مرتاضان چه کار کرده اند که گاهی با یک نگاه متمرکز، موجود زنده ای را از تحرک باز می دارند؟ چطور می-شود که بعضی از گذشته خبر می دهند؟ جنیان را چگونه می شود به خدمت گرفت؟ و مهمتر از همه آیا این کارها کرامت به حساب می¬آیند؟ فرق این کارها با مکاشفه چیست؟ و در یک کلام کارهای خارق¬العاده چه پیامی دارند؟
مرتاضان چه کار کرده اند که گاهی با یک نگاه متمرکز، موجود زنده ای را از تحرک باز می دارند؟ چطور می-شود که بعضی از گذشته خبر می دهند؟ جنیان را چگونه می شود به خدمت گرفت؟ و مهمتر از همه آیا این کارها کرامت به حساب می¬آیند؟ فرق این کارها با مکاشفه چیست؟ و در یک کلام کارهای خارق¬العاده چه پیامی دارند؟ ابتدا باید گفت که مکاشفه با کرامت تفاوت دارد. مکاشفه(همان خلسه است) حالتی است که در بیداری یا بین خواب و بیداری اتفاق می افتد. در این حالت انسان می تواند چیزهایی را که دیگران نمی بینند مشاهده کند. اما منظور از کرامت این است که انسان به اذن الهی بتواند کارهای خارق العاده انجام دهد مثلاً در عالم طبیعت یا در دیگر انسان ها تصرف کند. پس در کرامت، انجام کار خارق العاده باید مستند به اذن الهی باشد در غیر این صورت به آن کار خارق العاده، کرامت گفته نمی شود. مراتب بالای کرامت که به وسیله پیامبران و ائمه برای اثبات نبوت و امامت انجام می پذیرد معجزه نام دارد. نتیجه این که آنچه از جانب بندگان صالح خداوند بدون ادعای خاصی به صورت کارهای غیر عادی جریان پیدا می کند کرامت است نه معجزه. اولین پرسش که در این بحث خود را می نمایاند این است که آیا مکاشفه و کرامت اتفاق می افتد؟ و آیا وجود آن واقعیت دارد؟ پرسش دوم این است که اگر مکاشفه و کرامت حقیقت دارد پیام آن در مورد انجام دهنده چیست؟ جواب پرسش اول این است که به گواهی بزرگان معرفت، این حالات واقعیت دارد و به کرات اتفاق افتاده است. اما در جواب پرسش دوم، مطلبی بسیار اساسی و راه گشا ذکر می شود و آن این نکته است که- از مدعیان دروغین که بگذریم اعمالی مثل ارتباط با ارواح ، تسخیر و ارتباط با جن، تله پاتی، طی الارض هیچکدام به خودی خود دلیل بر حقانیت فاعل آن نیست. به عبارتی در صورتی که این امور توسط کسی انجام یابد او نه به قطب و مرشد تبدیل می شود و نه صحبت¬های او و ادعاهایش برای دیگران وظیفه شرعی و اخلاقی ایجاد می¬کند. اولیاء دین می¬گویند: انسان می تواند با انجام کارهای مشکل و ریاضت های سخت، قدرت های غیرعادی روح و نفس خود را بازیابد و اصولاً خداوند متعال این قدرت¬ها را به نفس انسانی عطا کرده است و توانایی انجام این امور از خواص نفس انسانی است و ارتباطی مستقیم با ایمان و تقوای افراد ندارد، تا جائی که گفته اند لازمه ارتباط با اجنه کافر، توهین کردن شخص احضار کننده به دین حق است. به همین جهت ارباب معرفت مکاشفه را به دو نوع رحمانی و شیطانی تقسیم کرده اند. یعنی عامل مکاشفه ممکن است فرشته باشد و ممکن است شیطان. ملاک تشخیص این دو از همدیگر را تعالیم قرآن و سنت معصومین ذکر نموده اند. یعنی هرچه درمکاشفه بدست آید اگر با مضامین و دستورات قرآن و روایات معصومین همخوانی دارد"مکاشفه ربانی"است در غیر این صورت دست شیطان صحنه گردان نمایش بوده است. بنابراین حتی اگر ثابت شود مکاشفه رحمانی بوده است نه فقط سخنان او در حق دیگران حجت نیست بلکه دلیل بر این که صاحبش مربی کامل شده هم نمی باشد. پرداختن به پرسشی دیگر در اینجا لازم است؛ که فرق عارفان حقیقی با صاحبان اعمال غیر عادی (مثل مرتاضان) چیست؟ پاسخ را در قالب تمثیلی چنین گفته اند (اگر کسی در کویری بی آب، برای یافتن آب به حفر زمین بپردازد و بعد از تلاش پی گیر، به چند سکه طلا دست یابد هرچند طلا ذی قیمت است، اما او نباید فراموش کند به دنبال آب و این منبع حیات بوده است و در این بیابان چند سکه طلا، مشکل تشنگی او را بر طرف نمی کند. او موقتاً خوشحال می شود اما اگر دست از ادامه کار بکشد در واقع دنبال آب نبوده است و ممکن است از تشنگی هلاک شود، اما اگر حفر را ادامه دهد هم به آب می رسد و هم طلا را دارد. بزرگان دین فرموده اند: دست یافتن به این قدرت ها برای اولیاء دین (نقل و نبات) راه است که خداوند به دوستانش عطا می کند و آن هم در مواردی که مصلحتی بر اعطاء این قدرت وجود داشته باشد. دست یافتن به این قدرت ها، فطرت تشنه بشر را سیراب نمی کند و این فطرت باید به اصل خود برگردد. فراتر از آب، سراب است که اثر حقیقی ندارد. آنچه هدف سالک حقیقی است (تحصیل روح تعبد و رسیدن به مقام زلال بندگی ) است نه رسیدن به قدرت¬های ویژه. راه رسیدن به بندگی حقیقی خداوند، (شریعت) است. به عبارت دقیق¬تر (شریعت، طریقتِ حقیقت است) و (قرآن و عرفان و برهان) همه یک حقیقتند. ابن عربی می گوید: (هر که از شریعت فاصله بگیرد، اگر تا آسمان هفتم بالا رفته باشد به چیزی از حقیقت دست نخواهد یافت!... چرا که حقیقت عین شریعت است. شریعت مانند جسم و روح است که جسمش احکام است و روحش حقیقت). (فصوص ج1 35) علامه طباطبایی در این باره فرموده اند: (اینکه از بعضی شنیده شده است که می¬گویند سالک پس از وصول به مقامات عالیه و وصول به فیوضات ربانیه، تکلیف از او ساقط می¬گردد، سخنی است کذب و افترایی است بس عظیم؛ زیرا رسول اکرم (ص) با این که اشرف موجودات و اکمل خلایق بودند، با این حال تا آخرین درجات حیات تابع و ملازم احکام الهیه بودند. بنابراین سقوط تکلیف به این معنی دروغ و بهتان است.) به ابو سعید ابی الخیر گفته شد: فلان کس بر روی آب راه می رود. پاسخ گفت: (سهل است، (قورباغه) نیز روی آب راه می رود. گفتند: (فلان کس در هوا می پرد) جواب داد: (مگس نیز بر هوا می پرد). گفتند: )فلان کس در یک لحظه از شهری به شهری می¬رود). جواب داد: (شیطان نیز در یک نفس از مشرق به مغرب می رود. این چیزها قیمتی ندارند. مرد آن است که میان مردم زندگی کند و با آن¬ها رفت و آمد و داد و ستد کند؛ زن بگیرد و با دیگران معاشرت داشته باشد و یک لحظه از خدای خود غافل نباشد). (نفحات الانس، عبدالرحمن جامی، ص 305) آخر سخن این که قدرت های غیر عادی به خودی خود نه نشان عرفان است و نه ضد عرفان تلقی می شود. نقل شده در زمان امام صادق(ع) شخصی مدعی بود که قادر است از اشیایی که دیگران پنهان کرده اند خبر دهد. مردم به عنوان سرگرمی و تفریح از راه های مختلف وی را امتحان کردند. آن فرد بر خلاف انتظار حاضرین به خوبی از پس امتحانات برآمد، تا اینکه امام صادق(ع) سر رسید، اوضاع را جویا شد، جریان را شرح دادند. حضرت دست خود را مشت کردند و از او پرسید؛ در دست من چه چیزی است؟ او بعد از لحظاتی تامل و فکر، با حالت تحیر و تعجب به امام خیره شد. امام پرسید چرا جواب نمی دهی؟ گفت جواب را می دانم ولی در تعجبم شما از کجا آن را آورده اید. آن شخص ادامه داد: در تمام کره زمین همه چیز مسیر طبیعی خود را می گذراند فقط در یک جزیره مرغی دو تا تخم گذاشته که یکی از آنها مفقود شده و آنچه در دست توست باید همان تخم باشد. حضرت تصدیق کردند. امام از او پرسید چگونه به اینجا رسیدی؟ جواب داد: (با مخالفت با هوای نفس)، هرچه دلم خواست خلافش را انجام دادم. حضرت از او خواست مسلمان شود. جواب داد، دوست ندارم. امام فرمود؛ مگر قرار نبود با هوای نفست مخالفت کنی؟ طبق عهد خودت الان باید مسلمان شوی، چون دوست نداری مسلمان شوی. زمینه فراهم بود، هم به قدرت معنوی امام پی¬برد و هم در مقابل استدلال امام پاسخی نداشت. بعد از مسلمان شدن، قدرت غیبی خود را از دست داد. سراغ امام آمد و زبان به شکوه گشود (قبلاً که مسلمان نبودم این قدرت را داشتم الان که خدا را پذیرفتم قدرتم را از دست داده ام! این چه دینی است؟) امام فرمود تاکنون متحمل زحمتی شده بودی و خداوند در همین عالم مزد زحمت تو را می داد و بعد از دریافت مزد، طلبی از خدا نداشتی چون با خدا بیگانه بودی و از الان آنچه عمل می¬کنی خداوند برای آن جایی که به آن نیازمندی ذخیره میکند و آنچه که قبلاً داشتی برای نیل به سعادت ابدی، سودی به تو نمی رساند.(مصباح یزدی، محمد تقی؛کشف و کرامت / نرم افزار عرفان)
عنوان سوال:

مرتاضان چه کار کرده اند که گاهی با یک نگاه متمرکز، موجود زنده ای را از تحرک باز می دارند؟ چطور می-شود که بعضی از گذشته خبر می دهند؟ جنیان را چگونه می شود به خدمت گرفت؟ و مهمتر از همه آیا این کارها کرامت به حساب می¬آیند؟ فرق این کارها با مکاشفه چیست؟ و در یک کلام کارهای خارق¬العاده چه پیامی دارند؟


پاسخ:

مرتاضان چه کار کرده اند که گاهی با یک نگاه متمرکز، موجود زنده ای را از تحرک باز می دارند؟ چطور می-شود که بعضی از گذشته خبر می دهند؟ جنیان را چگونه می شود به خدمت گرفت؟ و مهمتر از همه آیا این کارها کرامت به حساب می¬آیند؟ فرق این کارها با مکاشفه چیست؟ و در یک کلام کارهای خارق¬العاده چه پیامی دارند؟

ابتدا باید گفت که مکاشفه با کرامت تفاوت دارد. مکاشفه(همان خلسه است) حالتی است که در بیداری یا بین خواب و بیداری اتفاق می افتد. در این حالت انسان می تواند چیزهایی را که دیگران نمی بینند مشاهده کند. اما منظور از کرامت این است که انسان به اذن الهی بتواند کارهای خارق العاده انجام دهد مثلاً در عالم طبیعت یا در دیگر انسان ها تصرف کند. پس در کرامت، انجام کار خارق العاده باید مستند به اذن الهی باشد در غیر این صورت به آن کار خارق العاده، کرامت گفته نمی شود.
مراتب بالای کرامت که به وسیله پیامبران و ائمه برای اثبات نبوت و امامت انجام می پذیرد معجزه نام دارد. نتیجه این که آنچه از جانب بندگان صالح خداوند بدون ادعای خاصی به صورت کارهای غیر عادی جریان پیدا می کند کرامت است نه معجزه.
اولین پرسش که در این بحث خود را می نمایاند این است که آیا مکاشفه و کرامت اتفاق می افتد؟ و آیا وجود آن واقعیت دارد؟ پرسش دوم این است که اگر مکاشفه و کرامت حقیقت دارد پیام آن در مورد انجام دهنده چیست؟
جواب پرسش اول این است که به گواهی بزرگان معرفت، این حالات واقعیت دارد و به کرات اتفاق افتاده است. اما در جواب پرسش دوم، مطلبی بسیار اساسی و راه گشا ذکر می شود و آن این نکته است که- از مدعیان دروغین که بگذریم اعمالی مثل ارتباط با ارواح ، تسخیر و ارتباط با جن، تله پاتی، طی الارض هیچکدام به خودی خود دلیل بر حقانیت فاعل آن نیست. به عبارتی در صورتی که این امور توسط کسی انجام یابد او نه به قطب و مرشد تبدیل می شود و نه صحبت¬های او و ادعاهایش برای دیگران وظیفه شرعی و اخلاقی ایجاد می¬کند. اولیاء دین می¬گویند: انسان می تواند با انجام کارهای مشکل و ریاضت های سخت، قدرت های غیرعادی روح و نفس خود را بازیابد و اصولاً خداوند متعال این قدرت¬ها را به نفس انسانی عطا کرده است و توانایی انجام این امور از خواص نفس انسانی است و ارتباطی مستقیم با ایمان و تقوای افراد ندارد، تا جائی که گفته اند لازمه ارتباط با اجنه کافر، توهین کردن شخص احضار کننده به دین حق است. به همین جهت ارباب معرفت مکاشفه را به دو نوع رحمانی و شیطانی تقسیم کرده اند. یعنی عامل مکاشفه ممکن است فرشته باشد و ممکن است شیطان. ملاک تشخیص این دو از همدیگر را تعالیم قرآن و سنت معصومین ذکر نموده اند. یعنی هرچه درمکاشفه بدست آید اگر با مضامین و دستورات قرآن و روایات معصومین همخوانی دارد"مکاشفه ربانی"است در غیر این صورت دست شیطان صحنه گردان نمایش بوده است. بنابراین حتی اگر ثابت شود مکاشفه رحمانی بوده است نه فقط سخنان او در حق دیگران حجت نیست بلکه دلیل بر این که صاحبش مربی کامل شده هم نمی باشد.
پرداختن به پرسشی دیگر در اینجا لازم است؛ که فرق عارفان حقیقی با صاحبان اعمال غیر عادی (مثل مرتاضان) چیست؟ پاسخ را در قالب تمثیلی چنین گفته اند (اگر کسی در کویری بی آب، برای یافتن آب به حفر زمین بپردازد و بعد از تلاش پی گیر، به چند سکه طلا دست یابد هرچند طلا ذی قیمت است، اما او نباید فراموش کند به دنبال آب و این منبع حیات بوده است و در این بیابان چند سکه طلا، مشکل تشنگی او را بر طرف نمی کند. او موقتاً خوشحال می شود اما اگر دست از ادامه کار بکشد در واقع دنبال آب نبوده است و ممکن است از تشنگی هلاک شود، اما اگر حفر را ادامه دهد هم به آب می رسد و هم طلا را دارد. بزرگان دین فرموده اند: دست یافتن به این قدرت ها برای اولیاء دین (نقل و نبات) راه است که خداوند به دوستانش عطا می کند و آن هم در مواردی که مصلحتی بر اعطاء این قدرت وجود داشته باشد. دست یافتن به این قدرت ها، فطرت تشنه بشر را سیراب نمی کند و این فطرت باید به اصل خود برگردد. فراتر از آب، سراب است که اثر حقیقی ندارد. آنچه هدف سالک حقیقی است (تحصیل روح تعبد و رسیدن به مقام زلال بندگی ) است نه رسیدن به قدرت¬های ویژه. راه رسیدن به بندگی حقیقی خداوند، (شریعت) است. به عبارت دقیق¬تر (شریعت، طریقتِ حقیقت است) و (قرآن و عرفان و برهان) همه یک حقیقتند.
ابن عربی می گوید: (هر که از شریعت فاصله بگیرد، اگر تا آسمان هفتم بالا رفته باشد به چیزی از حقیقت دست نخواهد یافت!... چرا که حقیقت عین شریعت است. شریعت مانند جسم و روح است که جسمش احکام است و روحش حقیقت). (فصوص ج1 35)
علامه طباطبایی در این باره فرموده اند:
(اینکه از بعضی شنیده شده است که می¬گویند سالک پس از وصول به مقامات عالیه و وصول به فیوضات ربانیه، تکلیف از او ساقط می¬گردد، سخنی است کذب و افترایی است بس عظیم؛ زیرا رسول اکرم (ص) با این که اشرف موجودات و اکمل خلایق بودند، با این حال تا آخرین درجات حیات تابع و ملازم احکام الهیه بودند. بنابراین سقوط تکلیف به این معنی دروغ و بهتان است.)
به ابو سعید ابی الخیر گفته شد: فلان کس بر روی آب راه می رود. پاسخ گفت: (سهل است، (قورباغه) نیز روی آب راه می رود. گفتند: (فلان کس در هوا می پرد) جواب داد: (مگس نیز بر هوا می پرد). گفتند: )فلان کس در یک لحظه از شهری به شهری می¬رود). جواب داد: (شیطان نیز در یک نفس از مشرق به مغرب می رود. این چیزها قیمتی ندارند. مرد آن است که میان مردم زندگی کند و با آن¬ها رفت و آمد و داد و ستد کند؛ زن بگیرد و با دیگران معاشرت داشته باشد و یک لحظه از خدای خود غافل نباشد). (نفحات الانس، عبدالرحمن جامی، ص 305)
آخر سخن این که قدرت های غیر عادی به خودی خود نه نشان عرفان است و نه ضد عرفان تلقی می شود.
نقل شده در زمان امام صادق(ع) شخصی مدعی بود که قادر است از اشیایی که دیگران پنهان کرده اند خبر دهد. مردم به عنوان سرگرمی و تفریح از راه های مختلف وی را امتحان کردند. آن فرد بر خلاف انتظار حاضرین به خوبی از پس امتحانات برآمد، تا اینکه امام صادق(ع) سر رسید، اوضاع را جویا شد، جریان را شرح دادند. حضرت دست خود را مشت کردند و از او پرسید؛ در دست من چه چیزی است؟ او بعد از لحظاتی تامل و فکر، با حالت تحیر و تعجب به امام خیره شد. امام پرسید چرا جواب نمی دهی؟ گفت جواب را می دانم ولی در تعجبم شما از کجا آن را آورده اید. آن شخص ادامه داد: در تمام کره زمین همه چیز مسیر طبیعی خود را می گذراند فقط در یک جزیره مرغی دو تا تخم گذاشته که یکی از آنها مفقود شده و آنچه در دست توست باید همان تخم باشد. حضرت تصدیق کردند. امام از او پرسید چگونه به اینجا رسیدی؟ جواب داد: (با مخالفت با هوای نفس)، هرچه دلم خواست خلافش را انجام دادم. حضرت از او خواست مسلمان شود. جواب داد، دوست ندارم. امام فرمود؛ مگر قرار نبود با هوای نفست مخالفت کنی؟ طبق عهد خودت الان باید مسلمان شوی، چون دوست نداری مسلمان شوی. زمینه فراهم بود، هم به قدرت معنوی امام پی¬برد و هم در مقابل استدلال امام پاسخی نداشت. بعد از مسلمان شدن، قدرت غیبی خود را از دست داد. سراغ امام آمد و زبان به شکوه گشود (قبلاً که مسلمان نبودم این قدرت را داشتم الان که خدا را پذیرفتم قدرتم را از دست داده ام! این چه دینی است؟) امام فرمود تاکنون متحمل زحمتی شده بودی و خداوند در همین عالم مزد زحمت تو را می داد و بعد از دریافت مزد، طلبی از خدا نداشتی چون با خدا بیگانه بودی و از الان آنچه عمل می¬کنی خداوند برای آن جایی که به آن نیازمندی ذخیره میکند و آنچه که قبلاً داشتی برای نیل به سعادت ابدی، سودی به تو نمی رساند.(مصباح یزدی، محمد تقی؛کشف و کرامت / نرم افزار عرفان)





سوال مرتبط یافت نشد
مسئله مرتبط یافت نشد
1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین