سلام طی روزهای گذشته عکس و مطلبی پیرامون استخاره محمدعلی شاه و مجوز شیخ ابوطالب زنجانی برای به توپ بستن مجلس داره پخش میشه و از اون دستمایه ای برای تخریب روحانیت و اسلام استفاده میکن؟ با سلام و احترام خدمت جنابعالی ، گر چه متأسفانه این گونه مسایل و وجود عده ای انگشت شمار از روحانیون درباری و وابسته ، دستاویزی برای برخی افراد و گروهها شده تا اتهام هایی را به مجموعه روحانیت و علما وارد نموده و سابقه درخشان خدمات روحانیت را زیر سؤال ببرند ، اما جایگاه و نقش مؤثر و پر رنگ روحانیت متعهد در تاریخ کشور در آگاهی بخشی و هدایت مردم و مبارزه با استبداد و استعمار به گونه ای است که با این گونه مسایل خدشه دار نمی شود و همانگونه که حضرت امام فرمودند: (روحانیون مبارز و متعهد به اسلام در طول تاریخ و در سخت ترین شرایط همواره با دلی پر از امید و قلبی سرشار از عشق و محبت به تعلیم و تربیت و هدایت نسلها همت گماشته اند و همیشه پیشتاز و سپر بلای مردم بوده اند، بر بالای دار رفته اند و محرومیت ها چشیده اند ، زندانها رفته اند و اسارتها و تبعیدها دیده اند وبالاتر از همه آماج طعنها و تهمتها بوده اند و در شرایطی که بسیاری از روشنفکران در مبارزه با طاغوت به یأس و ناامیدی رسیده بودند ، روح امید و حیات را به مردم برگرداندند و از حیثیت و اعتبار واقعی مردم دفاع نموده اند.( صحیفه نور, ج20، ص242) ( تردیدی نیست که حوزه های علمیه و علمای متعهد در طول تاریخ اسلام و تشیع مهمترین پایگاه محکم اسلام در برابر حملات و انحرافات و کجرویها بوده اند ... در هر نهضت و انقلاب الهی و مردمی ، علمای اسلام اولین کسانی بوده اند که بر تارک جبینشان خون و شهادت نقش بسته است کدام انقلاب مردمی- اسلامی را سراغ کنیم که در ان حوزه و روحانیت پیش کسوت شهادت نبوده اند و بر بالای دار نرفته اند و اجساد مطهرشان بر سنگفرشهای حوادث خونین به شهادت نایستاده است .( صحیفه امام ، ج21، ص 274-275) دکتر شریعتی نیز در مورد نقش روحانیت چنین اعتراف می کند (من به عنوان کسی که رشته کارش تاریخ و مسائل اجتماعی است، ادّعا میکنم که در تمام این دو قرن گذشته، در زیر هیچ قرادادِ استعماری، امضای یک آخوندِ نجف رفته، نیست. در حالی که در زیر همه این قراردادهای استعماری امضای آقای دکتر و آقای مهندس فرنگ رفته هست (باعث خجالت بنده و سرکار!).) ( این یک طرف قضیه، از طرف دیگر، پیشاپیش هر نهضت مترقّی ضداستعماری در این کشورها همواره و بدون استثنا قیافه یک یا چند عالم راستین اسلام و به خصوص شیعی وجود دارد.)(ر. ک: قاسطین، مارقین، ناکثین، ص 242.) در جای دیگردکتر شریعتی درباره نقش منحصر به فرد روحانیت در نگهبانی از اسلام و فرهنگ دینی میگوید: شما (روشنفکران) که می خواهید این پایگاه فرهنگی ریشه دار (روحانیت) را که در عمق تاریخ ما و در اعماق وجدان جامعه ما ریشه دارد، برچینید، برای تکیه گاه فرهنگی و مردمی خود، به نام روشنفکر مسئول، در برابر استعمار فرهنگی، چه پایگاهی را می خواهید جایش بگذارید؟ چند تا شعر فارسی را که مدیحه ممدوح است و مدیحه معشوق؟ یا چند تا ترجمههای آشفته آثار فرنگی را؟ باید بر این پایگاه ریشه دار (روحانیت) تکیه کرد. اگر ایمان داری به خاطر ایمان، و حتی اگر نداری، امّا مسئولی، به خاطر مسئولیت، و اگر، هم ایمان داری و هم مسئولیت، که دو دستت را میفشرم، و اگر نه ایمان داری و نه مسئولیت، و به خاطر خوش آیند زمانه، نطق میفرمایی که: (تَبَّتْ یَدا أَبی لَهَبِ وَ تَبَّ) مرحمت زیاد. نطق کن! این اعتقاد من است و اعتقاد حسینه ارشاد...(قاسطین، مارقین، ناکثین، ص 243) دکتر شریعتی در تأکید برمطلب یاد شده می افزاید: بزرگترین پایگاهی که می توان امیدوار آن بود که توده ما را آگاه کند، اسلامی راستین را به آنان ارائه دهد، در بیداری افکار عمومی و به خصوص متن توده ما، نقش مؤثر و نجات بخشی را ایفا کند و در احیای روح اسلامی و ایجاد نهضت آگاهی دهنده و حرکت بخشنده اسلامی، عامل نیرومند و مقتدری باشد، همین پایگاه (طلبه) و (حوزه) و حجرههای تنگ و تاریکی است که از دورن آنها، سیّد جمالالدینها بیرون آمده است و میآید.(همان ، ص 243 - 244) اما در مورد استخاره محمد علی شاه برای به توپ بستن مجلس و میرزا ابوطالب زنجانی بایداشاره کنیم صرف نظر از اینکه از هیچکدام از این اسناد ، علم و آگاهی ایشان از موضوع مورد استخاره محمد علی شاه استفاده نمی شود ، و به هیچ وجه اتهام همراهی و صدور مجوز این کار را به ایشان نسبت داد ، کسانی که با شخصیت و جایگاه علمی و اخلاقی این عالم بزرگ آشنایی داشته باشند ، هیچگاه چنین اتهامی را به ایشان وارد نمی دانند . در خصوص این ماجرا نیز گفتنی است حدود شصت سال پیش در شرایطی که عرصه قلم در اختیار نویسندگان چپ و روشنفکران بیعلاقه به روحانیت بود، استخارههایی پیدا شد که حاجی میرزا ابوطالب مجتهدزنجانی به درخواست محمدعلیشاه انجام داده بود. انتشار آن استخارهها دستاویزی شد برای بعضی از قلمبهدستان که هرچه خواستند نوشتند؛ گویی که اگر این استخارهها نبود، مجلس به توپ بسته نمیشد و حوادث خونبار باغشاه پیش نمیآمد. در آن سالها برخی جوابهای لازم را در نشریات آن زمان، ازجمله مجله (یادگار)مرحوم عباس اقبال دادند و سالها بعد از آن در اوایل دهه50 که (مرکز پژوهشهای تاریخی) ایجادشد، به یاری تعدادی از رجال و دستاندرکاران نهضت مشروطیت که هنوز در قید حیات بودند و با استفاده از اسناد خانوادگی خود و دیگر خاندانهای قدیمی، به ویژه اسناد (سپهسالار اعظم تنکابنی) که از فاتحان تهران بود، این نکته معلوم و مسلم شد که در کشاکش مشروطیت، هم مشروطهخواهان استخاره میکردند و هم آن کسانی که ضدمشروطه بودند. استخارههایی که مرحوم میرزا ابوطالب مجتهدزنجانی بهدرخواست محمدعلیشاه کرده دوگونه بوده؛ استخارههایی که جواب آنها پشت پاکت نوشته شده و استخارههایی که زیر دستخط شاه جواب داد شده است. در استخارهای که به بهتوپبستن مجلس مربوط میشود، مرحوم زنجانی بدون تردید از نیت شاه بیخبر بوده ولی در استخارهای که برای تعیین هیأت وزراست مرحوم زنجانی از متن دستخط شاه مطلع بوده و دلیل آن این است که در مورد بعضی از اعضای هیأت وزیران اظهارنظر کرده و نسبت به انتصاب برخی از آنان ازجمله مستوفیالممالک معترض بوده و مخالفت خود را اعلام داشته است. اما اینکه چرا زنجانی در امور مملکتی دخالت میکرده مسبوق به سابقهای است که اشاره به آن ضرورت دارد. مرحوم زنجانی از سال1300قمری مقیم تهران بوده، ناصرالدین شاه به ایشان توجه خاصی داشته و میگفته است که میرزا ابوطالب خیلی عقل دارد. به میرزا علیاصغرخان صدراعظم هم توصیه کرده است که در همه امور مملکتی با ایشان مشورت کند. مظفرالدین شاه هم نسبت به ایشان توجه خاصی داشته و استخاره توسط مجتهدزنجانی از زمان مظفرالدینشاه معمول شده است. ضمنا از نامههای آن مرحوم، معلوم میشود که وی مایل به هیچگونه ارتباطی با مظفرالدین شاه نبوده و همیشه از او با عنوان مظفرشاه یاد کرده است. به هر تقدیر اینک پس از گذشت یکصد و اندی سال، باید به این نکته توجه داشته باشیم که مشروطهخواهان و مخالفان مشروطیت اکثرا مسلمان بودند، ایران را دوست میداشتند؛ ولی این دو گروه دو طرز تفکر مختلف داشتند. میرزاابوطالب زنجانی از زمان ناصرالدینشاه مانند آقا سیدعبدالله بهبهانی و آقا سیدمحمد طباطبایی و شیخ فضلالله نوری از علمای سرشناس پایتخت بهشمار میآمدند و به همین علت است که وقتی آقاسیدعبدالله تصمیم میگیرد مردم تهران را علیه عینالدوله بشوراند و از علمای معروف تهران استمداد میطلبد و یکی از علما او را از این کار برحذر میدارد، آقا سیدعبدالله میگوید: اگر آقاسید محمدطباطبایی با من باشد و حاجی میرزا ابوطالب زنجانی مخالفت نکند، من به هیچ کس دیگری نیازمند نیستم. حاجی میرزا ابوطالب سالها پیش از آنکه در تهران مقیم شود در اسلامبول با شیخالاسلام عثمانی آشنا شد و این دو در کوتاهمدتی با هم دوست شدند. شیخالاسلام، زنجانی را به دیدار سلطان عبدالحمیدثانی، پادشاه عثمانی برد و سلطان نیز تحت تاثیر سیدزنجانی قرار گرفت و از آن پس تا پایان سلطنت عبدالحمید، این دو با هم مکاتبه داشتند. وقتی سیدجمالالدین در اسلامبول با تمام قوا جهت (اتحاد اسلام) و به هم پیوستن عالم اسلام مشغول مکاتبه با مقامات شد، سیدزنجانی با ارسال نامهای آمادگی خود را برای تحقق اتحاد اسلام به ریاست عبدالحمید، طی نامهای به او اعلام کرد. مجتهد زنجانی در همان ایام نامهای هم برای سیدجمالالدین مینویسد که جاسوسان میرزا علیاصغرخان امینالسلطان، صدراعظم ناصرالدین شاه، به این نامه دست یافته و آن را پیش شاه میبرند و شاه در حال غضب و فوران خشم دستخط مربوط به تبعید مجتهدزنجانی را به عنوان (سیدفضول خمسهای) خطاب به صدراعظم صادر میکند، در حالی که تا پیش از این واقعه، به استناد نامههایی که در اختیار اینجانب است سیدزنجانی را بسیار دوست میداشت و به اندرزهای او در مورد وضع قوانین مدنی و سایر امور مملکتی گوش فرامیداد. در گزارش سفیر انگلستان در دربار مظفرالدینشاه، ضمن تعریف و تمجید از اطلاعات وسیع سیاسی مجتهد زنجانی، به این موضوع اشاره شده است که او دانشمندترین و بااطلاعترین روحانی ایران است و از کوششهای او برای اتحاد اسلام یاد کرده و نوشته است که با این ملای متفکر ایرانی رفتوآمد دارد و یادآورشده است که او سلطان عبدالحمید را بزرگترین شخص برای اتحاد اسلام میداند. در این بین برخی سیدابوطالب زنجانی را با شیخ ابراهیم زنجانی در سویدیگر جریان مشروطیت همطراز میدانند، در حالی که مقایسه چنین شخصی، با شیخ ابراهیم زنجانی هیچ تناسبی ندارد. نگاهی گذرا به کتب معتبر انساب، نشانگر آن خواهد بود که هیچ مشابهتی میان سید زنجانی و شیخ زنجانی وجود ندارد؛ به ویژه آنکه در نامههایی که شیخابراهیم به حاجیمیرزا ابوالمکارم، برادر بزرگ سیدزنجانی نوشته است سیاق نگارش نشان میدهد که سیدزنجانی چه موقعیتی دارد و شیخ ابراهیم، موقعیتش در چه پایهای است. متن نامه مجتهد زنجانی به مظفرالدینشاه: اول شخصی که افسوس استبداد و استعباد را داشت من بودم. گفتم عدالت، بیاشتراک سلطنت نمیشود. اگر میتوانید اقدام کنید. بعد که جماعتی روانه قم شدند، به خط خود به حضور ایشان عریضه نوشتم که تکلیف، آزادی دادن رعیت و مشروطهکردن سلطنت و تلگرافکردن به جمیع مملکت دول است. من ابدا بدخواهی نمیکنم بلکه این (اشتراط و مشروطه) را مایه شوکت سلطنت و شرف و عزت میدانم و منافعی که سلاطین بزرگ اروپا بردهاند اعلیحضرت همایونی خواهند برد. کجای این نامه اشکال دارد؟ او از روز اول تکلیف خود را روشن کرد و در جواب پیام آیتالله آقاسید عبدالله بهبهانی گفت: اگر اغراض شخصی در کار نباشد مخالفتی ندارد. اینکه کسروی نوشته است:(او از بدخواهان با فهم و دوراندیش مشروطیت بود)، قضاوت درستی نیست بلکه او با مشروطه دستپخت ارشدالدوله معلومالحال و فرصتطلبان و قفقازیهای فراری و افراد مسلحی که به نام مشروطهخواهی از دیوار مردم بالا میرفتند، مخالف بود نه با عدالت و آزادی. برخی نیز خط مشی مرحوم زنجانی را (محتاطانه) و حسابشده عنوان میکنند، در حالی که صراحت و رکگویی از خصایص ایشان بود و از هیچکسی حتی شاه پروا نداشت. نامههای تند او در دوران استبداد صغیر به محمدعلیشاه گویای این حقیقت است. اصولا در دوران قاجاریه موقعیت علمای طراز اول طوری بود که شاه و دربار به آنها نیاز داشتند نه آنها به شاه و دربار، وانگهی شخصی مانند سیدزنجانی ثروت موروثی داشت و دیناری از هیچکس و هیچ مقامی نمیگرفت و احتیاجی به دربار و دولت نداشت. علمای آن زمان در میان تودهها نفوذ داشتند و از حمایت دولت بینیاز بودند. سیدزنجانی مانند سیدجمالصریحاللهجهترین روحانی زمان خود بود و نظرات خود را رک و راست و بیهیچ ملاحظهای به صراحت اعلام میکرد و اهل تعارف و خوشامدگویی هم نبود. اما واقعه میدان توپخانه ماجرایی است که در بیان آن غرضورزیهای زیاد شده است. در نامهای که سیدزنجانی پس از آن واقعه برای برادرش حاجیمیرزاابوالمکارم مجتهد زنجانی نوشته و اصل آن در اختیار اینجانب است، سید زنجانی تشریح کرده است که مردم چندبار به خانه او ریخته و او را به زور و سر دست به میدان بردهاند. حضور شیخفضلالله نوری و آقاسیدعلی آقایزدی و دیگر علمای بزرگ تهران که اسامی آنها یک به یک در این نامه آمده، به همین روال بوده است؛ البته گروهی از طرفداران شاه و لوطیهای شهر هم در گوشه دیگر میدان توپخانه بودهاند و احیانا حرکات ناشایستی نیز از آنان سر زده است ولی نمیشود علمای بزرگ و طراز اول و مورد اعتماد مردم پایتخت را به این دلیل که چندنفر لوطی هم آن روز در گوشهای از میدان حرکات ناشایستی کردهاند اراذل و اوباش نامید! و از همه مهمتر اینکه نباید نقش روسیه و انگلیس را در این ماجرا بهکلی فراموش کرد. بعد از فتح تهران نه کسی مزاحم مجتهد زنجانی شد و نه از ایشان بازجویی به عمل آمد. نه در محکمهای حاضر شد و نه مجلس درس و نه محکمه شرع او تعطیل شد و دلیل آن این بود که او از نظر مردم پایتخت، پاکترین و بیغرضترین و درستکارترین شخصیت روحانی پایتخت بود و از سوی دیگر فاتحان تهران از جمله سپهسالار تنکابنی، مرید او بودند و کتاب کیمیای سعادت او به هزینه سپهسالار تنکابنی به چاپ رسیده بود و او نقطه ضعفی نداشت جز اظهار عقیده و نظر شخصیاش و عملا اقدامی علیه مشروطیت بهعمل نیاورده بود. جای تاسف است که در این یکقرن به جز شادروان استاد محیططباطبایی، احدی از محققان و نویسندگان در پی آن نبودهاند که در مورد 70مجلد کتابی که مجتهدزنجانی تالیف کرده است تحقیقی کنند یا مقالهای بنویسند و در کتب علم الرجال و انساب تنها به فهرست این تالیفات اشاره شده است و نیز جز مرحوم طباطبایی هیچ کس در پی یافتن ردپایی از مرکز جبهه اتحاد اسلام نبوده است و هیچکس مکاتبات سیدجمالالدین و سیدزنجانی را پی نگرفته است اما تا بخواهی درباره این استخارهها قلمفرسایی شده است، در حالی که استخاره خواستن یا استخارهکردن را نمیشود نقطهضعف کسی تلقی کرد و همانطور که گفته شد هیچکس نمیتواند سپهسالار اعظم تنکابنی یا میرزا کوچکخان جنگلی و یا محمدعلیشاه را به خاطر استخاره زیر سوال ببرد.(آزادیخواه دور اندیش ، محسن میرزایی ؛ hamshahrionline.ir/print/235959)
سلام طی روزهای گذشته عکس و مطلبی پیرامون استخاره محمدعلی شاه و مجوز شیخ ابوطالب زنجانی برای به توپ بستن مجلس داره پخش میشه و از اون دستمایه ای برای تخریب روحانیت و اسلام استفاده میکن؟
سلام طی روزهای گذشته عکس و مطلبی پیرامون استخاره محمدعلی شاه و مجوز شیخ ابوطالب زنجانی برای به توپ بستن مجلس داره پخش میشه و از اون دستمایه ای برای تخریب روحانیت و اسلام استفاده میکن؟
با سلام و احترام خدمت جنابعالی ، گر چه متأسفانه این گونه مسایل و وجود عده ای انگشت شمار از روحانیون درباری و وابسته ، دستاویزی برای برخی افراد و گروهها شده تا اتهام هایی را به مجموعه روحانیت و علما وارد نموده و سابقه درخشان خدمات روحانیت را زیر سؤال ببرند ، اما جایگاه و نقش مؤثر و پر رنگ روحانیت متعهد در تاریخ کشور در آگاهی بخشی و هدایت مردم و مبارزه با استبداد و استعمار به گونه ای است که با این گونه مسایل خدشه دار نمی شود و همانگونه که حضرت امام فرمودند: (روحانیون مبارز و متعهد به اسلام در طول تاریخ و در سخت ترین شرایط همواره با دلی پر از امید و قلبی سرشار از عشق و محبت به تعلیم و تربیت و هدایت نسلها همت گماشته اند و همیشه پیشتاز و سپر بلای مردم بوده اند، بر بالای دار رفته اند و محرومیت ها چشیده اند ، زندانها رفته اند و اسارتها و تبعیدها دیده اند وبالاتر از همه آماج طعنها و تهمتها بوده اند و در شرایطی که بسیاری از روشنفکران در مبارزه با طاغوت به یأس و ناامیدی رسیده بودند ، روح امید و حیات را به مردم برگرداندند و از حیثیت و اعتبار واقعی مردم دفاع نموده اند.( صحیفه نور, ج20، ص242) ( تردیدی نیست که حوزه های علمیه و علمای متعهد در طول تاریخ اسلام و تشیع مهمترین پایگاه محکم اسلام در برابر حملات و انحرافات و کجرویها بوده اند ... در هر نهضت و انقلاب الهی و مردمی ، علمای اسلام اولین کسانی بوده اند که بر تارک جبینشان خون و شهادت نقش بسته است کدام انقلاب مردمی- اسلامی را سراغ کنیم که در ان حوزه و روحانیت پیش کسوت شهادت نبوده اند و بر بالای دار نرفته اند و اجساد مطهرشان بر سنگفرشهای حوادث خونین به شهادت نایستاده است .( صحیفه امام ، ج21، ص 274-275) دکتر شریعتی نیز در مورد نقش روحانیت چنین اعتراف می کند (من به عنوان کسی که رشته کارش تاریخ و مسائل اجتماعی است، ادّعا میکنم که در تمام این دو قرن گذشته، در زیر هیچ قرادادِ استعماری، امضای یک آخوندِ نجف رفته، نیست. در حالی که در زیر همه این قراردادهای استعماری امضای آقای دکتر و آقای مهندس فرنگ رفته هست (باعث خجالت بنده و سرکار!).) ( این یک طرف قضیه، از طرف دیگر، پیشاپیش هر نهضت مترقّی ضداستعماری در این کشورها همواره و بدون استثنا قیافه یک یا چند عالم راستین اسلام و به خصوص شیعی وجود دارد.)(ر. ک: قاسطین، مارقین، ناکثین، ص 242.) در جای دیگردکتر شریعتی درباره نقش منحصر به فرد روحانیت در نگهبانی از اسلام و فرهنگ دینی میگوید: شما (روشنفکران) که می خواهید این پایگاه فرهنگی ریشه دار (روحانیت) را که در عمق تاریخ ما و در اعماق وجدان جامعه ما ریشه دارد، برچینید، برای تکیه گاه فرهنگی و مردمی خود، به نام روشنفکر مسئول، در برابر استعمار فرهنگی، چه پایگاهی را می خواهید جایش بگذارید؟ چند تا شعر فارسی را که مدیحه ممدوح است و مدیحه معشوق؟ یا چند تا ترجمههای آشفته آثار فرنگی را؟ باید بر این پایگاه ریشه دار (روحانیت) تکیه کرد. اگر ایمان داری به خاطر ایمان، و حتی اگر نداری، امّا مسئولی، به خاطر مسئولیت، و اگر، هم ایمان داری و هم مسئولیت، که دو دستت را میفشرم، و اگر نه ایمان داری و نه مسئولیت، و به خاطر خوش آیند زمانه، نطق میفرمایی که: (تَبَّتْ یَدا أَبی لَهَبِ وَ تَبَّ) مرحمت زیاد. نطق کن! این اعتقاد من است و اعتقاد حسینه ارشاد...(قاسطین، مارقین، ناکثین، ص 243) دکتر شریعتی در تأکید برمطلب یاد شده می افزاید: بزرگترین پایگاهی که می توان امیدوار آن بود که توده ما را آگاه کند، اسلامی راستین را به آنان ارائه دهد، در بیداری افکار عمومی و به خصوص متن توده ما، نقش مؤثر و نجات بخشی را ایفا کند و در احیای روح اسلامی و ایجاد نهضت آگاهی دهنده و حرکت بخشنده اسلامی، عامل نیرومند و مقتدری باشد، همین پایگاه (طلبه) و (حوزه) و حجرههای تنگ و تاریکی است که از دورن آنها، سیّد جمالالدینها بیرون آمده است و میآید.(همان ، ص 243 - 244) اما در مورد استخاره محمد علی شاه برای به توپ بستن مجلس و میرزا ابوطالب زنجانی بایداشاره کنیم صرف نظر از اینکه از هیچکدام از این اسناد ، علم و آگاهی ایشان از موضوع مورد استخاره محمد علی شاه استفاده نمی شود ، و به هیچ وجه اتهام همراهی و صدور مجوز این کار را به ایشان نسبت داد ، کسانی که با شخصیت و جایگاه علمی و اخلاقی این عالم بزرگ آشنایی داشته باشند ، هیچگاه چنین اتهامی را به ایشان وارد نمی دانند . در خصوص این ماجرا نیز گفتنی است حدود شصت سال پیش در شرایطی که عرصه قلم در اختیار نویسندگان چپ و روشنفکران بیعلاقه به روحانیت بود، استخارههایی پیدا شد که حاجی میرزا ابوطالب مجتهدزنجانی به درخواست محمدعلیشاه انجام داده بود. انتشار آن استخارهها دستاویزی شد برای بعضی از قلمبهدستان که هرچه خواستند نوشتند؛ گویی که اگر این استخارهها نبود، مجلس به توپ بسته نمیشد و حوادث خونبار باغشاه پیش نمیآمد. در آن سالها برخی جوابهای لازم را در نشریات آن زمان، ازجمله مجله (یادگار)مرحوم عباس اقبال دادند و سالها بعد از آن در اوایل دهه50 که (مرکز پژوهشهای تاریخی) ایجادشد، به یاری تعدادی از رجال و دستاندرکاران نهضت مشروطیت که هنوز در قید حیات بودند و با استفاده از اسناد خانوادگی خود و دیگر خاندانهای قدیمی، به ویژه اسناد (سپهسالار اعظم تنکابنی) که از فاتحان تهران بود، این نکته معلوم و مسلم شد که در کشاکش مشروطیت، هم مشروطهخواهان استخاره میکردند و هم آن کسانی که ضدمشروطه بودند. استخارههایی که مرحوم میرزا ابوطالب مجتهدزنجانی بهدرخواست محمدعلیشاه کرده دوگونه بوده؛ استخارههایی که جواب آنها پشت پاکت نوشته شده و استخارههایی که زیر دستخط شاه جواب داد شده است. در استخارهای که به بهتوپبستن مجلس مربوط میشود، مرحوم زنجانی بدون تردید از نیت شاه بیخبر بوده ولی در استخارهای که برای تعیین هیأت وزراست مرحوم زنجانی از متن دستخط شاه مطلع بوده و دلیل آن این است که در مورد بعضی از اعضای هیأت وزیران اظهارنظر کرده و نسبت به انتصاب برخی از آنان ازجمله مستوفیالممالک معترض بوده و مخالفت خود را اعلام داشته است. اما اینکه چرا زنجانی در امور مملکتی دخالت میکرده مسبوق به سابقهای است که اشاره به آن ضرورت دارد. مرحوم زنجانی از سال1300قمری مقیم تهران بوده، ناصرالدین شاه به ایشان توجه خاصی داشته و میگفته است که میرزا ابوطالب خیلی عقل دارد. به میرزا علیاصغرخان صدراعظم هم توصیه کرده است که در همه امور مملکتی با ایشان مشورت کند. مظفرالدین شاه هم نسبت به ایشان توجه خاصی داشته و استخاره توسط مجتهدزنجانی از زمان مظفرالدینشاه معمول شده است. ضمنا از نامههای آن مرحوم، معلوم میشود که وی مایل به هیچگونه ارتباطی با مظفرالدین شاه نبوده و همیشه از او با عنوان مظفرشاه یاد کرده است. به هر تقدیر اینک پس از گذشت یکصد و اندی سال، باید به این نکته توجه داشته باشیم که مشروطهخواهان و مخالفان مشروطیت اکثرا مسلمان بودند، ایران را دوست میداشتند؛ ولی این دو گروه دو طرز تفکر مختلف داشتند. میرزاابوطالب زنجانی از زمان ناصرالدینشاه مانند آقا سیدعبدالله بهبهانی و آقا سیدمحمد طباطبایی و شیخ فضلالله نوری از علمای سرشناس پایتخت بهشمار میآمدند و به همین علت است که وقتی آقاسیدعبدالله تصمیم میگیرد مردم تهران را علیه عینالدوله بشوراند و از علمای معروف تهران استمداد میطلبد و یکی از علما او را از این کار برحذر میدارد، آقا سیدعبدالله میگوید: اگر آقاسید محمدطباطبایی با من باشد و حاجی میرزا ابوطالب زنجانی مخالفت نکند، من به هیچ کس دیگری نیازمند نیستم. حاجی میرزا ابوطالب سالها پیش از آنکه در تهران مقیم شود در اسلامبول با شیخالاسلام عثمانی آشنا شد و این دو در کوتاهمدتی با هم دوست شدند. شیخالاسلام، زنجانی را به دیدار سلطان عبدالحمیدثانی، پادشاه عثمانی برد و سلطان نیز تحت تاثیر سیدزنجانی قرار گرفت و از آن پس تا پایان سلطنت عبدالحمید، این دو با هم مکاتبه داشتند. وقتی سیدجمالالدین در اسلامبول با تمام قوا جهت (اتحاد اسلام) و به هم پیوستن عالم اسلام مشغول مکاتبه با مقامات شد، سیدزنجانی با ارسال نامهای آمادگی خود را برای تحقق اتحاد اسلام به ریاست عبدالحمید، طی نامهای به او اعلام کرد. مجتهد زنجانی در همان ایام نامهای هم برای سیدجمالالدین مینویسد که جاسوسان میرزا علیاصغرخان امینالسلطان، صدراعظم ناصرالدین شاه، به این نامه دست یافته و آن را پیش شاه میبرند و شاه در حال غضب و فوران خشم دستخط مربوط به تبعید مجتهدزنجانی را به عنوان (سیدفضول خمسهای) خطاب به صدراعظم صادر میکند، در حالی که تا پیش از این واقعه، به استناد نامههایی که در اختیار اینجانب است سیدزنجانی را بسیار دوست میداشت و به اندرزهای او در مورد وضع قوانین مدنی و سایر امور مملکتی گوش فرامیداد. در گزارش سفیر انگلستان در دربار مظفرالدینشاه، ضمن تعریف و تمجید از اطلاعات وسیع سیاسی مجتهد زنجانی، به این موضوع اشاره شده است که او دانشمندترین و بااطلاعترین روحانی ایران است و از کوششهای او برای اتحاد اسلام یاد کرده و نوشته است که با این ملای متفکر ایرانی رفتوآمد دارد و یادآورشده است که او سلطان عبدالحمید را بزرگترین شخص برای اتحاد اسلام میداند. در این بین برخی سیدابوطالب زنجانی را با شیخ ابراهیم زنجانی در سویدیگر جریان مشروطیت همطراز میدانند، در حالی که مقایسه چنین شخصی، با شیخ ابراهیم زنجانی هیچ تناسبی ندارد. نگاهی گذرا به کتب معتبر انساب، نشانگر آن خواهد بود که هیچ مشابهتی میان سید زنجانی و شیخ زنجانی وجود ندارد؛ به ویژه آنکه در نامههایی که شیخابراهیم به حاجیمیرزا ابوالمکارم، برادر بزرگ سیدزنجانی نوشته است سیاق نگارش نشان میدهد که سیدزنجانی چه موقعیتی دارد و شیخ ابراهیم، موقعیتش در چه پایهای است. متن نامه مجتهد زنجانی به مظفرالدینشاه: اول شخصی که افسوس استبداد و استعباد را داشت من بودم. گفتم عدالت، بیاشتراک سلطنت نمیشود. اگر میتوانید اقدام کنید. بعد که جماعتی روانه قم شدند، به خط خود به حضور ایشان عریضه نوشتم که تکلیف، آزادی دادن رعیت و مشروطهکردن سلطنت و تلگرافکردن به جمیع مملکت دول است. من ابدا بدخواهی نمیکنم بلکه این (اشتراط و مشروطه) را مایه شوکت سلطنت و شرف و عزت میدانم و منافعی که سلاطین بزرگ اروپا بردهاند اعلیحضرت همایونی خواهند برد. کجای این نامه اشکال دارد؟ او از روز اول تکلیف خود را روشن کرد و در جواب پیام آیتالله آقاسید عبدالله بهبهانی گفت: اگر اغراض شخصی در کار نباشد مخالفتی ندارد. اینکه کسروی نوشته است:(او از بدخواهان با فهم و دوراندیش مشروطیت بود)، قضاوت درستی نیست بلکه او با مشروطه دستپخت ارشدالدوله معلومالحال و فرصتطلبان و قفقازیهای فراری و افراد مسلحی که به نام مشروطهخواهی از دیوار مردم بالا میرفتند، مخالف بود نه با عدالت و آزادی. برخی نیز خط مشی مرحوم زنجانی را (محتاطانه) و حسابشده عنوان میکنند، در حالی که صراحت و رکگویی از خصایص ایشان بود و از هیچکسی حتی شاه پروا نداشت. نامههای تند او در دوران استبداد صغیر به محمدعلیشاه گویای این حقیقت است. اصولا در دوران قاجاریه موقعیت علمای طراز اول طوری بود که شاه و دربار به آنها نیاز داشتند نه آنها به شاه و دربار، وانگهی شخصی مانند سیدزنجانی ثروت موروثی داشت و دیناری از هیچکس و هیچ مقامی نمیگرفت و احتیاجی به دربار و دولت نداشت. علمای آن زمان در میان تودهها نفوذ داشتند و از حمایت دولت بینیاز بودند. سیدزنجانی مانند سیدجمالصریحاللهجهترین روحانی زمان خود بود و نظرات خود را رک و راست و بیهیچ ملاحظهای به صراحت اعلام میکرد و اهل تعارف و خوشامدگویی هم نبود. اما واقعه میدان توپخانه ماجرایی است که در بیان آن غرضورزیهای زیاد شده است. در نامهای که سیدزنجانی پس از آن واقعه برای برادرش حاجیمیرزاابوالمکارم مجتهد زنجانی نوشته و اصل آن در اختیار اینجانب است، سید زنجانی تشریح کرده است که مردم چندبار به خانه او ریخته و او را به زور و سر دست به میدان بردهاند. حضور شیخفضلالله نوری و آقاسیدعلی آقایزدی و دیگر علمای بزرگ تهران که اسامی آنها یک به یک در این نامه آمده، به همین روال بوده است؛ البته گروهی از طرفداران شاه و لوطیهای شهر هم در گوشه دیگر میدان توپخانه بودهاند و احیانا حرکات ناشایستی نیز از آنان سر زده است ولی نمیشود علمای بزرگ و طراز اول و مورد اعتماد مردم پایتخت را به این دلیل که چندنفر لوطی هم آن روز در گوشهای از میدان حرکات ناشایستی کردهاند اراذل و اوباش نامید! و از همه مهمتر اینکه نباید نقش روسیه و انگلیس را در این ماجرا بهکلی فراموش کرد. بعد از فتح تهران نه کسی مزاحم مجتهد زنجانی شد و نه از ایشان بازجویی به عمل آمد. نه در محکمهای حاضر شد و نه مجلس درس و نه محکمه شرع او تعطیل شد و دلیل آن این بود که او از نظر مردم پایتخت، پاکترین و بیغرضترین و درستکارترین شخصیت روحانی پایتخت بود و از سوی دیگر فاتحان تهران از جمله سپهسالار تنکابنی، مرید او بودند و کتاب کیمیای سعادت او به هزینه سپهسالار تنکابنی به چاپ رسیده بود و او نقطه ضعفی نداشت جز اظهار عقیده و نظر شخصیاش و عملا اقدامی علیه مشروطیت بهعمل نیاورده بود. جای تاسف است که در این یکقرن به جز شادروان استاد محیططباطبایی، احدی از محققان و نویسندگان در پی آن نبودهاند که در مورد 70مجلد کتابی که مجتهدزنجانی تالیف کرده است تحقیقی کنند یا مقالهای بنویسند و در کتب علم الرجال و انساب تنها به فهرست این تالیفات اشاره شده است و نیز جز مرحوم طباطبایی هیچ کس در پی یافتن ردپایی از مرکز جبهه اتحاد اسلام نبوده است و هیچکس مکاتبات سیدجمالالدین و سیدزنجانی را پی نگرفته است اما تا بخواهی درباره این استخارهها قلمفرسایی شده است، در حالی که استخاره خواستن یا استخارهکردن را نمیشود نقطهضعف کسی تلقی کرد و همانطور که گفته شد هیچکس نمیتواند سپهسالار اعظم تنکابنی یا میرزا کوچکخان جنگلی و یا محمدعلیشاه را به خاطر استخاره زیر سوال ببرد.(آزادیخواه دور اندیش ، محسن میرزایی ؛ hamshahrionline.ir/print/235959)
- [سایر] سلام حاج اقا. خدا قوت خسته نباشین. ان شاالله که خواب کردین؟ یه چیزی جدی میگم. ته دلم خیلی دوست دارم بفهمم که یه روز قشنگ توپ توپ خوابیده باشین و فقط یه 24 ساعت استراحت کرده باشید. همینجوری. چون میدونم استراحت با خیال راحت بعد از کلی کار چه کیفی داره. خدا بهتون قدرت بدهد ... و انرژی مضاعف به مقدار کافی. ان شاالله. گاهی وقتا بعضی افراد با یک حرکت کوچیک و یا سکوت و یا حتی مکث چند ثانیه ای میخوان که حرفی رو به مخاطب القا کنن که فکر میکنم روش موثر و هوشمندانه ایه. احساس کردم امروز یه همچین چیزی رو دیدم. ولی دوزاریم دیر افتاد. واقعا از این که متوجه شدم در کنارتونم ، چه در قلب و چه در معنا خوشحال شدم. ممنونم از این که منو کنارتون میبینید. همیشه و مطمئنم که خداحافظی امروز معنا نداشت. شایدم جوگیر شده بودم. به هر حال ممنونم؛ تبلیغ دین هم که موضوع کلاس بود واقعا از دغدغه های خود منه. من همین الانم به نیت تبلیغ دین خدا دارم درس میخونم و امیدارم که این نیت قلبی من در سینم حفظ باشه به نظرم ما خیلی دیر فهمیدیم وقتی که ماهواره کوفتی گوش و چشم مردم پر کرده بود و مردم فقط حرف غلط اونارو میدیدن و جواب در مقابلشون نبود. به نظر من با دشمن باید با سلاح خودش بهش حمله کرد. با رسانه. با فیلم. با تبلیغات گسترده تصویری که با ابزاری مثل گرافیک و معنا سازی عقاید مردم رو زنده کنیم. بفهمونیمشون ما از جنس خودشونیم. نه یه مشت ... که ... بگذریم . مطمئن باشین اگر خدا توفیقشو به من بده و نیتم رو محفوظ بداره از بزرگترین اهداف زندگیم گستردگی اسلام و روشن سازی تمام مردم دنیاست. راستی میخواستم حضوری بابت شب 23 تشکر کنم نشد. خیلی اون شب حال داد. هنوز دسمالی که اشکامو باهاش پاک کردم دور ننداختم... حاج اقا خیلی خیلی خیلی دوستتون دارم به اندازه ده تای یه بچه سه ساله که خیلی زیاده اگه خواستید این جایی که از خودم ابراز محبت تولید کردم پخش نکنید . مارو هم دعا کنید... من هم شما رو دعا میکنم. خیلی... التماس دعا. عرفان.
- [سایر] آقای مرادی سلام. وقتتون به خیر. عرض کنم حضورتون که بنده مدته 2 ساله که \"قراره\" با شخصی ازدواج کنم. با ایشون در دانشگاه آشنا شدم. دلیل اینکه تا حالا عقد نکردیم مخالفت خانواده ایشون به دلیل تفاوت سطح اقتصادی بوده.و البته پدر ایشون استاد دانشگاه و پدر من دوره ابتدایی (ششم ابتدایی) رو فقط گذروندن. خانواده ایشون این مخالفت رو از همون ابتدای امر عنوان کردن و دلیلشون این بوده که شما دو نفر نمی تونین با هم زندگی کنین و دوام زندگیتون به 1 سال هم نمی رسه.( با توجه به همون تفاوتها) توجه کنین که این نظر رو در صورتی صادر کردن که شناختی نسبت به من یا خانواده ام نداشتن و صرف وجود این تفاوتها مخالفت کردن. طبق قاعده ی \" هم کفو بودن\" که البته چون من و آقا پسر بر این عقیده بودیم که هم کفو بودن به لحاظ عقیده و ایمان و طرز تفکر در موارد مورد بحث در ازدواج و ... و نه در موارد اقتصادی و از این دسته؛ فکر می کردیم که کار اشتباهیه که ما هم با اونا هم آهنگ بشیم و قطعا ما رو هم در برابر این عکس العملمون باز خواست خواهند کرد، به همون اندازه که آنها رو به علت عذری که آوردن و در چارچوب اسلام نمی گنجه. می خوام بگم که ما این طور فکر می کنیم که اگه عرف جامعه با اونچه که پیغمبر ( ص )به ما دستور دادن نمی خونه، معنی اینکه در احکام موجود در رسالات نوشته شده \" عرفا و شرعا\" چیه؟ این شرع که پیامبر گذاشته بودن بر عرف موجود در جامعه غلبه نداره؟ اصولا منظور عرفی که بر پایه ی شرع باشه و در \" جامعه اسلامی \" عرف باشه مد نظر نبوده؟ صحبت دیگه ای که دارم اینه که در حدیثی از پیغمبر( ص ) خوندم که بدین مضمون بود : یاری کسی که به قصد دوری از محرمات و باعتماد به خدا و بامید ثواب ازدواج کند بر خدا لازم است. البته من نمی دونم شرایطی که اینو فرمودن چی بوده، ولی دیگه کم کم دارم شک می کنم که اگه ما داریک خیر رو انجام می دیم که پس چرا به نتیجه نمی رسیم! در واقع دارم شک می کنم که شاید باید این ازدواج را لغو کنم. ضمن اینکه این نکات رو هم خوبه بگم: 1- ما بعد از اینکه با کسانی که می شناختیم مشورت کردیم، دیدیم که درست فکر می کردیم و به اقدام بدون خانواده ایشون فکر کردیم( پدر ایشون بهشون گفتن که ما چون به صلاح نمی بینیم کاری برات انجام نمیدیم، تو هم هر کاری می خوای خودت انجام بده. از جانب ما محدودیتی از این نظر نداری، که احتمالا راضی به این امر نیستن ولی چاره دیگه ای هم ندیدن) 2- یه موردی که خیلی خانواده شون بهش اشاره می کنن اینه که : عشق چشم و عقلتونو کور کرده! من کتمان نمی کنم که بعد از 2 سال حتی احساس وابستگی ممکنه بوجود اومده باشه، ولی مطمئنم که کاملا حواسم بوده به احساساتم هیچ بهایی ندم، مگر در مواردی که می خواستم ببینم آیا فلان مدل احساسی آقا اذیتم می نه یا مواردی از این قبیل... که همه موارد سعی شده با قاعده های موجود در زندگی هر دومون ( دستورات اسلام +عقل) چک بشه. اینه که اولا مطمئنم شروع رابطه با احساسات نبوده و ادامه پیدا کردنش هم به این دلیل نبوده. 3- یه چیزی که خیلی نگرانم می کنه و باعث شده در مواردی که صبرم رو داشتم از دست می دادم، باز خودم رو ملزم به ادامه این رابطه بدونم این نکته بوده که من و ایشون نعمتهایی بودیم که خداوند به همدیگه نشونمون داده و اینکه بدون دلیل موجه پس بزنیمشون احتمالا عواقب سوئی هم در این دنیا و هم ان دنیا گریبانمون را خواهد گرفت. 4- خانواده ایشون و مخصوصا مادرشون کاملا درگیر تفاخر نژادی و تجمل زندگی و ... هستن و من احساس می کنم دلیل مخالفتشون هم دقیقن اینه که ما با این مدل مچ نیستیم، کما اینکه پسرشون هم از این مدل همواره ناراضی بودن. و اصولا هم چون بنده فکر می کنم که نارضایتیشون از این جهته، با تنها اومدن آقا پسر برای انجام مرسم موافقت کردم و چون همه دلایل بر پایه ی اصول و عقاید ایمانی و اسلامی مون بوده خانواده من هم به این امر راضی شدن و ازمون حمایت می کنن. نکته ای که هست اینه که خانواده ایشون علاوه بر اینکه برای پسرشون به خواستگری هم نمیان، اصولا این رابطه رو جدی نمی گیرن و اگر حرفی هم به میون بیاد مراسم رو به داد زدن یا مسخره کردن برگزار می کنن. وضعیتی که الان موجوده اینه که ایشون خارج از کشور مشغول به تحصیل هستن. بنا بر توافق 1 ماهه دیگه می خواست بیان که عقد کنیم، که مادرشون این طور گفتن که : من تا 1.5 ماهه دیگه مسافرتم و تو هم حوالی شهریور بیا که ما خودمون هر کاری لازمه بکنیم. با توجه به سابقه ای که در مورد این رابطه در طول این 2 سال و کلا در زندگی خانوادگیشون در طول 26 سال این آقا، حدس بر اینه که برنامه شون این خواهد بود که 1 ماهی هم که ایشون به ایران میان رو وقت کشی کنن که به تصور خودشون\" بالاخره یا من منصرف می شم از روی اذیت شدن ها، یا پسرشون سر عقل میاد!\" و من نمی دونم که موافقت کنم با اینکه تا شهریور هم صبر کنیم یا نه! ضمن اینکه اولا دلیل اینکه می خوایم سریعتر عقد کنیم اینه که \" بر ما که معلوم شده می خوایم با هم ازدواج کنیم، پس دیگه دلیل موجهی برای نا محرم بودن و با هم رابطه داشتن نداریم.\" از طرفی هم پدرم اینقدر آمادگی ذهنی برای هضم کردن اینکه بندا در چنین شرایطی با ایشون موقتا محرم باشیم ندارن. و من شدیدا در این باره هم نگرانم. و ثانیا احتمال اینکه ایشون بیانو تا روزهای آخر خانواده شون سر بدوننمون زیاده! کما اینکه قبل از سفر ایشون تا روز آخر پدر ایشون بهشون نگفتن که نظرشون چیه!(ایشون عید فطر سال گذشته رفتن)و اون روز هم دیگه هیچ کاری نمیشد کرد. فکر می کنم که زیاد صحبت کردم اگه راهنماییم کنین که هم ذهنم کمی شفاف تر شه نسبت به طرز فکرم و اون احادیث با توجه به اینکه در این زمینه علم لازم رو دارین ممنون میشم. چون واقعا احساس می کنم فلسفه زندگیم داره می پیچه به هم! و دیگه قدرت تصمیم گیری ازم گرفته میشه :cry مچکرم در پناه حق