سلام- این درسته که میگن : وقتی جون غلام ابی ذر غفاری اذن میدان گرفت , پیراهن از تن خود مباشره در جلوی دیدگان همه در آورد و شروع به رجز خوانی کرد - واین را دلیلی میدانند برای برهنه شدن در عزاداری ؟ پاسخ: با سلام. چنین مطلبی درباره جون غلام ابوذر در میان منابع کهن و معتبر تاریخی وجود ندارد. تنها در مورد شخصی به نام عابس نقل شده که (زره) و (کلاه خودش) را در آورده و با دشمن جنگید نه اینکه لباسهایش را در آورده باشد. برای تاکید بیشتر در این مورد که وی تنها زره و کلاه خودش را در آورده و نه لباسهایش را، به متن نگاشته شده در منابع کهن و معتبر تاریخی در باره عابس اشاره میکنیم: ابومخنف نقل میکند که من در روز عاشورا در کربلا حضور داشتم، هنگامی که عابس را در کربلا دیدم او را شناختم، قبل از عاشورا وی را در جنگهای دیگر نیز دیده بودم، او شجاعترین مردم بود، به لشکریان گفتم: ای مردم این شیر شیران است، این فرزند ابیشَبیب است، احدی از شما تنها به سوی او حمله نکند، در این هنگام عابس فریاد میزد: آیا کسی هست که با من مبارزه کند؟ عمربنسعد فرمان داد که او را سنگباران کنند، عابس تا این صحنه را دید زره و کلاه خودش را از تن در آورد و به سوی دشمن حمله کرد، به خدا قسم دیدم که او بیش از دویست نفر را به عقب میراند، پس از شهادت او، سرش را در دست چند نفر دیدم که هر کدام ادعا میکرد وی او را کشته است (و این را برای خود فخر میشمرد) که عمربنسعد گفت: با یکدیگر دعوا نکنید، عابس به دست یک نفر کشته نشده است. با این سخن آنها متفرق شدند.
سلام- این درسته که میگن : وقتی جون غلام ابی ذر غفاری اذن میدان گرفت , پیراهن از تن خود مباشره در جلوی دیدگان همه در آورد و شروع به رجز خوانی کرد - واین را دلیلی میدانند برای برهنه شدن در عزاداری ؟
سلام- این درسته که میگن : وقتی جون غلام ابی ذر غفاری اذن میدان گرفت , پیراهن از تن خود مباشره در جلوی دیدگان همه در آورد و شروع به رجز خوانی کرد - واین را دلیلی میدانند برای برهنه شدن در عزاداری ؟
پاسخ: با سلام. چنین مطلبی درباره جون غلام ابوذر در میان منابع کهن و معتبر تاریخی وجود ندارد. تنها در مورد شخصی به نام عابس نقل شده که (زره) و (کلاه خودش) را در آورده و با دشمن جنگید نه اینکه لباسهایش را در آورده باشد. برای تاکید بیشتر در این مورد که وی تنها زره و کلاه خودش را در آورده و نه لباسهایش را، به متن نگاشته شده در منابع کهن و معتبر تاریخی در باره عابس اشاره میکنیم:
ابومخنف نقل میکند که من در روز عاشورا در کربلا حضور داشتم، هنگامی که عابس را در کربلا دیدم او را شناختم، قبل از عاشورا وی را در جنگهای دیگر نیز دیده بودم، او شجاعترین مردم بود، به لشکریان گفتم: ای مردم این شیر شیران است، این فرزند ابیشَبیب است، احدی از شما تنها به سوی او حمله نکند، در این هنگام عابس فریاد میزد: آیا کسی هست که با من مبارزه کند؟ عمربنسعد فرمان داد که او را سنگباران کنند، عابس تا این صحنه را دید زره و کلاه خودش را از تن در آورد و به سوی دشمن حمله کرد، به خدا قسم دیدم که او بیش از دویست نفر را به عقب میراند، پس از شهادت او، سرش را در دست چند نفر دیدم که هر کدام ادعا میکرد وی او را کشته است (و این را برای خود فخر میشمرد) که عمربنسعد گفت: با یکدیگر دعوا نکنید، عابس به دست یک نفر کشته نشده است. با این سخن آنها متفرق شدند.