روحانی سپاه شهرمان میگوید: (در زمینه عقیدتی، سیاسی و ولایتمداری ما باید مانند اویس قرنی تربیت کنیم نه مانند خواجه ربیع). خواهشمندم تحلیل خود را درباره این جمله بطور کامل و جامع و مفصل بیان بفرمایید. با سلام و تحیت وقدردانی از مکاتبه ی شما با این مرکز برای تحلیل جمله ی فوق لازم است ابتدا نگاهی به سیره ی فردی و اجتماعی دو شخصیت فوق الذکر داشته باشیم: خواجه ربیع : وی از اصحاب امام علی علیه السلام بوده است. برخی وی را از زهاد و عابدان بسیار برجسته معرفی نموده اند که در ادامه توضیحاتی دراین باره خواهیم داد.اما دو نکته ی منفی در کارنامه ی زندگی و عملکرد سیاسی – اجتماعی وی به چشم میخورد. یک. شک در جهاد با معاویه در جنگ صفین وی که در این جنگ از اصحاب امیرالمومنین علیه السلام بود، بعد از فتنه هایی که توسط معاویه و عمروعاص القا گردیده بود، به خدمت امام علی علیه السلام آمده و تشکیک خود را اظهار و درخواست معاف بودن از ادامه ی جهاد با معاویه را نمود.( وقعة الصفین، ص 115) وی ازجمله افرادی بود که در هنگام جنگ صفین، امیرالمومنین علی علیه السلام را تنها گذاشته و برای اینکه به زعم خود درگیر جنگ نشده و از صحنه کاملا دور شود، به ایران نقل مکان می کند، در معجم رجال الحدیث آمده است که او علی (ع) را رها کرد و در جنگ با معاویه شک کرد و ما نمی توانیم حکم کنیم به این که او از تقواپیشه ها بود (معجم رجال الحدیث، ج 7، ص 169. ) در اعیان الشیعه آمده است که خواجه ربیع فهم و درک درست نداشت و در ولای علی(ع) مقامی نداشت و به خاطر همین در حقانیت جنگ علی(ع) با معاویه به شک افتاد. بنابراین این که می گویند او تقواپیشه بود، تقوای او مثل تقوای خوارج بود (اعیان الشیعه، ج 6، ص 453 به بعد) به این کلام رهبری معظم انقلاب دام ظله العالی که در فتنه ی 88 ایراد گردیده و ناظر به جریان فوق الذکر می باشد توجه فرمایید : ( این را هم عرض بکنیم؛ بعضیها در فضای فتنه، این جملهی (کن فی الفتنة کابن اللّبون لا ظهر فیرکب و لا ضرع فیحلب)1 را بد میفهمند و خیال میکنند معنایش این است که وقتی فتنه شد و اوضاع مشتبه شد، بکش کنار! اصلًا در این جمله این نیست که: (بکش کنار). این معنایش این است که بههیچوجه فتنهگر نتواند از تو استفاده کند؛ از هیچ راه. (لا ظهر فیرکب و لا ضرع فیحلب)؛ نه بتواند سوار بشود، نه بتواند تو را بدوشد؛ مراقب باید بود ... در جنگ صفین ما از آن طرف عمار را داریم که جناب عمار یاسر دائم- آثار صفین را نگاه کنید- مشغول سخنرانی است؛ این طرف لشکر، آن طرف لشکر، با گروههای مختلف؛ چون آنجا واقعاً فتنه بود دیگر؛ دو گروه مسلمان در مقابل هم قرار گرفتند؛ فتنهی عظیمی بود؛ یک عدهای مشتبه بودند. عمار دائم مشغول روشنگری بود؛ این طرف میرفت، آن طرف میرفت، برای گروههای مختلف سخنرانی میکرد- که اینها ضبط شده و همه در تاریخ هست- از آن طرف هم آن عدهای که (نَفرٌ مِن أصحَابِ عَبدِاللهِ بنِ مَسعودٍ) هستند، در روایت دارد که آمدند خدمت حضرت و گفتند: (یا امیر المؤمنین- یعنی قبول هم داشتند که امیر المؤمنین است- انّا قَد شَکَکنَا فی هذا القِتال)2؛ ما شک کردیم. ما را به مرزها بفرست که در این قتال داخل نباشیم! خوب، این کنار کشیدن، خودش همان (ضَرع)ی است که یُحلَب؛ همان (ظَهر)ی است که یُرکَب! گاهی سکوت کردن، کنار کشیدن، حرف نزدن، خودش کمک به فتنه است. در فتنه همه بایستی روشنگری کنند؛ همه بایستی بصیرت داشته باشند.) دو. کوتاهی در حمایت و همراهی اباعبدالله (علیه السلام) در قیام کربلا بسیاری از علمای بزرگ به تمرد و کوتاهی خواجه ربیع در حق امام حسین علیه السلام در جریان عاشورا اشاره کرده اند چنانچه میرزا عبدالله افندی در ریاض العلماء و شیخ عباس قمی در سفینه البحار و سید محسن امین در اعیان الشیعه و ... به این مطلب اشاره کرده اند.( ریاض العلماء، ج 2، ص 286 به بعد) این اقدام خواجه ربیع به همینجا ختم نشده است، چنانچه نقل شده که وی در هنگام شنیدن خبر شهادت امام حسین علیه السلام تنها کلمه استرجاع (انا لله و انا الیه راجعون) را به زبان آورد و از این که یزید و عاملان او را به سبب قتل امام حسین، مورد طعن و ملامت قرار دهد، خودداری کرد و به اصطلاح، درباره امور دنیوی سخن نگفت. شاید بر همین اساس باشد که برخی از صاحبان اندیشه مانند آیت الله خویی و شوشتری و شهید مطهری وی را فردی دانستهاند که از عبادتهای بسیار خود تنها به ظاهر آن توجه کرده و از عمق و حقیقت بندگی محروم بودهاست. البته در مورد خواجه ربیع نظرات مثبتی نیز وجود دارد که قائلند وی یکی از زهاد هشتگانه زمان خود بوده است(چنانچه علامه حلی، محقق اردبیلی، میرزا محمد استرآبادی و مامقانی به نقل از مرحوم کشی در رجالش وی را از زهاد زمان خود معرفی کرده اند) اما این مطلب را که وی از همراهی امیرالمومنین و امام حسین علیهما السلام تمرد کرد را هیچ کس رد نکرده و همانطور که مرحوم سید محسن امین هم در اعیان الشیعه ذکر می کند به نظر می رسد این زهد و تقوای وی شبیه زهد خوارج بوده است. اویس قرنی : وی از جمله ی افرادی بوده است که علی رغم ندیدن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به وی ایمان آورد. و سال ها بعد نیز در رکاب امیرالمومنین علیه السلام در جنگ صفین به شهادت رسید. ولایت پذیری و داشتن بصیرت در شناخت امام زمان و جنگاوری در رکاب وی علی رغم وجود موج شدید فتنه را می توان در ویژگی های این شخصیت بزرگ دانست. به برخی از روایاتی که درباره ی وی وارد شده است توجه فرمایید : الف) در جنگ صفین علی (ع) گفت: از کوفه یک هزار مرد خواهد آمد که با من بیعت مرگ خواهند کرد. ابن عباس می گوید: من می ترسیدم که این پیشگویی علی (ع) درست تحقق نیابد. من هر کس که از کوفه می آمد و با علی (ع) برای مرگ در راه آن حضرت بیعت می کرد می شمردم. عدد آنان که از کوفه آمدند و بیعت کردند به 999 تن رسید و دیگر کسی نیامد و من در دلم بسیار ناراحت شدم. در این فکرها بودم که ناگهان دیدم مردی از کوفه نزد علی (ع) آمد و گفت: یا علی دستت را بیاور تا بیعت کنم. علی (ع) فرمود: برای چه بیعت می کنی؟ آن مرد گفت: بیعت می کنم که گوش به فرمان تو باشم، از تو اطاعت کنم و زیر پرچم تو با دشمنانت بجنگم، کشته شوم و یا خداوند تو را پیروز بگرداند. علی (ع) پرسید: تو کیستی؟ آن مرد گفت: اویس هستم. امام فرمود: تو اویس قرنی هستی؟ آن مرد گفت: بله. علی (ع) گفت: الله اکبر، حبیبم رسول خدا (ص) به من خبر داده بود که من مردی از امت آن حضرت را ملاقات می کنم که به او اویس قرنی گفته می شود و او از حزب خدا و رسول خداست و در راه خدا به شهادت می رسد و او می تواند قبایلی مانند ربیعه و مضر را شفاعت کند(1) ب) رسول خدا (ص) فرمود: بوهای بهشتی از سوی قرن می وزد. ای اویس قرنی چقدر مشتاق توام. بدانید هر کس اویس قرنی را دید سلام مرا به او برساند. گفتند ای پیامبر خدا اویس قرنی کیست؟ فرمود: او کسی است که اگر از میان شما غایب شود سراغش را نمی گیرید و اگر ظاهر شود به او اهمیت نمی دهید ولی او کسی است که با شفاعتش قبایلی مانند ربیعه و مضر به بهشت می روند. او در حالی که مرا نمی بیند، به من ایمان می آورد و در رکاب جانشینم علی بن ابی طالب در صفین به شهادت می رسد(2) شیخ عباس در منتهی الامال (ج 1، ص 367، چاپ هجرت) آورده است: گویند اویس شتربانی می کرد و خرج مادر را می داد. روزی از مادر اجازه خواست که به مدینه برود و پیامبر را ببیند. مادرش نیم روز اجازه داد. اویس به مدینه آمد، به خانه پیامبر رفت ولی پیامبر در خانه نبود. وقت تمام شد و پیامبر را ندیده برگشت. وقتی که پیامبر به خانه آمد گفت: این نور چه کسی است که در این خانه می بینم؟ گفتند: شتربانی به نام اویس برای دیدن تو به خانه آمد و برگشت. پیامبر فرمود: او این نور را به ما هدیه داده است. شیخ عباس قمی اضافه می کند: گویند که اویس قرنی بعضی شب ها را شب رکوع می نامید و آن شب را تا صبح در رکوع می ماند و بعضی شب ها را شب سجود می گفت و تا صبح در حال سجده می ماند. به او گفتند: ای اویس این چه زحمتی است که می کشی؟ گفت: کاش از ازل تا ابد یک شب بود و من آن یک شب را با سجده به پایان می بردم. اویس قرنی یکی از زاهدان چهارگانه ای است که در خدمت حضرت علی (ع) بود و در رکاب آن حضرت جنگید و به شهادت رسید. اویس، مدتی در کوفه ساکن شد و او را سید التابعین می گفتند. اویس در اصل از قبیله مذحج از تیره قرن است. قبیله مذحج از قبایل معروف یمن است. 1.بحار، ج 42، ص 147، ح 7، به نقل از ارشاد و خرائح 2.همان، ص 155، ح 22 به نظر می رسد با توجه به توضیحات اجمالی فوق در سیره و شخصیت این دو نفر، معنای سخن روحانی مذکور در پرسش روشن گردیده باشد. خواجه ربیع علی رغم اینکه از صحابی بزرگ به شمار می آمد و زاهد برجسته ای نیز بوده است اما با این وجود و به خاطر بی بهره بودن از بصیرت در شناخت حق و باطل، در رکاب امیر مومنان در وجوب جهاد با معاویه شک نمود و بدتر از آن از همراهی اباعبدالله الحسین علیه السلام در ماجرای عاشورا استنکاف نمود ولی اویس قرنی با اینکه محضر پیامبر (ص) را درک نکرده بود ولی با این حال ، از چنان بصیرتی برخوردار بود که در ماجرای صفین خود را به محضر امام علی علیه السلام رسانده و در رکاب آن حضرت و در جنگ با معاویه به شهادت رسید. و با توجه به توصیفاتی که پیرامون وی از پیامبر وارد گردیده بود، حضور وی در جبهه ی امام علی و شهادت وی توسط اهل شام، خود به عنوان شاخصی برای تشخیص حق و باطل مطرح گردید. و بدیهی است که در نظام اسلامی ، نیاز فراوان به شخصیت های با بصیرتی مانند عمار یاسر و اویس قرنی احساس می شود و به همان اندازه که وجود چنین شخصیت هایی برای نظام اسلامی مفید است، وجود شخصیت هایی مانند خواجه ربیع برای نظام اسلامی مضر محسوب می گردد. در پایان مجددا از مکاتبه ی شما با این مرکز قدردانی می کنیم. منتظر سوالات بعدی شما هستیم.
روحانی سپاه شهرمان میگوید: (در زمینه عقیدتی، سیاسی و ولایتمداری ما باید مانند اویس قرنی تربیت کنیم نه مانند خواجه ربیع). خواهشمندم تحلیل خود را درباره این جمله بطور کامل و جامع و مفصل بیان بفرمایید.
روحانی سپاه شهرمان میگوید: (در زمینه عقیدتی، سیاسی و ولایتمداری ما باید مانند اویس قرنی تربیت کنیم نه مانند خواجه ربیع). خواهشمندم تحلیل خود را درباره این جمله بطور کامل و جامع و مفصل بیان بفرمایید.
با سلام و تحیت وقدردانی از مکاتبه ی شما با این مرکز برای تحلیل جمله ی فوق لازم است ابتدا نگاهی به سیره ی فردی و اجتماعی دو شخصیت فوق الذکر داشته باشیم: خواجه ربیع : وی از اصحاب امام علی علیه السلام بوده است. برخی وی را از زهاد و عابدان بسیار برجسته معرفی نموده اند که در ادامه توضیحاتی دراین باره خواهیم داد.اما دو نکته ی منفی در کارنامه ی زندگی و عملکرد سیاسی – اجتماعی وی به چشم میخورد. یک. شک در جهاد با معاویه در جنگ صفین وی که در این جنگ از اصحاب امیرالمومنین علیه السلام بود، بعد از فتنه هایی که توسط معاویه و عمروعاص القا گردیده بود، به خدمت امام علی علیه السلام آمده و تشکیک خود را اظهار و درخواست معاف بودن از ادامه ی جهاد با معاویه را نمود.( وقعة الصفین، ص 115) وی ازجمله افرادی بود که در هنگام جنگ صفین، امیرالمومنین علی علیه السلام را تنها گذاشته و برای اینکه به زعم خود درگیر جنگ نشده و از صحنه کاملا دور شود، به ایران نقل مکان می کند، در معجم رجال الحدیث آمده است که او علی (ع) را رها کرد و در جنگ با معاویه شک کرد و ما نمی توانیم حکم کنیم به این که او از تقواپیشه ها بود (معجم رجال الحدیث، ج 7، ص 169. ) در اعیان الشیعه آمده است که خواجه ربیع فهم و درک درست نداشت و در ولای علی(ع) مقامی نداشت و به خاطر همین در حقانیت جنگ علی(ع) با معاویه به شک افتاد. بنابراین این که می گویند او تقواپیشه بود، تقوای او مثل تقوای خوارج بود (اعیان الشیعه، ج 6، ص 453 به بعد) به این کلام رهبری معظم انقلاب دام ظله العالی که در فتنه ی 88 ایراد گردیده و ناظر به جریان فوق الذکر می باشد توجه فرمایید : ( این را هم عرض بکنیم؛ بعضیها در فضای فتنه، این جملهی (کن فی الفتنة کابن اللّبون لا ظهر فیرکب و لا ضرع فیحلب)1 را بد میفهمند و خیال میکنند معنایش این است که وقتی فتنه شد و اوضاع مشتبه شد، بکش کنار! اصلًا در این جمله این نیست که: (بکش کنار). این معنایش این است که بههیچوجه فتنهگر نتواند از تو استفاده کند؛ از هیچ راه. (لا ظهر فیرکب و لا ضرع فیحلب)؛ نه بتواند سوار بشود، نه بتواند تو را بدوشد؛ مراقب باید بود ... در جنگ صفین ما از آن طرف عمار را داریم که جناب عمار یاسر دائم- آثار صفین را نگاه کنید- مشغول سخنرانی است؛ این طرف لشکر، آن طرف لشکر، با گروههای مختلف؛ چون آنجا واقعاً فتنه بود دیگر؛ دو گروه مسلمان در مقابل هم قرار گرفتند؛ فتنهی عظیمی بود؛ یک عدهای مشتبه بودند. عمار دائم مشغول روشنگری بود؛ این طرف میرفت، آن طرف میرفت، برای گروههای مختلف سخنرانی میکرد- که اینها ضبط شده و همه در تاریخ هست- از آن طرف هم آن عدهای که (نَفرٌ مِن أصحَابِ عَبدِاللهِ بنِ مَسعودٍ) هستند، در روایت دارد که آمدند خدمت حضرت و گفتند: (یا امیر المؤمنین- یعنی قبول هم داشتند که امیر المؤمنین است- انّا قَد شَکَکنَا فی هذا القِتال)2؛ ما شک کردیم. ما را به مرزها بفرست که در این قتال داخل نباشیم! خوب، این کنار کشیدن، خودش همان (ضَرع)ی است که یُحلَب؛ همان (ظَهر)ی است که یُرکَب! گاهی سکوت کردن، کنار کشیدن، حرف نزدن، خودش کمک به فتنه است. در فتنه همه بایستی روشنگری کنند؛ همه بایستی بصیرت داشته باشند.) دو. کوتاهی در حمایت و همراهی اباعبدالله (علیه السلام) در قیام کربلا بسیاری از علمای بزرگ به تمرد و کوتاهی خواجه ربیع در حق امام حسین علیه السلام در جریان عاشورا اشاره کرده اند چنانچه میرزا عبدالله افندی در ریاض العلماء و شیخ عباس قمی در سفینه البحار و سید محسن امین در اعیان الشیعه و ... به این مطلب اشاره کرده اند.( ریاض العلماء، ج 2، ص 286 به بعد) این اقدام خواجه ربیع به همینجا ختم نشده است، چنانچه نقل شده که وی در هنگام شنیدن خبر شهادت امام حسین علیه السلام تنها کلمه استرجاع (انا لله و انا الیه راجعون) را به زبان آورد و از این که یزید و عاملان او را به سبب قتل امام حسین، مورد طعن و ملامت قرار دهد، خودداری کرد و به اصطلاح، درباره امور دنیوی سخن نگفت. شاید بر همین اساس باشد که برخی از صاحبان اندیشه مانند آیت الله خویی و شوشتری و شهید مطهری وی را فردی دانستهاند که از عبادتهای بسیار خود تنها به ظاهر آن توجه کرده و از عمق و حقیقت بندگی محروم بودهاست. البته در مورد خواجه ربیع نظرات مثبتی نیز وجود دارد که قائلند وی یکی از زهاد هشتگانه زمان خود بوده است(چنانچه علامه حلی، محقق اردبیلی، میرزا محمد استرآبادی و مامقانی به نقل از مرحوم کشی در رجالش وی را از زهاد زمان خود معرفی کرده اند) اما این مطلب را که وی از همراهی امیرالمومنین و امام حسین علیهما السلام تمرد کرد را هیچ کس رد نکرده و همانطور که مرحوم سید محسن امین هم در اعیان الشیعه ذکر می کند به نظر می رسد این زهد و تقوای وی شبیه زهد خوارج بوده است. اویس قرنی : وی از جمله ی افرادی بوده است که علی رغم ندیدن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به وی ایمان آورد. و سال ها بعد نیز در رکاب امیرالمومنین علیه السلام در جنگ صفین به شهادت رسید. ولایت پذیری و داشتن بصیرت در شناخت امام زمان و جنگاوری در رکاب وی علی رغم وجود موج شدید فتنه را می توان در ویژگی های این شخصیت بزرگ دانست. به برخی از روایاتی که درباره ی وی وارد شده است توجه فرمایید : الف) در جنگ صفین علی (ع) گفت: از کوفه یک هزار مرد خواهد آمد که با من بیعت مرگ خواهند کرد. ابن عباس می گوید: من می ترسیدم که این پیشگویی علی (ع) درست تحقق نیابد. من هر کس که از کوفه می آمد و با علی (ع) برای مرگ در راه آن حضرت بیعت می کرد می شمردم. عدد آنان که از کوفه آمدند و بیعت کردند به 999 تن رسید و دیگر کسی نیامد و من در دلم بسیار ناراحت شدم. در این فکرها بودم که ناگهان دیدم مردی از کوفه نزد علی (ع) آمد و گفت: یا علی دستت را بیاور تا بیعت کنم. علی (ع) فرمود: برای چه بیعت می کنی؟ آن مرد گفت: بیعت می کنم که گوش به فرمان تو باشم، از تو اطاعت کنم و زیر پرچم تو با دشمنانت بجنگم، کشته شوم و یا خداوند تو را پیروز بگرداند. علی (ع) پرسید: تو کیستی؟ آن مرد گفت: اویس هستم. امام فرمود: تو اویس قرنی هستی؟ آن مرد گفت: بله. علی (ع) گفت: الله اکبر، حبیبم رسول خدا (ص) به من خبر داده بود که من مردی از امت آن حضرت را ملاقات می کنم که به او اویس قرنی گفته می شود و او از حزب خدا و رسول خداست و در راه خدا به شهادت می رسد و او می تواند قبایلی مانند ربیعه و مضر را شفاعت کند(1) ب) رسول خدا (ص) فرمود: بوهای بهشتی از سوی قرن می وزد. ای اویس قرنی چقدر مشتاق توام. بدانید هر کس اویس قرنی را دید سلام مرا به او برساند. گفتند ای پیامبر خدا اویس قرنی کیست؟ فرمود: او کسی است که اگر از میان شما غایب شود سراغش را نمی گیرید و اگر ظاهر شود به او اهمیت نمی دهید ولی او کسی است که با شفاعتش قبایلی مانند ربیعه و مضر به بهشت می روند. او در حالی که مرا نمی بیند، به من ایمان می آورد و در رکاب جانشینم علی بن ابی طالب در صفین به شهادت می رسد(2) شیخ عباس در منتهی الامال (ج 1، ص 367، چاپ هجرت) آورده است: گویند اویس شتربانی می کرد و خرج مادر را می داد. روزی از مادر اجازه خواست که به مدینه برود و پیامبر را ببیند. مادرش نیم روز اجازه داد. اویس به مدینه آمد، به خانه پیامبر رفت ولی پیامبر در خانه نبود. وقت تمام شد و پیامبر را ندیده برگشت. وقتی که پیامبر به خانه آمد گفت: این نور چه کسی است که در این خانه می بینم؟ گفتند: شتربانی به نام اویس برای دیدن تو به خانه آمد و برگشت. پیامبر فرمود: او این نور را به ما هدیه داده است. شیخ عباس قمی اضافه می کند: گویند که اویس قرنی بعضی شب ها را شب رکوع می نامید و آن شب را تا صبح در رکوع می ماند و بعضی شب ها را شب سجود می گفت و تا صبح در حال سجده می ماند. به او گفتند: ای اویس این چه زحمتی است که می کشی؟ گفت: کاش از ازل تا ابد یک شب بود و من آن یک شب را با سجده به پایان می بردم. اویس قرنی یکی از زاهدان چهارگانه ای است که در خدمت حضرت علی (ع) بود و در رکاب آن حضرت جنگید و به شهادت رسید. اویس، مدتی در کوفه ساکن شد و او را سید التابعین می گفتند. اویس در اصل از قبیله مذحج از تیره قرن است. قبیله مذحج از قبایل معروف یمن است. 1.بحار، ج 42، ص 147، ح 7، به نقل از ارشاد و خرائح 2.همان، ص 155، ح 22 به نظر می رسد با توجه به توضیحات اجمالی فوق در سیره و شخصیت این دو نفر، معنای سخن روحانی مذکور در پرسش روشن گردیده باشد. خواجه ربیع علی رغم اینکه از صحابی بزرگ به شمار می آمد و زاهد برجسته ای نیز بوده است اما با این وجود و به خاطر بی بهره بودن از بصیرت در شناخت حق و باطل، در رکاب امیر مومنان در وجوب جهاد با معاویه شک نمود و بدتر از آن از همراهی اباعبدالله الحسین علیه السلام در ماجرای عاشورا استنکاف نمود ولی اویس قرنی با اینکه محضر پیامبر (ص) را درک نکرده بود ولی با این حال ، از چنان بصیرتی برخوردار بود که در ماجرای صفین خود را به محضر امام علی علیه السلام رسانده و در رکاب آن حضرت و در جنگ با معاویه به شهادت رسید. و با توجه به توصیفاتی که پیرامون وی از پیامبر وارد گردیده بود، حضور وی در جبهه ی امام علی و شهادت وی توسط اهل شام، خود به عنوان شاخصی برای تشخیص حق و باطل مطرح گردید. و بدیهی است که در نظام اسلامی ، نیاز فراوان به شخصیت های با بصیرتی مانند عمار یاسر و اویس قرنی احساس می شود و به همان اندازه که وجود چنین شخصیت هایی برای نظام اسلامی مفید است، وجود شخصیت هایی مانند خواجه ربیع برای نظام اسلامی مضر محسوب می گردد. در پایان مجددا از مکاتبه ی شما با این مرکز قدردانی می کنیم. منتظر سوالات بعدی شما هستیم.