با توجه به اینکه مقام ولایت فقیه مطلقه دارای تمامی اختیارات رسول الله (ص) در زمان غیبت هستند. آیا صدور دستور جهاد ابتداییه توسط ولایت فقیه هم جز این اختیارات است؟ با توجه به این که ائمه اطهار (س) معصوم بودند و علم لدنی داشته اند و می توانستند از نتیجه جنگ ها قبل از شروع جنگ اطلاع داشته باشند.آیا می توان گفت چون ولایت فقیه معصوم نیستند ممکن است با دستور جهاد ابتداییه جان انسانهایی را به خطر بیاندازند پس اختیار صدور این دستور را ندارند؟ نظر شخص ولی امیر مسلمین این است که نظر اقوی بر دارا بودن این اختیار است. این نظر اقوی بر چه اساسی بوجود آمده؟قران؟عقل؟سنت؟و...........؟ دانشجوی گرامی ابتدا از اینکه این مرکز را به منظور دریافت پاسخ سوالات خویش انتخاب نموده اید از شما سپاسگذاریم . در پاسخ به سوال شما لازم است چند نکته را متذکر گردیم : در مورد اختیارات ولایت مطلقه فقیه برخی تفاوت های جزئی وجوددارد .اما عمده و یا همه صاحب نظران در این حوزه در مورد اختیارات این منصب معتقدند که ولایت فقیه در تمام اختیاراتی که پیامبر و امام معصوم عهده دار آن ها بودند دارای اختیار می باشد مگر اینکه به دلیلی خاص اثبات شود که این اختیار از اختصاصات پیامبر و یا امام معصوم می باشد که بر اساس این حکم کلی بر روی مصادیق این حکم بحث می شود که آیا دستور به جهاد ابتدایی جزء اختصاصات معصوم ع می باشد و یا اینکه از اختیارات ولی فقیه نیز می باشد که مشهور فقهای شیعه این موضوع را جزء اختیارات معصوم ع می دانند ولی برخی فقها آن را مختص امام معصوم ندانسته و معتقدند که ولی فقیه نیز این اختیار را دارا می باشد که البته خود این فقها نیز به بیان های مختلف حکم به جواز جهاد ابتدایی نموده اند . به عنوان مثال مقام معظم رهبری در این زمینه در پاسخ به استفتا چنین بیان می کنند : (بعید نیست که حکم به جهاد ابتدائی توسط فقیه جامع الشرائطی که متصدّی ولایت امر مسلمین است، در صورتی که مصلحت آن را اقتضا کند، جایز باشد، بلکه این نظر اقوی است.) (رساله اجوبه الاستفتائات ، سوال 1048) و یا آیت الله خوئی که در کتاب منهاج الصالحین حکم به جواز جهاد ابتدایی داده اند و از میان علمای متقدم نیز فقهایی همچون شیخ مفید ، سلار ، ابوالصلاح حلبی و ... نیز حکم به جواز جهاد ابتدایی و عدم نیاز به اذن امام معصوم در این زمینه داده اند . (رک : جهاد ابتدایی در عصر غیبت ، محمد مومن ، فصلنامه فقه اهل بیت فارسی، شماره 26 به نقل از پایگاه اطلاع رسانی حوزه) از طرفی جواز جهاد ابتدایی در زمان معصومین و عدم جواز آن در زمان غیبت اساسا ارتباطی به علم لدنی معصوم و عدم آن در ولی فقیه ندارد تا بر اساس آن حکم به عدم جواز جهاد ابتدایی در دوران غیبت بدهیم . بلکه دلیل کسانی که حکم به عدم جواز این جهاد در دوران غیبت می دهند ، ادله و به ویژه روایاتی است که از نظر آنها وجوب جهاد ابتدایی را منحصر به دوران حضور امام معصوم می نماید و در مقابل ادله کسانی که حکم به جواز این جهاد در دوران غیبت می دهند نیز ادله دیگری است که در مقابل ادله نوع اول ، حکم به وجوب این نوع جهاد در دوران غیبت دارد که در منبع پیشین (مقاله مذکور از آیت الله مومن) به تفصیل این ادله مورد بررسی قرار گرفته است . ضمنا در صورتی که ادله طرفداران جواز جهاد ابتدایی در دوران غیبت پذیرفته شود احتمال به خطر افتادن جان عده ای بی گناه هرگز مجوزی برای ترک آن نخواهد بود چنانکه در امور دیگر هم چنین احتمالی وجود دارد مثل اینکه در قضاوت ممکن است جان عده ای بی گناه به خطر افتد (مثل جایی که فردی در واقع بی گناه است ولی شواهد بر علیه اوست و یا ادله کافی برای اثبات بی گناهی ندارد و از طرفی با توجه به اینکه قاضی مکلف است بر اساس بینه و شواهد حکم دهد مجبور است حکم به گناهکار بودن او دهد) ولی هرگز به خاطر این احتمال امر قضاوت تعطیل نمی شود . در مورد جهاد ابتدایی نیز آنچه مهم است این است که به صورت عمد و یا با بی تدبیری و بی کفایتی اقدامی صورت نگیرد که باعث به خطر افتادن جان انسانهای بی گناه نشود و تا جایی که امکان دارد به حفظ جان انسانها کمک شود کما اینکه حفظ جان و روح انسانهای بی گناه و دربند ظالمان و طاغوت سرکش یکی از علل تشریع حکم جهاد ابتدایی می باشد . همچنین اگر احتمال به خطر افتادن جان انسانهای بی گناه ملاکی برای دست برداشتن از جهاد ابتدایی باشد در آن صورت حتی باید حکم به عدم جواز جهاد دفاعی نیز داده شود چرا که در جهاد دفاعی نیز احتمال به خطر افتادن جان انسانهای بی گناه وجود دارد . ضمن اینکه حتی در جهاد ابتدایی که معصومین همچون پیامبر حضور داشتند نیز اینگونه نبود که آنان از علم لدنی خود استفاده کنند بلکه معمولا از علم عادی خود بهره می بردند مگر اینکه مصلحت اهمی اقتضا می کرد که از علم لدنی بهره برده شود و بنابر این حتی در جهاد ابتدایی که معصوم ع حضور داشته باشد نیز احتمال به خطر افتادن جان انسان های بیگناه وجود دارد ولی کسی حکم به عدم جواز آن نداده است .
با توجه به اینکه مقام ولایت فقیه مطلقه دارای تمامی اختیارات رسول الله (ص) در زمان غیبت هستند. آیا صدور دستور جهاد ابتداییه توسط ولایت فقیه هم جز این اختیارات است؟ با توجه به این که ائمه اطهار (س) معصوم بودند و علم لدنی داشته اند و می توانستند از نتیجه جنگ ها قبل از شروع جنگ اطلاع داشته باشند.آیا می توان گفت چون ولایت فقیه معصوم نیستند ممکن است با دستور جهاد ابتداییه جان انسانهایی را به خطر بیاندازند پس اختیار صدور این دستور را ندارند؟ نظر شخص ولی امیر مسلمین این است که نظر اقوی بر دارا بودن این اختیار است. این نظر اقوی بر چه اساسی بوجود آمده؟قران؟عقل؟سنت؟و...........؟
با توجه به اینکه مقام ولایت فقیه مطلقه دارای تمامی اختیارات رسول الله (ص) در زمان غیبت هستند. آیا صدور دستور جهاد ابتداییه توسط ولایت فقیه هم جز این اختیارات است؟ با توجه به این که ائمه اطهار (س) معصوم بودند و علم لدنی داشته اند و می توانستند از نتیجه جنگ ها قبل از شروع جنگ اطلاع داشته باشند.آیا می توان گفت چون ولایت فقیه معصوم نیستند ممکن است با دستور جهاد ابتداییه جان انسانهایی را به خطر بیاندازند پس اختیار صدور این دستور را ندارند؟ نظر شخص ولی امیر مسلمین این است که نظر اقوی بر دارا بودن این اختیار است. این نظر اقوی بر چه اساسی بوجود آمده؟قران؟عقل؟سنت؟و...........؟
دانشجوی گرامی ابتدا از اینکه این مرکز را به منظور دریافت پاسخ سوالات خویش انتخاب نموده اید از شما سپاسگذاریم . در پاسخ به سوال شما لازم است چند نکته را متذکر گردیم :
در مورد اختیارات ولایت مطلقه فقیه برخی تفاوت های جزئی وجوددارد .اما عمده و یا همه صاحب نظران در این حوزه در مورد اختیارات این منصب معتقدند که ولایت فقیه در تمام اختیاراتی که پیامبر و امام معصوم عهده دار آن ها بودند دارای اختیار می باشد مگر اینکه به دلیلی خاص اثبات شود که این اختیار از اختصاصات پیامبر و یا امام معصوم می باشد که بر اساس این حکم کلی بر روی مصادیق این حکم بحث می شود که آیا دستور به جهاد ابتدایی جزء اختصاصات معصوم ع می باشد و یا اینکه از اختیارات ولی فقیه نیز می باشد که مشهور فقهای شیعه این موضوع را جزء اختیارات معصوم ع می دانند ولی برخی فقها آن را مختص امام معصوم ندانسته و معتقدند که ولی فقیه نیز این اختیار را دارا می باشد که البته خود این فقها نیز به بیان های مختلف حکم به جواز جهاد ابتدایی نموده اند . به عنوان مثال مقام معظم رهبری در این زمینه در پاسخ به استفتا چنین بیان می کنند : (بعید نیست که حکم به جهاد ابتدائی توسط فقیه جامع الشرائطی که متصدّی ولایت امر مسلمین است، در صورتی که مصلحت آن را اقتضا کند، جایز باشد، بلکه این نظر اقوی است.) (رساله اجوبه الاستفتائات ، سوال 1048) و یا آیت الله خوئی که در کتاب منهاج الصالحین حکم به جواز جهاد ابتدایی داده اند و از میان علمای متقدم نیز فقهایی همچون شیخ مفید ، سلار ، ابوالصلاح حلبی و ... نیز حکم به جواز جهاد ابتدایی و عدم نیاز به اذن امام معصوم در این زمینه داده اند . (رک : جهاد ابتدایی در عصر غیبت ، محمد مومن ، فصلنامه فقه اهل بیت فارسی، شماره 26 به نقل از پایگاه اطلاع رسانی حوزه)
از طرفی جواز جهاد ابتدایی در زمان معصومین و عدم جواز آن در زمان غیبت اساسا ارتباطی به علم لدنی معصوم و عدم آن در ولی فقیه ندارد تا بر اساس آن حکم به عدم جواز جهاد ابتدایی در دوران غیبت بدهیم . بلکه دلیل کسانی که حکم به عدم جواز این جهاد در دوران غیبت می دهند ، ادله و به ویژه روایاتی است که از نظر آنها وجوب جهاد ابتدایی را منحصر به دوران حضور امام معصوم می نماید و در مقابل ادله کسانی که حکم به جواز این جهاد در دوران غیبت می دهند نیز ادله دیگری است که در مقابل ادله نوع اول ، حکم به وجوب این نوع جهاد در دوران غیبت دارد که در منبع پیشین (مقاله مذکور از آیت الله مومن) به تفصیل این ادله مورد بررسی قرار گرفته است .
ضمنا در صورتی که ادله طرفداران جواز جهاد ابتدایی در دوران غیبت پذیرفته شود احتمال به خطر افتادن جان عده ای بی گناه هرگز مجوزی برای ترک آن نخواهد بود چنانکه در امور دیگر هم چنین احتمالی وجود دارد مثل اینکه در قضاوت ممکن است جان عده ای بی گناه به خطر افتد (مثل جایی که فردی در واقع بی گناه است ولی شواهد بر علیه اوست و یا ادله کافی برای اثبات بی گناهی ندارد و از طرفی با توجه به اینکه قاضی مکلف است بر اساس بینه و شواهد حکم دهد مجبور است حکم به گناهکار بودن او دهد) ولی هرگز به خاطر این احتمال امر قضاوت تعطیل نمی شود . در مورد جهاد ابتدایی نیز آنچه مهم است این است که به صورت عمد و یا با بی تدبیری و بی کفایتی اقدامی صورت نگیرد که باعث به خطر افتادن جان انسانهای بی گناه نشود و تا جایی که امکان دارد به حفظ جان انسانها کمک شود کما اینکه حفظ جان و روح انسانهای بی گناه و دربند ظالمان و طاغوت سرکش یکی از علل تشریع حکم جهاد ابتدایی می باشد . همچنین اگر احتمال به خطر افتادن جان انسانهای بی گناه ملاکی برای دست برداشتن از جهاد ابتدایی باشد در آن صورت حتی باید حکم به عدم جواز جهاد دفاعی نیز داده شود چرا که در جهاد دفاعی نیز احتمال به خطر افتادن جان انسانهای بی گناه وجود دارد . ضمن اینکه حتی در جهاد ابتدایی که معصومین همچون پیامبر حضور داشتند نیز اینگونه نبود که آنان از علم لدنی خود استفاده کنند بلکه معمولا از علم عادی خود بهره می بردند مگر اینکه مصلحت اهمی اقتضا می کرد که از علم لدنی بهره برده شود و بنابر این حتی در جهاد ابتدایی که معصوم ع حضور داشته باشد نیز احتمال به خطر افتادن جان انسان های بیگناه وجود دارد ولی کسی حکم به عدم جواز آن نداده است .
- [سایر] یکی از معانی و لوازم خاتمیت پایان تشریع و قانون گذاری الاهی توسط پیامبر (ص) است که با پایان یافتن پیامبری درهای آسمان بسته شد و دیگر در باب شریعت هیچ حکم یا احکامی نسخ یا وضع نخواهد شد. با توجه به جامعیت و کمال دین خاتم در قانون گذاری، اگر بعد از ختم نبوت قائل به تشریع و قانون گذاری شویم، چنین اعتقادی با خاتمیت همخوانی ندارد و لازمهاش این خواهد بود که دین در عصر پیامبر کامل نبوده و بعد از رحلت او به کمال رسیده است. صاحب این نظریه میگوید: چگونه میشود که پس از پیامبر خاتم (ص) کسانی در آیند و به اتکای وحی و شهود سخنانی بگویند که نشانی از آنها در قرآن و سنت نبوی نباشد، در عین حال تعلیم و تشریع و ایجاب و تحریمشان در رتبه وحی نبوی بنشیند، عصمت و حجیت سخنان پیامبر را پیدا کند و باز هم در خاتمیت خللی نیفتد؟ و ... . منتقد معتقد است، براساس مقاماتی که شیعیان برای پیشوایان خود در نظر میگیرند (ارتباط مستقیم با آسمان، عصمت، حجیت گفتار) بر آن اساس مقام تشریع به امامان (ع) واگذار میشود و آنان همانند پیامبر صاحب ولایت تشریعی میشوند و به¬سان پیامبر (ص) میتوانند بعضی از احکام و آموزههای دینی را بدون هیچ پیشنهای در کتاب و سنت نبوی وضع کنند. بنابراین، شیعیان با اعتقاد به ولایت ائمه (ع)عملا با خاتمیت در تعارض هستند.
- [سایر] در حکومت اسلامی، ما قائل به تسری مشروعیت از خدا به حضرت رسول (ص) و بعد از ایشان، ائمه (ع) و بعد هم بر مبنای آیات و روایات از جمله، مقبوله عمر بن حنظله به فقیه مجتهد عادل هستیم. به عبارت دیگر، هیچ آدمی بدون اجازه مستقیم یا غیر مستقیم از خدا، اجازه دخل و تصرف در امور عمومی و اجتماعی انسان ها را ندارد، و ولی فقیه با توجه به اجازه با واسطه از خدا، اجازه تصرف دارد. آیا در حکومت اسلامی، مدیرانی که با واسطه یا بی واسطه منصوب رهبری اند و با اذن ایشان، اجازه تصرف دارند، در حیطه وظایف و اختیارات خود، ولایت دارند یا خیر؟ به هر حال، ما نمی توانیم افراد را مسئول بدانیم، ولی اختیار ندهیم، یا در صورت دادن اختیار، برای زیردستان تکلیف اطاعت در برابر اوامر مسئول را قرار ندهیم، یا به عبارت دیگر، با توجه به این که نظام حاکم بر جامعه ما یک نظام دینی مبتنی بر ولایت فقیه می باشد و چنانچه بر اساس مبانی دینی قائل به جاری شدن مفهوم مشروعیت از رأس جامعه – نائب امام زمان (ولی فقیه) – به بدنه مدیریتی کشور باشیم، باید بر اساس همان مفهوم، میزان اختیارات مدیر سازمان به عنوان مسئول سازمان را مشخص کنیم. مدیر سازمان کسی است که باید در قبال تمام فعالیت ها و محصولات سازمان پاسخ گو باشد و طبیعی است که به ازای این پاسخ گویی باید اختیارات وجود داشته باشد، اما این بخش تنها بخشی از مبنای نظری در قبال اختیارات مدیر است. بخش دیگر مفهوم مشروعیت است که با پذیرش این مفهوم، تنها کسی حق دستور دادن دارد که به نوعی از اذن ولی فقیه برخوردار باشد (هر چند این قسمت، محل مناقشه است) حال با این اذن و آن جایگاه پاسخ گویی، باید مشخص شود که مدیر بر سازمان تحت مدیریتش ولایت دارد یا نه؟ به طوری که هر فعالیتی در سازمان، بدون اذن مدیر، خلاف شرع و خلاف قانون باشد و لذا مدیر به نوعی دارای حق ولایت در سازمان و در حدود وظایف خویش باشد که البته دایره این اختیارات باید مشخص شود.
- [سایر] سوال من در مورد حدیث دوات و قلم هست 1- من به منابع شیعه مراجعه کردم و دیدم که همه ناقلان شیعه (از شیخ مفید گرفته تا کتاب بحار و مناقب و ............) یا از قول صحیح مسلم و بخاری(دو دشمن امامت امام علی) روایت کردند یا زماناً بعد از نقل بخاری مسلم بوده است(وفات بخاری در سال 256 قمری است و قبل از آن هیچ حدیثی نیست) همچنین رواتی که از زمان مسلم و بخاری به عبدالله ابن عباس میرسند هیچ کدام در نزد شیعه توثیق نشده است به غیر از خود ابن عباس که مقبول الفریقین است . . همچنین سندی که از ابان بن ابی عیاش روایت شده است محل اشکال است. به علت اینکه در کتاب تنقیح المقال با توضیحاتی از منظر بعضی علماء او را فاسد المذهب خواندند جلد 1صفحه 3. همچنین علامه امینی در الغدیر به استناد کتاب تهذیب المنطق، ابان بن ابی عیاش را در فهرستِ دروغ گویان و جاعلان حدیث یاد کرده است (الغدیر 209/ 5.) حتی علماء در مورد اصل کتاب امروزی سلیم بین قیسی که در دست ماست تردید دارند از جمله شیخ مفید کتاب را ضعیف دانسته اند. ومیفرماید: (اطمینانی به این کتاب نیست و به بیشتر مطالب آن نمیتوان عمل کرد؛ چرا که دستخوش تخلیط و تدلیس گشته است. پس شایسته است دین باوران از عمل کردن به همه مطالب آن بپرهیزند و بر آن اعتماد نکنند و احادیث آن را روایت ننمایند. (تصحیح الاعتماد، ص 72) وشیخ طوسی نیز نام او را در میان اصحاب امام سجاد(ع)، امام باقر(ع) و امام صادق (ع)آورده و ضعیف خوانده است. به هرحال رجالشناسان، اعم از شیعی و سنی، ابن ابی عیاش را توثیق نکردهاند (طوسی، رجال، 106؛ علامه حلّی، 99؛ حلّی، 414) استناد به یک کتابی که که در آن خیلی از علماء شک دارند و ابان را فاسد می خوانند خیلی جالب به نظر نمی رسد. به نظر شما همین دلائل نشان نمی دهد که سند شیعه در مورد این حدیث بسیار ضعیف است؟ 2- چرا وقتی خصوصیترین جنایتهای اهل نفاق به زهرا و علی در کتب اصلی و اربعه شیعه یافت می شود ، ائمه اطهار چه لزومی و چه صلاحی دیدند که این حدیث را روایت نکنند؟ 3- سنی های بی شرم هیچوقت برداشت ما را نداشتند . و تعبیرات و توجیهاتی دارند و حتی ا حادیثی را مطرح می کنند و در کنار حدیث دوات و قلم می گذارند تا استدلالات ما را زیر سؤال ببرند مثلاً حدیث زیر: عن عائشة قالت: قال لی رسول الله صلی الله علیه وسلم فی مرضه: (ادعی لی أبابکر أباک وأخاک حتی أکتب کتاباً فإنی أخاف أن تتمنی متمناً ویقول قائل: أنا، ویأبی الله و المؤمنون إلا أبابکر (صحیح مسلم جلد7 بابی از فضائل ابوبکر صفحه 110 طبع محمد علی صبیح) و می گویند اگر به مسلم و بخاری استناد می کنید پس این را هم قبول کنید!! حال به نظر شما باز ما می توانیم بگوییم چون خودشان قبول دارند پس ما هم قبول کنیم ورروایتهای خودشان را به عنوان استناد به آنها ذکر کنیم ؟ و آیا می توانیم بگوییم ولایت علی از این حدیث اثبات می شود؟ و آیا حادثه عظیم غدیر که در کتب اصلی شیعه هست و طبق قران دین کامل می شود ورسالت پیغمبر تمام، برای توجیه امامت علی (ع) کافی نیست؟ 4- فکر نمی کنید چون عمر دشمن علی و محمد است لذا ما این برداشت را کردیم نه این که خدای نکرده بخواهم اتهامی بزنم ولی روایت به گونه ای است که ذهنها به این سمت منعکس می شود که چون عمر دشمن است پس محال است درست نباشد ؟ وآیااین به نظر شما کافی است؟ 5- به نظر شما نمی توان از دید دیگر نگریست و نظریه جدیدی مطرح کرد و راه سومی را انتخاب کرد یعنی نه آنچه سنی می گوید و نه آنچه علماءشیعه بر حق بر داشت میکنند؟
- [سایر] حضرت آیت الله هادوی تهرانی (دام ظله)؛ سلام علیکم: سوال هایی از محضرتان درباره نظریه شورای فقهاء و مراجع که مرحوم سید محمد شیرازی(ره) آن را مطرح کرده است دارم، چرا که برخی در عصر غیبت، ولایت و رهبری دولت اسلامی را شورایی (نه فردی) می دانند -بر خلاف آن چه که امروز در جمهوری اسلامی ایران به عنوان ولی فقیه واحد می بینیم- بر این اساس که علما بزرگ در نجف و قم و کربلا و مشهد مطالب مهم را به مراجع تقلیدی که دارای شرایط شرعی هستند ارجاع می دهند، حال اگر آنان بر شخص واحدی به عنوان مرجع اول و بالاتر برای دولت اسلامی اتفاق کردند، آن شخص به انتخاب امت مرجع و ولی فقیه می شود، و اگر حوزه های علمیه، مراجع متعددی را انتخاب کردند، همه آنان به عنوان مجلس اعلا -به عنوان شورای رهبری- امت را رهبری می کنند. صاحبان این نظریه (شورای فقها و مراجع) دلائلی بیان کرده اند که مختصرا ذکر می شود: 1. شورا عبارت است از رای گیری و آگاهی از همه نظریه ها برای نمایان شدن نظریه برتر، چنین امری از باب حکم واجب است زیرا خداوند می فرماید: "وَأَمْرُهُمْ شُورَی بَیْنَهُمْ" و چون (شورا) در بین صفات مومنان و دربین واجبات (مانند وجوب نماز و وجوب ترک گناه هان) ذکر شده است، سیاقاً و اتصافاً دلالت بر وجوب دارد. خداوند می فرماید: " فما أوتیتم من شیء فمتاعُ الحیاة الدنیا وَمَا عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ وَأَبْقَی لِلَّذِینَ آمَنُوا وَعَلَی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ` وَالَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبَائِرَ الإِثْمِ وَالْفَوَاحِشَ وَإِذَا مَا غَضِبُوا هُمْ یَغْفِرُون َ`وَالَّذِینَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلاةَ وَأَمْرُهُمْ شُورَی بَیْنَهُمْ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ" ( شوری، 36،37،38). شورا و مشورت بین صفات مومنان آمده که ظهور در وجوب دارد همان طور که در ردیف اجتناب از گناهان بزرگ و وجوب برپایی نماز وارد شده است که قرابت آن را با وجوب بیشتر می کند. سیاق این آیات دلالت بر وجوب شورا و مشورت دارد. 2. وجوب گرفتن اذن در تصرفات؛ هر چیزی که مربوط به اجتماع و مردم باشد چه در اصل و چه در لوازمش باید درباره آن مشورت ومشاوره گرفته شود. از آن جمله، مدارس، دانشگاه ها، بیمارستان ها، فرودگاه ها، کارخانجات بزرگ و ... زیرا این ها با سرمایه مردم تأسیس و کار می کنند، همچنین در وظایف مدیریتی مانند ریاست، وزارت، نمایندگی مجلس، استانداری و فرمانداری و ... باید مشورت شود. برای این بخش دو استدلال ذکر شده است: اول: همه این امور تصرف در مال مردم است و کسی حق تصرف در مال غیر بدون اجازه اش را ندارد، و فرقی هم ندارد که این اموال از خمس ،زکات، معادن یا غیر این ها باشد. دوم: از طرفی این امور، تصرف در موجودیت، و هستی مردم و اجتماع است و کسی جز با اذن آنان اجازه چنین تصرفی را ندارد. و پر واضح است که رضایت مردم و اذن آنان در طول رضایت و اجازه باری تعالی است، بنابراین هرگونه تصرفی باید با جلب این دو رضایت باشد. و همچنین: رهبری جامعه و عالم اسلام، باید در ضمن شورای فقها جامع الشرایط تحقق پیدا کند زیرا آنان بعد از اقبال مردم مرجع تقلید آنان شده اند و از طرف شارع مقدس هم ولایت شرعی دارند، یعنی هم رضایت مردم را دارا می باشند و هم ولایت شرعی دارند، پس بنابراین هیچ مجتهدی حق سلب ولایت شرعی را از مجتهد دیگر ندارد. و چون فکرهای مختلف و متعدد از عقل واحد برتر و به صواب نزدیکتر است و خداوند نیز امر به مشورت کرده و سیره نبوی بر اساس مشورت بوده است؛ ولایت شورایی که اعضاء شورا همه از مجتهدین و مراجع تقلید هستند از ولایت فقیه واحد ارجح است. کلام امام معصوم (ع) نیز در حدیث "أما الحوادث الواقعة فارجعوا فیها إلی رواة حدیثنا" به صورت جمع آمده است و فرموده " رواة حدیثنا" (نه راوی حدیثنا) یعنی حجیت از آن همه آنان است نه شخص واحد، به خصوص در اموری که آثار و عواقب آن به همه مردم مربوط می شود، علاوه بر این که پیامبر گرامی اسلام(ص) فرمود: "دست خداوند با جماعت است." و "عاقل ترین افراد کسی است که عقل های همه مردم را در عقل خودش جمع کند". و " هر کس که بر ده نفر ریاست کند و در آن جمع بهتر و داناتر از او باشد،آن جمع در سراشیبی سقوط اند". پس بنابر آن چه گذشت و با توجه به احادیث پیامبر (ص) بهترین راه برای نجات از ضلالت و سقوط، تشکیل شورای فقها است زیرا در میان آنان حتما اعلم وجود دارد و در غیر این صورت، حدیث پیامبر (ص) شامل آن جامعه می شود. شورای فقهاء بهترین گزینه برای رهبری امت اسلام است زیرا در این صورت استبداد شخصی در امر رهبری پیش نمی آید و از طرفی هیچ فقیهی حق منع فقیه جامع الشرایط دیگر که نائب (عام) امام عصر (عج) است را از بکارگیری ولایت شرعی اش ندارد. در این ایام که قدرتهای مستکبر برای پاره پاره کردن امت اسلام هجوم آورده اند، بهترین راه مبارزه، ایجاد وحدت در میان صفوف شیعیان است که با جمع شده مراجع تقلید و حضور آنان در مجلس واحد این وحدت دست یافتنی است. و بدون شورای فقها یکپارچه کردن مردم ممکن نیست، علاوه بر این که یک شخص توانایی احاطه به تمام شؤنات امت را ندارد. تجارب تاریخی نیز به خوبی نشان می دهد که دیکتاتوری، زائیده حکمرانی شخص واحد بوده است لذا در روایات بر مضرات استبداد به رأی تأکید شده است. پس بنابراین، رهبری جامعه اسلامی باید رهبری شورایی (نه فردی) باشد. این مطالب و برخی دیگر از استدلا ل ها را صاحبان نظریه شورای فقهاء به جای نظریه ولایت فقیه واحد، که امروز در جمهوری اسلامی ایران به آن عمل می شود، بیان کرده اند. با توجه به این که نظریه شورای فقها از طرفی عده ای و به شدت در میان جوانان کشورهای اسلامی و کشورهای حاشیه خلیج فارس ترویج می شود و از طرفی کتاب یا منابعی برای به چالش کشاندن این نظریه وجود ندارد از شما درخواست داریم که جواب این نظریه را به ما بدهید و استدلالات خود را به تفصیل در این باره بیان کنید. خداوند به شما جزای خیر عطا کند.
- [سایر] من یک شهروند تهرانی هستم. امروز پنجم فروردین 89 ایمیلی را دریافت کردم که در آن به یکی از اصلی ترین عقاید شیعیان، یعنی موضوع کربلا، شبهه وارد نموده اند. با توجه به این که مرکز شما دارای محقّقین و متخصّصین علوم اسلامی است و پاسخ دادن به این انحرافات فکری جزو رسالت شما می باشد، خواهشمندم به این موضوع رسیدگی فرمایید و اطلاع رسانی مناسب را منظور نمایید. توفیق شما را از خداوند متعال خواستارم متن ایمیل ارسال شده به شرح زیر می باشد: فارغ از حب و بغض بخوانید تا بتوان آن را نقد کرد در این پست می خواهم به بیان چند نمونه از افسانه های معروف و البته تأمل برانگیز روز عاشورا بپردازم. نخست در مورد بی آبی، وضعیت بیابانی و عطش حسین و یارانش: همان طور که می دانید جنگی که در روز عاشورا رخ داده در نزدیکی رود فرات بوده. در هیچ کجای کره زمین نمی توانید سرزمینی در کنار یک رود را بیابید که صحرا و بیابان بی آب و علف باشد، مگر رودی که از میان کوهستان می گذرد. همه در درازای تحصیلمان خوانده ایم که در کنار رودخانه ها جلگه و زمین های حاصل خیز به وجود می آید. واقعیت این است که اطراف فرات را نیز مانند سایر رودخانه ها، جلگه ها و زمین های حاصل خیز تشکیل می دهد و کربلا نیز سرزمینی سرسبز است. از آن گذشته در چنین مناطقی به دلیل نزدیکی به رودخانه بستر زیرین زمین را سفره های پهناور آبی تشکیل می دهد و دست رسی به آب آسان تر از آن چیزی است که به ذهن می رسد. تنها با کندن 4 یا 5 متر از زمین می توان به آب رسید. در منطقه اهواز یکی از مشکلات ساخت و ساز همین سفره های زیرزمینی است که کاملاً زیر شهر را فرا گرفته اند. 72 نفر نتوانسته اند یک گودال 4 متری حفر کنند؟ از طرفی بر طبق گفتار شیعیان این رویداد در تابستان و هوای گرم و جهنمی رخ داده، ولی با مراجعه به این سایت و وارد کردن تاریخ دهم محرم سال 61 هجری قمری در قسمت Islamic Calendar درمی یابید که عاشورا در روز چهارشنیه 21 مهر ماه بوده است. البته 21 مهر نیز هوای کربلا آن چنان خنک نیست، ولی آن تابستان جهنمی هم که شیعیان می گویند نیست. اکنون می گویند شرایط آب و هوایی 1400 سال پیش با امروز فرق دارد. نخست این که در یک پریود 1400 ساله آن تغییر آب و هوایی که در ذهن مسلمانان است نمی تواند رخ دهد و دوّم این که اگر هم تغییری باشد مطمئناً هوا خنک تر نشده، بلکه دما بالاتر هم رفته است؛ یعنی 1400 سال پیش نسبت به امروز خنک تر بوده. اما یک نکته جالب دیگر در داستان هایی که از واقعه عاشورا گفته شده اشاره ای به گرسنگی نگردیده؛ یعنی کاروان حسین مشکل گرسنگی نداشته است. این کاروان نیز مانند سایر کاروان ها حیوانات اهلی به همراه خود داشته که با مشکل گرسنگی مواجه نشود؛ مثلاً گوسفند یا بز، برای رفع تشنگی نیز می توانستند از شیر همین حیوانات اهلی استفاده کنند. در ضمن شتر نیز همراه آنها بوده، عرب ها که به خوردن شیر شتر علاقه بسیار دارند، می توانستند از شیر شتر ها نیز استفاده کنند .باز هم نکته ای دیگر، سه نقل قول در مورد مقبره حسین: هارون الرشید را در حالی پشت سر گذاشتم که قبر حسین (علیه السلام) را خراب کرده و دستور داده بود که درخت سدری را که آن جا بود به عنوان نشانه قبر برای زوار، و سایهبانی برای آنان قطع کنند. (تاریخالشیعه، محمد حسین المظفری، ص 89، بحار الانوار، ج 45، ص 39 8) قبر شریف آن حضرت مورد تعرض و دشمنی متوکل عباسی قرار گرفت. او توسط گروهی از لشکریانش قبر را احاطه کرد تا زائران به آن دست رسی نداشته باشند و به تخریب قبر و کشت و کار در زمین آن جا دستور داد... ) اعیان الشیعه،ج 1، ص 628، تراث کربلا، ص 34; بحارالانوار،ج 45، ص 397) سال 236 متوکل دستور داد که قبر حسین بن علی و خانههای اطراف آن و ساختمان های مجاور را ویران کردند و امر کرد که جای قبر را شخم زدند و بذر افشاندند و آب بستند و از آمدن مردم به آن جا جلوگیری کردند. (همان) از این دست نقل قول ها بسیار است که تنها به سه مورد اشاره کردم. در بیابان بی آب علف و صحرای جهنمی کشت و کار کرده اند و بذر افشانده اند؟ پس با این همه موارد، چگونه حسین و کاروانش از تشنگی و گرمای هوا رنج دیده اند؟ دوم حرمله و گردن علی اصغر :این داستان علی اصغر هم از آن افسانه های جالب عاشوراست. داستان از این قرار است: حسین به علت عطش فراوان که در پست قبلی اشاره کردم عطشی در کار نبوده، فرزند شیرخوارش را در بغل گرفته و جلوی سپاه می رود و می گوید دست کم به این طفل آب بدهید. از آن طرف (سپاه یزید) شخصی به نام حرمله که گویا تیرانداز قابلی بوده تیری را به قصد گلوی نوزاد رها کرده و او را می کشد، یا شهید می کند یا هر چه شما بگویید. در ظاهر تراژدی واقعاً دردناکی است، ولی با کمی تأمل مطالبی دال بر خرافی و غیر واقعی بودن این داستان می یابیم. نخست آن که نوزاد شیرخوار و چندین ماهه اصلاً گردنی به آن صورت که ما تصور می کنیم ندارد. اگر دقت کنید سر نوزاد به بدنش چسبیده است، دلیلش هم آن است که هنوز استخوان و عضلات گردن چنان رشد نکرده اند که وزن سر را تحمل کنند. تنها در یک صورت می توان گردن نوزاد را تا حدودی دید، در صورتی که سر کودک به پشت برگشته و به سمت زمین آویزان شود. دوم آن که فاصله دو سپاه در هنگام نبرد معمولاً 200 یا 300 متر بوده است. اگر قهرمان تیراندازی المپیک با آن کمان های مجهز و مدرن را نیز بیاوریم نمی تواند از آن فاصله گردن کودک که هیچ حتی پدر کودک را نشانه بگیرد و به هدف بزند. شاید با دراگانوف نیز چنین کاری دشوار باشد چه رسد به تیر و کمان. سوم آن که برای چه حرمله نوزاد را نشانه گرفته؟ در تمام جنگ ها مهمترین شخص فرمانده سپاه است. حرمله باید حسین را می زده نه نوزاد را. کدام عقل سالمی چنین چیزی را می پذیرد؟ حرمله فرمانده سپاه را ول کرده و نوزاد را از پای درآورده؟ اگر به قول مسلمانان واقعاً هوا جهنمی بوده مگر این حرمله مازوخیسم داشته که در آن شرایط، جنگ را کش بدهد و خودش را بیشتر اذیت کند؟ در جایی مسلمانی گفت حضرت کودک را در دست گرفته و نزدیک سپاه رفته تا صدای او را بشنوند، او که فک و فامیل وحشی خود را بهتر می شناخته .چهارم که از همه نیز جالب تر است آن که اصلاً کودک چند ماهه چه نیازی به آب دارد؟ نوزاد چندین ماهه شیر می نوشد و نه آب و مادرش می تواند به نوزاد شیر بدهد و تشنگی او را بر طرف سازد. در ضمن شیر آن حیوانات اهلی که پیشتر گفتم نیز موجود بوده. سوم، ابوالفضل رفته آب بیاره: داستان از این قرار است که آقا ابوالفضل که مسلمانان ماشین شان را بیمه ایشان می کنند برای رفع تشنگی لشگر حسین به دل دشمن زده و مشکی را از آب رودخانه پر کرده و در مسیر برگشت شخصی آن دستش را که مشک را گرفته بوده قطع می کند. حضرت مشک را با دست دیگرش می گیرد و به راهش ادامه می دهد. دوباره یک از خدا بی خبری آن دست دیگر را هم قطع می کند. حضرت اکنون مشک را با دندانش می گیرد و در آخر چند از خدا بی خبر دیگر وی را به شهادت می رسانند. لطفاً یکی برای من توضیح بدهد که حضرت چگونه مشک را از دستی که قطع شده می گیرد؟ آیا حضرت از اسب پیاده شده و می رود مشک را که همراه دست قطع شده اش روی زمین افتاده بر می دارد و دوباره سوار اسب می شود و می رود؟ دوباره که آن یکی دستش قطع می شود چه کار می کند؟ آیا حضرت باز از اسب پیاده شده و می رود به سراغ دست افتاده و دولا شده و مشک را با دندان می گیرد؟ آیا در این میان که هی حضرت از اسب پیاده و دوباره سوار می شده اند کسی نبوده ایشان را بکشد؟ یا اصلاً هیچ کدام از اینها رخ نداده و پیش از آن که دست مبارکشان را قطع کنند، حضرت بر اساس مهارت هایشان مشک را به هوا پرتاب کرده اند با آن یکی دست گرفته اند و به دنبال آن دوباره مشک را به هوا پرتاب کرده و این بار با دندان می گیرند؟ اصلاً دست حضرت چگونه قطع شده؟ از مچ؟ از آرنج؟ از کتف؟ با چه چیز قطع شده؟ شمشیر؟ خاطرم هست در یک مراسم مذهبی در محرم روضه خوان گفت با کمان به سوی دست حضرت نشانه رفته اند و دست را قطع کرده اند. مگر کمان های آن ها تبر پرتاب می کرده است؟ خون ریزی شدید ناشی از قطع شدن دست در این میان کشک بوده؟ این تنها سه نمونه از افسانه های عاشورا بود. به داستان غسل کردن قاسم نیز اشاره ای نکردم؛ زیرا برخی از مسلمانان خود این داستان رو قبول ندارند. از این دست افسانه ها بسیار است. امیدوارم بیاموزیم که تنها عقل و اندیشه خود را میزان قرار دهیم.