حکومتهای کمونیستی و سوسیالیستی چه حکومتهایی هستند. نقاط ضعف آنها در برابر حکومت اسلامی چیست؟ بنیان گذاران آن چه کسانی بوده اند؟ تفاوتها در چیست؟ لطفا چند منبع مناسب وخوب(ساده!) معرفی کنید . برای درک چیستی حکومتهای کمونیستی و سوسیالیستی لازم است ابتا تعریفی دقیق از کمونیسم و سوسیالیسم داشته باشیم بدین منظور با توجه به رابطه تنگاتنگ کمونیسم با سوسیالیسم ابتدا سوسیالیسم را تعریف می کنیم تا از خلال آن هم معنای کمونیسم و هم نحوه ارتباط این دو واژه فهمیده شود . در تعریف سوسیالیسم گفته شده است : اصطلاح سوسیالیسم ( جامعه باوری ) از واژه فرانسوی سوسیال به معنای اجتماعی اخذ شده است . ریشه لاتینی آن واژه socius به معنای شریک و همراه است . در تبیین چیستی سوسیالیسم شاید نتوان به یک تعریف اجماع یافته و بی چون و چرا دست یافت . فرهنگ انگلیسی آکسفورد این واژه را این گونه تعریف کرده است : نظریه یا سیاستی که هدف خود را مالکیت یا نظارت کل اجتماع بر ابزار تولید ( سرمایه ، زمین ، دارایی و غیره ) در جهت تامین منافع همگانی قرار می دهد و یا از این مالکیت و نظارت حمایت می کند . [1] برخی نیز اهمیت و ویژگی اساسی این مکتب عمدتا اقتصادی را در جنبه سلبی و انتقادی آن می دانند زیرا مهمترین عنصر مشترک نظریه های سوسیالیستی تکیه بر تقدم جامعه و منافع عمومی بر فرد و منافع فردی می باشد و سوسیالیزم از جهت تاریخی در واقع طغیانی است بر ضد فرد گرایی و لیبرالیزم عصر جدید . سوسیالیزم نفی این نظریه است که تعقیب نفع فردی توسط افراد خود به خود به نفع اجتماع می انجامد بلکه به عقیده این مکتب مداخله اکثریت و دولت به عنوان نماینده اکثریت می تواند نفع عمومی را از تجاوز افراد مصون بدارد .[2] به لحاظ تاریخی نیز برخی محققان اندیشه های سوسیالیستی را بسیار ریشه دار دانسته و آن را در افکار امثال افلاطون ( آنجا که از نظام اشتراکی پاسداران جامعه صحبت به میان می آورد ) جستجو می کنند اما واقعیت اینست که سوسیالیسم مدرن در وا قع واکنشی است به دوران مدرن و پیامدهای انقلاب صنعتی اروپا . برخی نیز ممکن است با توجه به اشتراکات کمونیسم و سوسیالیسم و به ویژه اجتماع این دو در نظام حکومتی شوری سابق هر دو را یکسان بدانند در حالی که واقعیت اینست که نمی توان کمونیسم و سوسیالیسم را یکی انگاشت در واقع ریشه های سوسیالیسم را می توان در طول تاریخ و در اندیشه هایی که به نوعی بر اشتراک و نفی مالکیت خصوصی تاکید می کنند جستجو کرد اما کمونیسم یا مارکسیسم مکتبی است که در قرن نوزده میلادی توسط دو تن از متفکران اروپایی به نامهای کارل مارکس و فردریش انگلس و با بهره گیری از اندیشه های سوسیالیستی و برخی اندیشه های هگل و افزودن برخی نوآوری ها به وجود آمد . مهمترین مولفه های مشترک سوسیالیسم و کمونیسم عبارتند از : اعتقاد به اصالت جمع و مالکیت اجتماعی بر ابزار تولید ( نفی مالکیت خصوصی ) تاکید بر برابری به جای آزادی دخالت حداکثری دولت و تشکیل دولت فراگیر تاکید بر دیدگاههای انترناسیونالیستی ( فراملیتی ) در برابر ملی گرایی[3] به لحاظ سیاسی فعالیت سیاسی سوسیالیستها از نیمه دوم قرن 16 میلادی و به دنبال انقلاب 1848 فرانسه که در آن سوسیالیستهای فرانسوی سهمی از قدرت را به دست گرفته بودند حیات افزون یافت که در ادامه به تشکیل حزبها و انجمن های سوسیالیستی در سراسر اروپا منجر شد و اوج آن انقلاب کمونیستی اکتبر 1917 روسیه بود که در آن سویالیستهای عضو حزب کمونیست برای اولین بار به طور رسمی کشوری را در دست گرفته و به باز سازی حکومت بر اساس آموزه های سوسیالیستی دست زدند . در جریان تحولات پس از انقلاب 1848 فرانسه نیز سوسیالیستها باهدف حمایت از حقوق کارگران دست به تشکیل تشکلهای بین المللی زدند که به بین الملل اول ، دوم و سوم معرف بوده ودر آن ها طرفداران مارکس ، انگلس ، آنارشیستها ، سوسیالیستهای انگلیسی و سایر سوسیالیستها از نقاط مختلف جهان شرکت داشتند . اما با وقوع انقلاب کمونیستی در روسیه کل جریان سوسیالیسم متاثر از انقلاب کمونیستی قرار گرفت به گونه ای که برخی به اشتباه سوسیالیسم را همان مارکسیسم تلقی کردند . مهمترین مساله ای که در شیوه عمل حکومت کمونیستی یا مارکسیستی وجود دارد تاکید بر عنصر انقلاب می باشد که البته با خشونت هم همراه است این امر موجب بروز انتقاداتی از ناحیه سوسیالیستها به مارکسیستها شد و موجب انفکاک گروههای سوسیالیستی معتقد به رفرم و اصلاحات از گروههای سوسیالیستی مارکسیستی شد این گونه تفاوتها باعث بروز دو جریان کلی در درون جریان سوسیالیسم شد که البته هریک نیز دارای انشعابات فرعی تری بودند که مجال بحث در این فرصت نیست اما دو انشعاب اصلی عبارت بودند از [4]: · سوسیالیسم انقلابی حاکم بر شوروی و سایر کشورهای اروپای شرقی و نیز چین و کوبا که آنرا سوسیالیسم مارکسیستی و کمونیستی مینامند . از نظر فلسفی و اقتصادی کمونیسم و سوسیالیسم دارای ریشه واحدی هستند و هر دو بر مالکیت عمومی وسائل تولید تکیه میکنند، با این تفاوت که کمونیسم مرحله پیشرفت یا مرحله نهایی سوسیالیسم به شمارمی آید. مارکس در آثار مختلف خود از (مانیفست) کمونیست گرفته تا کتاب (کاپیتال) تاریخ تحولات جهان را بر مبنای ماتریالیسم تاریخی، یا فلسفه مادی دیالکتیکی بیان می کند مارکس تکامل وسایل تولید و نحوه تملک و بهرهبرداری از این وسایل را زیر بنای تحولات اجتماعی می داند و تاریخ بشر را به صورت تاریخ جنگهای طبقاتی و منازعه بین ظالم و مظلوم و استثمار کننده و استثمار شونده بررسی و تجزیه و تحلیل مینماید. از نظر مارکس دورههای تاریخی عبارتند از: 1 کمون اولیه که در این جامعه بدون طبقه هیچ گونه تملک بر وسایل و ابزار تولیدوجود نداشته است، 2 بردهداری 3 فئودالیة 4 بورژوازی و سرمایهداری 5 سوسیالیسم 6 کمون ثانویه. به طور مختصر میتوان اساس تفکر مارکسیستی را در موارد ذیل خلاصه نمود، الف = اقتصاد تعیین کننده مسیر تاریخ است و تاریخ جز جنگهای طبقاتی و مبارزه بین گروههاییکه منافع اقتصادی آنها با هم متعارض است چیز دیگری نیست. بر اساس این تعبیر جنگهای طبقاتی در مراحل مختلف تاریخی ابتدا بین بردگان و بردهداران، سپس میان فئودالها و (سرفها) یا دهقانان فقیر و بیزمین و بالاخره بین کارگران و سرمایهداران در میگیرد و سرانجام به پیروزی طبقه کارگر یا پرولتاریا و نفی کامل طبقات اجتماعی منتهی می گردد. ب دولتها نقشی جز تأمین طبقه حاکم ندارند و در جوامع سرمایهداری دولت حافظ منافع صاحبان سرمایهها و استثمار طبقه کارگر است این فشار و استعمار فقط هنگامی خاتمه خواهد یافت که مالکیت خصوصی، به ویژه مالکیت ابزار تولید از میان برداشته شود و طبقه کارگرحکومت را به دست خود بگیرد. و...، [5] بنابر این همانگونه که گفته شد بر مبنای دیدگاه کمونیستها انقلاب کمونیستی ایجاد کننده حکومت سوسیالیستی می باشد که این حکومت سوسیالیستی زمینه ساز ایجاد کمون نهایی می باشد که در آن بار دیگر بشر هممچون دوران اولیه بشری به صورت اشتراکی صاحب ابزار تولید بوده و از طرفی نیز با توجه به ایجاد جامعه ای بی طبقه نیازی به حکومت وجود ندارد . البته لازم به ذکر است که این استدلالها فاقد هر گونه پشتوانه تاریخی بوده و شکست کمونیسم در شوروی و اروپای شرقی بطلان نظریات جبر گرایانه کمونیستها را آشکار ساخت . · جریان سوسیالیسم مستقر در کشورهای اروپای غربی که در آنها آموزه های سوسیالیستی با آموزه های غربی آمیخته و عرضه شده که از مهممترین تشکلهای آنها به حزب کارگر در انگلستان و حزب سوسیالی دموکرات آلمان می توان اشاره کردکه سالهای سال حکومت را در اختیار داشته و هنوز هم به عنوان مهمترین مدعی حکومتی در عرصه سیاسی این کشورها فعالیت می کنند . نتیجه اینکه حکومتهای کمونیستی حکومتهایی با آموزه های سوسیالیستی هستند که به لحاظ نظری تابع دیدگاههای سوسیالیستی با قرائت مارکس و انگلس بوده و به لحاظ روشی اعتقاد به انقلاب دارند در حالی که حکومتهای سوسیالیستی عامتر از حکومتهای کمونیستی بوده و شامل طرفداران نظریات انقلابی واصلاح گرایانه بوده و می تواند آموزه هایی از نظامهای غربی نیز به همراه خود داشته باشد . سیر تاریخی و رهبران سوسیالیسم بسیاری از پژوهشگران نظامها و تعلیمی مانند نظام اشتراکی افلاطون در کتاب جمهور و تعالیم انجیل – بویژه عهد عتیق – را به عنوان اولین نظامها و قوانین سوسیالیستی قلمداد می کنند . حمایت از ضعیفان ، کارگران و زنان از جمله این قانونهاست . مسیحیان اولیه نیز مفهوم مال من و مال تو ( مالکیت خصوصی ) را بهایی نمی داده اند و گویا در زندگی روزمره مشی مشابه به برخی روشهای سوسیالیستی داشته اند . اما سوسیالیسم به عنوان یک ایدئولوژی مدون زاییده دوران مدرنیته است و همچنان که پیشتر نیز گفته شد از نظر عملی یک شورش و نیروی سیاسی پر نفوذ بر علیه پیامدهایی است که سرمایه داری صنعتی برای اکثریت جامعه بویژه طبقه کارگر ( پرولتاریا ) داشته است . [6] رابرت اون (1771- 1858 ) را به عنوان اولین بانی سوسیالیسم انگلیسی می شناسند که برای بار نخست واژه سوسیالیسم رابه کار برده است . در فرانسه نیز طرفداران سن سیمون (1760-1825) به عقاید او عنوان سوسیالیسم می دادند . دو رویداد تاریخ در ایجاد تحول در روند سوسیالیسم به شکل چشمگیری نقش آفریده است : نخست ظهور مارکسیسم متاثر از عقاید مارکس (1818-1883) و انگلس (1825-1895) در اواسط قرن نوزدهم در اروپاست که سوسیالیسم را تاکنون تحت نفوذ خود داشته است . [7] دومین رویداد پیدایش حزب بولشویسم به رهبری لنین در اکتبر 1917 در روسیه بود که بر انقلاب کارگری و نیز بر سازمان متمرکز حزبی تاکید می کردند . [8] سوسیالیسم تعدیل شده معتقد به اصلاح به جای انقلاب نیز که بیشتر به نام سوسیال دموکرات نامیده می شود چهره های برجسته ای داشته که مهمترین آنها در قرن بیستم لاسکی و تاونی می باشند که از نظریه پردازان جامعه سوسیالیست های حزب کارگر انگلستان محسوب می شوند . [9] تفاوت میان حکومت اسلامی با حکومتهای کمونیستی و سوسیالیستی از آنجایی که به لحاظ حکومتی عمدتاً از حکومت کمونیستی به لحاظ تشکیل حکومتی مستقل با دیدگاههای کاملا کمونیستی و سوسیالیستی نام برده می شود لذا به تفاوت حکومت اسلامی با حکومت کمونیستی پرداخته می شود . میان حکومت اسلامی و حکومتهای کمونیستی تفاوت فراوانی وجود دارد اما شاید به صورت کلی تر مهمترین تفاوتهای این دون نوع موارد ذیل باشند : 1. هستی شناسی و انسان شناسی : بهره گیری حکومت اسلامی از جهان بینی الهی که در متن آن هدفمندی انسان و زندگی او و نیز تکلیف مداری انسان و لزوم پاسخگویی نسبت به تمام اعمالی که در این جهان انجام می دهد در جهان باقی و در برابر پروردگار وجود دارد انسان مسلمان را موجودی می کند که مرگ آخر خط او نیست و باقی است و نه فانی فلذا انسان می تواند در زندگی خود هدفهای بالاتری بر گزیند این در حالی است که کمونیسم با توجه به اعتقاد به جهان بینی مادی و حتی دشمنی با جهان بینی الهی تمام سرنوشت انسان را منحصر در این جهان می داند و درنتیجه هدف بشری نیز صرفا در محدوده دنیایی ترسیم می شود که این مساله در نهایت به پوچی ( نهیلیسم ) منجر خواهد شد. 2. ضرورت و عدم ضرورت حکومت : بر اساس دیدگاه اسلامی حکومت ضرورت دارد و هیچ جامعه ای مستغنی از حکومت نیست به گونه ای که در تعالیم اسلامی حکومت فرد ظالم و فاسق بهتر از بی حکومتی دانسته شده است چرا که بی حکومتی به هرج و مرج منجر خواهد شد و این دیدگاه با واقعیت خارجی هم انطباق می یابد . امام علی (ع) در نهج البلاغه می فرمایند : لابد للناس من امیر بر او فاجر[10] یعنی مردم ناگزیرند از انتخاب حاکمی چه خوب باشد و چه بد باشد .و یا در غررو درر می فرمایند : تسلط حاکم ستمگر مستبد از فتنه مداوم بهتر است[11] . این در حالی است که حکومت کمونیستی معتقد است طبق جبر تاریخ بشر با گذار از مراحل یاد شده سرانجام به کمون نهایی می رسد که در آن حکومت حذف خواهد شد و همه انسانها به صورت مساوی زندگی خواهند کرد . این دیدگاه اولا باعمل خود آنان چندان تطابقی نداشت چرا که همان ها که به فکر حذف حکومت بودند در دروان تسلط خود فراگیرترین و مستبد ترین دولتها را اداره میکردند و حتی به عنوان مقدمه ای برای حذف دولت برنامه ای هم برای کاهش نقش دولت در زند گی مردم نداشتند و ثانیا با واقعیات خارجی هیچ تناسبی نداشته و صرفا بر مبنای خیال پردازی ها و توهمات رهبران مارکسیستی بنا نهاده شده بود فروپاشی نظام سوسیالیستی نیز خط بطلان دیگری بر جبر تاریخ کمونیستها کشید چرا که طبق این دیدگاهها نظام سوسیالیستی به خودی خود و به صورت جبری می بایست به نظام کمون نهایی که در آن دولتی و جود نمی داشت منجر می شد ولی چنین نشد و حتی یکی از دلایل فروپاشی نظام سوسیالیستی دخالت بیش از حد دولت در زندگی مردم بود . 3. هدف حاکمان در حکومت های کمونیستی و سوسیالیستی صرفا تامین سعادت دنیوی اجتماع است و حال آنکه هدف حکومتهای اسلامی و به تبع جهان بینی الهی حاکم بر آن ایجاد زمینه برای تامین سعادت دنیوی و اخروی فرد و اجتماع می باشد . 4. جبر تاریخی : کمونیستها از نظر فلسفه تاریخ معتقد به جبر تاریخ هستند آنها با تقسیم بندی ادوار حیات بشری بر روی کره زمین تحقق این ایده ها تا کمون نهایی را به صورت جبری می دانند در نتیجه نقشی برای اختیار بشری قائل نیستند آنها تضاد را عامل حرکت تاریخ می دانند و معتقدند در طول تاریخ باتحقق هر تزی به مرور آنتی تز آن به وجود خواهد آمد و از تضاد و ترکیب اینها سنتز به وجود خواهد آمد که در واقع گذر از مرحله ای به مرحله ای جدید است لذا حرکت تاریخ فرایندی مکانیکی پیدا می کند که در آن اراده و خواست بشری نقشی ایفا نمی کند البته در ادوار بعدی کمونیستها اندکی دیدگاه های خود را تعدیل کردند اما همچنان معتقد به سرنوشت محتوم بر اساس برنامه از پیش تعیین شده بودند این دیدگاه مبین نوعی جبر گرایی است که انگیزه هر گونه عمل را از انسان سلب می کند و در طول تاریخ آفت جان جوامع بشری بوده است ؛ این در حالی است که طبق دیدگاه اسلامی انسان موجودی است مختار و محاسبه گر که با مدد عقلی که توسط خداوند به او اعطا شده و نیز قدرت حسابگری و انتخاب گری که آن هم از جانب خداوند به او ارزانی شده می تواند و باید سرنوشت آینده فردی و اجتماعی خود را رقم بزند . 5. اخلاق در دو دیدگاه حکومتی : در حکومت مارکسیستی آنچه مهم است تحقق هدف می باشد و بنابر این هر گونه وسیله ای که به تحقق هدف کمک کند مجاز و مباح شمرده می شود و اساس این سخن مشهور که هدف وسیله را توجیه می کند یکی از اصول زیربنایی مارکسیست ها می باشد واساسا در دیدگاه مارکسیستی اخلاق چیزی جز آنچه انقلاب کمونیستی را تسریع می کند نیست به قول آیت الله مکارم شیرازی : جمله کوتاه پرمعنایی که از کتاب جنگ مختصر فلسفی اثر کوسیتر نقل شده به طور واضح و غیر قابل انکاری این مطلب را فاش می کند و آن اینکه هر چه به پیروزی انقلاب کمک می کند اخلاق است . اگر در کلمه هر چه خوب دقیق شویم و ببینیم چه چیزهایی را شامل می شود آنگاه مصیبتی را که اصول اخلاقی در محیط کمونیستی به آن گرفتار می شود به خوبی احساس خواهیم کرد . طبق این منطق حفظ هدف به هر قیمتی تمام شود مشروع است . اگر چه به قیمت زیر پا گذاشتن تمام اصول اخلاقی باشد و به این ترتیب برای تسریع در انقلاب استفاده از تهمت و دروغ و افترا و ریختن خونهای بی گناهان در موقع لزوم و نظائر آنها نه تنها مشروع و جایز است بلکه عین اخلاق محسوب می شود[12] . شایان ذکر است قساوت قلب کمونیستها و جنایتهایی که آنان در دروان پس از پیروزی انقلاب کمونیستی نسبت به مخالفین خود انجام می دادند به ویژه جنایتهای بی شمار استالین که عمده آنها پس از مرگ او فاش شد ناشی از همین مبنای اخلاقی می باشد ؛ این در حالی است که طبق دیدگاه اسلامی برای نیل به هدف های مقدس باید از وسائل مشروع و مباح استفاده کرد و فی المثل برای ساختن یک بیمارستان برای استفاده عموم که یک نمونه بارز اخلاقی انسانی است نمی توان از طریق فروختن اجناس تقلبی هزینه لازم را تهیه کرد . خلاصه برای انجام یک وظیفه اخلاقی نباید اخلاق را زیر پا گذاشت و به اصطلاح مرتکب نقض غرض شد .[13] 6. دخالت همه جانبه دولت در کشورهای کمونیستی که نتیجه آن ایجاد دولت مستبد و فراگیر باشد که بسیاری از آزادی ها را زیر پا گذاشته و در حریم های خصوصی شهروندان نیز دخالت کند البته تجربه تاریخ نشان داد که چنین دولتهایی هر گز در بلند مدت نمی توانند پایدار بمانند . این در حالی است که حکومت اسلام بر مبنای مشروعیت دینی و مقبولیت مردمی بنا نهاده شده و در آن حریمهای خصوصی و حقوق شهروندی طبق آموزه های دینی دارای چارچوبهای دقیقی است به گونه ای که در عین برنامه ریزی حکومت برای سعادت جامعه از هر گونه استدادی جلوگیری می شود . 7. نفی مالکیت خصوصی در حکومتهای کمونیستی که در نتیجه آن هر گونه انگیزه کسب و کار از کارگر گرفته می شود در حالی که در حکومت اسلامی کار امری مقدس بوده که باید با انگیزه و ذوق و شوق انجام شود در واقع در نظامهای کمونیستی انگیزه کار اجباری است که از سوی دولت انجام می پذیرد و چون مالکیت خصوصی نفی می شود فرد هیچ انگیزه ای برای کار ندارد چرا که در نهایت مالک آنچه با کار به دست می آورد نمی شود . 8. در حکومتهای کمونیستی اگر کاملا به اصول و شرایط وفادار بمانند تنها تخصص فرد برای ورورد در کارها کفایت می کند اما به دلیل عدم اعتقاد به خدا و معاد و حسابرسی و در یک کلمه نبود وجدان کاری از سویی هیچ تعهدی در خود نسبت به انجام صحیح وظایف احساس نمی کند و از سویی دیگر در معرض انواع فسادها قرار می گیرد اما در حکومت اسلامی تخصص در کنار تعهد مطرح می شود و این انگیزه ای خوب برای پاکدستی فرد و مصونیت فرد و جامعه از مفاسد مختلف می باشد در چنین جامعه ای به دلیل خداباوری و معاد باوری افراد کمتر در معرض خطرات مختلف قرار می گیرند و به دلیل تکلیف محوری و احساس مسئولیت در برابر خداوند و مردم حاکمان سعی می کنند دقت بیشتری در کار خود مبذول دارند . 9. حاکمیت در حکومت کمونیستی در دست حزب مرکزی است که بر اساس مصالح حزب عمل می کند در حالی که در حکومت اسلامی حاکمیت در دست حاکم اسلامی قرار می گیرد که از مهمترین شرایط آن علاوه بر تجارب مدیریتی ، اخلاق ، تقوا و عدالت می باشد و تنها در چارچوب مصالح جامعه اسلامی و قوانین الهی مجاز به مدیریت کشور است . در پایان برای مطالعه بیشتر تعدادی از منابع نیز معرفی می گردد : · فرهنگ واژه ها ، عبدالرسول بیات · فرهنگ سیاسی ، داریوش آشوری · نقدی فشرده بر اصول مارکسیسم ، محمد تقی مصباح یزدی · پایان عمر مارکسیسم ، ناصر مکارم شیرازی · فلسفه ما ، محمد باقر صدر · نقدی بر مارکسیسم ، شهید مرتضی مطهری · بحثی درباره ماتریالیسم و کمونیسم ، ناصر مکارم شیرازی · فرهنگ جامع سیاسی ، محمود طلوعی · اندیشه های سیاسی قرن بیستم ، حاتم قادری · نظام سیاسی و دولت در اسلام ، محمد تقی مصباح یزدی · درس هایی درباره مارکسیسم ، جلال الدین فارسی · علل فروپاشی مارکسیم ، حداد عادل ، کیهان فرهنگی سال 9 ش 83 [1] عبدالرسول بیات ، فرهنگ واژه ها ص346 [2] داریوش آشوری ، فرهنگ سیاسی ص112 [3] عبدالرسول بیات ، همان ص350 [4] خلاصه از حاتم قادری ، اندیشه های سیاسی در قرن بیستم ص 69 به بعد [5] محمود طلوعی، فرهنگ جامع سیاسی، ص 703 و 779 [6] عبدالرسول بیات ، همان ص350 [7] همان ص351 [8] همان [9] همان ص352 [10] نهج البلاغه ، خطبه 40 [11] الغرر و الدرر 6/236 حدیث 10109 [12] ناصر مکارم شیرازی ، بحثی درباره ماتریالیسم و کمونیسم ص 79 [13] ناصر مکارم شیرازی ، همان ص81 (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد رهبری، کد: 10/100120799)
حکومتهای کمونیستی و سوسیالیستی چه حکومتهایی هستند. نقاط ضعف آنها در برابر حکومت اسلامی چیست؟ بنیان گذاران آن چه کسانی بوده اند؟ تفاوتها در چیست؟ لطفا چند منبع مناسب وخوب(ساده!) معرفی کنید .
حکومتهای کمونیستی و سوسیالیستی چه حکومتهایی هستند. نقاط ضعف آنها در برابر حکومت اسلامی چیست؟ بنیان گذاران آن چه کسانی بوده اند؟ تفاوتها در چیست؟ لطفا چند منبع مناسب وخوب(ساده!) معرفی کنید .
برای درک چیستی حکومتهای کمونیستی و سوسیالیستی لازم است ابتا تعریفی دقیق از کمونیسم و سوسیالیسم داشته باشیم بدین منظور با توجه به رابطه تنگاتنگ کمونیسم با سوسیالیسم ابتدا سوسیالیسم را تعریف می کنیم تا از خلال آن هم معنای کمونیسم و هم نحوه ارتباط این دو واژه فهمیده شود .
در تعریف سوسیالیسم گفته شده است : اصطلاح سوسیالیسم ( جامعه باوری ) از واژه فرانسوی سوسیال به معنای اجتماعی اخذ شده است . ریشه لاتینی آن واژه socius به معنای شریک و همراه است . در تبیین چیستی سوسیالیسم شاید نتوان به یک تعریف اجماع یافته و بی چون و چرا دست یافت . فرهنگ انگلیسی آکسفورد این واژه را این گونه تعریف کرده است : نظریه یا سیاستی که هدف خود را مالکیت یا نظارت کل اجتماع بر ابزار تولید ( سرمایه ، زمین ، دارایی و غیره ) در جهت تامین منافع همگانی قرار می دهد و یا از این مالکیت و نظارت حمایت می کند . [1]
برخی نیز اهمیت و ویژگی اساسی این مکتب عمدتا اقتصادی را در جنبه سلبی و انتقادی آن می دانند زیرا مهمترین عنصر مشترک نظریه های سوسیالیستی تکیه بر تقدم جامعه و منافع عمومی بر فرد و منافع فردی می باشد و سوسیالیزم از جهت تاریخی در واقع طغیانی است بر ضد فرد گرایی و لیبرالیزم عصر جدید . سوسیالیزم نفی این نظریه است که تعقیب نفع فردی توسط افراد خود به خود به نفع اجتماع می انجامد بلکه به عقیده این مکتب مداخله اکثریت و دولت به عنوان نماینده اکثریت می تواند نفع عمومی را از تجاوز افراد مصون بدارد .[2]
به لحاظ تاریخی نیز برخی محققان اندیشه های سوسیالیستی را بسیار ریشه دار دانسته و آن را در افکار امثال افلاطون ( آنجا که از نظام اشتراکی پاسداران جامعه صحبت به میان می آورد ) جستجو می کنند اما واقعیت اینست که سوسیالیسم مدرن در وا قع واکنشی است به دوران مدرن و پیامدهای انقلاب صنعتی اروپا .
برخی نیز ممکن است با توجه به اشتراکات کمونیسم و سوسیالیسم و به ویژه اجتماع این دو در نظام حکومتی شوری سابق هر دو را یکسان بدانند در حالی که واقعیت اینست که نمی توان کمونیسم و سوسیالیسم را یکی انگاشت در واقع ریشه های سوسیالیسم را می توان در طول تاریخ و در اندیشه هایی که به نوعی بر اشتراک و نفی مالکیت خصوصی تاکید می کنند جستجو کرد اما کمونیسم یا مارکسیسم مکتبی است که در قرن نوزده میلادی توسط دو تن از متفکران اروپایی به نامهای کارل مارکس و فردریش انگلس و با بهره گیری از اندیشه های سوسیالیستی و برخی اندیشه های هگل و افزودن برخی نوآوری ها به وجود آمد .
مهمترین مولفه های مشترک سوسیالیسم و کمونیسم عبارتند از :
اعتقاد به اصالت جمع و مالکیت اجتماعی بر ابزار تولید ( نفی مالکیت خصوصی )
تاکید بر برابری به جای آزادی
دخالت حداکثری دولت و تشکیل دولت فراگیر
تاکید بر دیدگاههای انترناسیونالیستی ( فراملیتی ) در برابر ملی گرایی[3]
به لحاظ سیاسی فعالیت سیاسی سوسیالیستها از نیمه دوم قرن 16 میلادی و به دنبال انقلاب 1848 فرانسه که در آن سوسیالیستهای فرانسوی سهمی از قدرت را به دست گرفته بودند حیات افزون یافت که در ادامه به تشکیل حزبها و انجمن های سوسیالیستی در سراسر اروپا منجر شد و اوج آن انقلاب کمونیستی اکتبر 1917 روسیه بود که در آن سویالیستهای عضو حزب کمونیست برای اولین بار به طور رسمی کشوری را در دست گرفته و به باز سازی حکومت بر اساس آموزه های سوسیالیستی دست زدند . در جریان تحولات پس از انقلاب 1848 فرانسه نیز سوسیالیستها باهدف حمایت از حقوق کارگران دست به تشکیل تشکلهای بین المللی زدند که به بین الملل اول ، دوم و سوم معرف بوده ودر آن ها طرفداران مارکس ، انگلس ، آنارشیستها ، سوسیالیستهای انگلیسی و سایر سوسیالیستها از نقاط مختلف جهان شرکت داشتند . اما با وقوع انقلاب کمونیستی در روسیه کل جریان سوسیالیسم متاثر از انقلاب کمونیستی قرار گرفت به گونه ای که برخی به اشتباه سوسیالیسم را همان مارکسیسم تلقی کردند . مهمترین مساله ای که در شیوه عمل حکومت کمونیستی یا مارکسیستی وجود دارد تاکید بر عنصر انقلاب می باشد که البته با خشونت هم همراه است این امر موجب بروز انتقاداتی از ناحیه سوسیالیستها به مارکسیستها شد و موجب انفکاک گروههای سوسیالیستی معتقد به رفرم و اصلاحات از گروههای سوسیالیستی مارکسیستی شد این گونه تفاوتها باعث بروز دو جریان کلی در درون جریان سوسیالیسم شد که البته هریک نیز دارای انشعابات فرعی تری بودند که مجال بحث در این فرصت نیست اما دو انشعاب اصلی عبارت بودند از [4]:
· سوسیالیسم انقلابی حاکم بر شوروی و سایر کشورهای اروپای شرقی و نیز چین و کوبا که آنرا سوسیالیسم مارکسیستی و کمونیستی مینامند .
از نظر فلسفی و اقتصادی کمونیسم و سوسیالیسم دارای ریشه واحدی هستند و هر دو بر مالکیت عمومی وسائل تولید تکیه میکنند، با این تفاوت که کمونیسم مرحله پیشرفت یا مرحله نهایی سوسیالیسم به شمارمی آید. مارکس در آثار مختلف خود از (مانیفست) کمونیست گرفته تا کتاب (کاپیتال) تاریخ تحولات جهان را بر مبنای ماتریالیسم تاریخی، یا فلسفه مادی دیالکتیکی بیان می کند مارکس تکامل وسایل تولید و نحوه تملک و بهرهبرداری از این وسایل را زیر بنای تحولات اجتماعی می داند و تاریخ بشر را به صورت تاریخ جنگهای طبقاتی و منازعه بین ظالم و مظلوم و استثمار کننده و استثمار شونده بررسی و تجزیه و تحلیل مینماید. از نظر مارکس دورههای تاریخی عبارتند از: 1 کمون اولیه که در این جامعه بدون طبقه هیچ گونه تملک بر وسایل و ابزار تولیدوجود نداشته است، 2 بردهداری 3 فئودالیة 4 بورژوازی و سرمایهداری 5 سوسیالیسم 6 کمون ثانویه. به طور مختصر میتوان اساس تفکر مارکسیستی را در موارد ذیل خلاصه نمود، الف = اقتصاد تعیین کننده مسیر تاریخ است و تاریخ جز جنگهای طبقاتی و مبارزه بین گروههاییکه منافع اقتصادی آنها با هم متعارض است چیز دیگری نیست. بر اساس این تعبیر جنگهای طبقاتی در مراحل مختلف تاریخی ابتدا بین بردگان و بردهداران، سپس میان فئودالها و (سرفها) یا دهقانان فقیر و بیزمین و بالاخره بین کارگران و سرمایهداران در میگیرد و سرانجام به پیروزی طبقه کارگر یا پرولتاریا و نفی کامل طبقات اجتماعی منتهی می گردد. ب دولتها نقشی جز تأمین طبقه حاکم ندارند و در جوامع سرمایهداری دولت حافظ منافع صاحبان سرمایهها و استثمار طبقه کارگر است این فشار و استعمار فقط هنگامی خاتمه خواهد یافت که مالکیت خصوصی، به ویژه مالکیت ابزار تولید از میان برداشته شود و طبقه کارگرحکومت را به دست خود بگیرد. و...، [5]
بنابر این همانگونه که گفته شد بر مبنای دیدگاه کمونیستها انقلاب کمونیستی ایجاد کننده حکومت سوسیالیستی می باشد که این حکومت سوسیالیستی زمینه ساز ایجاد کمون نهایی می باشد که در آن بار دیگر بشر هممچون دوران اولیه بشری به صورت اشتراکی صاحب ابزار تولید بوده و از طرفی نیز با توجه به ایجاد جامعه ای بی طبقه نیازی به حکومت وجود ندارد . البته لازم به ذکر است که این استدلالها فاقد هر گونه پشتوانه تاریخی بوده و شکست کمونیسم در شوروی و اروپای شرقی بطلان نظریات جبر گرایانه کمونیستها را آشکار ساخت .
· جریان سوسیالیسم مستقر در کشورهای اروپای غربی که در آنها آموزه های سوسیالیستی با آموزه های غربی آمیخته و عرضه شده که از مهممترین تشکلهای آنها به حزب کارگر در انگلستان و حزب سوسیالی دموکرات آلمان می توان اشاره کردکه سالهای سال حکومت را در اختیار داشته و هنوز هم به عنوان مهمترین مدعی حکومتی در عرصه سیاسی این کشورها فعالیت می کنند .
نتیجه اینکه حکومتهای کمونیستی حکومتهایی با آموزه های سوسیالیستی هستند که به لحاظ نظری تابع دیدگاههای سوسیالیستی با قرائت مارکس و انگلس بوده و به لحاظ روشی اعتقاد به انقلاب دارند در حالی که حکومتهای سوسیالیستی عامتر از حکومتهای کمونیستی بوده و شامل طرفداران نظریات انقلابی واصلاح گرایانه بوده و می تواند آموزه هایی از نظامهای غربی نیز به همراه خود داشته باشد .
سیر تاریخی و رهبران سوسیالیسم
بسیاری از پژوهشگران نظامها و تعلیمی مانند نظام اشتراکی افلاطون در کتاب جمهور و تعالیم انجیل – بویژه عهد عتیق – را به عنوان اولین نظامها و قوانین سوسیالیستی قلمداد می کنند . حمایت از ضعیفان ، کارگران و زنان از جمله این قانونهاست . مسیحیان اولیه نیز مفهوم مال من و مال تو ( مالکیت خصوصی ) را بهایی نمی داده اند و گویا در زندگی روزمره مشی مشابه به برخی روشهای سوسیالیستی داشته اند . اما سوسیالیسم به عنوان یک ایدئولوژی مدون زاییده دوران مدرنیته است و همچنان که پیشتر نیز گفته شد از نظر عملی یک شورش و نیروی سیاسی پر نفوذ بر علیه پیامدهایی است که سرمایه داری صنعتی برای اکثریت جامعه بویژه طبقه کارگر ( پرولتاریا ) داشته است . [6]
رابرت اون (1771- 1858 ) را به عنوان اولین بانی سوسیالیسم انگلیسی می شناسند که برای بار نخست واژه سوسیالیسم رابه کار برده است . در فرانسه نیز طرفداران سن سیمون (1760-1825) به عقاید او عنوان سوسیالیسم می دادند . دو رویداد تاریخ در ایجاد تحول در روند سوسیالیسم به شکل چشمگیری نقش آفریده است : نخست ظهور مارکسیسم متاثر از عقاید مارکس (1818-1883) و انگلس (1825-1895) در اواسط قرن نوزدهم در اروپاست که سوسیالیسم را تاکنون تحت نفوذ خود داشته است . [7]
دومین رویداد پیدایش حزب بولشویسم به رهبری لنین در اکتبر 1917 در روسیه بود که بر انقلاب کارگری و نیز بر سازمان متمرکز حزبی تاکید می کردند . [8]
سوسیالیسم تعدیل شده معتقد به اصلاح به جای انقلاب نیز که بیشتر به نام سوسیال دموکرات نامیده می شود چهره های برجسته ای داشته که مهمترین آنها در قرن بیستم لاسکی و تاونی می باشند که از نظریه پردازان جامعه سوسیالیست های حزب کارگر انگلستان محسوب می شوند . [9]
تفاوت میان حکومت اسلامی با حکومتهای کمونیستی و سوسیالیستی
از آنجایی که به لحاظ حکومتی عمدتاً از حکومت کمونیستی به لحاظ تشکیل حکومتی مستقل با دیدگاههای کاملا کمونیستی و سوسیالیستی نام برده می شود لذا به تفاوت حکومت اسلامی با حکومت کمونیستی پرداخته می شود .
میان حکومت اسلامی و حکومتهای کمونیستی تفاوت فراوانی وجود دارد اما شاید به صورت کلی تر مهمترین تفاوتهای این دون نوع موارد ذیل باشند :
1. هستی شناسی و انسان شناسی : بهره گیری حکومت اسلامی از جهان بینی الهی که در متن آن هدفمندی انسان و زندگی او و نیز تکلیف مداری انسان و لزوم پاسخگویی نسبت به تمام اعمالی که در این جهان انجام می دهد در جهان باقی و در برابر پروردگار وجود دارد انسان مسلمان را موجودی می کند که مرگ آخر خط او نیست و باقی است و نه فانی فلذا انسان می تواند در زندگی خود هدفهای بالاتری بر گزیند این در حالی است که کمونیسم با توجه به اعتقاد به جهان بینی مادی و حتی دشمنی با جهان بینی الهی تمام سرنوشت انسان را منحصر در این جهان می داند و درنتیجه هدف بشری نیز صرفا در محدوده دنیایی ترسیم می شود که این مساله در نهایت به پوچی ( نهیلیسم ) منجر خواهد شد.
2. ضرورت و عدم ضرورت حکومت : بر اساس دیدگاه اسلامی حکومت ضرورت دارد و هیچ جامعه ای مستغنی از حکومت نیست به گونه ای که در تعالیم اسلامی حکومت فرد ظالم و فاسق بهتر از بی حکومتی دانسته شده است چرا که بی حکومتی به هرج و مرج منجر خواهد شد و این دیدگاه با واقعیت خارجی هم انطباق می یابد . امام علی (ع) در نهج البلاغه می فرمایند : لابد للناس من امیر بر او فاجر[10] یعنی مردم ناگزیرند از انتخاب حاکمی چه خوب باشد و چه بد باشد .و یا در غررو درر می فرمایند : تسلط حاکم ستمگر مستبد از فتنه مداوم بهتر است[11] . این در حالی است که حکومت کمونیستی معتقد است طبق جبر تاریخ بشر با گذار از مراحل یاد شده سرانجام به کمون نهایی می رسد که در آن حکومت حذف خواهد شد و همه انسانها به صورت مساوی زندگی خواهند کرد . این دیدگاه اولا باعمل خود آنان چندان تطابقی نداشت چرا که همان ها که به فکر حذف حکومت بودند در دروان تسلط خود فراگیرترین و مستبد ترین دولتها را اداره میکردند و حتی به عنوان مقدمه ای برای حذف دولت برنامه ای هم برای کاهش نقش دولت در زند گی مردم نداشتند و ثانیا با واقعیات خارجی هیچ تناسبی نداشته و صرفا بر مبنای خیال پردازی ها و توهمات رهبران مارکسیستی بنا نهاده شده بود فروپاشی نظام سوسیالیستی نیز خط بطلان دیگری بر جبر تاریخ کمونیستها کشید چرا که طبق این دیدگاهها نظام سوسیالیستی به خودی خود و به صورت جبری می بایست به نظام کمون نهایی که در آن دولتی و جود نمی داشت منجر می شد ولی چنین نشد و حتی یکی از دلایل فروپاشی نظام سوسیالیستی دخالت بیش از حد دولت در زندگی مردم بود .
3. هدف حاکمان در حکومت های کمونیستی و سوسیالیستی صرفا تامین سعادت دنیوی اجتماع است و حال آنکه هدف حکومتهای اسلامی و به تبع جهان بینی الهی حاکم بر آن ایجاد زمینه برای تامین سعادت دنیوی و اخروی فرد و اجتماع می باشد .
4. جبر تاریخی : کمونیستها از نظر فلسفه تاریخ معتقد به جبر تاریخ هستند آنها با تقسیم بندی ادوار حیات بشری بر روی کره زمین تحقق این ایده ها تا کمون نهایی را به صورت جبری می دانند در نتیجه نقشی برای اختیار بشری قائل نیستند آنها تضاد را عامل حرکت تاریخ می دانند و معتقدند در طول تاریخ باتحقق هر تزی به مرور آنتی تز آن به وجود خواهد آمد و از تضاد و ترکیب اینها سنتز به وجود خواهد آمد که در واقع گذر از مرحله ای به مرحله ای جدید است لذا حرکت تاریخ فرایندی مکانیکی پیدا می کند که در آن اراده و خواست بشری نقشی ایفا نمی کند البته در ادوار بعدی کمونیستها اندکی دیدگاه های خود را تعدیل کردند اما همچنان معتقد به سرنوشت محتوم بر اساس برنامه از پیش تعیین شده بودند این دیدگاه مبین نوعی جبر گرایی است که انگیزه هر گونه عمل را از انسان سلب می کند و در طول تاریخ آفت جان جوامع بشری بوده است ؛ این در حالی است که طبق دیدگاه اسلامی انسان موجودی است مختار و محاسبه گر که با مدد عقلی که توسط خداوند به او اعطا شده و نیز قدرت حسابگری و انتخاب گری که آن هم از جانب خداوند به او ارزانی شده می تواند و باید سرنوشت آینده فردی و اجتماعی خود را رقم بزند .
5. اخلاق در دو دیدگاه حکومتی : در حکومت مارکسیستی آنچه مهم است تحقق هدف می باشد و بنابر این هر گونه وسیله ای که به تحقق هدف کمک کند مجاز و مباح شمرده می شود و اساس این سخن مشهور که هدف وسیله را توجیه می کند یکی از اصول زیربنایی مارکسیست ها می باشد واساسا در دیدگاه مارکسیستی اخلاق چیزی جز آنچه انقلاب کمونیستی را تسریع می کند نیست به قول آیت الله مکارم شیرازی : جمله کوتاه پرمعنایی که از کتاب جنگ مختصر فلسفی اثر کوسیتر نقل شده به طور واضح و غیر قابل انکاری این مطلب را فاش می کند و آن اینکه هر چه به پیروزی انقلاب کمک می کند اخلاق است . اگر در کلمه هر چه خوب دقیق شویم و ببینیم چه چیزهایی را شامل می شود آنگاه مصیبتی را که اصول اخلاقی در محیط کمونیستی به آن گرفتار می شود به خوبی احساس خواهیم کرد . طبق این منطق حفظ هدف به هر قیمتی تمام شود مشروع است . اگر چه به قیمت زیر پا گذاشتن تمام اصول اخلاقی باشد و به این ترتیب برای تسریع در انقلاب استفاده از تهمت و دروغ و افترا و ریختن خونهای بی گناهان در موقع لزوم و نظائر آنها نه تنها مشروع و جایز است بلکه عین اخلاق محسوب می شود[12] . شایان ذکر است قساوت قلب کمونیستها و جنایتهایی که آنان در دروان پس از پیروزی انقلاب کمونیستی نسبت به مخالفین خود انجام می دادند به ویژه جنایتهای بی شمار استالین که عمده آنها پس از مرگ او فاش شد ناشی از همین مبنای اخلاقی می باشد ؛ این در حالی است که طبق دیدگاه اسلامی برای نیل به هدف های مقدس باید از وسائل مشروع و مباح استفاده کرد و فی المثل برای ساختن یک بیمارستان برای استفاده عموم که یک نمونه بارز اخلاقی انسانی است نمی توان از طریق فروختن اجناس تقلبی هزینه لازم را تهیه کرد . خلاصه برای انجام یک وظیفه اخلاقی نباید اخلاق را زیر پا گذاشت و به اصطلاح مرتکب نقض غرض شد .[13]
6. دخالت همه جانبه دولت در کشورهای کمونیستی که نتیجه آن ایجاد دولت مستبد و فراگیر باشد که بسیاری از آزادی ها را زیر پا گذاشته و در حریم های خصوصی شهروندان نیز دخالت کند البته تجربه تاریخ نشان داد که چنین دولتهایی هر گز در بلند مدت نمی توانند پایدار بمانند . این در حالی است که حکومت اسلام بر مبنای مشروعیت دینی و مقبولیت مردمی بنا نهاده شده و در آن حریمهای خصوصی و حقوق شهروندی طبق آموزه های دینی دارای چارچوبهای دقیقی است به گونه ای که در عین برنامه ریزی حکومت برای سعادت جامعه از هر گونه استدادی جلوگیری می شود .
7. نفی مالکیت خصوصی در حکومتهای کمونیستی که در نتیجه آن هر گونه انگیزه کسب و کار از کارگر گرفته می شود در حالی که در حکومت اسلامی کار امری مقدس بوده که باید با انگیزه و ذوق و شوق انجام شود در واقع در نظامهای کمونیستی انگیزه کار اجباری است که از سوی دولت انجام می پذیرد و چون مالکیت خصوصی نفی می شود فرد هیچ انگیزه ای برای کار ندارد چرا که در نهایت مالک آنچه با کار به دست می آورد نمی شود .
8. در حکومتهای کمونیستی اگر کاملا به اصول و شرایط وفادار بمانند تنها تخصص فرد برای ورورد در کارها کفایت می کند اما به دلیل عدم اعتقاد به خدا و معاد و حسابرسی و در یک کلمه نبود وجدان کاری از سویی هیچ تعهدی در خود نسبت به انجام صحیح وظایف احساس نمی کند و از سویی دیگر در معرض انواع فسادها قرار می گیرد اما در حکومت اسلامی تخصص در کنار تعهد مطرح می شود و این انگیزه ای خوب برای پاکدستی فرد و مصونیت فرد و جامعه از مفاسد مختلف می باشد در چنین جامعه ای به دلیل خداباوری و معاد باوری افراد کمتر در معرض خطرات مختلف قرار می گیرند و به دلیل تکلیف محوری و احساس مسئولیت در برابر خداوند و مردم حاکمان سعی می کنند دقت بیشتری در کار خود مبذول دارند .
9. حاکمیت در حکومت کمونیستی در دست حزب مرکزی است که بر اساس مصالح حزب عمل می کند در حالی که در حکومت اسلامی حاکمیت در دست حاکم اسلامی قرار می گیرد که از مهمترین شرایط آن علاوه بر تجارب مدیریتی ، اخلاق ، تقوا و عدالت می باشد و تنها در چارچوب مصالح جامعه اسلامی و قوانین الهی مجاز به مدیریت کشور است .
در پایان برای مطالعه بیشتر تعدادی از منابع نیز معرفی می گردد :
· فرهنگ واژه ها ، عبدالرسول بیات
· فرهنگ سیاسی ، داریوش آشوری
· نقدی فشرده بر اصول مارکسیسم ، محمد تقی مصباح یزدی
· پایان عمر مارکسیسم ، ناصر مکارم شیرازی
· فلسفه ما ، محمد باقر صدر
· نقدی بر مارکسیسم ، شهید مرتضی مطهری
· بحثی درباره ماتریالیسم و کمونیسم ، ناصر مکارم شیرازی
· فرهنگ جامع سیاسی ، محمود طلوعی
· اندیشه های سیاسی قرن بیستم ، حاتم قادری
· نظام سیاسی و دولت در اسلام ، محمد تقی مصباح یزدی
· درس هایی درباره مارکسیسم ، جلال الدین فارسی
· علل فروپاشی مارکسیم ، حداد عادل ، کیهان فرهنگی سال 9 ش 83
[1] عبدالرسول بیات ، فرهنگ واژه ها ص346
[2] داریوش آشوری ، فرهنگ سیاسی ص112
[3] عبدالرسول بیات ، همان ص350
[4] خلاصه از حاتم قادری ، اندیشه های سیاسی در قرن بیستم ص 69 به بعد
[5] محمود طلوعی، فرهنگ جامع سیاسی، ص 703 و 779
[6] عبدالرسول بیات ، همان ص350
[7] همان ص351
[8] همان
[9] همان ص352
[10] نهج البلاغه ، خطبه 40
[11] الغرر و الدرر 6/236 حدیث 10109
[12] ناصر مکارم شیرازی ، بحثی درباره ماتریالیسم و کمونیسم ص 79
[13] ناصر مکارم شیرازی ، همان ص81 (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد رهبری، کد: 10/100120799)
- [سایر] آیا این جمله در هر شرایطی درست است؟ (امروز حفظ حکومت اسلامی از اهم واجبات است.) اگر جواب مثبت است چرا؟ و اگر منفی، باز هم چرا؟ (با معرفی منبع)
- [سایر] دوستی آمریکایی- آلمانی دارم که مسیحی است. اما خودش می گوید فقط از لحاظ اسمی مسیحی هستم و زیاد به اعمالش اعتقاد ندارم و تنها خدا را قبول دارم. اما این دوست من در صحبت هایمان علاقه بسیار شدیدی به اسلام و تفکرات اسلامی دارد و مدام از من سوالات مختلفی می پرسد که من با توجه به اطلاعات اندکم نمی توانم راهنماییش کنم. صحبت های من خیلی خیلی برایش جالب است. مادرش هم باور نمی کند که یک دختر مسلمان آن هم ایرانی بتواند از طریق اینترنت به دنیا متصل شود و با فرزندش آشنا شود. این خانم ذهنیت بسیار بدی از مسلمان ها داشته و خیلی از ایشان وحشت دارد. اما با توضیحاتی که پسرش در مورد من و حرف های من داده او هم کنجکاو شده که بیشتر بداند. از شما می خواهم یک سایت یا کتاب یا مقاله ای به زبان انگلیسی به من معرفی کنید که عقاید اسلامی را خیلی ساده و برای یک غیر مسلمان توضیح داده باشد. و آیا می توانم سایت شما را هم به عنوان یک منبع به ایشان معرفی کنم؟ چون دیدم زبان انگلیسی هم دارد.