را شناختند دانستند که پسر فاطمه حق است و بنی امیه باطل است . یکی از دعاهایی که به ما دستور داده اند که بخوانیم این است که خدایا من را جزو شکاکین قرار مده مبادا شیطان مرا وسوسه کند و در باب امام عصر شک کنم که آیا زنده است یا زنده نیست . عشق بی اندازه به سید الشهدا یکی دیگر از ویژگیهای یاران حضرت سید الشهدا (ع) عشق بی اندازه به حضرت سید الشهدا (ع) بود. اینها ذوب شده در حضرت سید الشهدا (ع) بودند . حضرت سید الشهدا (ع) هم به اصحاب و یارانش علاقه داشتند شما از تعبیراتی که حضرت سید الشهدا (ع) از اصحاب و یارانشان می کردند بخوانید. در منزل زباله وهنگام خبر قتل فجیع جناب مسلم بن عقیل (ع) فرمودند: لا هؤلاء الخیر بعد هذه الفتیه جمع فتی به معنای جوانمردان این تعبیر را قرآن در مورد اصحاب کهف به کار می برد که می فرماید انهم فیتة آمنوا بربهم و زدناهم هدی و از امام باقر (ع) سؤال شد اصحاب کهف جوان بودند یا کهن سال که فرمود اینها بزرگسال بودند و بعد که سؤال شد چرا قرآن می گوید اینها جوان بوده اند فرمود اینها قلب و روحشان جوان بوده، با نشاط و چالاک بودند و ذره ای سستی در خود راه نمی دادند امام حسن (ع) به اصحابش تعبیر به هؤلاء الفتیه کردند. صبح عاشورا که اولین تیراندازی به سمت خیمه های حضرت سید الشهدا (ع) شروع شد در همان حمله اول حدود 40 نفر از اصحاب در خون خود غلطیدند حضرت سید الشهدا (ع) خطبه ای خواند و فرمود: ای بزرگ ممنشان شما بزرگزاده و بزرگوارید، تعبیر بنی الکرام را در مورد اصحابش به کار برده، در آخرین ساعات عمرش که تنهای تنها ماند و نظر الی یمینه بشماله فلم یری احداً من اصحابه فنادی بأعلی صوت یا ابطال الصفا و یا . ..ابطال جمع بطل است به معنای شجاع فرمود ای ابطال صفا ای قهرمانان صفا ای شیرسواران جنگی من، چه شده که من هر چه شما را صدا می زنم جواب من را نمی دهید؟ این تعبیرات بلند و بالای حضرت سید الشهدا (ع) نسبت به اصحابشان است و متقابلاً اصحاب هم بی قرار بودند نسبت به حضرت سید الشهدا (ع) و حاضر بودند تیر به چشمشان بنشیند ولی خاری به پای حضرت سید الشهدا (ع) فرو نرفته باشد. این است که روز عاشورا وقت میدان رفتن بر یکدیگر سبقت می گرفتند. یکی دیگر از ویژگیهای اصحاب حضرت سید الشهدا (ع) شجاعت و واهمه نداشتن از مرگ بوده است. لشگر دشمن سی هزار نفر و لشگر امام حسین (ع) هفتاد و دو تن بوده اند. به قول اقبال لاهوری: دشمنان چون ریگ صحرا لا تعد دوستان او به یزدان هم عدد ، از نظر حروف ابجد حرف یزدان می شود هفتاد و دو طبق قاعده بایستی همان صبح عاشورا این سی هزار نفر این هفتاد و دو تن را یک لقمه می کرده، صبح عاشورا باید جنگ تمام می شد ولی اینقدر اصحاب امام حسین (ع) رشادت و شجاعت و فداکاری از خود نشان دادند که جان امام زمانشان را تا عصر عاشورا حفظ کردند و جنگ را ادامه دادند از بس که پایمردی و دلاوری نشان دادند. ذره ای از مرگ نمی ترسیدند و هیچ چیز بین اینها و مرگ حائل و مانع نمی شد چون ایمان به آخرت و سعادت دنیا و آخرت داشتند مخصوصاً وقتی که در پایان شب عاشورا اصحاب چه می رفتند و چه باقی می ماندند علی القاعده حضرت سید الشهدا (ع) به شهادت می رسیدند ولی آنچه که دل آقا را گرم نگه می داشته همین شجاعتها و وفاداریهای اصحاب و یارانشان بوده است. لذا در شب عاشورا که زینب کبری (س) نگران شده بود به برادرشان فرمودند شما اصحاب خود را آزمایش کرده اید نکند اینها ما را تنها بگذارند همانطور که پدرمان و برادرمان را تنها گذاشتند؟ فرمود خواهرم من اصحابم را آزمایش کردم اینها آنقدر به مرگ علاقه دارند مثل بچه شیرخوار که به پستان مادرش علاقه دارد اینها در عالم ذر با من پیمان بسته اند و اصحاب و یاران من بوده اند. وقتی این وفاداری را حضرت سید الشهدا (ع) از اصحاب و یارانشان دیدند منازل آنها را از بین دو انگشت به آنها نشان دادند و آنها پر می کشیدند برای رفتن به جبهه جنگ به قول حافظ برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر وه که با خرمن مجنون دل افگار چه کرد حضرت سید الشهدا (ع) چه تصرفی در این دلها و جانها کرد که فردای عاشورا باهم برای رفتن به جبهه نبرد مسابقه می دادند. من دریغ دارم چند بین از اشعار اقبال لاهوری با اینکه سنی مذهب است ولی عاشق سرسپرده اهل بیت (ع) است: خون او تفسیر این اسرار کرد ملت خوابیده را بیدار کرد تیغ لا چون از میان بیرون کشید از رگ ارباب باطل خون کشید نقش الا الله بر صحرا نوشت صدر عنوان نجات ما نوشت درس قرآن از حسین آموختیم ازآتش او شعله ها اندوختیم ای صبا ای پیک دور افتادگان اشک ما بر خاک پاک او رسان السلام علیک یا ابا عبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک لقد تبتم و تابت الارض التی فیها دفنتم و یا لیتنی کنا معکم فأفوز فوزاً عظیما. -------------------------------------------------------------------------------- [1] تاریخ طبری، ج 5، ص 403 [2] بحار الأنوار: 41/ 295، باب 114، حدیث رقم 18 [3] مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج 23، ص: 621. [4] وهب بن عبداللّه کلبی، جوان زیبا روی، نیک خوی، پرهیزکار، مؤمن و شجاع کوفی بود. وی که در روز عاشورا بیست و پنج سال داشت و از دامادیش هفده روز می گذشت، پس از بریر یا، عمر و بن مطاع به میدان رفت و با بردباری در برابر مشکلات، جنگ نیکو و نمایانی کرد. سپس به سوی مادرش قمر و همسرش، هانیه (8) که با او در کربلا بودند بازگشت و به مادرش گفت: آیا از من راضی شدی؟ گفت: من از تو خشنود نمی شوم مگر آنکه پیش روی حسین علیه السلام کشته شوی. همسرش به او گفت: تو را به خدا سوگند مرا به فراقت مبتلا مکن و دلم را به درد نیاور. مادرش گفت: فرزندم! از تقاضای همسرت روی گردان و به میدان برو و در رکاب فرزند دختر پیامبرت بجنگ تا از شفاعت جدّش در روز قیامت بهره مند شوی. وهب به میدان بازگشت نوزده سوار و دوازده پیاده را به هلاکت رساند. هنگامی که دو دستش قطع شد همسرش عمودی به دست گرفت و به سوی او آمد و گفت: پدر و مادرم به فدایت، در راه یاری پاکانِ حرم رسول خدا بجنگ! وهب می خواست او را به خیمه برگرداند ولی همسرش گفت: هرگز مراجعت نمی کنم مگر این که همراهت کشته شوم. امام حسین علیه السلام فرمود:جُزیُتْم مِنْ أَهْلِ بیتٍ خیراً إرْجعی إلی النساء یرحمک اللّه از اهل بیت من جزای خیر بهره شما باد. خدا تو را رحمت کند به سوی زنها برگرد. همسر وهب مراجعت کرد ولی وهب در میدان ماند تا به فیض شهادت نایل گشت. (پژوهشی پیرامون شهدای کربلا، ص: 373) [5] مفاتیح الجنان، ص 448. [6] در منابع مربوط به قیام امام حسین علیه السلام، از غلامی ترک یا رومی، سخن به میان آمده است. برخی او را واضح و برخی دیگر اسلم بن عمرو خوانده اند. نیز، گروهی او را از آنِ امام حسین علیه السلام و گروهی از آنِ جنادة بن حارث سلمانی و ابن شهرآشوب وی را از آنِ حُرّ دانسته است. نقل شده است که وی قاری قرآن، دانای به زبان عربی و در مواقعی کاتب امام حسین علیه السلام بوده است. هنگام هجرت امام حسین علیه السلام از مدینه به مکّه و از آنجا به کربلا، همراه آن حضرت بود. روز عاشورا از امام علیه السلام اذن میدان گرفت و آهنگ پیکار کرد. سماوی رجز زیر را به این غلام نسبت داده است: أَمیری حُسَیْن وَنِعْمَ الْامیر سُرورُ فُؤادَ البَشیرِ النَّذیر فرمانده من حسین علیه السلام است؛ و چه خوب فرماندهی! [همانا او] مایه شادمانی قلب رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است. اما برخی دیگر از منابع رجز مذکور را از آنِ جوانی که روز عاشورا پدرش شهید شده بود و به تشویق مادرش وارد میدان نبرد گردیده دانسته اند.پاره ای از مآخذ رجزی را که در پی می آید، برای این غلام ذکر کرده اند: الْبَحرُ مِنْ طَعنی وَضَربی یَصْطَلی وَالْجوُّ مِنْ سَهمی وَنَبلی یَمْتلی اذا حِسامی فِی یَمینی یَنْجَلی یَنشَقُّ قَلْبُ الْحاسِدِ المُبَجَّلِ دریا از ضربت نیزه و شمشیرم می جوشد؛ و آسمان از تیرم پر می شود. آنگاه که تیغ در کفم آشکار شود؛ قلب حسود متکبر شکافته می شود. غلام پس از مبارزه ای شجاعانه و کشتن شماری از آن قوم تبهکار، سرانجام بر اثر فراوانی جراحات بر زمین افتاد و با اندک توانی که در بدن داشت، به سوی امام حسین علیه السلام اشاره کرد. حضرت به بالین وی آمد، و دست در گردنش انداخت، و صورت بر صورت او گذاشت. غلام چشم گشوده، با دیدن امام علیه السلام تبسّمی کرد و گفت: (مثل من کیست که فرزند رسول خدا ص صورتش را بر صورتم نهاده است!) و آنگاه به دیدار پروردگار شتافت. (پژوهشی پیرامون شهدای کربلا، ص: 95) [7] روضة الشهداء، ص 336، 337، کتابفروشی اسلامیّة [8] بحارالانوار، ج 45، ص 40 [9] من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص: 578 [10] احزاب آیه 23 [11] بحارالانوار، ج 44، ص 81 [12] لهوف، ص 151 [13] طبری، ج 4، ص 305 و لهوف، همان، ص 75؛ ای پسر پیامبر( ص)! سخنانت را شنیدیم سوگند به خدا اگر دنیا برای ما بود و ما در آن جاودانه بودیم و نصرت و یاری تو موجب جدایی از آن می شد، باز قیام با تو را بر آن ترجیح می دادیم. .. سوگند به خدا ای پسر پیامبر( ص)! خدای تعالی به خاطر تو بر ما منّت نهاد که به زعامتت( با دشمن بجنگیم) و اعضاء و جوارح ما در راه تو قطع شود [14] مع الرکب الحسینی (ج 4)، ص: 143 [15] مفاتیح الجنان، زیارت اربعین، ص 468 [16] إرشاد القلوب إلی الصواب (للدیلمی)، ج 2، ص: 296(گفتگو با حجت الاسلام و المسلمین یحیی صادقی
ایا این سخن که میگوید : هیچ کسی چه در گذشته و چه در اینده همچون یاران امام حسین علیه السلام نبوده و نخواهد بود سند روایی دارد و اگر چنین است ایا این برداشت را میتوان داشت که اگر هرکدام از انسان های بزرگ عصر ما مانند حضرت امام خمینی و ایت الله بهجت در زمان واقعه حضور داشتند امام حسین علیه السلام را یاری نمیکردند؟ مگر یاران امام چه کرده بودند که این توفیق نصیبشان شد که هم عصر و در رکاب اشان بودند؟
ایا این سخن که میگوید : هیچ کسی چه در گذشته و چه در اینده همچون یاران امام حسین علیه السلام نبوده و نخواهد بود سند روایی دارد و اگر چنین است ایا این برداشت را میتوان داشت که اگر هرکدام از انسان های بزرگ عصر ما مانند حضرت امام خمینی و ایت الله بهجت در زمان واقعه حضور داشتند امام حسین علیه السلام را یاری نمیکردند؟ مگر یاران امام چه کرده بودند که این توفیق نصیبشان شد که هم عصر و در رکاب اشان بودند؟
پاسخ: 1 - حضرت امام حسین علیه السلام شب عاشورا در سخنرانی خود فرمود : ... فانی لا أعلم أصحابا أوفی و لا خیرا من أصحابی و لا أهل بیت أبر و أوصل من أهل بیتی؛ فجزاکم الله خیرا . من اصحابی بهتر و باوفاتر از اصحاب خود نمی دانم و اهل بیتی نیکوتر از اهل بیت خود نمی دانم، پس خدای متعال شما را جزای خیر دهد . ( بحار الانوار ج 44 ص 316 سطر اول ، لهوف ص 142 ترجمه محمد جواد مولوی نیا ، انتشارات سرور ، چاپ سوم ،1388، امالی شیخ صدوق، ص 221 ، مجلس 30 و ارشاد مفید، ج 2، ص 93 )
2- حضرت امام صادق علیه السلام فرمود : روز عاشورا حالاتی برای اصحاب اماما حسین علیه السلام پیش آمد که پرده ها و حجابها کنار رفت و اصحاب امام حسین علیه السلام مقامات اخروی خود را مشاهده کردند و برای همین مشتاق شهادت بودند . ( بحار الانوار ج 44 ص 297 باب 35 ح 1 چاپ ایران )
3- این مقاله را هم مطالعه کنید :
در باب منزلت شهدای کربلا روایات فراوانی از ائمه (ع) به ما رسیده است . در روایت است که حضرت امیر المؤمنین وقتی به جنگ صفین می رفتند، به سرزمین طف رسیدند، ابن عباس می گوید من همراه امیر المؤمنین بودم و حضرت با سرنیزه اشاره کرد فرمود:(ههنا مناخ رکاب ومصارع عشّاق شهداء لا یسبقهم من کان قبلهم، ولا یلحقهم من بعدهم)[2] فرمود پسر عباس، آن نقطه ، محل بارانداز کاروان آنان است و جایگاه عاشقان الهی است. همانطوری که مستحضر هستید کلمه عشق و عاشق در روایات ما خیلی کم تعبیر شده و از عدد انگشتان دست تجاوز نمی کند؛ امام علی علیه السلام در اینجا کلمه عشاق را در باب شهدای کربلا به کار برده و یک عنایت ویژه ای داشته اند. فرمود اینجا جایگاه افتادن عاشقانی است که نه در گذشته تاریخ و نه در آینده تاریخ مانند آنان نبوده و نخواهد آمد؛ یعنی حتی اصحاب بدر و احد و اصحاب امیر المؤمنین و یاران امام زمان (عج) به درجه اصحاب حضرت سید الشهدا (ع) نمی رسند. شهید مطهری می گوید: (بعضی افراد بزرگ هستند ولی بزرگوار نیستند)[3] امثال هیتلر و ناپلئون . اینها انسانهای بزرگ بودند اما بزرگوار نبودند. پس نقش دوم را در جاودانگی و ماندگاری نهضت عاشورا بعد از مقام رهبری سالار شهیدان،اصحاب و یاران ایشان دارند.
سئوال مهم این است که این اصحاب و یاران چه ویژگی هایی داشتند؟
در مورد اصحاب امام حسین (ع) نباید فکر کنیم اینها تحصیل کرده و درس خوانده و فارغ التحصیلان مراکز علمی روزگار خویش بودند بلکه اینها افرادی هستند مثل وهب بن عبدالله[4] داماد هفده روزه که نصرانی بوده و وقتی شنید حضرت سید الشهدا (ع) قیام کرده و حرکت کرده، یکدفعه متحول شد و در کربلا آسلام آورد و در روز عاشورا خودش و همسرش به شهادت رسیدند. اینطور نبوده که همه از علما و فقها و تحصیلکرده ها باشند. اصحاب حضرت سید الشهدا (ع) یک امت و یک جامعه هستند هم پیرمرد نود ساله و هم طفل شیرخواره هم سیزده و هم چهارده ساله، زنان و مردان، کشاورزان و کارگران و علما و فقها و صحابی و تابعین همه در نهضت عاشورا سهیم بوده اند.
به قول مولوی:
قدرتو بگذشت از قدر عقول عقل اندر شرح تو شد بوالفضول
ما کجا و مقامات بلند و بالا و ویژگیهای شاخص اصحاب سید الشهدا (ع) ولی به قول معروف:
آب دریا را اگر نتوان کشید هم به قدر تشنگی باید چشید
برخی از ویژگیهای اصحاب امام حسین علیه السلام از این قرار است :
br>الف: پاسداری از دین خدا
مهمترین ویژگی اصحاب حضرت سید الشهدا (ع) پاسداری از دین بوده است. شهدای کربلا خود را ممحض در حفظ و پاسداری دین خدا کرده بودند . مسعودی در اثبات الوصیه می گوید: مجاهدان راه خدا هزار نفر بودند در ادوار تاریخ که دین خدا را برپا نگه داشتند. قوام دین خدا به این هزار نفر است سیصد و سیزده تن اصحاب بدر، سیصد و سیزده تن اصحاب طالوت هستند و اصحاب حضرت صاحب الامر نیز به همین عدد هستند و شصت و یک نفر دیگر اصحاب حضرت سید الشهدا (ع) بوده اند. عده اصحاب حضرت سید الشهدا (ع) غیر از بنی هاشم بیشتر از این مقدار نبوده اند.. یاران خالص حضرت سید الشهدا (ع) این شصت نفر بوده اند و قوام دین خدا به این هزار تن است. سیصد و سیزده تن یاران بدر، سیصد و سیزده تن یاران طالوت و سیصد و سیزده تن یاران امام زمان (عج) و باقیمانده که شصت و اندی نفر می شوند شهدای کربلا هستند.
در زیارت نامه شهدای کربلا می خوانیم: ( أشهد أنّکم جاهدتم فی سبیل اللَّه، الذَّابُّونَ عَنْ تَوْحیدِ اللَّهِ؛ زیارت امام حسین و شهدا در عید فطر و قربان)[5] سلام بر شما که یاوران دین خدا و حامیان دین خدا بودید و برای حاکمیت دین و محو ظلم و ستم و شرک و الحاد و بت پرستی جنگیدید و بذل جان کرده اید. >ب- ولایتمداری:
دومین ویژگی اصحاب سید الشهدا (ع) ولایتمداری است. اینها تابع ولی خدا بودند. اصولا اساس جنگ کربلا، جنگ بر سر امامت و ولایت است که چه کسی رهبر باشد. جامعه اسلامی نیاز به حکومت دارد و حکومت بدون رهبر نمی شود.اساس جنگ کربلا بر سر امامت و رهبری است. آیا رهبر؛ یزید شرابخوار باشد؟ یا حسین سید جوانان اهل بهشت؟ شما در رجز خوانی شهدای کربلا ببینید ایشان وقتی وارد میدان جنگ می شوند و اشعار حماسی خویش را می خوانند از طریق رهبری خودش را معرفی می کند می گوید:
أَمیری حُسَیْن وَنِعْمَ الْامیر سُرورُ فُؤادَ البَشیرِ النَّذیر[6]
امیر من و رهبر من حسین است، جنگ کر بلا بر سر همین بوده است. بنی امیه خواستند که دوباره اشرافیت جاهلی را زنده کنند. سید الشهدا قیام کرد و با خون خودش بنی امیه را سرنگون کرد.
اگر نبود قیام حضرت سید الشهدا (ع) و فداکاری یاران او امروز خبری از اسلام و قرآن و عدالت و آزادی و امنیت در جهان نبود و به جرأت می توان گفت نماز همه نمازگزاران و زکات همه زکات دهندگان، حج همه حج گزاران و عدالت و آزادی و امنیت و رفاه و پیشرفت و انفاقها همه مرهون خون حضرت سید الشهدا (ع) و خون به ناحق ریخته یاران ایشان است.
همانگونه که هر حادثه ای در جهان خلقت دو علت دارد، یک علت محدثه و یک علت مبقیه؛ اسلام هم همین گونه هست علت محدثه اش پیامبر گرامی اسلام است و علت مبقیه اش حضرت سید الشهدا (ع) و اصحاب و یاران ایشان است.
یکی از رجز های روز عاشوراء که با محوریت ولایت سروده شد رجز علی اکبر (ع) است که می گوید:
انَا عَلی بْنُ الحُسَیْنِ بْنِ عَلی نَحْنُ وَبِیْتُ اللَّهِ اوْلی بالنَّبِی
اطْعَنُکُمْ بالرُّمْحِ حَتَّی یَنْثَنی اضْرِبُکُمْ بالسَّیْفِ احْمی عَنْ ابی
ضَرْبَ غُلامٍ هاشِمِی عَرَبی واللَّهِ لا یَحْکُمُ فینَا ابْنُ الدَّع[7]
من علی، پسر حسین، بن علی هستم به کعبه سوگند که ما به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم سزاوارتریم.
آن قدر با نیزه بر شما می زنم که خم شود و با شمشیر بر شما هجوم می آورم و از پدرم حمایت می کنم،
شمشیر زدن جوانی هاشمی و عربی و به خدا سوگند فرزند ناپاک درباره ما حکم نراند.
قمر بنی هاشم در رجز خویش می فرماید:
وَاللَّهِ إِنْ قَطَعْتُمُوا یَمینی إنّی أُحامی أَبَداً عَنْ دینی[8]
جنگ من ، قطع شدن دستهای من و تیر خوردن چشمهای من برای امام است. امام باقر علیه السلام می فرماید: ( مِنْ تَمَامِ الْحَجِّ لِقَاءُ الْإِمَامِ )[9]
کسی که به زیارت خانه خدا آمده باید به زیارت ما بیاید، زیرا که تمامیت حج، دیدار امام است .پس دومین ویژگی از برجسته ترین ویژگیهای اصحاب کربلا ولایتمداری است.
ج) وفاداری به عهد و پیمان:
یکی از امتیازات شهدای کربلا وفاداری به پیمان بود. ایشان وفاداری را به نهایت رساندند. سخت متعهد به عهد و پیمان خود شدند. ارباب مقاتل نوشته اند : وقتی شهدای کربلا به میدان می رفتند با اینکه علم به شهادت داشتند اول از محضر حضرت سید الشهدا (ع) اجازه می گرفتند و بعد به میدان می رفتند و حضرت این آیه را می خواند:( مِنَ الْمُؤْمِنینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضی نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدیلاً)[10] از میان مؤمنان مردانی بودند که عهد و پیمانشان را به پایان بردند و بعضی در انتظارند و در عهد و پیمانشان ذره ای تغییر راه ندادند . حضرت سید الشهدا شب عاشورا بعد از نماز مغرب و عشاء دو جلسه برگزار کرد یک جلسه اول شب و یک جلسه نیمه شب.
در جلسه اول شب فرمود:
( اثْنی عَلَی اللَّهِ احْسَنَ الثَّناءِ وَ احْمَدُهُ عَلَی السَّرّاءِ وَ الضِّرّاءِ، اللَّهُمَّ انّی احْمَدُکَ عَلی انْ اکْرَمْتَنا بِالنُّبُوَّةِ وَ عَلَّمْتَنَا الْقُرآنَ وَ فَقَّهْتَنا فِی الدّین)[11] و بعد در باره وفاداری اصحابش فرمود:( (... انی لا اعْلَمُ اصْحاباً خَیْراً مِنْکُمْ وَ لااهْلَ بَیْتٍ افْضَلَ وَ ابَرَّ مِنْ اهْلِ بَیْتی)[12] من اصحابی بهتر از اصحاب خودم نشان ندارم . شب عاشورا وقتی حضرت حل بیعت کرد اصحاب یکایک اعلام بیعت و وفاداری کردند و جناب زهیر بن قین سردار نظامی کربلا از جا بلند شد گفت: ( قَدْ سَمِعْنا مَقالَتَکَ یَا ابْنَ رَسُول اللَّهِ، وَاللَّهِ لَوْ کانَتِ الدُّنیا لَنا باقِیَةً، وَ کُنَّا فیها مُخَلَّدینَ، الّا انَّ فِراقَها فی نَصْرِکَ وَ مُواساتِکَ، لَاثَرْنَا النَّهُوضَ مَعَکَ عَلَی الْاقامَةِ فیها. .. وَاللَّهِ یا ابنَ رَسُولِ اللَّهِ، لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ بِکَ عَلَیْنا انْ نُقاتِلَ بینَ یَدیکَ و تُقْطَعْ فیکَ اعْضاؤُنا. ..)[13] عمرما که هفتاد یا هشتاد سال است ولی اگر ما مخلد در جهان هم بودیم در کنار شما بودن را با تمام دنیا معامله نمی کردیم . این منطق تمام شهدای کربلا بود:
وقت آن آمد که من عریان شوم جسم بگذارم سراسر جان شوم
آنچه غیر از شورش و دیوانگی است اندر این ره روی در بیگانگی است
آزمودم مرگ من در زندگی است چون رهم زین زندگی پایندگی است
منطق تمام شهدای کربلا این بود با اینکه علم به مرگ داشتند می گفتند: ( الحمد للّه الذی شرّفنا بالقتل معک )[14] ما هزاران بار خدا را شاکریم که شهادت در راه تو را خداوند عالم نصیب ما کرده به شرف سعادت دنیا و آخرت رسیدیم.پس یکی از ویژگیهای برجسته و والای شهدای کربلا ایستادگی بر عهد و پیمان آنان است.
مرحوم شهریار در اشعار بلندی که به مناسبت همین ایام دارد می سراید:
شیعیان هوای نینوا دارد حسین روی دل با کاروان کربلا دارد حسین
می برد در کربلا هفتاد و دو ذبح عظیم بیش از اینها حرمت کوی منا دارد حسین
او وفای عهد را با سر کند اما ولی خون دل از کوفیان بی وفا دارد حسین
با سر وجان باختن و تا آخرین لحظه مقاومت و ایستادگی کردند ولی خدا را تنها نگذاشتند.د: بصیرت و آگاهی به زمانه
یکی از ویژگی های یاران حسین بن علی علیهم السلام بصیرت است در زیارت اربعین حضرت سید الشهدا (ع) می خوانیم:( (وَ بَذَل مُهْجَتَهُ فیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبادَکَ مِنَ الْجَهالَةِ و حَیْرَةِ الضَّلالَةِ)[15]، یکی از عوامل پیدایش عاشورا جهل است، نه اینکه حضرت قیام کرده است که مردم بی سواد خواندن و نوشتن یاد بگیرند، این جهل در مقابل عقل است، مردم رشد فکری نداشتند و بی بصیرت بودند، تمیز ندادن بین جبهه حق و باطل ناشی از همین جهالت است.
طه حسین نویسنده معروف مصری که زمانی به عنوان وزیر فرهنگ هم بوده می گوید من بعد از انقطاع وحی کلامی به عظمت کلام علی بن ابیطالب نشنیده ام و آن کلام این است که در جنگ صفین یکی از یاران امیر المؤمنین دچار شک و تردید شد و خدمت حضرت امیر رسید و عرضه داشت یا امیر المؤمنین این شامیان مانند ما پنج وقت نماز می خوانند و اهل اذان و اقامه هستند و هر دو مردگان را به سمت قبله دفن می کنیم و من دچار شک و تردید شده ام، حضرت فرمود:( َ فَإِنَّهُ أَمْرٌ مَلْبُوسٌ عَلَیْکَ إِنَّ دِینَ اللَّهِ لَا یُعْرَفُ بِالرِّجَالِ بَلْ بِآیَةِ الْحَقِّ وَ اعْرِفِ الْحَقَّ تَعْرِفْ أَهْلَه )[16] سعدی می گوید:
طبیعت سرایی است آراسته هوا و هوس گرد برخاسته
نبینی که هرجا که برخاست گرد نبیند نظر گرچه بیناست مرد
وقتی گرد و غبار فروکش کرد انسان چهره همدیگر را مشاهده می کند. در آن روزگاری که تبلیغات معاویه و بنی امیه افکار مردم را هدف گرفته بود و تبلیغات ضد دینی در تمام جهان اسلام گسترش پیدا کرده بود شناختن امام زمان و زمامداری که باید جای پیامبر اکرم ص بنشیند کار بسیار دشواری بود و از عجایب این است که شهدای کربلا آنقدر شناخت عمیق و نافذ داشتند که در میان این همه گرد و غبار و فضای مه آلود حق را شناختند دانستند که پسر فاطمه حق است و بنی امیه باطل است . یکی از دعاهایی که به ما دستور داده اند که بخوانیم این است که خدایا من را جزو شکاکین قرار مده مبادا شیطان مرا وسوسه کند و در باب امام عصر شک کنم که آیا زنده است یا زنده نیست .
عشق بی اندازه به سید الشهدا
یکی دیگر از ویژگیهای یاران حضرت سید الشهدا (ع) عشق بی اندازه به حضرت سید الشهدا (ع) بود. اینها ذوب شده در حضرت سید الشهدا (ع) بودند . حضرت سید الشهدا (ع) هم به اصحاب و یارانش علاقه داشتند شما از تعبیراتی که حضرت سید الشهدا (ع) از اصحاب و یارانشان می کردند بخوانید. در منزل زباله وهنگام خبر قتل فجیع جناب مسلم بن عقیل (ع) فرمودند: لا هؤلاء الخیر بعد هذه الفتیه جمع فتی به معنای جوانمردان این تعبیر را قرآن در مورد اصحاب کهف به کار می برد که می فرماید انهم فیتة آمنوا بربهم و زدناهم هدی و از امام باقر (ع) سؤال شد اصحاب کهف جوان بودند یا کهن سال که فرمود اینها بزرگسال بودند و بعد که سؤال شد چرا قرآن می گوید اینها جوان بوده اند فرمود اینها قلب و روحشان جوان بوده، با نشاط و چالاک بودند و ذره ای سستی در خود راه نمی دادند امام حسن (ع) به اصحابش تعبیر به هؤلاء الفتیه کردند.
صبح عاشورا که اولین تیراندازی به سمت خیمه های حضرت سید الشهدا (ع) شروع شد در همان حمله اول حدود 40 نفر از اصحاب در خون خود غلطیدند حضرت سید الشهدا (ع) خطبه ای خواند و فرمود: ای بزرگ ممنشان شما بزرگزاده و بزرگوارید، تعبیر بنی الکرام را در مورد اصحابش به کار برده، در آخرین ساعات عمرش که تنهای تنها ماند و نظر الی یمینه بشماله فلم یری احداً من اصحابه فنادی بأعلی صوت یا ابطال الصفا و یا . ..ابطال جمع بطل است به معنای شجاع فرمود ای ابطال صفا ای قهرمانان صفا ای شیرسواران جنگی من، چه شده که من هر چه شما را صدا می زنم جواب من را نمی دهید؟ این تعبیرات بلند و بالای حضرت سید الشهدا (ع) نسبت به اصحابشان است و متقابلاً اصحاب هم بی قرار بودند نسبت به حضرت سید الشهدا (ع) و حاضر بودند تیر به چشمشان بنشیند ولی خاری به پای حضرت سید الشهدا (ع) فرو نرفته باشد. این است که روز عاشورا وقت میدان رفتن بر یکدیگر سبقت می گرفتند.
یکی دیگر از ویژگیهای اصحاب حضرت سید الشهدا (ع) شجاعت و واهمه نداشتن از مرگ بوده است. لشگر دشمن سی هزار نفر و لشگر امام حسین (ع) هفتاد و دو تن بوده اند. به قول اقبال لاهوری:
دشمنان چون ریگ صحرا لا تعد دوستان او به یزدان هم عدد
، از نظر حروف ابجد حرف یزدان می شود هفتاد و دو طبق قاعده بایستی همان صبح عاشورا این سی هزار نفر این هفتاد و دو تن را یک لقمه می کرده، صبح عاشورا باید جنگ تمام می شد ولی اینقدر اصحاب امام حسین (ع) رشادت و شجاعت و فداکاری از خود نشان دادند که جان امام زمانشان را تا عصر عاشورا حفظ کردند و جنگ را ادامه دادند از بس که پایمردی و دلاوری نشان دادند. ذره ای از مرگ نمی ترسیدند و هیچ چیز بین اینها و مرگ حائل و مانع نمی شد چون ایمان به آخرت و سعادت دنیا و آخرت داشتند مخصوصاً وقتی که در پایان شب عاشورا اصحاب چه می رفتند و چه باقی می ماندند علی القاعده حضرت سید الشهدا (ع) به شهادت می رسیدند ولی آنچه که دل آقا را گرم نگه می داشته همین شجاعتها و وفاداریهای اصحاب و یارانشان بوده است. لذا در شب عاشورا که زینب کبری (س) نگران شده بود به برادرشان فرمودند شما اصحاب خود را آزمایش کرده اید نکند اینها ما را تنها بگذارند همانطور که پدرمان و برادرمان را تنها گذاشتند؟ فرمود خواهرم من اصحابم را آزمایش کردم اینها آنقدر به مرگ علاقه دارند مثل بچه شیرخوار که به پستان مادرش علاقه دارد اینها در عالم ذر با من پیمان بسته اند و اصحاب و یاران من بوده اند. وقتی این وفاداری را حضرت سید الشهدا (ع) از اصحاب و یارانشان دیدند منازل آنها را از بین دو انگشت به آنها نشان دادند و آنها پر می کشیدند برای رفتن به جبهه جنگ به قول حافظ
برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر وه که با خرمن مجنون دل افگار چه کرد
حضرت سید الشهدا (ع) چه تصرفی در این دلها و جانها کرد که فردای عاشورا باهم برای رفتن به جبهه نبرد مسابقه می دادند.
من دریغ دارم چند بین از اشعار اقبال لاهوری با اینکه سنی مذهب است ولی عاشق سرسپرده اهل بیت (ع) است:
خون او تفسیر این اسرار کرد ملت خوابیده را بیدار کرد
تیغ لا چون از میان بیرون کشید از رگ ارباب باطل خون کشید
نقش الا الله بر صحرا نوشت صدر عنوان نجات ما نوشت
درس قرآن از حسین آموختیم ازآتش او شعله ها اندوختیم
ای صبا ای پیک دور افتادگان اشک ما بر خاک پاک او رسان
السلام علیک یا ابا عبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک لقد تبتم و تابت الارض التی فیها دفنتم و یا لیتنی کنا معکم فأفوز فوزاً عظیما.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] تاریخ طبری، ج 5، ص 403
[2] بحار الأنوار: 41/ 295، باب 114، حدیث رقم 18
[3] مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج 23، ص: 621.
[4] وهب بن عبداللّه کلبی، جوان زیبا روی، نیک خوی، پرهیزکار، مؤمن و شجاع کوفی بود. وی که در روز عاشورا بیست و پنج سال داشت و از دامادیش هفده روز می گذشت، پس از بریر یا، عمر و بن مطاع به میدان رفت و با بردباری در برابر مشکلات، جنگ نیکو و نمایانی کرد. سپس به سوی مادرش قمر و همسرش، هانیه (8) که با او در کربلا بودند بازگشت و به مادرش گفت: آیا از من راضی شدی؟ گفت: من از تو خشنود نمی شوم مگر آنکه پیش روی حسین علیه السلام کشته شوی. همسرش به او گفت: تو را به خدا سوگند مرا به فراقت مبتلا مکن و دلم را به درد نیاور. مادرش گفت: فرزندم! از تقاضای همسرت روی گردان و به میدان برو و در رکاب فرزند دختر پیامبرت بجنگ تا از شفاعت جدّش در روز قیامت بهره مند شوی. وهب به میدان بازگشت نوزده سوار و دوازده پیاده را به هلاکت رساند. هنگامی که دو دستش قطع شد همسرش عمودی به دست گرفت و به سوی او آمد و گفت: پدر و مادرم به فدایت، در راه یاری پاکانِ حرم رسول خدا بجنگ! وهب می خواست او را به خیمه برگرداند ولی همسرش گفت: هرگز مراجعت نمی کنم مگر این که همراهت کشته شوم. امام حسین علیه السلام فرمود:جُزیُتْم مِنْ أَهْلِ بیتٍ خیراً إرْجعی إلی النساء یرحمک اللّه از اهل بیت من جزای خیر بهره شما باد. خدا تو را رحمت کند به سوی زنها برگرد. همسر وهب مراجعت کرد ولی وهب در میدان ماند تا به فیض شهادت نایل گشت. (پژوهشی پیرامون شهدای کربلا، ص: 373)
[5] مفاتیح الجنان، ص 448.
[6] در منابع مربوط به قیام امام حسین علیه السلام، از غلامی ترک یا رومی، سخن به میان آمده است. برخی او را واضح و برخی دیگر اسلم بن عمرو خوانده اند. نیز، گروهی او را از آنِ امام حسین علیه السلام و گروهی از آنِ جنادة بن حارث سلمانی و ابن شهرآشوب وی را از آنِ حُرّ دانسته است.
نقل شده است که وی قاری قرآن، دانای به زبان عربی و در مواقعی کاتب امام حسین علیه السلام بوده است. هنگام هجرت امام حسین علیه السلام از مدینه به مکّه و از آنجا به کربلا، همراه آن حضرت بود. روز عاشورا از امام علیه السلام اذن میدان گرفت و آهنگ پیکار کرد. سماوی رجز زیر را به این غلام نسبت داده است:
أَمیری حُسَیْن وَنِعْمَ الْامیر سُرورُ فُؤادَ البَشیرِ النَّذیر
فرمانده من حسین علیه السلام است؛ و چه خوب فرماندهی! [همانا او] مایه شادمانی قلب رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است.
اما برخی دیگر از منابع رجز مذکور را از آنِ جوانی که روز عاشورا پدرش شهید شده بود و به تشویق مادرش وارد میدان نبرد گردیده دانسته اند.پاره ای از مآخذ رجزی را که در پی می آید، برای این غلام ذکر کرده اند:
الْبَحرُ مِنْ طَعنی وَضَربی یَصْطَلی وَالْجوُّ مِنْ سَهمی وَنَبلی یَمْتلی
اذا حِسامی فِی یَمینی یَنْجَلی یَنشَقُّ قَلْبُ الْحاسِدِ المُبَجَّلِ
دریا از ضربت نیزه و شمشیرم می جوشد؛ و آسمان از تیرم پر می شود.
آنگاه که تیغ در کفم آشکار شود؛ قلب حسود متکبر شکافته می شود.
غلام پس از مبارزه ای شجاعانه و کشتن شماری از آن قوم تبهکار، سرانجام بر اثر فراوانی جراحات بر زمین افتاد و با اندک توانی که در بدن داشت، به سوی امام حسین علیه السلام اشاره کرد. حضرت به بالین وی آمد، و دست در گردنش انداخت، و صورت بر صورت او گذاشت. غلام چشم گشوده، با دیدن امام علیه السلام تبسّمی کرد و گفت: (مثل من کیست که فرزند رسول خدا ص صورتش را بر صورتم نهاده است!) و آنگاه به دیدار پروردگار شتافت. (پژوهشی پیرامون شهدای کربلا، ص: 95)
[7] روضة الشهداء، ص 336، 337، کتابفروشی اسلامیّة
[8] بحارالانوار، ج 45، ص 40
[9] من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص: 578
[10] احزاب آیه 23
[11] بحارالانوار، ج 44، ص 81
[12] لهوف، ص 151
[13] طبری، ج 4، ص 305 و لهوف، همان، ص 75؛ ای پسر پیامبر( ص)! سخنانت را شنیدیم سوگند به خدا اگر دنیا برای ما بود و ما در آن جاودانه بودیم و نصرت و یاری تو موجب جدایی از آن می شد، باز قیام با تو را بر آن ترجیح می دادیم. .. سوگند به خدا ای پسر پیامبر( ص)! خدای تعالی به خاطر تو بر ما منّت نهاد که به زعامتت( با دشمن بجنگیم) و اعضاء و جوارح ما در راه تو قطع شود
[14] مع الرکب الحسینی (ج 4)، ص: 143
[15] مفاتیح الجنان، زیارت اربعین، ص 468
[16] إرشاد القلوب إلی الصواب (للدیلمی)، ج 2، ص: 296(گفتگو با حجت الاسلام و المسلمین یحیی صادقی
- [سایر] از دیدگاه امام خمینی(ره) سیاست چه ارتباطی با عاشورا دارد؟تاثیر قیام امام حسین(ع) بر قیام امام(ره) و تشکیل حکومت اسلامی و راهبردهای آن چه بود؟
- [سایر] بنده با فردی که خود را مسلمان میدانست همکلام شدم و او از من چند سؤالی پرسید که من چون اطلاع نداشتم از جواب دادن به او بازماندم. او از من چند سؤال پرسید که در اینجا برای شما مطرح میکنم و اگر لطف کنید جوابها را با سند بیاورید؛ زیرا آن فرد بدون سند جوابی را نمیپذیرد؛ یکی از این سؤالات این بود: او گفت بعضیها در مراسم محرّم میگویند که در روز عاشورا در گودی قتلگاه تا رکاب اسب امام حسین(ع) خون جمع شده بود، چطور میشود که یاران امام حسین 72 نفر بودند حتی چند نفر از آنها که زنان و کودکان بودند که شهید نشدند، امام حسین هم که پیروز میدان نشد که بتواند همه سپاه دشمن را بکشد که آن همه خون جمع شود؟ و نیز میخواستم این را هم بدانم که چند نفر از فرزندان علی(ع) در سپاه امام حسین(ع) حضور داشتند؟
- [سایر] من یک شهروند تهرانی هستم. امروز پنجم فروردین 89 ایمیلی را دریافت کردم که در آن به یکی از اصلی ترین عقاید شیعیان، یعنی موضوع کربلا، شبهه وارد نموده اند. با توجه به این که مرکز شما دارای محقّقین و متخصّصین علوم اسلامی است و پاسخ دادن به این انحرافات فکری جزو رسالت شما می باشد، خواهشمندم به این موضوع رسیدگی فرمایید و اطلاع رسانی مناسب را منظور نمایید. توفیق شما را از خداوند متعال خواستارم متن ایمیل ارسال شده به شرح زیر می باشد: فارغ از حب و بغض بخوانید تا بتوان آن را نقد کرد در این پست می خواهم به بیان چند نمونه از افسانه های معروف و البته تأمل برانگیز روز عاشورا بپردازم. نخست در مورد بی آبی، وضعیت بیابانی و عطش حسین و یارانش: همان طور که می دانید جنگی که در روز عاشورا رخ داده در نزدیکی رود فرات بوده. در هیچ کجای کره زمین نمی توانید سرزمینی در کنار یک رود را بیابید که صحرا و بیابان بی آب و علف باشد، مگر رودی که از میان کوهستان می گذرد. همه در درازای تحصیلمان خوانده ایم که در کنار رودخانه ها جلگه و زمین های حاصل خیز به وجود می آید. واقعیت این است که اطراف فرات را نیز مانند سایر رودخانه ها، جلگه ها و زمین های حاصل خیز تشکیل می دهد و کربلا نیز سرزمینی سرسبز است. از آن گذشته در چنین مناطقی به دلیل نزدیکی به رودخانه بستر زیرین زمین را سفره های پهناور آبی تشکیل می دهد و دست رسی به آب آسان تر از آن چیزی است که به ذهن می رسد. تنها با کندن 4 یا 5 متر از زمین می توان به آب رسید. در منطقه اهواز یکی از مشکلات ساخت و ساز همین سفره های زیرزمینی است که کاملاً زیر شهر را فرا گرفته اند. 72 نفر نتوانسته اند یک گودال 4 متری حفر کنند؟ از طرفی بر طبق گفتار شیعیان این رویداد در تابستان و هوای گرم و جهنمی رخ داده، ولی با مراجعه به این سایت و وارد کردن تاریخ دهم محرم سال 61 هجری قمری در قسمت Islamic Calendar درمی یابید که عاشورا در روز چهارشنیه 21 مهر ماه بوده است. البته 21 مهر نیز هوای کربلا آن چنان خنک نیست، ولی آن تابستان جهنمی هم که شیعیان می گویند نیست. اکنون می گویند شرایط آب و هوایی 1400 سال پیش با امروز فرق دارد. نخست این که در یک پریود 1400 ساله آن تغییر آب و هوایی که در ذهن مسلمانان است نمی تواند رخ دهد و دوّم این که اگر هم تغییری باشد مطمئناً هوا خنک تر نشده، بلکه دما بالاتر هم رفته است؛ یعنی 1400 سال پیش نسبت به امروز خنک تر بوده. اما یک نکته جالب دیگر در داستان هایی که از واقعه عاشورا گفته شده اشاره ای به گرسنگی نگردیده؛ یعنی کاروان حسین مشکل گرسنگی نداشته است. این کاروان نیز مانند سایر کاروان ها حیوانات اهلی به همراه خود داشته که با مشکل گرسنگی مواجه نشود؛ مثلاً گوسفند یا بز، برای رفع تشنگی نیز می توانستند از شیر همین حیوانات اهلی استفاده کنند. در ضمن شتر نیز همراه آنها بوده، عرب ها که به خوردن شیر شتر علاقه بسیار دارند، می توانستند از شیر شتر ها نیز استفاده کنند .باز هم نکته ای دیگر، سه نقل قول در مورد مقبره حسین: هارون الرشید را در حالی پشت سر گذاشتم که قبر حسین (علیه السلام) را خراب کرده و دستور داده بود که درخت سدری را که آن جا بود به عنوان نشانه قبر برای زوار، و سایهبانی برای آنان قطع کنند. (تاریخالشیعه، محمد حسین المظفری، ص 89، بحار الانوار، ج 45، ص 39 8) قبر شریف آن حضرت مورد تعرض و دشمنی متوکل عباسی قرار گرفت. او توسط گروهی از لشکریانش قبر را احاطه کرد تا زائران به آن دست رسی نداشته باشند و به تخریب قبر و کشت و کار در زمین آن جا دستور داد... ) اعیان الشیعه،ج 1، ص 628، تراث کربلا، ص 34; بحارالانوار،ج 45، ص 397) سال 236 متوکل دستور داد که قبر حسین بن علی و خانههای اطراف آن و ساختمان های مجاور را ویران کردند و امر کرد که جای قبر را شخم زدند و بذر افشاندند و آب بستند و از آمدن مردم به آن جا جلوگیری کردند. (همان) از این دست نقل قول ها بسیار است که تنها به سه مورد اشاره کردم. در بیابان بی آب علف و صحرای جهنمی کشت و کار کرده اند و بذر افشانده اند؟ پس با این همه موارد، چگونه حسین و کاروانش از تشنگی و گرمای هوا رنج دیده اند؟ دوم حرمله و گردن علی اصغر :این داستان علی اصغر هم از آن افسانه های جالب عاشوراست. داستان از این قرار است: حسین به علت عطش فراوان که در پست قبلی اشاره کردم عطشی در کار نبوده، فرزند شیرخوارش را در بغل گرفته و جلوی سپاه می رود و می گوید دست کم به این طفل آب بدهید. از آن طرف (سپاه یزید) شخصی به نام حرمله که گویا تیرانداز قابلی بوده تیری را به قصد گلوی نوزاد رها کرده و او را می کشد، یا شهید می کند یا هر چه شما بگویید. در ظاهر تراژدی واقعاً دردناکی است، ولی با کمی تأمل مطالبی دال بر خرافی و غیر واقعی بودن این داستان می یابیم. نخست آن که نوزاد شیرخوار و چندین ماهه اصلاً گردنی به آن صورت که ما تصور می کنیم ندارد. اگر دقت کنید سر نوزاد به بدنش چسبیده است، دلیلش هم آن است که هنوز استخوان و عضلات گردن چنان رشد نکرده اند که وزن سر را تحمل کنند. تنها در یک صورت می توان گردن نوزاد را تا حدودی دید، در صورتی که سر کودک به پشت برگشته و به سمت زمین آویزان شود. دوم آن که فاصله دو سپاه در هنگام نبرد معمولاً 200 یا 300 متر بوده است. اگر قهرمان تیراندازی المپیک با آن کمان های مجهز و مدرن را نیز بیاوریم نمی تواند از آن فاصله گردن کودک که هیچ حتی پدر کودک را نشانه بگیرد و به هدف بزند. شاید با دراگانوف نیز چنین کاری دشوار باشد چه رسد به تیر و کمان. سوم آن که برای چه حرمله نوزاد را نشانه گرفته؟ در تمام جنگ ها مهمترین شخص فرمانده سپاه است. حرمله باید حسین را می زده نه نوزاد را. کدام عقل سالمی چنین چیزی را می پذیرد؟ حرمله فرمانده سپاه را ول کرده و نوزاد را از پای درآورده؟ اگر به قول مسلمانان واقعاً هوا جهنمی بوده مگر این حرمله مازوخیسم داشته که در آن شرایط، جنگ را کش بدهد و خودش را بیشتر اذیت کند؟ در جایی مسلمانی گفت حضرت کودک را در دست گرفته و نزدیک سپاه رفته تا صدای او را بشنوند، او که فک و فامیل وحشی خود را بهتر می شناخته .چهارم که از همه نیز جالب تر است آن که اصلاً کودک چند ماهه چه نیازی به آب دارد؟ نوزاد چندین ماهه شیر می نوشد و نه آب و مادرش می تواند به نوزاد شیر بدهد و تشنگی او را بر طرف سازد. در ضمن شیر آن حیوانات اهلی که پیشتر گفتم نیز موجود بوده. سوم، ابوالفضل رفته آب بیاره: داستان از این قرار است که آقا ابوالفضل که مسلمانان ماشین شان را بیمه ایشان می کنند برای رفع تشنگی لشگر حسین به دل دشمن زده و مشکی را از آب رودخانه پر کرده و در مسیر برگشت شخصی آن دستش را که مشک را گرفته بوده قطع می کند. حضرت مشک را با دست دیگرش می گیرد و به راهش ادامه می دهد. دوباره یک از خدا بی خبری آن دست دیگر را هم قطع می کند. حضرت اکنون مشک را با دندانش می گیرد و در آخر چند از خدا بی خبر دیگر وی را به شهادت می رسانند. لطفاً یکی برای من توضیح بدهد که حضرت چگونه مشک را از دستی که قطع شده می گیرد؟ آیا حضرت از اسب پیاده شده و می رود مشک را که همراه دست قطع شده اش روی زمین افتاده بر می دارد و دوباره سوار اسب می شود و می رود؟ دوباره که آن یکی دستش قطع می شود چه کار می کند؟ آیا حضرت باز از اسب پیاده شده و می رود به سراغ دست افتاده و دولا شده و مشک را با دندان می گیرد؟ آیا در این میان که هی حضرت از اسب پیاده و دوباره سوار می شده اند کسی نبوده ایشان را بکشد؟ یا اصلاً هیچ کدام از اینها رخ نداده و پیش از آن که دست مبارکشان را قطع کنند، حضرت بر اساس مهارت هایشان مشک را به هوا پرتاب کرده اند با آن یکی دست گرفته اند و به دنبال آن دوباره مشک را به هوا پرتاب کرده و این بار با دندان می گیرند؟ اصلاً دست حضرت چگونه قطع شده؟ از مچ؟ از آرنج؟ از کتف؟ با چه چیز قطع شده؟ شمشیر؟ خاطرم هست در یک مراسم مذهبی در محرم روضه خوان گفت با کمان به سوی دست حضرت نشانه رفته اند و دست را قطع کرده اند. مگر کمان های آن ها تبر پرتاب می کرده است؟ خون ریزی شدید ناشی از قطع شدن دست در این میان کشک بوده؟ این تنها سه نمونه از افسانه های عاشورا بود. به داستان غسل کردن قاسم نیز اشاره ای نکردم؛ زیرا برخی از مسلمانان خود این داستان رو قبول ندارند. از این دست افسانه ها بسیار است. امیدوارم بیاموزیم که تنها عقل و اندیشه خود را میزان قرار دهیم.