اگر قیام برعلیه ظلم و طاغوت واجب شرعی است چرا مجتهدین اعلم و اعلمتر از حضرت امام دست به اینکار نزدند و برای برپایی حکومت اسلامی تلاش نکردند و صرفا به تدریس و رونق حوزه های علمیه همت گماشتند؟
اگر قیام برعلیه ظلم و طاغوت واجب شرعی است چرا مجتهدین اعلم و اعلمتر از حضرت امام دست به اینکار نزدند و برای برپایی حکومت اسلامی تلاش نکردند و صرفا به تدریس و رونق حوزه های علمیه همت گماشتند؟ با سلام پیش از پرداختن به اصل موضوع،ذکر مقدمه ای خالی از ضرورت نمی باشد. مقدمه: عالمان دین که به تعبیر روایات ما،پاسبانان حقیقی دین و دیانت بوده( عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع: قَالَ الْعُلَمَاءُ أُمَنَاءُ) (بحارالأنوار ج 67 ص 287 ) و در این راه از هیچ تلاشی فرو گذار نکرده اند و طی قرن ها همچنان پیام دین را بر انسان های تشنه معارف زلال الهی عرضه کرده اند و در این راه حتی از جان خود گذشتند هر کدام بر اساس وظیفه ای که در هر زمان و زمینی احساس می نمودند عمل و حجت شرعی را بر خود تمام می دانستند. تاریخ معاصر ایران تنها یک نمونه از این همه فداکاری و ازخود گذشتگی این عالمان راستین می باشد.شخصیت هایی همچون میرزای شیرازی،کاشانی،شیخ فضل الله نوری،نواب صفوی،مدرس و... که هر کدام به نوبه خود در هدایت این مملکت به سمت دین و دینداری،نقش خاصی برعهده داشتند بدون شک بر اساس مصلحت دین و دین داران و با توجه به شرائط حاکم و نیز توانمدی های خود حرکت و عمل نمودند تا این که توانستند در زمان خود نیز موثر بیافتند. اصل موضوع: برای دست یابی به پاسخی منطقی باید دانست: اولا: همانگونه که ما از دیگران انتظار پاسخی منطقی داریم بدون تردید طرف مقابل هم این انتظار را از ما خواهد داشت که اگر علتی واقعی برای موضوعی بیان می گردد از او پذیرفته شود و گرنه هیچ چیز قابل اثبات نخواهد بود چرا که ممکن است تمامی آنچه ابراز شده،اموری غیر منطقی تلقی و به هیچ صورت مقبول نیافتد که این نیز طبعا غیر منطقی خواهد بود. ثانیا:این سخن که قیام علیه ظلم و جور یک تکلیف شرعی بوده و واجب می باشد و عالمان بسیاری بوده اند که هیچ گاه نه تنها علیه هیچ حکومتی قیام نکردند بلکه حتی فکر آن را نیز نداشته اند شکی نیست ولی نباید از نظر دور داشت که عموما این مهم معلول چند علت بوده که ما در این جا به اختصار به برخی اشاره می کنیم: 1: اختلاف مبنایی علمی : همواره و بر اساس اجتهاد پویایی که در دنیای تشیع و مکتب اهل بیت(ع) وجود داشته که در حقیقت ضامن رشد و بالندگی دین در طول قرون مختلف بوده است ما شاهد اختلاف در مبانی علمی و فقهی در میان عالمان دینی بوده ایم و امروزه نیز این گونه می باشد. عده ای از فقهاء بر اساس مبانی فکری خود بر این اعتقادند که اصولا در عصر غیبت نباید فقهاء به تشکیل حکومت قیام نمایند و اگر چنین کنند این حکومت مطلوب و خواسته شارع مقدس نبوده و اساس چنین تکلیفی بر فقها نهاده نشده است.لذا از اقدام به قیام،شدیدا بدور بوده و حتی برخی را نیز از آن برحذر می داشتند. امادر اندیشه سیاسی امام،اصل بر این بودکه فقها نیز همانند پیامبر و ائمه معصومین(ع) دارای ولایت بوده و مامور به تشکیل حکومت می باشند لذا از همان ابتدای انقلاب بر این موضوع پافشاری کرده و نظام ولایت فقیه را نهادینه نمودند. 2: عدم بینش کافی : یکی دیگر از عللی که باعث شده برخی از عالمان دین به تشکیل حکومت و قیام علیه دبار شاهان قیامی صورت ندهند عدم کفایت در بینش می باشد به این که کاملا بر مسایل حکومتی آشنایی نداشته و از اهداف پشت پرده حاکمان جور در محو دین و دینداری اطلاعی نداشتند و تنها به دین داری و دینداران حداقلی بسنده می کردند.ولی ما شاهد این مهم بودیم که امام با توجه به بینش عمیقی که از دستگاه حاکم داشته و بر نقشه های آنان در حذف دین از عرصه اجتماع واقف بودند لذا بر دین داری حداکثری و ورود دین به عرصه جامعه تاکید و دین را عین سیاست می دانستند. 3: عدم توانایی علمی لازم در اداره حکومت : عده ای از علما که نسبت به تشکیل حکومت دینی بی توجه بوده و در این راستا هیچ اقدامی صورت نمی دادند بدلیل عدم توانایی علمی لازم برای اداره حکومت بوده است چرا که ممکن است یک شخصیت بزرگ از حیث فقهی اعلم بوده ولی فاقد بایسته های علمی لازم در اداره یک حکومت باشدکه طبعا مرتبه ای بالاتر و نیازی ضروری تر بوده است هر چند نمی توان بدین خاطر این گونه شخصیت ها را مورد تنقیص قرار داد. امام راحل(ره) که از این حیث،شخصیتی بی نظیر بودند یکی از عوامل موفقیت ایشان در قیام علیه دستگاه شاه همین مهم بود چرا که دارای توانمندی بسیار بالای علمی در ادراه حکومت برخوردار بوده تا این که توانستند بخوبی یک نظام سیاسی دینی را پی ریزی و نظام سراپا فساد و ضد دینی را از میان بردارند. 4: شدت قیام دربار شاهان علیه دین : از جمله مسائلی که ممکن است علت عدم قیام برخی از فقها و قیام برخی دیگر در برابر طاغوتیان بوده ذکر کرد میزان قیام دشمنان قسم خورده دین علیه آن بوده است به این که در زمانی ممکن است حمله به دین از سوی دربار شاهان به آن اندازه نباشد که یک عالم دین بخواهد قیام کند بلکه تنها با یک پیام و یا نصحیت حل می گردیده است (مثل برخی مقاطع عصر صفویه) ولی همین موضوع در یک زمانی تا به آن اندازه حاد می گردد که اگر کسی قیام نکند اساس دین در خطر می افتد( مثل عصر امام) لذا است که ما شاهد تفاوت در عملکرد عالمان دینی هستیم در عین این که ممکن است در سطح اعلمیت میان آنان تفاوت هم باشد. 5: فقدان شرائط تشکیل حکومت : بی تردید برای تحقق هر امری می باید شرائط لازم برای آن وجود داشته باشد.ما در تاریخ معاصر ایران شاهد این مهم هستیم که تا عصر امام خمینی(ه) شرائط برای قیامی همه جانبه در سرنگونی حکومت ظلم و جور و تشکیل حکومت اسلامی فراهم نبوده است لذا است که امام بر این اساس به قیام علیه دبار پرداخته و در این راه از تمام ظرفیت های مادی و معنوی دین و دینداران بدرستی بهره گرفته تا این که توانستند حکومت دینی را تشکیل دهند و در واقع آروزی تمام انبیاء و اولیاء الهی جامه عمل بپوشند. ثالثا:همان گونه که در تاریخ اسلام نیز سراغ داریم،نقش وجود یا نبود شرائط در شکل گیری یا عدم تشکیل حکومت،بسیار حائز اهمیت است بدین معنا که هر گاه شرائط و امکانات برای انجام چنین کاری فراهم بوده است در این مهم توفقیاتی حاصل آمده و با نبود آن هیچ کاری پیش برده نشده است.بعنوان مثال پیامبر اسلام(ص) هر چند اندیشه حکومت دینی را (پس از به رسالت رسیدن)داشتند و لی پس از ده سال که شاهد فقدان شرائط برای چنین امری بودند بدین منظور از مکه به مدینه هجرت کردند و در آنجا حکومت اسلامی تشکیل دادند. نمونه دیگری که در این راستا قابل ذکر است حکومت عدل علی(ع) که پس از رحلت پیامبر(ص) برخی افراد به اصطلاح مسلمان،بر خلاف خواست خدا و رسولش اقدام به امری کردند که منجر به پایمال شدن حق قطعی آن حضرت گردید و به عبارتی حکومت غصب شد.این در حالی بود که حضرت علی(ع) برای مبارزه و تشکیل حکومت عدل الهی،شرائط را فراهم ندیده و 25 سال سکوت کردند ولی پس این مدت به محض این که شرائط برای تشکیل این حکومت فراهم آمد به آن اقدام کردند. و همچنین سیره سیاسی سایر معصومین (ع) به خوبی مبین اهمیت این عنصر است . بنابراین نمی توان نقش شرائط و امکانات را در شکل دهی به مسائل اجتماعی نادیده انگاشت و بکلی آن را منکر شده و هیچ امری را به آن قابل استناد ندانست. خلاصه: بطور خلاصه می توان گفت برای قیام علیه حکومت های ظلم و جور و تشکیل حکومت دینی،تنها اعلمیت شرط نبوده بلکه در این راه می بایست مجموعه­ای از شرائط(که یکی از آنان فقاهت می باشد) فراهم باشد تا این که در گام اول این قیام جنبه شرعی داشته و در وهله دوم از کارایی لازم برخوردارگردد. منبع: ( علامه مجلسی. بحار الأنوار. موسسه الوفاء بیروت – لبنان. 1404 هجری قمری) (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد رهبری، کد: 10/100128624)
عنوان سوال:

اگر قیام برعلیه ظلم و طاغوت واجب شرعی است چرا مجتهدین اعلم و اعلمتر از حضرت امام دست به اینکار نزدند و برای برپایی حکومت اسلامی تلاش نکردند و صرفا به تدریس و رونق حوزه های علمیه همت گماشتند؟


پاسخ:

اگر قیام برعلیه ظلم و طاغوت واجب شرعی است چرا مجتهدین اعلم و اعلمتر از حضرت امام دست به اینکار نزدند و برای برپایی حکومت اسلامی تلاش نکردند و صرفا به تدریس و رونق حوزه های علمیه همت گماشتند؟

با سلام پیش از پرداختن به اصل موضوع،ذکر مقدمه ای خالی از ضرورت نمی باشد.
مقدمه:
عالمان دین که به تعبیر روایات ما،پاسبانان حقیقی دین و دیانت بوده( عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع: قَالَ الْعُلَمَاءُ أُمَنَاءُ) (بحارالأنوار ج 67 ص 287 ) و در این راه از هیچ تلاشی فرو گذار نکرده اند و طی قرن ها همچنان پیام دین را بر انسان های تشنه معارف زلال الهی عرضه کرده اند و در این راه حتی از جان خود گذشتند هر کدام بر اساس وظیفه ای که در هر زمان و زمینی احساس می نمودند عمل و حجت شرعی را بر خود تمام می دانستند.
تاریخ معاصر ایران تنها یک نمونه از این همه فداکاری و ازخود گذشتگی این عالمان راستین می باشد.شخصیت هایی همچون میرزای شیرازی،کاشانی،شیخ فضل الله نوری،نواب صفوی،مدرس و... که هر کدام به نوبه خود در هدایت این مملکت به سمت دین و دینداری،نقش خاصی برعهده داشتند بدون شک بر اساس مصلحت دین و دین داران و با توجه به شرائط حاکم و نیز توانمدی های خود حرکت و عمل نمودند تا این که توانستند در زمان خود نیز موثر بیافتند.
اصل موضوع:
برای دست یابی به پاسخی منطقی باید دانست:
اولا: همانگونه که ما از دیگران انتظار پاسخی منطقی داریم بدون تردید طرف مقابل هم این انتظار را از ما خواهد داشت که اگر علتی واقعی برای موضوعی بیان می گردد از او پذیرفته شود و گرنه هیچ چیز قابل اثبات نخواهد بود چرا که ممکن است تمامی آنچه ابراز شده،اموری غیر منطقی تلقی و به هیچ صورت مقبول نیافتد که این نیز طبعا غیر منطقی خواهد بود.
ثانیا:این سخن که قیام علیه ظلم و جور یک تکلیف شرعی بوده و واجب می باشد و عالمان بسیاری بوده اند که هیچ گاه نه تنها علیه هیچ حکومتی قیام نکردند بلکه حتی فکر آن را نیز نداشته اند شکی نیست ولی نباید از نظر دور داشت که عموما این مهم معلول چند علت بوده که ما در این جا به اختصار به برخی اشاره می کنیم:
1: اختلاف مبنایی علمی :
همواره و بر اساس اجتهاد پویایی که در دنیای تشیع و مکتب اهل بیت(ع) وجود داشته که در حقیقت ضامن رشد و بالندگی دین در طول قرون مختلف بوده است ما شاهد اختلاف در مبانی علمی و فقهی در میان عالمان دینی بوده ایم و امروزه نیز این گونه می باشد.
عده ای از فقهاء بر اساس مبانی فکری خود بر این اعتقادند که اصولا در عصر غیبت نباید فقهاء به تشکیل حکومت قیام نمایند و اگر چنین کنند این حکومت مطلوب و خواسته شارع مقدس نبوده و اساس چنین تکلیفی بر فقها نهاده نشده است.لذا از اقدام به قیام،شدیدا بدور بوده و حتی برخی را نیز از آن برحذر می داشتند.
امادر اندیشه سیاسی امام،اصل بر این بودکه فقها نیز همانند پیامبر و ائمه معصومین(ع) دارای ولایت بوده و مامور به تشکیل حکومت می باشند لذا از همان ابتدای انقلاب بر این موضوع پافشاری کرده و نظام ولایت فقیه را نهادینه نمودند.
2: عدم بینش کافی :
یکی دیگر از عللی که باعث شده برخی از عالمان دین به تشکیل حکومت و قیام علیه دبار شاهان قیامی صورت ندهند عدم کفایت در بینش می باشد به این که کاملا بر مسایل حکومتی آشنایی نداشته و از اهداف پشت پرده حاکمان جور در محو دین و دینداری اطلاعی نداشتند و تنها به دین داری و دینداران حداقلی بسنده می کردند.ولی ما شاهد این مهم بودیم که امام با توجه به بینش عمیقی که از دستگاه حاکم داشته و بر نقشه های آنان در حذف دین از عرصه اجتماع واقف بودند لذا بر دین داری حداکثری و ورود دین به عرصه جامعه تاکید و دین را عین سیاست می دانستند.
3: عدم توانایی علمی لازم در اداره حکومت :
عده ای از علما که نسبت به تشکیل حکومت دینی بی توجه بوده و در این راستا هیچ اقدامی صورت نمی دادند بدلیل عدم توانایی علمی لازم برای اداره حکومت بوده است چرا که ممکن است یک شخصیت بزرگ از حیث فقهی اعلم بوده ولی فاقد بایسته های علمی لازم در اداره یک حکومت باشدکه طبعا مرتبه ای بالاتر و نیازی ضروری تر بوده است هر چند نمی توان بدین خاطر این گونه شخصیت ها را مورد تنقیص قرار داد.
امام راحل(ره) که از این حیث،شخصیتی بی نظیر بودند یکی از عوامل موفقیت ایشان در قیام علیه دستگاه شاه همین مهم بود چرا که دارای توانمندی بسیار بالای علمی در ادراه حکومت برخوردار بوده تا این که توانستند بخوبی یک نظام سیاسی دینی را پی ریزی و نظام سراپا فساد و ضد دینی را از میان بردارند.
4: شدت قیام دربار شاهان علیه دین :
از جمله مسائلی که ممکن است علت عدم قیام برخی از فقها و قیام برخی دیگر در برابر طاغوتیان بوده ذکر کرد میزان قیام دشمنان قسم خورده دین علیه آن بوده است به این که در زمانی ممکن است حمله به دین از سوی دربار شاهان به آن اندازه نباشد که یک عالم دین بخواهد قیام کند بلکه تنها با یک پیام و یا نصحیت حل می گردیده است (مثل برخی مقاطع عصر صفویه) ولی همین موضوع در یک زمانی تا به آن اندازه حاد می گردد که اگر کسی قیام نکند اساس دین در خطر می افتد( مثل عصر امام) لذا است که ما شاهد تفاوت در عملکرد عالمان دینی هستیم در عین این که ممکن است در سطح اعلمیت میان آنان تفاوت هم باشد.
5: فقدان شرائط تشکیل حکومت :
بی تردید برای تحقق هر امری می باید شرائط لازم برای آن وجود داشته باشد.ما در تاریخ معاصر ایران شاهد این مهم هستیم که تا عصر امام خمینی(ه) شرائط برای قیامی همه جانبه در سرنگونی حکومت ظلم و جور و تشکیل حکومت اسلامی فراهم نبوده است لذا است که امام بر این اساس به قیام علیه دبار پرداخته و در این راه از تمام ظرفیت های مادی و معنوی دین و دینداران بدرستی بهره گرفته تا این که توانستند حکومت دینی را تشکیل دهند و در واقع آروزی تمام انبیاء و اولیاء الهی جامه عمل بپوشند.
ثالثا:همان گونه که در تاریخ اسلام نیز سراغ داریم،نقش وجود یا نبود شرائط در شکل گیری یا عدم تشکیل حکومت،بسیار حائز اهمیت است بدین معنا که هر گاه شرائط و امکانات برای انجام چنین کاری فراهم بوده است در این مهم توفقیاتی حاصل آمده و با نبود آن هیچ کاری پیش برده نشده است.بعنوان مثال پیامبر اسلام(ص) هر چند اندیشه حکومت دینی را (پس از به رسالت رسیدن)داشتند و لی پس از ده سال که شاهد فقدان شرائط برای چنین امری بودند بدین منظور از مکه به مدینه هجرت کردند و در آنجا حکومت اسلامی تشکیل دادند.
نمونه دیگری که در این راستا قابل ذکر است حکومت عدل علی(ع) که پس از رحلت پیامبر(ص) برخی افراد به اصطلاح مسلمان،بر خلاف خواست خدا و رسولش اقدام به امری کردند که منجر به پایمال شدن حق قطعی آن حضرت گردید و به عبارتی حکومت غصب شد.این در حالی بود که حضرت علی(ع) برای مبارزه و تشکیل حکومت عدل الهی،شرائط را فراهم ندیده و 25 سال سکوت کردند ولی پس این مدت به محض این که شرائط برای تشکیل این حکومت فراهم آمد به آن اقدام کردند. و همچنین سیره سیاسی سایر معصومین (ع) به خوبی مبین اهمیت این عنصر است .
بنابراین نمی توان نقش شرائط و امکانات را در شکل دهی به مسائل اجتماعی نادیده انگاشت و بکلی آن را منکر شده و هیچ امری را به آن قابل استناد ندانست.
خلاصه:
بطور خلاصه می توان گفت برای قیام علیه حکومت های ظلم و جور و تشکیل حکومت دینی،تنها اعلمیت شرط نبوده بلکه در این راه می بایست مجموعه­ای از شرائط(که یکی از آنان فقاهت می باشد) فراهم باشد تا این که در گام اول این قیام جنبه شرعی داشته و در وهله دوم از کارایی لازم برخوردارگردد.
منبع:
( علامه مجلسی. بحار الأنوار. موسسه الوفاء بیروت – لبنان. 1404 هجری قمری) (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد رهبری، کد: 10/100128624)





مسئله مرتبط یافت نشد
1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین