حکومت و سیاست در سیره امام باقر (ع)چگونه است؟ دوران امامت امام محمد باقر (ع ) مصادف با ادامه ی فشارهای خلفای بنی امیه و حکام آن ها با شیعیان در عراق بود,و توصیه ی امام به شیعیانش که:(من بلی من شیعتنا ببلاء فصبر کتب الله له اجر الف شهید)کسی از شیعه ی ما به مصیبت گرفتار شود و پایداری نماید, خداوند پاداش هزار شهید را برای او می نویسد.حاکی از فشارهایی است که بر شیعیان وارد می شد, و امام می کوشید بدین وسیله آنان را به مقاومت و خویشتن داری هرچه بیشتر فرا بخواند,و این سخت گیری ها به دلیل ادعای ولایت و امامت امامان بود. موضع گیری ظاهراً ملائم امام باقر (ع ) علیه دستگاه خلافت اموی که هرگونه مخالفتی را بشدت سرکوب می کردند, برای بقای هسته ی مقاومت بود, چه آن که تقریباً همه ی شیعیان و حتی همه ی اموی ها, به خوبی می دانستند که رهبران شیعه مدعی خلافت و حکومت هستند, و خلافت را حق خود و حق آباء خود می دانستند که قریش به زور آن را غصب کرده اند, و این از نقطه ی اتکاء امامان معلوم بود که روی ولایت و امامت به همان معنای زعامت و تصدی امری تکیه می کردند, و خود را شایسته آن مقام می دانستند. <بنی اسلام علی خمس الصلاة و الزکاة و الحج و الجهاد و الولایة. و لم یناد بشیء کما نودی بالولایة فاخذ الناس باربع و];ک ک 5 ترکوا الولایة>. <اسلام روی پنج رکن استوار است : نماز, زکوة, حج , جهاد و ولایت , و مردم خوانده نشده است به چیزی آن چنان که به ولایت خوانده شده است , و مردم چهار رکن را قبول کردند و آن یکی را ترک نمودند>. موضع گیری های امام باقر (ع ) علیه حکام غاصب و ظالم بنی امیه , تا آن جا سخت و پایدار بود که شیعیان خود از همکاری با حکام ممانعت می کردند, و برای آن که فکر حکومت و مخالفت با بنی امیه را از سر بیرون کند امام باقر (ع ) را با فرزندش امام صادق (ع ) به شام فرا خواندند و مورد اهانت و تحقیر قرار دادند. از این رو تقیه یکی از اصولی ترین سپرهایی بود که شیعه در پناه آن , خود را در دوران های سیاه استبداد اموی و عباسی نگه داشتند. و امام باقر (ع ) فرمود: <ان التقیة من دینی و دین آبایی و لادین لمن لا تقیه له ><تقیه از دین من و دین آباء من است , کسی که تقیه ندارد دین ندارد>. تقیه , یعنی حفظ سر, رازداری و امانت داری , تا کسی سری و رازی نداشته باشد, راز داری در مورد او معنا ندارد, و این راز در زندگی امامان شیعه چیست ؟ این چیست که همه ی یاران و معتقدان به امام را شایستگی یا قدرت تحمل آن نیست , فقط کسانی معدود و انگشت شمارند که چون به لیاقت و صلاحیت آن نایل آمده اند, شرف راز داری یافته اند؟ نمی شود راز امام را در مسایل ماوراء طبیعی خلاصه کرد و در غیب گویی منحصر نمود, چرا امام به یاران خود در فضیلت کتمان چنین چیزی , چندان توصیه و تأکید کند که در کتب حدیث شیعه با بی بعنوان باب الکتمان پدید آید؟ این راز باید چیزی باشد که در صورت برملا شدنش , جمع شیعه و خود امام را خطر بزرگ تهدید کند, و آن چیز غیر از امور غیبی و ماوراء طبیعی است . آیا این راز مربوط به معارف شیعی است ؟ یعنی تفسیری که شیعه از اسلام می کند,و نظر خاصی که در فقه و احکام شرع ارائه می دهد؟ در این که این معارف در دوران اختناق اموی و عباسی , باید با تدبیر و کاردانی اظهار شود, با همه کس مطرح نگردد, و نااهلان را به آن راهی نباشد, حرفی نیست . ولی با این همه این را نمی توان راز امام دانست , زیرا این معارف با همه اختصاصی بودن , درصدها حوزه ی حدیث و فقه در چندین شهر بزرگ کشور];ّّ5 مسلمان آن روز, مطرح بود و به بیان دیگر این معارف اختصاصی بود ولی راز امام نبود, اختصاصی بدین معنا که رواج و رونق آن محدود به جمع شیعه است و غیر شیعه فقط در شرایط خاص می تواند بدان دست یابد. چرا نگوییم که راز, مسایل و مطالبی در پیرامون اسرار تشکیلاتی امام است . یک جمع که با هدف انقلابی و با ایدئولوژی راهنما, در میدان مبارزه ی سیاسی و فکری گام می نهد, دارای اسرار است یعنی تاکتیک های پیش بینی شده , زمان و مکان اقدام های بزرگ , نام و نشان و تکلیف مهره های مؤثر, منابع مؤثر مالی , خبرها و گزارش ها از پاره ی حوادث و وقایع مهم و... و مطالبی از این قبیل , رازهای ناگشودنی تشکیلات است که جز برای کارگزاران اصلی و شخص رهبر, برای کسی دیگر دانستنی نیست و این همان رازداران و یا امانتداران راز است . بازگو کردن آن به دوستان و شیعیان در حکم راهگشایی به سوی آن است , و این خطای بزرگ و خسارت بخش است , خطای که عاقبت به انهدام یک جمع منتهی می شود. کسی که سر امام را بر ملاکند در عمل , کار یک دشمن را کرده است , پس به آسانی می توان معنا و وجه این سخن امام را دانست که آن که با ما به پیکار بر می خیزد, برماگران بارتر نیست از آن که راز ما را افشاء می سازد. در ارتباط بسیار پنهانی امام با شیعه , گاه لازم است که اسرار تشکیلاتی غیر مستقیم , بوسیله ی واسطه ها میان امام و شیعیان مبادله گردد, و این یک تدبیر کاملاً معقول است . هنگامی که چشم ها و گوش های بیگانه با حرصی هر چه بیشتر, در انتظار کشف ارتباطات شیعیان با امامند, در موسم حج , در زیارت مدینه , در رفت و آمد کاروان ها از شهرهای دور دست و... هرگونه رابطه ی میان امام و افراد, اگر به وسیله ی جاسوسان خلیفه کشف شود, می تواند سر نخ دنباله داری به سوی اعماق تشکیلات شیعه باشد, در این مواقع امام (ع ) خود نیز افراد را به ملائمت و گاه به عنف از خود دور می ساخته است . به سفیان ثوری می گوید: <تو مورد تعقیب دستگاهی و در پیرامون ما جاسوسان خلیفه هستند, ترا طرد نمی کنم ولی از نزد ما برو>. و برای کسی از شیعیانش که در راه به او برخورد کرد, و از روی تقیه روی از او برگردانده , از خدا طلب رحمت می کند, و کسی را که در موقعیت مشابه , با احترام به آن حضرت سلام داده , مورد نکوهش قرار می دهد. در چنین مواردی لازم است میان امام (ع ) و این کسان , کسی واسطه باشد و به این واسطه اصطلاحاً <باب > گفته می شود <باب > قاعدتاً باید از زبده ترین و نزدیک ترین یاران امام باشد. و نیز از پربارترین آن ها از خبر و اطلاع ,];ّّ5 همانند <زنبور عسل > که اگر حشرات موذی بدانند که در اندرون او چیست , قطعه قطعه اش می کنند و او را می ربایند, و تصادفی نیست که این باب ها غالباً مورد تعقیب و انتقام سرسختانه ی حکومت قرار گرفته اند. یحیی ابن ام طویل <باب > امام سجاد(ع ) در حالی که هنوز زنده بود, پای او را قطع کردند و سپس وی را به شهادت رساندند, محمد ابن سنان که <باب > امام صادق (ع ) و از خواص او است , به ظاهر از نزد امام (ع ) طرد می شود, و این تبری جستن و اظهار بیزاری , هیچ موجبی جز یک تاکتیک تشکیلاتی ندارد. جابر ابن یزید جعفی <باب > امام باقر (ع ) با بر ملاء ساختن یک جنون تصنعی از کشته شدن که دستور آن از طرف خلیفه چند روز قبل صادر شده بود, نجات می یابد . کسانی که حافظ و مباشرجمع آوری و تقسیم اموالی که در اختیار امام است , هستند بی گمان از اسرار زیادی باید آگاه باشند, که کمترین و کوچکترین آن ها اطلاع از نام پرداخت کنندگاه و نام گیرندگان آن اموال است و این برای دشمنان تشکیلات امام (ع ) طعمه ی کوچکی نبود, سرنوشت عبرت انگیز معلی ابن خنیس وکیل امام صادق (ع ) در مدینه و اظهارات تقیه آمیز امام (ع ) درباره ی مفضل ابن عمر وکیل آن حضرت در کوفه نمونه ی روشن برای این مدعا است . سه عنوان <باب , وکیل و صاحب > که مصداق هر یک را در چهره های مشخص و مبرزی از رجال شیعه می توان یافت , طرح روشن از واقعیت شیعه و روابط آن با امام (ع ) و مجموعاً تکاپوی تشکیلاتی شیعیان بدست می آید. شیعه در این طرح , مجموعه ی از عناصر هماهنگ و همگام و مصمم است که گرد محور عظیم و مرکزی الهام بخش و مقدس گرد آمده است و از او می آموزد و فرمان می گیرد, برای او خبر و گزارش می آورد, امیدش به او و چشمش به اشاره ی او است , حتّی جوشش بیتاب کننده ی احساسات خود را نیز که برای یک جمع مستضعف و مصمم بر مبارزه که بر اثر فشار ناروایی ها و بی عدالتی ها یک چیز طبیعی است به توصیه ی حکیمانه ی آن حضرت مهار می کند. و شیوه های کارهای پنهان مانند: راز داری , کم گویی , بی نشان زیستن , تعاون درون جمعی , زهد و پارسایی انقلابی , و مانند این ها را هم به تعلیم او و بعنوان کار مقدس و خدایی می آموزد و بکار می بندد. به مردی که از آن حضرت پرسیده است , چگونه صبح کرده اید ای فرزند پیامبر! چنین خطاب می کند آیا وقت ];ّّ5 آن نرسیده است که بفهمید ما چگونه ایم و چگونه صبح می کنیم ؟ داستان ما درست داستان بنی اسرائیل است در جامعه ی فرعونی که پسران شان را می کشتند و زنانشان را زنده می گرفتند, بدانید که بنی امیه پسران ما را کشتند و زنان ما را زنده می گیرند, و پس از این بیان گیرا و بر انگیزاننده , مسئله ی اصلی یعنی اولویت اهلبیت را نسبت به حکومت پیش می کشد, و می گوید عرب می پنداشت که برتر از عجم است , زیرا که محمد (ص ) عربی است و عجم بدین پندار گردن می نهادند, اگر آنان در این ادعا, صادقند, پس ما از دیگر شاخه های قریش برتریم , زیرا ما فرزندان و خاندان محمدیم و کسی با ما در این نسبت شریک نیست . مرد که گویا به هیجان آمده می گوید: به شما خاندان مهر می ورزم , و امام (ع ) که او را تا مرز پیوستگی کامل فکری و قلبی و عملی جلو آورده , آخرین سخن آگاهی بخش و هشیارگر را نیز به او می گوید: پس خود را منتظر و آماده ی بلاکن , بخدا سوگند بلا به شیعیان ما نزدیک تر است از سیل به دامنه ی کوه و بلا نخست ما را می گیرد و سپس شما را, همچنان که راحت و امنیت اول به ما می رسد و آنگاه به شما . نمونه هایی که از ارتباطات امام با این جمع در دسترس ما است , از یک سو نمایشگر صراحتی در زمینه ی آموزش های فکری است , و از سوی دیگر نشاندهنده ی پیوستگی و تشکل محاسبه شده میان آنان و امام . فضیل ابن یسار از نزدیک ترین یاران راز دار امام (ع ) در مراسم حج با آن حضرت همراه است , امام (ع ) به حاجیانی که پیرامون مکه می گردند, می نگرد و می گوید: در جاهلیت بدین گونه می گردیدند, ولی فرمان آنست که به سوی ما کوچ کنند, و پیوستگی و دوستی خود را به ما بگویند و یاری خود را به ما عرضه کنند. اما از آنجا که در عهد امام پنجم (ع ) در اثر مظالم بنی امیه , هر روز در قطری از اقطار و بلاد اسلامی , انقلاب وجنگ هایی رخ می داد, و در میان خود خاندان امور نیز اختلافاتی بروز می کرد, و این گرفتاری ها دستگاه خلافت را مشغول کرده بود, و از طرفی وقوع فاجعه ی کربلا و مظلومیت اهلبیت (ع ) مسلمانان را مجذوب و علاقمند اهلبیت می ساخت , این عوامل موجب شد که مردم سیل آسا به سوی مدینه و به محضر امام باقر (ع ) سرازیر شوند, و امکاناتی در نشر حقایق برای آن حضرت بوجود آید و دعوت های شیعی که بر اثر ستم گری های خلفاء متوقف مانده بود که جز در پوشش های ضخیم ارائه نمی شد, اکنون در بسیاری از اقطار اسلامی خصوصاً در عراق و حجاز و خراسان , ریشه دوانیده و قشر وسیعی را بخود متوجه ساخته , و حتی در دائره ی محدودتر بصورت یک ];ّّ5 پیوند فکری و حزبی درآمده است . آن روزی که امام سجاد (ع ) می فرمود:<در همه ی عراق دوستان ما به بیست نفر نمی رسند>. سپری شده بود, و اکنون هنگامی که امام باقر (ع ) به مسجد پیامبر در مدینه وارد می شود, جماعت انبوه از خراسان و دیگر مناطق شیعه نشین مانند مدینه و کوفه , و مناطقی جدیدی بویژه بخش های از کشورهای اسلامی که از مرکز حکومت بنی امیه دور است , نیز بر قلمرو طرز تفکر شیعی افزوده می گردد, و نفوذ و تبلیغات شیعی در خراسان بیش از هر جای دیگر بود, و روش سیاسی حضرت امام پنجم , ادامه ی منطقی همان روش امام زین العابدین (ع ) است . پی نوشتها: 1 اصول کافی : کلینی , محمد, ج 1 ص 183 2 حیات فکری و سیاسی امامان شیعه : جعفریان , رسول , ج 1 ص 235 چاپ اول , مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی , 1371 3 پیشوای صادق : خامنه ای , علی , ص 106 چاپ اول , انتشارات سید جمال , ناصر خسرو, به نقل از رجال کشی : ص 380 چاپ مصطفوی . 4 رجال کشی : ص 380 5 پیشین , خامنه ای , علی , ص 109به نقل از مناقب ابن شهر آشوب : ج 4 ص 248 6 همان , به نقل از اصول کافی : ج 2 ص 219 7 ر.ک : پیشین , خامنه ای , علی ; و ر.ک : شذارت سیاسیة من حیاة الائمه : ص 322 328 8 همان , ص 39به نقل از بحارالانوار: ج 46 ص 360 9 همان , ص 40 10 سیر کوتاه در زندگی ائمه (ع ): طباطبایی , محمد حسین . 11 بحارالانوار: ج 46 ص 143 12 بحارالانوار: ج 46 ص 357 336 منبع :اندیشه حکومت دینی , ج 1 , ص 521 - 529
حکومت و سیاست در سیره امام باقر (ع)چگونه است؟
دوران امامت امام محمد باقر (ع ) مصادف با ادامه ی فشارهای خلفای بنی امیه و حکام آن ها با شیعیان در عراق بود,و توصیه ی امام به شیعیانش که:(من بلی من شیعتنا ببلاء فصبر کتب الله له اجر الف شهید)کسی از شیعه ی ما به مصیبت گرفتار شود و پایداری نماید, خداوند پاداش هزار شهید را برای او می نویسد.حاکی از فشارهایی است که بر شیعیان وارد می شد, و امام می کوشید بدین وسیله آنان را به مقاومت و خویشتن داری هرچه بیشتر فرا بخواند,و این سخت گیری ها به دلیل ادعای ولایت و امامت امامان بود.
موضع گیری ظاهراً ملائم امام باقر (ع ) علیه دستگاه خلافت اموی که هرگونه مخالفتی را بشدت سرکوب می کردند, برای بقای هسته ی مقاومت بود, چه آن که تقریباً همه ی شیعیان و حتی همه ی اموی ها, به خوبی می دانستند که رهبران شیعه مدعی خلافت و حکومت هستند, و خلافت را حق خود و حق آباء خود می دانستند که قریش به زور آن را غصب کرده اند, و این از نقطه ی اتکاء امامان معلوم بود که روی ولایت و امامت به همان معنای زعامت و تصدی امری تکیه می کردند, و خود را شایسته آن مقام می دانستند. <بنی اسلام علی خمس الصلاة و الزکاة و الحج و الجهاد و الولایة. و لم یناد بشیء کما نودی بالولایة فاخذ الناس باربع و];ک ک 5 ترکوا الولایة>.
<اسلام روی پنج رکن استوار است : نماز, زکوة, حج , جهاد و ولایت , و مردم خوانده نشده است به چیزی آن چنان که به ولایت خوانده شده است , و مردم چهار رکن را قبول کردند و آن یکی را ترک نمودند>. موضع گیری های امام باقر (ع ) علیه حکام غاصب و ظالم بنی امیه , تا آن جا سخت و پایدار بود که شیعیان خود از همکاری با حکام ممانعت می کردند, و برای آن که فکر حکومت و مخالفت با بنی امیه را از سر بیرون کند امام باقر (ع ) را با فرزندش امام صادق (ع ) به شام فرا خواندند و مورد اهانت و تحقیر قرار دادند. از این رو تقیه یکی از اصولی ترین سپرهایی بود که شیعه در پناه آن , خود را در دوران های سیاه استبداد اموی و عباسی نگه داشتند. و امام باقر (ع ) فرمود:
<ان التقیة من دینی و دین آبایی و لادین لمن لا تقیه له ><تقیه از دین من و دین آباء من است , کسی که تقیه ندارد دین ندارد>.
تقیه , یعنی حفظ سر, رازداری و امانت داری , تا کسی سری و رازی نداشته باشد, راز داری در مورد او معنا ندارد, و این راز در زندگی امامان شیعه چیست ؟ این چیست که همه ی یاران و معتقدان به امام را شایستگی یا قدرت تحمل آن نیست , فقط کسانی معدود و انگشت شمارند که چون به لیاقت و صلاحیت آن نایل آمده اند, شرف راز داری یافته اند؟
نمی شود راز امام را در مسایل ماوراء طبیعی خلاصه کرد و در غیب گویی منحصر نمود, چرا امام به یاران خود در فضیلت کتمان چنین چیزی , چندان توصیه و تأکید کند که در کتب حدیث شیعه با بی بعنوان باب الکتمان پدید آید؟
این راز باید چیزی باشد که در صورت برملا شدنش , جمع شیعه و خود امام را خطر بزرگ تهدید کند, و آن چیز غیر از امور غیبی و ماوراء طبیعی است .
آیا این راز مربوط به معارف شیعی است ؟ یعنی تفسیری که شیعه از اسلام می کند,و نظر خاصی که در فقه و احکام شرع ارائه می دهد؟ در این که این معارف در دوران اختناق اموی و عباسی , باید با تدبیر و کاردانی اظهار شود, با همه کس مطرح نگردد, و نااهلان را به آن راهی نباشد, حرفی نیست . ولی با این همه این را نمی توان راز امام دانست , زیرا این معارف با همه اختصاصی بودن , درصدها حوزه ی حدیث و فقه در چندین شهر بزرگ کشور];ّّ5 مسلمان آن روز, مطرح بود و به بیان دیگر این معارف اختصاصی بود ولی راز امام نبود, اختصاصی بدین معنا که رواج و رونق آن محدود به جمع شیعه است و غیر شیعه فقط در شرایط خاص می تواند بدان دست یابد. چرا نگوییم که راز, مسایل و مطالبی در پیرامون اسرار تشکیلاتی امام است . یک جمع که با هدف انقلابی و با ایدئولوژی راهنما, در میدان مبارزه ی سیاسی و فکری گام می نهد, دارای اسرار است یعنی تاکتیک های پیش بینی شده , زمان و مکان اقدام های بزرگ , نام و نشان و تکلیف مهره های مؤثر, منابع مؤثر مالی , خبرها و گزارش ها از پاره ی حوادث و وقایع مهم و... و مطالبی از این قبیل , رازهای ناگشودنی تشکیلات است که جز برای کارگزاران اصلی و شخص رهبر, برای کسی دیگر دانستنی نیست و این همان رازداران و یا امانتداران راز است . بازگو کردن آن به دوستان و شیعیان در حکم راهگشایی به سوی آن است , و این خطای بزرگ و خسارت بخش است , خطای که عاقبت به انهدام یک جمع منتهی می شود.
کسی که سر امام را بر ملاکند در عمل , کار یک دشمن را کرده است , پس به آسانی می توان معنا و وجه این سخن امام را دانست که آن که با ما به پیکار بر می خیزد, برماگران بارتر نیست از آن که راز ما را افشاء می سازد. در ارتباط بسیار پنهانی امام با شیعه , گاه لازم است که اسرار تشکیلاتی غیر مستقیم , بوسیله ی واسطه ها میان امام و شیعیان مبادله گردد, و این یک تدبیر کاملاً معقول است .
هنگامی که چشم ها و گوش های بیگانه با حرصی هر چه بیشتر, در انتظار کشف ارتباطات شیعیان با امامند, در موسم حج , در زیارت مدینه , در رفت و آمد کاروان ها از شهرهای دور دست و... هرگونه رابطه ی میان امام و افراد, اگر به وسیله ی جاسوسان خلیفه کشف شود, می تواند سر نخ دنباله داری به سوی اعماق تشکیلات شیعه باشد, در این مواقع امام (ع ) خود نیز افراد را به ملائمت و گاه به عنف از خود دور می ساخته است . به سفیان ثوری می گوید: <تو مورد تعقیب دستگاهی و در پیرامون ما جاسوسان خلیفه هستند, ترا طرد نمی کنم ولی از نزد ما برو>. و برای کسی از شیعیانش که در راه به او برخورد کرد, و از روی تقیه روی از او برگردانده , از خدا طلب رحمت می کند, و کسی را که در موقعیت مشابه , با احترام به آن حضرت سلام داده , مورد نکوهش قرار می دهد. در چنین مواردی لازم است میان امام (ع ) و این کسان , کسی واسطه باشد و به این واسطه اصطلاحاً <باب > گفته می شود <باب > قاعدتاً باید از زبده ترین و نزدیک ترین یاران امام باشد. و نیز از پربارترین آن ها از خبر و اطلاع ,];ّّ5 همانند <زنبور عسل > که اگر حشرات موذی بدانند که در اندرون او چیست , قطعه قطعه اش می کنند و او را می ربایند, و تصادفی نیست که این باب ها غالباً مورد تعقیب و انتقام سرسختانه ی حکومت قرار گرفته اند. یحیی ابن ام طویل <باب > امام سجاد(ع ) در حالی که هنوز زنده بود, پای او را قطع کردند و سپس وی را به شهادت رساندند, محمد ابن سنان که <باب > امام صادق (ع ) و از خواص او است , به ظاهر از نزد امام (ع ) طرد می شود, و این تبری جستن و اظهار بیزاری , هیچ موجبی جز یک تاکتیک تشکیلاتی ندارد. جابر ابن یزید جعفی <باب > امام باقر (ع ) با بر ملاء ساختن یک جنون تصنعی از کشته شدن که دستور آن از طرف خلیفه چند روز قبل صادر شده بود, نجات می یابد .
کسانی که حافظ و مباشرجمع آوری و تقسیم اموالی که در اختیار امام است , هستند بی گمان از اسرار زیادی باید آگاه باشند, که کمترین و کوچکترین آن ها اطلاع از نام پرداخت کنندگاه و نام گیرندگان آن اموال است و این برای دشمنان تشکیلات امام (ع ) طعمه ی کوچکی نبود, سرنوشت عبرت انگیز معلی ابن خنیس وکیل امام صادق (ع ) در مدینه و اظهارات تقیه آمیز امام (ع ) درباره ی مفضل ابن عمر وکیل آن حضرت در کوفه نمونه ی روشن برای این مدعا است .
سه عنوان <باب , وکیل و صاحب > که مصداق هر یک را در چهره های مشخص و مبرزی از رجال شیعه می توان یافت , طرح روشن از واقعیت شیعه و روابط آن با امام (ع ) و مجموعاً تکاپوی تشکیلاتی شیعیان بدست می آید. شیعه در این طرح , مجموعه ی از عناصر هماهنگ و همگام و مصمم است که گرد محور عظیم و مرکزی الهام بخش و مقدس گرد آمده است و از او می آموزد و فرمان می گیرد, برای او خبر و گزارش می آورد, امیدش به او و چشمش به اشاره ی او است , حتّی جوشش بیتاب کننده ی احساسات خود را نیز که برای یک جمع مستضعف و مصمم بر مبارزه که بر اثر فشار ناروایی ها و بی عدالتی ها یک چیز طبیعی است به توصیه ی حکیمانه ی آن حضرت مهار می کند.
و شیوه های کارهای پنهان مانند: راز داری , کم گویی , بی نشان زیستن , تعاون درون جمعی , زهد و پارسایی انقلابی , و مانند این ها را هم به تعلیم او و بعنوان کار مقدس و خدایی می آموزد و بکار می بندد. به مردی که از آن حضرت پرسیده است , چگونه صبح کرده اید ای فرزند پیامبر! چنین خطاب می کند آیا وقت ];ّّ5 آن نرسیده است که بفهمید ما چگونه ایم و چگونه صبح می کنیم ؟ داستان ما درست داستان بنی اسرائیل است در جامعه ی فرعونی که پسران شان را می کشتند و زنانشان را زنده می گرفتند, بدانید که بنی امیه پسران ما را کشتند و زنان ما را زنده می گیرند, و پس از این بیان گیرا و بر انگیزاننده , مسئله ی اصلی یعنی اولویت اهلبیت را نسبت به حکومت پیش می کشد, و می گوید عرب می پنداشت که برتر از عجم است , زیرا که محمد (ص ) عربی است و عجم بدین پندار گردن می نهادند, اگر آنان در این ادعا, صادقند, پس ما از دیگر شاخه های قریش برتریم , زیرا ما فرزندان و خاندان محمدیم و کسی با ما در این نسبت شریک نیست . مرد که گویا به هیجان آمده می گوید: به شما خاندان مهر می ورزم , و امام (ع ) که او را تا مرز پیوستگی کامل فکری و قلبی و عملی جلو آورده , آخرین سخن آگاهی بخش و هشیارگر را نیز به او می گوید: پس خود را منتظر و آماده ی بلاکن , بخدا سوگند بلا به شیعیان ما نزدیک تر است از سیل به دامنه ی کوه و بلا نخست ما را می گیرد و سپس شما را, همچنان که راحت و امنیت اول به ما می رسد و آنگاه به شما .
نمونه هایی که از ارتباطات امام با این جمع در دسترس ما است , از یک سو نمایشگر صراحتی در زمینه ی آموزش های فکری است , و از سوی دیگر نشاندهنده ی پیوستگی و تشکل محاسبه شده میان آنان و امام . فضیل ابن یسار از نزدیک ترین یاران راز دار امام (ع ) در مراسم حج با آن حضرت همراه است , امام (ع ) به حاجیانی که پیرامون مکه می گردند, می نگرد و می گوید: در جاهلیت بدین گونه می گردیدند, ولی فرمان آنست که به سوی ما کوچ کنند, و پیوستگی و دوستی خود را به ما بگویند و یاری خود را به ما عرضه کنند. اما از آنجا که در عهد امام پنجم (ع ) در اثر مظالم بنی امیه , هر روز در قطری از اقطار و بلاد اسلامی , انقلاب وجنگ هایی رخ می داد, و در میان خود خاندان امور نیز اختلافاتی بروز می کرد, و این گرفتاری ها دستگاه خلافت را مشغول کرده بود, و از طرفی وقوع فاجعه ی کربلا و مظلومیت اهلبیت (ع ) مسلمانان را مجذوب و علاقمند اهلبیت می ساخت , این عوامل موجب شد که مردم سیل آسا به سوی مدینه و به محضر امام باقر (ع ) سرازیر شوند, و امکاناتی در نشر حقایق برای آن حضرت بوجود آید و دعوت های شیعی که بر اثر ستم گری های خلفاء متوقف مانده بود که جز در پوشش های ضخیم ارائه نمی شد, اکنون در بسیاری از اقطار اسلامی خصوصاً در عراق و حجاز و خراسان , ریشه دوانیده و قشر وسیعی را بخود متوجه ساخته , و حتی در دائره ی محدودتر بصورت یک ];ّّ5 پیوند فکری و حزبی درآمده است .
آن روزی که امام سجاد (ع ) می فرمود:<در همه ی عراق دوستان ما به بیست نفر نمی رسند>.
سپری شده بود, و اکنون هنگامی که امام باقر (ع ) به مسجد پیامبر در مدینه وارد می شود, جماعت انبوه از خراسان و دیگر مناطق شیعه نشین مانند مدینه و کوفه , و مناطقی جدیدی بویژه بخش های از کشورهای اسلامی که از مرکز حکومت بنی امیه دور است , نیز بر قلمرو طرز تفکر شیعی افزوده می گردد, و نفوذ و تبلیغات شیعی در خراسان بیش از هر جای دیگر بود, و روش سیاسی حضرت امام پنجم , ادامه ی منطقی همان روش امام زین العابدین (ع ) است .
پی نوشتها:
1 اصول کافی : کلینی , محمد, ج 1 ص 183
2 حیات فکری و سیاسی امامان شیعه : جعفریان , رسول , ج 1 ص 235 چاپ اول , مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی , 1371
3 پیشوای صادق : خامنه ای , علی , ص 106 چاپ اول , انتشارات سید جمال , ناصر خسرو, به نقل از رجال کشی : ص 380 چاپ مصطفوی .
4 رجال کشی : ص 380
5 پیشین , خامنه ای , علی , ص 109به نقل از مناقب ابن شهر آشوب : ج 4 ص 248
6 همان , به نقل از اصول کافی : ج 2 ص 219
7 ر.ک : پیشین , خامنه ای , علی ; و ر.ک : شذارت سیاسیة من حیاة الائمه : ص 322 328
8 همان , ص 39به نقل از بحارالانوار: ج 46 ص 360
9 همان , ص 40
10 سیر کوتاه در زندگی ائمه (ع ): طباطبایی , محمد حسین .
11 بحارالانوار: ج 46 ص 143
12 بحارالانوار: ج 46 ص 357 336
منبع :اندیشه حکومت دینی , ج 1 , ص 521 - 529
- [سایر] چرا به امام باقر (ع) شکافنده علم (باقر العلوم) می گویند؟
- [سایر] چرا به امام باقر (ع) شکافنده علم (باقر العلوم) می گویند؟
- [سایر] زندگی امام باقر (ع) چگونه بود؟
- [سایر] داستانی از امام باقر(ع) بیان کنید؟
- [سایر] زندگی امام باقر (ع) چگونه بود؟
- [سایر] امام باقر(ع) چگونه به شهادت رسیدند؟
- [سایر] زندگی امام باقر (ع) چگونه بود؟
- [سایر] امام باقر(ع) چگونه به شهادت رسیدند؟
- [سایر] آیا امام چهارم (زین العابدین) و امام محمد باقر (ع) در کربلا حضور داشتند؟
- [سایر] زندگی نامه امام باقر (ع) را بیان کنید؟
- [آیت الله مظاهری] مکروه است که در گریه بر میّت صدا را خیلی بلند کنند. ______ 1) آیا تو بر پیمانی - که با آن ما را ترک کردی - وفاداری؟ پیمان بر شهادت به اینکه نیست خدایی غیر از خداوند متعال، او که یکتاست و شریکی برای او نیست و به اینکه محمد صلی الله علیه وآله وسلم بنده و رسول اوست و سید پیامبران و خاتم آنان است و به اینکه علی علیه السلام امیر مومنان و سید امامان و امامی است که خداوند متعال، فرمانبرداری از او را بر همه عالمیان واجب فرموده است و به اینکه حسن و حسین و علی بن الحسین و محمد بن علی و جعفر بن محمد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمد بن علی و علی بن محمد و حسن بن علی و قائم آل محمد - که درودهای خداوند بر آنان باد - امامان مومنان و حجّتهای خداوند بر همه خلائق و امامان تو هستند، که پیشروان هدایت و نیکوکاری هستند. 2) هنگامی که دو فرشته نزدیک به خداوند (نکیر و منکر) که فرستادگان از جانب خدای متعالند، به سوی تو آمدند و از تو در مورد خدایت و پیامبرت و دینت و کتابت و قبلهات و امامانت سوال کردند،پس نترس و اندوهگین نشو و در جواب آنان بگو: خداوند، پروردگار من و محمد صلی الله علیه وآله وسلم، پیامبر من و اسلام، دین من و قرآن، کتاب من و کعبه، قبله من و امیر مومنان علی بن ابی طالب، امام من و حسن بن علی، امام من و حسین بن علی، امام من و زین العابدین، امام من و محمد باقر، امام من و جعفر صادق، امام من، و موسی کاظم، امام من و علی رضا، امام من و محمد جواد امام من و علی هادی، امام من و حسن عسکری، امام من و حجّت منتظَر، امام من میباشند، اینان - که درودهای خداوند بر آنان باد - امامان و سروران و رهبران و شفیعان من میباشند، در دنیا و آخرت به آنان دوستی میورزم و از دشمنان آنان دوری میجویم، سپس بدان ای فلان فرزند فلان. 3) بدرستی که خداوند متعال، بهترین پروردگار و محمد صلی الله علیه وآله وسلم، بهترین پیامبر و امیر مومنان علی بن ابی طالب و فرزندان معصوم او یعنی دوازده امام، بهترین امامان هستند و آنچه را محمد صلی الله علیه وآله وسلم آورده است حقّ است و مرگ حقّ است و سوال منکر و نکیر در قبر حقّ است و برانگیخته شدن (برای روز قیامت)، حقّ است و رستاخیز، حقّ است و صراط، حقّ است و میزان (اعمال)، حقّ است و تطایر کتب، حقّ است و بهشت، حقّ است و جهنم، حقّ است و آن ساعت معهود (روز قیامت)، خواهد آمد و هیچ تردیدی در آن نیست و به تحقیق خداوند متعال کسانی را، که در قبرها هستند، بر خواهد انگیخت. 4) خداوند تو را بر قول ثابت، پایدار فرماید و به راه مستقیم هدایت فرماید و بین تو و امامان تو در جایگاهی از رحمتش، شناخت ایجاد فرماید. 5) خداوندا زمین را از دو پهلوی او گشاده گردان و روح او را بسوی خودت بالا بر و او را با برهانی از خودت روبرو گردان، خداوندا (درخواست میکنیم)عفو تو را، عفو تو را. 6) خداوندا زمین را از دو پهلوی او گشاده گردان و روح او را بسوی خودت بالا بر و او را از جانب خودت با رضوان روبرو کن و قبر او را از بخشایش خودت آرام فرما، رحمتی که بوسیله آن از مهربانی هر کس دیگری بی نیاز گردد.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . "أَشْهَدُ أَنَّ عَلِیّاً وَلِیُّ الله"جزو اذان و اقامه نیست، ولی خوب است بعد از "أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسوُلُ الله"، به قصد قربت گفته شود. اللهُ أکْبَرُ خدای تعالی بزرگتر از آن است که او را وصف کنند. أَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلاَّ الله شهادت می دهم که نیست خدایی جز خدای یکتا و بی همتا. أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسوُلُ الله شهادت می دهم که حضرت محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله پیغمبر و فرستاده خداست. أَشْهَدُ أَنَّ عَلِیّاً أمِیرَ المُؤمِنینَ وَلِیُّ الله شهادت می دهم که حضرت علی علیه السلام أمیرالمؤمنین و ولی خدا بر همه خلق است. حَیَّ عَلَی الصَّلاَة بشتاب برای نماز. حَیَّ عَلَی الْفَلاَح بشتاب برای رستگاری. حَیَّ عَلی خَیْرِ الْعَمَل بشتاب برای بهترین کارها که نماز است. قَد قامَتِ الصَّلاَة به تحقیق نماز برپا شد. لا إلَهَ إِلاَّ الله نیست خدایی مگر خدای یکتا و بی همتا.
- [آیت الله بروجردی] (اَشْهَدُ اَنَّ عَلِیاً وَلِی اللهِ) جزء اذان و اقامه نیست، ولی خوب است بعد از (اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رسُولُ اللهِ) به قصد قربت گفته شود.ترجمهی اذان و اقامه(اللهُ اکبر): یعنی خدای تعالی بزرگتر از آن است که او را وصف کنند.(اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ الا اللهُ): یعنی شهادت میدهم که غیر خدایی که یکتا و بیهمتاست خدای دیگری سزاوار پرستش نیست.(اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رسُولُ اللهِ): یعنی شهادت میدهم که حضرت محمّد بن عبدالله) ص) پیغمبر و فرستادة خدا است.(اَشْهَدُ اَنَّ عَلیا اَمیرَالمؤمنینَ وَلِی اللهِ): یعنی شهادت میدهم که حضرت علی (علیه الصلوة و السلام)، امیرالمؤمنین و ولی خدا بر همهی خلق است.(حَی عَلَی الصَّلوة): یعنی بشتاب برای نماز.(حَی عَلَی الفَلاحِ): یعنی بشتاب برای رستگاری.(حَی عَلَی خَیرِ العَمَلِ): یعنی بشتاب برای بهترین کارها که نماز است.(قَد قامَتِ الصَّلوة): یعنی به تحقیق نماز بر پا شد.(لا اِلهَ اِلاَّ الله): یعنی خدایی سزاوار پرستش نیست مگر خدایی که یکتا و بیهمتا است.
- [آیت الله مکارم شیرازی] اشْهد انْ لا اله إلا الله وحْده لا شریک له: گواهی می دهم هیچ کس شایسته پرستش جز خداوند نیست، یگانه است و شریک ندارد. و اشْهد ان محمداً عبْده و رسوله: و گواهی می دهم محمد(صلی الله علیه وآله) بنده و فرستاده اوست. اللهم صل علی محمد و آل محمد: خداوندا! درود بفرست بر محمد(صلی الله علیه وآله) و اهل بیت او(علیهم السلام).
- [آیت الله شبیری زنجانی] نماز میت پنج تکبیر دارد و اگر نمازگزار پنج تکبیر به این ترتیب بگوید کافی است، بعد از نیت و گفتن تکبیر اول بگوید: (أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إلَّا اللَّهُ وأَنَّ محمَّداً رَسُولُ اللَّهِ) و بعد از تکبیر دوم بگوید: (أَللَّهُمَّ صَلِّ علی مُحمَّدٍ و آلِ مُحمَّدٍ) و بعد از تکبیر سوم بگوید: (أَللَّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمؤْمِنینَ و الْمُؤْمِناتِ) و بعد از تکبیر چهارم اگر میت مرد است بگوید: (أَللَّهُمَّ اغْفِرْ لِهذَا المیِّتِ) و اگر زن است بگوید: (أَللَّهُمَّ اغْفِرْ لِهذِهِ المیِّتِ) و بعد تکبیر پنجم را بگوید. و بهتر است بعد از تکبیر اول، بگوید: (أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إلّا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ وأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ أَرْسَلَهُ بالحَقِّ بشیراً ونَذیراً بَیْنَ یَدَیِ السَّاعَةِ). و بعد از تکبیر دوم، بگوید: (أَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمّدٍ و آلِ مُحَمّدٍ وبارِکْ عَلی مُحَمّدٍ و آلِ مُحَمّدٍ، وارْحَمْ محمَّداً و آلَ محمَّد، کَأَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ وبارَکْتَ و رَحِمْتَ عَلی إبْرَاهیمَ و آلِ إبْراهیمَ، إِنَّکَ حَمیدٌ مَجیدٌ، وصَلِّ عَلی جَمیعِ الْأنبیاءِ و الْمُرْسَلینَ، و الشُّهداءِ و الصِّدِّیقینَ، وجَمیعِ عِبَادِ اللَّهِ الصَّالحین). و بعد از تکبیر سوم بگوید: (اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمؤْمنینَ و الْمُؤْمِناتِ و المُسْلِمِینَ و المُسْلِماتِ، الْأَحیاءِ مِنْهُمْ و الْأَمْواتِ، تَابِعِ اللّهُمَّ بَیْنَنَا وبَیْنَهُمْ بالخَیْراتِ، إنَّکَ مُجیبُ الدَّعَواتِ، إنَّکَ علی کلِّ شیءٍ قَدیرٌ). و بعد از تکبیر چهارم اگر میت مرد است بگوید: (اَللّهُمَّ إِنَّ هذا عَبْدُکَ وابْنُ عَبْدِکَ وابْنُ أَمَتِکَ، نَزَلَ بِکَ وأَنْتَ خَیْرُ مَنْزُولٍ به، اللّهمَّ إِنَّا لا نَعْلَمُ مِنْهُ إلّا خَیْراً وأَنْتَ أَعْلَمُ به مِنَّا، اللّهُمَّ إن کانَ مُحْسِناً فَزِدْ فی إِحْسَانِهِ، وإِنْ کان مُسِیئاً فَتَجاوَزْ عنْهُ واغْفِرْ له، اللّهُمَّ اجْعَلْهُ عِنْدَکَ فی أعْلی عِلِّیِّین، واخْلُفْ علی أهْلِهِ فی الغَابِریِنَ، وارْحَمْهُ بِرَحْمَتِکَ یا أرْحَمَ الرَّاحِمینَ) ولی اگر میت زن است بعد از تکبیر چهارم بگوید: (اَللّهُمَّ إِنَّ هذه أَمَتُکَ وابْنَةُ عَبْدِکَ وابْنَةُ أَمَتِکَ، نَزَلَتْ بِکَ وأَنْتَ خَیْرُ مَنْزُولٍ به، اللّهمَّ إِنَّا لا نَعْلَمُ مِنْها إلّا خَیْراً وأَنْتَ أَعْلَمُ بها مِنَّا، اللّهُمَّ إن کانَتْ مُحْسِنةً فَزِدْ فی إِحْسَانِها، وإِنْ کانت مُسِیئةً فَتَجاوَزْ عنْها واغْفِرْ لها، اللّهُمَّ اجْعَلْها عِنْدَکَ فی أعْلی عِلِّیِّین، واخْلُفْ علی أهْلِها فی الغَابِریِنَ، وارْحَمْها بِرَحْمَتِکَ یا أرْحَمَ الرَّاحِمینَ).
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . نماز میت پنج تکبیر دارد و اگر نمازگزار پنج تکبیر به این ترتیب بگوید کافی است: بعد از نیت و گفتن تکبیر اول بگوید: أشْهَدُ أنْ لا إِلهَ إلاَّ اللهُ وَأنَّ مُحَمَّداً رَسوُلُ الله بعد از تکبیر دوم بگوید: اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد و بعد از تکبیر سوم بگوید: اَلّلهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ و بعد از تکبیر چهارم، اگر میت مرد است بگوید: اَلّلهُمَّ اغْفِرْ لِهذا الْمَیِّتِ و اگر زن است بگوید: اَلّلهُمَّ اغْفِرْ لِهذِهِ الْمَیِّتِ و بعد تکبیر پنجم را بگوید و بهتر است بعد از تکبیر اول بگوید: أشْهَدُ أنْ لا إِلهَ إلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ وَأَشْهَدُ أنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسوُلُهُ أَرْسَلَهُ بِالْحَقِّ بَشْیراً وَنَذِیراً بَیْنَ یَدَی السَّاعَةِ و بعد از تکبیر دوم بگوید: اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَبَارِکْ عَلی مُحَمَّد وَآلَ مُحَمَّد وَارْحَمْ مُحَمَّداً وَآلَ مُحَمَّد کَأفْضَلِ مَا صَلَّیْتَ وَبَارَکْتَ وَتَرَحَّمْتَ عَلی إبْرَاهِیمَ وآلِ إِبْرَاهِیم إنَّک حَمِیدٌ مَجِیدٌ وَصَلِّ عَلی جَمِیعِ الأَنْبِیَاءِ والْمُرْسلیِنَ وَالشُّهَداءِ وَالصِّدّیقِینَ وَجَمِیعِ عِبَادِ اللهِ الصَّالِحِین و بعد از تکبیر سوم بگوید: اَلّلهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ وَالْمُسْلِمینَ وَالْمُسْلِماتِ الأَْحْیَاءِ مِنْهُمْ وَالأَْمْوَاتِ تَابِع بَیْنَنَا وَبَیْنَهُمْ بِالْخَیْرَاتِ إِنَّکَ مُجِیبُ الدَّعَوَاتِ إِنَّکَ عَلی کُلَّ شَیْء قَدِیر و بعد از تکبیر چهارم اگر میت مرد است، بگوید: اَلّلهُمَّ إِنَّ هَذَا عَبْدُکَ وَابْنُ عَبْدِکَ وَابْنُ أمَتِکَ نَزَلَ بِکَ وأَنْتَ خَیْرُ مَنْزُول بِه اَلّلهُمَّ إنَّا لاَ نَعْلَمُ مِنْهُ إلاَّ خَیْراً وَأَنْتَ أَعْلَمُ بِه مِنَّا اَلّلهُمَّ إِنْ کَانَ مُحْسِناً فَزِدْ فی إِحْسَانِه وَإنْ کَانَ مُسِیئاً فَتَجَاوَزْ عَنْه وَاغْفِرْ لَهُ. اَلّلهُمَّ اجْعَلْهُ عِنْدَکَ فی أعْلی عِلِّیِّینَ وَاخْلُفْ عَلی أهْلِهِ فی الغَابِرِینَ وَارْحَمْهُ بِرَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِین و بعد تکبیر پنجم را بگوید. ولی اگر میت زن است بعد از تکبیر چهارم بگوید: اَلّلهُمَّ إِنَّ هَذَه أمَتُکَ وَابْنَةُ عَبْدِکَ وَابْنتُ أمَتِکَ نَزَلَتْ بِکَ وأَنْتَ خَیْرُ مَنْزُول بِه اَلّلهُمَّ إنَّا لاَ نَعْلَمُ مِنْهَا إلاَّ خَیْراً وَأَنْتَ أَعْلَمُ بِهَا مِنَّا، اَللّهُمَّ إِنْ کَانَتْ مُحْسِنَةً فَزِدْ فی إِحْسَانِهَا وَإنْ کَانَت مُسِیئةً فَتَجَاوَزْ عَنْهَا وَاغْفِرْ لَهَا اَلّلهُمَّ اجْعَلْهَا عِنْدَکَ فی أعْلی عِلِّیِّینَ وَاخْلُفْ عَلی أهْلِهَا فی الغَابِرِینَ وَارْحَمْهَا بِرَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِین
- [آیت الله بهجت] دستور سجده سهو این است که بعد از سلام نماز فورا نیت سجده سهو کند و پیشانی را به چیزی که سجده بر آن صحیح است بگذارد و بنا بر احتیاط واجب به نحو مأثور بگوید : ( بسم اللّه و بِاللّه و صَلَّی اللّه عَلی محمّدٍ و آلِ محمّد ) یا ( بسم اللّه و باللّه اللّهمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ ) ، ولی بهتر است بگوید : ( بسم اللّه و باللّه السّلامُ عَلَیکَ اَیُّهَا النَّبِیُّ و رَحْمَةُ اللّه وَ بَرَکاتُه ) ، بعد باید بنشیند و دوباره به سجده رود و یکی از ذکرهایی را که گفته شد بگوید و بنا بر اظهر وقتی سر از سجده برداشت تشهد بخواند سپس سلام بدهد .
- [آیت الله نوری همدانی] اذان هیجده جمله است : اللهً اکبرُ چهار مرتبه اشهدً ان لا الهَ الا اللهً ، اشهدً انّ محّمداً رسولً اللهِ ، حیّ علی الصلاهِ، حیَّ علی الفلاحِ ، حیّ علی خیرِ العملِ ، الله اکبرُ ، لا الهَ الا اللهً هر یک دو مرتبه ، و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه الله اکبرُ از اول اذان و یک مرتبه لا اِلَه الّا اللهً از آخر آن کم می شود و بعد از گفتن حیّ علی خیرِ العملِ باید دو مرتبه قد قامتِ الصلاهً اضافه نمود .
- [آیت الله سبحانی] اذان هیجده جمله است: اللّهُ أَکْبَر چهار مرتبه. أَشْهَدُ أَنْ لا اِلَهَ اِلاَّ اللّهُ، أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ، حَیَّ عَلَی الصَّلاَةِ، حَیَّ عَلَی الفَلاَح، حَیَّ عَلَی خَیْرِ العَمَلِ، اللّهُ أَکْبَر، لاَ اِلهَ اِلاَّ اللّهُ هر یک دو مرتبه. و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه اللّهُ أَکْبَر از اول اذان و یک مرتبه لاَ اِلهَ اِلاَّ اللّهُ از آخر آن کم می شود و بعد از گفتن حَیَّ عَلَی خَیْرِ العَمَلِ باید دو مرتبه قَدْ قامَتِ الصَّلاةُ اضافه نمود.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . اذان هیجده جمله است: "اللهُ أکْبَرُ" چهار مرتبه؛ "أَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلاَّ اللهُ" "أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسوُلُ الله" "حَیَّ عَلی الصّلاة" "حَیَّ عَلَی الْفَلاَح" "حَیَّ عَلی خَیْرِ الْعَمَل" "اللهُ أَکْبَرُ" "لاَ إِلَهَ إِلاَّ الله" هر یک دو مرتبه. اقامه هفده جمله است یعنی: دو مرتبه "اللهُ أکْبَرُ" از اول اذان و یک مرتبه "لا إِلَهَ إِلاَّ الله" از آخر آن کم می شود وبعد از گفتن "حَیَّ عَلی خَیْرِ الْعَمَل"باید دو مرتبه "قَدْ قامَتِ الصَّلاة" اضافه نمود.