مدتی پیش یکی از بچهها پرسید : چرا با وجود اینکه پیامبران و امامان(ع) همه از به وجود آمدن حکومت حضرت مهدی(عج) خبر دادهاند و خدا نیز در قرآن، در برابر چنین مسئله مهمّی سکوت نکرده ؛ اما چرا نامی (به طور مستقیم) از امام زمان(عج)برده نشده است؟! ما در پاسخ آیه (بقیة اللَّه خیر لکم) و آیهای که مربوط به جانشینی و خلیفة اللهی بشر بر روی زمین و این گونه آیات را آوردیم ؛ اما باز گفتند : بر مبنای گفته خود قرآن حضرت مسیح به آسمان رفته و هنوز زنده است و مسیحیان نیز معتقدند که (بقیة اللَّه)، همان عیسی مسیح است و سخنانی دیگر که بالاخره هم ایشان سخن ما را نپذیرفتند ؛ بدین وسیله میخواستم پاسخی که قانع کننده باشد و چون و چرایی نتوان در آن آورد، بیان کنید؟ این پرسش حاوی نکاتی است که مهمترین آن نحوه برداشت از آیات قرآن و استدلال به آن است. کسی که به قرآن استناد میجوید، باید احاطه کاملی بر روش تفسیر قرآن، آیات محکم و مشابه، مباحث تاریخی، معارف اعتقادی و... داشته باشد ؛ آنگاه بگوید : چون قرآن گفته : (حضرت عیسی زنده است) ؛ پس او همان (بقیة اللَّه) است. در حالی که بدون در نظر گرفتن این مسائل و با بیتوجّهی به سایر مفاهیم دینی و برداشت احتمالی (و کاملاً شخصی) ؛ نمیتوان نظری درست و یا شبههای اساسی ایراد کرد؟! به هر حال در پاسخ به این پرسش و بررسی روشهای (مفهوم سازی قرآن)، به چند نکته اشاره میشود : یک. تبیین قرآن توسط پیامبر(ص) عدم تصریح به خصوصیت و تعداد و نام امامان - از جمله حضرت مهدی - موضوعی استثنایی نیست. قرآن خود متکفّل بیان تمام مصادیق و جزئیات فروع معارف و دستورالعملها نیست تا عدم تصریح به نام امامان، امری خلاف انتظار و غیر موافق با سبک ویژه قرآن باشد. نماز نمونه خوبی از این قبیل مسائل است. در بین احکام و دستورات دین، نماز جایگاه و اهمیّت ویژهای دارد و تأکیدات فراوانی بر اقامه آن شده است : (أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِکْرِی)؛ طه (20)، آیه 14. ؛ (الَّذِینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ)؛ حج (22)، آیه 41. ؛ (فَأَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ)؛ حج (22)، آیه 78. ؛ (أَقِمِ الصَّلاةَ طَرَفَیِ النَّهارِ)؛ هود (11)، آیه 114. و... . اما به راستی آیا در آیات قرآن، نشانی از تعداد رکعتها و خصوصیات و جزئیات این فریضه، وجود دارد؟ قرآن درباره سایر دستورهای دین (مانند زکات، حج، خمس و...) نیز از این نظام پیروی کرده است ؛ یعنی، تکیه اصلی را بر تثبیت این واجبات گذاشته و بیان جزئیات و خصوصیات دیگر را به (سنّت) واگذار کرده است. همین دغدغه و پاسخ آن، بر زبان ابوبصیر و امام صادق(ع) نیز جاری شده است. ابوبصیر درباره آیه 59 سوره نساء (أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرسول وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ)؛ به طرح پرسشی میپردازد. روشن است که تردید درباره (الله) و (الرسول) در میان نبود ؛ اما عبارت (اولی الامر) و اجمالی که در آن نهفته است، وی را بر آن داشت تا بپرسد : چرا قرآن نام و مشخصات (اولی الامر) را نبرده است؟ اگر واقعاً حق با شیعه است و مراد از آن، اهل بیت پیامبرند ؛ چرا آنان را به نام معرفی نکرد (فماله لم یسمَّ علیاً و اهل بیته)؛؟ امام صادق(ع) فرمود : (وقتی برای پیامبر(ص) آیه (نماز) نازل شد، خداوند در آن سه رکعت و چهار رکعت (نماز) را نام نبرد تا آنکه رسول خدا(ص) آن را شرح داد. آیه زکات نازل شد، خدا نفرمود که باید از چهل درهم، یک درهم داد ؛ بلکه رسول خدا آن را شرح کرد. آیه حج نازل شد و به مردم دستور نداد که هفت دور طواف کنند ؛ بلکه رسول خدا آن را برای مردم توضیح داد. آیه (أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرسول وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ)؛ درباره علی، حسن و حسین(ع) نازل شد و رسول خدا درباره علی(ع) فرمود : من به شما وصیت میکنم درباره کتاب خدا و خاندانم ؛ زیرا من از خدای عزّوجل خواستهام میانشان جدایی نیفکند تا آنها را کنار حوض به من رساند. خدا این خواست مرا برآورد...) اصول کافی، ج 1، ص 286 ؛ (انّ الرسول الیه نزلَت علیه الصلاة و لم یُسمّ لهم ثلاثاً و لا اربعاً حتی کان رسول اللّه هو الّذی فَسَّر لهم ذلک و نزلت علیه...).. بر اساس این حدیث و بعضی ادله عقلی، وظیفه بیان مصداقها و موارد و نیز تبیین جزئیات بر عهده پیامبر(ص) است. این انگاره، شیعه را بر آن داشت تا بر سنّت پیامبر(ص) تأکید ورزد و بر عدم امکان اکتفا به قرآن در تشخیص امور پای فشارد. البته به نظر شیعه، مشروعیت و صحّت مندرجات و محتویات (سنّت)، از موافقت با قرآن و اصول حاکم بر آن به دست میآید. سند حجیت و اعتبار روایات، (قرآن) است ؛ ولی فهم صحیح معارف و وظایف دینی، بدون مراجعه به سنّت نبوی(ص) و احادیث اهل بیت(ع) ممکن نیست. در اینجا ممکن است سؤال شود : رسول اکرم(ص) این معارف و احکام جزئی و تفسیری را از کجا به دست آورده است؟ از آیات قرآن استفاده میشود که جمع و قرائت آیات قرآن و نیز بیان مراد و مقاصد و شرح و تبیین آنها، از ناحیه خدای متعال است : (إِنَّ عَلَیْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ. فَإِذا قَرَأْناهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ. ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنا بَیانَهُ)؛ قیامت (75)، آیات 17 - 19. ؛ (جمع قرآن (کلمات در آیات، آیات در سورهها و...) و قرائت قرآن بر عهده ما است و هنگامی که بر تو قرآن را خواندیم، تو (پیامبر) نیز پیروی کن و قرآن را همینگونه بخوان. سپس توضیح آن (نیز) بر عهده ما است). بنابراین بیان و تشریح مقاصد آیات هم از ناحیه خداوند است و وسیله وحی دیگری - جز وحی قرآنی - در اختیار پیامبر اکرم قرار میگیرد. قرآن میفرماید : (أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ)؛ نحل (16)، آیه 44. ؛ (ما بر تو آن را نازل کردیم تا برای مردم آنچه را به سوی ایشان نازل شده است، توضیح دهی و امید که آنان بیندیشند). بر اساس این آیه، وظیفه تبیین و توضیح آیات قرآن - به خصوص در بیان جزئیات و مصداقها - بر عهده رسول خدا است و این مسئله، تمام سخنان پیامبر(ص) در زمینه معارف و دستورالعملهای دینی را شامل میشود. این توضیحات نشان میدهد عدم ذکر مصداقها، به نام ائمه اطهار - به ویژه مهدی موعود - اختصاص ندارد و غالب معارف و احکام دینی را شامل میشود. بنابراین، برای شناخت نام امامان معصوم(ع) باید سراغ سنّت نبوی رفت ؛ همان گونه که در تفسیر و تبیین معارف و فرایض دینی، به آن نیازمندیم. دو. روشهای مختلف معرفی شخصیتها قرآن برای شناساندن شخصیتهای الهی، از سه راه وارد میشود و در موردی طبق مصالحی، از شیوه خاصی پیروی میکند : 2-1. معرفی با اسم ؛ چنان که قرآن در مواردی از پیامبر اسلام، به اسم یاد میکند : (وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاَّ رسول قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ)؛ آل عمران (3)، آیه 144. ؛ (محمد پیام آوری بیش نیست که پیش از او نیز پیامبرانی بودهاند). 2-2. معرّفی با عدد ؛ یکی از روشهای قرآن، معرفی با عدد است و لذا (نقباء بنی اسرائیل) را با عدد معرفی کرده است : (لَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثاقَ بَنِی إِسْرائِیلَ وَ بَعَثْنا مِنْهُمُ اثْنَیْ عَشَرَ نَقِیباً)؛ مائده (5)، آیه 12. ؛ (خداوند از بنیاسرائیل پیمان گرفت و از آنان دوازده مراقب برانگیختیم). 2-3. معرّفی با صفت ؛ یکی دیگر از طرق شناسایی شخصیتهای الهی، معرفی با صفت است. خداوند متعال در قرآن، کسانی را که باید مسلمانان از آنها اطاعت کنند، با صفت (اولی الامر) معرفی کرده است : (أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرسول وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ)؛ نساء (4)، آیه 59.. پس معرفی با صفات یکی از شیوههای صحیح معرفی است که درباره حضرت مهدی(عج) نیز صادق است برای مطالعه بیشتر ر.ک : جعفر سبحانی، پرسشها و پاسخها، صص 182-185.. تأکید بر روش توصیفی از روشهای بسیار جالب قرآن، تأکید بر صفات و ویژگیها و عدم اصرار بر ذکر نام اشخاص است. شاید حکمت این روش، توجّه دادن امت به صفات و ویژگیهای خوب و بد در طول زمان است تا بر اساس اوصاف ذکر شده، به شناخت اشخاص و تطبیق صفات بر آنان بپردازند و اهمیّت و جایگاه اشخاص را با میزان صفات تجلّی یافته، در آنان بسنجند. روش (بیان توصیفی)، به قرآن، طراوت و تازگی و دوام میبخشد ؛ زیرا در هر برههای از زمان، زمینه تطبیق افراد و جوامع بر شاخصههای ذکر شده در قرآن فراهم میشود و امکان دستیابی به داوری قرآن در مسائل نو و فتنههای فردی و اجتماعی تأمین میگردد. قرآن کلام فصل است (انّه لقول فصل)؛ و بین حق و باطل تمییز میدهد و راهنمای انسان در فتنهها است ؛ چنان که پیامبر(ص) فرمود : (هنگامی که فتنهها چون پارههای شب تاریک، شما را فرا گرفت ؛ به قرآن روی آورید). از سوی دیگر، حکومت شایستگان، نیاز همیشگی جوامع دینی است و به بخشی از امت اسلامی و یا قطعهای خاصّ از تاریخ، اختصاص ندارد. برای راهنما و فصل الخطاب شدن در گسترهای چنین پهناور، بیان شاخصهها، شایستگیها و ویژگیهای صالحان و مفسدان، حقّ و باطل، خوب و بد و... بهترین راه شمرده میشود. بدین سبب قرآن - جز در موارد ضروری - از بردن نام مؤمنان، منافقان، حواریون، پادشاهان، مشرکان... صرف نظر کرده است تا مخاطبان قرآن، به صفات و ویژگیها - و نه نامها - توجّه کنند و امکان بهرهگیریهای نو از قرآن فراهم شود. بنابراین شیعه معتقد است مسلمانان در آیات بسیاری، به ائمه اطهار(ع) رهنمون شدهاند و وظیفه دارند با تطبیق ویژگیهای یاد شده در قرآن، امام خود را بشناسند و پاسخ نیازهای دینی، اجتماعی و سیاسی خود را از درگاه آنان جویا شوند. بر اساس همین نکته، امام باقر(ع) میفرماید : (مَن لم یَعرف اَمرَنا من القرآن لَم یَتَنَکّب الفِتَن)؛ ؛ (هر کس امر ولایت ما را از قرآن به دست نیاورد ؛ نمیتواند از فتنهها مصون بماند). از این روایت به دست میآید که امر ولایت اهل بیت(ع) - به خصوص امامت حضرت مهدی و تشکیل حکومت جهانی به دست او - در قرآن وجود دارد و توصیفات موجود در قرآن، ما را به این امر رهنمون میشود. در زمینه ظهور و قیام آن حضرت و جامعه آرمانی مهدوی، میتوان توصیفات و اشارات زیر را از قرآن به دست آورد : 1. غلبه نهایی حقّ بر باطل و شکست جبهه کفر و فساد و نفاق ر.ک : اسراء (17)، آیه 81. ؛ 2. جانشینی و خلافت مستضعفان بر روی زمین و حاکمیت صالحان و نیکان قصص (28)، آیه 5، انبیاء (21)، آیه 105. ؛ 3. گسترش و فراگیری دین حقّ در برههای خاص از زمان توبه (9)، آیه 23. ؛ 4. از آن روز موعود، تحت عناوین ایام اللّه ر.ک : جاثیه (45)، آیه 14، ابراهیم (14)، آیه 5.، وقت معلوم ر.ک : حجر (15)، آیات 36-38.، روز نصرت و پیروزی عنکبوت (29)، آیه 10. و طلوع فجر و سلامتی قدر (97)، آیه 50. و... یاد شده است ؛ 5. در آیاتی از آن حضرت با نامهای نعمت باطنی لقمان (31)، آیه 20 ، بقیة اللّه هود (11)، آیه 86.، کلمه باقیه زخرف (43)، آیه 28.، اولی الامر نساء (4)، آیه 59. ؛ مهتدون بقره (2)، آیه 9. (مهدی) ؛ اقامه کننده نماز حج (22)، آیه 41.، مضطرّ نمل (27)، آیه 62.، جنب اللَّه زمر (39)، آیه 56.، حزب اللَّه مجادله (58)، آیه 22.، فجر فجر (89)، آیه 1.، (نهار اذا تجلی) لیل (92)، آیه 2. و... نام برده است. 6. خداوند، (با مهدی موعود)، نور خود را کامل میکند صف (61)، آیه 8. ؛ 7. در آن عصر، زمین بعد از مرگش، زنده میشود حدید (57)، آیه 17. ؛ 8. او منصور از جانب خدا و انتقام گیرنده از دشمنان است شوری (42)، آیه 41. ؛ 9. زمین، به نور پروردگار، روشن خواهد شد زمر (39)، آیه 69. ؛ 10. در روز پیروزی، ایمان آوردن کافران، سودی به حالشان نخواهد داشت سجده (32)، آیه 29. ؛ 11. هر چه در روی زمین است، تسلیم و مطاع او خواهند شد آل عمران (3)، آیه 8. ؛ 12. حضرت مهدی (یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشاءُ) است نور (24)، آیه 35. 13. او تأمین کننده امنیت و آرامش در روی زمین است همان، آیه 55.. حکمت بیان اوصاف نتیجه اینکه اگر نام حضرت مهدی(عج) در قرآن نیست ؛ ولی صفات و خصوصیات حکومت او در قرآن وارد شده است. اصولاً قرآن در معرفی افراد، مصالح عالی را در نظر میگیرد. گاهی مصالح ایجاب میکند که افراد را با نام معرّفی کند و گاهی مصالح ایجاب میکند که تنها به صفات افراد بپردازد. این مسئله درباره حضرت مهدی(عج) بدین جهات است : یکم. تشکیل چنین حکومتی در مواردی، صریحاً و در موارد دیگر، به طور اشاره در قرآن وارد شده است. آیاتی که در سوره (توبه) و (صف) از انتشار و گسترش اسلام در سطح جهانی نوید میدهد ؛ مانند (لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ)؛ اشاره به تشکیل این حکومت است ؛ زیرا به تصریح مفسّران، مضمون این آیه - که پیشگویی از گسترش فراگیر و همه جانبه اسلام در سطح جهان است - هنوز تحقّق نپذیرفته است. دوّم. اگر نام امام زمان را نبرده، به جهت مصلحتی است که برای اهل فضل و درک مخفی نیست ؛ زیرا به همان علت که نام علی(ع) را نبرده، نام آن حضرت را نیز ذکر نکرده است. اگر نام این پیشوایان گرامی را میبرد، کینههای دیرینه بدر واحد و حنین، بار دیگر زنده میشد و لذا مطلب را به صورت کلی مطرح کرده و فرموده است : (أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ)؛ انبیاء (21)، آیه 105. ؛ بردن نام گذشتگان، (مانند لقمان و ذیالقرنین) قابل قیاس با افراد آینده نیست. درباره گذشتگان حسدها و کینهها تحریک نمیگردد و افراد سودجو و شهرت طلب، نمیتوانند از آن سوء استفاده کنند ؛ ولی بردن نام آیندگان، این محذور را دارد پرسشها و پاسخها، ص 185.. حال این سؤال مطرح میشود که : آیا ذکر نام، دردی را دوا میکند؟ تجربه تاریخی نشان میدهد که اگر هم در قرآن، به صراحت نام آن حضرت برده میشد، باز در طول تاریخ، شیادان و مدعیان دروغین مهدویت، پیدا میشدند و نام خود را امام زمان میگذاشتند تا از آب گلآلود ماهی بگیرند و از انتظار مردم، استفاده نادرست کنند. بر این اساس، شیوه قرآن مجید در رابطه با ائمه هدی(ع)، این است که به معرّفی شخصیت (ممتاز) و برجستگیهای آنان بپردازد ؛ نه معرّفی شخص. این نحوه بیان در مورد حضرت مهدی، گستردهتر و شفّافتر است. چون به ویژگیهای رفتاری آن حضرت و جامعه موعود نیز اشاره میکند. این خصوصیات و پیشبینیها تاکنون تحقّق نیافته و بر اساس روایات، تنها به دست مهدی (از فرزندان رسول خدا و فاطمه زهرا) تحقّق خواهد یافت. به هر حال معرّفی شخصیت و ویژگیها، زمینهساز پذیرش معقول و دور کننده از تبعیت و پیروی کورکورانه است. این روش - به ویژه در شرایطی که شخص از جهاتی تحت تبلیغات سوء قرار گرفته یا جامعه به هر دلیلی آمادگی پذیرش وی را نداشته باشد - بهترین روش است. این مسئله در مورد حضرت مهدی(عج) صادق است. سه. مهدی یا عیسی(ع) بحث بعدی در رابطه با این سؤال است که آیا صفات مذکور در قرآن (مانند بقیة اللَّه) میتواند در مورد حضرت عیسی صادق باشد؟ به یقین چنین نیست ؛ چون هیچ دلیل و شاهد روایی معتبری بر این نیست. تنها در روایت ضعیفی از اهل سنّت نقل شده که : (لا مهدی الاّ عیسی)؛ سنن ابن ماجه، ج 2، ص 1340، ح 4039.. توضیح آنکه برخی از خاورشناسان یا دیگر منکران ظهور حضرت مهدی(عج)، به حدیثی از محمدبن خالد جندی متوسّل میشوند که مهدی موعود را همان پیامبر خدا حضرت عیسی بن مریم دانسته است. در این باره بد نیست بدانیم که هیچ دانشمندی از جهان اسلام، دیده نشده که متعرّض این حدیث شده و آن را مورد تمسخر و انتقاد شدید قرار نداده باشد ؛ یعنی، این روایت بالاتفاق رد شده و پذیرفته نشده است. بیان بطلان و ردّ این حدیث نیازمند تلاش و کوشش نیست ؛ چون با تمام احادیث صحیح و متواتر مخالف است (به خصوص روایاتی که میگوید : مهدی، از فرزندان رسول خدا و فاطمه(س) است). اگر قرار باشد به آنچه روایت میشود - به همه اختلافها و گوناگون بودن آنها - استدلال شود ؛ در این صورت علم رجال و فن درایه، دانشی لغو و بیهوده خواهد بود... به هر حال در علم رجال، محمد بن خالد (راوی حدیث)، در زمره افراد دروغپرداز و مجهول معرّفی شده است. حدیث (لا مهدی الاّ عیسی)؛ فقط در سنن ابن ماجه و تنها از این راوی نقل شده است!! ذهبی (از علمای اهل سنّت) گوید : (ازدی گفته است : (این روایت) حدیث منکر و نادرستی است و ابو عبداللَّه حاکم گفته : ناشناخته و مجهول است. من میگویم : (لا مهدی الاّ عیسی بن مریم)؛ حدیثی نادرست است که ابن ماجه نقل کرده است میزال الاعتدال، ج 3، ص 535.. قرطبی هم میگوید : (و گفتهاش (ولا مهدیّ الاّ عیسی)؛ با احادیث این باب تعارض دارد... حدیثهای نقل شده از پیامبر(ص) در نصّ بر خروج مهدی از خاندانش و فرزند فاطمه، ثابت و صحیحتر از این حدیث است. پس باید بر اساس آنها قضاوت کرد، نه این یک روایت) التذکرة، ج 2، ص 701. و... . به هر حال از نظر علم رجال و درایه، این حدیث مردود است و با سایر احادیث معتبر و متواتر، تضاد دارد و از درجه اعتبار ساقط است ر.ک : سید ثامر هاشم العمیدی، مهدی منتظر در اندیشه اسلامی، صص 224 - 230.. به غیر از این روایت، هیچ کس ادعا نکرده است که مهدی، همان عیسی بن مریم است و آنگاه نتیجه گرفته شود که : (بقیة اللَّه) همان عیسی است!! قرآن در سوره (هود) میفرماید : (بَقِیَّتُ اللَّهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ)؛ هود (11)، آیه 86. ؛ (آنچه خداوند برای شما باقی گذاشته (از سرمایههای حلال)، برایتان بهتر است، اگر ایمان داشته باشید). امام باقر(ع) میفرماید : (این آیه، اولین آیهای است که قائم(عج) آن را تلاوت میکند و سپس میگوید : من بقیة اللَّه و حجّت خدا و نماینده او در زمین بر شما (مردم) هستم. (مردم به سوی او میآیند و بر او سلام میکنند) و نحوه سلامشان نیز چنین است : (السلام علیک یا بقیة الله فی ارضه)؛ تفسیر صافی، ج 2، ص 368، المهدی الموعود عند علماء اهل السنّة، ص 131.. امام صادق(ع) نیز به مردی فرمود که چنین به حضرت قائم سلام کند : (السلام علیک یا بقیة اللَّه)؛ سپس آن حضرت این آیه را قرائت فرمود : (بقیة الله خیرٌ لکم ان کنتم مؤمنین)؛ تفسیر فرات الکوفی، ص 63 ؛ کافی، ج 1، ص 411، ح 2.. بر اساس این روایات، (بقیة اللَّه) کسی به جز حضرت مهدی(عج) نیست و ربط دادن آن به (حضرت عیسی) بیپایه و نادرست است. اصولاً مسیحیان، حضرت عیسی را (بقیة اللَّه) - به آن معنایی که ما در نظر داریم - نمیدانند ؛ بلکه او را خدا (خدای پسر یا پسر خدا) میدانند!! در حالی که (بقیة اللَّه) به معنای باقی مانده و ذخیره خداوند است و مصداقی جز (حجة بن الحسن العسکری) ندارد. ظهور عیسی(ع) مسلمانان و مسیحیان، هر دو به ظهور عیسی مسیح(ع) در آخرالزمان اعتقاد دارند. پس اصل ظهور و بازگشت آن حضرت مورد پذیرش است ؛ اما بر اساس روایات معتبر، حضرت عیسی(ع) پس از قیام و ظهور امام مهدی(عج) ظهور کرده و تحت فرمان و رهبری او خواهد بود. در واقع یکی از یاران و وزیران امام مهدی(عج) و فرمانده قسمتی از سپاه آن حضرت، عیسی(ع) است. پیامبر(ص) در حدیثی میفرماید : (مهدی متوجّه میشود که عیسی در قدس (در نزدیکی مناره بیضاء) فرود آمده است ؛ در حالی که دستهای خود را بر بالهای دو فرشته نهاده، آب از موهایش فرو میچکد. پس (امام) مهدی میگوید : جلو بایست و با مردم نماز بخوان. عیسی میگوید : نماز برای تو اقامه شده است. پس عیسی پشت سر او نماز میخواند و با او بیعت میکند و میگوید : من به عنوان وزیر و معاون برانگیخته شدهام، نه به عنوان امیر و امام) الصراط المستقیم، ج 3، ص 22 ؛ یوم الخلاص، ج 1، ص 553.. پیامبر اکرم(ص) همچنین میفرماید : (مهدی از نسل من است ؛ وقتی خروج میکند، عیسی بن مریم برای یاریاش فرود میآید، او (مهدی) را پیش رو قرار داده، پشت سرش اقتدا میکند) اثبات الهداة، ج 3، ص 495، ح 255 ؛ الاحتجاج، ج 1، ص 47.. در روایت دیگری آمده است : (عیسی، وزیر قائم(عج) و پردهدار و جانشین آن حضرت است. به کرامت (و دستور) حضرت حجّت، امنیت را بر شرق و غرب عالم گسترش میدهد) معجم الاحادیث المهدی، ج 1، ص 530 ؛ حلیة الابرار، ج 2، ص 620.. نتیجه این مباحث آن است که به یقین آن منجی موعود - که مورد بشارت همه مکاتب و ادیان است و پیامبر اسلام نیز بارها به آن اشاره فرموده - حضرت مهدی(عج) است. و بقیة اللَّه نیز کسی جز او نیست. (مهدویت1، رحیم کارگر، کد: 6/500027)
مدتی پیش یکی از بچهها پرسید : چرا با وجود اینکه پیامبران و امامان(ع) همه از به وجود آمدن حکومت حضرت مهدی(عج) خبر دادهاند و خدا نیز در قرآن، در برابر چنین مسئله مهمّی سکوت نکرده ؛ اما چرا نامی (به طور مستقیم) از امام زمان(عج)برده نشده است؟! ما در پاسخ آیه (بقیة اللَّه خیر لکم) و آیهای که مربوط به جانشینی و خلیفة اللهی بشر بر روی زمین و این گونه آیات را آوردیم ؛ اما باز گفتند : بر مبنای گفته خود قرآن حضرت مسیح به آسمان رفته و هنوز زنده است و مسیحیان نیز معتقدند که (بقیة اللَّه)، همان عیسی مسیح است و سخنانی دیگر که بالاخره هم ایشان سخن ما را نپذیرفتند ؛ بدین وسیله میخواستم پاسخی که قانع کننده باشد و چون و چرایی نتوان در آن آورد، بیان کنید؟
مدتی پیش یکی از بچهها پرسید : چرا با وجود اینکه پیامبران و امامان(ع) همه از به وجود آمدن حکومت حضرت مهدی(عج) خبر دادهاند و خدا نیز در قرآن، در برابر چنین مسئله مهمّی سکوت نکرده ؛ اما چرا نامی (به طور مستقیم) از امام زمان(عج)برده نشده است؟! ما در پاسخ آیه (بقیة اللَّه خیر لکم) و آیهای که مربوط به جانشینی و خلیفة اللهی بشر بر روی زمین و این گونه آیات را آوردیم ؛ اما باز گفتند : بر مبنای گفته خود قرآن حضرت مسیح به آسمان رفته و هنوز زنده است و مسیحیان نیز معتقدند که (بقیة اللَّه)، همان عیسی مسیح است و سخنانی دیگر که بالاخره هم ایشان سخن ما را نپذیرفتند ؛ بدین وسیله میخواستم پاسخی که قانع کننده باشد و چون و چرایی نتوان در آن آورد، بیان کنید؟
این پرسش حاوی نکاتی است که مهمترین آن نحوه برداشت از آیات قرآن و استدلال به آن است. کسی که به قرآن استناد میجوید، باید احاطه کاملی بر روش تفسیر قرآن، آیات محکم و مشابه، مباحث تاریخی، معارف اعتقادی و... داشته باشد ؛ آنگاه بگوید : چون قرآن گفته : (حضرت عیسی زنده است) ؛ پس او همان (بقیة اللَّه) است. در حالی که بدون در نظر گرفتن این مسائل و با بیتوجّهی به سایر مفاهیم دینی و برداشت احتمالی (و کاملاً شخصی) ؛ نمیتوان نظری درست و یا شبههای اساسی ایراد کرد؟! به هر حال در پاسخ به این پرسش و بررسی روشهای (مفهوم سازی قرآن)، به چند نکته اشاره میشود :
یک. تبیین قرآن توسط پیامبر(ص)
عدم تصریح به خصوصیت و تعداد و نام امامان - از جمله حضرت مهدی - موضوعی استثنایی نیست. قرآن خود متکفّل بیان تمام مصادیق و جزئیات فروع معارف و دستورالعملها نیست تا عدم تصریح به نام امامان، امری خلاف انتظار و غیر موافق با سبک ویژه قرآن باشد. نماز نمونه خوبی از این قبیل مسائل است. در بین احکام و دستورات دین، نماز جایگاه و اهمیّت ویژهای دارد و تأکیدات فراوانی بر اقامه آن شده است :
(أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِکْرِی)؛ طه (20)، آیه 14. ؛
(الَّذِینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ)؛ حج (22)، آیه 41. ؛
(فَأَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ)؛ حج (22)، آیه 78. ؛
(أَقِمِ الصَّلاةَ طَرَفَیِ النَّهارِ)؛ هود (11)، آیه 114. و... .
اما به راستی آیا در آیات قرآن، نشانی از تعداد رکعتها و خصوصیات و جزئیات این فریضه، وجود دارد؟
قرآن درباره سایر دستورهای دین (مانند زکات، حج، خمس و...) نیز از این نظام پیروی کرده است ؛ یعنی، تکیه اصلی را بر تثبیت این واجبات گذاشته و بیان جزئیات و خصوصیات دیگر را به (سنّت) واگذار کرده است.
همین دغدغه و پاسخ آن، بر زبان ابوبصیر و امام صادق(ع) نیز جاری شده است. ابوبصیر درباره آیه 59 سوره نساء (أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرسول وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ)؛ به طرح پرسشی میپردازد. روشن است که تردید درباره (الله) و (الرسول) در میان نبود ؛ اما عبارت (اولی الامر) و اجمالی که در آن نهفته است، وی را بر آن داشت تا بپرسد : چرا قرآن نام و مشخصات (اولی الامر) را نبرده است؟ اگر واقعاً حق با شیعه است و مراد از آن، اهل بیت پیامبرند ؛ چرا آنان را به نام معرفی نکرد (فماله لم یسمَّ علیاً و اهل بیته)؛؟
امام صادق(ع) فرمود : (وقتی برای پیامبر(ص) آیه (نماز) نازل شد، خداوند در آن سه رکعت و چهار رکعت (نماز) را نام نبرد تا آنکه رسول خدا(ص) آن را شرح داد. آیه زکات نازل شد، خدا نفرمود که باید از چهل درهم، یک درهم داد ؛ بلکه رسول خدا آن را شرح کرد. آیه حج نازل شد و به مردم دستور نداد که هفت دور طواف کنند ؛ بلکه رسول خدا آن را برای مردم توضیح داد. آیه (أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرسول وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ)؛ درباره علی، حسن و حسین(ع) نازل شد و رسول خدا درباره علی(ع) فرمود : من به شما وصیت میکنم درباره کتاب خدا و خاندانم ؛ زیرا من از خدای عزّوجل خواستهام میانشان جدایی نیفکند تا آنها را کنار حوض به من رساند. خدا این خواست مرا برآورد...) اصول کافی، ج 1، ص 286 ؛ (انّ الرسول الیه نزلَت علیه الصلاة و لم یُسمّ لهم ثلاثاً و لا اربعاً حتی کان رسول اللّه هو الّذی فَسَّر لهم ذلک و نزلت علیه...)..
بر اساس این حدیث و بعضی ادله عقلی، وظیفه بیان مصداقها و موارد و نیز تبیین جزئیات بر عهده پیامبر(ص) است. این انگاره، شیعه را بر آن داشت تا بر سنّت پیامبر(ص) تأکید ورزد و بر عدم امکان اکتفا به قرآن در تشخیص امور پای فشارد. البته به نظر شیعه، مشروعیت و صحّت مندرجات و محتویات (سنّت)، از موافقت با قرآن و اصول حاکم بر آن به دست میآید. سند حجیت و اعتبار روایات، (قرآن) است ؛ ولی فهم صحیح معارف و وظایف دینی، بدون مراجعه به سنّت نبوی(ص) و احادیث اهل بیت(ع) ممکن نیست.
در اینجا ممکن است سؤال شود : رسول اکرم(ص) این معارف و احکام جزئی و تفسیری را از کجا به دست آورده است؟ از آیات قرآن استفاده میشود که جمع و قرائت آیات قرآن و نیز بیان مراد و مقاصد و شرح و تبیین آنها، از ناحیه خدای متعال است : (إِنَّ عَلَیْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ. فَإِذا قَرَأْناهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ. ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنا بَیانَهُ)؛ قیامت (75)، آیات 17 - 19. ؛ (جمع قرآن (کلمات در آیات، آیات در سورهها و...) و قرائت قرآن بر عهده ما است و هنگامی که بر تو قرآن را خواندیم، تو (پیامبر) نیز پیروی کن و قرآن را همینگونه بخوان. سپس توضیح آن (نیز) بر عهده ما است).
بنابراین بیان و تشریح مقاصد آیات هم از ناحیه خداوند است و وسیله وحی دیگری - جز وحی قرآنی - در اختیار پیامبر اکرم قرار میگیرد. قرآن میفرماید : (أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ)؛ نحل (16)، آیه 44. ؛ (ما بر تو آن را نازل کردیم تا برای مردم آنچه را به سوی ایشان نازل شده است، توضیح دهی و امید که آنان بیندیشند).
بر اساس این آیه، وظیفه تبیین و توضیح آیات قرآن - به خصوص در بیان جزئیات و مصداقها - بر عهده رسول خدا است و این مسئله، تمام سخنان پیامبر(ص) در زمینه معارف و دستورالعملهای دینی را شامل میشود.
این توضیحات نشان میدهد عدم ذکر مصداقها، به نام ائمه اطهار - به ویژه مهدی موعود - اختصاص ندارد و غالب معارف و احکام دینی را شامل میشود. بنابراین، برای شناخت نام امامان معصوم(ع) باید سراغ سنّت نبوی رفت ؛ همان گونه که در تفسیر و تبیین معارف و فرایض دینی، به آن نیازمندیم.
دو. روشهای مختلف معرفی شخصیتها
قرآن برای شناساندن شخصیتهای الهی، از سه راه وارد میشود و در موردی طبق مصالحی، از شیوه خاصی پیروی میکند :
2-1. معرفی با اسم ؛ چنان که قرآن در مواردی از پیامبر اسلام، به اسم یاد میکند : (وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاَّ رسول قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ)؛ آل عمران (3)، آیه 144. ؛ (محمد پیام آوری بیش نیست که پیش از او نیز پیامبرانی بودهاند).
2-2. معرّفی با عدد ؛ یکی از روشهای قرآن، معرفی با عدد است و لذا (نقباء بنی اسرائیل) را با عدد معرفی کرده است : (لَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثاقَ بَنِی إِسْرائِیلَ وَ بَعَثْنا مِنْهُمُ اثْنَیْ عَشَرَ نَقِیباً)؛ مائده (5)، آیه 12. ؛ (خداوند از بنیاسرائیل پیمان گرفت و از آنان دوازده مراقب برانگیختیم).
2-3. معرّفی با صفت ؛ یکی دیگر از طرق شناسایی شخصیتهای الهی، معرفی با صفت است. خداوند متعال در قرآن، کسانی را که باید مسلمانان از آنها اطاعت کنند، با صفت (اولی الامر) معرفی کرده است : (أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرسول وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ)؛ نساء (4)، آیه 59.. پس معرفی با صفات یکی از شیوههای صحیح معرفی است که درباره حضرت مهدی(عج) نیز صادق است برای مطالعه بیشتر ر.ک : جعفر سبحانی، پرسشها و پاسخها، صص 182-185..
تأکید بر روش توصیفی
از روشهای بسیار جالب قرآن، تأکید بر صفات و ویژگیها و عدم اصرار بر ذکر نام اشخاص است. شاید حکمت این روش، توجّه دادن امت به صفات و ویژگیهای خوب و بد در طول زمان است تا بر اساس اوصاف ذکر شده، به شناخت اشخاص و تطبیق صفات بر آنان بپردازند و اهمیّت و جایگاه اشخاص را با میزان صفات تجلّی یافته، در آنان بسنجند.
روش (بیان توصیفی)، به قرآن، طراوت و تازگی و دوام میبخشد ؛ زیرا در هر برههای از زمان، زمینه تطبیق افراد و جوامع بر شاخصههای ذکر شده در قرآن فراهم میشود و امکان دستیابی به داوری قرآن در مسائل نو و فتنههای فردی و اجتماعی تأمین میگردد. قرآن کلام فصل است (انّه لقول فصل)؛ و بین حق و باطل تمییز میدهد و راهنمای انسان در فتنهها است ؛ چنان که پیامبر(ص) فرمود : (هنگامی که فتنهها چون پارههای شب تاریک، شما را فرا گرفت ؛ به قرآن روی آورید). از سوی دیگر، حکومت شایستگان، نیاز همیشگی جوامع دینی است و به بخشی از امت اسلامی و یا قطعهای خاصّ از تاریخ، اختصاص ندارد.
برای راهنما و فصل الخطاب شدن در گسترهای چنین پهناور، بیان شاخصهها، شایستگیها و ویژگیهای صالحان و مفسدان، حقّ و باطل، خوب و بد و... بهترین راه شمرده میشود. بدین سبب قرآن - جز در موارد ضروری - از بردن نام مؤمنان، منافقان، حواریون، پادشاهان، مشرکان... صرف نظر کرده است تا مخاطبان قرآن، به صفات و ویژگیها - و نه نامها - توجّه کنند و امکان بهرهگیریهای نو از قرآن فراهم شود. بنابراین شیعه معتقد است مسلمانان در آیات بسیاری، به ائمه اطهار(ع) رهنمون شدهاند و وظیفه دارند با تطبیق ویژگیهای یاد شده در قرآن، امام خود را بشناسند و پاسخ نیازهای دینی، اجتماعی و سیاسی خود را از درگاه آنان جویا شوند. بر اساس همین نکته، امام باقر(ع) میفرماید : (مَن لم یَعرف اَمرَنا من القرآن لَم یَتَنَکّب الفِتَن)؛ ؛ (هر کس امر ولایت ما را از قرآن به دست نیاورد ؛ نمیتواند از فتنهها مصون بماند).
از این روایت به دست میآید که امر ولایت اهل بیت(ع) - به خصوص امامت حضرت مهدی و تشکیل حکومت جهانی به دست او - در قرآن وجود دارد و توصیفات موجود در قرآن، ما را به این امر رهنمون میشود. در زمینه ظهور و قیام آن حضرت و جامعه آرمانی مهدوی، میتوان توصیفات و اشارات زیر را از قرآن به دست آورد :
1. غلبه نهایی حقّ بر باطل و شکست جبهه کفر و فساد و نفاق ر.ک : اسراء (17)، آیه 81. ؛
2. جانشینی و خلافت مستضعفان بر روی زمین و حاکمیت صالحان و نیکان قصص (28)، آیه 5، انبیاء (21)، آیه 105. ؛
3. گسترش و فراگیری دین حقّ در برههای خاص از زمان توبه (9)، آیه 23. ؛
4. از آن روز موعود، تحت عناوین ایام اللّه ر.ک : جاثیه (45)، آیه 14، ابراهیم (14)، آیه 5.، وقت معلوم ر.ک : حجر (15)، آیات 36-38.، روز نصرت و پیروزی عنکبوت (29)، آیه 10. و طلوع فجر و سلامتی قدر (97)، آیه 50. و... یاد شده است ؛
5. در آیاتی از آن حضرت با نامهای نعمت باطنی لقمان (31)، آیه 20 ، بقیة اللّه هود (11)، آیه 86.، کلمه باقیه زخرف (43)، آیه 28.، اولی الامر نساء (4)، آیه 59. ؛ مهتدون بقره (2)، آیه 9. (مهدی) ؛ اقامه کننده نماز حج (22)، آیه 41.، مضطرّ نمل (27)، آیه 62.، جنب اللَّه زمر (39)، آیه 56.، حزب اللَّه مجادله (58)، آیه 22.، فجر فجر (89)، آیه 1.، (نهار اذا تجلی) لیل (92)، آیه 2. و... نام برده است.
6. خداوند، (با مهدی موعود)، نور خود را کامل میکند صف (61)، آیه 8. ؛
7. در آن عصر، زمین بعد از مرگش، زنده میشود حدید (57)، آیه 17. ؛
8. او منصور از جانب خدا و انتقام گیرنده از دشمنان است شوری (42)، آیه 41. ؛
9. زمین، به نور پروردگار، روشن خواهد شد زمر (39)، آیه 69. ؛
10. در روز پیروزی، ایمان آوردن کافران، سودی به حالشان نخواهد داشت سجده (32)، آیه 29. ؛
11. هر چه در روی زمین است، تسلیم و مطاع او خواهند شد آل عمران (3)، آیه 8. ؛
12. حضرت مهدی (یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشاءُ) است نور (24)، آیه 35.
13. او تأمین کننده امنیت و آرامش در روی زمین است همان، آیه 55..
حکمت بیان اوصاف
نتیجه اینکه اگر نام حضرت مهدی(عج) در قرآن نیست ؛ ولی صفات و خصوصیات حکومت او در قرآن وارد شده است. اصولاً قرآن در معرفی افراد، مصالح عالی را در نظر میگیرد. گاهی مصالح ایجاب میکند که افراد را با نام معرّفی کند و گاهی مصالح ایجاب میکند که تنها به صفات افراد بپردازد. این مسئله درباره حضرت مهدی(عج) بدین جهات است :
یکم. تشکیل چنین حکومتی در مواردی، صریحاً و در موارد دیگر، به طور اشاره در قرآن وارد شده است. آیاتی که در سوره (توبه) و (صف) از انتشار و گسترش اسلام در سطح جهانی نوید میدهد ؛ مانند (لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ)؛ اشاره به تشکیل این حکومت است ؛ زیرا به تصریح مفسّران، مضمون این آیه - که پیشگویی از گسترش فراگیر و همه جانبه اسلام در سطح جهان است - هنوز تحقّق نپذیرفته است.
دوّم. اگر نام امام زمان را نبرده، به جهت مصلحتی است که برای اهل فضل و درک مخفی نیست ؛ زیرا به همان علت که نام علی(ع) را نبرده، نام آن حضرت را نیز ذکر نکرده است. اگر نام این پیشوایان گرامی را میبرد، کینههای دیرینه بدر واحد و حنین، بار دیگر زنده میشد و لذا مطلب را به صورت کلی مطرح کرده و فرموده است : (أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ)؛ انبیاء (21)، آیه 105. ؛ بردن نام گذشتگان، (مانند لقمان و ذیالقرنین) قابل قیاس با افراد آینده نیست. درباره گذشتگان حسدها و کینهها تحریک نمیگردد و افراد سودجو و شهرت طلب، نمیتوانند از آن سوء استفاده کنند ؛ ولی بردن نام آیندگان، این محذور را دارد پرسشها و پاسخها، ص 185..
حال این سؤال مطرح میشود که : آیا ذکر نام، دردی را دوا میکند؟
تجربه تاریخی نشان میدهد که اگر هم در قرآن، به صراحت نام آن حضرت برده میشد، باز در طول تاریخ، شیادان و مدعیان دروغین مهدویت، پیدا میشدند و نام خود را امام زمان میگذاشتند تا از آب گلآلود ماهی بگیرند و از انتظار مردم، استفاده نادرست کنند.
بر این اساس، شیوه قرآن مجید در رابطه با ائمه هدی(ع)، این است که به معرّفی شخصیت (ممتاز) و برجستگیهای آنان بپردازد ؛ نه معرّفی شخص. این نحوه بیان در مورد حضرت مهدی، گستردهتر و شفّافتر است. چون به ویژگیهای رفتاری آن حضرت و جامعه موعود نیز اشاره میکند. این خصوصیات و پیشبینیها تاکنون تحقّق نیافته و بر اساس روایات، تنها به دست مهدی (از فرزندان رسول خدا و فاطمه زهرا) تحقّق خواهد یافت.
به هر حال معرّفی شخصیت و ویژگیها، زمینهساز پذیرش معقول و دور کننده از تبعیت و پیروی کورکورانه است. این روش - به ویژه در شرایطی که شخص از جهاتی تحت تبلیغات سوء قرار گرفته یا جامعه به هر دلیلی آمادگی پذیرش وی را نداشته باشد - بهترین روش است. این مسئله در مورد حضرت مهدی(عج) صادق است.
سه. مهدی یا عیسی(ع)
بحث بعدی در رابطه با این سؤال است که آیا صفات مذکور در قرآن (مانند بقیة اللَّه) میتواند در مورد حضرت عیسی صادق باشد؟ به یقین چنین نیست ؛ چون هیچ دلیل و شاهد روایی معتبری بر این نیست. تنها در روایت ضعیفی از اهل سنّت نقل شده که : (لا مهدی الاّ عیسی)؛ سنن ابن ماجه، ج 2، ص 1340، ح 4039.. توضیح آنکه برخی از خاورشناسان یا دیگر منکران ظهور حضرت مهدی(عج)، به حدیثی از محمدبن خالد جندی متوسّل میشوند که مهدی موعود را همان پیامبر خدا حضرت عیسی بن مریم دانسته است. در این باره بد نیست بدانیم که هیچ دانشمندی از جهان اسلام، دیده نشده که متعرّض این حدیث شده و آن را مورد تمسخر و انتقاد شدید قرار نداده باشد ؛ یعنی، این روایت بالاتفاق رد شده و پذیرفته نشده است.
بیان بطلان و ردّ این حدیث نیازمند تلاش و کوشش نیست ؛ چون با تمام احادیث صحیح و متواتر مخالف است (به خصوص روایاتی که میگوید : مهدی، از فرزندان رسول خدا و فاطمه(س) است). اگر قرار باشد به آنچه روایت میشود - به همه اختلافها و گوناگون بودن آنها - استدلال شود ؛ در این صورت علم رجال و فن درایه، دانشی لغو و بیهوده خواهد بود... به هر حال در علم رجال، محمد بن خالد (راوی حدیث)، در زمره افراد دروغپرداز و مجهول معرّفی شده است. حدیث (لا مهدی الاّ عیسی)؛ فقط در سنن ابن ماجه و تنها از این راوی نقل شده است!!
ذهبی (از علمای اهل سنّت) گوید : (ازدی گفته است : (این روایت) حدیث منکر و نادرستی است و ابو عبداللَّه حاکم گفته : ناشناخته و مجهول است. من میگویم : (لا مهدی الاّ عیسی بن مریم)؛ حدیثی نادرست است که ابن ماجه نقل کرده است میزال الاعتدال، ج 3، ص 535..
قرطبی هم میگوید : (و گفتهاش (ولا مهدیّ الاّ عیسی)؛ با احادیث این باب تعارض دارد... حدیثهای نقل شده از پیامبر(ص) در نصّ بر خروج مهدی از خاندانش و فرزند فاطمه، ثابت و صحیحتر از این حدیث است. پس باید بر اساس آنها قضاوت کرد، نه این یک روایت) التذکرة، ج 2، ص 701. و... .
به هر حال از نظر علم رجال و درایه، این حدیث مردود است و با سایر احادیث معتبر و متواتر، تضاد دارد و از درجه اعتبار ساقط است ر.ک : سید ثامر هاشم العمیدی، مهدی منتظر در اندیشه اسلامی، صص 224 - 230.. به غیر از این روایت، هیچ کس ادعا نکرده است که مهدی، همان عیسی بن مریم است و آنگاه نتیجه گرفته شود که : (بقیة اللَّه) همان عیسی است!!
قرآن در سوره (هود) میفرماید : (بَقِیَّتُ اللَّهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ)؛ هود (11)، آیه 86. ؛ (آنچه خداوند برای شما باقی گذاشته (از سرمایههای حلال)، برایتان بهتر است، اگر ایمان داشته باشید).
امام باقر(ع) میفرماید : (این آیه، اولین آیهای است که قائم(عج) آن را تلاوت میکند و سپس میگوید : من بقیة اللَّه و حجّت خدا و نماینده او در زمین بر شما (مردم) هستم. (مردم به سوی او میآیند و بر او سلام میکنند) و نحوه سلامشان نیز چنین است : (السلام علیک یا بقیة الله فی ارضه)؛ تفسیر صافی، ج 2، ص 368، المهدی الموعود عند علماء اهل السنّة، ص 131..
امام صادق(ع) نیز به مردی فرمود که چنین به حضرت قائم سلام کند : (السلام علیک یا بقیة اللَّه)؛ سپس آن حضرت این آیه را قرائت فرمود : (بقیة الله خیرٌ لکم ان کنتم مؤمنین)؛ تفسیر فرات الکوفی، ص 63 ؛ کافی، ج 1، ص 411، ح 2..
بر اساس این روایات، (بقیة اللَّه) کسی به جز حضرت مهدی(عج) نیست و ربط دادن آن به (حضرت عیسی) بیپایه و نادرست است. اصولاً مسیحیان، حضرت عیسی را (بقیة اللَّه) - به آن معنایی که ما در نظر داریم - نمیدانند ؛ بلکه او را خدا (خدای پسر یا پسر خدا) میدانند!! در حالی که (بقیة اللَّه) به معنای باقی مانده و ذخیره خداوند است و مصداقی جز (حجة بن الحسن العسکری) ندارد.
ظهور عیسی(ع)
مسلمانان و مسیحیان، هر دو به ظهور عیسی مسیح(ع) در آخرالزمان اعتقاد دارند. پس اصل ظهور و بازگشت آن حضرت مورد پذیرش است ؛ اما بر اساس روایات معتبر، حضرت عیسی(ع) پس از قیام و ظهور امام مهدی(عج) ظهور کرده و تحت فرمان و رهبری او خواهد بود. در واقع یکی از یاران و وزیران امام مهدی(عج) و فرمانده قسمتی از سپاه آن حضرت، عیسی(ع) است. پیامبر(ص) در حدیثی میفرماید : (مهدی متوجّه میشود که عیسی در قدس (در نزدیکی مناره بیضاء) فرود آمده است ؛ در حالی که دستهای خود را بر بالهای دو فرشته نهاده، آب از موهایش فرو میچکد. پس (امام) مهدی میگوید : جلو بایست و با مردم نماز بخوان. عیسی میگوید : نماز برای تو اقامه شده است. پس عیسی پشت سر او نماز میخواند و با او بیعت میکند و میگوید : من به عنوان وزیر و معاون برانگیخته شدهام، نه به عنوان امیر و امام) الصراط المستقیم، ج 3، ص 22 ؛ یوم الخلاص، ج 1، ص 553..
پیامبر اکرم(ص) همچنین میفرماید : (مهدی از نسل من است ؛ وقتی خروج میکند، عیسی بن مریم برای یاریاش فرود میآید، او (مهدی) را پیش رو قرار داده، پشت سرش اقتدا میکند) اثبات الهداة، ج 3، ص 495، ح 255 ؛ الاحتجاج، ج 1، ص 47..
در روایت دیگری آمده است : (عیسی، وزیر قائم(عج) و پردهدار و جانشین آن حضرت است. به کرامت (و دستور) حضرت حجّت، امنیت را بر شرق و غرب عالم گسترش میدهد) معجم الاحادیث المهدی، ج 1، ص 530 ؛ حلیة الابرار، ج 2، ص 620..
نتیجه این مباحث آن است که به یقین آن منجی موعود - که مورد بشارت همه مکاتب و ادیان است و پیامبر اسلام نیز بارها به آن اشاره فرموده - حضرت مهدی(عج) است. و بقیة اللَّه نیز کسی جز او نیست. (مهدویت1، رحیم کارگر، کد: 6/500027)