سلام،من گیج شده ام،آیا مختارثقفی آدم خوبی بوده است یانه؟آیا با نیت خالص و برای خدا قیام کرد یا برا ریاست دنیا؟آیا کارهایی که کرد مورد تأیید امام زمانش بود یانه؟ اگرکتابی هست دراین زمینه معرفی کنید تا با شخصیت مختار بیشترآشنا شوم.
سلام،من گیج شده ام،آیا مختارثقفی آدم خوبی بوده است یانه؟آیا با نیت خالص و برای خدا قیام کرد یا برا ریاست دنیا؟آیا کارهایی که کرد مورد تأیید امام زمانش بود یانه؟ اگرکتابی هست دراین زمینه معرفی کنید تا با شخصیت مختار بیشترآشنا شوم. پاسخ: در پاسخ به سوال شما باید به نکات زیر اشاره نمود: 1. شخصیت مختار یکی از مردان نامی تاریخ اسلام بالاخص تاریخ شیعه که به خاطر اقدام درست و خداپسندانه اش دل اهل بیت و خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله را بعد از واقعة عاشورا شاد کرد مردی است از تبار ثقیف و از شیعیان آل علی علیه السلام که در همیشة تاریخ جایگاه خاصی نزد علمای شیعه و مورخین دارد. در منابع تاریخی شیعه در اکثر منابعی که به واقعة عاشورا و تاریخ زندگانی امام حسین علیه السلام پرداخته به اقدام مختار هم اشاره شده است. نیز به جملاتی که در تحسین عمل مختار از ائمة معصومین علیهم السلام وارد شده پرداخت گردیده است، که این خود شایسته ترین یادی است که امام معصوم علیه السلام از یک شیعه خالص می کند. از لابلای روایات بسیاری بر می آید که امامان و پیشوایان مذهبی همواره نسبت به مختار اظهار علاقة فراوان می کردند و از اقدام او در انتقام گرفتن از قاتلین امام حسین علیه السلام و اصحابش علیهم السلام مسرور بوده اند. امام باقر علیه السلام فرمودند: (مختار را بد نگوئید که او دشمن ما را کشت و انتقام خون ما را گرفت.) (عالمی، محمدعلی، حسین نفس مطمئنه، تهران، انتشارات هاد، چاپ اول، 1372، ص 39.(در جای دیگر به پسر مختار می فرماید: (خدا پدرت را بیامرزد، حق ما را از هر که بر او حق داشتیم گرفت.)(مجلسی. بحارالانوار، بیروت، موسسه وفاء، چاپ دوم، 1403، ج 45، ص 351 (و همچنین زمانی که سر عبیدالله بن زیاد را به مدینه نزد امام سجاد علیه السلام آوردند امام فرمودند: (که هیچ کس از بنی هاشم نبود مگر اینکه به مختار درود فرستاد و در حق وی دعا کرد و نسبت به وی سخن نیک گفت.) (محمد بن سعد. طبقات الکبری، بیروت، دارالاحیاء التراث العربی، 1405، ج5، ص 285 (ابن عباس نزد دشمنان مختار در وصف وی می‌گوید: (او کسی است که قاتلان ما را کشته، انتقام خون ما را گرفته، دل های ما را تسکین داده و پاداش چنین کسی از سوی ما این نیست که او را دشنام دهیم.) (بلاذری، انساب الاشراف، بیروت، 1397، ج2، ص 287(. 2. نقاط منفی منتسب به مختار از آنجا که مختار ضربات زیادی بر پیکر امویان و زبیریان زده و همچنین در برابر اشراف کوفه از موالی - ایرانیان مسلمان شده که نزد اشراف عرب نسبت به اعراب از جایگاه پایین تری برخوردار بودند- در سپاه خود استفاده کرد لذا مورخین سنی مذهب و طرفداران گروه های ذکر شده نسبت ها و تهمت های ناروائی به مختار زده و رواج می دادند که باعث کم فروغ شدن اقدام مختار می شد. البته این نسبت ها اغلب بعد از مرگ مختار به او داده شده، اتهاماتی چون ادعای نبوت، ادعای مهدویت برای محمد ابن حنفیه و یا تاسیس فرقة کیسانیه و شایع‌تر از همه دادن لقب (کذاب) به مختار است که در تمام متون اهل تسنن و دشمنان اهل بیت علیهم السلام و کینه توزان آمده است. (جعفریان، رسول، تاریخ خلفاء، تهران، نشر الهادی، چاپ اول، 1377، ص 531.( علت توصیف مختار به کذاب دو جهت دارد، یکی (تاریخی) و دیگری (حدیثی)، برای دست‌یابی به پرسش فوق ضروری است هر دو وجه مورد بررسی قرار گیرد. الف) جهت تاریخی عبداللّه‌ بن زبیر به سبب (کینه‌ای که از اهل البیت مدت چهل سال در دل داشته بود.)[1] مقابل هاشمیان و اموی‌ها در مکه ایستاده اعلان خلافت نمود او نیاز داشت که همه نیروهای مخالف آل‌امیه خلافت او را به رسمیت بشناسد تا حکومتش تقویت شود. هنگامی که مختار از زندان ابن زیاد با ضمانت آزاد شد راهی مکه گردید در حالی که عزم داشت: حقوق آل بیت نبی(صلی الله علیه و آله وسلم) را از دست ستمگران بستاند و متهمان واقعه دشت نینوا را مجازات کند. او نیز برای رسیدن به چنین هدفی نیاز متقابل داشت علیه امویان از زبیریان استفاده کند. و در آغاز لازم دید از قصد حقیقی عبداللّه‌ بن زبیر، اطلاعاتی بدست آورد و از نزدیک ملاحظه کند آیا زبیریان برای تحقق هدف مجازات متهمان واقعه کربلا، مورد اعتماد هستند یا خیر؟ ابن اثیر می‌نویسد: (مختار بر ابن زبیر وارد شد لکن وی قصدش را به مختار نگفت و آن را پوشیده نگهداشت به این دلیل مختار ابن زبیر را معترضانه ترک کرد پس از مدتی ابن زبیر به جستجوی مختار پرداخت و برایش گزارش دادند که وی در طائف بسر می‌برد و گمان می‌کند با قهر و قدرت خدا جباران را نابود خواهد کرد و یکی از نابود شوندگان ابن زبیر است اما ابن زبیر گفت: خدا او را بکشد او دروغگو است اگر خداوند جباران را هلاک کند یکی از آنها مختار است.)[2] این همان نسبت کذبی است که ابن زبیر به مختار زده است و چون عبداللّه‌ می‌دانست. (مختار محب اهل البیت)[3] است چنانچه بر دشمنان آل علی دست یابد بی‌درنگ از آنان انتقام خواهد گرفت ابن زبیر بر حجم تلقین نسبت کذاب به مختار افزود بویژه وقتی که در کوفه متهمان واقعه کربلا مجازات شدند او دید افرادی چون خودش که به اعتقاد مختار از ستمگران است نه تنها جوان ثقفی او را مجازات نکرد بلکه اکنون مختار کشته شده و او پیروز است ابن الازدی متوفای سال 170 هجری می‌نویسد: (ابن زبیر گفت من به همه پیش گویی‌های کعب الاحبار یهودی باور دارم جز اینکه او به من گفت: (جوان ثقفی تو را می‌کشد ببنید! این هم سر مختار که در برابرم است) ابن سیرین گفت: ابن زبیر نمی‌دانست که ابا محمد یعنی حجاج ثقفی روزی سراغش آمده او را خواهند کشت.)[4] این واقعه در حالی رخ داد که بیشتر نامه‌های خصوصی (مختار در تجدید پیمان) به دست ابن زبیر رسید.[5] و هدف مختار از این نامه نگاری این بود که وی در جهاد بصره علیه ابن زبیر و موصل علیه عبدالملک اموی نمی‌تواند در یک زمان بجنگند لذا با استفاده از طرح وعده به ابن زبیر با هدف مجازات متهمان کربلا می‌خواست وقت بخرد و زبیریان امیدوار بودند مختار به طاعتشان گردن نهد؛ طبری می‌نویسد: (و المختار لابن زبیر مکاید)[6] اما مختار برنگشت تا اندازه که صبر مصعب بسر آمده به وی نوشت: (تا چه زمانی به ما دروغ می‌گویی و مکر پیش می‌داری!؟)[7] این گونه بود که از نظر تاریخی لقب کذاب از سوی عبداللّه‌ بن زبیر و مصعب بن زبیر و تمامی دست اندرکاران حکومت آنان ترویج گردید از طرفی دیگر اینکه می‌گویند: مختار کذاب است یعنی چرا وعده نابودی ابن زبیر به دست مختار ثقفی رخ نداد که حجاج ثقفی آن را کشت؟ و به همین دلیل سیاست‌های مختار برابر ابن زبیر به ظاهر آشتی‌جویانه بود که می‌گفتند: مختار وعده بیعت به ما می‌دهد اما در عمل بیعت نمی‌کند پس کذاب است بدین ترتیب از لحاظ تاریخی لقب کاذب به مختار از سوی عبداللّه‌ بن زبیر داده شده است. ب) جهت حدیثی اما جهت حدیثی نسبت کذاب به مختار برگرفته از روایتی است که مسلم در صحیحش از اسماء آورده که پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) فرمود: (ان فی ثقیف کذابا و مبیرا)[8] و به همین مضمون از عبداللّه‌ بن عمر در ترمذی[9] و فزاریه اسدیه در استیعاب[10] و متقی هندی در کنزالعمال[11] نقل شده که همه آن‌ها ضعیف است به دلیل تضعیف حدیث ترمذی بوسیله البانی[12] و استیعاب به انفراد فزاریه و اعراض احمد و تمامی مجامع روائی از آن و کنزالعمال با تضعیف العلل.[13] ولی مطلبی که بیشتر، مورد توجه قرار گرفته حدیث مسلم به روایت اسما است نووی، شارح مسلم می‌نویسد: هنگامی که اسماء بوسیله حجاج احضار شد تا بدن مصلوب فرزندش را ببیند (عجوزه عمیاء)[14] بود و حجاج او را (خرفت)[15] خواند، اسماء پس از نقل حدیث گفت: (و اما الکذاب مارئیناه و المبیر فانت)[16] و شارح چنین تفسیر می‌کند: (قولها فی الکذاب فرئیناه تعنی به المختار بن ابی عبیداللّه‌ الثقفی کان شدید الکذب)[17] نووی می‌گوید: اسماء گفت من کذاب را دیدم در حقیقت او مختار ثقفی را قصد کرد که شدید الکذب است. اکنون روشن شد که نووی چگونه برای حدیث اسماء مصداق تعیین کرد و به آن نسبت کذب داد و همین تأویل را سمعانی نیز نقل می‌کند که اسماء معنی حدیث را به مختار بازگشت داده است وی می‌نویسد: (روی النبی(صلی الله علیه و آله وسلم) قال: یخرج من ثقیف کذاب و مبیر و اولت اسماء بنت ابی بکر ان الکذاب مختار بن ابی عبید ثقفی و المبیر حجاج بن یوسف هکذا قالت اسماء فی وجه الحجاج لما قتل ابنها عبداللّه‌ بن زبیر)[18] از پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) روایت شده که از ثقیف کذاب و مبیری سر می‌رسد و اسماء بنت ابی بکر کذاب را به مختار تأویل برده زیرا در جریان برخوردهای پسرش با مختار بوده و اینکه مختار از نظر زبیریان به وعده همکاری با آنان وفا نکرده بود زبیریان او را کذاب خواندند اسماء نیز حدیث را بر او تطبیق داد در حالی که اسماء در روایتی دیگر در سال‌های خرفتی اش به حجاج گفت: (کذبت یا حجاج)[19] و قال النبی(صلی الله علیه و آله وسلم):(یکون فی امتی رجلان، افاک و مبیر فاما الافاک فصاحبک عبدالملک بن مروان و اما المبیر فانت یا حجاج! فقال: صدقت یا اسماء انا مبیر المنافقین)[20] اسماء به حجاج گفت تو در اینکه فرزندم را منافق خواندی، دروغ گفتی، افاک (که همان شدید الکذب است) رهبر تو عبدالملک بن مروان است اما خودت خونریزی! حجاج تأیید کرده گفت: بلی! ولی خون منافقین می‌ریزم! بدین ترتیب دیده شد که از نظر اخبار هیچ اشاره نشده که مختار همان کذاب ثقفی است بلکه این کشفیات از حدیث اسما بوسیله دیگران است که به تبعیت از فضای سیاسی خانواده آل زبیر چنین نسبتی را به مختار داده است و این هم محل بحث است که افرادی چون نووی می‌گویند: اسماء چنین قصد کرده است! آیا با قصد اسماء کسی مصداق حدیث کذاب قرار می‌گیرد؟ طرفه اینکه در حدیث دیگر منقول اسما مقام افاکی و شدت کذب به عبدالملک بن مروان داده شده و حجاج نیز آن را پذیرفته است. و نظر به همین اضطراب است که نووی در ادامه شرح حدیث گفته است (واللّه‌ اعلم)[21] خدا می‌داند کذاب چه کسی باشد! حجاج، مختار یا عبدالملک؟! لذا با حیرت در تطبیق حدیث مزعوم بر مصداق موهوم دیده شد که هیچ کسی حتی نووی با قاطعیت نگفت: در این حدیث مصداق کاذب، مختار است اما از آنجایی که نووی مرید ابن زبیر است. و او را محق و راستگو می‌داند دشمنانش را کاذب می‌خواند زیرا او عقیده دارد: (الحق ان ابن الزبیر کان مظلوما)[22] حق این است که ابن زبیر مظلوم و بر حق است لذا ادعا می‌کند که علما اتفاق دارند که دشمن او یعنی مختار کاذب است! لذا پس از تبلیغات سیاسی ابن زبیر و نقل حدیث اسماء و آگاهی به اینکه اصل حدیث مجعول بوده تطبیق آن بر مختار بی‌اساس‌تر است شارحان حدیث با ادعای نسبت اتفاق علماء به این موضوع پرداخته اشخاصی چون نووی نوشته‌اند: (و اتفق العلماء علی ان المراد بالکذاب هنا المختار بن ابی عبید ثقفی و بالمبیر الحجاج بن یوسف (ثقفی) و اللّه‌ اعلم.)[23] و همچنین عبدالبر می‌نویسد: (فیما یقولون (الکذاب) المختارین ابی عبید.)[24] و نیز دیگرانی که شرح وقایع سال‌های دهه هفتاد کوفه را نوشته‌اند بدون دلیل ادعا کردند که علما متفق اند مراد از کذاب ثقفی مختار است و این امر یکی از اسباب نشر این اکذوبه بین اتباع آنان گردیده است زیرا با قیام سید الشهداء مشروعیت حکام مورد احترامشان زیر سؤال رفت به جای انتقام از اهل البیت(علیهم السلام) آمدند و با تبانی بین هم به یکی از پیروان مکتب آن حضرت که مختار است نسبت صفت کاذب دادند اکنون نیز این میراث به ابناء زمان آنها انتقال یافته که به صورت کینه جویانه هر جمعی که به اهل بیت پیامبر اظهار محبت و تعظیم و تجلیل و عزاداری کنند از طرف دشمنان نسبت کاذب داده می‌شود. با توجه به مباحث فوق به این نتیجه می رسیم که آل زبیر با تبلیغات عبداللّه‌ و مصعب و حدیث مجعول اسما و بازماندگان مجازات شده بنی امیه و علمای همسوی آنها صفت کذاب را به مختار دادند که کذب چنین انتسابی روشن گردید. در مورد برخورد وی با امام حسن علیه‌السلام نیز باید گفت: وقتی مختار شنید که امام حسن(ع) در حال آماده شدن برای برخورد با حاکم جور (معاویه) است، مبتنی بر تحلیل خود امام را همراهی نکرد در حالی که در مسیر ولایت پذیری بایستی صم بکم بود. برخی در توجیه این اقدام مختار سخنانی گفته اند اما واقعیت آن است که مختار علی رغم تمام نکات مثبت زندگیش، همچون سایر انسان‌های دیگر، نقاط منفی و غیر قابل توجیه نیز دارد. جهت مطالعه و کسب اطلاعات بیشتر در این زمینه ر.ک: افتخارزاده، نهضت مختار ثقفی، قم، دفتر نشر معارف اسلامی، 1375ش. [1]. مروج الذهب، ج 3، ص 80. [2]. الکامل، ج 4، ص 170. [3]. سیر اعلام‌النبلاء، ج 3، ص 544، ش 144. [4]. الجامع معمر بن الازدی، ج 11، ص 366. [5]. تاریخ طبری، ج 3، ص 471. [6]. همان. [7]. الکامل، ج 4، ص 247. [8]. صحیح مسلم، کتاب فضایل الصحابه، باب 85، ص 2545. [9]. سنن تزمذی کتاب الفتن، باب 44، ح 2220. [10]. استیعاب کتاب النساء و کناهن، باب س، ش 3388. [11]. کنزالعمال خروج کذابین و فتن، ج 20، ص 1854، ح 383774. [12]. جامع الترمذی، کتاب المناقب، باب 73، ح 3944. [13]. العلل المتناهیه، ج 1، ص 292 و 293. [14]. تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 267. [15]. المعجم الکبیر، طبرانی، ج 24، ص 101. [16]. صحیح مسلم، شرح نووی، ج 2، ص 312، با حاشیه سندی. [17]. همان. [18]. انساب، ج 3، ص 139، ش 778 ثقفی. [19]. الفتوح، ج 6، ص 343. [20]. همان. [21]. صحیح مسلم، شرح نووی، ج 2، ص 312، با حاشیه سندی. [22]. شذرات الذهب، ج 1، ص 80. [23]. صحیح مسلم، شرح نووی، ج 2، ص 312، با حاشیه سندی. [24]. استیعاب، ج 2، ص 842.
عنوان سوال:

سلام،من گیج شده ام،آیا مختارثقفی آدم خوبی بوده است یانه؟آیا با نیت خالص و برای خدا قیام کرد یا برا ریاست دنیا؟آیا کارهایی که کرد مورد تأیید امام زمانش بود یانه؟ اگرکتابی هست دراین زمینه معرفی کنید تا با شخصیت مختار بیشترآشنا شوم.


پاسخ:

سلام،من گیج شده ام،آیا مختارثقفی آدم خوبی بوده است یانه؟آیا با نیت خالص و برای خدا قیام کرد یا برا ریاست دنیا؟آیا کارهایی که کرد مورد تأیید امام زمانش بود یانه؟ اگرکتابی هست دراین زمینه معرفی کنید تا با شخصیت مختار بیشترآشنا شوم.

پاسخ: در پاسخ به سوال شما باید به نکات زیر اشاره نمود:
1. شخصیت مختار
یکی از مردان نامی تاریخ اسلام بالاخص تاریخ شیعه که به خاطر اقدام درست و خداپسندانه اش دل اهل بیت و خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله را بعد از واقعة عاشورا شاد کرد مردی است از تبار ثقیف و از شیعیان آل علی علیه السلام که در همیشة تاریخ جایگاه خاصی نزد علمای شیعه و مورخین دارد.
در منابع تاریخی شیعه در اکثر منابعی که به واقعة عاشورا و تاریخ زندگانی امام حسین علیه السلام پرداخته به اقدام مختار هم اشاره شده است. نیز به جملاتی که در تحسین عمل مختار از ائمة معصومین علیهم السلام وارد شده پرداخت گردیده است، که این خود شایسته ترین یادی است که امام معصوم علیه السلام از یک شیعه خالص می کند. از لابلای روایات بسیاری بر می آید که امامان و پیشوایان مذهبی همواره نسبت به مختار اظهار علاقة فراوان می کردند و از اقدام او در انتقام گرفتن از قاتلین امام حسین علیه السلام و اصحابش علیهم السلام مسرور بوده اند. امام باقر علیه السلام فرمودند: (مختار را بد نگوئید که او دشمن ما را کشت و انتقام خون ما را گرفت.) (عالمی، محمدعلی، حسین نفس مطمئنه، تهران، انتشارات هاد، چاپ اول، 1372، ص 39.(در جای دیگر به پسر مختار می فرماید: (خدا پدرت را بیامرزد، حق ما را از هر که بر او حق داشتیم گرفت.)(مجلسی. بحارالانوار، بیروت، موسسه وفاء، چاپ دوم، 1403، ج 45، ص 351 (و همچنین زمانی که سر عبیدالله بن زیاد را به مدینه نزد امام سجاد علیه السلام آوردند امام فرمودند: (که هیچ کس از بنی هاشم نبود مگر اینکه به مختار درود فرستاد و در حق وی دعا کرد و نسبت به وی سخن نیک گفت.) (محمد بن سعد. طبقات الکبری، بیروت، دارالاحیاء التراث العربی، 1405، ج5، ص 285 (ابن عباس نزد دشمنان مختار در وصف وی می‌گوید: (او کسی است که قاتلان ما را کشته، انتقام خون ما را گرفته، دل های ما را تسکین داده و پاداش چنین کسی از سوی ما این نیست که او را دشنام دهیم.) (بلاذری، انساب الاشراف، بیروت، 1397، ج2، ص 287(.
2. نقاط منفی منتسب به مختار
از آنجا که مختار ضربات زیادی بر پیکر امویان و زبیریان زده و همچنین در برابر اشراف کوفه از موالی - ایرانیان مسلمان شده که نزد اشراف عرب نسبت به اعراب از جایگاه پایین تری برخوردار بودند- در سپاه خود استفاده کرد لذا مورخین سنی مذهب و طرفداران گروه های ذکر شده نسبت ها و تهمت های ناروائی به مختار زده و رواج می دادند که باعث کم فروغ شدن اقدام مختار می شد. البته این نسبت ها اغلب بعد از مرگ مختار به او داده شده، اتهاماتی چون ادعای نبوت، ادعای مهدویت برای محمد ابن حنفیه و یا تاسیس فرقة کیسانیه و شایع‌تر از همه دادن لقب (کذاب) به مختار است که در تمام متون اهل تسنن و دشمنان اهل بیت علیهم السلام و کینه توزان آمده است. (جعفریان، رسول، تاریخ خلفاء، تهران، نشر الهادی، چاپ اول، 1377، ص 531.(
علت توصیف مختار به کذاب دو جهت دارد، یکی (تاریخی) و دیگری (حدیثی)، برای دست‌یابی به پرسش فوق ضروری است هر دو وجه مورد بررسی قرار گیرد.
الف) جهت تاریخی
عبداللّه‌ بن زبیر به سبب (کینه‌ای که از اهل البیت مدت چهل سال در دل داشته بود.)[1] مقابل هاشمیان و اموی‌ها در مکه ایستاده اعلان خلافت نمود او نیاز داشت که همه نیروهای مخالف آل‌امیه خلافت او را به رسمیت بشناسد تا حکومتش تقویت شود.
هنگامی که مختار از زندان ابن زیاد با ضمانت آزاد شد راهی مکه گردید در حالی که عزم داشت: حقوق آل بیت نبی(صلی الله علیه و آله وسلم) را از دست ستمگران بستاند و متهمان واقعه دشت نینوا را مجازات کند. او نیز برای رسیدن به چنین هدفی نیاز متقابل داشت علیه امویان از زبیریان استفاده کند. و در آغاز لازم دید از قصد حقیقی عبداللّه‌ بن زبیر، اطلاعاتی بدست آورد و از نزدیک ملاحظه کند آیا زبیریان برای تحقق هدف مجازات متهمان واقعه کربلا، مورد اعتماد هستند یا خیر؟
ابن اثیر می‌نویسد: (مختار بر ابن زبیر وارد شد لکن وی قصدش را به مختار نگفت و آن را پوشیده نگهداشت به این دلیل مختار ابن زبیر را معترضانه ترک کرد پس از مدتی ابن زبیر به جستجوی مختار پرداخت و برایش گزارش دادند که وی در طائف بسر می‌برد و گمان می‌کند با قهر و قدرت خدا جباران را نابود خواهد کرد و یکی از نابود شوندگان ابن زبیر است اما ابن زبیر گفت: خدا او را بکشد او دروغگو است اگر خداوند جباران را هلاک کند یکی از آنها مختار است.)[2]
این همان نسبت کذبی است که ابن زبیر به مختار زده است و چون عبداللّه‌ می‌دانست. (مختار محب اهل البیت)[3] است چنانچه بر دشمنان آل علی دست یابد بی‌درنگ از آنان انتقام خواهد گرفت ابن زبیر بر حجم تلقین نسبت کذاب به مختار افزود بویژه وقتی که در کوفه متهمان واقعه کربلا مجازات شدند او دید افرادی چون خودش که به اعتقاد مختار از ستمگران است نه تنها جوان ثقفی او را مجازات نکرد بلکه اکنون مختار کشته شده و او پیروز است ابن الازدی متوفای سال 170 هجری می‌نویسد: (ابن زبیر گفت من به همه پیش گویی‌های کعب الاحبار یهودی باور دارم جز اینکه او به من گفت: (جوان ثقفی تو را می‌کشد ببنید! این هم سر مختار که در برابرم است) ابن سیرین گفت: ابن زبیر نمی‌دانست که ابا محمد یعنی حجاج ثقفی روزی سراغش آمده او را خواهند کشت.)[4]
این واقعه در حالی رخ داد که بیشتر نامه‌های خصوصی (مختار در تجدید پیمان) به دست ابن زبیر رسید.[5]
و هدف مختار از این نامه نگاری این بود که وی در جهاد بصره علیه ابن زبیر و موصل علیه عبدالملک اموی نمی‌تواند در یک زمان بجنگند لذا با استفاده از طرح وعده به ابن زبیر با هدف مجازات متهمان کربلا می‌خواست وقت بخرد و زبیریان امیدوار بودند مختار به طاعتشان گردن نهد؛ طبری می‌نویسد: (و المختار لابن زبیر مکاید)[6]
اما مختار برنگشت تا اندازه که صبر مصعب بسر آمده به وی نوشت: (تا چه زمانی به ما دروغ می‌گویی و مکر پیش می‌داری!؟)[7]
این گونه بود که از نظر تاریخی لقب کذاب از سوی عبداللّه‌ بن زبیر و مصعب بن زبیر و تمامی دست اندرکاران حکومت آنان ترویج گردید از طرفی دیگر اینکه می‌گویند: مختار کذاب است یعنی چرا وعده نابودی ابن زبیر به دست مختار ثقفی رخ نداد که حجاج ثقفی آن را کشت؟ و به همین دلیل سیاست‌های مختار برابر ابن زبیر به ظاهر آشتی‌جویانه بود که می‌گفتند: مختار وعده بیعت به ما می‌دهد اما در عمل بیعت نمی‌کند پس کذاب است بدین ترتیب از لحاظ تاریخی لقب کاذب به مختار از سوی عبداللّه‌ بن زبیر داده شده است.
ب) جهت حدیثی
اما جهت حدیثی نسبت کذاب به مختار برگرفته از روایتی است که مسلم در صحیحش از اسماء آورده که پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) فرمود: (ان فی ثقیف کذابا و مبیرا)[8]
و به همین مضمون از عبداللّه‌ بن عمر در ترمذی[9] و فزاریه اسدیه در استیعاب[10] و متقی هندی در کنزالعمال[11] نقل شده که همه آن‌ها ضعیف است به دلیل تضعیف حدیث ترمذی بوسیله البانی[12] و استیعاب به انفراد فزاریه و اعراض احمد و تمامی مجامع روائی از آن و کنزالعمال با تضعیف العلل.[13]
ولی مطلبی که بیشتر، مورد توجه قرار گرفته حدیث مسلم به روایت اسما است نووی، شارح مسلم می‌نویسد: هنگامی که اسماء بوسیله حجاج احضار شد تا بدن مصلوب فرزندش را ببیند (عجوزه عمیاء)[14] بود و حجاج او را (خرفت)[15] خواند، اسماء پس از نقل حدیث گفت: (و اما الکذاب مارئیناه و المبیر فانت)[16]
و شارح چنین تفسیر می‌کند: (قولها فی الکذاب فرئیناه تعنی به المختار بن ابی عبیداللّه‌ الثقفی کان شدید الکذب)[17] نووی می‌گوید: اسماء گفت من کذاب را دیدم در حقیقت او مختار ثقفی را قصد کرد که شدید الکذب است.
اکنون روشن شد که نووی چگونه برای حدیث اسماء مصداق تعیین کرد و به آن نسبت کذب داد و همین تأویل را سمعانی نیز نقل می‌کند که اسماء معنی حدیث را به مختار بازگشت داده است وی می‌نویسد: (روی النبی(صلی الله علیه و آله وسلم) قال: یخرج من ثقیف کذاب و مبیر و اولت اسماء بنت ابی بکر ان الکذاب مختار بن ابی عبید ثقفی و المبیر حجاج بن یوسف هکذا قالت اسماء فی وجه الحجاج لما قتل ابنها عبداللّه‌ بن زبیر)[18]
از پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) روایت شده که از ثقیف کذاب و مبیری سر می‌رسد و اسماء بنت ابی بکر کذاب را به مختار تأویل برده زیرا در جریان برخوردهای پسرش با مختار بوده و اینکه مختار از نظر زبیریان به وعده همکاری با آنان وفا نکرده بود زبیریان او را کذاب خواندند اسماء نیز حدیث را بر او تطبیق داد در حالی که اسماء در روایتی دیگر در سال‌های خرفتی اش به حجاج گفت: (کذبت یا حجاج)[19] و قال النبی(صلی الله علیه و آله وسلم):(یکون فی امتی رجلان، افاک و مبیر فاما الافاک فصاحبک عبدالملک بن مروان و اما المبیر فانت یا حجاج! فقال: صدقت یا اسماء انا مبیر المنافقین)[20] اسماء به حجاج گفت تو در اینکه فرزندم را منافق خواندی، دروغ گفتی، افاک (که همان شدید الکذب است) رهبر تو عبدالملک بن مروان است اما خودت خونریزی! حجاج تأیید کرده گفت: بلی! ولی خون منافقین می‌ریزم! بدین ترتیب دیده شد که از نظر اخبار هیچ اشاره نشده که مختار همان کذاب ثقفی است بلکه این کشفیات از حدیث اسما بوسیله دیگران است که به تبعیت از فضای سیاسی خانواده آل زبیر چنین نسبتی را به مختار داده است و این هم محل بحث است که افرادی چون نووی می‌گویند: اسماء چنین قصد کرده است! آیا با قصد اسماء کسی مصداق حدیث کذاب قرار می‌گیرد؟ طرفه اینکه در حدیث دیگر منقول اسما مقام افاکی و شدت کذب به عبدالملک بن مروان داده شده و حجاج نیز آن را پذیرفته است.
و نظر به همین اضطراب است که نووی در ادامه شرح حدیث گفته است (واللّه‌ اعلم)[21]
خدا می‌داند کذاب چه کسی باشد! حجاج، مختار یا عبدالملک؟!
لذا با حیرت در تطبیق حدیث مزعوم بر مصداق موهوم دیده شد که هیچ کسی حتی نووی با قاطعیت نگفت: در این حدیث مصداق کاذب، مختار است اما از آنجایی که نووی مرید ابن زبیر است. و او را محق و راستگو می‌داند دشمنانش را کاذب می‌خواند زیرا او عقیده دارد: (الحق ان ابن الزبیر کان مظلوما)[22]
حق این است که ابن زبیر مظلوم و بر حق است لذا ادعا می‌کند که علما اتفاق دارند که دشمن او یعنی مختار کاذب است!
لذا پس از تبلیغات سیاسی ابن زبیر و نقل حدیث اسماء و آگاهی به اینکه اصل حدیث مجعول بوده تطبیق آن بر مختار بی‌اساس‌تر است شارحان حدیث با ادعای نسبت اتفاق علماء به این موضوع پرداخته اشخاصی چون نووی نوشته‌اند: (و اتفق العلماء علی ان المراد بالکذاب هنا المختار بن ابی عبید ثقفی و بالمبیر الحجاج بن یوسف (ثقفی) و اللّه‌ اعلم.)[23]
و همچنین عبدالبر می‌نویسد: (فیما یقولون (الکذاب) المختارین ابی عبید.)[24]
و نیز دیگرانی که شرح وقایع سال‌های دهه هفتاد کوفه را نوشته‌اند بدون دلیل ادعا کردند که علما متفق اند مراد از کذاب ثقفی مختار است و این امر یکی از اسباب نشر این اکذوبه بین اتباع آنان گردیده است زیرا با قیام سید الشهداء مشروعیت حکام مورد احترامشان زیر سؤال رفت به جای انتقام از اهل البیت(علیهم السلام) آمدند و با تبانی بین هم به یکی از پیروان مکتب آن حضرت که مختار است نسبت صفت کاذب دادند اکنون نیز این میراث به ابناء زمان آنها انتقال یافته که به صورت کینه جویانه هر جمعی که به اهل بیت پیامبر اظهار محبت و تعظیم و تجلیل و عزاداری کنند از طرف دشمنان نسبت کاذب داده می‌شود.
با توجه به مباحث فوق به این نتیجه می رسیم که آل زبیر با تبلیغات عبداللّه‌ و مصعب و حدیث مجعول اسما و بازماندگان مجازات شده بنی امیه و علمای همسوی آنها صفت کذاب را به مختار دادند که کذب چنین انتسابی روشن گردید.
در مورد برخورد وی با امام حسن علیه‌السلام نیز باید گفت: وقتی مختار شنید که امام حسن(ع) در حال آماده شدن برای برخورد با حاکم جور (معاویه) است، مبتنی بر تحلیل خود امام را همراهی نکرد در حالی که در مسیر ولایت پذیری بایستی صم بکم بود. برخی در توجیه این اقدام مختار سخنانی گفته اند اما واقعیت آن است که مختار علی رغم تمام نکات مثبت زندگیش، همچون سایر انسان‌های دیگر، نقاط منفی و غیر قابل توجیه نیز دارد.
جهت مطالعه و کسب اطلاعات بیشتر در این زمینه ر.ک:
افتخارزاده، نهضت مختار ثقفی، قم، دفتر نشر معارف اسلامی، 1375ش.

[1]. مروج الذهب، ج 3، ص 80.
[2]. الکامل، ج 4، ص 170.
[3]. سیر اعلام‌النبلاء، ج 3، ص 544، ش 144.
[4]. الجامع معمر بن الازدی، ج 11، ص 366.
[5]. تاریخ طبری، ج 3، ص 471.
[6]. همان.
[7]. الکامل، ج 4، ص 247.
[8]. صحیح مسلم، کتاب فضایل الصحابه، باب 85، ص 2545.
[9]. سنن تزمذی کتاب الفتن، باب 44، ح 2220.
[10]. استیعاب کتاب النساء و کناهن، باب س، ش 3388.
[11]. کنزالعمال خروج کذابین و فتن، ج 20، ص 1854، ح 383774.
[12]. جامع الترمذی، کتاب المناقب، باب 73، ح 3944.
[13]. العلل المتناهیه، ج 1، ص 292 و 293.
[14]. تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 267.
[15]. المعجم الکبیر، طبرانی، ج 24، ص 101.
[16]. صحیح مسلم، شرح نووی، ج 2، ص 312، با حاشیه سندی.
[17]. همان.
[18]. انساب، ج 3، ص 139، ش 778 ثقفی.
[19]. الفتوح، ج 6، ص 343.
[20]. همان.
[21]. صحیح مسلم، شرح نووی، ج 2، ص 312، با حاشیه سندی.
[22]. شذرات الذهب، ج 1، ص 80.
[23]. صحیح مسلم، شرح نووی، ج 2، ص 312، با حاشیه سندی.
[24]. استیعاب، ج 2، ص 842.





مسئله مرتبط یافت نشد
1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین