سلام،من گیج شده ام،آیا مختارثقفی آدم خوبی بوده است یانه؟آیا با نیت خالص و برای خدا قیام کرد یا برا ریاست دنیا؟آیا کارهایی که کرد مورد تأیید امام زمانش بود یانه؟ اگرکتابی هست دراین زمینه معرفی کنید تا با شخصیت مختار بیشترآشنا شوم. پاسخ: در پاسخ به سوال شما باید به نکات زیر اشاره نمود: 1. شخصیت مختار یکی از مردان نامی تاریخ اسلام بالاخص تاریخ شیعه که به خاطر اقدام درست و خداپسندانه اش دل اهل بیت و خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله را بعد از واقعة عاشورا شاد کرد مردی است از تبار ثقیف و از شیعیان آل علی علیه السلام که در همیشة تاریخ جایگاه خاصی نزد علمای شیعه و مورخین دارد. در منابع تاریخی شیعه در اکثر منابعی که به واقعة عاشورا و تاریخ زندگانی امام حسین علیه السلام پرداخته به اقدام مختار هم اشاره شده است. نیز به جملاتی که در تحسین عمل مختار از ائمة معصومین علیهم السلام وارد شده پرداخت گردیده است، که این خود شایسته ترین یادی است که امام معصوم علیه السلام از یک شیعه خالص می کند. از لابلای روایات بسیاری بر می آید که امامان و پیشوایان مذهبی همواره نسبت به مختار اظهار علاقة فراوان می کردند و از اقدام او در انتقام گرفتن از قاتلین امام حسین علیه السلام و اصحابش علیهم السلام مسرور بوده اند. امام باقر علیه السلام فرمودند: (مختار را بد نگوئید که او دشمن ما را کشت و انتقام خون ما را گرفت.) (عالمی، محمدعلی، حسین نفس مطمئنه، تهران، انتشارات هاد، چاپ اول، 1372، ص 39.(در جای دیگر به پسر مختار می فرماید: (خدا پدرت را بیامرزد، حق ما را از هر که بر او حق داشتیم گرفت.)(مجلسی. بحارالانوار، بیروت، موسسه وفاء، چاپ دوم، 1403، ج 45، ص 351 (و همچنین زمانی که سر عبیدالله بن زیاد را به مدینه نزد امام سجاد علیه السلام آوردند امام فرمودند: (که هیچ کس از بنی هاشم نبود مگر اینکه به مختار درود فرستاد و در حق وی دعا کرد و نسبت به وی سخن نیک گفت.) (محمد بن سعد. طبقات الکبری، بیروت، دارالاحیاء التراث العربی، 1405، ج5، ص 285 (ابن عباس نزد دشمنان مختار در وصف وی میگوید: (او کسی است که قاتلان ما را کشته، انتقام خون ما را گرفته، دل های ما را تسکین داده و پاداش چنین کسی از سوی ما این نیست که او را دشنام دهیم.) (بلاذری، انساب الاشراف، بیروت، 1397، ج2، ص 287(. 2. نقاط منفی منتسب به مختار از آنجا که مختار ضربات زیادی بر پیکر امویان و زبیریان زده و همچنین در برابر اشراف کوفه از موالی - ایرانیان مسلمان شده که نزد اشراف عرب نسبت به اعراب از جایگاه پایین تری برخوردار بودند- در سپاه خود استفاده کرد لذا مورخین سنی مذهب و طرفداران گروه های ذکر شده نسبت ها و تهمت های ناروائی به مختار زده و رواج می دادند که باعث کم فروغ شدن اقدام مختار می شد. البته این نسبت ها اغلب بعد از مرگ مختار به او داده شده، اتهاماتی چون ادعای نبوت، ادعای مهدویت برای محمد ابن حنفیه و یا تاسیس فرقة کیسانیه و شایعتر از همه دادن لقب (کذاب) به مختار است که در تمام متون اهل تسنن و دشمنان اهل بیت علیهم السلام و کینه توزان آمده است. (جعفریان، رسول، تاریخ خلفاء، تهران، نشر الهادی، چاپ اول، 1377، ص 531.( علت توصیف مختار به کذاب دو جهت دارد، یکی (تاریخی) و دیگری (حدیثی)، برای دستیابی به پرسش فوق ضروری است هر دو وجه مورد بررسی قرار گیرد. الف) جهت تاریخی عبداللّه بن زبیر به سبب (کینهای که از اهل البیت مدت چهل سال در دل داشته بود.)[1] مقابل هاشمیان و امویها در مکه ایستاده اعلان خلافت نمود او نیاز داشت که همه نیروهای مخالف آلامیه خلافت او را به رسمیت بشناسد تا حکومتش تقویت شود. هنگامی که مختار از زندان ابن زیاد با ضمانت آزاد شد راهی مکه گردید در حالی که عزم داشت: حقوق آل بیت نبی(صلی الله علیه و آله وسلم) را از دست ستمگران بستاند و متهمان واقعه دشت نینوا را مجازات کند. او نیز برای رسیدن به چنین هدفی نیاز متقابل داشت علیه امویان از زبیریان استفاده کند. و در آغاز لازم دید از قصد حقیقی عبداللّه بن زبیر، اطلاعاتی بدست آورد و از نزدیک ملاحظه کند آیا زبیریان برای تحقق هدف مجازات متهمان واقعه کربلا، مورد اعتماد هستند یا خیر؟ ابن اثیر مینویسد: (مختار بر ابن زبیر وارد شد لکن وی قصدش را به مختار نگفت و آن را پوشیده نگهداشت به این دلیل مختار ابن زبیر را معترضانه ترک کرد پس از مدتی ابن زبیر به جستجوی مختار پرداخت و برایش گزارش دادند که وی در طائف بسر میبرد و گمان میکند با قهر و قدرت خدا جباران را نابود خواهد کرد و یکی از نابود شوندگان ابن زبیر است اما ابن زبیر گفت: خدا او را بکشد او دروغگو است اگر خداوند جباران را هلاک کند یکی از آنها مختار است.)[2] این همان نسبت کذبی است که ابن زبیر به مختار زده است و چون عبداللّه میدانست. (مختار محب اهل البیت)[3] است چنانچه بر دشمنان آل علی دست یابد بیدرنگ از آنان انتقام خواهد گرفت ابن زبیر بر حجم تلقین نسبت کذاب به مختار افزود بویژه وقتی که در کوفه متهمان واقعه کربلا مجازات شدند او دید افرادی چون خودش که به اعتقاد مختار از ستمگران است نه تنها جوان ثقفی او را مجازات نکرد بلکه اکنون مختار کشته شده و او پیروز است ابن الازدی متوفای سال 170 هجری مینویسد: (ابن زبیر گفت من به همه پیش گوییهای کعب الاحبار یهودی باور دارم جز اینکه او به من گفت: (جوان ثقفی تو را میکشد ببنید! این هم سر مختار که در برابرم است) ابن سیرین گفت: ابن زبیر نمیدانست که ابا محمد یعنی حجاج ثقفی روزی سراغش آمده او را خواهند کشت.)[4] این واقعه در حالی رخ داد که بیشتر نامههای خصوصی (مختار در تجدید پیمان) به دست ابن زبیر رسید.[5] و هدف مختار از این نامه نگاری این بود که وی در جهاد بصره علیه ابن زبیر و موصل علیه عبدالملک اموی نمیتواند در یک زمان بجنگند لذا با استفاده از طرح وعده به ابن زبیر با هدف مجازات متهمان کربلا میخواست وقت بخرد و زبیریان امیدوار بودند مختار به طاعتشان گردن نهد؛ طبری مینویسد: (و المختار لابن زبیر مکاید)[6] اما مختار برنگشت تا اندازه که صبر مصعب بسر آمده به وی نوشت: (تا چه زمانی به ما دروغ میگویی و مکر پیش میداری!؟)[7] این گونه بود که از نظر تاریخی لقب کذاب از سوی عبداللّه بن زبیر و مصعب بن زبیر و تمامی دست اندرکاران حکومت آنان ترویج گردید از طرفی دیگر اینکه میگویند: مختار کذاب است یعنی چرا وعده نابودی ابن زبیر به دست مختار ثقفی رخ نداد که حجاج ثقفی آن را کشت؟ و به همین دلیل سیاستهای مختار برابر ابن زبیر به ظاهر آشتیجویانه بود که میگفتند: مختار وعده بیعت به ما میدهد اما در عمل بیعت نمیکند پس کذاب است بدین ترتیب از لحاظ تاریخی لقب کاذب به مختار از سوی عبداللّه بن زبیر داده شده است. ب) جهت حدیثی اما جهت حدیثی نسبت کذاب به مختار برگرفته از روایتی است که مسلم در صحیحش از اسماء آورده که پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) فرمود: (ان فی ثقیف کذابا و مبیرا)[8] و به همین مضمون از عبداللّه بن عمر در ترمذی[9] و فزاریه اسدیه در استیعاب[10] و متقی هندی در کنزالعمال[11] نقل شده که همه آنها ضعیف است به دلیل تضعیف حدیث ترمذی بوسیله البانی[12] و استیعاب به انفراد فزاریه و اعراض احمد و تمامی مجامع روائی از آن و کنزالعمال با تضعیف العلل.[13] ولی مطلبی که بیشتر، مورد توجه قرار گرفته حدیث مسلم به روایت اسما است نووی، شارح مسلم مینویسد: هنگامی که اسماء بوسیله حجاج احضار شد تا بدن مصلوب فرزندش را ببیند (عجوزه عمیاء)[14] بود و حجاج او را (خرفت)[15] خواند، اسماء پس از نقل حدیث گفت: (و اما الکذاب مارئیناه و المبیر فانت)[16] و شارح چنین تفسیر میکند: (قولها فی الکذاب فرئیناه تعنی به المختار بن ابی عبیداللّه الثقفی کان شدید الکذب)[17] نووی میگوید: اسماء گفت من کذاب را دیدم در حقیقت او مختار ثقفی را قصد کرد که شدید الکذب است. اکنون روشن شد که نووی چگونه برای حدیث اسماء مصداق تعیین کرد و به آن نسبت کذب داد و همین تأویل را سمعانی نیز نقل میکند که اسماء معنی حدیث را به مختار بازگشت داده است وی مینویسد: (روی النبی(صلی الله علیه و آله وسلم) قال: یخرج من ثقیف کذاب و مبیر و اولت اسماء بنت ابی بکر ان الکذاب مختار بن ابی عبید ثقفی و المبیر حجاج بن یوسف هکذا قالت اسماء فی وجه الحجاج لما قتل ابنها عبداللّه بن زبیر)[18] از پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) روایت شده که از ثقیف کذاب و مبیری سر میرسد و اسماء بنت ابی بکر کذاب را به مختار تأویل برده زیرا در جریان برخوردهای پسرش با مختار بوده و اینکه مختار از نظر زبیریان به وعده همکاری با آنان وفا نکرده بود زبیریان او را کذاب خواندند اسماء نیز حدیث را بر او تطبیق داد در حالی که اسماء در روایتی دیگر در سالهای خرفتی اش به حجاج گفت: (کذبت یا حجاج)[19] و قال النبی(صلی الله علیه و آله وسلم):(یکون فی امتی رجلان، افاک و مبیر فاما الافاک فصاحبک عبدالملک بن مروان و اما المبیر فانت یا حجاج! فقال: صدقت یا اسماء انا مبیر المنافقین)[20] اسماء به حجاج گفت تو در اینکه فرزندم را منافق خواندی، دروغ گفتی، افاک (که همان شدید الکذب است) رهبر تو عبدالملک بن مروان است اما خودت خونریزی! حجاج تأیید کرده گفت: بلی! ولی خون منافقین میریزم! بدین ترتیب دیده شد که از نظر اخبار هیچ اشاره نشده که مختار همان کذاب ثقفی است بلکه این کشفیات از حدیث اسما بوسیله دیگران است که به تبعیت از فضای سیاسی خانواده آل زبیر چنین نسبتی را به مختار داده است و این هم محل بحث است که افرادی چون نووی میگویند: اسماء چنین قصد کرده است! آیا با قصد اسماء کسی مصداق حدیث کذاب قرار میگیرد؟ طرفه اینکه در حدیث دیگر منقول اسما مقام افاکی و شدت کذب به عبدالملک بن مروان داده شده و حجاج نیز آن را پذیرفته است. و نظر به همین اضطراب است که نووی در ادامه شرح حدیث گفته است (واللّه اعلم)[21] خدا میداند کذاب چه کسی باشد! حجاج، مختار یا عبدالملک؟! لذا با حیرت در تطبیق حدیث مزعوم بر مصداق موهوم دیده شد که هیچ کسی حتی نووی با قاطعیت نگفت: در این حدیث مصداق کاذب، مختار است اما از آنجایی که نووی مرید ابن زبیر است. و او را محق و راستگو میداند دشمنانش را کاذب میخواند زیرا او عقیده دارد: (الحق ان ابن الزبیر کان مظلوما)[22] حق این است که ابن زبیر مظلوم و بر حق است لذا ادعا میکند که علما اتفاق دارند که دشمن او یعنی مختار کاذب است! لذا پس از تبلیغات سیاسی ابن زبیر و نقل حدیث اسماء و آگاهی به اینکه اصل حدیث مجعول بوده تطبیق آن بر مختار بیاساستر است شارحان حدیث با ادعای نسبت اتفاق علماء به این موضوع پرداخته اشخاصی چون نووی نوشتهاند: (و اتفق العلماء علی ان المراد بالکذاب هنا المختار بن ابی عبید ثقفی و بالمبیر الحجاج بن یوسف (ثقفی) و اللّه اعلم.)[23] و همچنین عبدالبر مینویسد: (فیما یقولون (الکذاب) المختارین ابی عبید.)[24] و نیز دیگرانی که شرح وقایع سالهای دهه هفتاد کوفه را نوشتهاند بدون دلیل ادعا کردند که علما متفق اند مراد از کذاب ثقفی مختار است و این امر یکی از اسباب نشر این اکذوبه بین اتباع آنان گردیده است زیرا با قیام سید الشهداء مشروعیت حکام مورد احترامشان زیر سؤال رفت به جای انتقام از اهل البیت(علیهم السلام) آمدند و با تبانی بین هم به یکی از پیروان مکتب آن حضرت که مختار است نسبت صفت کاذب دادند اکنون نیز این میراث به ابناء زمان آنها انتقال یافته که به صورت کینه جویانه هر جمعی که به اهل بیت پیامبر اظهار محبت و تعظیم و تجلیل و عزاداری کنند از طرف دشمنان نسبت کاذب داده میشود. با توجه به مباحث فوق به این نتیجه می رسیم که آل زبیر با تبلیغات عبداللّه و مصعب و حدیث مجعول اسما و بازماندگان مجازات شده بنی امیه و علمای همسوی آنها صفت کذاب را به مختار دادند که کذب چنین انتسابی روشن گردید. در مورد برخورد وی با امام حسن علیهالسلام نیز باید گفت: وقتی مختار شنید که امام حسن(ع) در حال آماده شدن برای برخورد با حاکم جور (معاویه) است، مبتنی بر تحلیل خود امام را همراهی نکرد در حالی که در مسیر ولایت پذیری بایستی صم بکم بود. برخی در توجیه این اقدام مختار سخنانی گفته اند اما واقعیت آن است که مختار علی رغم تمام نکات مثبت زندگیش، همچون سایر انسانهای دیگر، نقاط منفی و غیر قابل توجیه نیز دارد. جهت مطالعه و کسب اطلاعات بیشتر در این زمینه ر.ک: افتخارزاده، نهضت مختار ثقفی، قم، دفتر نشر معارف اسلامی، 1375ش. [1]. مروج الذهب، ج 3، ص 80. [2]. الکامل، ج 4، ص 170. [3]. سیر اعلامالنبلاء، ج 3، ص 544، ش 144. [4]. الجامع معمر بن الازدی، ج 11، ص 366. [5]. تاریخ طبری، ج 3، ص 471. [6]. همان. [7]. الکامل، ج 4، ص 247. [8]. صحیح مسلم، کتاب فضایل الصحابه، باب 85، ص 2545. [9]. سنن تزمذی کتاب الفتن، باب 44، ح 2220. [10]. استیعاب کتاب النساء و کناهن، باب س، ش 3388. [11]. کنزالعمال خروج کذابین و فتن، ج 20، ص 1854، ح 383774. [12]. جامع الترمذی، کتاب المناقب، باب 73، ح 3944. [13]. العلل المتناهیه، ج 1، ص 292 و 293. [14]. تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 267. [15]. المعجم الکبیر، طبرانی، ج 24، ص 101. [16]. صحیح مسلم، شرح نووی، ج 2، ص 312، با حاشیه سندی. [17]. همان. [18]. انساب، ج 3، ص 139، ش 778 ثقفی. [19]. الفتوح، ج 6، ص 343. [20]. همان. [21]. صحیح مسلم، شرح نووی، ج 2، ص 312، با حاشیه سندی. [22]. شذرات الذهب، ج 1، ص 80. [23]. صحیح مسلم، شرح نووی، ج 2، ص 312، با حاشیه سندی. [24]. استیعاب، ج 2، ص 842.
سلام،من گیج شده ام،آیا مختارثقفی آدم خوبی بوده است یانه؟آیا با نیت خالص و برای خدا قیام کرد یا برا ریاست دنیا؟آیا کارهایی که کرد مورد تأیید امام زمانش بود یانه؟ اگرکتابی هست دراین زمینه معرفی کنید تا با شخصیت مختار بیشترآشنا شوم.
سلام،من گیج شده ام،آیا مختارثقفی آدم خوبی بوده است یانه؟آیا با نیت خالص و برای خدا قیام کرد یا برا ریاست دنیا؟آیا کارهایی که کرد مورد تأیید امام زمانش بود یانه؟ اگرکتابی هست دراین زمینه معرفی کنید تا با شخصیت مختار بیشترآشنا شوم.
پاسخ: در پاسخ به سوال شما باید به نکات زیر اشاره نمود:
1. شخصیت مختار
یکی از مردان نامی تاریخ اسلام بالاخص تاریخ شیعه که به خاطر اقدام درست و خداپسندانه اش دل اهل بیت و خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله را بعد از واقعة عاشورا شاد کرد مردی است از تبار ثقیف و از شیعیان آل علی علیه السلام که در همیشة تاریخ جایگاه خاصی نزد علمای شیعه و مورخین دارد.
در منابع تاریخی شیعه در اکثر منابعی که به واقعة عاشورا و تاریخ زندگانی امام حسین علیه السلام پرداخته به اقدام مختار هم اشاره شده است. نیز به جملاتی که در تحسین عمل مختار از ائمة معصومین علیهم السلام وارد شده پرداخت گردیده است، که این خود شایسته ترین یادی است که امام معصوم علیه السلام از یک شیعه خالص می کند. از لابلای روایات بسیاری بر می آید که امامان و پیشوایان مذهبی همواره نسبت به مختار اظهار علاقة فراوان می کردند و از اقدام او در انتقام گرفتن از قاتلین امام حسین علیه السلام و اصحابش علیهم السلام مسرور بوده اند. امام باقر علیه السلام فرمودند: (مختار را بد نگوئید که او دشمن ما را کشت و انتقام خون ما را گرفت.) (عالمی، محمدعلی، حسین نفس مطمئنه، تهران، انتشارات هاد، چاپ اول، 1372، ص 39.(در جای دیگر به پسر مختار می فرماید: (خدا پدرت را بیامرزد، حق ما را از هر که بر او حق داشتیم گرفت.)(مجلسی. بحارالانوار، بیروت، موسسه وفاء، چاپ دوم، 1403، ج 45، ص 351 (و همچنین زمانی که سر عبیدالله بن زیاد را به مدینه نزد امام سجاد علیه السلام آوردند امام فرمودند: (که هیچ کس از بنی هاشم نبود مگر اینکه به مختار درود فرستاد و در حق وی دعا کرد و نسبت به وی سخن نیک گفت.) (محمد بن سعد. طبقات الکبری، بیروت، دارالاحیاء التراث العربی، 1405، ج5، ص 285 (ابن عباس نزد دشمنان مختار در وصف وی میگوید: (او کسی است که قاتلان ما را کشته، انتقام خون ما را گرفته، دل های ما را تسکین داده و پاداش چنین کسی از سوی ما این نیست که او را دشنام دهیم.) (بلاذری، انساب الاشراف، بیروت، 1397، ج2، ص 287(.
2. نقاط منفی منتسب به مختار
از آنجا که مختار ضربات زیادی بر پیکر امویان و زبیریان زده و همچنین در برابر اشراف کوفه از موالی - ایرانیان مسلمان شده که نزد اشراف عرب نسبت به اعراب از جایگاه پایین تری برخوردار بودند- در سپاه خود استفاده کرد لذا مورخین سنی مذهب و طرفداران گروه های ذکر شده نسبت ها و تهمت های ناروائی به مختار زده و رواج می دادند که باعث کم فروغ شدن اقدام مختار می شد. البته این نسبت ها اغلب بعد از مرگ مختار به او داده شده، اتهاماتی چون ادعای نبوت، ادعای مهدویت برای محمد ابن حنفیه و یا تاسیس فرقة کیسانیه و شایعتر از همه دادن لقب (کذاب) به مختار است که در تمام متون اهل تسنن و دشمنان اهل بیت علیهم السلام و کینه توزان آمده است. (جعفریان، رسول، تاریخ خلفاء، تهران، نشر الهادی، چاپ اول، 1377، ص 531.(
علت توصیف مختار به کذاب دو جهت دارد، یکی (تاریخی) و دیگری (حدیثی)، برای دستیابی به پرسش فوق ضروری است هر دو وجه مورد بررسی قرار گیرد.
الف) جهت تاریخی
عبداللّه بن زبیر به سبب (کینهای که از اهل البیت مدت چهل سال در دل داشته بود.)[1] مقابل هاشمیان و امویها در مکه ایستاده اعلان خلافت نمود او نیاز داشت که همه نیروهای مخالف آلامیه خلافت او را به رسمیت بشناسد تا حکومتش تقویت شود.
هنگامی که مختار از زندان ابن زیاد با ضمانت آزاد شد راهی مکه گردید در حالی که عزم داشت: حقوق آل بیت نبی(صلی الله علیه و آله وسلم) را از دست ستمگران بستاند و متهمان واقعه دشت نینوا را مجازات کند. او نیز برای رسیدن به چنین هدفی نیاز متقابل داشت علیه امویان از زبیریان استفاده کند. و در آغاز لازم دید از قصد حقیقی عبداللّه بن زبیر، اطلاعاتی بدست آورد و از نزدیک ملاحظه کند آیا زبیریان برای تحقق هدف مجازات متهمان واقعه کربلا، مورد اعتماد هستند یا خیر؟
ابن اثیر مینویسد: (مختار بر ابن زبیر وارد شد لکن وی قصدش را به مختار نگفت و آن را پوشیده نگهداشت به این دلیل مختار ابن زبیر را معترضانه ترک کرد پس از مدتی ابن زبیر به جستجوی مختار پرداخت و برایش گزارش دادند که وی در طائف بسر میبرد و گمان میکند با قهر و قدرت خدا جباران را نابود خواهد کرد و یکی از نابود شوندگان ابن زبیر است اما ابن زبیر گفت: خدا او را بکشد او دروغگو است اگر خداوند جباران را هلاک کند یکی از آنها مختار است.)[2]
این همان نسبت کذبی است که ابن زبیر به مختار زده است و چون عبداللّه میدانست. (مختار محب اهل البیت)[3] است چنانچه بر دشمنان آل علی دست یابد بیدرنگ از آنان انتقام خواهد گرفت ابن زبیر بر حجم تلقین نسبت کذاب به مختار افزود بویژه وقتی که در کوفه متهمان واقعه کربلا مجازات شدند او دید افرادی چون خودش که به اعتقاد مختار از ستمگران است نه تنها جوان ثقفی او را مجازات نکرد بلکه اکنون مختار کشته شده و او پیروز است ابن الازدی متوفای سال 170 هجری مینویسد: (ابن زبیر گفت من به همه پیش گوییهای کعب الاحبار یهودی باور دارم جز اینکه او به من گفت: (جوان ثقفی تو را میکشد ببنید! این هم سر مختار که در برابرم است) ابن سیرین گفت: ابن زبیر نمیدانست که ابا محمد یعنی حجاج ثقفی روزی سراغش آمده او را خواهند کشت.)[4]
این واقعه در حالی رخ داد که بیشتر نامههای خصوصی (مختار در تجدید پیمان) به دست ابن زبیر رسید.[5]
و هدف مختار از این نامه نگاری این بود که وی در جهاد بصره علیه ابن زبیر و موصل علیه عبدالملک اموی نمیتواند در یک زمان بجنگند لذا با استفاده از طرح وعده به ابن زبیر با هدف مجازات متهمان کربلا میخواست وقت بخرد و زبیریان امیدوار بودند مختار به طاعتشان گردن نهد؛ طبری مینویسد: (و المختار لابن زبیر مکاید)[6]
اما مختار برنگشت تا اندازه که صبر مصعب بسر آمده به وی نوشت: (تا چه زمانی به ما دروغ میگویی و مکر پیش میداری!؟)[7]
این گونه بود که از نظر تاریخی لقب کذاب از سوی عبداللّه بن زبیر و مصعب بن زبیر و تمامی دست اندرکاران حکومت آنان ترویج گردید از طرفی دیگر اینکه میگویند: مختار کذاب است یعنی چرا وعده نابودی ابن زبیر به دست مختار ثقفی رخ نداد که حجاج ثقفی آن را کشت؟ و به همین دلیل سیاستهای مختار برابر ابن زبیر به ظاهر آشتیجویانه بود که میگفتند: مختار وعده بیعت به ما میدهد اما در عمل بیعت نمیکند پس کذاب است بدین ترتیب از لحاظ تاریخی لقب کاذب به مختار از سوی عبداللّه بن زبیر داده شده است.
ب) جهت حدیثی
اما جهت حدیثی نسبت کذاب به مختار برگرفته از روایتی است که مسلم در صحیحش از اسماء آورده که پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) فرمود: (ان فی ثقیف کذابا و مبیرا)[8]
و به همین مضمون از عبداللّه بن عمر در ترمذی[9] و فزاریه اسدیه در استیعاب[10] و متقی هندی در کنزالعمال[11] نقل شده که همه آنها ضعیف است به دلیل تضعیف حدیث ترمذی بوسیله البانی[12] و استیعاب به انفراد فزاریه و اعراض احمد و تمامی مجامع روائی از آن و کنزالعمال با تضعیف العلل.[13]
ولی مطلبی که بیشتر، مورد توجه قرار گرفته حدیث مسلم به روایت اسما است نووی، شارح مسلم مینویسد: هنگامی که اسماء بوسیله حجاج احضار شد تا بدن مصلوب فرزندش را ببیند (عجوزه عمیاء)[14] بود و حجاج او را (خرفت)[15] خواند، اسماء پس از نقل حدیث گفت: (و اما الکذاب مارئیناه و المبیر فانت)[16]
و شارح چنین تفسیر میکند: (قولها فی الکذاب فرئیناه تعنی به المختار بن ابی عبیداللّه الثقفی کان شدید الکذب)[17] نووی میگوید: اسماء گفت من کذاب را دیدم در حقیقت او مختار ثقفی را قصد کرد که شدید الکذب است.
اکنون روشن شد که نووی چگونه برای حدیث اسماء مصداق تعیین کرد و به آن نسبت کذب داد و همین تأویل را سمعانی نیز نقل میکند که اسماء معنی حدیث را به مختار بازگشت داده است وی مینویسد: (روی النبی(صلی الله علیه و آله وسلم) قال: یخرج من ثقیف کذاب و مبیر و اولت اسماء بنت ابی بکر ان الکذاب مختار بن ابی عبید ثقفی و المبیر حجاج بن یوسف هکذا قالت اسماء فی وجه الحجاج لما قتل ابنها عبداللّه بن زبیر)[18]
از پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) روایت شده که از ثقیف کذاب و مبیری سر میرسد و اسماء بنت ابی بکر کذاب را به مختار تأویل برده زیرا در جریان برخوردهای پسرش با مختار بوده و اینکه مختار از نظر زبیریان به وعده همکاری با آنان وفا نکرده بود زبیریان او را کذاب خواندند اسماء نیز حدیث را بر او تطبیق داد در حالی که اسماء در روایتی دیگر در سالهای خرفتی اش به حجاج گفت: (کذبت یا حجاج)[19] و قال النبی(صلی الله علیه و آله وسلم):(یکون فی امتی رجلان، افاک و مبیر فاما الافاک فصاحبک عبدالملک بن مروان و اما المبیر فانت یا حجاج! فقال: صدقت یا اسماء انا مبیر المنافقین)[20] اسماء به حجاج گفت تو در اینکه فرزندم را منافق خواندی، دروغ گفتی، افاک (که همان شدید الکذب است) رهبر تو عبدالملک بن مروان است اما خودت خونریزی! حجاج تأیید کرده گفت: بلی! ولی خون منافقین میریزم! بدین ترتیب دیده شد که از نظر اخبار هیچ اشاره نشده که مختار همان کذاب ثقفی است بلکه این کشفیات از حدیث اسما بوسیله دیگران است که به تبعیت از فضای سیاسی خانواده آل زبیر چنین نسبتی را به مختار داده است و این هم محل بحث است که افرادی چون نووی میگویند: اسماء چنین قصد کرده است! آیا با قصد اسماء کسی مصداق حدیث کذاب قرار میگیرد؟ طرفه اینکه در حدیث دیگر منقول اسما مقام افاکی و شدت کذب به عبدالملک بن مروان داده شده و حجاج نیز آن را پذیرفته است.
و نظر به همین اضطراب است که نووی در ادامه شرح حدیث گفته است (واللّه اعلم)[21]
خدا میداند کذاب چه کسی باشد! حجاج، مختار یا عبدالملک؟!
لذا با حیرت در تطبیق حدیث مزعوم بر مصداق موهوم دیده شد که هیچ کسی حتی نووی با قاطعیت نگفت: در این حدیث مصداق کاذب، مختار است اما از آنجایی که نووی مرید ابن زبیر است. و او را محق و راستگو میداند دشمنانش را کاذب میخواند زیرا او عقیده دارد: (الحق ان ابن الزبیر کان مظلوما)[22]
حق این است که ابن زبیر مظلوم و بر حق است لذا ادعا میکند که علما اتفاق دارند که دشمن او یعنی مختار کاذب است!
لذا پس از تبلیغات سیاسی ابن زبیر و نقل حدیث اسماء و آگاهی به اینکه اصل حدیث مجعول بوده تطبیق آن بر مختار بیاساستر است شارحان حدیث با ادعای نسبت اتفاق علماء به این موضوع پرداخته اشخاصی چون نووی نوشتهاند: (و اتفق العلماء علی ان المراد بالکذاب هنا المختار بن ابی عبید ثقفی و بالمبیر الحجاج بن یوسف (ثقفی) و اللّه اعلم.)[23]
و همچنین عبدالبر مینویسد: (فیما یقولون (الکذاب) المختارین ابی عبید.)[24]
و نیز دیگرانی که شرح وقایع سالهای دهه هفتاد کوفه را نوشتهاند بدون دلیل ادعا کردند که علما متفق اند مراد از کذاب ثقفی مختار است و این امر یکی از اسباب نشر این اکذوبه بین اتباع آنان گردیده است زیرا با قیام سید الشهداء مشروعیت حکام مورد احترامشان زیر سؤال رفت به جای انتقام از اهل البیت(علیهم السلام) آمدند و با تبانی بین هم به یکی از پیروان مکتب آن حضرت که مختار است نسبت صفت کاذب دادند اکنون نیز این میراث به ابناء زمان آنها انتقال یافته که به صورت کینه جویانه هر جمعی که به اهل بیت پیامبر اظهار محبت و تعظیم و تجلیل و عزاداری کنند از طرف دشمنان نسبت کاذب داده میشود.
با توجه به مباحث فوق به این نتیجه می رسیم که آل زبیر با تبلیغات عبداللّه و مصعب و حدیث مجعول اسما و بازماندگان مجازات شده بنی امیه و علمای همسوی آنها صفت کذاب را به مختار دادند که کذب چنین انتسابی روشن گردید.
در مورد برخورد وی با امام حسن علیهالسلام نیز باید گفت: وقتی مختار شنید که امام حسن(ع) در حال آماده شدن برای برخورد با حاکم جور (معاویه) است، مبتنی بر تحلیل خود امام را همراهی نکرد در حالی که در مسیر ولایت پذیری بایستی صم بکم بود. برخی در توجیه این اقدام مختار سخنانی گفته اند اما واقعیت آن است که مختار علی رغم تمام نکات مثبت زندگیش، همچون سایر انسانهای دیگر، نقاط منفی و غیر قابل توجیه نیز دارد.
جهت مطالعه و کسب اطلاعات بیشتر در این زمینه ر.ک:
افتخارزاده، نهضت مختار ثقفی، قم، دفتر نشر معارف اسلامی، 1375ش.
[1]. مروج الذهب، ج 3، ص 80.
[2]. الکامل، ج 4، ص 170.
[3]. سیر اعلامالنبلاء، ج 3، ص 544، ش 144.
[4]. الجامع معمر بن الازدی، ج 11، ص 366.
[5]. تاریخ طبری، ج 3، ص 471.
[6]. همان.
[7]. الکامل، ج 4، ص 247.
[8]. صحیح مسلم، کتاب فضایل الصحابه، باب 85، ص 2545.
[9]. سنن تزمذی کتاب الفتن، باب 44، ح 2220.
[10]. استیعاب کتاب النساء و کناهن، باب س، ش 3388.
[11]. کنزالعمال خروج کذابین و فتن، ج 20، ص 1854، ح 383774.
[12]. جامع الترمذی، کتاب المناقب، باب 73، ح 3944.
[13]. العلل المتناهیه، ج 1، ص 292 و 293.
[14]. تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 267.
[15]. المعجم الکبیر، طبرانی، ج 24، ص 101.
[16]. صحیح مسلم، شرح نووی، ج 2، ص 312، با حاشیه سندی.
[17]. همان.
[18]. انساب، ج 3، ص 139، ش 778 ثقفی.
[19]. الفتوح، ج 6، ص 343.
[20]. همان.
[21]. صحیح مسلم، شرح نووی، ج 2، ص 312، با حاشیه سندی.
[22]. شذرات الذهب، ج 1، ص 80.
[23]. صحیح مسلم، شرح نووی، ج 2، ص 312، با حاشیه سندی.
[24]. استیعاب، ج 2، ص 842.
- [سایر] با سلام و عرض خسته نباشید اگه میشه چندکتاب معروف درمورد وقایع کربلاو وقایع پس از آن مخصوصا قیام مختار و همچنین منابعش در مورد وقایع زمان ظهور حضرت مهدی(ع)معرفی کنید باز هم از زحمت همه شما عزیزان ممنون وسپاسگزار
- [سایر] کلینی در کافی باب مستقلی با عنوان "زنان از زمین ارث نمیبرند" آورده است. وی در این مورد از ابی جعفر؛ روایت کرده است که گفت: (زنان از زمین سهمیه ارث ندارند) و طوسی در تهذیب از میسر نقل کرده که گفت: (از أبا عبدالله ؛ در مورد حق ارث زنان پرسیدم؟ او فرمود: قیمت خشت و بنا و چوب و نی به زنان داده میشود، ولی از زمین ارث نمیبرند)، و محمد بن مسلم از ابی جعفر؛ روایت کرده است که گفت: (زنان از زمین ارث نمیبرند)، هم چنین عبدالملک بن اعین از ابو جعفر یا از ابو عبدالله (ع) روایت میکند که گفت: (زنان از خانه، ملک، و زمین سهمیه ارث ندارند). در این روایت فاطمه یا کسی دیگر استثنا نشده است. پس بنابراین طبق روایات مذهب شیعه فاطمه حق ندارد خواهان ارث از پیامبر (ص) باشد. همچنین همه داراییهای پیامبر از آن امام است، محمد بن یحیی از احمد بن محمد و از عمرو بن شمر، از جابر از ابی جعفر؛ روایت میکند که گفت: پیامبر خدا (ص) فرمود: (خداوند آدم را آفرید و دنیا را به عنوان ملک به او داد، پس آنچه از آدم بوده است به پیامبر خدا تعلق دارد و آنچه از آنِ پیامبر خدا است به ائمه آل محمد تعلق دارد). طبق عقیده شیعه اولین امام بعد از پیامبر خدا علی (ع) است، بنابر این علی به مطالبه زمین فدک مستحقتر است نه فاطمه، و علی چنین نکرد، بلکه او گفت: اگر بخواهم راه رسیدن به عسل ناب و گندم و پارچههای ابریشمی را بلدم، ولی هرگز چنین نیست که هوای نفس من بر من غالب آید و آز و طمع مرا به انتخاب خوراکیها بکشاند، در حالی که شاید در حجاز و یمامه افرادی هستند که یک تکه نان گیرشان نمیآید و هرگز سیر نشدهاند).
- [سایر] سلام حجه الاسلام مرادی عزیز اینجانب سید جوانی هستم مذهبی و لیسانسه که با دختری آشنا شدم و حال بعد از 2 سال آشنائی و اینکه با خلق و خو و رفتار ایشام و دیانت ایشان از هر لحاظ کامل آشنا شدم 2 ماه پیش به خواستگاری ایشان رفتم من تنها از گذشته ایشان قبل از این خبری نداشتم چون به او اعتماد کامل داشتم اما خودشان هفته پیش چیزهایی از گذشته شان به من گفتند و من را مختار گذاشتند که حال تصمیم آخر را بگیرم تا با ایشان عقد کنم یا نه. ایشان گذشته خوبی نداشته اند البته این گذشته به دوستی های معمولیشان با 5 پسر بر می گردد... خصوصی... یا علی مدد . لطفا جواب دهید اما محرمانه تر
- [سایر] با سلام خدمت شما که وقت و نیروی خود راصرف پاسخ دادن به پرسش های مردم برای کمک به آنها در جهت دست یافتن به راه حل مناسبشان می کنید پیشاپیش از خداوند متعال پیشرفت و موفقیت شما را در این زمینه خواهانم مطلبی را که می خواهم با شما به عنوان یک کارشناس در میان بگذارم مشکلی است که شاید به شکلهای گوناگون در بسیاری از جوانان مخصوصا در جوانان کشور ما وجود دارد منظورم مشکلات جنسی و مسائل مربوط به آن است من نیز از این روند جدا نیستم و درگیر مشکلی هستم که هر لحظه مرا ناتوان تر می سازد چندی پیش این مسئله را با شبکهء پرسمان که یک سایت دانشجویی است در میان گذاشتم آنها نیز لطف کردند و پاسخم را دادند اما این مشکل آن قدر بر روح من چیره گشته که راه حلهای آنها را نتوانستم اجرا کنم چرا که اراده ام بسیار ضعیف شده است مشکلی که در مورد آن می خواستم صحبت کنم کاری است بسیار بسیاربدتر از اعتیاد به مواد مخدر،استمناء!آری درد من این است دردی که هم جسمم را و هم روحم را چند سال مورد حملهء خود قرار داده و تا کنون نتوانسته ام به طور قطعی از پس آن بر بیایم اجازه می خواهم به دلیل اینکه شناخت هر چه بیشتر شخصیت فرد پرسش کننده می تواند به مشاور در جهت ارائهء پاسخی بهتر و جامع تر کمک کند وقتتان را بگیرم و کمی از زندگی ام را برایتان شرح دهم ... باید بگویم به خاطر این که همه فکر می کردند من فرد بسیارپاکی هستم و به خاطر این که قلبا پاک بودم و نظر بدی نسبت به دختران فامیل نداشتم و بسیار از متلک گویی به آنها متنفر بودم همیشه در میان آنها بودم و با آنهابسیار صمیمی تر از هم جنسانم بودم به همین دلیل به من می گفتند مریم خانم در جمع آنها احساس راحتی می کردم و تا اکنون نیز آنها مرا پسری خوب و پاک می دانند به خاطر همین ارتباط پاک احساس بد و شرورانه ای نسبت به آنها نداشتم زمان می گذشت و هر بار که استمناء می کردم بیشتر به درون گمراهی فرو می رفتم هر بار پس از انجام این کار به خودم قول می دادم که دیگر این کار را نکنم و توبه می کردم اما باز این کار تکرار می شد تا همین الان ..... در مقطع پیش دانشگاهی که بودم از یک طرف به نمراتم حساس بودم و از طرفی نگران وضعیت کنکور خود بودم تصمیم گرفتم آن سهل را به دلیل یا بهانهء سنگین بودن درسها و نبود وقت کنکور ندهم و سال آینده با فراغ فکر بیشتری برای کنکور درس بخوانم کارم را خوب شروع کردم و بدون مشورت در چند کلاس کنکور ثبت نام کردم اما هنگامی که دیدم بیشتر به فکر پول هستند تا انتقال مفاهیم انگیزه ام را از دست دادم و دیگر به آن کلاسها نرفتم و تقریبا دیگر درس نخواندم بسیار با خانواده ام درگیر بودم آنها مدام مرا به ادامهء کار تشویق می کردند ولی من مقاومت می کردم زیرا توقعم بالا بود و می خواستم در رشتهء خوبی قبول شوم دلیل این که در این مورد می نویسم این است که می خواهم بگویم یکی از زیانهای استمناء کاهش اراده است من هنگامی که در درسهایم به مشکلی بر می خوردم خیلی سریع ناراحت می شدم و بدتر این که این ناراحتی را به درسهای دیگر نیز می کشاندم و دیگر دوست نداشتم به درس خواندن در آن ساعت ادامه دهم چرا که اراده ام ضعیف شده بود آن سال نیز گذشت وسال تحصیلی جدید را با انگیزه ای قوی شروع کردم در ابتدای شروع کارم چون می دانستم که اگر استمناء را ادامه دهم باز هم سرنوشتم مانند سال گذشته خواهد شد با حال التماس و تضرع پس از نماز به سجده افتادم و قران در بغل از خداوند به زاری خواستم هدایتم کند و مرا از این منجلاب بیرون آورد خداوند نیز با لطف همیشگی که به من داشته است هدایتم کرد هر روز رابطه ام با خداوند بهتر می شد پس از نماز اول وقت مغرب و عشاء هر شب تا شب کنکور به طور مرتب دو صفحه قران را با معنی آن وبا تفکر می خواندم مدت عبادت من یک ساعت به طول می انجامید ولی گذشتن زمان را حس نمی کردم اوایل کار دو سه مرتبه استمناء کردم ولی کم کم این کار را ترک کردم آن قدر خود را به خداوند نزدیک می دیدم که در نماز گریه می کردم و از این که دارم با پروردگار و آفرینندهء خودم صحبت می کنم شور و شعف سراسر وجودم را فرا می گرفت وبا تعجب و شرمندگی به گذشته ام فکرمی کردم جدولی درست کرده بودم که سعود و سقوط اخلاقی را توسط فلشهایی در آن نشان می دادم دائم در حال مراقبهء نفس بودم هر شب بعد از نماز عشاء کل کارهای دیروز و امروزم را مرور می کردم و نکته های مثبت و منفی را یادداشت می کردم تا دیگر بدیها را تکرارنکنم شبهای جمعه را مرتب به حرم می رفتم یک شب حرم خیلی شلوغ بود و من که همیشه دنبال جای خلوتی می گشتم یکی دیگرازبلاهای استمناءگوشه گیری من بود هیچ جای خالی پیدا نکردم و با حالت حزن بسیار به امام رضا ع سلام کردم و با ناراحتی از حرم خارج شدم در مجلسی که به مناسبت چهلم فوت پدربزرگم برگزار شده بود دختر عمه ام به مادرم گفت چند شب پیش احسان را در خواب دیده ام که به حرم رفته و حرم بسیار شلوغ بود و درهای منتهی به ضریح بسته بود و خادمان اجازهء ورود نمی دادند که احسان جلو رفت در را برای او باز کردند وقتی این خواب را شنیدم گریه کردم که چگونه من که آن قدر بد سیرت بودم به کوتاه مدتی آن چنان مورد لطف خداوند قرار گرفته ام که زیر سایهء رحمت امام رضا ع قرار گرفته ام در آن نه ماه که برای کنکور درس می خواندم دعا می کردم که در رشتهء داروسازی در شهر خودم قبول شوم پس از کنکور مانند هر سال تابستان را برای شبکاری به مغازهء تولیدی پدرم رفتم روزی پس از نماز صبح تلفن مغازه به صدا درآمد و صدای پدرم را شنیدم که خبر قبول شدن در رشتهء داروسازی مشهد را به من می داد بسیار خوشحال شدم و نماز شکر خواندم هدف من از درس خواندن رسیدن به پول و ثروت نبود بلکه می خواستم تا پله های پیشرفت را طی کنم و وزیر شوم و به کشور و هم وطنانم خدمت کنم تمام وجودم سرشار از عشق به پیشرفت میهنم بود قبلا مطالعات زیادی در مورد تاریخ باستان ایران و افتخارات آن داشتم و حال پلهء اول را با لطف بسیار خداوند و تلاش خودم با موفقیت طی کرده بودم در تابستان تحقیقی در زمینهء امام زمان ع و وظایف شیعیان ایشان انجام دادم تحقیق بسیار جالبی شده بود باید بگویم در این نه ماه نمازهای ظهرو عصر و مغرب و عشائم را مرتب به مسجد می رفتم به پیشنهاد امام جماعت مسجد محلمان تصمیم گرفتم جمعه شبها آن را برای نمازگزاران آن را ارائه دهم جمعه شبها پس از نماز عشاء بر می خواستم و این تحقیق را می خواندم و حضار با علاقه گوش می کردند خلاصه آدم خوبی شده بودم ولی پس از این که به قول قران کشتی من به ساحل نجات رسیده بود و به هدفم رسیده بودم ارتباطم با خدا ضعیف تر شد و پس از مدتی دوباره با ناسپاسی تمام استمناء کردم و آن را تکرار کردم تا اکنون که در اواخر ترم اول هستم در این چند سال بر اثر این کار همیشه کم بنیه بوده ام مخصوصا این اواخر که به طور جنون آمیزی تقریبا هر دو شب یک باراین کار را می کنم دستهایم می لرزند چشمانم ضعیف شده است در مدت کوتاهی دوبار عینکم را عوض کردم موهایم بسیار نازک و نرم وشکننده شده است و به راحتی و بسیار زیاد می ریزند لبهایم را نا خود آگاه گاز می گیرم مادرم می گوید تازگی ها عصبی شده ای زیاد پلک می زنی انگشتانت را گاز می گیری بر خلاف گذشته اعتماد به نفسم کم شده دیگر نمی توانم در کلاس از استاد سوال بپرسم هنگامی که مطلبی را نمی فهمم و نمی توانم سوال کنم بسیار ناراحت می شوم هنگامی که می خواهم مطلبی را برای هم کلاسی هایم که سی پسر و سی دختر هستند بگویم صورتم به طور محسوسی شروع به لرزش می کند و صدایم بسیار می لرزد چند روز پیش در عین ناباوری دیدم هنگامی که می خواستم چیزی را به دانشجویان یادآوری کنم زیر ناخنهایم کبود شده تمرکزم بر درسهایم بسیار کم شده است سر کلاس که هستم انگار مرده ای بیش نیستم و در دنیایی دیگر سیر می کنم و مرتب ذهنم منحرف می شود و درسها را نمی فهمم در خانه هم هر چه تلاش می کنم بعضی درسها را بفهمم نمی شود و هر روز نگران تر می شوم هر بار تصمیم می گیرم دیگر این کار را نکنم ولی نمی شود دیگر هدفم یادم رفته است دیگر خدا را نمی شناسم و نماز را به زور می خوانم در آیات قران شک می کنم و گاهی اوقات خدا را فاقد نقش در این دنیا می دانم و قران را داستان نمی دانم عاقبتم به کجا می کشد این ها بخشی از زندگی من بود حال امیدم پس از خداوند به شما است خواهش می کنم این برادرتان را اگر بدتان نمی آید کمک کنیدو از تاریکی ها او را دوباره به نور برگردانید خواهش می کنم پاسخی مقطعی به من ندهید و مرا مرحله به مرحله هدایت کنید اگر امثال مرا رها کنید به جای اول خود بر می گردند لطفا مرا راهنمایی کنید در ضمن خوشحال می شوم اگر این نوشته را بدون ذکر نام در معرض دید دیگر کاربران بگذارید چه بسا بخوانند و عبرت بگیرند