سلام.اگر اسلام حق است ومطابق عقل است و به نفع همه انسان هاست.پس چرا سردمداران وسیاستمدارن و اتاق فکر غرب وکسانی که برنامه ریزی های سیاسی و علوم انسانی به دست آنهاست، اسلام را کاملا نمی پذیرند و کاملا اجرا نمی کنند؟ آنها که تحت تاثیر رسانه ها نیستند ودر واقع هدایت رسانه ها به دست خودشان است و انسانهایی هستند که از عقلشان استفاده می کنند؟ با سلام و احترام خدمت شما ، حقانیت و ارزش اسلام و هماهنگی آن با عقل و منطق برای کسانی قابل درک و پذیرش است که فطرت آنها با هوا پرستی و خود خواهی آلوده نشده و تمایلات مادی و نفسانی بر عقل آنها سایه نیفکنده باشد . سردمداران و سیاستمداران نظام سلطه که به دنبال اجرا کردن سیاست های استکباری خود هستند ، حقیقت وجودی آنان ، چنان مسخ شده که دیگر حق و حقیقت را درک نمی کنند و به تعبیر خداوند متعال بر دلها و گوشهای آنان مهر زده و بر چشمان آنان پرده افکنده است که حقایق را درک نمی کنند .( خَتَمَ اللَّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ وَ عَلی سَمْعِهِمْ وَ عَلی أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ ) ( خدا بر دلها و گوشهای آنان مهر نهاده، و بر چشمهای آنها پرده افکنده شده، و عذاب بزرگی در انتظار آنها است.) ( سوره بقره، آیه 7) این دسته چنان در گمراهی خود سرسختند که هر چند حق برای آنان روشن شود حاضر به پذیرش نیستند، آنها چنان در کفر و عناد فرو رفتهاند که حس تشخیص را از دست دادهاندخدا بر دلها و گوشهایشان مهر نهاده و بر چشمهاشان پرده افکنده شده به همین دلیل نتیجه کارشان این شده است که برای آنها عذاب بزرگی است به این ترتیب چشمی که پرهیزگاران با آن آیات خدا را میدیدند، و گوشی که سخنان حق را با آن میشنیدند، و قلبی که حقایق را بوسیله آن درک میکردند در اینها از کار افتاده است، عقل و چشم و گوش دارند، ولی قدرت درک و دید و شنوایی ندارند! چرا که اعمال زشتشان و لجاجت و عنادشان پردهای شده است در برابر این ابزار شناخت. مسلما انسان تا به این مرحله نرسیده باشد قابل هدایت است، هر چند گمراه باشد، اما به هنگامی که حس تشخیص را بر اثر اعمال زشت خود از دست داد دیگرراه نجاتی برای او نیست، چرا که ابزار شناخت ندارد و طبیعی است که عذاب عظیم در انتظار او باشد. اصرار و لجاجت آنها در برابر حق و ادامه به ظلم و بیدادگری و کفر سبب میشود که پردهای بر حس تشخیص آنها بیفتد، در سوره نساء آیه 155 میخوانیم: ( بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَیْها بِکُفْرِهِمْ ) (خداوند بواسطه کفرشان، مهر بر دلهاشان نهاده! و در سوره مؤمن آیه 35 میخوانیم: (کَذلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلی کُلِّ قَلْبِ مُتَکَبِّرٍ جَبَّارٍ) ( اینگونه خداوند مهر مینهد بر هر قلب متکبر ستمکار) و در سوره جاثیه آیه 23 چنین آمده است: ( أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلی عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلی سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلی بَصَرِهِ غِشاوَةً) ( آیا مشاهده کردی کسی را که هوای نفس را خدای خود قرار داده؟ و لذا گمراه شده، و خدا مهر بر گوش و قلبش نهاده و پرده بر چشمش افکنده است) سلب حس تشخیص و از کار افتادن ابزار شناخت در آدمی در این آیات معلول عللی شمرده شده است، کفر، تکبر، ستم، پیروی هوسهای سرکش لجاجت و سرسختی در برابر حق، در واقع این حالت عکس العمل و بازتاب اعمال خود انسان است نه چیز دیگر. اصولا این یک امر طبیعی است که اگر انسان به کار خلاف و غلطی ادامه دهد تدریجا با آن انس میگیرد، نخست یک حالت است، بعدا یک عادت میشود، سپس مبدل به یک ملکه میگردد و جزء بافت جان انسان میشود، گاه کارش به جایی میرسد که باز گشت بر او ممکن نیست، اما چون خود آگاهانه این راه را انتخاب کرده است مسئول تمام عواقب آن میباشد بی آنکه جبر لازم آید، درست همانند کسی که آگاهانه با وسیلهای چشم و گوش خود را کور و کر میکند تا چیزی را نبیند و نشنود. (مکارم شیرازی ، ناصر ، تفسیر نمونه ، تهران: دار الکتب الاسلامیه ، 1374، ج1، ص 82-84) این مسأله ارتباطی به امروز نداشته و در طول تاریخ همواره در برابر پیامبران ، جریان و گروهی قرار داشتند که وجود پیامبران و خط نورانی دین را در برابر منافع و سدی در رسیدن به اهداف خود می دیدند و به همین دلیل به دشمنی عالمانه و عامدانه با آنان می پرداختند. مستکبران عالم فرعون ها ، قارون ها ، نمرودها ، ابوسفیان ها ، ابوجهل ها و... هموراه در برابر خط الهی ایستاده اند . این افراد چنان در خود خواهی ها و خود پرستی ها و هواههای نفسانی خود فرو رفته اند که حقیقت و باطن آنها مسخ شده و نه تنها ارزش ها در نظر آنها ضد ارزش ، بلکه ضد ارزش ها و اعمال نادرست آنها در نظر آنها جلوه داده شده است . خداوند متعال در باره این گروه می فرماید:( أَ وَ مَنْ کانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ کَمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُماتِ لَیْسَ بِخارِجٍ مِنْها کَذلِکَ زُیِّنَ لِلْکافِرِینَ ما کانُوا یَعْمَلُون) (آیا کسی که مرده بود سپس او را زنده کردیم و نوری بر او قرار دادیم که با آن در میان مردم راه برود همانند کسی است که در ظلمتها باشد و از آن خارج نگردد، اینچنین برای کافران اعمال (زشتی) که انجام میدادند تزیین شده است (و زیبا جلوه کرده).) ( سوره انعام ، آیه 122) (زُیِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمالِهِمْ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرین)(اعمال زشتشان در نظرشان زیبا جلوه داده شده و خداوند جمعیت کافران را هدایت نمیکند.) ( سوره تویه ، آیه 37) و جدان انسان در حالی که دست نخورده باشد به خوبی نیک و بد را تشخیص میدهد اما هنگامی که دانسته قدم در جاده گناه و خلافکاری بگذارد فروغ و جدان کمرنگ و کمرنگتر میشود و کار به جایی میرسد که زشتی و قبح گناه تدریجا از میان میرود. هر گاه باز ادامه به این کار دهد کم کم اعمال زشت در نظرش زیبا، و زیبا، زشت جلوه میکند! و این همان چیزی است که در آیات فوق و آیات دیگر قرآن به آن اشاره شده.( مکارم شیرازی ، ناصر ، تفسیر نمونه ، ج7، ص 411)
سلام.اگر اسلام حق است ومطابق عقل است و به نفع همه انسان هاست.پس چرا سردمداران وسیاستمدارن و اتاق فکر غرب وکسانی که برنامه ریزی های سیاسی و علوم انسانی به دست آنهاست، اسلام را کاملا نمی پذیرند و کاملا اجرا نمی کنند؟ آنها که تحت تاثیر رسانه ها نیستند ودر واقع هدایت رسانه ها به دست خودشان است و انسانهایی هستند که از عقلشان استفاده می کنند؟
سلام.اگر اسلام حق است ومطابق عقل است و به نفع همه انسان هاست.پس چرا سردمداران وسیاستمدارن و اتاق فکر غرب وکسانی که برنامه ریزی های سیاسی و علوم انسانی به دست آنهاست، اسلام را کاملا نمی پذیرند و کاملا اجرا نمی کنند؟ آنها که تحت تاثیر رسانه ها نیستند ودر واقع هدایت رسانه ها به دست خودشان است و انسانهایی هستند که از عقلشان استفاده می کنند؟
با سلام و احترام خدمت شما ، حقانیت و ارزش اسلام و هماهنگی آن با عقل و منطق برای کسانی قابل درک و پذیرش است که فطرت آنها با هوا پرستی و خود خواهی آلوده نشده و تمایلات مادی و نفسانی بر عقل آنها سایه نیفکنده باشد . سردمداران و سیاستمداران نظام سلطه که به دنبال اجرا کردن سیاست های استکباری خود هستند ، حقیقت وجودی آنان ، چنان مسخ شده که دیگر حق و حقیقت را درک نمی کنند و به تعبیر خداوند متعال بر دلها و گوشهای آنان مهر زده و بر چشمان آنان پرده افکنده است که حقایق را درک نمی کنند .( خَتَمَ اللَّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ وَ عَلی سَمْعِهِمْ وَ عَلی أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ ) ( خدا بر دلها و گوشهای آنان مهر نهاده، و بر چشمهای آنها پرده افکنده شده، و عذاب بزرگی در انتظار آنها است.) ( سوره بقره، آیه 7) این دسته چنان در گمراهی خود سرسختند که هر چند حق برای آنان روشن شود حاضر به پذیرش نیستند، آنها چنان در کفر و عناد فرو رفتهاند که حس تشخیص را از دست دادهاندخدا بر دلها و گوشهایشان مهر نهاده و بر چشمهاشان پرده افکنده شده به همین دلیل نتیجه کارشان این شده است که برای آنها عذاب بزرگی است به این ترتیب چشمی که پرهیزگاران با آن آیات خدا را میدیدند، و گوشی که سخنان حق را با آن میشنیدند، و قلبی که حقایق را بوسیله آن درک میکردند در اینها از کار افتاده است، عقل و چشم و گوش دارند، ولی قدرت درک و دید و شنوایی ندارند! چرا که اعمال زشتشان و لجاجت و عنادشان پردهای شده است در برابر این ابزار شناخت. مسلما انسان تا به این مرحله نرسیده باشد قابل هدایت است، هر چند گمراه باشد، اما به هنگامی که حس تشخیص را بر اثر اعمال زشت خود از دست داد دیگرراه نجاتی برای او نیست، چرا که ابزار شناخت ندارد و طبیعی است که عذاب عظیم در انتظار او باشد. اصرار و لجاجت آنها در برابر حق و ادامه به ظلم و بیدادگری و کفر سبب میشود که پردهای بر حس تشخیص آنها بیفتد، در سوره نساء آیه 155 میخوانیم: ( بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَیْها بِکُفْرِهِمْ ) (خداوند بواسطه کفرشان، مهر بر دلهاشان نهاده! و در سوره مؤمن آیه 35 میخوانیم: (کَذلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلی کُلِّ قَلْبِ مُتَکَبِّرٍ جَبَّارٍ) ( اینگونه خداوند مهر مینهد بر هر قلب متکبر ستمکار) و در سوره جاثیه آیه 23 چنین آمده است: ( أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلی عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلی سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلی بَصَرِهِ غِشاوَةً) ( آیا مشاهده کردی کسی را که هوای نفس را خدای خود قرار داده؟ و لذا گمراه شده، و خدا مهر بر گوش و قلبش نهاده و پرده بر چشمش افکنده است) سلب حس تشخیص و از کار افتادن ابزار شناخت در آدمی در این آیات معلول عللی شمرده شده است، کفر، تکبر، ستم، پیروی هوسهای سرکش لجاجت و سرسختی در برابر حق، در واقع این حالت عکس العمل و بازتاب اعمال خود انسان است نه چیز دیگر. اصولا این یک امر طبیعی است که اگر انسان به کار خلاف و غلطی ادامه دهد تدریجا با آن انس میگیرد، نخست یک حالت است، بعدا یک عادت میشود، سپس مبدل به یک ملکه میگردد و جزء بافت جان انسان میشود، گاه کارش به جایی میرسد که باز گشت بر او ممکن نیست، اما چون خود آگاهانه این راه را انتخاب کرده است مسئول تمام عواقب آن میباشد بی آنکه جبر لازم آید، درست همانند کسی که آگاهانه با وسیلهای چشم و گوش خود را کور و کر میکند تا چیزی را نبیند و نشنود. (مکارم شیرازی ، ناصر ، تفسیر نمونه ، تهران: دار الکتب الاسلامیه ، 1374، ج1، ص 82-84) این مسأله ارتباطی به امروز نداشته و در طول تاریخ همواره در برابر پیامبران ، جریان و گروهی قرار داشتند که وجود پیامبران و خط نورانی دین را در برابر منافع و سدی در رسیدن به اهداف خود می دیدند و به همین دلیل به دشمنی عالمانه و عامدانه با آنان می پرداختند. مستکبران عالم فرعون ها ، قارون ها ، نمرودها ، ابوسفیان ها ، ابوجهل ها و... هموراه در برابر خط الهی ایستاده اند . این افراد چنان در خود خواهی ها و خود پرستی ها و هواههای نفسانی خود فرو رفته اند که حقیقت و باطن آنها مسخ شده و نه تنها ارزش ها در نظر آنها ضد ارزش ، بلکه ضد ارزش ها و اعمال نادرست آنها در نظر آنها جلوه داده شده است . خداوند متعال در باره این گروه می فرماید:( أَ وَ مَنْ کانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ کَمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُماتِ لَیْسَ بِخارِجٍ مِنْها کَذلِکَ زُیِّنَ لِلْکافِرِینَ ما کانُوا یَعْمَلُون) (آیا کسی که مرده بود سپس او را زنده کردیم و نوری بر او قرار دادیم که با آن در میان مردم راه برود همانند کسی است که در ظلمتها باشد و از آن خارج نگردد، اینچنین برای کافران اعمال (زشتی) که انجام میدادند تزیین شده است (و زیبا جلوه کرده).) ( سوره انعام ، آیه 122) (زُیِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمالِهِمْ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرین)(اعمال زشتشان در نظرشان زیبا جلوه داده شده و خداوند جمعیت کافران را هدایت نمیکند.) ( سوره تویه ، آیه 37) و جدان انسان در حالی که دست نخورده باشد به خوبی نیک و بد را تشخیص میدهد اما هنگامی که دانسته قدم در جاده گناه و خلافکاری بگذارد فروغ و جدان کمرنگ و کمرنگتر میشود و کار به جایی میرسد که زشتی و قبح گناه تدریجا از میان میرود. هر گاه باز ادامه به این کار دهد کم کم اعمال زشت در نظرش زیبا، و زیبا، زشت جلوه میکند! و این همان چیزی است که در آیات فوق و آیات دیگر قرآن به آن اشاره شده.( مکارم شیرازی ، ناصر ، تفسیر نمونه ، ج7، ص 411)