من مدت 6 ماهه که با فردی در محل کارم آشنا شدم و این ماه قرار خواستگاری رو با خانوادم گذاشتن. اما این وسط به طور ناخواسته پای پسری دیگر به زندگیم باز شد و حدود یک ماهه که با هم آشنا هستیم. او هم به من پیشنهاد ازدواج داده و من واقعا سردرگم شدم. یک سری معیارهای منو اولی داره و یه سری حسن هایی هم دومی داره که اولی از اونها برخوردار نیست. البته شناختم روی اولی بیشتره. اولی مدرکش لیسانسه و مشغول کار در یک شرکت خصوصیه. دومی ولی دیپلمه و کارش آزاده و یک بار عاشق دختری شده که اونو پس زده و باهاش ازدواج نکرده. راستش احساسم میگه دومی بیشتر به طرز زندگی و خانواده من نزدیکه اما باز از طرفی حسنات اولی به عنوان یک شوهر ایده آل بیشتره. من واقعا گیج شدم. می ترسم که تصمیم اشتباهی بگیرم. در ضمن آشنایی من و دومی توسط معرفی یکی از دوستان معتمد من صورت گرفت. خواهش می کنم راهنماییم کنید. تصمیم به ازدواج با خود شما است که باید با طی مراحل تصمیم گیری انجام دهید. کمکی که ما می توانیم در این زمینه انجام دهیم، بیان معیارهای انتخاب و مراحل تصمیم گیری است که در این زمینه مطالبی تقدیم می شود. دختران و پسران میوه های باغ زندگی انسانهایند و دست آفرینش نوعی جاذبه و کشش درونی در آنها به ودیعت نهاده است. اضطراب و ناآرامی آنان در این سنین از طریق ازدواج به سکون و آرامش تبدیل می گردد و قرآن که راز آفریدن همسر را (لتسکنوا الیها) می داند، بدین نکته اشاره دارد. البته ازدواج و زندگی مشترک وقتی ثمر بخش، سودمند و ماندگار است که عقربه روحیه ها، غرایز و طرز تفکر دو طرف، همسو و نزدیک باشد. در غیر این صورت، ریسمان وحدت و یگانگی به ضعف و سستی می گراید و سرانجام گسسته می شود. ما در زندگی خود شاهد پدیده های تلخ و درد آوری هستیم که دختران و پسران و خانواده هاشان را می آزارد و کاخ زندگی مشترک زوجین را فرو می پاشد. بی تردید محاسبات غلط، احساسات زودگذر، خیالات و توهمات بی اساس، عامل اصلی تحقق این پدیده ها به شمار می آید. بنابراین، اگر در گزینش همسر، اصول صحیح رعایت شود، بخش عظیمی از ناگواری ها و نابسامانی ها و مشکلات از میان می رود و زندگی جوانان پربارتر و زیباتر می شود. اسلام درباره ازدواج و انتخاب همسر آن قدر قانون و مطلب و تاکید دارد که انسان در شگفتی فرو می رود . استاد محمد تقی جعفری (ره) می فرمود: (برتراند راسل، فیلسوف مشهور اروپایی، به من نوشت: چرا اسلام این قدر به ازدواج بها داده و برای آن قانون وضع کرده است؟ در جواب نوشتم: مساله انسان است . با ازدواج می خواهد انسان به وجود آید). بنابراین، اگر اندیشه ازدواج با کسی در سر می پرورانید، قبل از ابراز علاقه به وی، درباره معیارهای ازدواج و شرایط همسر ایده آل شناخت کافی پیدا کنید. بدین منظور میتوانید از راهنمایی های افراد با تجربه و خبره و مشاوران مورد اعتمادتان کمک بگیرید. باید سعی کنید، بر اساس اطلاعات دقیق، به شناخت کافی و صحیحی از فرد مورد نظر دست یابید و دقت را فراموش نکنید. مبادا عشق، چشم اندیشه تان را کور سازد و شما را از تحقیق کامل و همه جانبه درباره وی باز دارد. چنانچه پس از بررسی ها و مشورتهای لازم فرد مورد علاقه را فردی صالح و مناسب تشخیص دادید، بهترین راه آن است که به طور رسمی از شما خواستگاری کند. بنابراین باید از هرگونه ارتباط مستقیم و دور از نظارت بزرگترها جدا بپرهیزید. در اینجا ملاک ها و معیارهای لازم و شایسته در امر ازدواج را مختصرا توضیح می دهیم. امید است بتوانید با مطالعه و دقت در آن یک انتخاب مناسب و شایسته ای داشته باشید. معیارها و ملاک هایی که در انتخاب همسر باید در نظر گرفته شود دو نوع است : الف . آنهایی که رکن و اساس اند و برای یک زندگی سعادتمندانه حتما لازم اند. ب . آنهایی که شرط کمال هستند و برای بهتر و کاملتر شدن زندگی اند و بیشتر به سلیقه و موقعیت افراد بستگی دارد. ملاک های دسته اول عبارتند از: 1. تدین و دین دار بودن فرد. زیرا انسانی که دین ندارد هیچ ندارد انسان بی دین در حقیقت مرده ی متحرک است و کسی که پای بند به دین (که اصلی ترین مسأله زندگی است) نباشد هیچ تضمینی وجود ندارد که پای بند به رعایت حقوق همسر و زندگی مشترک باشد. انسان دیندار هرگز نمی تواند با همسر بی دین کنار بیاید و با هم زندگی سعادتمندانه ای داشته باشند. 2. اخلاق نیک داشتن. که منظور داشتن صفات و خلق و خوهای پسندیده در نظر عقل و شرع است . در واقع اخلاق و دین دو ملاک و معیار اصل در ازدواج و انتخاب همسر است . اگر بخواهیم نمونه هایی از اخلاق خوب و بد را اشاره کنیم می توان موارد زیر را ذکر کرد. الف . خوش زبانی و بدزبانی. زبان ترجمان و بیانگر احوال درون است و زبان دریچه ای است از محتویات درون فرد؛ زبان انسان، آینده دل اوست ب . بزرگواری و حسادت ج . خوش خلقی و کج خلقی د. حق پذیری و لجاجت 3. شرافت و اصالت خانوادگی. که منظور نجابت و پاکی خانواده است زیرا ازدواج دختر و پسر تنها پیوند و ترکیب دو فرد نیست بلکه پیوند دو خانواده است و نمی توان گفت من می خواهم با خود این فرد ازدواج کنم و کاری به خانواده و فامیلش ندارم . زیرا این فرد شاخه ای است از این خانواده و از ریشه های همان درخت خانواده تغذیه کرده است و صفات اخلاقی، روحی عقل و جسمی آن خانواده را از راه وراثت و محیط و عادات به این فرد منتقل کرده است . 4. عقل. در واقع همان نور افکنی است که جاده زندگی را روشن می کند و باید زن و شوهر برای اداره ی زندگی و تربیت فرزندان از نیروی عقل و فهم مجهز برخوردار باشند و رشد عقلی کافی پیدا کرده باشند همان طور که ائمه اطهار ما را از ازدواج با افراد احمق و کم عقل نهی فرموده اند. 5. تناسب ، همتایی و کفو همدیگر بودن. که از حساس ترین نکاتی است که باید در انتخاب همسر مورد توجه قرار گیرد همتایی و تناسب از نظر و جنبه های مختلف مثل الف . تدین و میزان پای بندی به دستورات شرع ب . همتایی و هماهنگی فرهنگی و فکری ج . همتایی اخلاقی و پای بندی به آداب اخلاقی د. کفو همدیگر بودن از نظر تحصیلات علمی ه. تناسب در زیبایی و. تناسب سنی ز. تناسب مالی و سطح اقتصادی و... ملاک ها و معیار و مسائل دیگری که بیشتر مربوط به سلیقه و موقعیت افراد دارد. در دسته ی دوم قرار می گیرد و می توان از آن صرف نظر کرد. ولی برای اینکه بتوانید به یک تصمیم صحیح و عاقلانه ای برسید بهتر است با افراد مورد اعتماد خویش، والدین، یا اقوام نزدیک دلسوز و عاقل و دارای تجربه مشورت کرده و با دقت کافی تصمیم مناسبی اتخاذ فرمایید. اما اقدام برای شناسایی ملاک های فوق و اطلاع یافتن از وجود آنها در یک فرد از راه های زیر امکان پذیر است : 1- تحقیق و بررسی از خانواده و چگونگی روابط خانوادگی و فامیلی. چون هر فردی تحت تأثیر محیط خانواده به دنیا آمده و رشد کرده است و از آن فضای فرهنگی و اجتماعی تأثیر پذیر بوده و هست. 2- تحقیق و شناسایی دوستان و نزدیکان و رفقای صمیمی در محل زندگی و سکونت، محل درس و محل کار. 3- گفتگوی مستقیم (ولی تحت نظارت خانواده های دو طرف) با یکدیگر و اطلاع یافتن از نقطه نظرات همدیگر درباره مسائل مختلف و آنچه در آینده می تواند در زندگی مشترک تان تأثیرگذار باشد و کسب اطلاع از میزان اهتمام وی نسبت به ملاک ها و معیارهای معرفی شده. در پایان توصیه می شود جهت اطلاعات بیشتر و دقیق تر و تصمیم گیری واقع بینانه تر برای مهمترین تصمیم دوران زندگی و نقطه عطف عمر خود بهتر است در این زمینه هم تفکر بیشتری داشته باشید و هم با خانواده محترمتان به گفتگو و مشورت بپردازید و هم از نظرات مشورتی افراد با تجربه استفاده نمایند و کتاب های معرفی شده را نیز مطالعه فرمایید : - جوانان و انتخاب همسر، علی اکبر مظاهری، انتشارات پارسایان - انتخاب همسر، آیت الله ابراهیم امینی، سازمان تبلیغات اسلامی - تشکیل خانواده از سری آموزش خانواده، جمعی از مؤلفان، انجمن اولیاء مربیان نویسنده : علی زینتی
من مدت 6 ماهه که با فردی در محل کارم آشنا شدم و این ماه قرار خواستگاری رو با خانوادم گذاشتن. اما این وسط به طور ناخواسته پای پسری دیگر به زندگیم باز شد و حدود یک ماهه که با هم آشنا هستیم. او هم به من پیشنهاد ازدواج داده و من واقعا سردرگم شدم. یک سری معیارهای منو اولی داره و یه سری حسن هایی هم دومی داره که اولی از اونها برخوردار نیست. البته شناختم روی اولی بیشتره. اولی مدرکش لیسانسه و مشغول کار در یک شرکت خصوصیه. دومی ولی دیپلمه و کارش آزاده و یک بار عاشق دختری شده که اونو پس زده و باهاش ازدواج نکرده. راستش احساسم میگه دومی بیشتر به طرز زندگی و خانواده من نزدیکه اما باز از طرفی حسنات اولی به عنوان یک شوهر ایده آل بیشتره. من واقعا گیج شدم. می ترسم که تصمیم اشتباهی بگیرم. در ضمن آشنایی من و دومی توسط معرفی یکی از دوستان معتمد من صورت گرفت. خواهش می کنم راهنماییم کنید.
من مدت 6 ماهه که با فردی در محل کارم آشنا شدم و این ماه قرار خواستگاری رو با خانوادم گذاشتن. اما این وسط به طور ناخواسته پای پسری دیگر به زندگیم باز شد و حدود یک ماهه که با هم آشنا هستیم. او هم به من پیشنهاد ازدواج داده و من واقعا سردرگم شدم. یک سری معیارهای منو اولی داره و یه سری حسن هایی هم دومی داره که اولی از اونها برخوردار نیست. البته شناختم روی اولی بیشتره. اولی مدرکش لیسانسه و مشغول کار در یک شرکت خصوصیه. دومی ولی دیپلمه و کارش آزاده و یک بار عاشق دختری شده که اونو پس زده و باهاش ازدواج نکرده. راستش احساسم میگه دومی بیشتر به طرز زندگی و خانواده من نزدیکه اما باز از طرفی حسنات اولی به عنوان یک شوهر ایده آل بیشتره. من واقعا گیج شدم. می ترسم که تصمیم اشتباهی بگیرم. در ضمن آشنایی من و دومی توسط معرفی یکی از دوستان معتمد من صورت گرفت. خواهش می کنم راهنماییم کنید.
تصمیم به ازدواج با خود شما است که باید با طی مراحل تصمیم گیری انجام دهید. کمکی که ما می توانیم در این زمینه انجام دهیم، بیان معیارهای انتخاب و مراحل تصمیم گیری است که در این زمینه مطالبی تقدیم می شود.
دختران و پسران میوه های باغ زندگی انسانهایند و دست آفرینش نوعی جاذبه و کشش درونی در آنها به ودیعت نهاده است. اضطراب و ناآرامی آنان در این سنین از طریق ازدواج به سکون و آرامش تبدیل می گردد و قرآن که راز آفریدن همسر را (لتسکنوا الیها) می داند، بدین نکته اشاره دارد. البته ازدواج و زندگی مشترک وقتی ثمر بخش، سودمند و ماندگار است که عقربه روحیه ها، غرایز و طرز تفکر دو طرف، همسو و نزدیک باشد. در غیر این صورت، ریسمان وحدت و یگانگی به ضعف و سستی می گراید و سرانجام گسسته می شود. ما در زندگی خود شاهد پدیده های تلخ و درد آوری هستیم که دختران و پسران و خانواده هاشان را می آزارد و کاخ زندگی مشترک زوجین را فرو می پاشد. بی تردید محاسبات غلط، احساسات زودگذر، خیالات و توهمات بی اساس، عامل اصلی تحقق این پدیده ها به شمار می آید. بنابراین، اگر در گزینش همسر، اصول صحیح رعایت شود، بخش عظیمی از ناگواری ها و نابسامانی ها و مشکلات از میان می رود و زندگی جوانان پربارتر و زیباتر می شود.
اسلام درباره ازدواج و انتخاب همسر آن قدر قانون و مطلب و تاکید دارد که انسان در شگفتی فرو می رود . استاد محمد تقی جعفری (ره) می فرمود: (برتراند راسل، فیلسوف مشهور اروپایی، به من نوشت: چرا اسلام این قدر به ازدواج بها داده و برای آن قانون وضع کرده است؟ در جواب نوشتم: مساله انسان است . با ازدواج می خواهد انسان به وجود آید).
بنابراین، اگر اندیشه ازدواج با کسی در سر می پرورانید، قبل از ابراز علاقه به وی، درباره معیارهای ازدواج و شرایط همسر ایده آل شناخت کافی پیدا کنید. بدین منظور میتوانید از راهنمایی های افراد با تجربه و خبره و مشاوران مورد اعتمادتان کمک بگیرید.
باید سعی کنید، بر اساس اطلاعات دقیق، به شناخت کافی و صحیحی از فرد مورد نظر دست یابید و دقت را فراموش نکنید. مبادا عشق، چشم اندیشه تان را کور سازد و شما را از تحقیق کامل و همه جانبه درباره وی باز دارد.
چنانچه پس از بررسی ها و مشورتهای لازم فرد مورد علاقه را فردی صالح و مناسب تشخیص دادید، بهترین راه آن است که به طور رسمی از شما خواستگاری کند. بنابراین باید از هرگونه ارتباط مستقیم و دور از نظارت بزرگترها جدا بپرهیزید.
در اینجا ملاک ها و معیارهای لازم و شایسته در امر ازدواج را مختصرا توضیح می دهیم. امید است بتوانید با مطالعه و دقت در آن یک انتخاب مناسب و شایسته ای داشته باشید. معیارها و ملاک هایی که در انتخاب همسر باید در نظر گرفته شود دو نوع است :
الف . آنهایی که رکن و اساس اند و برای یک زندگی سعادتمندانه حتما لازم اند.
ب . آنهایی که شرط کمال هستند و برای بهتر و کاملتر شدن زندگی اند و بیشتر به سلیقه و موقعیت افراد بستگی دارد.
ملاک های دسته اول عبارتند از:
1. تدین و دین دار بودن فرد. زیرا انسانی که دین ندارد هیچ ندارد انسان بی دین در حقیقت مرده ی متحرک است و کسی که پای بند به دین (که اصلی ترین مسأله زندگی است) نباشد هیچ تضمینی وجود ندارد که پای بند به رعایت حقوق همسر و زندگی مشترک باشد. انسان دیندار هرگز نمی تواند با همسر بی دین کنار بیاید و با هم زندگی سعادتمندانه ای داشته باشند.
2. اخلاق نیک داشتن. که منظور داشتن صفات و خلق و خوهای پسندیده در نظر عقل و شرع است . در واقع اخلاق و دین دو ملاک و معیار اصل در ازدواج و انتخاب همسر است .
اگر بخواهیم نمونه هایی از اخلاق خوب و بد را اشاره کنیم می توان موارد زیر را ذکر کرد.
الف . خوش زبانی و بدزبانی. زبان ترجمان و بیانگر احوال درون است و زبان دریچه ای است از محتویات درون فرد؛ زبان انسان، آینده دل اوست
ب . بزرگواری و حسادت
ج . خوش خلقی و کج خلقی
د. حق پذیری و لجاجت
3. شرافت و اصالت خانوادگی. که منظور نجابت و پاکی خانواده است زیرا ازدواج دختر و پسر تنها پیوند و ترکیب دو فرد نیست بلکه پیوند دو خانواده است و نمی توان گفت من می خواهم با خود این فرد ازدواج کنم و کاری به خانواده و فامیلش ندارم . زیرا این فرد شاخه ای است از این خانواده و از ریشه های همان درخت خانواده تغذیه کرده است و صفات اخلاقی، روحی عقل و جسمی آن خانواده را از راه وراثت و محیط و عادات به این فرد منتقل کرده است .
4. عقل. در واقع همان نور افکنی است که جاده زندگی را روشن می کند و باید زن و شوهر برای اداره ی زندگی و تربیت فرزندان از نیروی عقل و فهم مجهز برخوردار باشند و رشد عقلی کافی پیدا کرده باشند همان طور که ائمه اطهار ما را از ازدواج با افراد احمق و کم عقل نهی فرموده اند.
5. تناسب ، همتایی و کفو همدیگر بودن. که از حساس ترین نکاتی است که باید در انتخاب همسر مورد توجه قرار گیرد همتایی و تناسب از نظر و جنبه های مختلف مثل
الف . تدین و میزان پای بندی به دستورات شرع
ب . همتایی و هماهنگی فرهنگی و فکری
ج . همتایی اخلاقی و پای بندی به آداب اخلاقی
د. کفو همدیگر بودن از نظر تحصیلات علمی
ه. تناسب در زیبایی
و. تناسب سنی
ز. تناسب مالی و سطح اقتصادی و...
ملاک ها و معیار و مسائل دیگری که بیشتر مربوط به سلیقه و موقعیت افراد دارد. در دسته ی دوم قرار می گیرد و می توان از آن صرف نظر کرد. ولی برای اینکه بتوانید به یک تصمیم صحیح و عاقلانه ای برسید بهتر است با افراد مورد اعتماد خویش، والدین، یا اقوام نزدیک دلسوز و عاقل و دارای تجربه مشورت کرده و با دقت کافی تصمیم مناسبی اتخاذ فرمایید.
اما اقدام برای شناسایی ملاک های فوق و اطلاع یافتن از وجود آنها در یک فرد از راه های زیر امکان پذیر است :
1- تحقیق و بررسی از خانواده و چگونگی روابط خانوادگی و فامیلی. چون هر فردی تحت تأثیر محیط خانواده به دنیا آمده و رشد کرده است و از آن فضای فرهنگی و اجتماعی تأثیر پذیر بوده و هست.
2- تحقیق و شناسایی دوستان و نزدیکان و رفقای صمیمی در محل زندگی و سکونت، محل درس و محل کار.
3- گفتگوی مستقیم (ولی تحت نظارت خانواده های دو طرف) با یکدیگر و اطلاع یافتن از نقطه نظرات همدیگر درباره مسائل مختلف و آنچه در آینده می تواند در زندگی مشترک تان تأثیرگذار باشد و کسب اطلاع از میزان اهتمام وی نسبت به ملاک ها و معیارهای معرفی شده.
در پایان توصیه می شود جهت اطلاعات بیشتر و دقیق تر و تصمیم گیری واقع بینانه تر برای مهمترین تصمیم دوران زندگی و نقطه عطف عمر خود بهتر است در این زمینه هم تفکر بیشتری داشته باشید و هم با خانواده محترمتان به گفتگو و مشورت بپردازید و هم از نظرات مشورتی افراد با تجربه استفاده نمایند و کتاب های معرفی شده را نیز مطالعه فرمایید :
- جوانان و انتخاب همسر، علی اکبر مظاهری، انتشارات پارسایان
- انتخاب همسر، آیت الله ابراهیم امینی، سازمان تبلیغات اسلامی
- تشکیل خانواده از سری آموزش خانواده، جمعی از مؤلفان، انجمن اولیاء مربیان
نویسنده : علی زینتی
- [سایر] سلام. کمکم کنید...حاج اقا دارم میترکم.قضیه مربوط میشه به یه اشتباه،شاید،نمی دونم. من دختری هستم تو یه خانواده ی مذهبی..چند وقت پیش توی یه چت روم با یکی اشنا شدم..رئیس چت روم بود...و تقریبا همه دخترای اونجا دوسش داشتن..من ادمه مغروری بودم اونجا..اما کم کم از اون پسر خوشم اومد..اما نه مثله بقیه اویزونش شدم نه تو خصوصی چیزی براش نوشتم...فقط به یکی از دخترای اونجا که تقریبا باهاش رابطه دوستانه داشت..گفتم ازاش خوشم اومده..اون گفت می خوای بهش بگم؟گفتم اصلا.اونم چیزی نگفت بهش..فقط یه بار سر یه بحثی تو خصوصی چیزی براش نوشتم..اخه تو عمومی نوشت من یه ادمه تنهاهستم...منم بهش گفتم هر کسی یه جور تنهاست اما دلیل نمیشه چون کسی مثله تو جار نمی زنه تنها ام نباشه..همینو گفتم خب چون داشتم باهاش تو خصوصی حرف میزدم..بیشتر ازش خوشم اومد تصمیم گرفتم یه مدت نرم اونجاو نرفتم...شاید حدوده یه ماه شد سعی کردم فراموشش کنم..گفتم اصلا تیکه ی من نیست..تا رفتم خودش اومد تو خصوصیم..گفت یکی خیلی وقته داره دنبالت می گرده..با اسمش که همیشه میومد نیومده بود..واسه همین گفتم مدل حرف زدنت برام اشناست میشه خودتو معرفی کنی؟خودش بود گفت من از تو خوشم اومده.خودتون میدونین عکس العمل من چی میتونست باشه...گفت می خوام بیشتر باهات اشنا شم..می تونم ایدیتو داشته باشم..منم ایدیمو دادم...دیگه شروع شد...با این تفاوت که من واقعا دوسش داشتم اما اونو نمی دونستم..اونم میگفت من عاشقتم و دوست دارم و..ازین حرفا. اصلا نمی خواستم ازش سوال کنم..گیج بودم..هنوزم احساس می کردم اون رئیسه.. چند وقت بعد گفت من سرطان خون دارم..بعضی وقتاام که چت می کردیم می گفت از بینیم داره خون میاد...تا اینکه کم کم شروع کرد به ایه یاس خوندن که دکترا گفتن تا یه ماهه دیگه بیشتر زنده نیست...گفت دکترا گفتن باید بستری بشی..چند روز بعد هرچی بهش اس ام اس دادم دیدم جواب نمیده..نگران شدم خیلی... تاحالا باهاش تلفنی حرف نزده بودم از نگرانی زنگ زدم یه پسر جواب داد اسمه خودشو گفتم به حالته سوال گفت نه من دوستش هستم فلانی بیهوشه... چون تاحالا باهاش حرف نزده بودم نمی دونستم خودش بود یا واقعا دوستش..چند وقتیم که راستو دروغشم هنوز نمی دونم بیمارستان بود من با دخترخالش در ارتباط بودم خودش اینطور میگفت اما اشتباهه من این بود که زنگ نزدم ببینم واقعا یه دختر بر میداره...یا حتی با یه شماره دیگه زگ بزنم ببینم قضیه راسته یا دروغ تا اینکه چند وقت بعدش گفت تشخیصه دکترا غلط بوده و این حرفا...به دوستم که گفتم گفت امکان نداره دروغ گفته بود گفت اولا که سرطان خوب شدنی نیست بعدشم دکتر که اینقدر خنگ نسیت ...شک کردم اما هیچی نگفتم. این یه ماهه اخر دعواهامون بیشتر شده بود اما بعضی وقتا که خوب بودو نمی پرید بهم می گفت من تورو برای اینده می خوام منم ازش پرسیدم منظورت از اینده ازدواج که نیست؟گفت اتفاقا هست..جاخوردم من سنم خیلی واسه این حرفاکمه خیلی...از طرفی خودش قبلا بهم گفته بود که مامانش مرده و باباش وضعه مالیش خوبه..اما اینا برا من مهم نبود من واقعا خودشو می خواستم...چند روز پیش که پیش یکی دیگه از دوشتام بودم در مورده این یارو ازم سوال کرد منم گفتم ااینجوریه اونجوریه میگه وضعه بابش توپه اما میگه رابطم باهاش خوب نیست..دوستم گفت نه بابا چاخان بسته وگرنه اگه باباش پول دار بود اویزونش می شدوپایین نمیومد..باز شک کردم..دیشب بهش اس ام اس دادم که بیا نت باهات کار دارم..طرفای ساعت 2 بود که شروع کردم تمامه این چیزارو گفتنو پرسیدن...گفتم من الان نمی دونم باید چیکار کنم اومدم از خودت سوالامو بپرسم...وقتی شروع کردم تند تند گفتن گفت یکی یکی...حالا اون داشت جوابه سوالامو میداد گفت قضیه سرطان ماله این بود که من پارسال میرفتم مهمانی های شبانه قرص مصرف می کردم...بعد از چند وقت که دیگه مصرف نکردم این جوری شدم گفت دکترا نفهمیدن از چی بوده...گفتم پس حتما خودت به این نتیجه رسیدی،گفتم تا اونجایی که من می دونم خونریزی از بینی از عوارضه مصرف کردن قرصه اکس نیست..باز پیچوند... گفت قرص اکس نبود یه اسمه دیگه گفت..گفتم در هر صورت تو پارتی ادویل یا استامینوفن که پخش نمی کنن بالاخره ارام بخشه دیگه...گفتم خوب این از این در این مورد که نتونستی قانعم کنی که حرفات راست بوده...حرفایی که دوستم در مورده باباش گفته بودو یکم تو لفافه پیچوندمو گفتم..گفت بابام سیاسیه که ازش خوشم نمیاد...جانبازه.. باور نکردم دیگه داشتم بهش مشکوک می شدم...بعد ازاین حرفا که تقریبا دیشب همش با دعوا زده شد..گفت اگه حرفی مونده بگو و برو..گفتم من فقط سوال پرسیدم مگه همیشه بهم نمی گفتی بیا از خودم بپرس..گفت تو به من شک کردی ..منو باور نکردی...گفت دیگه نمی خوام اسمی از تو توی زندگیم باشه...خوردم کرد..شکستم چون دوسش داشتمو دارم..من برام اینا مهم نبود خودشو می خواستم..که دیشب اینجوری ردم کرد..خیلی راحت..خیلی..حالا نمی ونم چیکار کنم..دیشب همش گریه کردم من ساده رفتم جلو اما اون باهام بد تا کرد...الانم حسابی بهم ریختم..لطفا کمکم کنید..منتظرم.خدانگهدارتون.
- [سایر] باز هم سلام شما جواب سلام و احوالپرسی و حرف های نه چندان مهم و..رو میدید اما اگه یکی یه سؤال مهم داشته باشه هزار بار باید براتون پیام بفرسته تا شاید جواب بدین. میدونم طولانیه و پیامها زیاد و وقت شما برای پاسخگویی کم، اما ما هم به جواب شما نیاز داریم. باور کنید کسی رو ندارم که باتجربه باشه وگرنه مزاحم شما نمی شدم. دوباره می فرستم به امید اینکه این بار جوابمو بدین: (لطفا همه پیام رو در سایت نذارید) من دختری 23 ساله هستم و خانواده ای مذهبی دارم(البته نه از نوع افراطیش). سال گذشته در راه دانشگاه پسری که اصلا نمی شناختمش جلوی من را گرفت و گفت که از در خانه تا اینجا(یعنی نزدیک دانشگاه)دنبال من برای امر خیر اومده و من به او گفتم که خیلی کار اشتباهی کرده و گذاشتم رفتم. حدود 1 ماه بعد خواهرش را فرستاد دم در خانه و با مادرم صحبت کرد و معلوم شد که خواهرش در کوچه ما می نشیند و این آقا حدود 1 ماه من را تحت نظر داشته و بعد برای خواستگاری اقدام کرده. آن زمان ما جواب رد دادیم به خاطر اینکه می خواستم درس بخوانم و قصد ازدواج نداشتم اما ناگفته نماند که بدم نمی آمد یک بار بیایند و بیشتر درباره اش بدانم و درباره اش فکر کنم. چون تقریبا موارد ظاهری و اولیه اش خوب بود: به گفته خواهرش فوق دیپلم ریاضی داشت و در یک شرکت عمرانی کار می کرد،اهل رفیق بازی و سیگار نبود و نماز و روزه اش هم به جا بود. یک خانه و ماشین هم داشت. اما مهم ترین دلیل ما برای رد کردن او این بود که من را در خیابان دیده و انتخاب کرده بود و این شیوه انتخاب او از نظر من و خانواده ام اصلا درست نبود. به نظر ما کسی که اینقدر راحت و از روی ظاهر همسرش رو انتخاب کنه و درباره زندگیش تصمیم بگیره، درباره مسائل مهمتر زندگیش هم مسلما همین طور تصمیم خواهد گرفت. خلاصه که گذشت و من پیش خودم فکر کردم که حتما کس دیگری رو میبینه و دنبال اون میره. اما بعد از یک سال دوباره دو تا از خواهرهاش اومدند دم در خانه(البته خودش و مادرش هم آمده بودند اما جلو نیامدند) و دوباره همان حرف ها را به مادرم زدند. نگو که آقا تو این 1 ساله تو فکر من بوده و هرچی دخترای دیگه رو بهش پیشنهاد می دادند قبول نمیکرده و خواهرش رو مقصر میدونسته که ما جواب رد دادیم وگفته که حتما خواهرش طوری صحبت کرده که ما قبول نکردیم. مادرم طبق حرف هایی که همیشه وقتی حرف ازدواج به میان می آمد، من می گفتم، به آنها گفته بود که من قصد ازدواج ندارم(اما مدتی است که این نظر من عوض شده ولی به مادرم هنوز نگفته ام). خلاصه، قرار شد که مادرم با من صحبت کند و به آنها جواب دهد. وقتی موضوع را با من درمیان گذاشت ازش پرسیدم نمیشه حالا بیایند و صحبت کنیم و درباره اش فکر کنیم؟ دلیلم هم این بود که مسائل اولیه که لازم است را ظاهرا این شخص دارد، و مادرم موافقت کرد اما وقتی موضوع را با پدرم درمیان گذاشت او مخالفت کرد و گفت کسی که همین طوری یکی رو می بینه و به همین راحتی انتخاب می کنه به درد زندگی نمی خوره. پدرم همون دلیلی رو آورد که پارسال خودم آوردم ولی الان اصلا بهش فکر نکردم. به نظر شما آیا این تفکر درسته؟ از طرفی فکر می کنم که کسی که یک سال سر تفکرش مونده و با اینکه جواب رد شنیده باز هم نظرش عوض نشده این انتخابش از روی احساس نبوده، چون بالاخره رفتار من رو در مدتی که تحت نظرم گرفته بوده، دیده و همین هم، تا حدی ولو کم، خصوصیات من رو نشونش داده. اما از طرفی هم حرف پدرم درست به نظر می رسه و الان نمیدونم چی کار کنم؟ 1- من چادری هستم و وقتی بیرون می روم آرایش نمی کنم و کلا ظاهری ندارم که توجه دیگران را جلب کنم و فکر نمی کنم که این آقا از روی قیافه من را انتخاب کرده باشد، و مسلما یکی از ملاک های ایشان همین چادری بودنم است و...، کسی را بخاطر چادرش و مذهبی بودنش انتخاب کند، لا اقل ارزش فکر کردن را دارد. آیا این نظرم درست است؟ 2- آیا پدرم درست میگه و دیگر نباید به این آقا فکر کنم یا اینکه نظر پدرم درست نیست و باید روی این مورد کمی بیشتر فکر کنیم؟ 3- اگر نظر پدرم (که زمانی نظر من هم بود و الان هم تا حدودی هست)درست نیست چه دلایل منطقی می تونم برایش بیارم تا هم خودم مطمئن تر قدم بردارم و هم پدرم راضی بشه که آنها بیایند و بیشتر با هم آشنا بشیم و بعد تصمیم بگیریم. پدرم آدم منطقی است و با دلیل و برهان میشه راضی اش کرد. 4- از طرفی اطراف ما در فامیل پسری که سن و سالش به من بخوره وجود نداره و کسی که در آینده همسر من میشه مسلما از فامیل نیست، یا از همکارانم خواهد بود که فعلا همچین آدمی در محل کارم نیست، یا از هم دانشگاهی هام، یا کسانی که توی مجالس و جاهای دیگه من رو می بینند، می خوام بگم این اتفاق ممکنه باز هم برام بیفته و بالاخره یکی از همین آدم هایی که یا خودشون یا خانواده شان منو می بینند و می پسندند، همسرم میشه و اگه ما بخوایم همشونو با همین تفکر رد کنیم که نمیشه، درسته؟ بالاخره یک اولین باری باید وجود داشته باشه، نه ؟ 5- یک مشکل دیگه هم دارم و اون اینه که چطوری می تونم به مادرم بگم که نظر من درباره ازدواج فرق کرده و قصد ازدواج دارم؟ نمی دونم چه طوری بهش بگم که خواستگارام رو رد نکنه، آخه همشونو که مثل این مورد من نمی فهمم که بخوام نظرم رو بگم. اصلا روم نمیشه و نمیدونم که چه طوری باهاش این موضوع رو مطرح کنم که یه وقت فکر نکنه من برای ازدواج عجله دارم و هول شدم. در ضمن اصلا دوست ندارم که دیر ازدواج کنم، چون در اطرافم می بینم کسانی که سنشون بالاست و هنوز ازدواج نکردند اولا توقعاتشون بالاتر میره یا اینکه از لحاظ فکری توی انتخاب دچار وسواس میشن، ثانیا افرادی که می آیند خواستگاریشون اغلب کسانی هستند که سنشون خیلی از اون ها بیشتره و من اصلا با فاصله سنی زیاد نمی تونم کنار بیام، ثالثا این افراد آخرش هم کسی رو که انتخاب می کنند کسی نیست که همیشه می خواستند، و من نمی خوام دچار این مشکلات بشم. باز هم متشکرم. اجرتون با خدا، چه جوابمو بدید چه نه.
- [سایر] سلام جناب آقای مرادی از شما خواهش می کنم بعد از خوندن حرف هام، به دور از هرگونه تعصب مذهبی و عرفی به من کمک کنید. این تعصبی که ازش حرف می زنم چیزیه که باعث شده من مجبور بشم حرف هایی رو که باید با مادرم درمیون بذارم تا به من راه حل نشون بده رو بیام اینجا و تو این سایت با شما درمیون بذارم. دختری 23 ساله هستم اهل یک خانواده ی مذهبی و دین دار. البته خودم خیلی وقته که فکر می کنم از خدا دور شدم اما در هر صورت هنوز به خیلی چیزها پایبندم. شاید نمازم رو یک خط در میان می خونم اما حجابم رو کاملا حفظ می کنم روزه هام رو کامل می گیرم و--- البته می دونم که گرفتن روزه یا حفظ حجاب ربطی به خوندن یا نخوندن نماز نداره و اینها فرایضی هستند که هرکدوم رو باید به جای خودشون انجام داد. من حدود سه سال پیش از طریق اینترنت و البته نه از طریق چت بلکه از طریق وبلاگ نویسی با پسری آشنا شدم، این پسر هم سن خودمه و دارای یک خانواده ی کاملا مذهبی و دیندار هستن. خودش هم انسانی بسیار معتقد و اهل دین و مذهبه. دارای خواهر و مادری محجبه و خودش هم دارای سر و وضعی ساده و معمولیه. بعد از گذشت این سه سال ما حس کردیم که به هم علاقه مند شدیم. البته راجع به این موضوع خیلی با هم بحث داشتیم که آیا این حس ما واقعا علاقه است یا نه فقط به همدیگه عادت کردیم و این باعث شده که فکر کنیم به هم علاقه مندیم. ما این موضوع رو هزاران بار حلاجی کردیم و در پایان به این نتیجه رسیدیم که مقدار بسیار زیادی از این حس رو علاقه ی واقعی تشکیل داده و خوب تا حد کمی هم به هم عادت کردیم که اجتناب ناپذیره. من از ابتدای آشناییم با این پسر مادرم رو در جریان گذاشتم و تقریبا همه چیزهایی که بینمون می گذشت رو براش تعریف می کردم. مادرم به دلیل همون تعصب مذهبی و دینی که گفتم همیشه من رو از برقراری ارتباط اینترنتی با این پسر منع می کرد و می گفت که این کار درستی نیست و این آدم ها معلوم نیست کی هستن و من از این ناراحت بودم که مادرم بدون اینکه از خانواده ی این پسر چیزی بدونن ، اون رو هم با بقیه ی پسرایی که در اینترنت به دنبال پیدا کردن وسیله ای برای ارضای امیال خودشون می گردن به یه چوب می روندن--- من حس می کنم چون مادرم چت کردن و یا هرگونه ارتباط اینترنتی رو بد می دونن دیگه هیچ کاری به این ندارن که طرفشون چه جور آدمیه و تنها به این دلیل که از طریق اینترنت با کسی آشنا شدم این رو بد می دونن! بگذریم شاید نظر شما هم همین باشه--- خلاصه به خاطر همین طرز برخورد مادرم درست در موقعی که من متوجه علاقم به این پسر شدم و می خواستم راهی پیدا کنم تا این موضوع رو هم مثل قبل با مادرم درمیون بذارم، این طرز فکر و برخورد، من رو از این کار منصرف کرد و درواقع جرات این کار رو از من گرفت. این آقا اهل تهران هستن و تابستون قبل فرصتی دست داد تا من به تهران برم و در مدتی که اونجا بودم چندبار ایشون رو دیدم و طی این دیدارها من تا حدی فهمیدم که آنچه از طریق اینترنت راجع به ایشون حس کرده بودم درست بوده و ایشون جزو دسته پسرهایی که قصد به دام انداختن طعمه رو دارن نیست. ایشون دارای سر و وضعی معمولی و مذهبی و ساده بود و حرفهاش هم بسیار منطقی بود و هیچگونه خطایی هم در رفتار و گفتار ازش سر نزد. که البته می دونم نمیشه آدم ها رو به سادگی و با سه سال ارتباط اینترنتی و چند نوبت ملاقات شناخت. اما حداقل چیزی که فهمیدم این بود که این آقا در هیچ موردی به من دروغ نگفته بود. این رو هم بگم که از ابتدای آشناییمون مادر این آقا در جریان ارتباط ما بود و حتی قضیه ی علاقه ی ما به هم رو هم می دونست. مسئله ی مهمی که من رو درگیر خودش کرده اینه که این آقا الان باید طبق موظفی به سربازی بره اما به دلیل مشکلاتی که داره از این کار امتناع می کنه و می گه که هیچوقت قدم به سربازخونه نمیزاره! چیزهایی راجع به سربازی دیده و شنیده که باعث شده این حالت براش بوجود بیاد. به دلیل اینکه نمی ره سربازی نمی تونه کار بگیره و از همه چی مونده و الان تمام فکر و ذکرش شده گشتن دنبال آشنا برای معافی گرفتن! ما با هم قرار گذاشتیم که هروقت تونست روی پای خودش وایسه بیاد خواستگاری و من می دونم که اگر به لجبازیش ادامه بده و سربازی نره شاید به این زودی ها نتونه روی پای خودش وایسه. ما چندین بار روی این موضوع با هم بحث کردیم و اون هربار گفته که به سربازی نمی ره. این موضوع انقدر بهش فشار آورده که با وجود علاقه ی شدیدی که به هم داریم چندین بار به من گفته که فکر می کنه نمی تونه من رو خوشبخت کنه و مشکلات انقدر زیادن که شاید نتونه به این زودی ها از پسشون بربیاد و نمی خواد که من به پای اون بسوزم . با وجود 23 سال سن حرف هایی می زنه که خیلی بالاتر از تجربه های این سن هست. یکبار که بحث کرده بودیم می گفت که الان که زیر یک سقف نیستیم همه چیز قشنگ و خوبه اما وقتی وارد زندگی بشیم و مشکلات سر راهمون قرار بگیرن اونوقت دیگه همه چیز به این خوبی و قشنگی نیست. وقتی که مجبور بشم برای یک لقمه نون شب و روز کار کنم اونوقت دیگه نمی تونم مثل الان عشقم رو با تو تقسیم کنم و می ترسم ازین که زندگیمون اونجوری بشه و اونوقت اگه حتی یک لحظه تو احساس بدبختی کنی من نمی تونم جوابگوی خدا و حساب و کتابش باشم . می گفت اگر هم بخوام رو پای خودم وایسم باید حداقل 6 تا 7 سال دیگه صبر کنیم تا من بتونم یک درآمد خوب و ثابت داشته باشم. اما من با 23 سال سن چه جوری می تونم خانوادم رو راضی کنم که 7 سال دیگه صبر کنم تا این پسر که از نظر مادرم هم مورد قبول نیست بیاد خواستگاریم؟ اگر دست خود من بود و اگر رنج و ناراحتی پدر و مادرم برای من مهم نبود، تا 10 سال دیگه هم صبر می کردم... آقای مرادی نمی دونم چی کار کنم. درمونده شدم. دلم می خواد موضوع علاقه م رو به این پسر با مادرم درمیون بذارم اما می ترسم و نمی تونم. از طرف دیگه نمی دونم که اگه به امید خدا این پسر تونست تا دو یا 3 سال دیگه به اوضاع خودش سر و سامون بده ، چه جوری به مادرم بگم و اونو راضی کنم که بذاره بیاد خواستگاری. دلم می خواد بهش کمک کنم و بتونم باری از دوشش بردارم تا بتونیم به هم برسیم. ما به هم خیلی علاقه مندیم ،خیلی زیاد اما مشکلات هم زیادن. دیروز که روز شهادت اما جواد(ع) بود با هم نذر کردیم که اگه تا سال دیگه همین موقع به یه ثبات مالی رسید، برای نیمه ی شعبان و عید غدیر و شهادت امام جواد به مقداری که برامون مقدور باشه در راه خیر خرج کنیم. آقای مرادی من از شما راهنمایی می خوام. من باید چی کار کنم؟ خواهش می کنم راهنماییم کنید. خیلی افسرده و ناراحتم. منتظر راهنمایی شما هستم.