با توجه به مطالبی که در رسانه ها و محافل سیاسی کشور ما مطرح است آمریکا به عنوان کشور استثمارگر که ثروت ملل را به یغما می برد شناخته می شود. اما برای من همیشه این سوال مطرح است که چرا آمار عکس این مطلب
با توجه به مطالبی که در رسانه ها و محافل سیاسی کشور ما مطرح است آمریکا به عنوان کشور استثمارگر که ثروت ملل را به یغما می برد شناخته می شود. اما برای من همیشه این سوال مطرح است که چرا آمار عکس این مطلب با سلام ، دوست عزیز ضمن تشکر از اینکه بار دیگر این مرکز را به منظور انعکاس دیدگاههای خویش انتخاب نموده اید پاسخ به سوال شما مستلزم بررسی سه مساله است : نخست مساله ارتباط توسعه برخی کشورها با رابطه با آمریکا و دوم علت قطع ارتباط ایران با آمریکا و سوم میزان توسعه جمهوری اسلامی ایران در غیاب پیوند با آمریکا. اینکه گفته شده است کشورهایی که با آمریکا در ارتباط بوده اند از توسعه بیشتری برخوردار بوده اند قابل تامل می باشد زیرا اولا اگر هم توسعه ای در کار بوده باشد نمی توان به طور کلی آن را معلول ارتباط با آمریکا دانست ثانیا آمار ها نشان می دهد در همان حال که برخی از کشورهای مرتبط با آمریکا به لحاظ اقتصادی توسعه داشته اند کشورهای فراوانی در دنیا وجود دارند که نه تنها به هیچ توسعه ای نرسیده اند بلکه عملا چنان ساختار های سیاسی اجتماعی آنها توسط مقوله امپریالیسم تحت تاثیر قرار گرفته است که امکان رشد وتوسعه اقتصادی آنها در کوتاه مدت و حتی دراز مدت وجود ندارد و هر از چند گاهی کشورهای به اصطلاح پیشرفته و سرمایه دار جهان با تشکیل اجلاس هایی به منظور ابراز همدردی با این کشورها درواقع با دادن صدقه به آنها تلاش می کنند از سویی خود را خیرخواه این کشورها نشان دهند و هم از بیدار شدن این کشورها و دریافت این نکته که عامل بیچارگی آنها کشورهای امپریالیستی همچون آمریکا و سایر کشورهای غربی می باشد جلو گیری کنند چرا که غربی ها خود می دانند که به عنوان مثال آفریقایی که سرشار از معادن مختلف بوده است تنها و تنها در اثر غارت و چپاول این کشورها به قاره ای تبدیل شده است که فقر در آن بیداد می کند . سوم اینکه توسعه ای که در بسیاری از کشورهای به اصطلاح در حال توسعه وجود دارد توسعه ای است از نوع توسعه وابسته . توضیح این مطلب این است که برخی اندیشمندان بر اساس نوع توسعه ای که در کشورهای مختلف جهان صورت می گیرد کشورهای جهان را به سه بخش متمایز تقسیم می کنند : الف - مرکز ؛که متشکل از کشورهایی که در آنها تولید کشاورزی – صنعتی موثرترین شیوه تولید است و فعالیت اقتصادی ، پیچیده تر و انباشت سرمایه افزونتر است . این دسته از کشورها کالاهایی را تولید می کنند که مستلزم به کارگیری تکنولوژی پیچیده و شیوه مکانیزه وسرمایه بر هستند . دولتهای مرکز قدرتمند ترین وسازمان یافته ترین دولتهاهستند . از جمله این کشورها می توان به آمریکا و کشورهای اروپای غربی و حتی ژاپن اشاره نمود . ب - پیرامون ؛که شامل آن دسته از کشورهایی که فعالیتهای اقتصادی در آنها ساده تر و غالبا کاربر است . این کشورها تولید کننده موادخام ومحصولات کشاورزی هستند و دولتهای این کشورها از نظر نظامی و سازماندهی تحت نفوذ دول مرکز قرار دارند و بخش اعظم کشورهای آسیایی ، آفریقایی و آمریکای لاتین در این دسته قرار می گیرند . ج- شبه پیرامون ؛ که شامل کشورهایی که پاره ای از فعالیتهای اقتصادی آنها شیوه فعالیتهای اقتصادی مرکز است و پاره ای دیگر به فعالیتهای اقتصادی پیرامون شباهت دارد . دستگاههای دولت شبه پیرامونی در برابر نفوذ دولتهای مرکز استقلال بیشتری از دولتهای پیرامونی دارند . این دسته از کشورها به عنوان واسطه بین مرکز و پیرامون نقش مهمی در نظام جهانی ایفا می کنند . کشورهایی نظیر آرژانتین ، برزیل و اسپانیا در این دسته قرار می گیرند . (دکتر احمد ساعدی ، مسائل سیاسی – اقتصادی جهان سوم ص36) بنابر این بسیاری از کشورهایی که در سوال شما مطرح شده اند در زمره کشورهایی قرار می گیرند که شبه پیرامون بوده و اگر هم توسعه ای داشته باشند توسعه وابسته می باشد . توسعه وابسته سه ضعف مهم دارد نخست اینکه باعث از بین رفتن استقلال کشور در تصمیم گیری های خود می شود به گونه ای که حتی قادر به تصمیم گیری مستقل در امور داخلی خود نیز نمی باشد رائول پربیش اقتصاد دان آرژانتیین و بنیانگذار و رئیس مکتب اکلا که در زمینه مسائل اقتصادی کشورهای جهان سوم و به ویژه کشورهای آمریکای لاتین تحقیق نموده و وابستگی جهان سوم را در روابط وابستگی این کشورها به کشورها به کشورهای توسعه یافته می داند معتقد است : (منظور من از وابستگی آنگونه روابط میان مرکز و پیرامون است که به واسطه آن یک کشور نه تنها در زمینه مسائل اقتصادی ، در زمینه مسائل سیاسی و استراتژی های سیاست داخلی و خارجی خود نیز تابع تصمیمات مرکز می گردد و نتیجه آن می شود که به دلیل فشارهای خارجی آن کشور نمی تواند به طور مستقل در باره آنچه که باید انجام دهد یا انجام دادن آن را ترک گوید تصمیم بگیرد . ) (چیلکوت رونالد اچ ، درآمدی بر مسائل اقتصادی کشورهای جهان سوم ، نظریه های توسعه وتوسعه نیافتگی ترجمه و تلخیص احمد ساعی ص24-30 به نقل از دکتر احمد ساعی ، همان ص19) امروزه با نگاهی به برخی تصمیم گیری های عجیب برخی کشورهای دنیا در زمینه های مختلف می توان به میزان تاثیراین وابستگی ها پی برد به عنوان مثال ریشه های رای مثبت کره جنوبی و هند به رای شورای امنیت سازمان ملل متحد بر علیه ایران را در این واقعیت می توان جستجو کرد که وابستگی های اقتصادی و توسعه ای این کشورها چنان ساختارهای آن را تحت تاثیر قرار داده است که توان هر گونه اراده ای خارج از اراده کشور مرکز را امکان پذیر نمی سازد به ویژه در زمینه هندوستان که پس از رای مثبت آن به قطعنامه ضد ایرانی شورای امنیت محافل سیاسی این کشور و نیز مردم آن به شدت با آن مخالفت کردند که نشان می داد این رای نه رای حاکمان بلکه حاصل وابستگی های مختلف اقتصادی و توسعه ای به قدرتها می باشد . اشکال دوم توسعه وابسته این است که به محض کوچکترین تحول در کشورهای مرکز کل کشورهای وابسته نیز تحت تاثیر قرار می گیرد و حتی آثار منفی این تحولات بیش از کشورهای مرکز ، کشورهای وابسته را تحت تاثیر قرار می دهد چرا که کشورهای مرکز با توجه به قدرت اقتصادی که دارند از طریق طرحهای مختلف از قبیل تزریق پول به بخشهای مختلف صنعتی و ... تا حدودی می توانند جبران مافات نمایند در حالی که کشورهای پیرامون که توسعه نیم بند دارند فاقد چنین ابزارهای حمایتی هستند و سرانجام در آتشی که دیگری آن را افروخته و خود دخالتی در آن ندارند می سوزند . درحالی که کشورهایی که الگوی توسعه بومی را در پیش گرفته اند از قبیل جمهوری اسلامی ایران کمتر آسیب می بینند نمونه بارز آن بحران اقتصادی اخیر جهانی می باشد که دامن تمام نقاط جهان را گرفته است و با و جود اینکه آغاز بحران از آمریکا بوده است اما دامنه آن کشورهای به ظاهر توسعه یافته ای که به نوعی با این کشورها در ارتباط بوده اند همچون کشورها آسیای شرقی و جنوب شرقی رانیز گرفته است و حتی کشورهای ثروتمند عربی را هم تحت تاثیر قرار داده است در حالی که جمهوری اسلامی ایران نه تنها هیچ تاثیر منفی از این بحرانهای اقتصادی در خود احساس نکرد بلکه بهترین استفاده را از شرایط به وجود آمده انجام می دهد . اشکال سومی که توسعه وابسته دارد این است که در آن هیچ تضمینی برای توسعه وجود نداشته و حتی سیاسیتهای دیکته شده از جانب کشورها و نهادهایی که این کشور به آنها وابسته شده است تا توسعه یابد ممکن است کشور را به سمتی سوق دهد که فاجعه اتفاق بیفتد نمونه این کشورها آرژانتین می باشد که توسعه ای از نوع توسعه وابسته داشته و نتیجه آن بحرانهای فراوان اقتصادی و اجتماعی در این کشور شده است به گونه ای که تا چند سال پیش کمتر رئیسجمهوری توان داشت که بیشتر از یک هفته دوام بیاورد . یکی از علل به وجود آمدن این شرایط به این دلیل بود که این کشور ده سال پیش برای حل مشکلات اقتصادی خود دست به دامن صندوق بین المللی پول شد . در آن زمان یکی از شرایط برخورداری از تسهیلات صندوق ، پذیرش طرح های (لیبرالی نوین) یا نئولیبرال صندوق بین المللی پول بود . در این روند بوئنوس آیرس با بیش از 55 میلیارد دلار بدهی در زمره بدهکارترین کشورهای جهان قرار گرفت . هم اکنون دو میلیون و سیصد هزار نفر از مردم آن کشور زیر خط فقر به سرمی برند . با حمایت قدرتهای ملی عضو صندوق همچون ایالات متحده آمریکا آرژانتین در قبال پذیرش برنامه های صندوق بین امللی پول از تسهیلات آن برخوردار گردید . با این خوش بینی که در آینده مشکلات کشور را کمتر نماید . اما آنچه عاید آمد مشکلات غیر قابل تصور تازه بود . به عبارتی این کشور ده سال پس از اتخاذ سیاست توسعه وابسته دارای بدهی به رقم خطرناک 140میلیارد دلار گردید . به گونه ای که پیش بینی می شود تا هنگام اجرای برنامه های تازه رئیس جمهور جدید در دوسال آینده مجموع بدهی ها نسبت به ده سال پیش به سه برابر افزایش یابد . از سوی دیگر جمعیت زیر خط فقر آرژانتین در مقایسه با ده سال پیش به بیش از 6 برابر افزایش یافته است به گونه ای که اکنون بیش از 14 میلیون نفر از مردم که راه توسعه تازه به نام آنها آغاز شده بود در زیر خط فقر قرار گرفتند . (بنیاد فرهنگی پژوهشی غرب شناسی ، آمریکا دنیا رابه کام سومی برد ؟ ، ص 104) بنابر این امروزه لازم است که هر کشوری اگر هم قصد توسعه ای دارد خود به توسعه بومی بیاندیشد به ویژه که امروزه بر خلاف آنچه برخی آمارها نشان میدهد ایده های سرمایه داری در حال فروپاشی می باشد و با این روند کشورهای توسعه یافته دارای توسعه وابسته نیز بیش از خود کشورهای توسعه یافته در معرض خطر هستند . این مساله به اندازه ای امروزه واضح شده است که حتی خود تحلیلگران وابسته به جهان سرمایه داری نیز به آن اعتراف می کنند به عنوان مثال فرانسیس فوکویاما در این زمینه در مصاحبه ای با هفته نامه نیوزویک چنین می گوید : ( علاوه بر برخی از شرکت‌های مطرح آمریکایی تفکر خاص سرمایه‌داری نیز از هم فروپاشید.) فوکویاما در ادامه می‌نویسد: (انفجار از داخل بانک‌های سرمایه آمریکا، ناپدید شدن بیش از یک تریلیون دلار در بازار سهام در یک روز نشان از سقوط سرمایه‌داری آمریکا دارد.) (فرانسیس فوکویاما ، هفته نامه نیوزویک ، به نقل از سایت هم اندیشی) بنابر این با وجود اعتراف خود غربی ها به فروپاشی مدل سرمایه داری آمریکایی امروزه سخن گفتن از توسعه و پیوند دادن آن به غرب و به ویژه آمریکا سخن درستی به نظر نمی رسد و اگر حتی توسعه ای هم در برخی کشورها صورت گرفته باشد امروزه این توسعه در اثر توسعه مرکز در حال فروپاشی می باشد هر چند در اصل توسعه یافتگی برخی کشورها و نیز عامل توسعه برخی کشورهای دیگر سخنان دیگری وجود دارد که در ادامه اشاره خواهد شد . در ادامه برای مستند شدن پاسخ لازم است به برخی از کشورهای به ظاهر توسعه یافته یا در حال توسعه دنیا نگاهی افکنیم تا میزان ارتباط توسعه این کشورها با مساله ارتباط با آمریکا به طور خاص و توسعه مدل غربی به طور عام مشخص تر شود . - در برخی از این کشورها اگر چه ظاهرا توسعه یافتگی وجود دارد اما در مجموع مردم این کشورها از توسعه مطلوب برخوردار نشده اند نمونه بارز این کشورها رامی توان از برزیل نام برد که در واقع جولانگاه شرکتهای فراملی بوده و در نتیجه در اثر فعالیاتهای اقتصادی این شرکت ها درمجموع شاخص های توسعه اقتصادی این کشور بسیار بالا رفته است اما درمحاسبه آثار توسعه بر مردم این کشور متاسفانه شاهد آن هستیم که مردم این کشور کمترین بهره را از این نوع توسعه داشته اند به گونه ای که در مجموع می توان گفت تنها از محدوده جغرافیایی و ثروت های خدادی این کشور برای توسعه شرکت های فراملیتی سوء استفاده شده است و مردم آن کمترین بهره را برده اند. برزیل مصداق بارز پدیده (فقر روستایی در عین وفور نعمات) است. این کشور دارای بخش کشاورزی بسیار مولدی می‌باشد در برزیل شرکتهای چند ملیتی و سرمایه داری مهار نشده به عنوان عامل دگرگونی اقتصاد روستایی به کار گرفته شده است هر چند در این کشور با اقدامات وسیع، بخش کشاورزی و استخراج معادن توسعه یافت. لیکن سود حاصل از آن، تنها متعلق به چند شرکت بزرگ بود. علیرغم اهداف اصلی برنامه‌های توسعه اجتماعی و اقتصادی که عمدتاً ناظر بر توسعه بخشهای داخلی و تحرک سکونتگاههای کشور بود اجرای این سیاستها نتوانست از توسعه شهرهای بزرگ جلوگیری کند و سیستم سکونتگاههای کشور را متعادل سازد. رشد اقتصادی برزیل افزایش یافته است اما سیاست توزیع درآمدها و ثروتها، سبب توسعه اجتماعی و اقتصادی کل جامعه نگردید. به عبارت دیگر فعالیتهای اقتصادی و برنامه ریزی ها نه تنها فقر جامعه را از میان نبرد بلکه محیط زیست را آلوده ساخت و جمعیت، سیستم سکونتگاهی و تمرکززدایی تعادل ضروری و مورد نظر را باز نیافت. مدل توسعه برزیل (مدل رشد) براساس (شیوه توسعه وابسته‌) ای است که مشخصه آن اجتماع و اتفاق سه گانه سرمایه های بین‌المللی، دولتی و محلی می باشد این شرکاء دارای منافع مشترک در افزایش و انباشت سرمایه و در زیر سلطه گرفتن مردم هستند توسعه برزیل با اقتصاد سرمایه داری جهانی در آمیخته و مطالعات موجود تأثیرات روند توسعه مذکور بر مردم را به وضوح بیان می‌کند و کاملاً روشن است که مدل توسعه برزیل ذاتاً و اصولاً در رفع نیازهای مردم ناتوان است. زیرا فاقد دو عامل اصلی توسعه پایدار انسانی یعنی توزیع و مشارکت می‌باشد. آقای احمدی نژاد رئیس جمهور کشورمان نیز در این زمینه اخیراً در سخنانی به این نقیصه مهم توسعه دربرزیل چنین اشاره می نماید : ( این کشور 200 میلیون نفر جمعیت دارد و در حال رسیدن به کشورهای توسعه یافته است اما نیمی از مردم آن فقیر هستند. بنابراین باید برای توسعه همه جانبه، مدل توسعه تغییر یابد و اقتباسی نباشد).(محمود احمدی نژاد در جمع منتخبین و فرهیختگان استان گلستان خبرگزاری جمهوری اسلامی ‪14/07/89) در حال حاضر نیز که این کشور تلاشهایی در جهت رسیدگی به مردم و رفع فقر و محرومیت انجام می دهد همه این اقدامات در سایه برنامه های اقتصادی دولت ضد غربگرای لولا داسیلوا انجام می شود و رای اخیر مردم این کشور به نامزدی که داسیلوای ضد آمریکایی از وی حمایت می کرد نشان ازموفقیت برنامه های توسعه مردمی دولت ضد آمریکایی دارد . امروزه این موفقیت ها به گونه ای است که برزیل حتی تلاش می کند تا خود را به عنوان قدرت جهانی مطرح نماید . (رائول یبچی)، تحلیلگر امور بین الملل، مدرس دانشگاه و محقق مطرح در کشور اروگوئه ضمن مقاله ای به این قدرت برزیل و تاثیر خلأ آمریکا در این قدرت یابی برزیل چنین اشاره می نماید : ( خلأ قدرتی که بر اثر زوال نفوذ ایالات متحده در آمریکای جنوبی به وجود آمده، توسط یک قدرت نوظهور جهانی و محلی پرشده است. این قدرت محلی خواستار آن است که به یک بازیگر جهانی تبدیل شود. تا همین دهه 1990، برخی کشورهای اروپایی- اسپانیا و فرانسه- بودند که در آمریکای جنوبی از همه فعال تر بودند و شرکت های دولتی خصوصی شده را می خریدند. اخیرا نیز چین سعی کرده است وارد این خلأ اقتصادی شده و از این منطقه نفت وگاز وارد کند و در معادن منطقه نیز سرمایه گذاری نماید.)(روزنامه کیهان ، دوشنبه 3 خرداد 1389- شماره 19652) نمونه دیگر کشورهایی که از الگوی توسعه وابسته مبتنی بر مدل آمریکایی استفاده کرده و در حال حاضر از این امر متضرر شده است اروگوئه می باشد که امروزه به ویژه در سالهای اخیر تلاش می کند تا از طریق الگوهای مستقل توسعه و اتکای بیشتر بر ظرفیتهای منطقه ای و به ویژه از طریق عضویت در سازمان مرکوسور خود را از بحرانهای توسعه که در اثر این توسعه وابسته عائدش شده است رهایی یابد . مرکوسور (Mercado Común del Sur) یک معاهده تجارت منطقه‌ای است که در سال 1991 براساس قرار داد اسونسیون [Asunción/Paraguay] میان کشور‌های برزیل، آرژانتین، اوروگوئه و پاراگوئه تاسیس شد. هدف از تاسیس مرکوسور ارتقای تجارت آزاد و تبادل آزادانه محصولات، نیرو‌ی انسانی و واحد پولی میان کشور‌های عضو اعلام شده است. کشور‌های بولیوی، شیلی، کلمبیا، اکوادور و پرو نیز اکنون در زمره اعضای وابسته به مرکوسور قرار دارند. دولت ونزوئلا نیز در ژوئن 2006 قرار داد عضویت در مرکوسور را به امضا رسانیده است. (پایگاه اطلاع رسانی همشهری آنلاین) در این میان کشور شیلی نیز به عنوان یکی از کشورهای به ظاهر توسعه یافته آمریکای لاتین دست کمی از همسایگان خود ندارد . در سال2006، بر طبق آمار منتشره از سوی سازمان اینفورماتیکا CAS شیلی حدود ٪58 از مردم شیلی نزدیک یا در زیر سطوح فقر؛ و ٪6/26 در فقر شدید زندگی می‌نموده‌اند. با وجود برخورداری از یک تولید ناخالص ملی نسبتاً بالاتر و اقتصادی قدرتمندتر نسبت به بیشتر کشورهای آمریکای لاتین، شیلی نیز از ناهنجارترین توزیع ثروت در جهان رنج می‌برد، که تنها برزیل در ناحیه آمریکای لاتین از آن جلوتر است و حتی در پشت کشورهای در حال توسعه زیر صحرای آفریقایی نیز قرار می‌گیرد. 10 درصد از ثروتمندترین صدکهای جمعیت شیلی، 47 درصد از کل ثروت کشور را در اختیار دارند. در ارتباط با توزیع درآمد، حدود ٪2/6 از جمعیت کشور جزو گروه با در آمد بالا هستند، ٪15 جزو مجموعه متوسط، ٪21 جزو گروه پایین متوسط جامعه، ٪38 از دسته پایین درآمدی، و ٪20 نیز شدیداً فقر هستند.( گزارش توسعه انسانی 2006، برنامه توسعه سازمان ملل متحد،صفحه335، 9 نوامبر2006 ) لازم به ذکر است که این کشور نیز در سالهای اخیر همچون برزیل در دوران حاکمیت چپ گراها که مخالفت سیاست های آمریکا هستند توانسته است از نظر شاخص های مطرح در گزارش توسعه انسانی رتبه بالایی را کسب نماید و از لحاظ اقتصادی به پیشرفتهای چشمگیری دست یابد . - توسعه برخی از کشورهای توسعه یافته نیز اساسا ارتباطی با ارتباط با آمریکا ندارد که از آن جمله می توان به ژاپن اشاره کرد که اگر چه بعد از جنگ جهانی دوم تبدیل به یکی از متحدان آمریکا شده است اما توسعه این کشور مرهون عوامل دیگری غیر از ارتباط با آمریکا بوده و بیشتر بر زمینه های داخلی متکی بوده است تا مسائل فراملی . در این زمینه یکی از نویسندگان در ضمن مقاله ای عوامل توسعه ژاپن را بر می شمارد که ما به برخی از آنها اشاره می نماییم : 1 - فرهنگ کار و توسعه و پیدایش مکاتب فکری ناشی از آیین های داخلی ژاپن از قبیل بودا ، کنفوسیوس ، شینتو به عنوان مثال ژاپنی‌ها، از بودا آموختند که هرکس می‌تواند با تمرین و خودسازی و انضباط فردی، به تدریج به مرتبه بودا، نائل آید. اصول اخلاقی علمی، وجدان کار خیر و رفاه انسانها و مبانی اخلاقی خانواده، کوشش فردی و خودسازی در آئین بودا تأکید شده است. در مقابل، خودخواهی، اندیشه به خواسته‌ها و گرایشات فردی، مانعی برای درک حقیقت قلمداد می‌شود. همچنین ژاپنی‌ها از کنفوسیوس، حاکمیت اصالت عقل را گرفتند و با رهایی از خرافات و جمود فکری، خلاقیت و سازندگی لازم برای توسعه اقتصادی را در جامعه بنیان نهادند. طبق آئین کنفوسیوس، وظیفه انسان در برابر رحمات و نعمتهای خداوند، سعی و کوشش در شکرگزاری و جبران نعمتهای خداست. خود پسندی بزرگترین گناه است و ایثار و فداکاری و از خودگذشتگی حتی تا سر حد فدا کردن جان، در راه معبود لازم است. کلیه کارهای روزانه، خدمتی به خداوند و رهبران سیاسی کشور است. 2 – ویژگی های فرهنگی ژاپنی ها ناشی از مکاتب فکری ، بر این اساس ژاپنی‌ها با حس ناسیونالیستی شدید خود همواره فرهنگ اصیل خود را در بر خورد با فرهنگ غربی حفظ کرده‌اند. برای پیشرفت و سربلندی کشور خود، آگاهانه و هدفدار از علم و تکنیک سود جسته‌اند. آنان ضمن داشتن تصویری روشن از خود (اصیل، یکتا و بی‌هتما) و با داشتن حس قوی همبستگی ملی، پذیرش سلطه اجنبی را حرام می‌دانند؛ و با انعطاف فکری و نو پذیری علمی، از میان همه جریانهای غربی به راحتی دست به انتخاب زده‌اند. همبستگی اجتماعی، دیدن سود فردی در تأمین منافع گروه، احترام به قوانین و مشارکت صمیمانه در کار، شرکت‌های موفق ژاپنی را ایجاد کرده است که در دنیای رقابت حرف اول را می‌زنند. الگوی مصرفی ژاپنی‌ها براساس تعالیم بودا، بر قناعت و اعتدال در مصرف استوار است، به این ترتیب درآمد مازاد دوباره به چرخه تولید باز می‌گردد. الگوی کاری ژاپن برای تأمین سود نیست. ژاپنی‌ها از حرص مصرف نیست که به دنبال کار رفته‌اند. در نظر آنها کار امری مقدس است و فعالیت تولیدی، عبادت خدا محسوب می‌شود. به همین خاطر، حتی سود ناچیز نیز، سرمایه‌دار ژاپنی را از تولید باز نمی‌دارد. الگوی صادرات ژاپن مبتنی بر صادرات کالاهای ساخته شده و با ارزش افزوده بالاست و نه بر صادرات مواد اولیه. درآمد بالای ناشی از این الگو، دوباره برای رشد و توسعه کشور، هزینه می‌شود. الگوی واردات مبتنی بر واردات مواد خام و مواد اولیه مورد نیاز صنایع این کشور است. اولویت در ذهن مدیران تولید است و نه سود کوتاه مدت، لذا الگوی اقتصادی حاصل، مبتنی است بر 4 گزاره است: واردات مواد خام از خارج برای تولید در وطن به منظور مصرف کالای ساخت وطن و صادرات کالای ساخت ژاپن برای اعتلای نام ژاپن در دنیا. تجربه ژاپنی‌ها خاطر نشان می‌کند که عامل توسعه، سیستم یا نوع خاصی از روابط تولید نیست، بلکه چگونگی اندیشه و فرهنگ اقتصادی نهفته در جامعه است. 3 - شکل‌گیری ساختارها و نهادهای لازم برای توسعه و رفع موانع توسعه به ویژه در دوران حاکمیت میجی . در دوره میجی رهبران ژاپن تنها راه تحقق قدرت ملی و تأمین امنیت ژاپن را در تقویت بینه اقتصادی یافتند و 4 اقدام اساسی انجام دادند: 1- ایجاد زیربنای ارتباطات؛ 2- تحول و گسترش آموزش؛ 3- وضع قوانین مناسب؛ 4- رفع محدودیت‌های موجود در بخشهای مختلف در مراحل اولیه دولت برای تسهیل صادرات، اقدام به احداث راه آهن کرد. پیرو این تصمیم بخش خصوصی در سال 1881 اولین راه آهن خصوصی را احداث کرد. برای جلوگیری از تسلط خارجیان بر امور مالی و بانکی به سرعت نظام مالی و بانکی پیشرفته‌ای ایجاد شد. سیستم پستی و تلفن، احداث شد. ارتش از روی الگوی آلمان سازماندهی دوباره شد. نیروی دریایی به شکل نیروی دریایی انگلیس تغییر یافت و پارلمان و نظام مدیریت صنعتی و نظام پولی به اقتباس از اروپا دچار تحول شد. رفع محدودیت‌ها و موانع توسعه: میجی تمام نهادها و سازمانهای مانع بر سر راه یک حرکت سریع توسعه صنعتی را از بین برد. نظام طبقاتی موروثی گذشته از بین رفت. تحول طبقه سامورایی به طبقه مدیران، روحیه اشتیاق به خدمات عام المنفعه، معقولیت و اعتقاد به تعلیم را به سطوح بالای مدیریتی وارد کرد. محدودیت‌های رسمی و زائد اجتماعی (که حتی در نحوة لباس پوشیدن هم دخالت داشت) از بین رفت، نخبگان به سطوح تصمیم گیری سیاست اقتصاد اجتماع راه یافتند. بی‌سوادی ریشه کن شده بود و یک عزم ملی برای استقرار نظام نوین اقتصادی اجتماعی دولت و مردم را هماهنگ و با قدرت، برای رفع موانع بسیج کرده بود. از آنجا که حکومت معتقد بود، مدرنیزه شدن و توسعه فقط از طریق تحصیلات و دانش فنی بالا امکان پذیر است، تمام توان خود را برای ریشه کن کردن بی‌سوادی و استقرار آموزشی مدرن به کار گرفته بود. تحول و گسترش آموزش: تا پیش از 1867، آموزش فقط برای طبقه سامورایی‌ها و فرماندهان، آن هم برای حفظ برتری طبقاتی، ثبات و امنیت بود. لیکن پس از مدتی، سامورایی‌ها آموزش را به عنوان وظیفه اخلاقی خود دانسته و در کنار مدارس دولتی، به آموزش علوم کاربردی علمی در مدارس خصوصی اقدام کردند. خیرخواهی و آگاهی مردم نیز آنها را وا داشته بود تا هرکس به نوبه خود برای ارتقاء آموزش تلاش کند. حکومت میجی در سال 1871، وزارت آموزش و پرورش را تأسیس کرد و در 1897 نهادهای تربیت معلم بنیانگذاری شد. نظام آموزشی که ابتدا از فرانسه و بعد از روی آمریکا تقلید شده بود به علت ترویج فرهنگ غربگرایی، به نظامی تغییر یافت که مبنی بر حفظ ارزش‌های سنتی و اخلاقی بوددر مدارج عالی‌ هدف از آموزش، تخصص یافتن برای خدمت گذاری در مقامات اداری، فنی، دولتی و صنعتی بود. توسعه آموزش حرفه‌ای: ساختار آموزش حرفه‌ای در ژاپن، در واقع شکل نوین ساختار استاد شاگردی است. همان طور که شاگرد و استاد نسبت به هم متعهد بوده‌اند، شرکت‌‌ها عهده‌دار آموزش حرفه‌ای کارکنان وکارکنان هم اعضای وفادار به منافع شرکت هستند. امروزه گسترش آموزش نیروی متخصص به صورت متمرکز و در چارچوب مجتمع‌های صنعتی صورت می‌گیرد ساختار مدیریتی زمانی که همه کشورها با شور و اشتیاق فراوان اقدام به برگزاری دوره‌ای MBA مدیریت می‌کردند، ژاپن تنها کشوری بود که (همچون زمان برخورد با تهاجم فرهنگی غرب) هوشیارانه، زیر بار برگزاری این دوره‌ها نرفت و همچنان ساختار مدیریتی ارزشمدار خود را حفظ کرد و اندک اندک نواقص آن را برطرف کرده و مکتبی به عنوان مکتب مدیریت ژاپنی ایجاد کرد. این ساختار را از چند جنبه مورد بررسی قرار می‌دهیم؛ مدیران ژاپنی: مؤسسات ژاپنی را اساساً مدیرانی اداره می‌کنند که از حقوق بگیران سابق هستند، به این ترتیب افراد برای کسب صلاحیت به منظور حصول به مقام مدیریت باهم رقابت سازنده دارند و مدیران خود را الگو قرار می‌دهند. این مدیران اغلب از احترام بالای اجتماعی برخوردارند. بیشتر این مدیران تحصیلکرده، فارغ‌التحصیل از دانشگاه توکیو (معتبرترین دانشگاه ژاپن) هستند، لیکن از همه مهمتر، شخصیت والا و کارایی این مدیران است. مدیران ژاپنی با نگرش برتر شمردن انسانها بر کار، همواره آموزش را در اولویت قرار می‌دهند. فلسفه مدیریت را در آموزش حرفه‌ای افراد، رونق مؤسسه و مشارکت در توسعه تمدن جهانی می‌دانند. به تجربه می‌دانند که ارتباط مستقیم با کارکنان و تعیین و اعلام هدف کاری جزء ضروری مدیریت است. احساس مسئولیت مدیر نسبت به کارکنان، بسیار بیشتر از توجه او به سهامداران و مشتریان است. به همین خاطر است که گفته شده است: این شرکت‌ها هستند که برای نیروی کار فعالیت می‌کنند! . سلسله مراتب کادرها: کارکنان طبق وظایفی که دارند، در یک طبقه شغلی قرار می‌گیرند. این طبقه‌ها، هر کدام یک مشخصه اجتماعی و مورد قبول جامعه است. ارتقاء به طبقات بالاتر براساس شخصیت فردی و کارایی است و افزایش دستمزد نیز فقط در صورت دستیابی به مقام بالاتر در سلسله مراتب ممکن است. کارکنان: از آنجا که سهامداران فقط به دنبال سود کوتاه مدت هستند، مجمع عمومی سهامداران در بحث مدیریت، غالب اوقات جنبة تشریفاتی دارد. برخلاف سهامداران، کارکنان به شکل گسترده‌ای حق مداخله در امور شرکت را دارند و ضمن اختیار و آزادی عمل، در همه تصمیمات همفکری می‌کنند. پس از پایان تحصیلات فارغ‌التحصیلان، براساس پویایی و انگیزه، وابستگی به روح خانوادگی، قدرت تشخیص و سرعت انتقال، خلاقیت و نوآوری به استخدام شرکت‌ها در می‌آیند. این افراد با گذراندن آموزش حرفه‌ای، صفات فردی (تفاهم و میل به تکامل) را پرورش می‌دهند. انگیزه بالای کاری کارکنان باعث شده است، میزان غیبت حقوق بگیران تنها 9/1% باشد (این رقم برای سوئد 8/13% است). شرایط کار (عوامل مشوق): اغلب مؤسسات ژاپنی از نظام دستمزد مشابهی استفاده می‌کنند. به جز در مواقع رکود اقتصادی، سالیانه 6 ماه پاداش پرداخت می‌کنند (سالانه 18 ماه حقوق). فرد 55 ساله‌ای که تمام زندگیش را در مؤسسه بوده است 29 ماه حقوق بازنشستگی می‌گیرد، تمامی این عوامل باعث شده است تا مدت کار سالیانه کارکنان ژاپنی 2146 ساعت (در آلمان 1728 ساعت) باشد. نظام اشتغال: در مؤسسات ژاپنی، اشتغال مادام‌العمر است، این امر نه تنها باعث کاهش بهره‌وری نشده است، بلکه به علت امنیت خاطر شغلی ایجاد شده از یک طرف و محیط صمیمانه کار، بهره‌وری را افزایش داده است. مدیر و کارمند نسبت به شرکت تعهد اخلاقی دارند و کسانی که تغییر شغل می‌دهند در جامعه، وفاداری پشتکار و روابط انسانی آنها مورد ظن و تردید قرار می‌گیرد. نظام مزد: مزد بر مبنای سابقه کار پرداخت می‌شود و اختلاف دستمزدها ناشی از مقیاس مؤسسه، موقعیت در سلسله مراتب کادر و طبقه بندی مشاغل (کارمند، کارگر) است. ساختار دوگانه اقتصاد در دوره میجی، سیاستهای اقتصادی اتخاذ شده ساختار دوگانه‌ای برای اقتصاد ایجاد کرد (شرکت‌های غول پیکر در کنار شرکت‌های کوچک). دولت میجی اولویت را به صنایع راهبردی داد، شرکت‌های بزرگ خوشه‌ای (زای باتسوها) توسط بخش خصوصی و با حمایت‌های دولت شکل گرفت و در همة بخشهای اقتصاد، با اقتدار شروع به فعالیت کردند. این سیاست، شرکت‌های بسیار غول پیکری را در بدنه اقتصاد به وجود آورد.از طرفی، گرانی برنج در سال 1919، دولت را به اتخاذ سیاست غذای ارزان واداشت، عدم حمایت مناسب از کشاورزی، مهاجرت به شهرها را افزایش داد. این نیروی کار تخصص خاصی نداشتند. لذا به جهت سطح مهارتی پایین، در شرکت‌های کوچک و متوسط مشغول به کار شدند و به شدت گسترش یافتند. افزایش رقابت در این بخش، باعث شد که بهره‌وری، هماهنگ با صنایع کارخانه‌ای رشد یابد و صنایع کوچک و متوسط هم به عنوان صنایعی با قدرت رقابت بالا در کنار شرکتهای بزرگ، در توسعه سهیم باشند. ساختار و نظام مالی سطح بالای پس‌انداز ناشی از الگوی مصرفی ساده، باعث شده است، تا نظام مالی ژاپن، کاملاً موافق با وام بانکی باشد. لذا هر چند مؤسسات از نقدینگی مطلوبی برخوردار نیستند، اما این امر مانعی بر سر راه فعالیت‌های شرکت‌ها نیست. رشد زیاد نظام مالی و امنیت مالی ایجاد شده در کنار حجم بالای اعتبارات تجاری، یکی از عوامل بسیار مهم توسعه ژاپن بوده است، که همواره سرمایه‌گذاری‌های مؤسسات کوچک و متوسط در حال رشد را تأمین مالی کرده و سیستم گردش خون سالم را برای پیکره اقتصاد تضمین نموده است. 4 - مدیریت صحیح (منابع، بحران‌ها و فرصت‌ها) همان طور که بیان شد، دورة میجی، در واقع دوران ساختن و ایجاد زمینه‌های لازم برای توسعة خود اتکا بود، وضع قوانین و مقررات مناسب، تدوین و عمل به یک برنامه هدایت شده، انجام سرمایه‌گذاری‌های زیربنایی، رفع امتیازات ناعادلانه طبقه سامورایی‌ها و .... جو مناسب توسعه را ایجاد کرد. کار گروهی برای اقتدار کشور به عنوان موتور محرک توسعه، ماشین توسعه را در راهی که دولت میجی همواره کرده بود به سرعت به راه انداخت. البته فرصت‌ها و تهدیدها در ترکیب با نقاط ضعف و قوت ژاپنی‌ها، آنها را وادار کرد که سیاستهای خاصی را اتخاذ کنند و به اقدامات ویژه‌ای دست بزنند.( برداشت از مقاله ایمان حقیقی، توسعه اقتصادی ژاپن و عوامل کلیدی آن ، به نقل از خبرگزاری فارس) - نکته دیگر این است که همانگونه که گفته شد امروزه سست شدن پایه های ابرقدرتی آمریکا و به تبع آن الگوهای توسعه نوع آمریکایی به اندازه ای آشکار شده است که نه تنها اندیشمندان و صاحب نظران غیر آمریکایی بلکه حتی خود آمریکایی ها نیز بدان اذعان دارند امروزه اجرای توسعه به سبک آمریکایی و دلسوزی آمریکایی ها برای دیگر کشورها صرفا در حد شعار بوده وآمریکایی ها تنها از شعارهای زیبا و فریبنده در جهت منافع خویش سوء استفاده می کنند . فوکویاما تحلیلگر ژاپنی الاصل ساکن آمریکا در این زمینه چنین می گوید : (دموکراسی اسم رمزی برای مداخله نظامی و تغییر حکومت است ) (فوکویاما ، همان) امروزه بر خلاف آنکه در ظاهر برخی گمان می کنند حتی توسعه به سبک آمریکایی در حد شعار برای کشورهای مختلف جهان تبلیغ می شود اما توسعه تنها در سطح برخی روبنا ها و ظواهر باقی می ماند و گرنه هیچ اراده ای برای رساندن این کشورها به سطح کشوری همچون آمریکا وجود ندارد چرا که این کار با توجه به آنچه در آمریکا رخ داده است به لحاظ امکانات جاری اساسا امکان پذیر نمی باشد . پاول کورتس سردبیر روزنامه و استادفلسفه در دانشگاه ایالتی نیویورک نویسنده کتب و مقالات مختلف در خصوص مسائل اجتماعی و اخلاقی می گوید : (اکنون همه کشورها و از آن جمله کشورهای در حال توسعه می خواهند به یک استاندارد بالاتری از زندگی دست یابند بنابر این اگر سایر کشورهای در حال توسعه به حد مصرف جامعه آمریکا در اول دهه 1970برسند و حتی اگر در این حالت جمعیت جهان ثابت بماند فشار بر منابع جهان عظیم خواهد بود . جمعیت ایالات متحده آمریکا هر چند فقط 5درصد جمعیت جهان است اما تقریبا 40درصد تولیدات خمیر کاغذ ، یک چهارم تولیدات فولاد و موارد کودی ، 36 درصد سوخت فسیلی و ده درصد از تولیدات کشاورزی خارج از سرزمین خود را مصرف می کنند .)(دکتر همایون الهی ، شناخت ماهیت و عملکرد امپریالیسم ، ص158) - نکته دیگردرپایان بخش اول پاسخ شما این است که اگر چه کشورهای سوسیالیستی همواره به لحاظ شاخصهای اقتصادی در ردیف های پایین تر از کشورهای وابسته به جهان سرمایه داری قرار می گرفتند و در نهایت نیز به فروپاشی رسیدند اما این بدین معنا نیست که تنها کشورهای سوسیالیستی مشکلات توسعه ای داشتند بلکه معنای آن اینست که مدل توسعه کشورهای سوسیالیستی مشکلاتی به مراتب بیشتر از کشورهای وابسته به سرمایه داری آمریکایی داشت و همین مشکل ها به گونه ای دیگر دامن توسعه آمریکایی را هم خواهد گرفت در واقع بحران توسعه غربی ناشی از توسعه نامتوازن و غلط نوع آمریکایی تنها خود را دیرتر از بحران نوع شرقی نشان داده است و نشانه های این بحران امروزه در سراسر دنیا به چشم می خورد به گونه ای که علاوه بر تصریحی که از فوکویاما از نظریه پردازان توسعه نوع غربی ذکر شد اخیرا رئیس جمهور آمریکا نیز در سفر اخیر خود به هندوستان به این مطلب تصریح کرده است که نتیجه آن این است که با فروپاشی قدرت آمریکا وابستگان به این ابرقدرت نیز بیش از خود آمریکا دچار بحران خواهند شد . بخش دوم درباره علت قطع ارتباط ایران با آمریکا و تاثیر آن بر روند توسعه در ایران : در این زمینه لازم است بگوییم علت قطع ارتباط ایران با آمریکا صرفا عملکرد خود آمریکاست وگرنه جمهوری اسلامی ایران با هیچ کشوری (غیر از رژیم صهیونیستی که اساسا به عنوان یک کشور به رسمیت نمی شناسد)ذاتا مشکلی برای داشتن ارتباط ندارد . این مشکل نیز به خصلت استکباری و امپریالیستی این کشور در عرصه معادلات جهانی باز می گردد ؛ خصلتی که باعث می شود تا برای خود به عنوان برترین ابرقدرت حق دخالت در امورات تمام کشورهای جهان قائل شود و در این راه مرتکب عظیم ترین جنایتهای تاریخ بشری شود (در این زمینه رک : دولت خودسر ، ویلیام بلوم نشر موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی) . این کشور علاوه بر جنایتهای بی شماری که در سراسر جهان انجام داده است دارای پرونده سیاهی در کشور خود ماست که برخی از آنها اشاره می نماییم : · طراحی و اجرای کوتای 28مرداد و ساقط کردن دولت کمابیش مردمی مصدق که مهمترین نمود نخستین دخالتهای ایالات متحده در امور داخلی کشور ما به شمار می رود و متجر به تحکیم پایه های استبداد محمد رضا شاه در ایران شد . · حمایت بی دریغ از جنایتهای شاه در طی 25 سال پس از کودتا و چراغ سبز نشان دادن به شاه برای سرکوب اعتراضات مردم ایران و کشتارهای فجیع مردم ایران به ویژه در ماهها و روزهای منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی به گونه ای که حتی در روزهای منجر به پیروزی انقلاب اسلامی قصد انجام کودتا و قتل عام وسیع مردم و به ویژه رهبران انقلاب اسلامی و در راس آنها امام خمینی را داشتند که این کودتا به لطف خدا در نطفه خفه شد اما اسناد آن از جمله خاطرات ژنرال هایزر با عنوان ماموریت در تهران گواه این مطلب می باشد . · اهانت به ملت ایران که از جمله نمودهای آن گرفتن حق توحش و نیز فشار بر شاه برای تصویب قوانینی از جمله کاپیتولاسیون و سرکوبی منتقدان آمریکا در ایران از جمله روحانیت می باشد . · حمایت از شاه پس از خروج از کشور و پناه دادن به سلطنت طلبانی که علاوه بر غارت اموال ملت ایران دستشان به خون این ملت آلوده بود . · توطئه برای سرنگونی و شکست انقلاب اسلامی از آغازین روزهای پیروزی انقلاب اسلامی که مهمترین جلوه آن طراحی انواع کودتاها و حمایت از گروهکهای تجزیه طلب و ... بود . · حمایت از گروهکهای تروریستی ، اقدامات تروریستی آنان و پناه دادن به آنان پس از طرد آنان از سوی ملت ایران به گونه ای که به عنوان مثال هنوز مخوفترین گروهک تروریستی یعنی سازمان مجاهدین خلق (منافقین) که با توصیه مسئولین آمریکایی در این کشور گاه با نام های دیگری غیر از نام این سازمان فعالیت می کنند در حوالی ساختمان وزارت خارجه آمریکا دارای دفاتر متعدد بوده و هر از چند گاهی به بهانه های مختلف گردهما یی هایی بر علیه نظام اسلامی بر گزار می کنند که در آن ها معمولا مقامات رسمی ایالات متحده شرکت و حتی به ایراد نطق می پردازند . · انواع حمایت ها از هر گروهی که به نوعی بانظام جمهوری اسلامی مشکلی داشته باشد ولو اینکه زمانی خود جزء هواداران و منتسبان نظام اسلامی و از جمله دشمنان آمریکا بوده باشد . · تحریک صدام برای بر پا کردن جنگ تحمیلی علیه ایران که منجر به شهادت نزدیک به نیم میلیون نفر از ملت ایران از جمله بهترین جوانان این ملت شده و باعث بروز خسارتهای جبران ناپذیر فراوانی شد که مهمترین آن اخلال در روند پیشرفت کشور بود . · حمایت علنی از صدام و به ویژه در اختیار قرار دادن انواع امکانات پیشرفته از جمله انواع سلاحهای کشتار جمعی و حتی ورود مستقیم به جنگ با ایران در ماههای منتهی به پایان جنگ که از جمله مهمترین آنها جنگ نفتکش ها و حمله به جزیره خارک و ... را می توان نام برد و در طی این مدت دست به اقدامات خصمانه دیگری نیز زد که شاید مهمترین آنها حمله نظامی به هواپیمای مسافربری کشورمان باشد که طی آن حدود 300 تن از شهروندان بی گناه کشورمان مظلومانه به شهادت رسیدند . · سالها تحریم بر علیه ایران که فارغ از موثر بودن یا بی تاثیر بودن آن نشاندهنده نهایت تخاصم یک کشور نسبت به کشور دیگر می باشد . · بلوکه کردن اموال و دارایی های ایران و برداشت غیر قانونی از آنها به بهانه های مختلف · حمایت از هر گونه توطئه ای که بر علیه ملت ایران توسط بدخواهان طراحی می شود به ویژه حمایت از فتنه های گوناگونی که درطول تاریخ انقلاب اسلامی ملت از سر گذرانده که آخرین نمونه آن حمایت رسمی و علنی دولتمردان کاخ سفید از فتنه های پس از انتخابات 88 بود که طی آن حتی رئیس جمهور آمریکا شخصا وارد عمل شده و به حمایت از قانون شکنان و آشوبگران پرداخت . · سنگ اندازی در مسیر توسعه و پیشرفت ایران اسلامی از طریق تحریم بر علیه جمهوری اسلامی ایران و ممنوعیت ورود بسیاری از تجهیزات مورد نیاز در عرصه توسعه تکنولوژیکی و مهمتر از همه سنگ اندازی در راه رسیدن ایران به حقوق خویش در زمینه فناوری هسته ای · دخالت در امور داخلی کشورمان به ویژه با بهانه قرار دادن مسائلی همچون حقوق بشر و ... با وجود اینکه خود این کشور با داشتن پرونده هایی همچون جنایتهای فراوان بر علیه ملتهای جهان ، پرونده زندان گوانتانامو و ابوغریب و سایر زندانهای مخفی در اروپا ، بدرفتاری و قتل های مکرر رنگین پوستان در این کشور و صدها جنایت دیگر بر علیه بشریت بزرگترین ناقض حقوق بشر می باشد · و .... . بنابر این با توجه به اینکه اولا دولت ایالات متحده آمریکا دولتی است جنایتکار که ذره ای در برخورد با کشورهای دیگر دارای حسن نیت نبوده و در راستای رسیدن به منافع خویش از هیچ اقدامی حتی جنایت بر علیه بشریت دریغ نمی کند و در مسیر توسعه این کشورها نیز نه تنها حسن نیت ندارد بلکه با توجه به غارت منابع بسیاری از کشورها و عقب نگه داشتن آنها از کاروان توسعه و اجرای مدل توسعه وابسته ای در برخی دیگر از کشورها بیشترین ضرر را به آنها رسانده است و ثانیا پرونده سیاه آن در قبال ملت ایران که در آن اثری از حسن نیت و در نظر گرفتن منافع ملت ایران به چشم نمی خورد ، و ثالثا مروری بر سابقه روابط گسترده و همه جانبه آمریکا با ایران در زمان پهلوی و خیانت ها و عقب ماندگی هایی که از ناحیه این رابطه بر کشور ما تحمیل شد و همچنین در ابتدای انقلاب و کارشکنی های سفارت آمریکا در ایران ، با صراحت تمام می توان ادعا کرد ارتباط با این کشور ذره ای همراستا با منافع ملی ایران نمی باشد مگر اینکه ماهیت این کشور عوض شده و حسن نیت خویش را نشان دهد که در آن صورت این کشور نیز همچون سایر کشورهای جهان خواهد بود که جمهوری اسلامی ایران با آنان با در نظر گرفتن سه محور اصلی سیاست خارجی یعنی عزت ، حکمت و مصلحت روابط دیپلماتیک برقرار کرده است . - توسعه در جمهوری اسلامی ایران کشورما امروزه یکی از کشورهایی است که روزگاری نه چندان دور با سیاساتهای غلطی که در دوران پهلوی برای آن ترسیم شده بود گام در مسیر توسعه وابسته به غرب گذاشته بود که نه تنها باعث توسعه نشد بکه باعث عقب گرد کشورما شد در واقع یکی از عوامل مهم کمتر توسعه یافتگی ایران ناشی از فساد و بی کفایتی رژیم ستم شاهی پهلوی در ابعاد مختلف و وابستگان آنها می باشد. فساد وابستگان رژیم، وابستگی به غرب و وجود درآمدهای نفتی منشاء انواع تخریبها در نظام اقتصادی ایران شده که آثار بسیاری از آنها همچنان تداوم یافته است و می‌تواند منشاء آسیبهای برای آینده انقلاب اسلامی ایران گردد.اهم مواردی که با بحث این مقاله مرتبط است عبارت است از: الف) انتخاب غلط استراتژی توسعه برای ایران منظور از استراتژی توسعه، انتخاب و تدوین اصول کلی حرکت برای ایجاد تحولات در ساختارها، نهادها و اجرای طرحهای بزرگ اقتصادی و اجتماعی به منظور تسریع در پیشرفت و سازندگی کشور است. اگر در روند سازندگی کشورهایی که طی دو و سه دهه اخیر خود را از مرز یک کشور عقب افتاده به کشورهای توسعه یافته رسانده‌اند مطالعه‌ای صورت گیرد، الگویی از استراتژی آنها استخراج می‌گردد که کم و بیش مراحل زیر را در بردارد: 1.اصلاحات وسیع همراه با اولویت دادن در تخصیص منابع به نظامهای آموزشی و تربیتی‌خود، که از رهگذر آن تحولات زیر را در نسل جدید خویش ایجاد کرده‌اند: ریشه کنی بی سوادی و افزایش معلومات عمومی جامعه، گسترش علم، پژوهش و تحقیق، خلاقیت و نو آوری، ایجاد همبستگی شدید ذهنی بین نسل جوان و منافع ملی کشور، ایجاد آمادگی برای کار و تلاش بیشتر همراه با کاهش توقع و انتظار، ایجاد آمادگی برای قانون پذیری، نظم پذیری، مشارکت جمعی در سازندگی کشور، ایجاد نگرش و رفتار اقتصادی مناسب برای توسعه، با کاهش مصرف و آمادگی ذهنی برای پس انداز و سرمایه گذاری برای ساختن آینده، 2.تلاش سازمان یافته برای دستیابی به علم و تکنولوژی جدید و بومی سازی آن در چارچوب نیازهای جامعه خودی، 3.حرکت در چارچوب برنامه‌ای منظم برای آماده سازی زیر ساختها و زیر بناهای اقتصادی، 4.قدرتمند ساختن دولت برای بازسازی بخش خصوصی فعال در فعالیتهای اقتصادی در چارچوب مصالح ملی. در ارزیابی عمومی از اقدامات این کشورها مشاهده می‌گردد که اولویتها و توجهات، عمدتا متوجه بهبود نقش انسانها در توسعه است و لذا شروع اصلاحات با نهادهای آموزشی و فرهنگی است و به موازات آن، نهادها و ساختارهای اجرایی را اصلاح کرده‌اند و به طور طبیعی از حاصل کیفیت بخشیدن به توانمندی انسانها و اصلاح ساختارها و نهادهای اجتماعی زمینه برای تداوم توسعه اقتصادی فراهم شده و امکان کسب مالیات برای ساخت زیر بناهای جدید فراهم گردیده است. اما آنچه در طول حیات رژیم گذشته در ایران اتفاق افتاد، حرکتی از انتها بود.بدین معنا که منابع درآمدی نفت این فرصت را فراهم ساخت که از طریق دلارهای نفتی اولویت اقدامات توسعه‌ای رژیم گذشته از طریق ساخت فیزیکی جامعه شروع شود، بدون آنکه توجه کافی به کار آمد سازی انسانها از طریق نظامهای آموزشی و فرهنگی بشود و تلاش سازمان یافته و پیگیری برای اصلاحات نهادی در ساختارهای مختلف اجرایی صورت پذیرد. این اتفاق از آنجا حادث می‌گردد که معمولا مسئولان حکومتی کشورهای جهان سوم ابتدا باظاهر کشورهای پیشرفته آشنا می‌شوند و اگر منابع درآمدی برون زایی مثل نفت، الماس و غیره داشته باشند، امکان این را می‌یابند که با اجرای طرحهای عمدتا فیزیکی و به اصطلاح چشم پرکن، ظاهر جامعه را تغییر دهند و احساس کاذب پیشرفت ر
عنوان سوال:

با توجه به مطالبی که در رسانه ها و محافل سیاسی کشور ما مطرح است آمریکا به عنوان کشور استثمارگر که ثروت ملل را به یغما می برد شناخته می شود. اما برای من همیشه این سوال مطرح است که چرا آمار عکس این مطلب


پاسخ:

با توجه به مطالبی که در رسانه ها و محافل سیاسی کشور ما مطرح است آمریکا به عنوان کشور استثمارگر که ثروت ملل را به یغما می برد شناخته می شود. اما برای من همیشه این سوال مطرح است که چرا آمار عکس این مطلب
با سلام ، دوست عزیز ضمن تشکر از اینکه بار دیگر این مرکز را به منظور انعکاس دیدگاههای خویش انتخاب نموده اید پاسخ به سوال شما مستلزم بررسی سه مساله است : نخست مساله ارتباط توسعه برخی کشورها با رابطه با آمریکا و دوم علت قطع ارتباط ایران با آمریکا و سوم میزان توسعه جمهوری اسلامی ایران در غیاب پیوند با آمریکا.
اینکه گفته شده است کشورهایی که با آمریکا در ارتباط بوده اند از توسعه بیشتری برخوردار بوده اند قابل تامل می باشد زیرا اولا اگر هم توسعه ای در کار بوده باشد نمی توان به طور کلی آن را معلول ارتباط با آمریکا دانست ثانیا آمار ها نشان می دهد در همان حال که برخی از کشورهای مرتبط با آمریکا به لحاظ اقتصادی توسعه داشته اند کشورهای فراوانی در دنیا وجود دارند که نه تنها به هیچ توسعه ای نرسیده اند بلکه عملا چنان ساختار های سیاسی اجتماعی آنها توسط مقوله امپریالیسم تحت تاثیر قرار گرفته است که امکان رشد وتوسعه اقتصادی آنها در کوتاه مدت و حتی دراز مدت وجود ندارد و هر از چند گاهی کشورهای به اصطلاح پیشرفته و سرمایه دار جهان با تشکیل اجلاس هایی به منظور ابراز همدردی با این کشورها درواقع با دادن صدقه به آنها تلاش می کنند از سویی خود را خیرخواه این کشورها نشان دهند و هم از بیدار شدن این کشورها و دریافت این نکته که عامل بیچارگی آنها کشورهای امپریالیستی همچون آمریکا و سایر کشورهای غربی می باشد جلو گیری کنند چرا که غربی ها خود می دانند که به عنوان مثال آفریقایی که سرشار از معادن مختلف بوده است تنها و تنها در اثر غارت و چپاول این کشورها به قاره ای تبدیل شده است که فقر در آن بیداد می کند .
سوم اینکه توسعه ای که در بسیاری از کشورهای به اصطلاح در حال توسعه وجود دارد توسعه ای است از نوع توسعه وابسته . توضیح این مطلب این است که برخی اندیشمندان بر اساس نوع توسعه ای که در کشورهای مختلف جهان صورت می گیرد کشورهای جهان را به سه بخش متمایز تقسیم می کنند :
الف - مرکز ؛که متشکل از کشورهایی که در آنها تولید کشاورزی – صنعتی موثرترین شیوه تولید است و فعالیت اقتصادی ، پیچیده تر و انباشت سرمایه افزونتر است . این دسته از کشورها کالاهایی را تولید می کنند که مستلزم به کارگیری تکنولوژی پیچیده و شیوه مکانیزه وسرمایه بر هستند . دولتهای مرکز قدرتمند ترین وسازمان یافته ترین دولتهاهستند . از جمله این کشورها می توان به آمریکا و کشورهای اروپای غربی و حتی ژاپن اشاره نمود .
ب - پیرامون ؛که شامل آن دسته از کشورهایی که فعالیتهای اقتصادی در آنها ساده تر و غالبا کاربر است . این کشورها تولید کننده موادخام ومحصولات کشاورزی هستند و دولتهای این کشورها از نظر نظامی و سازماندهی تحت نفوذ دول مرکز قرار دارند و بخش اعظم کشورهای آسیایی ، آفریقایی و آمریکای لاتین در این دسته قرار می گیرند .
ج- شبه پیرامون ؛ که شامل کشورهایی که پاره ای از فعالیتهای اقتصادی آنها شیوه فعالیتهای اقتصادی مرکز است و پاره ای دیگر به فعالیتهای اقتصادی پیرامون شباهت دارد . دستگاههای دولت شبه پیرامونی در برابر نفوذ دولتهای مرکز استقلال بیشتری از دولتهای پیرامونی دارند . این دسته از کشورها به عنوان واسطه بین مرکز و پیرامون نقش مهمی در نظام جهانی ایفا می کنند . کشورهایی نظیر آرژانتین ، برزیل و اسپانیا در این دسته قرار می گیرند . (دکتر احمد ساعدی ، مسائل سیاسی – اقتصادی جهان سوم ص36)
بنابر این بسیاری از کشورهایی که در سوال شما مطرح شده اند در زمره کشورهایی قرار می گیرند که شبه پیرامون بوده و اگر هم توسعه ای داشته باشند توسعه وابسته می باشد . توسعه وابسته سه ضعف مهم دارد نخست اینکه باعث از بین رفتن استقلال کشور در تصمیم گیری های خود می شود به گونه ای که حتی قادر به تصمیم گیری مستقل در امور داخلی خود نیز نمی باشد رائول پربیش اقتصاد دان آرژانتیین و بنیانگذار و رئیس مکتب اکلا که در زمینه مسائل اقتصادی کشورهای جهان سوم و به ویژه کشورهای آمریکای لاتین تحقیق نموده و وابستگی جهان سوم را در روابط وابستگی این کشورها به کشورها به کشورهای توسعه یافته می داند معتقد است : (منظور من از وابستگی آنگونه روابط میان مرکز و پیرامون است که به واسطه آن یک کشور نه تنها در زمینه مسائل اقتصادی ، در زمینه مسائل سیاسی و استراتژی های سیاست داخلی و خارجی خود نیز تابع تصمیمات مرکز می گردد و نتیجه آن می شود که به دلیل فشارهای خارجی آن کشور نمی تواند به طور مستقل در باره آنچه که باید انجام دهد یا انجام دادن آن را ترک گوید تصمیم بگیرد . ) (چیلکوت رونالد اچ ، درآمدی بر مسائل اقتصادی کشورهای جهان سوم ، نظریه های توسعه وتوسعه نیافتگی ترجمه و تلخیص احمد ساعی ص24-30 به نقل از دکتر احمد ساعی ، همان ص19) امروزه با نگاهی به برخی تصمیم گیری های عجیب برخی کشورهای دنیا در زمینه های مختلف می توان به میزان تاثیراین وابستگی ها پی برد به عنوان مثال ریشه های رای مثبت کره جنوبی و هند به رای شورای امنیت سازمان ملل متحد بر علیه ایران را در این واقعیت می توان جستجو کرد که وابستگی های اقتصادی و توسعه ای این کشورها چنان ساختارهای آن را تحت تاثیر قرار داده است که توان هر گونه اراده ای خارج از اراده کشور مرکز را امکان پذیر نمی سازد به ویژه در زمینه هندوستان که پس از رای مثبت آن به قطعنامه ضد ایرانی شورای امنیت محافل سیاسی این کشور و نیز مردم آن به شدت با آن مخالفت کردند که نشان می داد این رای نه رای حاکمان بلکه حاصل وابستگی های مختلف اقتصادی و توسعه ای به قدرتها می باشد .
اشکال دوم توسعه وابسته این است که به محض کوچکترین تحول در کشورهای مرکز کل کشورهای وابسته نیز تحت تاثیر قرار می گیرد و حتی آثار منفی این تحولات بیش از کشورهای مرکز ، کشورهای وابسته را تحت تاثیر قرار می دهد چرا که کشورهای مرکز با توجه به قدرت اقتصادی که دارند از طریق طرحهای مختلف از قبیل تزریق پول به بخشهای مختلف صنعتی و ... تا حدودی می توانند جبران مافات نمایند در حالی که کشورهای پیرامون که توسعه نیم بند دارند فاقد چنین ابزارهای حمایتی هستند و سرانجام در آتشی که دیگری آن را افروخته و خود دخالتی در آن ندارند می سوزند . درحالی که کشورهایی که الگوی توسعه بومی را در پیش گرفته اند از قبیل جمهوری اسلامی ایران کمتر آسیب می بینند نمونه بارز آن بحران اقتصادی اخیر جهانی می باشد که دامن تمام نقاط جهان را گرفته است و با و جود اینکه آغاز بحران از آمریکا بوده است اما دامنه آن کشورهای به ظاهر توسعه یافته ای که به نوعی با این کشورها در ارتباط بوده اند همچون کشورها آسیای شرقی و جنوب شرقی رانیز گرفته است و حتی کشورهای ثروتمند عربی را هم تحت تاثیر قرار داده است در حالی که جمهوری اسلامی ایران نه تنها هیچ تاثیر منفی از این بحرانهای اقتصادی در خود احساس نکرد بلکه بهترین استفاده را از شرایط به وجود آمده انجام می دهد .
اشکال سومی که توسعه وابسته دارد این است که در آن هیچ تضمینی برای توسعه وجود نداشته و حتی سیاسیتهای دیکته شده از جانب کشورها و نهادهایی که این کشور به آنها وابسته شده است تا توسعه یابد ممکن است کشور را به سمتی سوق دهد که فاجعه اتفاق بیفتد نمونه این کشورها آرژانتین می باشد که توسعه ای از نوع توسعه وابسته داشته و نتیجه آن بحرانهای فراوان اقتصادی و اجتماعی در این کشور شده است به گونه ای که تا چند سال پیش کمتر رئیسجمهوری توان داشت که بیشتر از یک هفته دوام بیاورد . یکی از علل به وجود آمدن این شرایط به این دلیل بود که این کشور ده سال پیش برای حل مشکلات اقتصادی خود دست به دامن صندوق بین المللی پول شد . در آن زمان یکی از شرایط برخورداری از تسهیلات صندوق ، پذیرش طرح های (لیبرالی نوین) یا نئولیبرال صندوق بین المللی پول بود . در این روند بوئنوس آیرس با بیش از 55 میلیارد دلار بدهی در زمره بدهکارترین کشورهای جهان قرار گرفت . هم اکنون دو میلیون و سیصد هزار نفر از مردم آن کشور زیر خط فقر به سرمی برند . با حمایت قدرتهای ملی عضو صندوق همچون ایالات متحده آمریکا آرژانتین در قبال پذیرش برنامه های صندوق بین امللی پول از تسهیلات آن برخوردار گردید . با این خوش بینی که در آینده مشکلات کشور را کمتر نماید . اما آنچه عاید آمد مشکلات غیر قابل تصور تازه بود . به عبارتی این کشور ده سال پس از اتخاذ سیاست توسعه وابسته دارای بدهی به رقم خطرناک 140میلیارد دلار گردید . به گونه ای که پیش بینی می شود تا هنگام اجرای برنامه های تازه رئیس جمهور جدید در دوسال آینده مجموع بدهی ها نسبت به ده سال پیش به سه برابر افزایش یابد . از سوی دیگر جمعیت زیر خط فقر آرژانتین در مقایسه با ده سال پیش به بیش از 6 برابر افزایش یافته است به گونه ای که اکنون بیش از 14 میلیون نفر از مردم که راه توسعه تازه به نام آنها آغاز شده بود در زیر خط فقر قرار گرفتند . (بنیاد فرهنگی پژوهشی غرب شناسی ، آمریکا دنیا رابه کام سومی برد ؟ ، ص 104)
بنابر این امروزه لازم است که هر کشوری اگر هم قصد توسعه ای دارد خود به توسعه بومی بیاندیشد به ویژه که امروزه بر خلاف آنچه برخی آمارها نشان میدهد ایده های سرمایه داری در حال فروپاشی می باشد و با این روند کشورهای توسعه یافته دارای توسعه وابسته نیز بیش از خود کشورهای توسعه یافته در معرض خطر هستند . این مساله به اندازه ای امروزه واضح شده است که حتی خود تحلیلگران وابسته به جهان سرمایه داری نیز به آن اعتراف می کنند به عنوان مثال فرانسیس فوکویاما در این زمینه در مصاحبه ای با هفته نامه نیوزویک چنین می گوید : ( علاوه بر برخی از شرکت‌های مطرح آمریکایی تفکر خاص سرمایه‌داری نیز از هم فروپاشید.)
فوکویاما در ادامه می‌نویسد: (انفجار از داخل بانک‌های سرمایه آمریکا، ناپدید شدن بیش از یک تریلیون دلار در بازار سهام در یک روز نشان از سقوط سرمایه‌داری آمریکا دارد.) (فرانسیس فوکویاما ، هفته نامه نیوزویک ، به نقل از سایت هم اندیشی) بنابر این با وجود اعتراف خود غربی ها به فروپاشی مدل سرمایه داری آمریکایی امروزه سخن گفتن از توسعه و پیوند دادن آن به غرب و به ویژه آمریکا سخن درستی به نظر نمی رسد و اگر حتی توسعه ای هم در برخی کشورها صورت گرفته باشد امروزه این توسعه در اثر توسعه مرکز در حال فروپاشی می باشد هر چند در اصل توسعه یافتگی برخی کشورها و نیز عامل توسعه برخی کشورهای دیگر سخنان دیگری وجود دارد که در ادامه اشاره خواهد شد .
در ادامه برای مستند شدن پاسخ لازم است به برخی از کشورهای به ظاهر توسعه یافته یا در حال توسعه دنیا نگاهی افکنیم تا میزان ارتباط توسعه این کشورها با مساله ارتباط با آمریکا به طور خاص و توسعه مدل غربی به طور عام مشخص تر شود .
- در برخی از این کشورها اگر چه ظاهرا توسعه یافتگی وجود دارد اما در مجموع مردم این کشورها از توسعه مطلوب برخوردار نشده اند نمونه بارز این کشورها رامی توان از برزیل نام برد که در واقع جولانگاه شرکتهای فراملی بوده و در نتیجه در اثر فعالیاتهای اقتصادی این شرکت ها درمجموع شاخص های توسعه اقتصادی این کشور بسیار بالا رفته است اما درمحاسبه آثار توسعه بر مردم این کشور متاسفانه شاهد آن هستیم که مردم این کشور کمترین بهره را از این نوع توسعه داشته اند به گونه ای که در مجموع می توان گفت تنها از محدوده جغرافیایی و ثروت های خدادی این کشور برای توسعه شرکت های فراملیتی سوء استفاده شده است و مردم آن کمترین بهره را برده اند. برزیل مصداق بارز پدیده (فقر روستایی در عین وفور نعمات) است. این کشور دارای بخش کشاورزی بسیار مولدی می‌باشد در برزیل شرکتهای چند ملیتی و سرمایه داری مهار نشده به عنوان عامل دگرگونی اقتصاد روستایی به کار گرفته شده است هر چند در این کشور با اقدامات وسیع، بخش کشاورزی و استخراج معادن توسعه یافت. لیکن سود حاصل از آن، تنها متعلق به چند شرکت بزرگ بود. علیرغم اهداف اصلی برنامه‌های توسعه اجتماعی و اقتصادی که عمدتاً ناظر بر توسعه بخشهای داخلی و تحرک سکونتگاههای کشور بود اجرای این سیاستها نتوانست از توسعه شهرهای بزرگ جلوگیری کند و سیستم سکونتگاههای کشور را متعادل سازد. رشد اقتصادی برزیل افزایش یافته است اما سیاست توزیع درآمدها و ثروتها، سبب توسعه اجتماعی و اقتصادی کل جامعه نگردید. به عبارت دیگر فعالیتهای اقتصادی و برنامه ریزی ها نه تنها فقر جامعه را از میان نبرد بلکه محیط زیست را آلوده ساخت و جمعیت، سیستم سکونتگاهی و تمرکززدایی تعادل ضروری و مورد نظر را باز نیافت.
مدل توسعه برزیل (مدل رشد) براساس (شیوه توسعه وابسته‌) ای است که مشخصه آن اجتماع و اتفاق سه گانه سرمایه های بین‌المللی، دولتی و محلی می باشد این شرکاء دارای منافع مشترک در افزایش و انباشت سرمایه و در زیر سلطه گرفتن مردم هستند توسعه برزیل با اقتصاد سرمایه داری جهانی در آمیخته و مطالعات موجود تأثیرات روند توسعه مذکور بر مردم را به وضوح بیان می‌کند و کاملاً روشن است که مدل توسعه برزیل ذاتاً و اصولاً در رفع نیازهای مردم ناتوان است. زیرا فاقد دو عامل اصلی توسعه پایدار انسانی یعنی توزیع و مشارکت می‌باشد.
آقای احمدی نژاد رئیس جمهور کشورمان نیز در این زمینه اخیراً در سخنانی به این نقیصه مهم توسعه دربرزیل چنین اشاره می نماید : ( این کشور 200 میلیون نفر جمعیت دارد و در حال رسیدن به کشورهای توسعه یافته است اما نیمی از مردم آن فقیر هستند. بنابراین باید برای توسعه همه جانبه، مدل توسعه تغییر یابد و اقتباسی نباشد).(محمود احمدی نژاد در جمع منتخبین و فرهیختگان استان گلستان خبرگزاری جمهوری اسلامی ‪14/07/89)
در حال حاضر نیز که این کشور تلاشهایی در جهت رسیدگی به مردم و رفع فقر و محرومیت انجام می دهد همه این اقدامات در سایه برنامه های اقتصادی دولت ضد غربگرای لولا داسیلوا انجام می شود و رای اخیر مردم این کشور به نامزدی که داسیلوای ضد آمریکایی از وی حمایت می کرد نشان ازموفقیت برنامه های توسعه مردمی دولت ضد آمریکایی دارد . امروزه این موفقیت ها به گونه ای است که برزیل حتی تلاش می کند تا خود را به عنوان قدرت جهانی مطرح نماید . (رائول یبچی)، تحلیلگر امور بین الملل، مدرس دانشگاه و محقق مطرح در کشور اروگوئه ضمن مقاله ای به این قدرت برزیل و تاثیر خلأ آمریکا در این قدرت یابی برزیل چنین اشاره می نماید : ( خلأ قدرتی که بر اثر زوال نفوذ ایالات متحده در آمریکای جنوبی به وجود آمده، توسط یک قدرت نوظهور جهانی و محلی پرشده است. این قدرت محلی خواستار آن است که به یک بازیگر جهانی تبدیل شود. تا همین دهه 1990، برخی کشورهای اروپایی- اسپانیا و فرانسه- بودند که در آمریکای جنوبی از همه فعال تر بودند و شرکت های دولتی خصوصی شده را می خریدند. اخیرا نیز چین سعی کرده است وارد این خلأ اقتصادی شده و از این منطقه نفت وگاز وارد کند و در معادن منطقه نیز سرمایه گذاری نماید.)(روزنامه کیهان ، دوشنبه 3 خرداد 1389- شماره 19652)
نمونه دیگر کشورهایی که از الگوی توسعه وابسته مبتنی بر مدل آمریکایی استفاده کرده و در حال حاضر از این امر متضرر شده است اروگوئه می باشد که امروزه به ویژه در سالهای اخیر تلاش می کند تا از طریق الگوهای مستقل توسعه و اتکای بیشتر بر ظرفیتهای منطقه ای و به ویژه از طریق عضویت در سازمان مرکوسور خود را از بحرانهای توسعه که در اثر این توسعه وابسته عائدش شده است رهایی یابد . مرکوسور (Mercado Común del Sur) یک معاهده تجارت منطقه‌ای است که در سال 1991 براساس قرار داد اسونسیون [Asunción/Paraguay] میان کشور‌های برزیل، آرژانتین، اوروگوئه و پاراگوئه تاسیس شد.
هدف از تاسیس مرکوسور ارتقای تجارت آزاد و تبادل آزادانه محصولات، نیرو‌ی انسانی و واحد پولی میان کشور‌های عضو اعلام شده است. کشور‌های بولیوی، شیلی، کلمبیا، اکوادور و پرو نیز اکنون در زمره اعضای وابسته به مرکوسور قرار دارند. دولت ونزوئلا نیز در ژوئن 2006 قرار داد عضویت در مرکوسور را به امضا رسانیده است. (پایگاه اطلاع رسانی همشهری آنلاین)
در این میان کشور شیلی نیز به عنوان یکی از کشورهای به ظاهر توسعه یافته آمریکای لاتین دست کمی از همسایگان خود ندارد . در سال2006، بر طبق آمار منتشره از سوی سازمان اینفورماتیکا CAS شیلی حدود ٪58 از مردم شیلی نزدیک یا در زیر سطوح فقر؛ و ٪6/26 در فقر شدید زندگی می‌نموده‌اند. با وجود برخورداری از یک تولید ناخالص ملی نسبتاً بالاتر و اقتصادی قدرتمندتر نسبت به بیشتر کشورهای آمریکای لاتین، شیلی نیز از ناهنجارترین توزیع ثروت در جهان رنج می‌برد، که تنها برزیل در ناحیه آمریکای لاتین از آن جلوتر است و حتی در پشت کشورهای در حال توسعه زیر صحرای آفریقایی نیز قرار می‌گیرد. 10 درصد از ثروتمندترین صدکهای جمعیت شیلی، 47 درصد از کل ثروت کشور را در اختیار دارند. در ارتباط با توزیع درآمد، حدود ٪2/6 از جمعیت کشور جزو گروه با در آمد بالا هستند، ٪15 جزو مجموعه متوسط، ٪21 جزو گروه پایین متوسط جامعه، ٪38 از دسته پایین درآمدی، و ٪20 نیز شدیداً فقر هستند.( گزارش توسعه انسانی 2006، برنامه توسعه سازمان ملل متحد،صفحه335، 9 نوامبر2006 ) لازم به ذکر است که این کشور نیز در سالهای اخیر همچون برزیل در دوران حاکمیت چپ گراها که مخالفت سیاست های آمریکا هستند توانسته است از نظر شاخص های مطرح در گزارش توسعه انسانی رتبه بالایی را کسب نماید و از لحاظ اقتصادی به پیشرفتهای چشمگیری دست یابد .
- توسعه برخی از کشورهای توسعه یافته نیز اساسا ارتباطی با ارتباط با آمریکا ندارد که از آن جمله می توان به ژاپن اشاره کرد که اگر چه بعد از جنگ جهانی دوم تبدیل به یکی از متحدان آمریکا شده است اما توسعه این کشور مرهون عوامل دیگری غیر از ارتباط با آمریکا بوده و بیشتر بر زمینه های داخلی متکی بوده است تا مسائل فراملی . در این زمینه یکی از نویسندگان در ضمن مقاله ای عوامل توسعه ژاپن را بر می شمارد که ما به برخی از آنها اشاره می نماییم :
1 - فرهنگ کار و توسعه و پیدایش مکاتب فکری ناشی از آیین های داخلی ژاپن از قبیل بودا ، کنفوسیوس ، شینتو به عنوان مثال ژاپنی‌ها، از بودا آموختند که هرکس می‌تواند با تمرین و خودسازی و انضباط فردی، به تدریج به مرتبه بودا، نائل آید. اصول اخلاقی علمی، وجدان کار خیر و رفاه انسانها و مبانی اخلاقی خانواده، کوشش فردی و خودسازی در آئین بودا تأکید شده است. در مقابل، خودخواهی، اندیشه به خواسته‌ها و گرایشات فردی، مانعی برای درک حقیقت قلمداد می‌شود.
همچنین ژاپنی‌ها از کنفوسیوس، حاکمیت اصالت عقل را گرفتند و با رهایی از خرافات و جمود فکری، خلاقیت و سازندگی لازم برای توسعه اقتصادی را در جامعه بنیان نهادند. طبق آئین کنفوسیوس، وظیفه انسان در برابر رحمات و نعمتهای خداوند، سعی و کوشش در شکرگزاری و جبران نعمتهای خداست. خود پسندی بزرگترین گناه است و ایثار و فداکاری و از خودگذشتگی حتی تا سر حد فدا کردن جان، در راه معبود لازم است. کلیه کارهای روزانه، خدمتی به خداوند و رهبران سیاسی کشور است.
2 – ویژگی های فرهنگی ژاپنی ها ناشی از مکاتب فکری ، بر این اساس ژاپنی‌ها با حس ناسیونالیستی شدید خود همواره فرهنگ اصیل خود را در بر خورد با فرهنگ غربی حفظ کرده‌اند. برای پیشرفت و سربلندی کشور خود، آگاهانه و هدفدار از علم و تکنیک سود جسته‌اند.
آنان ضمن داشتن تصویری روشن از خود (اصیل، یکتا و بی‌هتما) و با داشتن حس قوی همبستگی ملی، پذیرش سلطه اجنبی را حرام می‌دانند؛ و با انعطاف فکری و نو پذیری علمی، از میان همه جریانهای غربی به راحتی دست به انتخاب زده‌اند. همبستگی اجتماعی، دیدن سود فردی در تأمین منافع گروه، احترام به قوانین و مشارکت صمیمانه در کار، شرکت‌های موفق ژاپنی را ایجاد کرده است که در دنیای رقابت حرف اول را می‌زنند. الگوی مصرفی ژاپنی‌ها براساس تعالیم بودا، بر قناعت و اعتدال در مصرف استوار است، به این ترتیب درآمد مازاد دوباره به چرخه تولید باز می‌گردد.
الگوی کاری ژاپن برای تأمین سود نیست. ژاپنی‌ها از حرص مصرف نیست که به دنبال کار رفته‌اند. در نظر آنها کار امری مقدس است و فعالیت تولیدی، عبادت خدا محسوب می‌شود. به همین خاطر، حتی سود ناچیز نیز، سرمایه‌دار ژاپنی را از تولید باز نمی‌دارد.
الگوی صادرات ژاپن مبتنی بر صادرات کالاهای ساخته شده و با ارزش افزوده بالاست و نه بر صادرات مواد اولیه. درآمد بالای ناشی از این الگو، دوباره برای رشد و توسعه کشور، هزینه می‌شود.
الگوی واردات مبتنی بر واردات مواد خام و مواد اولیه مورد نیاز صنایع این کشور است. اولویت در ذهن مدیران تولید است و نه سود کوتاه مدت، لذا الگوی اقتصادی حاصل، مبتنی است بر 4 گزاره است: واردات مواد خام از خارج برای تولید در وطن به منظور مصرف کالای ساخت وطن و صادرات کالای ساخت ژاپن برای اعتلای نام ژاپن در دنیا.
تجربه ژاپنی‌ها خاطر نشان می‌کند که عامل توسعه، سیستم یا نوع خاصی از روابط تولید نیست، بلکه چگونگی اندیشه و فرهنگ اقتصادی نهفته در جامعه است.
3 - شکل‌گیری ساختارها و نهادهای لازم برای توسعه و رفع موانع توسعه به ویژه در دوران حاکمیت میجی . در دوره میجی رهبران ژاپن تنها راه تحقق قدرت ملی و تأمین امنیت ژاپن را در تقویت بینه اقتصادی یافتند و 4 اقدام اساسی انجام دادند:
1- ایجاد زیربنای ارتباطات؛
2- تحول و گسترش آموزش؛
3- وضع قوانین مناسب؛
4- رفع محدودیت‌های موجود در بخشهای مختلف
در مراحل اولیه دولت برای تسهیل صادرات، اقدام به احداث راه آهن کرد. پیرو این تصمیم بخش خصوصی در سال 1881 اولین راه آهن خصوصی را احداث کرد.
برای جلوگیری از تسلط خارجیان بر امور مالی و بانکی به سرعت نظام مالی و بانکی پیشرفته‌ای ایجاد شد.
سیستم پستی و تلفن، احداث شد. ارتش از روی الگوی آلمان سازماندهی دوباره شد. نیروی دریایی به شکل نیروی دریایی انگلیس تغییر یافت و پارلمان و نظام مدیریت صنعتی و نظام پولی به اقتباس از اروپا دچار تحول شد.
رفع محدودیت‌ها و موانع توسعه: میجی تمام نهادها و سازمانهای مانع بر سر راه یک حرکت سریع توسعه صنعتی را از بین برد. نظام طبقاتی موروثی گذشته از بین رفت. تحول طبقه سامورایی به طبقه مدیران، روحیه اشتیاق به خدمات عام المنفعه، معقولیت و اعتقاد به تعلیم را به سطوح بالای مدیریتی وارد کرد. محدودیت‌های رسمی و زائد اجتماعی (که حتی در نحوة لباس پوشیدن هم دخالت داشت) از بین رفت، نخبگان به سطوح تصمیم گیری سیاست اقتصاد اجتماع راه یافتند. بی‌سوادی ریشه کن شده بود و یک عزم ملی برای استقرار نظام نوین اقتصادی اجتماعی دولت و مردم را هماهنگ و با قدرت، برای رفع موانع بسیج کرده بود. از آنجا که حکومت معتقد بود، مدرنیزه شدن و توسعه فقط از طریق تحصیلات و دانش فنی بالا امکان پذیر است، تمام توان خود را برای ریشه کن کردن بی‌سوادی و استقرار آموزشی مدرن به کار گرفته بود.
تحول و گسترش آموزش: تا پیش از 1867، آموزش فقط برای طبقه سامورایی‌ها و فرماندهان، آن هم برای حفظ برتری طبقاتی، ثبات و امنیت بود. لیکن پس از مدتی، سامورایی‌ها آموزش را به عنوان وظیفه اخلاقی خود دانسته و در کنار مدارس دولتی، به آموزش علوم کاربردی علمی در مدارس خصوصی اقدام کردند. خیرخواهی و آگاهی مردم نیز آنها را وا داشته بود تا هرکس به نوبه خود برای ارتقاء آموزش تلاش کند. حکومت میجی در سال 1871، وزارت آموزش و پرورش را تأسیس کرد و در 1897 نهادهای تربیت معلم بنیانگذاری شد. نظام آموزشی که ابتدا از فرانسه و بعد از روی آمریکا تقلید شده بود به علت ترویج فرهنگ غربگرایی، به نظامی تغییر یافت که مبنی بر حفظ ارزش‌های سنتی و اخلاقی بوددر مدارج عالی‌ هدف از آموزش، تخصص یافتن برای خدمت گذاری در مقامات اداری، فنی، دولتی و صنعتی بود.
توسعه آموزش حرفه‌ای: ساختار آموزش حرفه‌ای در ژاپن، در واقع شکل نوین ساختار استاد شاگردی است. همان طور که شاگرد و استاد نسبت به هم متعهد بوده‌اند، شرکت‌‌ها عهده‌دار آموزش حرفه‌ای کارکنان وکارکنان هم اعضای وفادار به منافع شرکت هستند. امروزه گسترش آموزش نیروی متخصص به صورت متمرکز و در چارچوب مجتمع‌های صنعتی صورت می‌گیرد
ساختار مدیریتی
زمانی که همه کشورها با شور و اشتیاق فراوان اقدام به برگزاری دوره‌ای MBA مدیریت می‌کردند، ژاپن تنها کشوری بود که (همچون زمان برخورد با تهاجم فرهنگی غرب) هوشیارانه، زیر بار برگزاری این دوره‌ها نرفت و همچنان ساختار مدیریتی ارزشمدار خود را حفظ کرد و اندک اندک نواقص آن را برطرف کرده و مکتبی به عنوان مکتب مدیریت ژاپنی ایجاد کرد. این ساختار را از چند جنبه مورد بررسی قرار می‌دهیم؛
مدیران ژاپنی: مؤسسات ژاپنی را اساساً مدیرانی اداره می‌کنند که از حقوق بگیران سابق هستند، به این ترتیب افراد برای کسب صلاحیت به منظور حصول به مقام مدیریت باهم رقابت سازنده دارند و مدیران خود را الگو قرار می‌دهند. این مدیران اغلب از احترام بالای اجتماعی برخوردارند. بیشتر این مدیران تحصیلکرده، فارغ‌التحصیل از دانشگاه توکیو (معتبرترین دانشگاه ژاپن) هستند، لیکن از همه مهمتر، شخصیت والا و کارایی این مدیران است. مدیران ژاپنی با نگرش برتر شمردن انسانها بر کار، همواره آموزش را در اولویت قرار می‌دهند. فلسفه مدیریت را در آموزش حرفه‌ای افراد، رونق مؤسسه و مشارکت در توسعه تمدن جهانی می‌دانند. به تجربه می‌دانند که ارتباط مستقیم با کارکنان و تعیین و اعلام هدف کاری جزء ضروری مدیریت است. احساس مسئولیت مدیر نسبت به کارکنان، بسیار بیشتر از توجه او به سهامداران و مشتریان است. به همین خاطر است که گفته شده است: این شرکت‌ها هستند که برای نیروی کار فعالیت می‌کنند! .
سلسله مراتب کادرها: کارکنان طبق وظایفی که دارند، در یک طبقه شغلی قرار می‌گیرند. این طبقه‌ها، هر کدام یک مشخصه اجتماعی و مورد قبول جامعه است. ارتقاء به طبقات بالاتر براساس شخصیت فردی و کارایی است و افزایش دستمزد نیز فقط در صورت دستیابی به مقام بالاتر در سلسله مراتب ممکن است.
کارکنان: از آنجا که سهامداران فقط به دنبال سود کوتاه مدت هستند، مجمع عمومی سهامداران در بحث مدیریت، غالب اوقات جنبة تشریفاتی دارد. برخلاف سهامداران، کارکنان به شکل گسترده‌ای حق مداخله در امور شرکت را دارند و ضمن اختیار و آزادی عمل، در همه تصمیمات همفکری می‌کنند.
پس از پایان تحصیلات فارغ‌التحصیلان، براساس پویایی و انگیزه، وابستگی به روح خانوادگی، قدرت تشخیص و سرعت انتقال، خلاقیت و نوآوری به استخدام شرکت‌ها در می‌آیند. این افراد با گذراندن آموزش حرفه‌ای، صفات فردی (تفاهم و میل به تکامل) را پرورش می‌دهند. انگیزه بالای کاری کارکنان باعث شده است، میزان غیبت حقوق بگیران تنها 9/1% باشد (این رقم برای سوئد 8/13% است).
شرایط کار (عوامل مشوق): اغلب مؤسسات ژاپنی از نظام دستمزد مشابهی استفاده می‌کنند. به جز در مواقع رکود اقتصادی، سالیانه 6 ماه پاداش پرداخت می‌کنند (سالانه 18 ماه حقوق). فرد 55 ساله‌ای که تمام زندگیش را در مؤسسه بوده است 29 ماه حقوق بازنشستگی می‌گیرد، تمامی این عوامل باعث شده است تا مدت کار سالیانه کارکنان ژاپنی 2146 ساعت (در آلمان 1728 ساعت) باشد.
نظام اشتغال: در مؤسسات ژاپنی، اشتغال مادام‌العمر است، این امر نه تنها باعث کاهش بهره‌وری نشده است، بلکه به علت امنیت خاطر شغلی ایجاد شده از یک طرف و محیط صمیمانه کار، بهره‌وری را افزایش داده است. مدیر و کارمند نسبت به شرکت تعهد اخلاقی دارند و کسانی که تغییر شغل می‌دهند در جامعه، وفاداری پشتکار و روابط انسانی آنها مورد ظن و تردید قرار می‌گیرد.
نظام مزد: مزد بر مبنای سابقه کار پرداخت می‌شود و اختلاف دستمزدها ناشی از مقیاس مؤسسه، موقعیت در سلسله مراتب کادر و طبقه بندی مشاغل (کارمند، کارگر) است.

ساختار دوگانه اقتصاد
در دوره میجی، سیاستهای اقتصادی اتخاذ شده ساختار دوگانه‌ای برای اقتصاد ایجاد کرد (شرکت‌های غول پیکر در کنار شرکت‌های کوچک). دولت میجی اولویت را به صنایع راهبردی داد، شرکت‌های بزرگ خوشه‌ای (زای باتسوها) توسط بخش خصوصی و با حمایت‌های دولت شکل گرفت و در همة بخشهای اقتصاد، با اقتدار شروع به فعالیت کردند. این سیاست، شرکت‌های بسیار غول پیکری را در بدنه اقتصاد به وجود آورد.از طرفی، گرانی برنج در سال 1919، دولت را به اتخاذ سیاست غذای ارزان واداشت، عدم حمایت مناسب از کشاورزی، مهاجرت به شهرها را افزایش داد. این نیروی کار تخصص خاصی نداشتند. لذا به جهت سطح مهارتی پایین، در شرکت‌های کوچک و متوسط مشغول به کار شدند و به شدت گسترش یافتند. افزایش رقابت در این بخش، باعث شد که بهره‌وری، هماهنگ با صنایع کارخانه‌ای رشد یابد و صنایع کوچک و متوسط هم به عنوان صنایعی با قدرت رقابت بالا در کنار شرکتهای بزرگ، در توسعه سهیم باشند.
ساختار و نظام مالی
سطح بالای پس‌انداز ناشی از الگوی مصرفی ساده، باعث شده است، تا نظام مالی ژاپن، کاملاً موافق با وام بانکی باشد. لذا هر چند مؤسسات از نقدینگی مطلوبی برخوردار نیستند، اما این امر مانعی بر سر راه فعالیت‌های شرکت‌ها نیست. رشد زیاد نظام مالی و امنیت مالی ایجاد شده در کنار حجم بالای اعتبارات تجاری، یکی از عوامل بسیار مهم توسعه ژاپن بوده است، که همواره سرمایه‌گذاری‌های مؤسسات کوچک و متوسط در حال رشد را تأمین مالی کرده و سیستم گردش خون سالم را برای پیکره اقتصاد تضمین نموده است.
4 - مدیریت صحیح (منابع، بحران‌ها و فرصت‌ها)
همان طور که بیان شد، دورة میجی، در واقع دوران ساختن و ایجاد زمینه‌های لازم برای توسعة خود اتکا بود، وضع قوانین و مقررات مناسب، تدوین و عمل به یک برنامه هدایت شده، انجام سرمایه‌گذاری‌های زیربنایی، رفع امتیازات ناعادلانه طبقه سامورایی‌ها و .... جو مناسب توسعه را ایجاد کرد. کار گروهی برای اقتدار کشور به عنوان موتور محرک توسعه، ماشین توسعه را در راهی که دولت میجی همواره کرده بود به سرعت به راه انداخت.
البته فرصت‌ها و تهدیدها در ترکیب با نقاط ضعف و قوت ژاپنی‌ها، آنها را وادار کرد که سیاستهای خاصی را اتخاذ کنند و به اقدامات ویژه‌ای دست بزنند.( برداشت از مقاله ایمان حقیقی، توسعه اقتصادی ژاپن و عوامل کلیدی آن ، به نقل از خبرگزاری فارس)
- نکته دیگر این است که همانگونه که گفته شد امروزه سست شدن پایه های ابرقدرتی آمریکا و به تبع آن الگوهای توسعه نوع آمریکایی به اندازه ای آشکار شده است که نه تنها اندیشمندان و صاحب نظران غیر آمریکایی بلکه حتی خود آمریکایی ها نیز بدان اذعان دارند امروزه اجرای توسعه به سبک آمریکایی و دلسوزی آمریکایی ها برای دیگر کشورها صرفا در حد شعار بوده وآمریکایی ها تنها از شعارهای زیبا و فریبنده در جهت منافع خویش سوء استفاده می کنند . فوکویاما تحلیلگر ژاپنی الاصل ساکن آمریکا در این زمینه چنین می گوید : (دموکراسی اسم رمزی برای مداخله نظامی و تغییر حکومت است ) (فوکویاما ، همان) امروزه بر خلاف آنکه در ظاهر برخی گمان می کنند حتی توسعه به سبک آمریکایی در حد شعار برای کشورهای مختلف جهان تبلیغ می شود اما توسعه تنها در سطح برخی روبنا ها و ظواهر باقی می ماند و گرنه هیچ اراده ای برای رساندن این کشورها به سطح کشوری همچون آمریکا وجود ندارد چرا که این کار با توجه به آنچه در آمریکا رخ داده است به لحاظ امکانات جاری اساسا امکان پذیر نمی باشد . پاول کورتس سردبیر روزنامه و استادفلسفه در دانشگاه ایالتی نیویورک نویسنده کتب و مقالات مختلف در خصوص مسائل اجتماعی و اخلاقی می گوید : (اکنون همه کشورها و از آن جمله کشورهای در حال توسعه می خواهند به یک استاندارد بالاتری از زندگی دست یابند بنابر این اگر سایر کشورهای در حال توسعه به حد مصرف جامعه آمریکا در اول دهه 1970برسند و حتی اگر در این حالت جمعیت جهان ثابت بماند فشار بر منابع جهان عظیم خواهد بود . جمعیت ایالات متحده آمریکا هر چند فقط 5درصد جمعیت جهان است اما تقریبا 40درصد تولیدات خمیر کاغذ ، یک چهارم تولیدات فولاد و موارد کودی ، 36 درصد سوخت فسیلی و ده درصد از تولیدات کشاورزی خارج از سرزمین خود را مصرف می کنند .)(دکتر همایون الهی ، شناخت ماهیت و عملکرد امپریالیسم ، ص158)
- نکته دیگردرپایان بخش اول پاسخ شما این است که اگر چه کشورهای سوسیالیستی همواره به لحاظ شاخصهای اقتصادی در ردیف های پایین تر از کشورهای وابسته به جهان سرمایه داری قرار می گرفتند و در نهایت نیز به فروپاشی رسیدند اما این بدین معنا نیست که تنها کشورهای سوسیالیستی مشکلات توسعه ای داشتند بلکه معنای آن اینست که مدل توسعه کشورهای سوسیالیستی مشکلاتی به مراتب بیشتر از کشورهای وابسته به سرمایه داری آمریکایی داشت و همین مشکل ها به گونه ای دیگر دامن توسعه آمریکایی را هم خواهد گرفت در واقع بحران توسعه غربی ناشی از توسعه نامتوازن و غلط نوع آمریکایی تنها خود را دیرتر از بحران نوع شرقی نشان داده است و نشانه های این بحران امروزه در سراسر دنیا به چشم می خورد به گونه ای که علاوه بر تصریحی که از فوکویاما از نظریه پردازان توسعه نوع غربی ذکر شد اخیرا رئیس جمهور آمریکا نیز در سفر اخیر خود به هندوستان به این مطلب تصریح کرده است که نتیجه آن این است که با فروپاشی قدرت آمریکا وابستگان به این ابرقدرت نیز بیش از خود آمریکا دچار بحران خواهند شد .



بخش دوم درباره علت قطع ارتباط ایران با آمریکا و تاثیر آن بر روند توسعه در ایران :

در این زمینه لازم است بگوییم علت قطع ارتباط ایران با آمریکا صرفا عملکرد خود آمریکاست وگرنه جمهوری اسلامی ایران با هیچ کشوری (غیر از رژیم صهیونیستی که اساسا به عنوان یک کشور به رسمیت نمی شناسد)ذاتا مشکلی برای داشتن ارتباط ندارد . این مشکل نیز به خصلت استکباری و امپریالیستی این کشور در عرصه معادلات جهانی باز می گردد ؛ خصلتی که باعث می شود تا برای خود به عنوان برترین ابرقدرت حق دخالت در امورات تمام کشورهای جهان قائل شود و در این راه مرتکب عظیم ترین جنایتهای تاریخ بشری شود (در این زمینه رک : دولت خودسر ، ویلیام بلوم نشر موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی) . این کشور علاوه بر جنایتهای بی شماری که در سراسر جهان انجام داده است دارای پرونده سیاهی در کشور خود ماست که برخی از آنها اشاره می نماییم :
· طراحی و اجرای کوتای 28مرداد و ساقط کردن دولت کمابیش مردمی مصدق که مهمترین نمود نخستین دخالتهای ایالات متحده در امور داخلی کشور ما به شمار می رود و متجر به تحکیم پایه های استبداد محمد رضا شاه در ایران شد .
· حمایت بی دریغ از جنایتهای شاه در طی 25 سال پس از کودتا و چراغ سبز نشان دادن به شاه برای سرکوب اعتراضات مردم ایران و کشتارهای فجیع مردم ایران به ویژه در ماهها و روزهای منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی به گونه ای که حتی در روزهای منجر به پیروزی انقلاب اسلامی قصد انجام کودتا و قتل عام وسیع مردم و به ویژه رهبران انقلاب اسلامی و در راس آنها امام خمینی را داشتند که این کودتا به لطف خدا در نطفه خفه شد اما اسناد آن از جمله خاطرات ژنرال هایزر با عنوان ماموریت در تهران گواه این مطلب می باشد .
· اهانت به ملت ایران که از جمله نمودهای آن گرفتن حق توحش و نیز فشار بر شاه برای تصویب قوانینی از جمله کاپیتولاسیون و سرکوبی منتقدان آمریکا در ایران از جمله روحانیت می باشد .
· حمایت از شاه پس از خروج از کشور و پناه دادن به سلطنت طلبانی که علاوه بر غارت اموال ملت ایران دستشان به خون این ملت آلوده بود .
· توطئه برای سرنگونی و شکست انقلاب اسلامی از آغازین روزهای پیروزی انقلاب اسلامی که مهمترین جلوه آن طراحی انواع کودتاها و حمایت از گروهکهای تجزیه طلب و ... بود .
· حمایت از گروهکهای تروریستی ، اقدامات تروریستی آنان و پناه دادن به آنان پس از طرد آنان از سوی ملت ایران به گونه ای که به عنوان مثال هنوز مخوفترین گروهک تروریستی یعنی سازمان مجاهدین خلق (منافقین) که با توصیه مسئولین آمریکایی در این کشور گاه با نام های دیگری غیر از نام این سازمان فعالیت می کنند در حوالی ساختمان وزارت خارجه آمریکا دارای دفاتر متعدد بوده و هر از چند گاهی به بهانه های مختلف گردهما یی هایی بر علیه نظام اسلامی بر گزار می کنند که در آن ها معمولا مقامات رسمی ایالات متحده شرکت و حتی به ایراد نطق می پردازند .
· انواع حمایت ها از هر گروهی که به نوعی بانظام جمهوری اسلامی مشکلی داشته باشد ولو اینکه زمانی خود جزء هواداران و منتسبان نظام اسلامی و از جمله دشمنان آمریکا بوده باشد .
· تحریک صدام برای بر پا کردن جنگ تحمیلی علیه ایران که منجر به شهادت نزدیک به نیم میلیون نفر از ملت ایران از جمله بهترین جوانان این ملت شده و باعث بروز خسارتهای جبران ناپذیر فراوانی شد که مهمترین آن اخلال در روند پیشرفت کشور بود .
· حمایت علنی از صدام و به ویژه در اختیار قرار دادن انواع امکانات پیشرفته از جمله انواع سلاحهای کشتار جمعی و حتی ورود مستقیم به جنگ با ایران در ماههای منتهی به پایان جنگ که از جمله مهمترین آنها جنگ نفتکش ها و حمله به جزیره خارک و ... را می توان نام برد و در طی این مدت دست به اقدامات خصمانه دیگری نیز زد که شاید مهمترین آنها حمله نظامی به هواپیمای مسافربری کشورمان باشد که طی آن حدود 300 تن از شهروندان بی گناه کشورمان مظلومانه به شهادت رسیدند .
· سالها تحریم بر علیه ایران که فارغ از موثر بودن یا بی تاثیر بودن آن نشاندهنده نهایت تخاصم یک کشور نسبت به کشور دیگر می باشد .
· بلوکه کردن اموال و دارایی های ایران و برداشت غیر قانونی از آنها به بهانه های مختلف
· حمایت از هر گونه توطئه ای که بر علیه ملت ایران توسط بدخواهان طراحی می شود به ویژه حمایت از فتنه های گوناگونی که درطول تاریخ انقلاب اسلامی ملت از سر گذرانده که آخرین نمونه آن حمایت رسمی و علنی دولتمردان کاخ سفید از فتنه های پس از انتخابات 88 بود که طی آن حتی رئیس جمهور آمریکا شخصا وارد عمل شده و به حمایت از قانون شکنان و آشوبگران پرداخت .
· سنگ اندازی در مسیر توسعه و پیشرفت ایران اسلامی از طریق تحریم بر علیه جمهوری اسلامی ایران و ممنوعیت ورود بسیاری از تجهیزات مورد نیاز در عرصه توسعه تکنولوژیکی و مهمتر از همه سنگ اندازی در راه رسیدن ایران به حقوق خویش در زمینه فناوری هسته ای
· دخالت در امور داخلی کشورمان به ویژه با بهانه قرار دادن مسائلی همچون حقوق بشر و ... با وجود اینکه خود این کشور با داشتن پرونده هایی همچون جنایتهای فراوان بر علیه ملتهای جهان ، پرونده زندان گوانتانامو و ابوغریب و سایر زندانهای مخفی در اروپا ، بدرفتاری و قتل های مکرر رنگین پوستان در این کشور و صدها جنایت دیگر بر علیه بشریت بزرگترین ناقض حقوق بشر می باشد
· و .... .
بنابر این با توجه به اینکه اولا دولت ایالات متحده آمریکا دولتی است جنایتکار که ذره ای در برخورد با کشورهای دیگر دارای حسن نیت نبوده و در راستای رسیدن به منافع خویش از هیچ اقدامی حتی جنایت بر علیه بشریت دریغ نمی کند و در مسیر توسعه این کشورها نیز نه تنها حسن نیت ندارد بلکه با توجه به غارت منابع بسیاری از کشورها و عقب نگه داشتن آنها از کاروان توسعه و اجرای مدل توسعه وابسته ای در برخی دیگر از کشورها بیشترین ضرر را به آنها رسانده است و ثانیا پرونده سیاه آن در قبال ملت ایران که در آن اثری از حسن نیت و در نظر گرفتن منافع ملت ایران به چشم نمی خورد ، و ثالثا مروری بر سابقه روابط گسترده و همه جانبه آمریکا با ایران در زمان پهلوی و خیانت ها و عقب ماندگی هایی که از ناحیه این رابطه بر کشور ما تحمیل شد و همچنین در ابتدای انقلاب و کارشکنی های سفارت آمریکا در ایران ، با صراحت تمام می توان ادعا کرد ارتباط با این کشور ذره ای همراستا با منافع ملی ایران نمی باشد مگر اینکه ماهیت این کشور عوض شده و حسن نیت خویش را نشان دهد که در آن صورت این کشور نیز همچون سایر کشورهای جهان خواهد بود که جمهوری اسلامی ایران با آنان با در نظر گرفتن سه محور اصلی سیاست خارجی یعنی عزت ، حکمت و مصلحت روابط دیپلماتیک برقرار کرده است .

- توسعه در جمهوری اسلامی ایران
کشورما امروزه یکی از کشورهایی است که روزگاری نه چندان دور با سیاساتهای غلطی که در دوران پهلوی برای آن ترسیم شده بود گام در مسیر توسعه وابسته به غرب گذاشته بود که نه تنها باعث توسعه نشد بکه باعث عقب گرد کشورما شد در واقع
یکی از عوامل مهم کمتر توسعه یافتگی ایران ناشی از فساد و بی کفایتی رژیم ستم شاهی پهلوی در ابعاد مختلف و وابستگان آنها می باشد.
فساد وابستگان رژیم، وابستگی به غرب و وجود درآمدهای نفتی منشاء انواع تخریبها در نظام اقتصادی ایران شده که آثار بسیاری از آنها همچنان تداوم یافته است و می‌تواند منشاء آسیبهای برای آینده انقلاب اسلامی ایران گردد.اهم مواردی که با بحث این مقاله مرتبط است عبارت است از: الف) انتخاب غلط استراتژی توسعه برای ایران منظور از استراتژی توسعه، انتخاب و تدوین اصول کلی حرکت برای ایجاد تحولات در ساختارها، نهادها و اجرای طرحهای بزرگ اقتصادی و اجتماعی به منظور تسریع در پیشرفت و سازندگی کشور است. اگر در روند سازندگی کشورهایی که طی دو و سه دهه اخیر خود را از مرز یک کشور عقب افتاده به کشورهای توسعه یافته رسانده‌اند مطالعه‌ای صورت گیرد، الگویی از استراتژی آنها استخراج می‌گردد که کم و بیش مراحل زیر را در بردارد: 1.اصلاحات وسیع همراه با اولویت دادن در تخصیص منابع به نظامهای آموزشی و تربیتی‌خود، که از رهگذر آن تحولات زیر را در نسل جدید خویش ایجاد کرده‌اند: ریشه کنی بی سوادی و افزایش معلومات عمومی جامعه، گسترش علم، پژوهش و تحقیق، خلاقیت و نو آوری، ایجاد همبستگی شدید ذهنی بین نسل جوان و منافع ملی کشور، ایجاد آمادگی برای کار و تلاش بیشتر همراه با کاهش توقع و انتظار، ایجاد آمادگی برای قانون پذیری، نظم پذیری، مشارکت جمعی در سازندگی کشور، ایجاد نگرش و رفتار اقتصادی مناسب برای توسعه، با کاهش مصرف و آمادگی ذهنی برای پس انداز و سرمایه گذاری برای ساختن آینده، 2.تلاش سازمان یافته برای دستیابی به علم و تکنولوژی جدید و بومی سازی آن در چارچوب نیازهای جامعه خودی، 3.حرکت در چارچوب برنامه‌ای منظم برای آماده سازی زیر ساختها و زیر بناهای اقتصادی، 4.قدرتمند ساختن دولت برای بازسازی بخش خصوصی فعال در فعالیتهای اقتصادی در چارچوب مصالح ملی. در ارزیابی عمومی از اقدامات این کشورها مشاهده می‌گردد که اولویتها و توجهات، عمدتا متوجه بهبود نقش انسانها در توسعه است و لذا شروع اصلاحات با نهادهای آموزشی و فرهنگی است و به موازات آن، نهادها و ساختارهای اجرایی را اصلاح کرده‌اند و به طور طبیعی از حاصل کیفیت بخشیدن به توانمندی انسانها و اصلاح ساختارها و نهادهای اجتماعی زمینه برای تداوم توسعه اقتصادی فراهم شده و امکان کسب مالیات برای ساخت زیر بناهای جدید فراهم گردیده است. اما آنچه در طول حیات رژیم گذشته در ایران اتفاق افتاد، حرکتی از انتها بود.بدین معنا که منابع درآمدی نفت این فرصت را فراهم ساخت که از طریق دلارهای نفتی اولویت اقدامات توسعه‌ای رژیم گذشته از طریق ساخت فیزیکی جامعه شروع شود، بدون آنکه توجه کافی به کار آمد سازی انسانها از طریق نظامهای آموزشی و فرهنگی بشود و تلاش سازمان یافته و پیگیری برای اصلاحات نهادی در ساختارهای مختلف اجرایی صورت پذیرد. این اتفاق از آنجا حادث می‌گردد که معمولا مسئولان حکومتی کشورهای جهان سوم ابتدا باظاهر کشورهای پیشرفته آشنا می‌شوند و اگر منابع درآمدی برون زایی مثل نفت، الماس و غیره داشته باشند، امکان این را می‌یابند که با اجرای طرحهای عمدتا فیزیکی و به اصطلاح چشم پرکن، ظاهر جامعه را تغییر دهند و احساس کاذب پیشرفت ر





مسئله مرتبط یافت نشد
1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین