کوبیدن بر طبل سازش چرا؟ از جنبههای مختلفی میتوان اصرار بر پیگیری خط مذاکره با آمریکا در مقطع کنونی را بررسی کرد، ولی سؤال این است که طرح این موضوع، به دنبال تحولات بیداری اسلامی در منطقهی خاورمیانه و شمال آفریقا، چه تأثیری بر موقعیت جبههی مقاومت به رهبری نظام جمهوری اسلامی ایران دارد؟ ایران به دلیل وسعت زیاد، جمعیت بالای 70 میلیون، منابع عظیم نفت گاز و معادن مختلف موجود در سراسر کشور، دریای خزر در شمال، مرزهای گستردهی آبی در جنوب، اشراف کامل بر تنگهی هرمز در خلیج فارس، قرار گرفتن در شاهراه ارتباطی شمال، جنوب و غرب به شرق و از همهی اینها مهمتر جمعیت جوان تحصیلکرده، پیشرفتهای گسترده در تکنولوژیها و عرصههای علمی روز دنیا، نیروهای مسلح زبده که تجربهی گرانسنگ یک جنگ 8ساله را با خود همراه دارند و یک نظام سیاسی که نظم موجود حاکم بر روابط بینالملل را نمیپذیرد و به دنبال تغییر مناسبات فعلی نظام بینالملل است و قدرت بسیجکنندگی تودهی جمعیت 70میلیونی خود را برای پشتیبانی از سیاست خارجی خود دارد و در بُعد خارجی نیز رهبری جریان مقاومت را در منطقهی خاورمیانه بر عهده دارد و توانایی بسیج نیروهای ضدهژمون را نیز داراست، تمامی مؤلفههای تبدیل شدن به یک قدرت هژمون بلامنازع در سطح منطقهی خلیج فارس و خاورمیانه در وهلهی اول و در مرتبهی بعدی، توانایی تبدیل شدن به قدرتی با ابعاد بینالمللی را داراست و هیچ کدام از کشورهای منطقه، چه به تنهایی و چه در یک ائتلاف گسترده، قادر به موازنهجویی در مقابل ایران نیستند. ایران با جمعیت 70میلیونی برای پشتیبانی از سیاست خارجی و رهبری جریان مقاومت در منطقهی خاورمیانه، توانایی بسیج نیروهای ضدهژمون را داراست، لذا تمامی مؤلفههای تبدیل شدن به قدرت هژمون بلامنازع در سطح منطقه و نیز توانایی تبدیل شدن به قدرتی با ابعاد بینالمللی را داراست و هیچ کدام از کشورهای منطقه، چه به تنهایی و چه در یک ائتلاف گسترده، قادر به موازنهجویی در مقابل ایران نیستند. همهی مؤلفههای قدرت سخت و نرم ایران، همراه با کسب توانایی شکافتن اتم و دستیابی به چرخهی کامل سوخت هستهای و بومیسازی این فناوری در داخل، ظرفیت عظیمی را در اختیار کشور قرار میدهد که در صورت تجمیع انرژیهای سرگردان در بخشهای اقتصاد، سیاست، صنعت و فرهنگ میتواند با یک پرش جایگاهی از سطح قدرت محلی با تأثیرگذاری محدود، به قدرتی منطقهای و فرامنطقهای با ابعاد تأثیرگذاری جهانی بدل شود. از این منظر، به راحتی میتوان تلاش 10سالهی غرب را برای متوقف کردن برنامهی هستهای ایران به خوبی ارزیابی کرد، چرا که طبق نظریهی نظام جهانی[1] ایمانوئل والرشتاین،[2] جمهوری اسلامی ایران با دستیابی به این فناوری از حلقهی کشورهای پیرامونی جدا و با یک پرش جایگاهی وارد باشگاه کشورهای مرکز سرمایه شده است و بازیگران حلقهی اول که تولیت آن بر عهدهی ایالات متحده است از ورود یک بازیگر جدید بین خود ناراحت و نگران هستند و تمام تلاش خود را به کار خواهند گرفت تا ایران از این جرگه خارج شود. در زمان رژیم شاه، از آنجا که نظام پادشاهی ایران در خدمت ایالات متحده بود، هیچ کدام از این مؤلفهها نه تنها تهدیدی برای ایالات متحده نبود، بلکه ایران در دورهی شاه به نیابت از آمریکا به پیادهسازی نظم مطلوب آمریکایی در منطقه مشغول بود و از طرف دیگر، در چارچوب راهبرد کلان مهار شوروی و جلوگیری از نفوذ و گسترش کمونیسم در منطقهی خاورمیانه، به ایفای نقش میپرداخت. با سقوط نظام شاهنشاهی همه چیز تغییر کرد و ایران تبدیل به دشمن شمارهی یک آمریکا و اسرائیل شد و رهبری نیروهای ضدهژمون را بر عهده گرفت. 1. امضای معاهدهی کمپ دیوید و تشکیل جبههی سازش جبههی سازش اعراب و اسرائیل با امضای پیمان کمپ دیوید توسط انور سادات، رئیسجمهور مصر، در سال 1978 رسماً کلید خورد. به دلیل محوریت مصر در جهان عرب از یک سو و پیروزی انقلاب اسلامی از سوی دیگر، راهبرد غرب از دههی 90 تا کنون تقویت جبههی سازش اعراب و اسرائیل و تضعیف جبههی مقاومت و تشکیل یک جبههی واحد عربیاسرائیلی در مقابل آن بوده است. آمریکا در 3 دههی گذشته سعی کرده است، از بین سایر کشورهای عربیاسلامی، برای جبههی سازش یارگیری کند؛ اردن، قطر، عربستان، امارات و کموبیش سایر کشورهای عرب منطقه از آنجا که مشروعیت داخلی ندارند و بقای خود را به حمایت خارجی و به ویژه ایالات متحده گره زدهاند، به دلیل خواست آمریکا، تعهد خود را به این جبهه نشان دادهاند. 2. پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل جبههی مقاومت جبههی مقاومت با پیروزی انقلاب اسلامی در منطقهی خاورمیانه عملاً و رسماً تشکیل شد. از فردای پیروزی انقلاب اسلامی، از آنجا که جهانبینی حاکم بر انقلاب در تضاد و تقابل آشکار با ایدئولوژی لیبرالدمکراسی غربی بود و نظام اسلامی داعیهی ایجاد نظمی اخلاقی را در سر داشت، به جنگ جبههی سازش رفت. سوریه، حزبالله لبنان و گروههای مقاومت فلسطینی، مثل حماس و جهاد اسلامی، به رهبری ایران، جبههی مقاومت اسلامی را تشکیل دادند. ایران، به دلیل رهبری جریان مقاومت در این 30 سال، هزینههای بسیاری را متحمل شد، ولی با اصرار بر راهبرد مقاومت، پیروزیهای شگرفی را نصیب خود و جبههی مقاومت کرد. پیگیری راه رشد و توسعهی مدل بومی، بدون قرار گرفتن در مدار غرب و باج دادن به آن، اصلیترین امتیازی بود که نظام اسلامی را به عنوان یک مدل موفق در مقابل کشورهای در حال توسعه قرار داد. خروج اسرائیل از جنوب لبنان در سال2000 میلادی و شکست مفتضحانهی این رژیم در جنگهای 33روزه با حزبالله و 22روزه با حماس بخشی از پیروزیهای محور مقاومت به رهبری ایران تا کنون بوده است. ایران، به دلیل رهبری جریان مقاومت در این 30 سال، هزینههای بسیاری را متحمل شد، ولی با اصرار بر راهبرد مقاومت، پیروزیهای شگرفی را نصیب خود و جبههی مقاومت کرد. پیگیری راه رشد و توسعهی مدل بومی، بدون قرار گرفتن در مدار غرب و باج دادن به آن، اصلیترین امتیازی بود که نظام اسلامی را به عنوان یک مدل موفق در مقابل کشورهای در حال توسعه قرار داد. تأثیر جریان بیداری اسلامی بر جبههی مقاومت با شروع روند بیداری اسلامی در منطقهی خاورمیانه و شمال آفریقا، این تحولات تأثیرات شگرفی بر هر 2 جبههی سازش و مقاومت گذاشت. سقوط حسنی مبارک، دیکتاتور مصر، که اصلیترین متحد رژیم اسرائیل در منطقهی خاورمیانه و جهان عرب بود، ضربهی جبرانناپذیری بر محور سازش وارد کرد. هماینک بحث بر سر خروج مصر از کمپدیوید بالا گرفته است؛ پشتیبانیهای محمد مرسی رئیسجمهور مورد حمایت اخوانالمسلمین از مردم غزه موجب تضعیف موقعیت محمود عباس در سرزمینهای اشغالی و تقویت موقعیت حماس شده است و از سوی دیگر ناکارآمدی محاصرهی نوار غزه توسط اسرائیل را در پی داشته است. شعلههای انقلابی که 2 سال پیش یک جوان کارگر تونسی با آتش زدن خود روشن کرد، اینک پس از گذر از تونس، لیبی، مصر، یمن و بحرین، به اردن (دیگر متحد اسرائیل) نیز رسیده است. از آنجا که اکثریت جمعیت اردن فلسطینیتبار هستند، در صورت سقوط پادشاهی اردن به دنبال این اعتراضات، تشکیل یک دولت اسلامگرای اخوانی با اکثریت فلسطینی بسیار محتمل خواهد بود، به دلیل آنکه بیتالمقدس و زیربناهای نظامی و صنعتی اسرائیل تنها 32 مایل از مرز اردن فاصله دارد و در صورت تحقق فرض فوق، رژیم اسرائیل با چالشی فوقالعاده مواجه خواهد شد. این روزها عربستان (دیگر محور جریان سازش) نیز حال و روز خوشی ندارد و امواج کوبندهی طوفان بیداری اسلامی به این کشور نیز رسیده است. هماینک اعتراضات از بخش شرقی عربستان به ریاض، پایتخت این کشور، نیز کشیده شده است و مردم خواستار آزادی زندانیان سیاسی شدهاند. پادشاه پیر و فرتوت و مریض سعودی، با تغییر رئیس سازمان اطلاعات این کشور، خواست مدیریت این تحولات را تحت کنترل خود درآورد، ولی تا کنون او نیز، همچون پادشاه اردن، از این عزل و نصبها نتیجهای نگرفته است. کوبیدن بر طبل مذاکره چرا؟ آنچه مسلم است روند تحولات بیداری اسلامی در منطقهی خاورمیانه تا کنون به ضرر جبههی سازش و به نفع جبههی مقاومت اسلامی، به رهبری جمهوری اسلامی، در حال گذار است. نظام بینالملل کنونی در حال یک گذار تاریخی است. نظم وستفالیای گذشته در حال نسخ شدن است. متولیان این نظم، خود به ارزشها و هنجارهای خودساختهشان پایبند نیستند. نظم جدید بر ویرانههای نظم قبلی و بر اساس اصول و ارزشهای جدیدی بنا خواهد شد. ایالات متحده در این 3 دههی گذشته از هیچ تلاشی برای ضربه زدن و نابودی و در اختیار گرفتن قلب قبلهی عالم فروگذار نکرده است؛ تلاش برای کودتا، تحریک، تطمیع، ترغیب و تجهیز صدام حسین برای حمله به ایران، اعمال تحریمهای شدید، تلاش برای ایجاد یک اجماع جهانی بر ضد ایران و امنیتی کردن هویت ایران اسلامی، فرستادن پروندهی هستهای ایران از آژانس به شورای امنیت و صدور قطعنامههای متعدد، ترور دانشمندان هستهای کشور با همکاری موساد و امایسیکس، خرابکاری در تأسیسات هستهای کشور از طریق ویروسها و کرمهای رایانهای از قبیل استاکسنت و همراه با همهی این راهبردها، پیشبرد پروژهی فروپاشی و استحاله از درون، از طریق نیروهای داخل نظام، بخشی از دشمنیهای آمریکا با نظام جمهوری اسلامی بوده است. ایالات متحده تا کنون در هیچ یک از سیاستهای خصمانهی خود نسبت به ایران تجدید نظر نکرده است و حتی روزبهروز بر این فشارها و تهدیدات افزوده است. در دورهی 4سالهی ریاست جمهوری اوباما، که آقای احمدینژاد در چهارمین سال آن 5 بار بر طبل مذاکره کوبیدهاند، شدیدترین تحریمها بر ضد جمهوری اسلامی تصویب شده است. ایالات متحده تا کنون در هیچ یک از سیاستهای خصمانهی خود نسبت به ایران تجدید نظر نکرده است و حتی روزبهروز بر این فشارها و تهدیدات افزوده است. در دورهی 4سالهی ریاست جمهوری اوباما، که آقای احمدینژاد در چهارمین سال آن 5 بار بر طبل مذاکره کوبیدهاند، شدیدترین تحریمها بر ضد جمهوری اسلامی تصویب شده است. چنان که گفته شد، جبههی سازش، به دنبال تحولات بیداری اسلامی، در موقعیت بسیار ضعیفی قرار گرفته است و آرمان مقاومت، که ایران پرچمدار آن است، روزبهروز در قلب و روح امت اسلامی در حال ریشه دواندن است. در چنین شرایطی، پیشنهاد مذاکرهای که رئیسجمهور به طرف آمریکایی داده ممکن است چنین تبعاتی را داشته باشد: 1. در بُعد بینالمللی، در صورتی که ایران بپذیرد با ایالات متحده مذاکره و سازش کند، این پیغام به ملتهای مستقل منتقل خواهد شد که سرانجام ایران نیز نظم موجود بینالمللی را پذیرفت و این همه هزینه، که در طول 30 سال پرداخت کرده، به کلی بینتیجه بوده است. در این صورت، آمریکا با یک تیر 2 نشان زده است: اول اینکه توانسته است ایران را در اختیار بگیرد و سیاست مقاومت آن را خنثی کند و در وهلهی دوم نیز به راحتی میتواند سایر کشورهایی را که در این کنسرت بینالمللی به تأسی از ایران ساز ناکوک میزدند مهار و کنترل کند. 2. در بُعد منطقهای، چنان که گفته شد، اعمال این سیاست منجر خواهد شد موازنهی قوایی که به دنبال تحولات بیداری اسلامی به نفع ایران و جبههی مقاومت و به ضرر جبههی سازش تغییر کرده بود دوباره تغییر کند. جدا کردن ایران از سوریه، حزبالله و حماس پایانی خواهد بود بر جبههی مقاوت و رژیم اسرائیل بعد از این، دیگر بدون هیچ دغدغهای، قادر خواهد بود سیاستهای توسعهطلبانهی خود را بدون هیچ مانع قدرتمندی به پیش ببرد. 3. اما مسائلی که عده ای در مورد مذاکره با آمریکا مطرح کردند، در شرایط فعلی، تبعات گستردهی منفی داخلی نیز دارد که به سبب درهمتنیدگی سیاست داخلی و خارجی در محیط پویای منطقهای و جهانی تأثیرات گستردهای در داخل و خارج به دنبال خواهد داشت. در بُعد داخلی، این مسئله به القای حاکمیت دوگانه و بروز این فرض منجر خواهد شد که در ایران نسبت به سیاستهای کلان نظام هیچ گونه اجماعی وجود ندارد و رئیسجمهور سیاست اعلامی نظام از سوی رهبری در خصوص عدم مذاکره و سازش با آمریکا را قبول ندارد و عامدانه به دنبال نقض آن است. القای بروز اختلاف در داخل، آن هم در سطح کلان نظام، به طور قطع و یقین، به تضعیف موقعیت ایران در مذاکرات هستهای نیز منجر خواهد شد؛ چرا که سیاست خارجی در ادامهی سیاست داخلی است. پیامدهای پذیرش سازش ایران با غرب عبارتند از: 1. اعلام مهار ایران و شکست راهبرد مقاومت و مهار و کنترل سایر کشورهایی که در جریان بینالمللی مقاومت به تأسی از ایران ساز ناکوک میزدند؛ 2. موازنهی قوایی که به دنبال تحولات بیداری اسلامی به نفع ایران و جبههی مقاومت و به ضرر جبههی سازش تغییر کرده بود دوباره تغییر کند؛ 3. القای بروز اختلاف و حاکمیت دوگانه در سطح کلان نظام که به طور قطع و یقین، به تضعیف موقعیت ایران در مذاکرات هستهای نیز منجر خواهد شد؛ 4. فرستادن این سیگنال به آمریکا و اروپا که جمهوری اسلامی در شرایط فشار گسترده و شدید، حاضر به مصالحه است. اما این اظهارات تأثیر خطرناک دیگری نیز در پی دارد و آن فرستادن این سیگنال به آمریکا و اروپاست که جمهوری اسلامی در شرایط فشار گسترده و شدید، حاضر به مصالحه است و اگر تا کنون به خواست جهانی تمکین نکرده به این دلیل بوده است که فشارها و تحریمها کاری نبودهاند. به احتمال قریب به یقین، ایالات متحده، بعد از این موضعگیری رئیسجمهور که در تضاد و تقابل آشکار با سیاست رسمی نظام از یک سو و نیز اظهارات و مواضع ضداستکباری سالهای گذشتهی ایشان بوده است به مؤثر بودن تحریمها بر تغییر رفتار ایران میرسد و فشارها را برای حصول نتیجهی بیشتر افزایش خواهد داد. این گزاره با مصاحبهی مطبوعاتی اخیر برخی مسئولین اجرایی، که در آن صراحتاً از مؤثر بودن تحریمها بر تلاطم بازار ارز و طلا و وضعیت نابسامان اقتصادی کشور صحبت کرده بود، تشدید میشود. این در حالی است که رهبر انقلاب بر بیتأثیر بودن تحریمها بر حرکت و پیشرفت کلی نظام تأکید کردهاند. حال با این اوصاف، باید پرسیده شود، در شرایطی که منطقه آبستن حوادث شگرف است و جبههی سازش روزبهروز موقعیت و جایگاه خود را در خلیج فارس، خاورمیانه و جهان اسلام از دست میدهد و مذاکرات هستهای ایران با غرب در حال پیگیری است و در وضعیتی که این پیام باید به دنیا مخابره شود که مسئولان ارشد نظام همراه با ملت مقاوم ایران یکدل و یکصدا در مقابل زیادهخواهیهای غرب ایستادهاند، کوبیدن بر طبل سازش چرا؟(*) *محمد امینی؛ کارشناس مسائل سیاست خارجی/ برهان/1391/8/9 :پینوشتها [1]world systems theory [2] immanuel wallerstein
کوبیدن بر طبل سازش چرا؟ از جنبههای مختلفی میتوان اصرار بر پیگیری خط مذاکره با آمریکا در مقطع کنونی را بررسی کرد، ولی سؤال این است که طرح این موضوع، به دنبال تحولات بیداری اسلامی در منطقهی خاورمیانه و شمال آفریقا، چه تأثیری بر موقعیت جبههی مقاومت به رهبری نظام جمهوری اسلامی ایران دارد؟
کوبیدن بر طبل سازش چرا؟ از جنبههای مختلفی میتوان اصرار بر پیگیری خط مذاکره با آمریکا در مقطع کنونی را بررسی کرد، ولی سؤال این است که طرح این موضوع، به دنبال تحولات بیداری اسلامی در منطقهی خاورمیانه و شمال آفریقا، چه تأثیری بر موقعیت جبههی مقاومت به رهبری نظام جمهوری اسلامی ایران دارد؟
ایران به دلیل وسعت زیاد، جمعیت بالای 70 میلیون، منابع عظیم نفت گاز و معادن مختلف موجود در سراسر کشور، دریای خزر در شمال، مرزهای گستردهی آبی در جنوب، اشراف کامل بر تنگهی هرمز در خلیج فارس، قرار گرفتن در شاهراه ارتباطی شمال، جنوب و غرب به شرق و از همهی اینها مهمتر جمعیت جوان تحصیلکرده، پیشرفتهای گسترده در تکنولوژیها و عرصههای علمی روز دنیا، نیروهای مسلح زبده که تجربهی گرانسنگ یک جنگ 8ساله را با خود همراه دارند و یک نظام سیاسی که نظم موجود حاکم بر روابط بینالملل را نمیپذیرد و به دنبال تغییر مناسبات فعلی نظام بینالملل است و قدرت بسیجکنندگی تودهی جمعیت 70میلیونی خود را برای پشتیبانی از سیاست خارجی خود دارد و در بُعد خارجی نیز رهبری جریان مقاومت را در منطقهی خاورمیانه بر عهده دارد و توانایی بسیج نیروهای ضدهژمون را نیز داراست، تمامی مؤلفههای تبدیل شدن به یک قدرت هژمون بلامنازع در سطح منطقهی خلیج فارس و خاورمیانه در وهلهی اول و در مرتبهی بعدی، توانایی تبدیل شدن به قدرتی با ابعاد بینالمللی را داراست و هیچ کدام از کشورهای منطقه، چه به تنهایی و چه در یک ائتلاف گسترده، قادر به موازنهجویی در مقابل ایران نیستند.
ایران با جمعیت 70میلیونی برای پشتیبانی از سیاست خارجی و رهبری جریان مقاومت در منطقهی خاورمیانه، توانایی بسیج نیروهای ضدهژمون را داراست، لذا تمامی مؤلفههای تبدیل شدن به قدرت هژمون بلامنازع در سطح منطقه و نیز توانایی تبدیل شدن به قدرتی با ابعاد بینالمللی را داراست و هیچ کدام از کشورهای منطقه، چه به تنهایی و چه در یک ائتلاف گسترده، قادر به موازنهجویی در مقابل ایران نیستند.
همهی مؤلفههای قدرت سخت و نرم ایران، همراه با کسب توانایی شکافتن اتم و دستیابی به چرخهی کامل سوخت هستهای و بومیسازی این فناوری در داخل، ظرفیت عظیمی را در اختیار کشور قرار میدهد که در صورت تجمیع انرژیهای سرگردان در بخشهای اقتصاد، سیاست، صنعت و فرهنگ میتواند با یک پرش جایگاهی از سطح قدرت محلی با تأثیرگذاری محدود، به قدرتی منطقهای و فرامنطقهای با ابعاد تأثیرگذاری جهانی بدل شود.
از این منظر، به راحتی میتوان تلاش 10سالهی غرب را برای متوقف کردن برنامهی هستهای ایران به خوبی ارزیابی کرد، چرا که طبق نظریهی نظام جهانی[1] ایمانوئل والرشتاین،[2] جمهوری اسلامی ایران با دستیابی به این فناوری از حلقهی کشورهای پیرامونی جدا و با یک پرش جایگاهی وارد باشگاه کشورهای مرکز سرمایه شده است و بازیگران حلقهی اول که تولیت آن بر عهدهی ایالات متحده است از ورود یک بازیگر جدید بین خود ناراحت و نگران هستند و تمام تلاش خود را به کار خواهند گرفت تا ایران از این جرگه خارج شود.
در زمان رژیم شاه، از آنجا که نظام پادشاهی ایران در خدمت ایالات متحده بود، هیچ کدام از این مؤلفهها نه تنها تهدیدی برای ایالات متحده نبود، بلکه ایران در دورهی شاه به نیابت از آمریکا به پیادهسازی نظم مطلوب آمریکایی در منطقه مشغول بود و از طرف دیگر، در چارچوب راهبرد کلان مهار شوروی و جلوگیری از نفوذ و گسترش کمونیسم در منطقهی خاورمیانه، به ایفای نقش میپرداخت. با سقوط نظام شاهنشاهی همه چیز تغییر کرد و ایران تبدیل به دشمن شمارهی یک آمریکا و اسرائیل شد و رهبری نیروهای ضدهژمون را بر عهده گرفت.
1. امضای معاهدهی کمپ دیوید و تشکیل جبههی سازش
جبههی سازش اعراب و اسرائیل با امضای پیمان کمپ دیوید توسط انور سادات، رئیسجمهور مصر، در سال 1978 رسماً کلید خورد. به دلیل محوریت مصر در جهان عرب از یک سو و پیروزی انقلاب اسلامی از سوی دیگر، راهبرد غرب از دههی 90 تا کنون تقویت جبههی سازش اعراب و اسرائیل و تضعیف جبههی مقاومت و تشکیل یک جبههی واحد عربیاسرائیلی در مقابل آن بوده است. آمریکا در 3 دههی گذشته سعی کرده است، از بین سایر کشورهای عربیاسلامی، برای جبههی سازش یارگیری کند؛ اردن، قطر، عربستان، امارات و کموبیش سایر کشورهای عرب منطقه از آنجا که مشروعیت داخلی ندارند و بقای خود را به حمایت خارجی و به ویژه ایالات متحده گره زدهاند، به دلیل خواست آمریکا، تعهد خود را به این جبهه نشان دادهاند.
2. پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل جبههی مقاومت
جبههی مقاومت با پیروزی انقلاب اسلامی در منطقهی خاورمیانه عملاً و رسماً تشکیل شد. از فردای پیروزی انقلاب اسلامی، از آنجا که جهانبینی حاکم بر انقلاب در تضاد و تقابل آشکار با ایدئولوژی لیبرالدمکراسی غربی بود و نظام اسلامی داعیهی ایجاد نظمی اخلاقی را در سر داشت، به جنگ جبههی سازش رفت. سوریه، حزبالله لبنان و گروههای مقاومت فلسطینی، مثل حماس و جهاد اسلامی، به رهبری ایران، جبههی مقاومت اسلامی را تشکیل دادند. ایران، به دلیل رهبری جریان مقاومت در این 30 سال، هزینههای بسیاری را متحمل شد، ولی با اصرار بر راهبرد مقاومت، پیروزیهای شگرفی را نصیب خود و جبههی مقاومت کرد. پیگیری راه رشد و توسعهی مدل بومی، بدون قرار گرفتن در مدار غرب و باج دادن به آن، اصلیترین امتیازی بود که نظام اسلامی را به عنوان یک مدل موفق در مقابل کشورهای در حال توسعه قرار داد. خروج اسرائیل از جنوب لبنان در سال2000 میلادی و شکست مفتضحانهی این رژیم در جنگهای 33روزه با حزبالله و 22روزه با حماس بخشی از پیروزیهای محور مقاومت به رهبری ایران تا کنون بوده است.
ایران، به دلیل رهبری جریان مقاومت در این 30 سال، هزینههای بسیاری را متحمل شد، ولی با اصرار بر راهبرد مقاومت، پیروزیهای شگرفی را نصیب خود و جبههی مقاومت کرد. پیگیری راه رشد و توسعهی مدل بومی، بدون قرار گرفتن در مدار غرب و باج دادن به آن، اصلیترین امتیازی بود که نظام اسلامی را به عنوان یک مدل موفق در مقابل کشورهای در حال توسعه قرار داد.
تأثیر جریان بیداری اسلامی بر جبههی مقاومت
با شروع روند بیداری اسلامی در منطقهی خاورمیانه و شمال آفریقا، این تحولات تأثیرات شگرفی بر هر 2 جبههی سازش و مقاومت گذاشت. سقوط حسنی مبارک، دیکتاتور مصر، که اصلیترین متحد رژیم اسرائیل در منطقهی خاورمیانه و جهان عرب بود، ضربهی جبرانناپذیری بر محور سازش وارد کرد. هماینک بحث بر سر خروج مصر از کمپدیوید بالا گرفته است؛ پشتیبانیهای محمد مرسی رئیسجمهور مورد حمایت اخوانالمسلمین از مردم غزه موجب تضعیف موقعیت محمود عباس در سرزمینهای اشغالی و تقویت موقعیت حماس شده است و از سوی دیگر ناکارآمدی محاصرهی نوار غزه توسط اسرائیل را در پی داشته است.
شعلههای انقلابی که 2 سال پیش یک جوان کارگر تونسی با آتش زدن خود روشن کرد، اینک پس از گذر از تونس، لیبی، مصر، یمن و بحرین، به اردن (دیگر متحد اسرائیل) نیز رسیده است. از آنجا که اکثریت جمعیت اردن فلسطینیتبار هستند، در صورت سقوط پادشاهی اردن به دنبال این اعتراضات، تشکیل یک دولت اسلامگرای اخوانی با اکثریت فلسطینی بسیار محتمل خواهد بود، به دلیل آنکه بیتالمقدس و زیربناهای نظامی و صنعتی اسرائیل تنها 32 مایل از مرز اردن فاصله دارد و در صورت تحقق فرض فوق، رژیم اسرائیل با چالشی فوقالعاده مواجه خواهد شد. این روزها عربستان (دیگر محور جریان سازش) نیز حال و روز خوشی ندارد و امواج کوبندهی طوفان بیداری اسلامی به این کشور نیز رسیده است. هماینک اعتراضات از بخش شرقی عربستان به ریاض، پایتخت این کشور، نیز کشیده شده است و مردم خواستار آزادی زندانیان سیاسی شدهاند. پادشاه پیر و فرتوت و مریض سعودی، با تغییر رئیس سازمان اطلاعات این کشور، خواست مدیریت این تحولات را تحت کنترل خود درآورد، ولی تا کنون او نیز، همچون پادشاه اردن، از این عزل و نصبها نتیجهای نگرفته است.
کوبیدن بر طبل مذاکره چرا؟
آنچه مسلم است روند تحولات بیداری اسلامی در منطقهی خاورمیانه تا کنون به ضرر جبههی سازش و به نفع جبههی مقاومت اسلامی، به رهبری جمهوری اسلامی، در حال گذار است. نظام بینالملل کنونی در حال یک گذار تاریخی است. نظم وستفالیای گذشته در حال نسخ شدن است. متولیان این نظم، خود به ارزشها و هنجارهای خودساختهشان پایبند نیستند. نظم جدید بر ویرانههای نظم قبلی و بر اساس اصول و ارزشهای جدیدی بنا خواهد شد. ایالات متحده در این 3 دههی گذشته از هیچ تلاشی برای ضربه زدن و نابودی و در اختیار گرفتن قلب قبلهی عالم فروگذار نکرده است؛ تلاش برای کودتا، تحریک، تطمیع، ترغیب و تجهیز صدام حسین برای حمله به ایران، اعمال تحریمهای شدید، تلاش برای ایجاد یک اجماع جهانی بر ضد ایران و امنیتی کردن هویت ایران اسلامی، فرستادن پروندهی هستهای ایران از آژانس به شورای امنیت و صدور قطعنامههای متعدد، ترور دانشمندان هستهای کشور با همکاری موساد و امایسیکس، خرابکاری در تأسیسات هستهای کشور از طریق ویروسها و کرمهای رایانهای از قبیل استاکسنت و همراه با همهی این راهبردها، پیشبرد پروژهی فروپاشی و استحاله از درون، از طریق نیروهای داخل نظام، بخشی از دشمنیهای آمریکا با نظام جمهوری اسلامی بوده است.
ایالات متحده تا کنون در هیچ یک از سیاستهای خصمانهی خود نسبت به ایران تجدید نظر نکرده است و حتی روزبهروز بر این فشارها و تهدیدات افزوده است. در دورهی 4سالهی ریاست جمهوری اوباما، که آقای احمدینژاد در چهارمین سال آن 5 بار بر طبل مذاکره کوبیدهاند، شدیدترین تحریمها بر ضد جمهوری اسلامی تصویب شده است.
ایالات متحده تا کنون در هیچ یک از سیاستهای خصمانهی خود نسبت به ایران تجدید نظر نکرده است و حتی روزبهروز بر این فشارها و تهدیدات افزوده است. در دورهی 4سالهی ریاست جمهوری اوباما، که آقای احمدینژاد در چهارمین سال آن 5 بار بر طبل مذاکره کوبیدهاند، شدیدترین تحریمها بر ضد جمهوری اسلامی تصویب شده است.
چنان که گفته شد، جبههی سازش، به دنبال تحولات بیداری اسلامی، در موقعیت بسیار ضعیفی قرار گرفته است و آرمان مقاومت، که ایران پرچمدار آن است، روزبهروز در قلب و روح امت اسلامی در حال ریشه دواندن است. در چنین شرایطی، پیشنهاد مذاکرهای که رئیسجمهور به طرف آمریکایی داده ممکن است چنین تبعاتی را داشته باشد:
1. در بُعد بینالمللی، در صورتی که ایران بپذیرد با ایالات متحده مذاکره و سازش کند، این پیغام به ملتهای مستقل منتقل خواهد شد که سرانجام ایران نیز نظم موجود بینالمللی را پذیرفت و این همه هزینه، که در طول 30 سال پرداخت کرده، به کلی بینتیجه بوده است. در این صورت، آمریکا با یک تیر 2 نشان زده است: اول اینکه توانسته است ایران را در اختیار بگیرد و سیاست مقاومت آن را خنثی کند و در وهلهی دوم نیز به راحتی میتواند سایر کشورهایی را که در این کنسرت بینالمللی به تأسی از ایران ساز ناکوک میزدند مهار و کنترل کند.
2. در بُعد منطقهای، چنان که گفته شد، اعمال این سیاست منجر خواهد شد موازنهی قوایی که به دنبال تحولات بیداری اسلامی به نفع ایران و جبههی مقاومت و به ضرر جبههی سازش تغییر کرده بود دوباره تغییر کند. جدا کردن ایران از سوریه، حزبالله و حماس پایانی خواهد بود بر جبههی مقاوت و رژیم اسرائیل بعد از این، دیگر بدون هیچ دغدغهای، قادر خواهد بود سیاستهای توسعهطلبانهی خود را بدون هیچ مانع قدرتمندی به پیش ببرد.
3. اما مسائلی که عده ای در مورد مذاکره با آمریکا مطرح کردند، در شرایط فعلی، تبعات گستردهی منفی داخلی نیز دارد که به سبب درهمتنیدگی سیاست داخلی و خارجی در محیط پویای منطقهای و جهانی تأثیرات گستردهای در داخل و خارج به دنبال خواهد داشت. در بُعد داخلی، این مسئله به القای حاکمیت دوگانه و بروز این فرض منجر خواهد شد که در ایران نسبت به سیاستهای کلان نظام هیچ گونه اجماعی وجود ندارد و رئیسجمهور سیاست اعلامی نظام از سوی رهبری در خصوص عدم مذاکره و سازش با آمریکا را قبول ندارد و عامدانه به دنبال نقض آن است. القای بروز اختلاف در داخل، آن هم در سطح کلان نظام، به طور قطع و یقین، به تضعیف موقعیت ایران در مذاکرات هستهای نیز منجر خواهد شد؛ چرا که سیاست خارجی در ادامهی سیاست داخلی است.
پیامدهای پذیرش سازش ایران با غرب عبارتند از: 1. اعلام مهار ایران و شکست راهبرد مقاومت و مهار و کنترل سایر کشورهایی که در جریان بینالمللی مقاومت به تأسی از ایران ساز ناکوک میزدند؛ 2. موازنهی قوایی که به دنبال تحولات بیداری اسلامی به نفع ایران و جبههی مقاومت و به ضرر جبههی سازش تغییر کرده بود دوباره تغییر کند؛ 3. القای بروز اختلاف و حاکمیت دوگانه در سطح کلان نظام که به طور قطع و یقین، به تضعیف موقعیت ایران در مذاکرات هستهای نیز منجر خواهد شد؛ 4. فرستادن این سیگنال به آمریکا و اروپا که جمهوری اسلامی در شرایط فشار گسترده و شدید، حاضر به مصالحه است.
اما این اظهارات تأثیر خطرناک دیگری نیز در پی دارد و آن فرستادن این سیگنال به آمریکا و اروپاست که جمهوری اسلامی در شرایط فشار گسترده و شدید، حاضر به مصالحه است و اگر تا کنون به خواست جهانی تمکین نکرده به این دلیل بوده است که فشارها و تحریمها کاری نبودهاند. به احتمال قریب به یقین، ایالات متحده، بعد از این موضعگیری رئیسجمهور که در تضاد و تقابل آشکار با سیاست رسمی نظام از یک سو و نیز اظهارات و مواضع ضداستکباری سالهای گذشتهی ایشان بوده است به مؤثر بودن تحریمها بر تغییر رفتار ایران میرسد و فشارها را برای حصول نتیجهی بیشتر افزایش خواهد داد.
این گزاره با مصاحبهی مطبوعاتی اخیر برخی مسئولین اجرایی، که در آن صراحتاً از مؤثر بودن تحریمها بر تلاطم بازار ارز و طلا و وضعیت نابسامان اقتصادی کشور صحبت کرده بود، تشدید میشود. این در حالی است که رهبر انقلاب بر بیتأثیر بودن تحریمها بر حرکت و پیشرفت کلی نظام تأکید کردهاند.
حال با این اوصاف، باید پرسیده شود، در شرایطی که منطقه آبستن حوادث شگرف است و جبههی سازش روزبهروز موقعیت و جایگاه خود را در خلیج فارس، خاورمیانه و جهان اسلام از دست میدهد و مذاکرات هستهای ایران با غرب در حال پیگیری است و در وضعیتی که این پیام باید به دنیا مخابره شود که مسئولان ارشد نظام همراه با ملت مقاوم ایران یکدل و یکصدا در مقابل زیادهخواهیهای غرب ایستادهاند، کوبیدن بر طبل سازش چرا؟(*)
*محمد امینی؛ کارشناس مسائل سیاست خارجی/ برهان/1391/8/9
:پینوشتها
[1]world systems theory
[2] immanuel wallerstein