دولت موسوی از لحاظ اقتصادی با چه فرازوفرودهایی همراه بود؟ مردم از چه سطحی از رفاه و تولید سرانه برخوردار بودند؟ ابعاد و حجم دولت در اقتصاد به چه میزان بود؟ وضعیت مالی دولت در آن زمان چگونه بود؟ رشد بخشهای مختلف اقتصادی چگونه بود؟ نوع موضعگیریهای موسوی از دیدگاه اقتصادی، در دههی اول انقلاب، به اقتصاد دولتمحور موسوم بود و این اعتقاد ایشان باعث بروز یک دولت دیوانسالاری در کشور گردید که البته در دهههای دوم و سوم انقلاب، این نوع اقتصاد مورد نقد برخی نخبگان جامعه و از جمله طرفداران تند و منتقدان آن دوره قرار گرفت. البته در همان زمان هم علیرغم تذکرات مکرر حضرت امام (ره) مبنی بر مشارکت مردم و ایفای نقش نظارتی دولت، موسوی همچنان بدنهی دولت را گسترش داد؛ به طوری که یکی از معضلات جدی نظام، گستردگی فعالیت دولتی در بخش اقتصادی و اداری بود. هرچند سیاستهای انقباضی دولت در آن دوران و به ویژه توزیع کالاهای اساسی با کوپن، شهرت فراوان یافت و موجب شد تأثیرات منفی جنگ کاسته شود و کشور با کمترین بودجه در زیر بیشترین فشارهای سیاسی و بینالمللی اداره شود؛ اما علیرغم تمام این مزایا، در دوران نخستوزیری وی، مخالفتهای زیادی با برنامههای اقتصادی دولت صورت میگرفت و کاستیهای مختلفی نیز در سیاستها دیده میشد که در ادامه به برخی از این موارد اشاره میکنیم: در صحنهی اجتماعی و فرهنگی، یک طبقهی جدیدی به وجود آمد که از پیوند رانتی اقتصاد دولتی رشد کردند. بر این اساس، بسیاری ایجاد فساد و شکلگیری طبقهی جدید سرمایهداری نامشروع و کاسته شدن از ارزشهای اجتماعی را از نتایج تأکید شدید دولت موسوی به دخالت صد درصدی قوهی مجریه در اقتصاد میداند. گسترش اقتصاد دولتی دولت در این دوران، به صورت مستمر، بار خود را با دولتی کردن اقتصاد سنگینتر میکرد؛ تا جایی که شرکتهای دولتی در این دوران زیاندهترین شرکتها بودند و دولت هم قادر نبود آن گونه که باید به این شرکتها کمک کند. همچنین در دورهی دولتهای سوم و چهارم، ناهماهنگی نهادهای ایجادشده، بینظمی شدیدی در امور اجرایی کشور، به خصوص در مورد تعدد نهادهای تصمیمگیری، ایجاد کرده بود. این امر تا آنجایی ادامه یافت که بسیاری از مردم از بوروکراسیهای اداری به تنگ آمدند و خواستار افزایش ارتباط مسئولان دولتی با مردم شدند. همچنین در صحنهی اجتماعی و فرهنگی، یک طبقهی جدیدی به وجود آمد که از پیوند رانتی اقتصاد دولتی رشد کردند. بر این اساس، بسیاری ایجاد فساد و شکلگیری طبقهی جدید سرمایهداری نامشروع و کاسته شدن از ارزشهای اجتماعی را از نتایج تأکید شدید دولت موسوی به دخالت صد درصدی قوهی مجریه در اقتصاد میداند. بعد از اتخاذ چنین تدابیری بود که بسیاری از نابسامانیها در اقتصاد شکل گرفت. عدهی زیادی از واردکنندگان و صادرکنندگان دست از فعالیت کشیدند و سرمایههای خود را برای سرمایهگذاری به خارج از کشور بردند؛ چرا که اقتصاد فربهی دولتی زمینه را برای آنها تنگ میکرد. از سویی دیگر، خروج سرمایهگذاران موجب افزایش نرخ بیکاری و رجوع نیروی کار به بازار و در نهایت، موجب افزایش و تعدد واحدهای صنفی شد. گسترش ساختارهای دولتی به نحوی در دولت موسوی سریع بود که نمایندگان، کاهش حجم دولت را یکی از مبانیهای اصلی حرکت اقتصادی کشور در قالب برنامههای پنجسالهی توسعه قرار دادند. استقراض و کسری بودجه کسری بودجهی دولت در این سالها همواره از سال گذشتهی آن بیشتر میشد. این در حالی بود که دولت تنها از یکهفتم بودجه برای جنگ استفاده میکرد، ولی به دلیل سیاستهای غلط اقتصادی، دولتی کردن امور و... زمانی که که دولت به هاشمی رفسنجانی تحویل داده شد، در حدود 52 درصد کسری بودجه وجود داشت که این کسری به دلیل استقراضهای فراوان از بانک مرکزی بود. کسری بودجهی دولت، عامل اصلی بدهی انباشته به بانک مرکزی است. به عنوان مثال، بر خلاف قانون اساسی، دولت در سال 1367 لایحهای با مهر سرّی به مجلس داد که در آن استقراض از بانک مرکزی را خواستار شده بود. لذا در این سال از حدود 400 میلیارد تومان مخارج دولت، حدود یکصد میلیارد آن را از بانک مرکزی قرض کردیم. همچنین در این دوران، اسکناس فراوان و بدون پشتوانه، توسط بانک مرکزی چاپ میشد و دولت برای رفع کسری بودجه، مدام از این طریق استقراض میکرد. البته چاپ اسکناس در کشور یک امر طبیعی است؛ یعنی در هر سال، در حد تورم اسکناس منتشر میشود، اما زمانی که این عمل با نقدینگی فراوان همراه میشود، آثار منفی زیادی از خود بر جای میگذارد. بنابراین یکی از اصلیترین دلایل تورم در زمان دولتهای سوم و چهارم، چاپ اسکناس بدون پشتوانه و افزایش غیرمنطقی نقدینگی بود. کمتوجهی به تولید عقبماندگی در امکانات زیربنایی و زیرساختها در این هشت سال، مشکلات زیادی را بر دوش شمار مردم گذاشت. بودجههای جاری دولت در این سالها همواره رقمی بیش از بودجههای عمرانی داشت. به عنوان مثال، در سال 1367، به قیمت ثابت، حدود 30 میلیارد تومان بودجهی عمرانی مصوب شد و این در حالی بود که بودجهی جاری کشور در حدود شش برابر بودجهی عمرانی رقم خورد. در این دوران، طرحهای ناتمام بسیاری داشتیم. برای نمونه، در این هشت سال، اقدامی در جهت تولید نیروگاه نکردیم و به تبع آن، با خاموشیهای فراوان مواجه بودیم. برای شهرهای کشور فاضلاب ساخته نشد و نتوانستیم به بسیاری از شهرهای کشور آب برسانیم که بسیاری از این شهرها با مشکل کمآبی مواجه بودند. همچنین در آن دوران، ساختوساز در شرایط بسیار بدی قرار داشت؛ چرا که ما مصالحی در دسترس نداشتیم که اقدام به احداث مسکن نماییم. بنابراین در این دوره، مشکل عمدهی اقتصاد ما، در پایین بودن تولید ناخالص ملی، عدم سرمایهگذاری و به کار گرفته نشدن نیروها در صنایع مولد و ارزشافزا بوده است. ناتوانی از رسیدگی به محرومان مشکل دیگر، محرومیت شدید بخشهای محروم کشور و نیز خانوادههای شهدا و جانبازان بود. یکی از اهداف انقلاب اسلامی رسیدگی به محرومان و کاهش فاصلهی طبقاتی است؛ اما در آن دوران نزدیک به پنجاه درصد جامعه از امکاناتی نظیر آب، برق، آموزش، بهداشت، راه و کار محروم بودند. سهم سرانهی کشور از تولید ناخالص داخلی در سال 1367 حدود 23 هزار ریال بود، در حالی که این رقم در سالهای قبل از 1360، نزدیک به 40 هزار تومان بود؛ یعنی در این دوران، حدود 50 درصد از قدرت خرید مردم کاهش یافت و فقر طبقهی مستضعف در کشور تشدید گردید. وابستگی به یارانهها مشکل دیگر کشور، وابستگی فراوان مردم به سوبسید (یارانه) و هزینهی دولت بود. عمدهی مایحتاج زندگی مردم، مانند نان، قند، چای و گوشت، شکر، شیر و روغن نباتی، وابستگی زیادی به کمک دولت داشت و این در حالی بود که زندگی سوبسیدی و کوپنی اساساً حرکت جامعه را در راه دستیابی به توسعهی مورد نظر کُند میکرد. اما این گونه نگاه به اقتصاد، که به عقیدهی بسیاری همان تفکر سوسیالیستی چپ بود، مضرات زیادی را برای کشور به همراه داشت که سرمنشأ فسادهای اقتصادی و شکلگیری پایههای تبعیض اولیه میان طبقات مختلف اجتماعی بود. لذا دولت موسوی بدون توجه به هشدارهای کارشناسان، همچنان به رویهی خود در مورد یارانههای بیحدوحصر به کالاها و اقلام مختلف ادامه میداد. گسترش فساد و اقتصاد زیرزمینی یکی دیگر از معضلات افزایش حجم دولت در زمان نخستوزیری موسوی، گسترش فساد اداری و تقویت بازارهای زیرزمینی بود. توسعهی بازارهای زیرزمینی و مشاغل کاذب، از قبیل فروش ارز و کوپن و احتکار مواد غذایی، از دیگر مشکلات دولت بود. نبود معیارهای ارزشمند فرهنگی و اقتصادی و نداشتن برنامهی صحیح و منطبق بر سیاستهای توسعه، دست به دست هم داده بود و تنها بر ناهنجاریهای توزیع دولتی دامن میزد. حضور جدی دولت در عرصههای توزیع در زمان جنگ قابل دفاع بود؛ اما در بسیاری از موارد، دولتی کردن اقتصاد در آن دوره، نه مبتنی به اقتضاهای جنگ، بلکه به دلیل غلبهی گرایشهای دولتسالارانه در دولت بود. به ازای یک درصد ارزش افزوده در بخش کشاورزی، به طور متوسط، رشد اقتصاد به میزان 13/0 درصد افزایش مییابد. همچنین به ازای یک درصد افزایش سرمایهگذاری در بخش کشاورزی، تولید ملی به طور متوسط، 15/0 درصد افزایش مییابد. اما تمام این محاسن در دولت موسوی نادیده گرفته شد و تنها فعالیت بخش خدمات با رشد همراه بود. توجه ناکافی به کشاورزی یکی از مشکلات مهم دولت میرحسین موسوی نداشتن توجه کافی به بخش کشاورزی و فراهم نشدن زیرساختهای توسعهی آن بود که از یک سو بر افزایش نرخ بیکاری و آمار مهاجرت تأثیر گذاشت و از سوی دیگر، کشور را به واردات محصولات کشاورزی وابستهتر کرد. بر اساس تحقیقات علمی صورتگرفته، به ازای یک درصد ارزش افزوده در بخش کشاورزی، به طور متوسط، رشد اقتصاد به میزان 13/0 درصد افزایش مییابد. همچنین به ازای یک درصد افزایش سرمایهگذاری در بخش کشاورزی، تولید ملی به طور متوسط، 15/0 درصد افزایش مییابد. اما تمام این محاسن در دولت موسوی نادیده گرفته شد و تنها فعالیت بخش خدمات با رشد همراه بود. به طور مثال، در سال 1366، یکچهارم درآمد نفتی کشور صرف واردات محصولات کشاورزی شد. علاوه بر آن، به کشاورزی به اندازهی کافی بها داده نشد. کشاورزان با کمبود تراکتور و کمباین مواجه بودند و به همین دلیل، گاهی اوقات محصول از روی زمین برداشت نمیشد. همچنین طی سالهای 1363 تا 1367، بهرهوری آب کشاورزی، همانند بهرهوری از سایر منابع، در سطحی بسیار پایین و غیرقابل قبول قرار داشت. رشد فزایندهی تورم همان طور که اشاره شد، دولت موسوی در سال 1360 مدیریت اقتصاد ایران را پس از شروع جنگ با تورم 23درصدی تحویل گرفت. هرچند در اولین سال نخستوزیری او نرخ تورم 2 دهم درصد رشد کرد، ولی او توانست در قالب یک سیر نزولی، نرخ تورم را تا سال 1364 به کمتر از 10 درصد، یعنی حدود 6 درصد برساند. بدین ترتیب، افتخار ثبت نرخ تورم تکرقمی به نام دولت موسوی رقم خورد؛ اما یک سال بعد، نرخ تورم تا نزدیکی 23 درصد صعود کرد و دو سال پایانی دولت او نیز شاهد رخداد نرخ تورم بیش از 28 درصد بود. در مجموع، هشت سال نخستوزیری میرحسین موسوی، با میانگین نرخ تورم 2/19درصدی، در سال 1368 پایان یافت و رشد قیمت کالاها در این دولت همچنان یکی از مشکلات لاینحل باقی ماند. همچنین رشد قیمت کالاهای اساسی و به خصوص میوه و مرکبات، در ایام پایانی سال، اعتراضات زیادی در مجلس شورای اسلامی و همچنین در متن جامعه به دنبال داشت. ثابت نگاه داشتن نرخ ارز یکی از مسائلی که دولت بر آن اصرار داشت، مسئلهی ثابت نگه داشتن نرخ ارز بود. دولت اصرار داشت که نرخ ارز، علیرغم وجود کسری بودجهی زیاد، حتماً باید ثابت بماند. این در حالی بود که دولت میتوانست از راههای مختلف، این کسری را جبران نماید؛ اما با این وجود، نرخ ارز را در رقم هفت تومان ثابت نگه داشت و کسری بودجه تا 52 درصد افزایش پیدا کرد. این امر منجر به ایجاد نقدینگی و تورم بالا گردید. هرچند کالاها به صورت کوپنی به دست مردم میرسیدند، اما تورم بالا و رکود اقتصادی، موجب سقوط یکی از شاخصهای مهم اقتصاد کلان به نام رشد ناخالص داخلی شد. سهمیهبندی اختلاف در مورد سهمیهبندی نیز از دیگر محورهای چالش مخالفان با سیاستهای اقتصادی موسوی و جناح چپ به شمار میرود. طبق آمار دوران جنگ، در دولت اول مهندس موسوی، کشور حدود 7 میلیارد دلار درآمد نفتی داشته که 3 میلیارد دلار آن هزینهی جنگ شده، 3 میلیارد دلار نیز برای خرید کالاهای ضروری مردم هزینه شده و تنها یک میلیارد دلار برای هزینههای معمول در اختیار دولت قرار داشته است. مهندس موسوی و حامیان او معتقد بودند حتی کشورهایی مانند انگلستان و ژاپن نیز در مقاطعی چارهای جز سهمیهبندی برای نجات مردم نداشتهاند. در مقابل، جریان راست با هر گونه سهمیهبندی مخالف بود و اعلام میکرد کوپنیسم (همان سهمیهبندی و اعطای ارزاق با کوپن) تداعی تفکر کمونیسم است و مردم را بیش از پیش محتاج انفاق دولت میکند. بدون تردید در آن زمان، اگر کشور برای حفظ استقلال و تمامیت ارضی خود، برنامههای اجرایی و طرحهای متناسب با اقتصاد مقاومتی را شکل نمیداد، نمیتوانست هشت سال با محدودیت درآمدهای ارزی، که در بعضی از سالها کمتر از 7 میلیارد دلار بود، هم هزینههای جنگ را بپردازد و هم در حد مقدور، کالاهای اساسی و مورد نیاز را در اختیار عامهی مردم قرار دهد؛ اما با این حال نباید از نظر دور داشت که علاوه بر برخی موفقیتها، کاستیها و ایرادات وارده در تصمیمات اقتصادی دولت، اثرات خود را حتی تا به امروز، در کشور بر جای گذاشته است که به برخی از آنها در مقالهی حاضر اشاره شد.(بهزاد رادنسب ؛ کارشناس ارشد اقتصاد/ برهان)
دولت موسوی از لحاظ اقتصادی با چه فرازوفرودهایی همراه بود؟ مردم از چه سطحی از رفاه و تولید سرانه برخوردار بودند؟ ابعاد و حجم دولت در اقتصاد به چه میزان بود؟ وضعیت مالی دولت در آن زمان چگونه بود؟ رشد بخشهای مختلف اقتصادی چگونه بود؟
دولت موسوی از لحاظ اقتصادی با چه فرازوفرودهایی همراه بود؟ مردم از چه سطحی از رفاه و تولید سرانه برخوردار بودند؟ ابعاد و حجم دولت در اقتصاد به چه میزان بود؟ وضعیت مالی دولت در آن زمان چگونه بود؟ رشد بخشهای مختلف اقتصادی چگونه بود؟
نوع موضعگیریهای موسوی از دیدگاه اقتصادی، در دههی اول انقلاب، به اقتصاد دولتمحور موسوم بود و این اعتقاد ایشان باعث بروز یک دولت دیوانسالاری در کشور گردید که البته در دهههای دوم و سوم انقلاب، این نوع اقتصاد مورد نقد برخی نخبگان جامعه و از جمله طرفداران تند و منتقدان آن دوره قرار گرفت. البته در همان زمان هم علیرغم تذکرات مکرر حضرت امام (ره) مبنی بر مشارکت مردم و ایفای نقش نظارتی دولت، موسوی همچنان بدنهی دولت را گسترش داد؛ به طوری که یکی از معضلات جدی نظام، گستردگی فعالیت دولتی در بخش اقتصادی و اداری بود.
هرچند سیاستهای انقباضی دولت در آن دوران و به ویژه توزیع کالاهای اساسی با کوپن، شهرت فراوان یافت و موجب شد تأثیرات منفی جنگ کاسته شود و کشور با کمترین بودجه در زیر بیشترین فشارهای سیاسی و بینالمللی اداره شود؛ اما علیرغم تمام این مزایا، در دوران نخستوزیری وی، مخالفتهای زیادی با برنامههای اقتصادی دولت صورت میگرفت و کاستیهای مختلفی نیز در سیاستها دیده میشد که در ادامه به برخی از این موارد اشاره میکنیم:
در صحنهی اجتماعی و فرهنگی، یک طبقهی جدیدی به وجود آمد که از پیوند رانتی اقتصاد دولتی رشد کردند. بر این اساس، بسیاری ایجاد فساد و شکلگیری طبقهی جدید سرمایهداری نامشروع و کاسته شدن از ارزشهای اجتماعی را از نتایج تأکید شدید دولت موسوی به دخالت صد درصدی قوهی مجریه در اقتصاد میداند.
گسترش اقتصاد دولتی
دولت در این دوران، به صورت مستمر، بار خود را با دولتی کردن اقتصاد سنگینتر میکرد؛ تا جایی که شرکتهای دولتی در این دوران زیاندهترین شرکتها بودند و دولت هم قادر نبود آن گونه که باید به این شرکتها کمک کند. همچنین در دورهی دولتهای سوم و چهارم، ناهماهنگی نهادهای ایجادشده، بینظمی شدیدی در امور اجرایی کشور، به خصوص در مورد تعدد نهادهای تصمیمگیری، ایجاد کرده بود. این امر تا آنجایی ادامه یافت که بسیاری از مردم از بوروکراسیهای اداری به تنگ آمدند و خواستار افزایش ارتباط مسئولان دولتی با مردم شدند.
همچنین در صحنهی اجتماعی و فرهنگی، یک طبقهی جدیدی به وجود آمد که از پیوند رانتی اقتصاد دولتی رشد کردند. بر این اساس، بسیاری ایجاد فساد و شکلگیری طبقهی جدید سرمایهداری نامشروع و کاسته شدن از ارزشهای اجتماعی را از نتایج تأکید شدید دولت موسوی به دخالت صد درصدی قوهی مجریه در اقتصاد میداند.
بعد از اتخاذ چنین تدابیری بود که بسیاری از نابسامانیها در اقتصاد شکل گرفت. عدهی زیادی از واردکنندگان و صادرکنندگان دست از فعالیت کشیدند و سرمایههای خود را برای سرمایهگذاری به خارج از کشور بردند؛ چرا که اقتصاد فربهی دولتی زمینه را برای آنها تنگ میکرد. از سویی دیگر، خروج سرمایهگذاران موجب افزایش نرخ بیکاری و رجوع نیروی کار به بازار و در نهایت، موجب افزایش و تعدد واحدهای صنفی شد. گسترش ساختارهای دولتی به نحوی در دولت موسوی سریع بود که نمایندگان، کاهش حجم دولت را یکی از مبانیهای اصلی حرکت اقتصادی کشور در قالب برنامههای پنجسالهی توسعه قرار دادند.
استقراض و کسری بودجه
کسری بودجهی دولت در این سالها همواره از سال گذشتهی آن بیشتر میشد. این در حالی بود که دولت تنها از یکهفتم بودجه برای جنگ استفاده میکرد، ولی به دلیل سیاستهای غلط اقتصادی، دولتی کردن امور و... زمانی که که دولت به هاشمی رفسنجانی تحویل داده شد، در حدود 52 درصد کسری بودجه وجود داشت که این کسری به دلیل استقراضهای فراوان از بانک مرکزی بود. کسری بودجهی دولت، عامل اصلی بدهی انباشته به بانک مرکزی است. به عنوان مثال، بر خلاف قانون اساسی، دولت در سال 1367 لایحهای با مهر سرّی به مجلس داد که در آن استقراض از بانک مرکزی را خواستار شده بود. لذا در این سال از حدود 400 میلیارد تومان مخارج دولت، حدود یکصد میلیارد آن را از بانک مرکزی قرض کردیم. همچنین در این دوران، اسکناس فراوان و بدون پشتوانه، توسط بانک مرکزی چاپ میشد و دولت برای رفع کسری بودجه، مدام از این طریق استقراض میکرد. البته چاپ اسکناس در کشور یک امر طبیعی است؛ یعنی در هر سال، در حد تورم اسکناس منتشر میشود، اما زمانی که این عمل با نقدینگی فراوان همراه میشود، آثار منفی زیادی از خود بر جای میگذارد. بنابراین یکی از اصلیترین دلایل تورم در زمان دولتهای سوم و چهارم، چاپ اسکناس بدون پشتوانه و افزایش غیرمنطقی نقدینگی بود.
کمتوجهی به تولید
عقبماندگی در امکانات زیربنایی و زیرساختها در این هشت سال، مشکلات زیادی را بر دوش شمار مردم گذاشت. بودجههای جاری دولت در این سالها همواره رقمی بیش از بودجههای عمرانی داشت. به عنوان مثال، در سال 1367، به قیمت ثابت، حدود 30 میلیارد تومان بودجهی عمرانی مصوب شد و این در حالی بود که بودجهی جاری کشور در حدود شش برابر بودجهی عمرانی رقم خورد. در این دوران، طرحهای ناتمام بسیاری داشتیم. برای نمونه، در این هشت سال، اقدامی در جهت تولید نیروگاه نکردیم و به تبع آن، با خاموشیهای فراوان مواجه بودیم. برای شهرهای کشور فاضلاب ساخته نشد و نتوانستیم به بسیاری از شهرهای کشور آب برسانیم که بسیاری از این شهرها با مشکل کمآبی مواجه بودند. همچنین در آن دوران، ساختوساز در شرایط بسیار بدی قرار داشت؛ چرا که ما مصالحی در دسترس نداشتیم که اقدام به احداث مسکن نماییم. بنابراین در این دوره، مشکل عمدهی اقتصاد ما، در پایین بودن تولید ناخالص ملی، عدم سرمایهگذاری و به کار گرفته نشدن نیروها در صنایع مولد و ارزشافزا بوده است.
ناتوانی از رسیدگی به محرومان
مشکل دیگر، محرومیت شدید بخشهای محروم کشور و نیز خانوادههای شهدا و جانبازان بود. یکی از اهداف انقلاب اسلامی رسیدگی به محرومان و کاهش فاصلهی طبقاتی است؛ اما در آن دوران نزدیک به پنجاه درصد جامعه از امکاناتی نظیر آب، برق، آموزش، بهداشت، راه و کار محروم بودند. سهم سرانهی کشور از تولید ناخالص داخلی در سال 1367 حدود 23 هزار ریال بود، در حالی که این رقم در سالهای قبل از 1360، نزدیک به 40 هزار تومان بود؛ یعنی در این دوران، حدود 50 درصد از قدرت خرید مردم کاهش یافت و فقر طبقهی مستضعف در کشور تشدید گردید.
وابستگی به یارانهها
مشکل دیگر کشور، وابستگی فراوان مردم به سوبسید (یارانه) و هزینهی دولت بود. عمدهی مایحتاج زندگی مردم، مانند نان، قند، چای و گوشت، شکر، شیر و روغن نباتی، وابستگی زیادی به کمک دولت داشت و این در حالی بود که زندگی سوبسیدی و کوپنی اساساً حرکت جامعه را در راه دستیابی به توسعهی مورد نظر کُند میکرد. اما این گونه نگاه به اقتصاد، که به عقیدهی بسیاری همان تفکر سوسیالیستی چپ بود، مضرات زیادی را برای کشور به همراه داشت که سرمنشأ فسادهای اقتصادی و شکلگیری پایههای تبعیض اولیه میان طبقات مختلف اجتماعی بود. لذا دولت موسوی بدون توجه به هشدارهای کارشناسان، همچنان به رویهی خود در مورد یارانههای بیحدوحصر به کالاها و اقلام مختلف ادامه میداد.
گسترش فساد و اقتصاد زیرزمینی
یکی دیگر از معضلات افزایش حجم دولت در زمان نخستوزیری موسوی، گسترش فساد اداری و تقویت بازارهای زیرزمینی بود. توسعهی بازارهای زیرزمینی و مشاغل کاذب، از قبیل فروش ارز و کوپن و احتکار مواد غذایی، از دیگر مشکلات دولت بود. نبود معیارهای ارزشمند فرهنگی و اقتصادی و نداشتن برنامهی صحیح و منطبق بر سیاستهای توسعه، دست به دست هم داده بود و تنها بر ناهنجاریهای توزیع دولتی دامن میزد. حضور جدی دولت در عرصههای توزیع در زمان جنگ قابل دفاع بود؛ اما در بسیاری از موارد، دولتی کردن اقتصاد در آن دوره، نه مبتنی به اقتضاهای جنگ، بلکه به دلیل غلبهی گرایشهای دولتسالارانه در دولت بود.
به ازای یک درصد ارزش افزوده در بخش کشاورزی، به طور متوسط، رشد اقتصاد به میزان 13/0 درصد افزایش مییابد. همچنین به ازای یک درصد افزایش سرمایهگذاری در بخش کشاورزی، تولید ملی به طور متوسط، 15/0 درصد افزایش مییابد. اما تمام این محاسن در دولت موسوی نادیده گرفته شد و تنها فعالیت بخش خدمات با رشد همراه بود.
توجه ناکافی به کشاورزی
یکی از مشکلات مهم دولت میرحسین موسوی نداشتن توجه کافی به بخش کشاورزی و فراهم نشدن زیرساختهای توسعهی آن بود که از یک سو بر افزایش نرخ بیکاری و آمار مهاجرت تأثیر گذاشت و از سوی دیگر، کشور را به واردات محصولات کشاورزی وابستهتر کرد. بر اساس تحقیقات علمی صورتگرفته، به ازای یک درصد ارزش افزوده در بخش کشاورزی، به طور متوسط، رشد اقتصاد به میزان 13/0 درصد افزایش مییابد. همچنین به ازای یک درصد افزایش سرمایهگذاری در بخش کشاورزی، تولید ملی به طور متوسط، 15/0 درصد افزایش مییابد. اما تمام این محاسن در دولت موسوی نادیده گرفته شد و تنها فعالیت بخش خدمات با رشد همراه بود. به طور مثال، در سال 1366، یکچهارم درآمد نفتی کشور صرف واردات محصولات کشاورزی شد. علاوه بر آن، به کشاورزی به اندازهی کافی بها داده نشد. کشاورزان با کمبود تراکتور و کمباین مواجه بودند و به همین دلیل، گاهی اوقات محصول از روی زمین برداشت نمیشد. همچنین طی سالهای 1363 تا 1367، بهرهوری آب کشاورزی، همانند بهرهوری از سایر منابع، در سطحی بسیار پایین و غیرقابل قبول قرار داشت.
رشد فزایندهی تورم
همان طور که اشاره شد، دولت موسوی در سال 1360 مدیریت اقتصاد ایران را پس از شروع جنگ با تورم 23درصدی تحویل گرفت. هرچند در اولین سال نخستوزیری او نرخ تورم 2 دهم درصد رشد کرد، ولی او توانست در قالب یک سیر نزولی، نرخ تورم را تا سال 1364 به کمتر از 10 درصد، یعنی حدود 6 درصد برساند. بدین ترتیب، افتخار ثبت نرخ تورم تکرقمی به نام دولت موسوی رقم خورد؛ اما یک سال بعد، نرخ تورم تا نزدیکی 23 درصد صعود کرد و دو سال پایانی دولت او نیز شاهد رخداد نرخ تورم بیش از 28 درصد بود. در مجموع، هشت سال نخستوزیری میرحسین موسوی، با میانگین نرخ تورم 2/19درصدی، در سال 1368 پایان یافت و رشد قیمت کالاها در این دولت همچنان یکی از مشکلات لاینحل باقی ماند. همچنین رشد قیمت کالاهای اساسی و به خصوص میوه و مرکبات، در ایام پایانی سال، اعتراضات زیادی در مجلس شورای اسلامی و همچنین در متن جامعه به دنبال داشت.
ثابت نگاه داشتن نرخ ارز
یکی از مسائلی که دولت بر آن اصرار داشت، مسئلهی ثابت نگه داشتن نرخ ارز بود. دولت اصرار داشت که نرخ ارز، علیرغم وجود کسری بودجهی زیاد، حتماً باید ثابت بماند. این در حالی بود که دولت میتوانست از راههای مختلف، این کسری را جبران نماید؛ اما با این وجود، نرخ ارز را در رقم هفت تومان ثابت نگه داشت و کسری بودجه تا 52 درصد افزایش پیدا کرد. این امر منجر به ایجاد نقدینگی و تورم بالا گردید. هرچند کالاها به صورت کوپنی به دست مردم میرسیدند، اما تورم بالا و رکود اقتصادی، موجب سقوط یکی از شاخصهای مهم اقتصاد کلان به نام رشد ناخالص داخلی شد.
سهمیهبندی
اختلاف در مورد سهمیهبندی نیز از دیگر محورهای چالش مخالفان با سیاستهای اقتصادی موسوی و جناح چپ به شمار میرود. طبق آمار دوران جنگ، در دولت اول مهندس موسوی، کشور حدود 7 میلیارد دلار درآمد نفتی داشته که 3 میلیارد دلار آن هزینهی جنگ شده، 3 میلیارد دلار نیز برای خرید کالاهای ضروری مردم هزینه شده و تنها یک میلیارد دلار برای هزینههای معمول در اختیار دولت قرار داشته است. مهندس موسوی و حامیان او معتقد بودند حتی کشورهایی مانند انگلستان و ژاپن نیز در مقاطعی چارهای جز سهمیهبندی برای نجات مردم نداشتهاند. در مقابل، جریان راست با هر گونه سهمیهبندی مخالف بود و اعلام میکرد کوپنیسم (همان سهمیهبندی و اعطای ارزاق با کوپن) تداعی تفکر کمونیسم است و مردم را بیش از پیش محتاج انفاق دولت میکند.
بدون تردید در آن زمان، اگر کشور برای حفظ استقلال و تمامیت ارضی خود، برنامههای اجرایی و طرحهای متناسب با اقتصاد مقاومتی را شکل نمیداد، نمیتوانست هشت سال با محدودیت درآمدهای ارزی، که در بعضی از سالها کمتر از 7 میلیارد دلار بود، هم هزینههای جنگ را بپردازد و هم در حد مقدور، کالاهای اساسی و مورد نیاز را در اختیار عامهی مردم قرار دهد؛ اما با این حال نباید از نظر دور داشت که علاوه بر برخی موفقیتها، کاستیها و ایرادات وارده در تصمیمات اقتصادی دولت، اثرات خود را حتی تا به امروز، در کشور بر جای گذاشته است که به برخی از آنها در مقالهی حاضر اشاره شد.(بهزاد رادنسب ؛ کارشناس ارشد اقتصاد/ برهان)
- [آیت الله مکارم شیرازی] در دو دهه اخیر در نظام اقتصادی و بانکی کشور ما استفاده از کارتهای الکترونیکی بانکی به جای وجه نقد در مبادلات و خریدهای روزانه افراد رواج یافته است. و این کار از لوازم نظام بانکی کشور شمرده شده، و استقرار آن به جهات مختلف به نفع اجتماع است. از جمله این منافع برای دولت صرفه جویی در هزینه های چاپ و نشر اسکناس (که در سال 82 به میزان 14 میلیارد و 600 میلیون تومان اعلام شده است) وجمعآوری و امحاء اسکناسهای فرسوده، صرفه جویی در هزینه های برقراری امنیّت برای نقل و انتقال پول در جامعه، صرفه جویی در هزینه های مصروفه برای مقابله با شیوع بیماریهای مختلف که از طریق دست به دست شدن پول بین مردم است و برای بانکها، استقرار روش استفاده از کارت به جای اسکناس موجب تمرکز سرمایه های کشور نزد بانکها میشود، و بدین ترتیب توان سرمایه گذاری بانکها افزایش یافته وموجب تثبیت وضعیّت اقتصادی، رشد سرمایه گذاری، افزایش موقعیّت های شغلی ورفاه برای مردم میگردد، و بالاخره مردم از طریق برخورداری از خدمات بانکی24 ساعته، پرهیز از مراجعات مکرّر به بانکها برای دریافت و پرداخت وجه نقد، صرفه جویی در هزینه رفت و آمدهای اضافی، رعایت بیشتر بهداشت اجتماعی، افزایش امنیت فردی و دسترسی دائمی به نقدینگی، و امثال آن از این ابزار جدید منتفع میگردند. البتّه استقرار این سیستم در جامعه مستلزم هزینه های هنگفت سخت افزاری، نرم افزاری و تربیت نیروی انسانی از یک سو، و صرف هزینه های فرهنگسازی برای جلب نظر مردم در استفاده از این روش سودمند است. اکنون بانکها در زمره خدماتی که در قالب ارائه خدمات کارتهای بانکی در اختیار مشتریان خود قرار داده اند، ارائه خدمات کارتهای اعتباری و نقدی است. در ارائه خدمات کارتهای اعتباری؛ در واقع تأمین منبع مالی نیز به عهده بانک میباشد. و مشتری از اعتباری که بانک به وی اختصاص داده به همراه سایر امکاناتی که از طریق استفاده از خدمات کارت به وی داده میشود استفاده مینماید و در دوره های مشخص و مورد توافق، اصل مبلغ استفاده شده از اعتبار را به همراه مبلغی به عنوان کارمزد که میزان آن معمولاً بر اساس درصدی از اصل مبلغ اعتبار تعیین میگردد به بانک بازپرداخت میکند. این بانک به عنوان یکی از بانکهای رسمی و خصوصی کشور اقدام به صدور کارت اعتباری نموده، و بابت این خدمات هزینه های ذیل را به عنوان کارمزد در قرارداد صدور کارت درج نموده، و از مشتریان خود اخذ مینماید : الف) کارمزد هزینه خرید با کارت اعتباری معادل 1% مبلغ خرید. ب) کارمزد دریافت وجه نقد با کارت اعتباری معادل 5/2% مبلغ وجه دریافت شده. ج) کارمزد تقسیط برای بازپرداخت اعتبار استفاده شده معادل 5/1% در ماه. د) جریمه تأخیر دربازپرداخت اعتبار استفادهشده ظرف مهلت مقرر معادل4% درماه. مستدعی است نظر خود را در موارد زیر اعلام فرمایید : الف) نظر حضرتعالی در خصوص ارائه خدمات کارتهای بانکی خصوصاً کارتهای اعتباری چیست؟ ب) آیا قالب عقد جعاله را برای ارائه خدمات کارت موجّه میدانید؟
- [سایر] عذر می خواهم. لطفا مرا رهنمای فرمایید در مورد تقسیم ارث بر اساس فقه اهل البیت تا ما از ظلم و ستم به دور باشیم. من فرزند ارشد از 6 برادر از همسر دوم پدرم هستم و دارای 2 برادر از همسر اول و از همسر سوم پدرم هیچ برادر ندارم. داستان از این قرار است: پدر من دارای دو فرزند از همسر اول خود (که سه سال با او زندگی کرده و او را طلاق داده است.) دارد. این دو فرزند توسط مادر خود (همسر اول پدرم) بزرگ شده اند بدون اینکه ازپدرم نفقه دریافت کرده باشند. هنگام طلاق همسر اول،پدرم هیچ پولی برای آنان قرار نداده است.! (چون آن موقع وضع اقتصادی خانواده پدرم این اقتضا را نداشته که مال را تقسیم کند.). پدرم بعد از دو سال زندگی مجردی با مادرمن (همسر دوم) ازدواج کرده و و در مدت 26 سال زندگی مشترک از او صاحب 6پسر می شود . در این مدت روز بروز وضع اقتصاد خانواده پدرم (وضع مالی مادرم) بهتر و بهتر می شد تا مادرم از دنیا رفته بود. مالی که مادرم به ارث گذشته دوران زندگی با پدرم تقریبا 5 میلیارد روپیه (زمین و ساختمان) و کالای تجارت 700 میلون روپیه (واحد پول اندونزی) و قرض بانکی 250 میلیون روپیه بود. بعد از 1 سال پدرم که عمری از او گذشته یک بار دیگر با زنی جوان ازدواج کرده (همسر سوم) و تا به حال دارای فرزندی نشده است. به علت این که خود ما دارای کار کاسبی هستیم اعم از کارمند دولت و غیر دولتی از کار کاسبی پدر جدا شده ایم. در حال حاضر مال و کار کاسبی که مال ماردم بود در دست پدر من و همسر سوم او باقی مانده است. در این مدت خانواده پدرم (پیر مرد) با همسر سومش (که خیلی جوان) کم کم مشکلات زیاد پیدا شد و برادران کوچک من تحت تأثیر قرار گرفته و این مطلب را به پدرم انتقال دادم و عرض کردم. وی به من که فرزند بزرگ خود و اعتماد کامل دارد تا این همه مال و ثروت را تقسیم کنم. در این میان از استاد محترم تقاضا دارم که مارا راهنمای کند تا می توانیم عادلانه مال را بین برادر مادری و پدری و پدر و همسر سوم تقسیم کنم. سؤال من این است که:1. سهم پدر از همسر دومش چند است؟ 2. آیا دو فرزند از همسر اول سهمی دارند یا این که از پدر دریافت کنند؟ 3. آیا کار و کاسبی نیز تقسیم بشود یا این که به برادری که توانا ی در اداره کار بسپریم و بعد در آمدش تقسیم کنیم؟ و چنانچه تقسیم بشود تقسیم آن چگونه است؟ یا به پدر و همسر سومش سپرده بشود تا خود آن اداره کنند؟ لطفاً ما را راهنمایی فرمایید.
- [آیت الله مکارم شیرازی] بنده از اینترنت شرایطی را در مورد ازدواج دیدم که خیلی خوب و عادلانه هم بود و من از آنها پرینت گرفتم و به دوستانم هم نشان دادم و آنها هم تایید کردند که شرایط بسیار خوبی است و می تواند برای دختری که قصد ازدواج دارد بسیار مفید باشد برای همین با خواستگارم مطرح کردم و آن هم پذیرفت ولی وقتی رفتیم محضر، محضر دار که یک روحانی هم بود گفت اکثر این ها شرایط خلاف شرع هستند و بدرد نمی خورند و حتی به تمسخر گفتند که شاید هر کس این ها را نوشته قصد دست انداختن خانمها را داشته است و من خیلی ناراحت شدم واقعاً همین مسایل است که باعث می شود ما جوانها دین گریز باشیم چرا نباید به شرایط مورد توافق طرفین احترام قایل شد ؟ من شرایط را هم برایتان ارسال می کنم و از شما خواهش دارم که مرا راهنمایی فرمایید از لطف شما هم ممنونم 1.زوج به زوجه وکالت بلاعزل با حق توکیل به غیر داد تا زوجه در هر زمانی که بخواهد از جانب زوج اقدام به متارکه کرده و خود را از علقه زوجیت رها سازد به هر طریق اعم از بذل یا اخذ مهریه. 2.زوج به زوجه وکالت بلا عزل داد تا هر زمان خواست مهریه را به هر میزان که خواست افزایش دهد. 3- زوجه اجازه دارد هر زمان اراده نمود به خارج از کشور مسافرت نموده و نیازی به اجازه مجدد زوج نباشد چه برای اخذ یا تمدید یا تجدید گذرنامه و این اجازه دائمی است. 4- زوجه حق ادامه تحصیل را تا هر مرحله یی که لازم بداند خواهد داشت در هر مکان و محلی که ایجاب کند . 5- زوج، زوجه را در انتخاب هر شغلی که مایل باشد و در هر محلی که صلاح بداند مخیر می نماید. 6- زوج مکلف است هنگام جدایی اعم از اینکه متارکه به درخواست زوج باشد یا به درخواست زوجه ، کلیه دارایی خود را اعم از منقول و غیر منقول و وجوه نقدی بلا عوض به زوجه منتقل نماید. 7- حق انتخاب مسکن و تعیین کشور و شهر یا محل آن با زوجه خواهد بود. 8- حضانت فرزندان بعد از طلاق مطلقاً با زوجه خواهد بود و در صورت خروج از کشور نیز نیازی به اذن پدر نخواهد بود. 9.اختیار زمان بچه دار شدن مطلقاً در اختیار زوجه خواهد بود. 10.نزدیکی و تمکین در اختیار زوجه بوده و هر زمان که اراده نمود زوج مکلف به همبستری با زوجه خواهد بود. 11.اگر احیاناً تقاضای همبستری از سوی زوج باشد زوج باید قبلاً مبلغی (که از سوی زوجه تعیین می شود) به شماره حساب زوجه واریز نماید با این حال زوجه در نزدیکی مخیر بوده و این امر موجد هیچ حقی هم برای زوج نخواهد بود. 12.زوج به هیچ عنوان حق طلاق زوجه را نخواهد داشت. 13.زوج پس از متارکه به هیچ عنوان حق ازدواج را نخواهد داشت اعم از نکاح دائم یا نکاح منقطع. 14.زوجه هر وقت مصلحت بداند می تواند زوج را تنبیه بدنی نماید و زوج حق هر گونه اعتراض بعدی را در این خصوص از خود سلب و ساقط می نماید. 15.زوج مکلف به انجام کلیه کارهای منزل بوده و در موقع جدایی نیز حق درخواست اجرت المثل را از این حیث نخواهد داشت. 16.زوجه هر گونه که مقتضی و صلاح بداند در برقراری ارتباط با دیگران مخیر بوده و زوج حق هر گونه اعتراض بعدی را از خود سلب و ساقط می نماید. 17.درخصوص تربیت اولاد زوجه هر گونه صلاح بداند اقدام خواهد نمود و زوج حق دخالت در این خصوص را نخواهد داشت. 18.ریاست خانواده با زوجه خواهد بود. 19.زوجه شرط نمود که زوج ضمن اطاعت کامل از زوجه از والدین ایشان نیز تبعیت کامل داشته باشد. 20.زوجه شرط نمود عند اللزوم نفقه والدین ایشان نیز با زوج باشد. 21.حق رجوع بعد از طلاق با زوجه خواهد بود. 22.نفقه زوجه علاوه بر مصادیق قانونی که عبارت از تهیه مسکن و البسه و خوراک و هزینه های بهداشتی و داروییٍٍ می باشد شامل کلیه تفریحات زوجه نیز از قبیل مسافرت خارج از کشور و غیره خواهد بود و میزان نفقه نیز توسط زوجه بدون لحاظ کردن وضعیت مالی زوج تعیین خواهد شد.
- [سایر] من یک شهروند تهرانی هستم. امروز پنجم فروردین 89 ایمیلی را دریافت کردم که در آن به یکی از اصلی ترین عقاید شیعیان، یعنی موضوع کربلا، شبهه وارد نموده اند. با توجه به این که مرکز شما دارای محقّقین و متخصّصین علوم اسلامی است و پاسخ دادن به این انحرافات فکری جزو رسالت شما می باشد، خواهشمندم به این موضوع رسیدگی فرمایید و اطلاع رسانی مناسب را منظور نمایید. توفیق شما را از خداوند متعال خواستارم متن ایمیل ارسال شده به شرح زیر می باشد: فارغ از حب و بغض بخوانید تا بتوان آن را نقد کرد در این پست می خواهم به بیان چند نمونه از افسانه های معروف و البته تأمل برانگیز روز عاشورا بپردازم. نخست در مورد بی آبی، وضعیت بیابانی و عطش حسین و یارانش: همان طور که می دانید جنگی که در روز عاشورا رخ داده در نزدیکی رود فرات بوده. در هیچ کجای کره زمین نمی توانید سرزمینی در کنار یک رود را بیابید که صحرا و بیابان بی آب و علف باشد، مگر رودی که از میان کوهستان می گذرد. همه در درازای تحصیلمان خوانده ایم که در کنار رودخانه ها جلگه و زمین های حاصل خیز به وجود می آید. واقعیت این است که اطراف فرات را نیز مانند سایر رودخانه ها، جلگه ها و زمین های حاصل خیز تشکیل می دهد و کربلا نیز سرزمینی سرسبز است. از آن گذشته در چنین مناطقی به دلیل نزدیکی به رودخانه بستر زیرین زمین را سفره های پهناور آبی تشکیل می دهد و دست رسی به آب آسان تر از آن چیزی است که به ذهن می رسد. تنها با کندن 4 یا 5 متر از زمین می توان به آب رسید. در منطقه اهواز یکی از مشکلات ساخت و ساز همین سفره های زیرزمینی است که کاملاً زیر شهر را فرا گرفته اند. 72 نفر نتوانسته اند یک گودال 4 متری حفر کنند؟ از طرفی بر طبق گفتار شیعیان این رویداد در تابستان و هوای گرم و جهنمی رخ داده، ولی با مراجعه به این سایت و وارد کردن تاریخ دهم محرم سال 61 هجری قمری در قسمت Islamic Calendar درمی یابید که عاشورا در روز چهارشنیه 21 مهر ماه بوده است. البته 21 مهر نیز هوای کربلا آن چنان خنک نیست، ولی آن تابستان جهنمی هم که شیعیان می گویند نیست. اکنون می گویند شرایط آب و هوایی 1400 سال پیش با امروز فرق دارد. نخست این که در یک پریود 1400 ساله آن تغییر آب و هوایی که در ذهن مسلمانان است نمی تواند رخ دهد و دوّم این که اگر هم تغییری باشد مطمئناً هوا خنک تر نشده، بلکه دما بالاتر هم رفته است؛ یعنی 1400 سال پیش نسبت به امروز خنک تر بوده. اما یک نکته جالب دیگر در داستان هایی که از واقعه عاشورا گفته شده اشاره ای به گرسنگی نگردیده؛ یعنی کاروان حسین مشکل گرسنگی نداشته است. این کاروان نیز مانند سایر کاروان ها حیوانات اهلی به همراه خود داشته که با مشکل گرسنگی مواجه نشود؛ مثلاً گوسفند یا بز، برای رفع تشنگی نیز می توانستند از شیر همین حیوانات اهلی استفاده کنند. در ضمن شتر نیز همراه آنها بوده، عرب ها که به خوردن شیر شتر علاقه بسیار دارند، می توانستند از شیر شتر ها نیز استفاده کنند .باز هم نکته ای دیگر، سه نقل قول در مورد مقبره حسین: هارون الرشید را در حالی پشت سر گذاشتم که قبر حسین (علیه السلام) را خراب کرده و دستور داده بود که درخت سدری را که آن جا بود به عنوان نشانه قبر برای زوار، و سایهبانی برای آنان قطع کنند. (تاریخالشیعه، محمد حسین المظفری، ص 89، بحار الانوار، ج 45، ص 39 8) قبر شریف آن حضرت مورد تعرض و دشمنی متوکل عباسی قرار گرفت. او توسط گروهی از لشکریانش قبر را احاطه کرد تا زائران به آن دست رسی نداشته باشند و به تخریب قبر و کشت و کار در زمین آن جا دستور داد... ) اعیان الشیعه،ج 1، ص 628، تراث کربلا، ص 34; بحارالانوار،ج 45، ص 397) سال 236 متوکل دستور داد که قبر حسین بن علی و خانههای اطراف آن و ساختمان های مجاور را ویران کردند و امر کرد که جای قبر را شخم زدند و بذر افشاندند و آب بستند و از آمدن مردم به آن جا جلوگیری کردند. (همان) از این دست نقل قول ها بسیار است که تنها به سه مورد اشاره کردم. در بیابان بی آب علف و صحرای جهنمی کشت و کار کرده اند و بذر افشانده اند؟ پس با این همه موارد، چگونه حسین و کاروانش از تشنگی و گرمای هوا رنج دیده اند؟ دوم حرمله و گردن علی اصغر :این داستان علی اصغر هم از آن افسانه های جالب عاشوراست. داستان از این قرار است: حسین به علت عطش فراوان که در پست قبلی اشاره کردم عطشی در کار نبوده، فرزند شیرخوارش را در بغل گرفته و جلوی سپاه می رود و می گوید دست کم به این طفل آب بدهید. از آن طرف (سپاه یزید) شخصی به نام حرمله که گویا تیرانداز قابلی بوده تیری را به قصد گلوی نوزاد رها کرده و او را می کشد، یا شهید می کند یا هر چه شما بگویید. در ظاهر تراژدی واقعاً دردناکی است، ولی با کمی تأمل مطالبی دال بر خرافی و غیر واقعی بودن این داستان می یابیم. نخست آن که نوزاد شیرخوار و چندین ماهه اصلاً گردنی به آن صورت که ما تصور می کنیم ندارد. اگر دقت کنید سر نوزاد به بدنش چسبیده است، دلیلش هم آن است که هنوز استخوان و عضلات گردن چنان رشد نکرده اند که وزن سر را تحمل کنند. تنها در یک صورت می توان گردن نوزاد را تا حدودی دید، در صورتی که سر کودک به پشت برگشته و به سمت زمین آویزان شود. دوم آن که فاصله دو سپاه در هنگام نبرد معمولاً 200 یا 300 متر بوده است. اگر قهرمان تیراندازی المپیک با آن کمان های مجهز و مدرن را نیز بیاوریم نمی تواند از آن فاصله گردن کودک که هیچ حتی پدر کودک را نشانه بگیرد و به هدف بزند. شاید با دراگانوف نیز چنین کاری دشوار باشد چه رسد به تیر و کمان. سوم آن که برای چه حرمله نوزاد را نشانه گرفته؟ در تمام جنگ ها مهمترین شخص فرمانده سپاه است. حرمله باید حسین را می زده نه نوزاد را. کدام عقل سالمی چنین چیزی را می پذیرد؟ حرمله فرمانده سپاه را ول کرده و نوزاد را از پای درآورده؟ اگر به قول مسلمانان واقعاً هوا جهنمی بوده مگر این حرمله مازوخیسم داشته که در آن شرایط، جنگ را کش بدهد و خودش را بیشتر اذیت کند؟ در جایی مسلمانی گفت حضرت کودک را در دست گرفته و نزدیک سپاه رفته تا صدای او را بشنوند، او که فک و فامیل وحشی خود را بهتر می شناخته .چهارم که از همه نیز جالب تر است آن که اصلاً کودک چند ماهه چه نیازی به آب دارد؟ نوزاد چندین ماهه شیر می نوشد و نه آب و مادرش می تواند به نوزاد شیر بدهد و تشنگی او را بر طرف سازد. در ضمن شیر آن حیوانات اهلی که پیشتر گفتم نیز موجود بوده. سوم، ابوالفضل رفته آب بیاره: داستان از این قرار است که آقا ابوالفضل که مسلمانان ماشین شان را بیمه ایشان می کنند برای رفع تشنگی لشگر حسین به دل دشمن زده و مشکی را از آب رودخانه پر کرده و در مسیر برگشت شخصی آن دستش را که مشک را گرفته بوده قطع می کند. حضرت مشک را با دست دیگرش می گیرد و به راهش ادامه می دهد. دوباره یک از خدا بی خبری آن دست دیگر را هم قطع می کند. حضرت اکنون مشک را با دندانش می گیرد و در آخر چند از خدا بی خبر دیگر وی را به شهادت می رسانند. لطفاً یکی برای من توضیح بدهد که حضرت چگونه مشک را از دستی که قطع شده می گیرد؟ آیا حضرت از اسب پیاده شده و می رود مشک را که همراه دست قطع شده اش روی زمین افتاده بر می دارد و دوباره سوار اسب می شود و می رود؟ دوباره که آن یکی دستش قطع می شود چه کار می کند؟ آیا حضرت باز از اسب پیاده شده و می رود به سراغ دست افتاده و دولا شده و مشک را با دندان می گیرد؟ آیا در این میان که هی حضرت از اسب پیاده و دوباره سوار می شده اند کسی نبوده ایشان را بکشد؟ یا اصلاً هیچ کدام از اینها رخ نداده و پیش از آن که دست مبارکشان را قطع کنند، حضرت بر اساس مهارت هایشان مشک را به هوا پرتاب کرده اند با آن یکی دست گرفته اند و به دنبال آن دوباره مشک را به هوا پرتاب کرده و این بار با دندان می گیرند؟ اصلاً دست حضرت چگونه قطع شده؟ از مچ؟ از آرنج؟ از کتف؟ با چه چیز قطع شده؟ شمشیر؟ خاطرم هست در یک مراسم مذهبی در محرم روضه خوان گفت با کمان به سوی دست حضرت نشانه رفته اند و دست را قطع کرده اند. مگر کمان های آن ها تبر پرتاب می کرده است؟ خون ریزی شدید ناشی از قطع شدن دست در این میان کشک بوده؟ این تنها سه نمونه از افسانه های عاشورا بود. به داستان غسل کردن قاسم نیز اشاره ای نکردم؛ زیرا برخی از مسلمانان خود این داستان رو قبول ندارند. از این دست افسانه ها بسیار است. امیدوارم بیاموزیم که تنها عقل و اندیشه خود را میزان قرار دهیم.