درمورد چگونگی پایان جنگ ومکاتبات آقای هاشمی با صدام که منجر به آتش بس شد ونقش سازمان ملل می خواهم بدانم؟ در چهاردهم اگوست 1990، دوازده روز پس از حمله به کویت، صدام حسین در نامهای خطاب به [آقای] علی اکبر هاشمی رفسنجانی رئیس جمهوری ایران تمایل خود را مبنی بر قبول کلیه شرایط ایران به منظور امضاء یک پیمان صلح که به جنگ میان دو کشور بطور رسمی خاتمه دهد، اعلام کرد. وی در این نامه موارد زیر را پیشنهاد کرده بود: خروج سربازانبیگانه ممکن است از طریق عراقی از خاک ایران طی مدت سه روز، مبادله اسرای جنگی طی مدت مشابه - این امر به محض برقراری آتش بس بین دو کشور در سال 1988 انجام گرفت - و پذیرش رودخانه شط العرب به عنوان خط مرزی دو کشور بر اساس قرارداد 1975 الجزایر. نکته اخیر مسالهای اساسی بود. بر اساس بیانیه الجزایر، عراق با پذیرش خط تالوگ Thalueg line به عنوان خط مرزی دو کشور، در واقع حاکمیت ایران را بر شط العرب پذیرفته بود. اقدام صدام حسین در پاره کردن بیانیه الجزایر در مقابل دوربین تلویزیون در سال 1980 و طرح مجدد ادعای حاکمیت مطلق عراق بر شط، نقطه شروع جنگ بود. مذاکرات دو کشور بعد از برقراری آتش بس عمدتا بر محور درخواست عراق در مورد همین مساله بوده است. اما اکنون عراق تصمیم گرفته است تغییر روش دهد. صدام حسین در نامه چهاردهم اگوستخود گفت: ([آقای] هاشمی رئیس جمهور، با تصمیم ما همه چیز روشن شده و آنچه میخواستید و بر آن تاکید داشتید، حاصل شده است.) پیشنهاد غیر منتظره صدام به ایران با مساله تجاوز به کویت مرتبط بود. او میخواست از جناح شرقی خود و اینکه ایران در هیچگونه اتحاد نظامی تهاجمی علیه عراق مشارکت نخواهد کرد، اطمینان یابد و سربازان خود را به منظور بکارگیری در مرز کویت - سعودی، آزاد سازد. رئیس جمهوری عراق در نامهاش هر چه بیشتر مواضع [آقای] رفسنجانی را مورد تایید قرار داد. وی در توجیه پیشنهاد خود چنین گفت: (نباید قابلیتهای عراق در یک جنگ بزرگ خارجی هدر رود; بلکه این تواناییها باید در جهت اهداف مشترک مسلمانها و اعراب مورد استفاده قرار گیرند.) صدام حسین با پیشنهاد امضای پیمان صلح امیدوار بود بتواند ایران را متقاعد سازد تا تحریمهای تجاری علیه عراق را نقض کند. بنابر این برداشت صدام از (مناسبات عادی) بین دو کشور، (مشارکت) ایران و عراق در جهت تامین امنیتخلیج فارس و دور نگهداشتن منطقه از حضور نیروها و ناوگانهای خارجی، و همچنین (مشارکت در سایر امور حیاتی) بود. این پیشنهاد پس از دو سال مذاکرات متناوب و بیثمر بین دو کشور که آتش بس آگوست 1988 را در پی داشت، مطرح شد. آتش بس بر پایه قطعنامه 598 شورای امنیت در بیستم جولای 1987 استوار بود. این قطعنامه از طرفین خواسته بود نسبتبه آتش بس فوری و عقب نشینی نیروها به سوی مرزهای بین المللی اقدام کنند تا زمینه مبادله اسرا فراهم شود. قطعنامه بر لزوم استمرار مذاکرات طرفین تا دستیابی به پیمان صلح فراگیر تاکید داشت. پاراگراف ششم از دبیر کل سازمان ملل خواسته است ضمن مشورت با ایران و عراق، یک کمیته بیطرف را مامور تعیین آغازگر جنگ نماید. پاراگراف هفتم از دبیر کل خواسته است تا در مورد امکان تشکیل یک صندوق به منظور جمع آوری کمک مالی برای بازسازی دو کشور بررسی نماید. همچنین از دبیر کل خواسته شده است تا گزارش خود را در مورد روند پیشرفت اجرای مراحل قطعنامه به شورای امنیت تسلیم نماید. پاراگراف دهم به مساله تحریمهای شورای امنیت علیه کشوری که در مورد بند اول قطعنامه یعنی آتش بس فوری قصور ورزد، اشاره دارد. پاراگراف ششم با استقبال و پافشاری ایران مواجه شد. جمهوری اسلامی همواره این مساله را مطرح کرده است که لازمه صلح این است که جامعه جهانی عراق را به عنوان متجاوز بشناسد. پاراگراف هفتم مبنی بر برآورد خسارات جنگ و بررسی امکان تشکیل یک صندوق بازسازی برای دو کشور نوعی مصالحه بوده تا ایران را از مطالبه خسارات جنگی از عراق منصرف گرداند. اما بقیه قسمتهای قطعنامه عمدتا به نفع عراق تنظیم شده بود. پذیرش قطعنامه از سوی ایران در شرایطی صورت میگرفت که این کشور بخشهای مهمی از خاک عراق را در تصرف خود داشت. علاوه بر این، بندهای قطعنامه به گونهای تنظیم شده بودند که بر اساس آن لازم بود خروج نیروها همزمان با اجرای آتش بس صورت گیرد. از این رو، از ایران خواسته میشد که از چانهزنی و تبلیغات علیه عراق دستبکشد. تهران در برابر پیشنهادات فوق - خروج نیروها قبل از اجرای آتشبس - مقاومت میکرد. پیش از پذیرش قطعنامه 598، پنج تن از اعضای دائمی شورای امنیت پیشنهادی را ارائه کردند مبنی بر اینکه بندهای قطعنامه به گونهای ردیف شوند که خروج نیروها پس از اجرای آتش بس صورت گیرد. اما این طرح به دلیل مخالفت آمریکا با شکست مواجه شد. در سپتامبر 1987، خاویر پرزدوکوئیار دبیر کل سازمان ملل طی گزارشی به شورای امنیت اعلام کرد که وی در مورد یک طرح 9 مادهای به منظور اجرای قطعنامه با طرفین گفتگوهایی انجام داده است. این طرح لزوم اجرای آتش بس به منظور فراهم شدن زمینه برای تشکیل کمیسیونی برای تعیین آغازگر جنگ را مورد تاکید قرار میداد. عقب نشینی نیروها به سوی مرزهای بین المللی باید در تاریخ معینی بعد از اجرای آتش بس صورت میگرفت. با این حال، پیشنهاد دبیر کل به مواضع ایران نزدیکتر بود تا مواضع عراق، گذشته از اینها، گرچه ایران برای پذیرش آتش بس غیر رسمی به عنوان یک گام اولیه در این جهت آمادگی داشت ولی تاکید بیشتر بر پذیرش آتش بس رسمی پس از تعیین آغازگر جنگ بود. از سوی دیگر، عراق بر اجرای متوالی مواد قطعنامه تاکید میورزید. پرزدوکوئیار در گزارش خود به شورای امنیت اظهار میدارد: (عراق عقیده دارد که بندهای مختلف قطعنامه باید بترتیب مندرج در آن اجرا شود. . . این کشور در هیچ شرایطی حاضر به پذیرش یک آتش بس اعلام نشده نخواهد بود.) سرانجام، بن بستبین ایران و عراق نه در پشت میز مذاکرات بلکه در میدان جنگ گشوده شد. عراق موفق شد طی یک رشته عملیات تهاجمی در مقطع زمانی ماه آوریل تا جولای ایران را از تمامی مناطق سوق الجیشی تحت اشغال خارج سازد. در این رشته عملیات عراق موفق شد در آوریل شبه جزیره فاو را، در ماه مه مناطق اطراف بصره و دریاچه ماهی را و در ژوئن جزائر مجنون را پس بگیرد. نیروهای عراقی همچنین بخشهای عمدهای از خاک ایران را تصرف کردند. در اواسط تابستان مقاومت ایران درهم شکست. در هجدهم جولای، وزیر امور خارجه ایران به دبیر کل سازمان ملل اعلام کرد که ایران قطعنامه 598 را میپذیرد و برای یک آتش بس فوری آمادگی دارد. در 21 جولای، [آیت الله] خمینی شخصا این تصمیم را پذیرفت و اظهار داشت: ([قبول این امر] برای من از زهر کشندهتر است.) با این وجود، عراق به عملیات پاکسازی و پیشروی در خاک ایران ادامه میداد. سرانجام، این کشور قطعنامه 598 را با این شرط پذیرفت که آتش بس بلافاصله پس از مذاکرات مستقیم صورت گیرد. آتش بس در بیستم آگوست اجرا شد و مذاکرات در بیست و پنجم آگوست تحت نظر دبیر کل سازمان ملل آغاز گردید. این مذاکرات مستقیم نبود. ایران مذاکرات مستقیم را نمیپذیرفت. لذا مذاکرات (سه جانبه) صورت میگرفت. نمایندگان ایران و عراق مذاکرات خود را فقط با وساطت دبیر کل یا نماینده او انجام میدادند. این مذاکرات به جایی نرسید. در شرایطی که نیروهای عراقی بخشهایی از خاک ایران را در اشغال خود داشتند، تفسیر عراق از قطعنامه 598 تغییر کرده بود. اکنون عراق حاضر نبود مواضع سال 1987 خود مبنی بر لزوم خروج نیروها بطور همزمان یا بلافاصله پس از آتش بس، اجرای متوالی بندهای قطعنامه، و خروج نیروها پیش از انجام مذاکرات در مورد استقرار یک صلح فراگیر را بپذیرد. عراق اکنون بر این نکته تاکید داشت که قطعنامه یک کل به هم پیوسته است و خروج نیروها صرفا میتواند به عنوان بخشی از این مجموعه فراگیر صورت پذیرد. در چنین شرایطی این بار ایران بود که بر اجرای متوالی بندهای قطعنامه اصرار میورزید. هیچگونه فشار بین المللی علیه عراق وجود نداشت که این کشور را وادار به خروج نیروهایش از خاک ایران نماید. گذشته از این، طرفین نمیتوانستند در مورد مساله شط العرب کوتاه بیایند. ایران خواستار بازگشتبه قرارداد 1975 الجزایر بود که بر اساس آن خط مرزی دو کشور را خط تالوگ تشکیل میداد و عراق خواهان شناسایی حاکمیت مطلق این کشور بر شط از سوی ایران بود. با وجود چنین بنبست دو طرفهای مذاکرات تحت نظر سازمان ملل بینتیجه بود و سرانجام به رکود میانجامید. مرحله جدید این مذاکرات در بیست و یکم آوریل 1990 با ارسال نامه صدام حسین خطاب به [آیت الله] علی خامنهای، رهبر و [آقای] هاشمی رفسنجانی، رئیس جمهوری ایران آغاز شد. وی در این نامه مذاکره مستقیم بین رهبران دو کشور برای دستیابی به نوعی توافق را پیشنهاد کرده بود. این پیشنهاد منجر به مبادله نامههایی بین [آقای] رفسنجانی و صدام حسین گردید که در مجموع، شش نامه از سوی رئیس جمهوری عراق خطاب به همتای ایرانی و چهار نامه از [آقای] رفسنجانی به صدام حسین بود. این تبادل، دور تازهای از مذاکرات را موجب گردید که با پیشنهاد نمایشی صدام حسین به [آقای] رفسنجانی در چهاردهم گوستبه اوج خود رسید. مکاتبه صدام حسین - رفسنجانی ابعاد دوگانه درگیری عراق - ایران یعنی منافع دولت از یک سو و ایدئولوژی از سوی دیگر را به نمایش میگذارد. در این نامهها دو رئیس جمهوری - شاید همانگونه که انتظار میرفت - نگران مسائل اصلی مربوط به منافع دولتیعنی مساله مرزها، حاکمیت، مبادله اسرا، مسئولیت جنگ و جبران خسارات بودند. اما طرفین همچنین به دنبال حفظ و تاکید بر مواضع ایدئولوژیک خود در مورد مسائلی از قبیل رهبری جنبش عربی یا اسلامی و مبارزه علیه امپریالیسم آمریکا و اسرائیل بودند. آنها مواضع خود را با پوششی اسلامی مطرح میکردند و هر یک برای اثبات ادعای خود شواهد قرآنی را به رخ طرف دیگر میکشید. نکتهای که تا آخرین نامه بر آن تاکید میشد، ادعای اولویت ملاحظات انقلابی و اسلامی بر مسائل مرزی و سرزمینی بود. صدام سعی داشتحرکت عراق را با جنبش عربیسم پیوند دهد و چنین وانمود سازد که این درگیری فقط یک اختلاف بین ایران و عراق نیستبلکه معارضه بین ایران و اعراب است. وی در نامه اول خود به [آقای] رفسنجانی اظهار میدارد که عراق همزمان هدف توطئههای صهیونیسم و امپریالیسم است زیرا این کشور مانع و خطری در برابر توسعه صهیونیسم به حساب میآید. دشمنان سعی دارند با تضعیف عراق دست صهیونیسم را در تهدیدات و اجرای نقشههای شوم خود در منطقه و ادامه اشغال فلسطین و بیت المقدس عرب باز نگهدارند. این نیروها مایلند آتش درگیری مجددی را بین ایران در یک سو و عراق و امت عرب از سوی دیگر، شعله ور سازند. وی اظهار میدارد که عراق از سوی کشورهای مترقی منطقه حمایت میشود. [آقای] رفسنجانی این ادعای عراق را بیپاسخ نگذاشت. وی در پاسخ اظهار داشت: (البته ما هیچ مشکلی با امت عرب نداریم و از همکاری صادقانه برخی دولتهای عربی بهرهمند هستیم.) وی گفت: (این نکته را همه میدانند که ایران مدافع راستین نهضت فلسطین است نه عراق.) وی در نامه 2 مه خود نوشت: (انقلاب اسلامی از ابتدای کار و همیشه عظمت و اقتدار اسلام و مسلمین، مبارزه علیه دولت غاصب اسرائیل و آزاد سازی فلسطین را هدف خود قرار داده است.) وی در نامه 18 ژوئن خود در پاسخ به دعوت صدام از ایران برای پیوستن به مبارزه علیه امپریالیسم و صهیونیسم میگوید: (شما خود را مدافع فلسطینیها، متولی امور آنها و نیروهای مقاومت در برابر تجاوزات امپریالیستها قلمداد میکنید و از ما دعوت میکنید که به صف مبارزین بپیوندیم . . . [اما] نویسندگان این نامه آگاهی دارند که جمهوری اسلامی ایران پیشگام مبارزه علیه امپریالیسم . . . و هدف اصلی تجاوزات استکبار میباشد.) وی اضافه میکند که اگر همه دولتهای عربی با انقلاب ایران همکاری کنند [چنانکه، عراق آشکارا از این امر سر باز زده است] توازن قوا در خاورمیانه به نفع اسلام و مسلمین تغییر خواهد کرد. علاوه بر این، نیروهای مترقی منطقه پشتیبان ایران هستند و متقابلا، عراق بر خلاف ادعای صدام، از سوی سلاطین، شیوخ و رهبرانی که اعضای امت عرب به حساب نمیآیند، حمایت میشود. صدام حسین در نامه 3 آگوستخطاب به [آقای] رفسنجانی از انتقاد ایران به عراق در مورد ضمیمه سازی کویت، به عنوان حملهای به عربیتیاد کرده است. [آقای] رفسنجانی در نامه 8 آگوستخود در پاسخ به این نکته چنین مینویسد: (شگفت آور است که در پاسخ انتقاد ما در مورد اشغال نظامی خاک کویتبه عربیت تشبث میشود، در حالی که این عمل یقینا بهترین راه برای هموار کردن حضور توسعه طلبانه نیروهای خارجی در منطقه و بر هم زدن آرامش و مشکل آفرینی برای مردم مسلمان است. . . تا از وظایف و تعهدات بین المللی باز بمانند.) در مورد مذاکرات - موضوعات مورد بحث، ادعاهای سرزمینی، مسئولیت جنگ، جبران خسارات و حتی محل و سطح برگزاری مذاکرات از ابتدای کار اختلاف نظرهای قابل ملاحظهای بین طرفین وجود داشت. در حالی که این اختلاف نظرها گاه هفتهها بطول میانجامید. دستیابی دو کشور به توافق بر سر مساله اصلی حاکمیتبر شط العرب تا دوم آگوست که عراق کویت را مورد تجاوز قرار داد نیز همچنان بعید مینمود. تمایل ایران به وارد شدن در مذاکرات مستقیم بدون وساطتسازمان ملل - امری که در گذشته مورد مخالفت ایران بود - نیاز به توضیح دارد. ایران با مذاکرات مستقیم خارج از چارچوب سازمان ملل مخالفت داشت زیرا - مانند طرف اعراب در منازعه اعراب و اسرائیل - چنین کاری موضع آنها را ضعیفتر میساخت. گذشته از این، با برداشتی که ایران از قطعنامه 598 داشت مایل نبود در شرایطی که خاک ایران در اشغال سربازان عراقی قرار داشت، مذاکره نماید. با این وجود، شاید [آقای] رفسنجانی در قولی که صدام حسین در پیشنهاد 21 آوریل خود - یا در خلال توضیحات شفاهی دیگر - داده بود، چیزی را دریافته بود که او را به پیبردن بیشتر به دیدگاههای عراق در مورد صلح متمایل میساخت. علاوه بر این، ایران علیرغم برخورداری از امتیاز جمعیتی، از نظر نظامی بعد از آتش بس آسیب پذیرتر بود. عراق در شرایطی جنگ را به پایان برد که از زرادخانه برتری برخوردار بود و میتوانست از طریق خرید تسلیحات از بازار بین المللی در خلال دو سال پس از آتش بس این توانایی خود را افزایش دهد. در حالی که به رغم پایان درگیریها بازار تسلیحات به روی ایران بسته بود. گذشته از اینها، [آقای] رفسنجانی دریافت که مادامی که جنگ خاتمه نیابد نمیتوان امید چندانی در جلب سرمایههای خارجی برای ایران داشت. وی همچنین میخواستخاک ایران را از اشغال نیروهای عراقی خارج سازد در حالی که این کار با توسل به نیروی نظامی امکانپذیر نبود. اما مکاتبات دو رئیس جمهوری حکایت از آن دارد که طرف عراقی بیشتر قایل به پیشبرد مذاکرات و دستیابی به نوعی توافق بود. شاید بهتر بود که صدام حسین زمانی که نامه اول خود را در آوریل به [آقای] رفسنجانی نوشت، پیشاپیش در مورد تصمیم خود در حمله به کویت میاندیشید. شاید او امیدوار بود که با حل اختلافات خود با ایران در زمان گسیل سربازانش به جنوب، از مرزهای شرقی خود مطمئن گردد. در ابتدای امر، صدام حسین اجلاسی را با ترکیب ذیل در نظر داشت: در طرف عراقی، شخص صدام حسین، جانشین فرماندهی و عزت ابراهیم جانشین شورای فرماندهی انقلاب، و در طرف ایرانی، دو مقام عالیرتبه یعنی [آیت الله] خامنهای و [آقای] رفسنجانی. صدام گمان میکرد در نشستی در چنین سطح، مذاکره کنندگان از اقتدار لازم برای دستیابی سریع و مؤثر به توافق برخوردار خواهند بود. وی برای آغاز مذاکرات، 28 آوریل یا 7 روز پس از رسیدن اولین نامه به دست مقامات ایرانی را پیشنهاد کرده بود. شاید صدام بیش از حد به قدرت مجاب کنندگی خود ایمان داشت و با این باور که روزی رو در روی رهبران ایران مینشیند، موضوعاتی را برای نتیجه گیری سریع و موفقیت آمیز مطرح میساخت. صدام همچنین میپنداشت که رهبری ایران دچار تفرقه و تشتت گردیده استبدین جهتخواستار آن بود که چنین موافقتنامهای به امضاء مقامات عالی ایرانی برسد. وی در نامه دوم خود به [آقای] رفسنجانی در 19 مه 1990 ایده نشستی با شرکت همه تصمیم گیرندگان عالی دو کشور را مطرح ساخت. او در نامهاش خطاب به [آقای] رفسنجانی مینویسد: شرکت چنین مقاماتی در مذاکرات توافق، از نظر روانشناختی و اخلاقی آنها را مقید به اجرا و پایبندی به توافقنامه مینماید و مانع تاثیر گذاری حوادث بعدی بر فرایند صلح میگردد. [آقای] رفسنجانی با نشستی در این سطح موافق نبود، لذا پیشنهاد کرد که (ابتدا مذاکره توسط یک نماینده اعزامی از عراق صورت گیرد و ملاقات در سطح بالاتر زمانی مورد پذیرش قرار خواهد گرفت که . . . به نتایج مشخصی که مبنای مراحل بعدی قرار گیرند، دستیافته باشیم) به پیشنهاد [آقای] رفسنجانی، سیروس ناصری، نماینده دائمی ایران در ادارات سازمان ملل مستقر در ژنو و همتای او، برزان ابراهیم التکریتی در ماه مه مذاکرات را آغاز کردند و این دیدارها تا آگوست ادامه یافت. عدم پیشرفت در این مذاکرات صحت تردید [آقای] رفسنجانی را در مورد نشست اولیه ثابت میکرد. کندی مذاکرات مذکور سبب گردید صدام حسین در 16 جولای به [آقای] رفسنجانی پیشنهاد پذیرش طارق عزیز، وزیر امور خارجه و برزان التکریتی را جهت مذاکره رویاروی مطرح سازد. وی در نامه 30 جولای خود مجددا پیشنهاد خود را مبنی بر برگزاری نشستی بین (سران دو کشور) به منظور تلاشی خارج از چارچوب متعارف برای دستیابی به صلح فراگیر را مطرح ساخت. صدام همچنین علاقهمند به تنظیم روابط با ایران بود. نامه اول او متضمن پیشنهاد از سرگیری روابط دیپلماتیک بود و در نامه 30 جولای مساله بازگشایی سفارتخانهها پیشنهاد شده بود. همچنین پیشنهاداتی مبنی بر برقراری مجدد ارتباط تلفنی و مبادله نمایندگان دیپلماتیک - احتمالا در سطحی پایینتر از سفیر - به عنوان یک راه مصالحه مطرح شده بود. [آقای] رفسنجانی در پاسخ به صدام حسین نه تنها ایده برگزاری یک اجلاس اولیه را رد کرده، بلکه تاکید نموده بود که (حضرت [آیت الله] علی خامنهای) در هیچ گونه مذاکرهای در هیچ سطحی شرکت نخواهد کرد. با این وجود، وی به رئیس جمهوری عراق اطمینان داد که نمایندگان ایران تحت رهنمودهای [آیت الله] خامنهای عمل کرده و اگر رئیس جمهور ایران در مذاکرات شرکت کند (قطعا دارای اختیارات تام خواهد بود; و تصمیمات یقینا اجرا خواهد شد و شما نباید از بابت مسائلی که در نامه خود طرح کردهاید، نگران باشید.) در یک حرکتسمبلیک دیگر، صدام حسین (مکه مکرمه) را به عنوان محل آغاز مذاکرات پیشنهاد کرد، با قید این نکته که شاه فهد در این مذاکرات مورد مشورت نخواهد بود و صرفا نقش میزبان خواهد داشت. [آقای] رفسنجانی عربستان سعودی را با توجه به تیرگی روابط ایران - سعودی محل مناسبی ندانست و آن را رد کرد. بدین جهت ژنو به عنوان محل ملاقات فرستادگان ایران و عراق تعیین گردید. [آقای] رفسنجانی همچنین پیشنهادهای تکراری صدام مبنی بر از سرگیری مناسبات دیپلماتیک و نیز اعزام نمایندگان شخصیاش برای ملاقات با مقامات ایرانی در تهران را نپذیرفت. مقامات نه چندان بلند پایه عراقی نیز پس از پیشنهاد 14 آگوست صدام خطاب به [آقای] رفسنجانی پذیرفته شدند. اختلافهای دیگری نیز وجود داشت. صدام حسین مایل بود مذاکرات بصورت دو جانبه و بدون حضور دبیر کل سازمان ملل که از سوی شورای امنیتبه عنوان مسئول اجرای قطعنامه 598 و میانجی بین دو کشور برگزیده شده بود، انجام گیرد. عراق به خاویر پرزدوکوئیار تمایلی نداشت و ایشان را طرفدار ایران قلمداد میکرد. ایران همچنان بر مداخله سازمان ملل اصرار میورزید. [آقای] رفسنجانی تاکید کرد که طرفین باید دبیر کل را از روند مذاکرات آگاه سازند و دیدگاهها و طرحهای او را جویا شوند. [آقای] رفسنجانی در نامه 18 ژوئن خود خطاب به صدام اعلام کرد: (ما راه صلح را به مذاکرات مستقیم محدود نخواهیم کرد و راههای دیگر از جمله مسیری (راه حل سازمان ملل) را که قبلا طی شده است، مسدود نمیکنیم.) عراق مایل بود پاراگراف 6 قطعنامه که در مورد تشکیل کمسیونی برای تحقیق پیرامون مسئولیت آغاز جنگ بود، مسکوت بماند در حالی که ایران سختبر اجرای این بند پافشاری میکرد. برخی اختلافات در مورد مسائل رویهای وجود داشت. [آقای] رفسنجانی در ابتدا حضور مستمر سربازان عراقی را در خاک ایران به عنوان مانعی برای انجام مذاکرات مطرح میساخت ولی در برابر اظهار صدام مبنی بر انجام مذاکرات (بدون پیش شرط) از طرح دیدگاه خود صرفنظر کرد. محتوای نامههای اولیه مبادله شده بین [آقای] رفسنجانی و صدام حسین به کلیاتی از قبیل: مسائل رویهای، طرح ادعاهای ایدئولوژیکی و بیان مواضع بسیار کلی محدود میشد. فقط در نامه 30 جولای صدام حسین برای اولین بار به طرح دقیق یک پیشنهاد پرداخته بود. دو روز بعد، حمله به کویت صورت گرفت. با گذشت چهار ماه از مبادله نامهها و آغاز مذاکرات در ژنو هیچ تحولی که حاکی از نزدیک شدن طرفین به توافق باشد، صورت نگرفته بود. [آقای] رفسنجانی اظهار داشت که نتیجهای که از مبادله نامهها حاصل شده است صرفا (نگارش نامهها و تطویل مذاکرات) بوده است و تاکید بیشتر بر صورت قضیه بوده است تا محتوا; مذاکرات ژنو موفقیت چندانی در دستیابی به وجوه اشتراک بین دیدگاههای طرفین نداشته است. [آقای] رفسنجانی حتی به نامه سوم صدام حسین در 16 جولای با پیشنهاد او مبنی بر اعزام یک نماینده شخصی به تهران، پاسخی نداد. صدام حسین پیشنهادات سیام جولای خود را در نامه چهارم خطاب به [آقای] رفسنجانی بیان کرد. وی پیشنهاد برگزاری یک اجلاس سران را دوباره مطرح ساخته و در توجیه آن چنین عنوان کرد که یک موافقتنامه صلح از سویی باید تمامی مسائل مهم بین دو کشور را مورد توجه قرار دهد و از سوی دیگر هرگونه توافقی باید جزئی از یک کل تجزیهناپذیر و مجموعه به هم پیوسته باشد به گونهای که شکاف در هر بخش از آن رخنه در تمامی مواد آن به حساب آید. وی پیشنهاد کرد که عقب نشینی نیروها به مرزهای بین المللی و مبادله اسرای جنگی در مدت دو ماه از تاریخ پذیرش نهایی یک موافقتنامه صلح صورت گیرد. صدام در پاراگراف 6 ضمن اشاره به مساله اساسی شط العرب، تاکید میکند که مذاکرات باید بر مبنای اصول زیر صورت گیرد: 1) عراق باید به عنوان یک حق مشروع تاریخی از حاکمیت کامل برخوردار باشد. 2) عراق باید بر شط العرب حاکمیت داشته باشد و خط تالوگ باید با توجه به حقوق دریایی بین ایران و عراق - شامل: حقوق ماهیگیری، اداره مشترک دریایی، و بهرهبرداری مشترک از آن - مد نظر قرار گیرد. زبان بکار گرفته شده در این پاراگرافها پیچیده است ولی همانگونه که [آقای] رفسنجانی اشاره کرده است، از نرمش مواضع عراق در مورد شط العرب حکایت میکند. صدام به ایران پیشنهاد میکند که حقوق کشتیرانی و ماهیگیری ایران و شکلی از اداره مشترک - نه حاکمیت - را به رسمیتبشناسد. با این حال، حاکمیت را همچنان در انحصار عراق میداند. وی میگوید: عراق مایل است در مورد این مساله با ایران مذاکره کند یا حتی مسائل فوق و نیز تفسیر این معنا که (عنوان اول (حاکمیت) حق عراق است و عنوان دوم (حق اداره مشترک، کشتیرانی و ماهیگیری) حق ایران) را به میانجیگری بگذارد. صدام همچنین عدم مداخله دو کشور در امور داخلی یکدیگر و تضمین آزادی کشتیرانی عراق در خلیج فارس و تنگه هرمز را مطرح کرد. وی در برخوردی خیال پردازانه اظهار میدارد که با توجه به اینکه کمک بین المللی برای بازسازی جنگ غیر محتمل است، چنین کاری باید با همکاری دو کشور و با سهم مساوی انجام گیرد. صدام حسین که خود در راس رژیمی قرار دارد که ارزشی برای قوانین و موافقتنامههای بین المللی قائل نیست، این بار میخواهد موافقتنامهای را با ایران بر پایه ملاحظات قانونی منعقد سازد. وی پیشنهاد میکند که موافقتنامه تنها پس از طی تمامی مراحل تصویب بر اساس قانون اساسی دو کشور از قابلیت اجرایی برخوردار باشد - در ایران باید به تصویب پارلمان برسد (چون چنین موافقتنامهای مصون از تعرض خواهد بود.) وی پیشنهاد کرد که طرفین موافقتنامههای خود را به رؤیت دبیر کل سازمان ملل برسانند و حتی پیشنهاد کرد که از یک مرجع بین المللی مثل شورای امنیتسازمان ملل به منظور تضمین اجرای موافقتنامه دعوت به عمل آید. [آقای] رفسنجانی هرگز به نامه سیام جولای صدام حسین پاسخ نداد و قبل از اینکه چنین کاری بکند، عراق به کویتحمله کرد. در سوم آگوست، یک روز پس از تهاجم، رئیس جمهوری عراق نامه پنجم خود را به رئیس جمهوری ایران نوشت. این نامه آشکارا نشان دهنده نگرانی عراق از احتمال همکاری ایران با گروه دشمنان عراق بود. صدام ادعا میکرد که حمله عراق به کویتیک مساله عربی است و ایران نباید در آن مداخله کند. وی بطور صریح و بیپرده به ایران در مورد مداخله در این بحران هشدار داد. وی با بدگمانی اظهار داشت که گزارشاتی در مورد فعالیتهای (سیاسی) [آقای] رفسنجانی و ملاقاتهایش با فرماندهان نظامی ایران دریافت کرده است. وی اظهار داشت که در صورتی که ایران غیر عاقلانه رفتار کند یا با پیشنهاد سیام جولای وی موافقت نکند، ممکن است پیشنهاد خود را پس بگیرد. وی گفت: کشورهایی که فروش تسلیحات خود را به عراق به تعویق انداخته یا مبادرت به قطع روابط اقتصادی با این کشور میکنند، میتوانند این روابط را از سر بگیرند. (اما اگر ایران و عراق از مواضع شایسته خود منحرف شوند، ملتهای آنها از این فرصت تاریخی برای دستیابی به صلح بهرهمند نخواهند شد. . . [و چنین حادثهای] خسرانی بسیار بزرگ خواهد بود و من چنین آرزویی را برای شما و خودم نمیکنم.) پاسخ [آقای] رفسنجانی در 7 آگوستبه این نامه و به پیشنهادات تفصیلی سیام جولای صدام جالب است زیرا مواردی را مطرح میکند که بیانگر موضع دائمی ایران در طول بحران کویت و حداقل تا قیام شیعیان در جنوب در فوریه - مارس 1991 را تشکیل میدهد. از سویی [آقای] رفسنجانی خواهان ادامه مذاکرات بین ایران و عراق بود. او میدانست که موضع عراق در مورد شط تا حدودی تغییر کرده است، اما پیشنهاد صدام همچنان برای ایران غیر قابل پذیرش بود. بدین لحاظ [آقای] رفسنجانی میگوید: (پیشنهاد مشخص ما این است که قرارداد 1975 مبنای مذاکرات صلح قرار گیرد زیرا بدون پایبندی به قراردادهای پیشین، خصوصا پیمانی که حامل امضای شخص شماست، نمیتوان به گفتههای امروز اعتماد کرد.) اما [آقای] رفسنجانی ضمن تاکید مجدد بر علاقه ایران به پیگیری مذاکرات صلح خواستار چارچوب زمانی کوتاهتری برای عقب نشینی نیروها و مبادله اسرا میگردد. از سوی دیگر، وی فاش ساخت که حمله به کویت که (یک حمله غیر منتظره به یک کشور همسایه) است، برای ایران پذیرفتنی نیست. ایران قبلا خروج غیر مشروط نیروهای عراقی را درخواست کرده بود و این استراتژی در خلال شش ماه آینده نیز تغییر نکرد. حتی در شرایطی که تلاش میشد تا عراق را به زور از ویتخارج سازند، ایران در صدد دستیابی به یک پیمان صلح با عراق بر مبنای چارچوب مورد قبول ایران بود، هدفی که ظاهرا با محتوای نامه 14 آگوست صدام همسویی داشت. نامه 14 آگوست صدام حسین به عنوان تاییدی بر مواضع گذشته ایران تفسیر شد. روشن بود که این نامه از سوی ایران، حداقل در محیط داخلی و بین المللی چگونه تفسیر خواهد شد. [آقای] رفسنجانی در پاسخ این نامه خطاب به صدام آورده است که (اعلام شما مبنی بر پذیرش مجدد قرارداد 1975 راه را برای اجرای قطعنامه 598، حل مسائل در چارچوب آن و گذر از آتش بس موجود به یک صلح پایدار هموار میسازد.) علاوه بر این، عراق بسرعتخروج نیروهایش از خاک ایران را به اتمام رساند و مبادله سریع اسرای جنگی را آغاز کرد. در مراحل بعدی اختلاف نظرهایی بین دو کشور در مورد تعداد اسرای جنگی و بخشهایی از خاک ایران که هنوز در اشغال نیروهای عراقی بود، بروز کرد. اما طی هفتههای بعد، عراق نشان داد که در نظر دارد موارد وعده داده شده در نامه 14 آگوست صدام شامل خروج نیروها و مبادله اسرا را به انجام برساند. [آقای] رفسنجانی در ماه اکتبر با از سرگیری روابط دیپلماتیک موافقت کرد. بین 14 آگوست تا پایان ماه مارس ایران میزبان چندین هیات نمایندگی بلند پایه عراقی بود. طارق عزیز در اوایل سپتامبر از تهران دیدار کرد و علی اکبر ولایتی، وزیر امور خارجه ایران در ماه نوامبر دیدار او را پاسخ گفت. عزت ابراهیم به اتفاق سعدون حمادی در اوایل ژانویه در تهران بودند. حمادی در اواخر ژانویه حامل پیام محرمانهای از سوی صدام برای [آقای] رفسنجانی بود. دیدار مجدد حمادی از تهران در ماه فوریه صورت گرفت. طارق عزیز در مسیر رفت و برگشتخود به مسکو در اواسط فوریه در تهران توقف کرد. در ششم مارس حمادی سفر اعلام نشدهای به مناطق مرزی ایران داشت. این سفر در بحبوحه قیام شیعیان جنوب عراق و ظاهرا با هدف ترغیب ایران به عدم حمایت از شورشیان صورت میگرفت. هر از چند گاهی مذاکراتی بین مقامات بلند پایه ایرانی و عراقی، شامل [آقایان] رفسنجانی، ولایتی و حسن حبیبی، معاون اول رئیس جمهور - که به جای نخست وزیر انجام وظیفه میکند - صورت میگرفت. تمامی این رفت و آمدها هیچ نتیجهای که منتهی به انعقاد یک موافقتنامه صلح یا صدور یک بیانیه یا اظهار نظر رسمی در رسانهها گردد - جز در موارد استثنایی - در بر نداشت. برای این امر دو دلیل به نظر میرسد: اول آنکه احتمالا پیشنهاد صلح صدام به ایران که حاوی عباراتی کاملا مطلوب بودند از آغاز با هدف دور نگاهداشتن ایران از ائتلاف دولتهای منطقه با آمریکا و کشورهای اروپای غربی علیه عراق صورت گرفت. عراقیها سعی میکردند ایران را به عدم ورود به تحریمها علیه عراق ترغیب نمایند. گزارشهای هشدار دهندهای که در آستانه دیدار طارق عزیز و وزیر نفت عراق از تهران در نیویورک تایمز، شبکه تلویزیونی امریکا و برخی از مطبوعات اروپایی تبلیغ میشد، احتمالا از القائات خود عراقیها الهام میگرفت. گزارشهای مزبور این ادعا را اشاعه میدادند که ایران در نظر دارد تحریم علیه عراق را بشکند و در قبال دریافتحجم عظیم نفت از عراق، غذا و سایر مایحتاج مورد نیاز این کشور را تامین نماید. اما این فرض که ایران از موفقیت عراق در حمله به کویتخرسند باشد، امری غیر قابل قبول بود. زیرا عراق در صورت بهرهمندی از منابع نفتی و ثروت و بنادر کویت در خلیج فارس به یک تهدید عمده علیه امنیت ایران تبدیل میشد. ایران هرگز در خواسته خود مبنی بر خروج بیقید و شرط عراق از کویت - حتی در شرایطی که این کشور در پی امضای یک پیمان صلح جامع با عراق بود - تردید نکرد. ایران تحریمها را نقض نکرد و از قطعنامههای شورای امنیتسازمان ملل علیه عراق حمایت کرد. در عمل، ایران بدون آنکه ادعایی بکند همچون ایالات متحده و همپیمانان او مرز خود را به روی عراق بست. با این حال، ایران در مورد مسائل انتخابات داخلی و خصوصا مسائل اسلامی در خارج حساس بود. در حد سخن، مقامات ایرانی بمباران شهرها و مناطق غیر نظامی عراق توسط ایالات متحده را محکوم کردند. همچنین کمکهای محدود بشر دوستانه در قالب ارسال دارو برای مردم عراق افزایش یافت. تمامی اینها راهی بود برای حفظ و استمرار مذاکرات صلح ایران و عراق. اما درباره مساله اساسی تحریمها و خروج نیروهای عراقی از کویت، ایران ثابت قدم بود. مقامات عراقی که بین ماههای سپتامبر و مارس، دسته دسته راهی تهران شده بودند مایوسانه بازگشتند. اگر صدام دستخالی [از جنگ هشتساله] باز میگشت دلیل قانع کنندهای برای واگذاری حاکمیت مشترک شط به ایران نداشت. دومین دلیل بر اینکه چرا پیشنهاد چهاردهم آگوست صدام حسین هیچگاه به انعقاد موافقتنامه صلح بین دو کشور منتهی نگردید را شاید بتوان در ماهیتخود پیشنهاد جستجو کرد. آنچه در نامه سرگشاده چهاردهم آگوست صدام حسین خطاب به [آقای] رفسنجانی آمده است کمتر از چیزی است که از ظاهر آن برمیآید. در پاراگراف اجرایی که صدام حسین در مورد عمل به مفاد قرارداد 1975 الجزایر در مورد شط به ایران پیشنهاد میکند، آمده است: (ما با پیشنهاد شما . . . مبنی بر ضرورت کار بر اساس قرارداد 1975، که در پاسخ 8 آگوست 1990 از ناحیه شما مطرح گردیده است و با محتوای نامه 30 جولای 1990 [ما] انطباق دارد، موافقیم.) در مورد پیشنهاد 8 آگوست [آقای] رفسنجانی، گویی صدام حسین آن را کاملا به خود منتسب کرده و عمدا اختلافات بین مواضع ایران و عراق را نادیده گرفته و یا دست کم در حالی که وانمود میکرده که با پیشنهاد [آقای] رفسنجانی کاملا موافق است، دیدگاه خودش را کتمان کرده است. [آقای] رفسنجانی پیشنهاد میکرد که طرفین به وضعیت قبل از جنگ یعنی حاکمیت مشترک بر شط، باز گردند. پیشنهاد صدام حسین بازگشتبه وضعیتی بود که در آن (حقوق تاریخی) عراق در حاکمیتبر اروند به رسمیتشناخته شود و (آرزوی) ایران برای برخورداری از حقوق کشتیرانی و اجرایی مورد موافقت قرار گیرد. در بهترین حالت میتوان پیشنهاد صدام را به عنوان نوعی آمادگی برای مباحثه و مقابله دو پیشنهاد در کنار هم، تعبیر کرد. زمانی که پیرو طرح 14 آگوست صدام مذاکرات در سطح وزرا آغاز شد، شاید مقامات ایرانی دریافته بودند که صدام از موضع 30 جولای خود دست نکشیده است. قیام شیعیان جنوب عراق در فوریه و مارس مناسبات بین دو کشور را بدتر کرد. شدت و وسعت این قیام نشان میداد که رهبران و نیروهای پیشرو آن بومی بوده و ایران نقشی در ترغیب یا هدایت آن بر عهده ندارد. تا ظهور این قیام، محدودیتهایی علیه شیعیان عراق از سوی ایران اعمال میشد. در تمامی مدت بحران کویت و پس از شکست ارتش عراق روشن شد که ایران حرکتشیعیان جنوب عراق را تشویق و ترغیب نمیکند. به همین دلیل در حیات [امام] خمینی مسالهای به نام حکومتشیعه در بغداد مطرح نگردید. البته آیة الله محمد باقر حکیم، رئیس مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق که در ایران به سر میبرد دارای مواضع استواری بود. با این وجود زمانی که قیام واقع شد [آقای] رفسنجانی نمیتوانست در برابر کشتار شیعیان توسط حکومت عراق ساکتبماند. گروهی از نظامیان تحت امر حکیم در ایران که از میان اسرای شیعه عراقی برگزیده شده بودند، اجازه یافتند وارد عراق شوند. بیتردید ایران حمایتهای مالی و نظامی اندکی داشت ولی دامنه این حمایتها محدود بود. بنابراین، این میزان کمک با توجه به سرکوب وحشیانه قیام و هتک حرمت در کربلا و نجف امری قابل پیشبینی بود. تا پایان ماه مارس 1991 مناسبات دو کشور بار دیگر به تیرگی گرائید و تردیدهایی در طرفین نسبتبه رفتار یکدیگر ایجاد شد. عراق ایران را متهم به دخالت در امور داخلی این کشور میکرد و از مقامات ایرانی میخواست تا خود را از این امر کنار بکشند. شاید از ابتدای امر نیز محتوای نامه چهاردهم آگوست صدام حسین چیزی کمتر از آن بود که عموما ادعا میشد. آنچه صدام در نامه بدان اشاره میکرد شاید بیش از آن چیزی بود که در عمل مایل به انجام بود. پیشنهاد او در هر مورد با توقعات کاملا غیر واقعیاش در هم آمیخته بود. وی انتظار داشت که ایران به مساله تجاوز عراق به کویتبه دیده اغماض بنگرد و بیشتر به خواستهاش در مورد حاکمیت مشترک بر شط بیندیشد نه به خطری که تجاوز عراق ممکن است ایجاد نماید. سرانجام، شرایط حاصل از تجاوز عراق به کویت که منجر به نگارش نامههای صدام به [آقای] رفسنجانی گردید، خود تهدیدات و موانع جدی در مسیر برقراری روابط ایران - عراق ایجاد کرد. قیام شیعیان جنوب عراق تنها یکی از حوادث بسیاری بود که بار دیگر اختلافات عمیق و پیچیده میان دو کشور را نمایان میساخت. ( منبع: فصلنامه بررسیهای نظامی، شماره 22 ،ایران و عراق: پایان جنگ، تداوم دشمنی،نویسنده: شال بخاش ،مترجم: احمد محقر ) (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد رهبری، کد: 70/66666)
درمورد چگونگی پایان جنگ ومکاتبات آقای هاشمی با صدام که منجر به آتش بس شد ونقش سازمان ملل می خواهم بدانم؟
درمورد چگونگی پایان جنگ ومکاتبات آقای هاشمی با صدام که منجر به آتش بس شد ونقش سازمان ملل می خواهم بدانم؟
در چهاردهم اگوست 1990، دوازده روز پس از حمله به کویت، صدام حسین در نامهای خطاب به [آقای] علی اکبر هاشمی رفسنجانی رئیس جمهوری ایران تمایل خود را مبنی بر قبول کلیه شرایط ایران به منظور امضاء یک پیمان صلح که به جنگ میان دو کشور بطور رسمی خاتمه دهد، اعلام کرد. وی در این نامه موارد زیر را پیشنهاد کرده بود: خروج سربازانبیگانه ممکن است از طریق عراقی از خاک ایران طی مدت سه روز، مبادله اسرای جنگی طی مدت مشابه - این امر به محض برقراری آتش بس بین دو کشور در سال 1988 انجام گرفت - و پذیرش رودخانه شط العرب به عنوان خط مرزی دو کشور بر اساس قرارداد 1975 الجزایر.
نکته اخیر مسالهای اساسی بود. بر اساس بیانیه الجزایر، عراق با پذیرش خط تالوگ Thalueg line به عنوان خط مرزی دو کشور، در واقع حاکمیت ایران را بر شط العرب پذیرفته بود. اقدام صدام حسین در پاره کردن بیانیه الجزایر در مقابل دوربین تلویزیون در سال 1980 و طرح مجدد ادعای حاکمیت مطلق عراق بر شط، نقطه شروع جنگ بود. مذاکرات دو کشور بعد از برقراری آتش بس عمدتا بر محور درخواست عراق در مورد همین مساله بوده است. اما اکنون عراق تصمیم گرفته است تغییر روش دهد. صدام حسین در نامه چهاردهم اگوستخود گفت: ([آقای] هاشمی رئیس جمهور، با تصمیم ما همه چیز روشن شده و آنچه میخواستید و بر آن تاکید داشتید، حاصل شده است.) پیشنهاد غیر منتظره صدام به ایران با مساله تجاوز به کویت مرتبط بود. او میخواست از جناح شرقی خود و اینکه ایران در هیچگونه اتحاد نظامی تهاجمی علیه عراق مشارکت نخواهد کرد، اطمینان یابد و سربازان خود را به منظور بکارگیری در مرز کویت - سعودی، آزاد سازد. رئیس جمهوری عراق در نامهاش هر چه بیشتر مواضع [آقای] رفسنجانی را مورد تایید قرار داد. وی در توجیه پیشنهاد خود چنین گفت: (نباید قابلیتهای عراق در یک جنگ بزرگ خارجی هدر رود; بلکه این تواناییها باید در جهت اهداف مشترک مسلمانها و اعراب مورد استفاده قرار گیرند.) صدام حسین با پیشنهاد امضای پیمان صلح امیدوار بود بتواند ایران را متقاعد سازد تا تحریمهای تجاری علیه عراق را نقض کند. بنابر این برداشت صدام از (مناسبات عادی) بین دو کشور، (مشارکت) ایران و عراق در جهت تامین امنیتخلیج فارس و دور نگهداشتن منطقه از حضور نیروها و ناوگانهای خارجی، و همچنین (مشارکت در سایر امور حیاتی) بود.
این پیشنهاد پس از دو سال مذاکرات متناوب و بیثمر بین دو کشور که آتش بس آگوست 1988 را در پی داشت، مطرح شد. آتش بس بر پایه قطعنامه 598 شورای امنیت در بیستم جولای 1987 استوار بود. این قطعنامه از طرفین خواسته بود نسبتبه آتش بس فوری و عقب نشینی نیروها به سوی مرزهای بین المللی اقدام کنند تا زمینه مبادله اسرا فراهم شود. قطعنامه بر لزوم استمرار مذاکرات طرفین تا دستیابی به پیمان صلح فراگیر تاکید داشت.
پاراگراف ششم از دبیر کل سازمان ملل خواسته است ضمن مشورت با ایران و عراق، یک کمیته بیطرف را مامور تعیین آغازگر جنگ نماید. پاراگراف هفتم از دبیر کل خواسته است تا در مورد امکان تشکیل یک صندوق به منظور جمع آوری کمک مالی برای بازسازی دو کشور بررسی نماید. همچنین از دبیر کل خواسته شده است تا گزارش خود را در مورد روند پیشرفت اجرای مراحل قطعنامه به شورای امنیت تسلیم نماید. پاراگراف دهم به مساله تحریمهای شورای امنیت علیه کشوری که در مورد بند اول قطعنامه یعنی آتش بس فوری قصور ورزد، اشاره دارد.
پاراگراف ششم با استقبال و پافشاری ایران مواجه شد. جمهوری اسلامی همواره این مساله را مطرح کرده است که لازمه صلح این است که جامعه جهانی عراق را به عنوان متجاوز بشناسد. پاراگراف هفتم مبنی بر برآورد خسارات جنگ و بررسی امکان تشکیل یک صندوق بازسازی برای دو کشور نوعی مصالحه بوده تا ایران را از مطالبه خسارات جنگی از عراق منصرف گرداند.
اما بقیه قسمتهای قطعنامه عمدتا به نفع عراق تنظیم شده بود. پذیرش قطعنامه از سوی ایران در شرایطی صورت میگرفت که این کشور بخشهای مهمی از خاک عراق را در تصرف خود داشت. علاوه بر این، بندهای قطعنامه به گونهای تنظیم شده بودند که بر اساس آن لازم بود خروج نیروها همزمان با اجرای آتش بس صورت گیرد. از این رو، از ایران خواسته میشد که از چانهزنی و تبلیغات علیه عراق دستبکشد. تهران در برابر پیشنهادات فوق - خروج نیروها قبل از اجرای آتشبس - مقاومت میکرد. پیش از پذیرش قطعنامه 598، پنج تن از اعضای دائمی شورای امنیت پیشنهادی را ارائه کردند مبنی بر اینکه بندهای قطعنامه به گونهای ردیف شوند که خروج نیروها پس از اجرای آتش بس صورت گیرد. اما این طرح به دلیل مخالفت آمریکا با شکست مواجه شد.
در سپتامبر 1987، خاویر پرزدوکوئیار دبیر کل سازمان ملل طی گزارشی به شورای امنیت اعلام کرد که وی در مورد یک طرح 9 مادهای به منظور اجرای قطعنامه با طرفین گفتگوهایی انجام داده است. این طرح لزوم اجرای آتش بس به منظور فراهم شدن زمینه برای تشکیل کمیسیونی برای تعیین آغازگر جنگ را مورد تاکید قرار میداد. عقب نشینی نیروها به سوی مرزهای بین المللی باید در تاریخ معینی بعد از اجرای آتش بس صورت میگرفت.
با این حال، پیشنهاد دبیر کل به مواضع ایران نزدیکتر بود تا مواضع عراق، گذشته از اینها، گرچه ایران برای پذیرش آتش بس غیر رسمی به عنوان یک گام اولیه در این جهت آمادگی داشت ولی تاکید بیشتر بر پذیرش آتش بس رسمی پس از تعیین آغازگر جنگ بود. از سوی دیگر، عراق بر اجرای متوالی مواد قطعنامه تاکید میورزید.
پرزدوکوئیار در گزارش خود به شورای امنیت اظهار میدارد: (عراق عقیده دارد که بندهای مختلف قطعنامه باید بترتیب مندرج در آن اجرا شود. . . این کشور در هیچ شرایطی حاضر به پذیرش یک آتش بس اعلام نشده نخواهد بود.) سرانجام، بن بستبین ایران و عراق نه در پشت میز مذاکرات بلکه در میدان جنگ گشوده شد. عراق موفق شد طی یک رشته عملیات تهاجمی در مقطع زمانی ماه آوریل تا جولای ایران را از تمامی مناطق سوق الجیشی تحت اشغال خارج سازد. در این رشته عملیات عراق موفق شد در آوریل شبه جزیره فاو را، در ماه مه مناطق اطراف بصره و دریاچه ماهی را و در ژوئن جزائر مجنون را پس بگیرد. نیروهای عراقی همچنین بخشهای عمدهای از خاک ایران را تصرف کردند. در اواسط تابستان مقاومت ایران درهم شکست. در هجدهم جولای، وزیر امور خارجه ایران به دبیر کل سازمان ملل اعلام کرد که ایران قطعنامه 598 را میپذیرد و برای یک آتش بس فوری آمادگی دارد. در 21 جولای، [آیت الله] خمینی شخصا این تصمیم را پذیرفت و اظهار داشت: ([قبول این امر] برای من از زهر کشندهتر است.) با این وجود، عراق به عملیات پاکسازی و پیشروی در خاک ایران ادامه میداد. سرانجام، این کشور قطعنامه 598 را با این شرط پذیرفت که آتش بس بلافاصله پس از مذاکرات مستقیم صورت گیرد. آتش بس در بیستم آگوست اجرا شد و مذاکرات در بیست و پنجم آگوست تحت نظر دبیر کل سازمان ملل آغاز گردید. این مذاکرات مستقیم نبود. ایران مذاکرات مستقیم را نمیپذیرفت. لذا مذاکرات (سه جانبه) صورت میگرفت. نمایندگان ایران و عراق مذاکرات خود را فقط با وساطت دبیر کل یا نماینده او انجام میدادند.
این مذاکرات به جایی نرسید. در شرایطی که نیروهای عراقی بخشهایی از خاک ایران را در اشغال خود داشتند، تفسیر عراق از قطعنامه 598 تغییر کرده بود. اکنون عراق حاضر نبود مواضع سال 1987 خود مبنی بر لزوم خروج نیروها بطور همزمان یا بلافاصله پس از آتش بس، اجرای متوالی بندهای قطعنامه، و خروج نیروها پیش از انجام مذاکرات در مورد استقرار یک صلح فراگیر را بپذیرد. عراق اکنون بر این نکته تاکید داشت که قطعنامه یک کل به هم پیوسته است و خروج نیروها صرفا میتواند به عنوان بخشی از این مجموعه فراگیر صورت پذیرد. در چنین شرایطی این بار ایران بود که بر اجرای متوالی بندهای قطعنامه اصرار میورزید.
هیچگونه فشار بین المللی علیه عراق وجود نداشت که این کشور را وادار به خروج نیروهایش از خاک ایران نماید. گذشته از این، طرفین نمیتوانستند در مورد مساله شط العرب کوتاه بیایند. ایران خواستار بازگشتبه قرارداد 1975 الجزایر بود که بر اساس آن خط مرزی دو کشور را خط تالوگ تشکیل میداد و عراق خواهان شناسایی حاکمیت مطلق این کشور بر شط از سوی ایران بود. با وجود چنین بنبست دو طرفهای مذاکرات تحت نظر سازمان ملل بینتیجه بود و سرانجام به رکود میانجامید.
مرحله جدید این مذاکرات در بیست و یکم آوریل 1990 با ارسال نامه صدام حسین خطاب به [آیت الله] علی خامنهای، رهبر و [آقای] هاشمی رفسنجانی، رئیس جمهوری ایران آغاز شد. وی در این نامه مذاکره مستقیم بین رهبران دو کشور برای دستیابی به نوعی توافق را پیشنهاد کرده بود. این پیشنهاد منجر به مبادله نامههایی بین [آقای] رفسنجانی و صدام حسین گردید که در مجموع، شش نامه از سوی رئیس جمهوری عراق خطاب به همتای ایرانی و چهار نامه از [آقای] رفسنجانی به صدام حسین بود. این تبادل، دور تازهای از مذاکرات را موجب گردید که با پیشنهاد نمایشی صدام حسین به [آقای] رفسنجانی در چهاردهم گوستبه اوج خود رسید.
مکاتبه صدام حسین - رفسنجانی ابعاد دوگانه درگیری عراق - ایران یعنی منافع دولت از یک سو و ایدئولوژی از سوی دیگر را به نمایش میگذارد. در این نامهها دو رئیس جمهوری - شاید همانگونه که انتظار میرفت - نگران مسائل اصلی مربوط به منافع دولتیعنی مساله مرزها، حاکمیت، مبادله اسرا، مسئولیت جنگ و جبران خسارات بودند.
اما طرفین همچنین به دنبال حفظ و تاکید بر مواضع ایدئولوژیک خود در مورد مسائلی از قبیل رهبری جنبش عربی یا اسلامی و مبارزه علیه امپریالیسم آمریکا و اسرائیل بودند. آنها مواضع خود را با پوششی اسلامی مطرح میکردند و هر یک برای اثبات ادعای خود شواهد قرآنی را به رخ طرف دیگر میکشید. نکتهای که تا آخرین نامه بر آن تاکید میشد، ادعای اولویت ملاحظات انقلابی و اسلامی بر مسائل مرزی و سرزمینی بود.
صدام سعی داشتحرکت عراق را با جنبش عربیسم پیوند دهد و چنین وانمود سازد که این درگیری فقط یک اختلاف بین ایران و عراق نیستبلکه معارضه بین ایران و اعراب است. وی در نامه اول خود به [آقای] رفسنجانی اظهار میدارد که عراق همزمان هدف توطئههای صهیونیسم و امپریالیسم است زیرا این کشور مانع و خطری در برابر توسعه صهیونیسم به حساب میآید. دشمنان سعی دارند با تضعیف عراق دست صهیونیسم را در تهدیدات و اجرای نقشههای شوم خود در منطقه و ادامه اشغال فلسطین و بیت المقدس عرب باز نگهدارند. این نیروها مایلند آتش درگیری مجددی را بین ایران در یک سو و عراق و امت عرب از سوی دیگر، شعله ور سازند. وی اظهار میدارد که عراق از سوی کشورهای مترقی منطقه حمایت میشود.
[آقای] رفسنجانی این ادعای عراق را بیپاسخ نگذاشت. وی در پاسخ اظهار داشت: (البته ما هیچ مشکلی با امت عرب نداریم و از همکاری صادقانه برخی دولتهای عربی بهرهمند هستیم.) وی گفت: (این نکته را همه میدانند که ایران مدافع راستین نهضت فلسطین است نه عراق.) وی در نامه 2 مه خود نوشت: (انقلاب اسلامی از ابتدای کار و همیشه عظمت و اقتدار اسلام و مسلمین، مبارزه علیه دولت غاصب اسرائیل و آزاد سازی فلسطین را هدف خود قرار داده است.) وی در نامه 18 ژوئن خود در پاسخ به دعوت صدام از ایران برای پیوستن به مبارزه علیه امپریالیسم و صهیونیسم میگوید: (شما خود را مدافع فلسطینیها، متولی امور آنها و نیروهای مقاومت در برابر تجاوزات امپریالیستها قلمداد میکنید و از ما دعوت میکنید که به صف مبارزین بپیوندیم . . . [اما] نویسندگان این نامه آگاهی دارند که جمهوری اسلامی ایران پیشگام مبارزه علیه امپریالیسم . . . و هدف اصلی تجاوزات استکبار میباشد.) وی اضافه میکند که اگر همه دولتهای عربی با انقلاب ایران همکاری کنند [چنانکه، عراق آشکارا از این امر سر باز زده است] توازن قوا در خاورمیانه به نفع اسلام و مسلمین تغییر خواهد کرد. علاوه بر این، نیروهای مترقی منطقه پشتیبان ایران هستند و متقابلا، عراق بر خلاف ادعای صدام، از سوی سلاطین، شیوخ و رهبرانی که اعضای امت عرب به حساب نمیآیند، حمایت میشود.
صدام حسین در نامه 3 آگوستخطاب به [آقای] رفسنجانی از انتقاد ایران به عراق در مورد ضمیمه سازی کویت، به عنوان حملهای به عربیتیاد کرده است. [آقای] رفسنجانی در نامه 8 آگوستخود در پاسخ به این نکته چنین مینویسد: (شگفت آور است که در پاسخ انتقاد ما در مورد اشغال نظامی خاک کویتبه عربیت تشبث میشود، در حالی که این عمل یقینا بهترین راه برای هموار کردن حضور توسعه طلبانه نیروهای خارجی در منطقه و بر هم زدن آرامش و مشکل آفرینی برای مردم مسلمان است. . . تا از وظایف و تعهدات بین المللی باز بمانند.) در مورد مذاکرات - موضوعات مورد بحث، ادعاهای سرزمینی، مسئولیت جنگ، جبران خسارات و حتی محل و سطح برگزاری مذاکرات از ابتدای کار اختلاف نظرهای قابل ملاحظهای بین طرفین وجود داشت. در حالی که این اختلاف نظرها گاه هفتهها بطول میانجامید. دستیابی دو کشور به توافق بر سر مساله اصلی حاکمیتبر شط العرب تا دوم آگوست که عراق کویت را مورد تجاوز قرار داد نیز همچنان بعید مینمود.
تمایل ایران به وارد شدن در مذاکرات مستقیم بدون وساطتسازمان ملل - امری که در گذشته مورد مخالفت ایران بود - نیاز به توضیح دارد. ایران با مذاکرات مستقیم خارج از چارچوب سازمان ملل مخالفت داشت زیرا - مانند طرف اعراب در منازعه اعراب و اسرائیل - چنین کاری موضع آنها را ضعیفتر میساخت. گذشته از این، با برداشتی که ایران از قطعنامه 598 داشت مایل نبود در شرایطی که خاک ایران در اشغال سربازان عراقی قرار داشت، مذاکره نماید.
با این وجود، شاید [آقای] رفسنجانی در قولی که صدام حسین در پیشنهاد 21 آوریل خود - یا در خلال توضیحات شفاهی دیگر - داده بود، چیزی را دریافته بود که او را به پیبردن بیشتر به دیدگاههای عراق در مورد صلح متمایل میساخت. علاوه بر این، ایران علیرغم برخورداری از امتیاز جمعیتی، از نظر نظامی بعد از آتش بس آسیب پذیرتر بود.
عراق در شرایطی جنگ را به پایان برد که از زرادخانه برتری برخوردار بود و میتوانست از طریق خرید تسلیحات از بازار بین المللی در خلال دو سال پس از آتش بس این توانایی خود را افزایش دهد. در حالی که به رغم پایان درگیریها بازار تسلیحات به روی ایران بسته بود. گذشته از اینها، [آقای] رفسنجانی دریافت که مادامی که جنگ خاتمه نیابد نمیتوان امید چندانی در جلب سرمایههای خارجی برای ایران داشت. وی همچنین میخواستخاک ایران را از اشغال نیروهای عراقی خارج سازد در حالی که این کار با توسل به نیروی نظامی امکانپذیر نبود.
اما مکاتبات دو رئیس جمهوری حکایت از آن دارد که طرف عراقی بیشتر قایل به پیشبرد مذاکرات و دستیابی به نوعی توافق بود. شاید بهتر بود که صدام حسین زمانی که نامه اول خود را در آوریل به [آقای] رفسنجانی نوشت، پیشاپیش در مورد تصمیم خود در حمله به کویت میاندیشید. شاید او امیدوار بود که با حل اختلافات خود با ایران در زمان گسیل سربازانش به جنوب، از مرزهای شرقی خود مطمئن گردد.
در ابتدای امر، صدام حسین اجلاسی را با ترکیب ذیل در نظر داشت: در طرف عراقی، شخص صدام حسین، جانشین فرماندهی و عزت ابراهیم جانشین شورای فرماندهی انقلاب، و در طرف ایرانی، دو مقام عالیرتبه یعنی [آیت الله] خامنهای و [آقای] رفسنجانی. صدام گمان میکرد در نشستی در چنین سطح، مذاکره کنندگان از اقتدار لازم برای دستیابی سریع و مؤثر به توافق برخوردار خواهند بود. وی برای آغاز مذاکرات، 28 آوریل یا 7 روز پس از رسیدن اولین نامه به دست مقامات ایرانی را پیشنهاد کرده بود. شاید صدام بیش از حد به قدرت مجاب کنندگی خود ایمان داشت و با این باور که روزی رو در روی رهبران ایران مینشیند، موضوعاتی را برای نتیجه گیری سریع و موفقیت آمیز مطرح میساخت.
صدام همچنین میپنداشت که رهبری ایران دچار تفرقه و تشتت گردیده استبدین جهتخواستار آن بود که چنین موافقتنامهای به امضاء مقامات عالی ایرانی برسد. وی در نامه دوم خود به [آقای] رفسنجانی در 19 مه 1990 ایده نشستی با شرکت همه تصمیم گیرندگان عالی دو کشور را مطرح ساخت. او در نامهاش خطاب به [آقای] رفسنجانی مینویسد: شرکت چنین مقاماتی در مذاکرات توافق، از نظر روانشناختی و اخلاقی آنها را مقید به اجرا و پایبندی به توافقنامه مینماید و مانع تاثیر گذاری حوادث بعدی بر فرایند صلح میگردد.
[آقای] رفسنجانی با نشستی در این سطح موافق نبود، لذا پیشنهاد کرد که (ابتدا مذاکره توسط یک نماینده اعزامی از عراق صورت گیرد و ملاقات در سطح بالاتر زمانی مورد پذیرش قرار خواهد گرفت که . . . به نتایج مشخصی که مبنای مراحل بعدی قرار گیرند، دستیافته باشیم) به پیشنهاد [آقای] رفسنجانی، سیروس ناصری، نماینده دائمی ایران در ادارات سازمان ملل مستقر در ژنو و همتای او، برزان ابراهیم التکریتی در ماه مه مذاکرات را آغاز کردند و این دیدارها تا آگوست ادامه یافت. عدم پیشرفت در این مذاکرات صحت تردید [آقای] رفسنجانی را در مورد نشست اولیه ثابت میکرد. کندی مذاکرات مذکور سبب گردید صدام حسین در 16 جولای به [آقای] رفسنجانی پیشنهاد پذیرش طارق عزیز، وزیر امور خارجه و برزان التکریتی را جهت مذاکره رویاروی مطرح سازد. وی در نامه 30 جولای خود مجددا پیشنهاد خود را مبنی بر برگزاری نشستی بین (سران دو کشور) به منظور تلاشی خارج از چارچوب متعارف برای دستیابی به صلح فراگیر را مطرح ساخت.
صدام همچنین علاقهمند به تنظیم روابط با ایران بود. نامه اول او متضمن پیشنهاد از سرگیری روابط دیپلماتیک بود و در نامه 30 جولای مساله بازگشایی سفارتخانهها پیشنهاد شده بود. همچنین پیشنهاداتی مبنی بر برقراری مجدد ارتباط تلفنی و مبادله نمایندگان دیپلماتیک - احتمالا در سطحی پایینتر از سفیر - به عنوان یک راه مصالحه مطرح شده بود.
[آقای] رفسنجانی در پاسخ به صدام حسین نه تنها ایده برگزاری یک اجلاس اولیه را رد کرده، بلکه تاکید نموده بود که (حضرت [آیت الله] علی خامنهای) در هیچ گونه مذاکرهای در هیچ سطحی شرکت نخواهد کرد. با این وجود، وی به رئیس جمهوری عراق اطمینان داد که نمایندگان ایران تحت رهنمودهای [آیت الله] خامنهای عمل کرده و اگر رئیس جمهور ایران در مذاکرات شرکت کند (قطعا دارای اختیارات تام خواهد بود; و تصمیمات یقینا اجرا خواهد شد و شما نباید از بابت مسائلی که در نامه خود طرح کردهاید، نگران باشید.) در یک حرکتسمبلیک دیگر، صدام حسین (مکه مکرمه) را به عنوان محل آغاز مذاکرات پیشنهاد کرد، با قید این نکته که شاه فهد در این مذاکرات مورد مشورت نخواهد بود و صرفا نقش میزبان خواهد داشت. [آقای] رفسنجانی عربستان سعودی را با توجه به تیرگی روابط ایران - سعودی محل مناسبی ندانست و آن را رد کرد. بدین جهت ژنو به عنوان محل ملاقات فرستادگان ایران و عراق تعیین گردید. [آقای] رفسنجانی همچنین پیشنهادهای تکراری صدام مبنی بر از سرگیری مناسبات دیپلماتیک و نیز اعزام نمایندگان شخصیاش برای ملاقات با مقامات ایرانی در تهران را نپذیرفت. مقامات نه چندان بلند پایه عراقی نیز پس از پیشنهاد 14 آگوست صدام خطاب به [آقای] رفسنجانی پذیرفته شدند.
اختلافهای دیگری نیز وجود داشت. صدام حسین مایل بود مذاکرات بصورت دو جانبه و بدون حضور دبیر کل سازمان ملل که از سوی شورای امنیتبه عنوان مسئول اجرای قطعنامه 598 و میانجی بین دو کشور برگزیده شده بود، انجام گیرد. عراق به خاویر پرزدوکوئیار تمایلی نداشت و ایشان را طرفدار ایران قلمداد میکرد. ایران همچنان بر مداخله سازمان ملل اصرار میورزید. [آقای] رفسنجانی تاکید کرد که طرفین باید دبیر کل را از روند مذاکرات آگاه سازند و دیدگاهها و طرحهای او را جویا شوند.
[آقای] رفسنجانی در نامه 18 ژوئن خود خطاب به صدام اعلام کرد: (ما راه صلح را به مذاکرات مستقیم محدود نخواهیم کرد و راههای دیگر از جمله مسیری (راه حل سازمان ملل) را که قبلا طی شده است، مسدود نمیکنیم.) عراق مایل بود پاراگراف 6 قطعنامه که در مورد تشکیل کمسیونی برای تحقیق پیرامون مسئولیت آغاز جنگ بود، مسکوت بماند در حالی که ایران سختبر اجرای این بند پافشاری میکرد. برخی اختلافات در مورد مسائل رویهای وجود داشت. [آقای] رفسنجانی در ابتدا حضور مستمر سربازان عراقی را در خاک ایران به عنوان مانعی برای انجام مذاکرات مطرح میساخت ولی در برابر اظهار صدام مبنی بر انجام مذاکرات (بدون پیش شرط) از طرح دیدگاه خود صرفنظر کرد.
محتوای نامههای اولیه مبادله شده بین [آقای] رفسنجانی و صدام حسین به کلیاتی از قبیل: مسائل رویهای، طرح ادعاهای ایدئولوژیکی و بیان مواضع بسیار کلی محدود میشد. فقط در نامه 30 جولای صدام حسین برای اولین بار به طرح دقیق یک پیشنهاد پرداخته بود. دو روز بعد، حمله به کویت صورت گرفت. با گذشت چهار ماه از مبادله نامهها و آغاز مذاکرات در ژنو هیچ تحولی که حاکی از نزدیک شدن طرفین به توافق باشد، صورت نگرفته بود. [آقای] رفسنجانی اظهار داشت که نتیجهای که از مبادله نامهها حاصل شده است صرفا (نگارش نامهها و تطویل مذاکرات) بوده است و تاکید بیشتر بر صورت قضیه بوده است تا محتوا; مذاکرات ژنو موفقیت چندانی در دستیابی به وجوه اشتراک بین دیدگاههای طرفین نداشته است. [آقای] رفسنجانی حتی به نامه سوم صدام حسین در 16 جولای با پیشنهاد او مبنی بر اعزام یک نماینده شخصی به تهران، پاسخی نداد.
صدام حسین پیشنهادات سیام جولای خود را در نامه چهارم خطاب به [آقای] رفسنجانی بیان کرد. وی پیشنهاد برگزاری یک اجلاس سران را دوباره مطرح ساخته و در توجیه آن چنین عنوان کرد که یک موافقتنامه صلح از سویی باید تمامی مسائل مهم بین دو کشور را مورد توجه قرار دهد و از سوی دیگر هرگونه توافقی باید جزئی از یک کل تجزیهناپذیر و مجموعه به هم پیوسته باشد به گونهای که شکاف در هر بخش از آن رخنه در تمامی مواد آن به حساب آید.
وی پیشنهاد کرد که عقب نشینی نیروها به مرزهای بین المللی و مبادله اسرای جنگی در مدت دو ماه از تاریخ پذیرش نهایی یک موافقتنامه صلح صورت گیرد. صدام در پاراگراف 6 ضمن اشاره به مساله اساسی شط العرب، تاکید میکند که مذاکرات باید بر مبنای اصول زیر صورت گیرد:
1) عراق باید به عنوان یک حق مشروع تاریخی از حاکمیت کامل برخوردار باشد.
2) عراق باید بر شط العرب حاکمیت داشته باشد و خط تالوگ باید با توجه به حقوق دریایی بین ایران و عراق - شامل: حقوق ماهیگیری، اداره مشترک دریایی، و بهرهبرداری مشترک از آن - مد نظر قرار گیرد.
زبان بکار گرفته شده در این پاراگرافها پیچیده است ولی همانگونه که [آقای] رفسنجانی اشاره کرده است، از نرمش مواضع عراق در مورد شط العرب حکایت میکند. صدام به ایران پیشنهاد میکند که حقوق کشتیرانی و ماهیگیری ایران و شکلی از اداره مشترک - نه حاکمیت - را به رسمیتبشناسد. با این حال، حاکمیت را همچنان در انحصار عراق میداند. وی میگوید: عراق مایل است در مورد این مساله با ایران مذاکره کند یا حتی مسائل فوق و نیز تفسیر این معنا که (عنوان اول (حاکمیت) حق عراق است و عنوان دوم (حق اداره مشترک، کشتیرانی و ماهیگیری) حق ایران) را به میانجیگری بگذارد.
صدام همچنین عدم مداخله دو کشور در امور داخلی یکدیگر و تضمین آزادی کشتیرانی عراق در خلیج فارس و تنگه هرمز را مطرح کرد. وی در برخوردی خیال پردازانه اظهار میدارد که با توجه به اینکه کمک بین المللی برای بازسازی جنگ غیر محتمل است، چنین کاری باید با همکاری دو کشور و با سهم مساوی انجام گیرد.
صدام حسین که خود در راس رژیمی قرار دارد که ارزشی برای قوانین و موافقتنامههای بین المللی قائل نیست، این بار میخواهد موافقتنامهای را با ایران بر پایه ملاحظات قانونی منعقد سازد. وی پیشنهاد میکند که موافقتنامه تنها پس از طی تمامی مراحل تصویب بر اساس قانون اساسی دو کشور از قابلیت اجرایی برخوردار باشد - در ایران باید به تصویب پارلمان برسد (چون چنین موافقتنامهای مصون از تعرض خواهد بود.) وی پیشنهاد کرد که طرفین موافقتنامههای خود را به رؤیت دبیر کل سازمان ملل برسانند و حتی پیشنهاد کرد که از یک مرجع بین المللی مثل شورای امنیتسازمان ملل به منظور تضمین اجرای موافقتنامه دعوت به عمل آید.
[آقای] رفسنجانی هرگز به نامه سیام جولای صدام حسین پاسخ نداد و قبل از اینکه چنین کاری بکند، عراق به کویتحمله کرد. در سوم آگوست، یک روز پس از تهاجم، رئیس جمهوری عراق نامه پنجم خود را به رئیس جمهوری ایران نوشت. این نامه آشکارا نشان دهنده نگرانی عراق از احتمال همکاری ایران با گروه دشمنان عراق بود. صدام ادعا میکرد که حمله عراق به کویتیک مساله عربی است و ایران نباید در آن مداخله کند. وی بطور صریح و بیپرده به ایران در مورد مداخله در این بحران هشدار داد. وی با بدگمانی اظهار داشت که گزارشاتی در مورد فعالیتهای (سیاسی) [آقای] رفسنجانی و ملاقاتهایش با فرماندهان نظامی ایران دریافت کرده است. وی اظهار داشت که در صورتی که ایران غیر عاقلانه رفتار کند یا با پیشنهاد سیام جولای وی موافقت نکند، ممکن است پیشنهاد خود را پس بگیرد. وی گفت: کشورهایی که فروش تسلیحات خود را به عراق به تعویق انداخته یا مبادرت به قطع روابط اقتصادی با این کشور میکنند، میتوانند این روابط را از سر بگیرند. (اما اگر ایران و عراق از مواضع شایسته خود منحرف شوند، ملتهای آنها از این فرصت تاریخی برای دستیابی به صلح بهرهمند نخواهند شد. . . [و چنین حادثهای] خسرانی بسیار بزرگ خواهد بود و من چنین آرزویی را برای شما و خودم نمیکنم.) پاسخ [آقای] رفسنجانی در 7 آگوستبه این نامه و به پیشنهادات تفصیلی سیام جولای صدام جالب است زیرا مواردی را مطرح میکند که بیانگر موضع دائمی ایران در طول بحران کویت و حداقل تا قیام شیعیان در جنوب در فوریه - مارس 1991 را تشکیل میدهد. از سویی [آقای] رفسنجانی خواهان ادامه مذاکرات بین ایران و عراق بود. او میدانست که موضع عراق در مورد شط تا حدودی تغییر کرده است، اما پیشنهاد صدام همچنان برای ایران غیر قابل پذیرش بود. بدین لحاظ [آقای] رفسنجانی میگوید: (پیشنهاد مشخص ما این است که قرارداد 1975 مبنای مذاکرات صلح قرار گیرد زیرا بدون پایبندی به قراردادهای پیشین، خصوصا پیمانی که حامل امضای شخص شماست، نمیتوان به گفتههای امروز اعتماد کرد.) اما [آقای] رفسنجانی ضمن تاکید مجدد بر علاقه ایران به پیگیری مذاکرات صلح خواستار چارچوب زمانی کوتاهتری برای عقب نشینی نیروها و مبادله اسرا میگردد. از سوی دیگر، وی فاش ساخت که حمله به کویت که (یک حمله غیر منتظره به یک کشور همسایه) است، برای ایران پذیرفتنی نیست. ایران قبلا خروج غیر مشروط نیروهای عراقی را درخواست کرده بود و این استراتژی در خلال شش ماه آینده نیز تغییر نکرد. حتی در شرایطی که تلاش میشد تا عراق را به زور از ویتخارج سازند، ایران در صدد دستیابی به یک پیمان صلح با عراق بر مبنای چارچوب مورد قبول ایران بود، هدفی که ظاهرا با محتوای نامه 14 آگوست صدام همسویی داشت.
نامه 14 آگوست صدام حسین به عنوان تاییدی بر مواضع گذشته ایران تفسیر شد. روشن بود که این نامه از سوی ایران، حداقل در محیط داخلی و بین المللی چگونه تفسیر خواهد شد. [آقای] رفسنجانی در پاسخ این نامه خطاب به صدام آورده است که (اعلام شما مبنی بر پذیرش مجدد قرارداد 1975 راه را برای اجرای قطعنامه 598، حل مسائل در چارچوب آن و گذر از آتش بس موجود به یک صلح پایدار هموار میسازد.) علاوه بر این، عراق بسرعتخروج نیروهایش از خاک ایران را به اتمام رساند و مبادله سریع اسرای جنگی را آغاز کرد. در مراحل بعدی اختلاف نظرهایی بین دو کشور در مورد تعداد اسرای جنگی و بخشهایی از خاک ایران که هنوز در اشغال نیروهای عراقی بود، بروز کرد. اما طی هفتههای بعد، عراق نشان داد که در نظر دارد موارد وعده داده شده در نامه 14 آگوست صدام شامل خروج نیروها و مبادله اسرا را به انجام برساند. [آقای] رفسنجانی در ماه اکتبر با از سرگیری روابط دیپلماتیک موافقت کرد.
بین 14 آگوست تا پایان ماه مارس ایران میزبان چندین هیات نمایندگی بلند پایه عراقی بود. طارق عزیز در اوایل سپتامبر از تهران دیدار کرد و علی اکبر ولایتی، وزیر امور خارجه ایران در ماه نوامبر دیدار او را پاسخ گفت. عزت ابراهیم به اتفاق سعدون حمادی در اوایل ژانویه در تهران بودند. حمادی در اواخر ژانویه حامل پیام محرمانهای از سوی صدام برای [آقای] رفسنجانی بود. دیدار مجدد حمادی از تهران در ماه فوریه صورت گرفت. طارق عزیز در مسیر رفت و برگشتخود به مسکو در اواسط فوریه در تهران توقف کرد. در ششم مارس حمادی سفر اعلام نشدهای به مناطق مرزی ایران داشت. این سفر در بحبوحه قیام شیعیان جنوب عراق و ظاهرا با هدف ترغیب ایران به عدم حمایت از شورشیان صورت میگرفت. هر از چند گاهی مذاکراتی بین مقامات بلند پایه ایرانی و عراقی، شامل [آقایان] رفسنجانی، ولایتی و حسن حبیبی، معاون اول رئیس جمهور - که به جای نخست وزیر انجام وظیفه میکند - صورت میگرفت.
تمامی این رفت و آمدها هیچ نتیجهای که منتهی به انعقاد یک موافقتنامه صلح یا صدور یک بیانیه یا اظهار نظر رسمی در رسانهها گردد - جز در موارد استثنایی - در بر نداشت. برای این امر دو دلیل به نظر میرسد:
اول آنکه احتمالا پیشنهاد صلح صدام به ایران که حاوی عباراتی کاملا مطلوب بودند از آغاز با هدف دور نگاهداشتن ایران از ائتلاف دولتهای منطقه با آمریکا و کشورهای اروپای غربی علیه عراق صورت گرفت. عراقیها سعی میکردند ایران را به عدم ورود به تحریمها علیه عراق ترغیب نمایند. گزارشهای هشدار دهندهای که در آستانه دیدار طارق عزیز و وزیر نفت عراق از تهران در نیویورک تایمز، شبکه تلویزیونی امریکا و برخی از مطبوعات اروپایی تبلیغ میشد، احتمالا از القائات خود عراقیها الهام میگرفت. گزارشهای مزبور این ادعا را اشاعه میدادند که ایران در نظر دارد تحریم علیه عراق را بشکند و در قبال دریافتحجم عظیم نفت از عراق، غذا و سایر مایحتاج مورد نیاز این کشور را تامین نماید.
اما این فرض که ایران از موفقیت عراق در حمله به کویتخرسند باشد، امری غیر قابل قبول بود. زیرا عراق در صورت بهرهمندی از منابع نفتی و ثروت و بنادر کویت در خلیج فارس به یک تهدید عمده علیه امنیت ایران تبدیل میشد. ایران هرگز در خواسته خود مبنی بر خروج بیقید و شرط عراق از کویت - حتی در شرایطی که این کشور در پی امضای یک پیمان صلح جامع با عراق بود - تردید نکرد. ایران تحریمها را نقض نکرد و از قطعنامههای شورای امنیتسازمان ملل علیه عراق حمایت کرد. در عمل، ایران بدون آنکه ادعایی بکند همچون ایالات متحده و همپیمانان او مرز خود را به روی عراق بست.
با این حال، ایران در مورد مسائل انتخابات داخلی و خصوصا مسائل اسلامی در خارج حساس بود. در حد سخن، مقامات ایرانی بمباران شهرها و مناطق غیر نظامی عراق توسط ایالات متحده را محکوم کردند. همچنین کمکهای محدود بشر دوستانه در قالب ارسال دارو برای مردم عراق افزایش یافت. تمامی اینها راهی بود برای حفظ و استمرار مذاکرات صلح ایران و عراق. اما درباره مساله اساسی تحریمها و خروج نیروهای عراقی از کویت، ایران ثابت قدم بود. مقامات عراقی که بین ماههای سپتامبر و مارس، دسته دسته راهی تهران شده بودند مایوسانه بازگشتند. اگر صدام دستخالی [از جنگ هشتساله] باز میگشت دلیل قانع کنندهای برای واگذاری حاکمیت مشترک شط به ایران نداشت.
دومین دلیل بر اینکه چرا پیشنهاد چهاردهم آگوست صدام حسین هیچگاه به انعقاد موافقتنامه صلح بین دو کشور منتهی نگردید را شاید بتوان در ماهیتخود پیشنهاد جستجو کرد. آنچه در نامه سرگشاده چهاردهم آگوست صدام حسین خطاب به [آقای] رفسنجانی آمده است کمتر از چیزی است که از ظاهر آن برمیآید. در پاراگراف اجرایی که صدام حسین در مورد عمل به مفاد قرارداد 1975 الجزایر در مورد شط به ایران پیشنهاد میکند، آمده است: (ما با پیشنهاد شما . . . مبنی بر ضرورت کار بر اساس قرارداد 1975، که در پاسخ 8 آگوست 1990 از ناحیه شما مطرح گردیده است و با محتوای نامه 30 جولای 1990 [ما] انطباق دارد، موافقیم.) در مورد پیشنهاد 8 آگوست [آقای] رفسنجانی، گویی صدام حسین آن را کاملا به خود منتسب کرده و عمدا اختلافات بین مواضع ایران و عراق را نادیده گرفته و یا دست کم در حالی که وانمود میکرده که با پیشنهاد [آقای] رفسنجانی کاملا موافق است، دیدگاه خودش را کتمان کرده است. [آقای] رفسنجانی پیشنهاد میکرد که طرفین به وضعیت قبل از جنگ یعنی حاکمیت مشترک بر شط، باز گردند.
پیشنهاد صدام حسین بازگشتبه وضعیتی بود که در آن (حقوق تاریخی) عراق در حاکمیتبر اروند به رسمیتشناخته شود و (آرزوی) ایران برای برخورداری از حقوق کشتیرانی و اجرایی مورد موافقت قرار گیرد. در بهترین حالت میتوان پیشنهاد صدام را به عنوان نوعی آمادگی برای مباحثه و مقابله دو پیشنهاد در کنار هم، تعبیر کرد. زمانی که پیرو طرح 14 آگوست صدام مذاکرات در سطح وزرا آغاز شد، شاید مقامات ایرانی دریافته بودند که صدام از موضع 30 جولای خود دست نکشیده است.
قیام شیعیان جنوب عراق در فوریه و مارس مناسبات بین دو کشور را بدتر کرد. شدت و وسعت این قیام نشان میداد که رهبران و نیروهای پیشرو آن بومی بوده و ایران نقشی در ترغیب یا هدایت آن بر عهده ندارد. تا ظهور این قیام، محدودیتهایی علیه شیعیان عراق از سوی ایران اعمال میشد. در تمامی مدت بحران کویت و پس از شکست ارتش عراق روشن شد که ایران حرکتشیعیان جنوب عراق را تشویق و ترغیب نمیکند. به همین دلیل در حیات [امام] خمینی مسالهای به نام حکومتشیعه در بغداد مطرح نگردید. البته آیة الله محمد باقر حکیم، رئیس مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق که در ایران به سر میبرد دارای مواضع استواری بود.
با این وجود زمانی که قیام واقع شد [آقای] رفسنجانی نمیتوانست در برابر کشتار شیعیان توسط حکومت عراق ساکتبماند. گروهی از نظامیان تحت امر حکیم در ایران که از میان اسرای شیعه عراقی برگزیده شده بودند، اجازه یافتند وارد عراق شوند. بیتردید ایران حمایتهای مالی و نظامی اندکی داشت ولی دامنه این حمایتها محدود بود.
بنابراین، این میزان کمک با توجه به سرکوب وحشیانه قیام و هتک حرمت در کربلا و نجف امری قابل پیشبینی بود. تا پایان ماه مارس 1991 مناسبات دو کشور بار دیگر به تیرگی گرائید و تردیدهایی در طرفین نسبتبه رفتار یکدیگر ایجاد شد. عراق ایران را متهم به دخالت در امور داخلی این کشور میکرد و از مقامات ایرانی میخواست تا خود را از این امر کنار بکشند.
شاید از ابتدای امر نیز محتوای نامه چهاردهم آگوست صدام حسین چیزی کمتر از آن بود که عموما ادعا میشد. آنچه صدام در نامه بدان اشاره میکرد شاید بیش از آن چیزی بود که در عمل مایل به انجام بود. پیشنهاد او در هر مورد با توقعات کاملا غیر واقعیاش در هم آمیخته بود. وی انتظار داشت که ایران به مساله تجاوز عراق به کویتبه دیده اغماض بنگرد و بیشتر به خواستهاش در مورد حاکمیت مشترک بر شط بیندیشد نه به خطری که تجاوز عراق ممکن است ایجاد نماید. سرانجام، شرایط حاصل از تجاوز عراق به کویت که منجر به نگارش نامههای صدام به [آقای] رفسنجانی گردید، خود تهدیدات و موانع جدی در مسیر برقراری روابط ایران - عراق ایجاد کرد. قیام شیعیان جنوب عراق تنها یکی از حوادث بسیاری بود که بار دیگر اختلافات عمیق و پیچیده میان دو کشور را نمایان میساخت.
( منبع: فصلنامه بررسیهای نظامی، شماره 22 ،ایران و عراق: پایان جنگ، تداوم دشمنی،نویسنده: شال بخاش ،مترجم: احمد محقر ) (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد رهبری، کد: 70/66666)