برای ازدواج میخواهم با طرف مقابلم در جلسات خواستگاری صحبت کنم؛ چگونه باشم، چه سؤالاتی بپرسم و به چه صورتی صحبت کنم که بدانم حرفهایش حقیقت دارد و به من کلیشهای جواب نمیدهد؛ چون از حقیقت گفتن خودم ترسی ندارم، ولی با وضع فعلی اعتماد کردن به طرف مقابل و پاسخهایش سخت است؟ حساسیت شما را در زمینه مورد نظر به خوبی درک نموده و آن را مسیری در دستیابی به (ازدواج عاقلانه و یک عمر زندگی عاشقانه) میدانیم؛ زیرا اگر در این گفتگوی کوتاه اما با ارزش، مسائل ضروری و با اهمیت مطرح گردد، میتوان از آن بهرههای خوبی برد. البتّه نباید انتظار داشت که تمام زوایای شخصیتی فرد مقابل در چنین جلساتی شناخته گردد، زیرا انسان موجود پیچیدهای است که شایسته است برای شناخت بهتر وی منابع اطلاعاتی خود را افزایش داد تا به شناخت نسبتاً کاملی رسید. در حقیقت شایسته است علاوه بر اینکه به بررسی سؤال و جوابهای مراسم گفتگو میپردازید از طریق تحقیق دقیق از محل زندگی، کار یا تحصیل فرد مقابل، مشورت با افراد آگاه و دلسوز نظیر والدین و... اطلاعات خود را مورد ارزیابی قرار داده و از طریق سایر منابع اطلاعاتی صحت و سقم صحبتهای جلسات گفتگوی خواستگاری را بهدست آورید تا در انتخاب شریک آرمانی خود دچار اشتباه نشوید. برای اینکه طرف مقابل به سؤالاتتان جواب کلیشهای یا خدای ناکرده دروغ ندهد و گفتگوی مؤثّری داشته باشید، سعی کنید: 1. گفت و گو پس از انجام خواستگاری رسمی و تحقیق و آگاهی از بعضی شرایط اولیه، انجام گیرد، نه در ابتدای آشنایی. 2. خونسرد بوده، با آمادگی قبلی و در فضایی آرام گفتگو کنید و از تحت فشار نبودن طرف مقابل اطمینان کسب نمایید. 3. برای موفقیت بیش تر، صادقانه به پرسش ها و مسائل مطرح شده پاسخ دهید تا از صفات اخلاقی و خصوصیات یکدیگر بیشتر آگاهی یابید. 4. اگر در موردی شک دارید که طرف مقابل صداقت داشته یا خیر، سؤالات خود را به گونههای مختلف بپرسید و جوابها را کنار یکدیگر قرار دهید تا هرگونه اشتباه و یا مخفیکاری آشکار گردد. 5. از میان سؤالاتی که در ادامه بدان اشاره خواهد شد، تنها سؤالاتی را بپرسید که برای شما اهمیت دارد نه مطالبی که به آن اعتقاد ندارید یا زیاد مطرح میشود؛ زیرا نه تنها به شما کمکی نمیکند، بلکه باعث سردرگمیتان میشود. همچنین سؤالاتی که دغدغه فکری شما نیست یا شما را غیر از آن چیزی که هستید نشان میدهد، نپرسید. 6. ابتکار عمل داشته و سعی کنید نسبت به هر چیزی که برایتان مبهم هست در همان جلسه سؤالاتی طرح کنید. 7. اگر طرف مقابلتان از جواب سؤال شما طفره رفت، نشانه هشدار برای شماست؛ زیرا ممکن است مسائلی را از شما پنهان کند که یک عمر زندگی شما را تحت تأثیر قرار دهد؛ بنابراین سؤالتان را به همان شکل در جلسات دیگر یا به طرز دیگری در همان جلسه بپرسید. 8. به جای سؤالات کلّی، مفاهیم را به طرف مصداقها و مثالهای عینی برده و سعی کنید وی را در موقعیتهای عینی و واقعی قرار دهید که هر روز در زندگی خانوادگی پیش میآید و فرد واکنش احساسی، فکری یا رفتاری نشان میدهد. به عنوان مثال گرچه سؤالات کلی نظیر عقیده شما در مورد حجاب چیست؟ چه توقعی از همسر آینده خود دارید؟ و... برای شروع خوب هستند؛ امّا فایده اندکی دارند؛ زیرا سؤالات این چنینی، جوابی کلّی دارند که اغلب مبهم و غیرشفّاف هستند و طرفین همانطور که دوست دارند بر اساس ذهنیات خود تفسیر میکنند و شناخت از یکدیگر را با تحریف روبرو میسازد. 9. خوب بشنوید و زیبا بگویید: هنگام صحبت کردن فرد مورد نظر، سراپا گوش باشید و دقت لازم را به عمل آورید تا مطالب را بهتر به خاطر بسپارید. گاهی متناسب با صحبتهای وی با بیان (بله)، (عجب) و... عکسالعمل نشان دهید. خود نیز هنگام صحبت سعی کنید سنجیده حرف زده، از این شاخه به آن شاخه نپرید و هر حرفی را نزنید؛ زیرا حتّی لازم نیست هر راستی را نیز بگویید. اشتباهی که بعضی از دختران و پسران در جلسه گفتگوی خواستگاری مرتکب میشوند این است که همه گذشته خود که بعضاً همراه با رفتارها، صفات یا ارتباطات نادرستی بوده که اکنون از آن پشیمانند را به بهانه صداقت یا جلب اعتماد طرف مقابل، مطرح میکنند، حال آنکه این عمل در بسیاری موارد اثر عکس دارد و نتیجه منفی آن در همان زمان (با از بین بردن تمایل فرد به این ازدواج) یا در زندگی مشترک (به شکل سوءظن، مشاجرههای فراوان و طلاق)، دامنگیر طرفین خواهد شد. 10. بهتر است اوّلین جلسه زیاد طولانی نشود؛ زیرا ممکن است با غلبه احساسات و هیجانات نقاط تاریکی در ارتباط اولیه ایجاد شود و از نتیجهبخشی آن بکاهد. هیچ اشکالی ندارد که اگر فکر میکنید هنوز وقت لازم دارید تا طرف مقابل را بشناسید با هماهنگی و موافقت خانواده ها تعداد جلسات را اضافه نمایید و یا با اطلاع و نظارت خانوادهها ادامه مباحث را تلفنی پی بگیرید.[1] سؤالات قابل طرح در جلسات گفتگوی خواستگاری : نکته: سؤالات زیر بنا بر اقتضای محیط، افراد و شرایط تغییراتی میکند که جا دارد با توجّه به شرایط خود از آنها بهره گیرید و از هر بخش تنها بیش از چند سؤال پرسیده نشود. الف. سؤالات مذهبی - سختترین لحظه زندگیتان چه وقت بوده و شما چه کار (جزع و فزع، ناشکری، صبر، توکل به خدا،توسّل به ائمه اطهار(علیهم السلام)، ناراحتی و پریشانی) کردهاید؟ - بیشتر چه مواقعی دعا میکنید و با کدام ادعیه مفاتیح انس دارید؟ - در کدام یک از جلسات و هیأتهای مذهبی شهر شرکت میکنید؟ تا چه حد؟ - چه اتفاقی بیفتد نماز را به تأخیر میاندازید یا نمیخوانید؟ - مرجع تقلید دارید؟ چگونه از احکام شرعی مطلع میشوید؟ - به نظر شما دادن خمس و زکات چهقدر اهمیت دارد؟ آیا تا به حال خمس دادهاید؟ - خانوادهتان چهقدر مقید به دادن خمس و زکات هستند؟ - در چه مسائلی باید امر به معروف و نهی از منکر کرد؟ اگر کسی شما را امر به معروف و نهی از منکر کرد چه عکس العملی نشان میدهید؟ - نظرتان در مورد موسیقی و برنامههای رادیو و تلویزیون چیست؟ بیشتر تمایل دارید از کدام برنامهها استفاده کنید؟ - نظرتان در مورد مراسم عروسی چیست؟ در مجالس عروسی که شرکت میکنید چگونه شادی میکنید؟ - پوشش را در چه چیزهایی میدانید و چه پوششی به نظر شما حجاب و مناسب است؟ - ارتباط با جنس مخالف در میان فامیل، محل کار و تحصیل تا چه حدودی باید باشد؟ - صحبتهایتان با این افراد حول و حوش چه موضوعاتی است؟ التزام به نماز و روزه، برنامههای مذهبی- معنوی مانند زیارت ائمه(علیهم السلام)، شرکت در هیئات و مراسم مذهبی، تقید به احکام دین در موضوعات مرجع تقلید، روابط، پوشش، مهمانیها، استفاده از رسانه هایی نظیر تلویزیون، ماهواره، اینترنت و... نیز از جمله مواردی است که باید نسبت به طرح آن توجّه داشت. ب. خصوصیات اخلاقی (فردی) - حساس بودن، کینهورزی: چه اتفاقی اگر پیش بیاید شما رفت و آمدتان را با کسی کم یا قطع میکنید؟ با کسی قطع رابطه دارید؟ به چه دلیلی؟ از چه رفتارهایی نمیتوانید بگذرید؟ - صداقت: چه چیزهایی را با خانواده در میان نمی گذارید یا از آنها پنهان می کنید؛ از همسر آیندهتان چهطور؟ - غیبت: کجاها به خودتان حق می دهید که پشت سر دیگران حرف بزنید؟ حتّی میتوانید در قالب موقعیّتهای مثالی سؤال نمایید. - عزت، خوار شدن: با قرض گرفتن یا کمک گرفتن از دیگران موافقید؟ در چه مواردی و از چه کسانی؟ آیا مشکلات اقتصادی (تنزل حقوق، بیکاری و قرض) خود را با همسرتان در میان میگذارید؟ - عصبانیت: در چه موقعیت هایی عصبانی می شوید؟ از چه کسانی؟ چه می کنید؟ در چه مواردی با دیگران درگیر می شوید؟ اگر خانواده در حریم خصوصی شما دخالت کنند چه می کنید؟ - صبر: از چه چیزهایی حرصتان در می آید؟ در این شرایط چه می کنید؟ - فروتنی: به خودتان در بین انسانهای اطراف خود از لحاظ خوب بودن چه رتبهای میدهید؟ چرا؟ در برابر خودخواهی دیگران چه عکسی العملی نشان میدهید؟ - تکبر: انتقادپذیر هستید؟ - حرص، حسادت: سطح زندگی مطلوب شما از نظر اقتصادی چیست؟ - بخل، ولخرجی: وقتی با دوستان به گردش میروید، آیا شما قبل از همه دست به جیب میشوید؟ - غرور: در تصمیمگیریها چهقدر از نظریات دیگران استفاده میکنید؟ چهقدر برای کارهایتان احتمال اشتباه کردن میگذارید؟ - قناعت: انتظارات مالی شما از من و خانواده من در شروع زندگی مشترک چیست؟ - مهارت در روابط: چه ویژگی هایی دارید که در روابط شما با دوستانتان اخلال ایجاد می کند؟ جواب سؤالاتی کلّی نظیر (خودتان را به چه ویژگی های اخلاقی می شناسید؟) و (دوستان، خانواده و... شما را به چه ویژگی های اخلاقی می شناسند؟) نیز میتواند اطلاعات زیادی در اختیارتان قرار دهد. ج. خصوصیات اخلاقی (اجتماعی) - احترام گذاشتن: آیا احترام را مانع صیمیمت میدانید؟ - خوش خلقی: آیا دیگران شما را حساس، زودرنج یا عصبی می دانند یا آرام و صبور؟ - صله رحم: با اقوام خود تا چه حد رفت و آمد دارید؟ فکر میکنید بعد از ازداوج باید بیشتر شود یا کمتر؟ - احسان به پدر و مادر: احترام به پدر و مادر را در چه چیزهایی میبینید؟ اگر در مسألهای با پدر و مادرتان اختلاف داشتید چه میکنید؟ - اهل مدارا بودن: با افرادی که با شما هم فکر نیستند و مجبورید با آنها باشید چگونه رفتار میکنید؟ - مردم داری: چهقدر به خانواده یا دوستانتان بها می دهید؟ برای آنها چه می کنید؟ - لجبازی: کجاها لجتون در میآید؟ چه می کنید؟ اگر در کار شما دخالت کنند چه کار می کنید؟ د. صفات شخصیتی - نظم و ترتیب: میشود برنامه روزانه خود را برای من توضیح بدهید؟ - گوشهگیری: وقتی برای اولین بار به یک جمعی وارد میشوید چه میکنید؟ در جمع فامیل و دوستان چه میکنید؟ - خجالتی بودن: در جمع چهقدر احساس راحتی میکنید؟ - اراده و قدرت تصمیمگیری: چهقدر کارهای نیمه تمام دارید؟ - زودرنجی: آیا احساس میکنید چیزهای زیادی هستند که شما را ناراحت میکنند؟ - دهنبینی: چهقدر حرف مردم برایتان مهم است؟ - خودنمایی: چهقدر دوست دارید دیگران از شما تعریف کنند؟ - به اندازه حرف زدن، ورّاجی: به نظر دیگران در صحبت کردن خود چهقدر حاشیه میروید؟ آیا دوست دارید در تمام مسائل نظر دهید؟ دقت نمایید که در خلال گفتگو با وی میتوانید به اطلاعات خوبی در این زمینه دست یابید. - نشاط: اوقات فراغت خود را به چه چیزهایی اختصاص میدهید؟ - خویشتنداری: در مقابل اشتباه دیگران چگونه برخورد میکنید؟ - انتقادگری و انتقادپذیری: رک بودن در انتقاد را چهقدر قبول دارید؟ چگونه عیبهای دیگران را به آنها میگویید؟ فرد انتقادکننده باید چه خصوصیاتی داشته باشد که شما انتقادش را بپذیرید؟ - خوشبینی و امیدواری: آینده رو چهطور می بینی؟ چه اهدافی داری؟ فکر می کنی می توانی به آنها برسی؟ - قاطعیت: وقتی تصمیم آخر را میگیرید، چه عواملی میتواند در منصرف شدن شما دخیل باشند؟ - درک متقابل: مبنای شما برای تقسیم نقش ها چیست؟ اگر یکی از زوجین شاغل باشند یا هر دو شاغل باشند؟ - استقلال: انتظارات شما از پدر و مادر من و والدین خودت در دوران عقد چیست؟ - رفیقبازی، وابستگی به والدین: در مسافرتها مایلید به غیر از همسرتان چه کسی با شما باشند و چه کسانی نباشند؟ - غُد بودن، سختگیری: چهقدر روی حرف خودتان تأکید دارید؟ نظر دیگران در این زمینه چیست؟ پی نوشت : [1]. لازم است بدانید ارتباط تلفنی، روش خوبی برای چنین گفتگوهایی نیست، بلکه قطعاً جلسات حضوری لازم است؛ اما در بعضی موارد نظیر مواقعی که خانوادهها در شهر یا کشورهای متفاوت زندگی میکنند و امکان رفت و آمد کمتری وجود دارد، میتواند مناسب باشد. نویسنده : رضا وظیفه مند
برای ازدواج میخواهم با طرف مقابلم در جلسات خواستگاری صحبت کنم؛ چگونه باشم، چه سؤالاتی بپرسم و به چه صورتی صحبت کنم که بدانم حرفهایش حقیقت دارد و به من کلیشهای جواب نمیدهد؛ چون از حقیقت گفتن خودم ترسی ندارم، ولی با وضع فعلی اعتماد کردن به طرف مقابل و پاسخهایش سخت است؟
برای ازدواج میخواهم با طرف مقابلم در جلسات خواستگاری صحبت کنم؛ چگونه باشم، چه سؤالاتی بپرسم و به چه صورتی صحبت کنم که بدانم حرفهایش حقیقت دارد و به من کلیشهای جواب نمیدهد؛ چون از حقیقت گفتن خودم ترسی ندارم، ولی با وضع فعلی اعتماد کردن به طرف مقابل و پاسخهایش سخت است؟
حساسیت شما را در زمینه مورد نظر به خوبی درک نموده و آن را مسیری در دستیابی به (ازدواج عاقلانه و یک عمر زندگی عاشقانه) میدانیم؛ زیرا اگر در این گفتگوی کوتاه اما با ارزش، مسائل ضروری و با اهمیت مطرح گردد، میتوان از آن بهرههای خوبی برد. البتّه نباید انتظار داشت که تمام زوایای شخصیتی فرد مقابل در چنین جلساتی شناخته گردد، زیرا انسان موجود پیچیدهای است که شایسته است برای شناخت بهتر وی منابع اطلاعاتی خود را افزایش داد تا به شناخت نسبتاً کاملی رسید. در حقیقت شایسته است علاوه بر اینکه به بررسی سؤال و جوابهای مراسم گفتگو میپردازید از طریق تحقیق دقیق از محل زندگی، کار یا تحصیل فرد مقابل، مشورت با افراد آگاه و دلسوز نظیر والدین و... اطلاعات خود را مورد ارزیابی قرار داده و از طریق سایر منابع اطلاعاتی صحت و سقم صحبتهای جلسات گفتگوی خواستگاری را بهدست آورید تا در انتخاب شریک آرمانی خود دچار اشتباه نشوید.
برای اینکه طرف مقابل به سؤالاتتان جواب کلیشهای یا خدای ناکرده دروغ ندهد و گفتگوی مؤثّری داشته باشید، سعی کنید:
1. گفت و گو پس از انجام خواستگاری رسمی و تحقیق و آگاهی از بعضی شرایط اولیه، انجام گیرد، نه در ابتدای آشنایی.
2. خونسرد بوده، با آمادگی قبلی و در فضایی آرام گفتگو کنید و از تحت فشار نبودن طرف مقابل اطمینان کسب نمایید.
3. برای موفقیت بیش تر، صادقانه به پرسش ها و مسائل مطرح شده پاسخ دهید تا از صفات اخلاقی و خصوصیات یکدیگر بیشتر آگاهی یابید.
4. اگر در موردی شک دارید که طرف مقابل صداقت داشته یا خیر، سؤالات خود را به گونههای مختلف بپرسید و جوابها را کنار یکدیگر قرار دهید تا هرگونه اشتباه و یا مخفیکاری آشکار گردد.
5. از میان سؤالاتی که در ادامه بدان اشاره خواهد شد، تنها سؤالاتی را بپرسید که برای شما اهمیت دارد نه مطالبی که به آن اعتقاد ندارید یا زیاد مطرح میشود؛ زیرا نه تنها به شما کمکی نمیکند، بلکه باعث سردرگمیتان میشود. همچنین سؤالاتی که دغدغه فکری شما نیست یا شما را غیر از آن چیزی که هستید نشان میدهد، نپرسید.
6. ابتکار عمل داشته و سعی کنید نسبت به هر چیزی که برایتان مبهم هست در همان جلسه سؤالاتی طرح کنید.
7. اگر طرف مقابلتان از جواب سؤال شما طفره رفت، نشانه هشدار برای شماست؛ زیرا ممکن است مسائلی را از شما پنهان کند که یک عمر زندگی شما را تحت تأثیر قرار دهد؛ بنابراین سؤالتان را به همان شکل در جلسات دیگر یا به طرز دیگری در همان جلسه بپرسید.
8. به جای سؤالات کلّی، مفاهیم را به طرف مصداقها و مثالهای عینی برده و سعی کنید وی را در موقعیتهای عینی و واقعی قرار دهید که هر روز در زندگی خانوادگی پیش میآید و فرد واکنش احساسی، فکری یا رفتاری نشان میدهد. به عنوان مثال گرچه سؤالات کلی نظیر عقیده شما در مورد حجاب چیست؟ چه توقعی از همسر آینده خود دارید؟ و... برای شروع خوب هستند؛ امّا فایده اندکی دارند؛ زیرا سؤالات این چنینی، جوابی کلّی دارند که اغلب مبهم و غیرشفّاف هستند و طرفین همانطور که دوست دارند بر اساس ذهنیات خود تفسیر میکنند و شناخت از یکدیگر را با تحریف روبرو میسازد.
9. خوب بشنوید و زیبا بگویید: هنگام صحبت کردن فرد مورد نظر، سراپا گوش باشید و دقت لازم را به عمل آورید تا مطالب را بهتر به خاطر بسپارید. گاهی متناسب با صحبتهای وی با بیان (بله)، (عجب) و... عکسالعمل نشان دهید. خود نیز هنگام صحبت سعی کنید سنجیده حرف زده، از این شاخه به آن شاخه نپرید و هر حرفی را نزنید؛ زیرا حتّی لازم نیست هر راستی را نیز بگویید. اشتباهی که بعضی از دختران و پسران در جلسه گفتگوی خواستگاری مرتکب میشوند این است که همه گذشته خود که بعضاً همراه با رفتارها، صفات یا ارتباطات نادرستی بوده که اکنون از آن پشیمانند را به بهانه صداقت یا جلب اعتماد طرف مقابل، مطرح میکنند، حال آنکه این عمل در بسیاری موارد اثر عکس دارد و نتیجه منفی آن در همان زمان (با از بین بردن تمایل فرد به این ازدواج) یا در زندگی مشترک (به شکل سوءظن، مشاجرههای فراوان و طلاق)، دامنگیر طرفین خواهد شد.
10. بهتر است اوّلین جلسه زیاد طولانی نشود؛ زیرا ممکن است با غلبه احساسات و هیجانات نقاط تاریکی در ارتباط اولیه ایجاد شود و از نتیجهبخشی آن بکاهد. هیچ اشکالی ندارد که اگر فکر میکنید هنوز وقت لازم دارید تا طرف مقابل را بشناسید با هماهنگی و موافقت خانواده ها تعداد جلسات را اضافه نمایید و یا با اطلاع و نظارت خانوادهها ادامه مباحث را تلفنی پی بگیرید.[1]
سؤالات قابل طرح در جلسات گفتگوی خواستگاری :
نکته: سؤالات زیر بنا بر اقتضای محیط، افراد و شرایط تغییراتی میکند که جا دارد با توجّه به شرایط خود از آنها بهره گیرید و از هر بخش تنها بیش از چند سؤال پرسیده نشود.
الف. سؤالات مذهبی
- سختترین لحظه زندگیتان چه وقت بوده و شما چه کار (جزع و فزع، ناشکری، صبر، توکل به خدا،توسّل به ائمه اطهار(علیهم السلام)، ناراحتی و پریشانی) کردهاید؟
- بیشتر چه مواقعی دعا میکنید و با کدام ادعیه مفاتیح انس دارید؟
- در کدام یک از جلسات و هیأتهای مذهبی شهر شرکت میکنید؟ تا چه حد؟
- چه اتفاقی بیفتد نماز را به تأخیر میاندازید یا نمیخوانید؟
- مرجع تقلید دارید؟ چگونه از احکام شرعی مطلع میشوید؟
- به نظر شما دادن خمس و زکات چهقدر اهمیت دارد؟ آیا تا به حال خمس دادهاید؟ - خانوادهتان چهقدر مقید به دادن خمس و زکات هستند؟
- در چه مسائلی باید امر به معروف و نهی از منکر کرد؟ اگر کسی شما را امر به معروف و نهی از منکر کرد چه عکس العملی نشان میدهید؟
- نظرتان در مورد موسیقی و برنامههای رادیو و تلویزیون چیست؟ بیشتر تمایل دارید از کدام برنامهها استفاده کنید؟
- نظرتان در مورد مراسم عروسی چیست؟ در مجالس عروسی که شرکت میکنید چگونه شادی میکنید؟
- پوشش را در چه چیزهایی میدانید و چه پوششی به نظر شما حجاب و مناسب است؟
- ارتباط با جنس مخالف در میان فامیل، محل کار و تحصیل تا چه حدودی باید باشد؟
- صحبتهایتان با این افراد حول و حوش چه موضوعاتی است؟
التزام به نماز و روزه، برنامههای مذهبی- معنوی مانند زیارت ائمه(علیهم السلام)، شرکت در هیئات و مراسم مذهبی، تقید به احکام دین در موضوعات مرجع تقلید، روابط، پوشش، مهمانیها، استفاده از رسانه هایی نظیر تلویزیون، ماهواره، اینترنت و... نیز از جمله مواردی است که باید نسبت به طرح آن توجّه داشت.
ب. خصوصیات اخلاقی (فردی)
- حساس بودن، کینهورزی: چه اتفاقی اگر پیش بیاید شما رفت و آمدتان را با کسی کم یا قطع میکنید؟ با کسی قطع رابطه دارید؟ به چه دلیلی؟ از چه رفتارهایی نمیتوانید بگذرید؟
- صداقت: چه چیزهایی را با خانواده در میان نمی گذارید یا از آنها پنهان می کنید؛ از همسر آیندهتان چهطور؟
- غیبت: کجاها به خودتان حق می دهید که پشت سر دیگران حرف بزنید؟ حتّی میتوانید در قالب موقعیّتهای مثالی سؤال نمایید.
- عزت، خوار شدن: با قرض گرفتن یا کمک گرفتن از دیگران موافقید؟ در چه مواردی و از چه کسانی؟ آیا مشکلات اقتصادی (تنزل حقوق، بیکاری و قرض) خود را با همسرتان در میان میگذارید؟
- عصبانیت: در چه موقعیت هایی عصبانی می شوید؟ از چه کسانی؟ چه می کنید؟ در چه مواردی با دیگران درگیر می شوید؟ اگر خانواده در حریم خصوصی شما دخالت کنند چه می کنید؟
- صبر: از چه چیزهایی حرصتان در می آید؟ در این شرایط چه می کنید؟
- فروتنی: به خودتان در بین انسانهای اطراف خود از لحاظ خوب بودن چه رتبهای میدهید؟ چرا؟ در برابر خودخواهی دیگران چه عکسی العملی نشان میدهید؟
- تکبر: انتقادپذیر هستید؟
- حرص، حسادت: سطح زندگی مطلوب شما از نظر اقتصادی چیست؟
- بخل، ولخرجی: وقتی با دوستان به گردش میروید، آیا شما قبل از همه دست به جیب میشوید؟
- غرور: در تصمیمگیریها چهقدر از نظریات دیگران استفاده میکنید؟ چهقدر برای کارهایتان احتمال اشتباه کردن میگذارید؟
- قناعت: انتظارات مالی شما از من و خانواده من در شروع زندگی مشترک چیست؟
- مهارت در روابط: چه ویژگی هایی دارید که در روابط شما با دوستانتان اخلال ایجاد می کند؟
جواب سؤالاتی کلّی نظیر (خودتان را به چه ویژگی های اخلاقی می شناسید؟) و (دوستان، خانواده و... شما را به چه ویژگی های اخلاقی می شناسند؟) نیز میتواند اطلاعات زیادی در اختیارتان قرار دهد.
ج. خصوصیات اخلاقی (اجتماعی)
- احترام گذاشتن: آیا احترام را مانع صیمیمت میدانید؟
- خوش خلقی: آیا دیگران شما را حساس، زودرنج یا عصبی می دانند یا آرام و صبور؟
- صله رحم: با اقوام خود تا چه حد رفت و آمد دارید؟ فکر میکنید بعد از ازداوج باید بیشتر شود یا کمتر؟
- احسان به پدر و مادر: احترام به پدر و مادر را در چه چیزهایی میبینید؟ اگر در مسألهای با پدر و مادرتان اختلاف داشتید چه میکنید؟
- اهل مدارا بودن: با افرادی که با شما هم فکر نیستند و مجبورید با آنها باشید چگونه رفتار میکنید؟
- مردم داری: چهقدر به خانواده یا دوستانتان بها می دهید؟ برای آنها چه می کنید؟
- لجبازی: کجاها لجتون در میآید؟ چه می کنید؟ اگر در کار شما دخالت کنند چه کار می کنید؟
د. صفات شخصیتی
- نظم و ترتیب: میشود برنامه روزانه خود را برای من توضیح بدهید؟
- گوشهگیری: وقتی برای اولین بار به یک جمعی وارد میشوید چه میکنید؟ در جمع فامیل و دوستان چه میکنید؟
- خجالتی بودن: در جمع چهقدر احساس راحتی میکنید؟
- اراده و قدرت تصمیمگیری: چهقدر کارهای نیمه تمام دارید؟
- زودرنجی: آیا احساس میکنید چیزهای زیادی هستند که شما را ناراحت میکنند؟
- دهنبینی: چهقدر حرف مردم برایتان مهم است؟
- خودنمایی: چهقدر دوست دارید دیگران از شما تعریف کنند؟
- به اندازه حرف زدن، ورّاجی: به نظر دیگران در صحبت کردن خود چهقدر حاشیه میروید؟ آیا دوست دارید در تمام مسائل نظر دهید؟ دقت نمایید که در خلال گفتگو با وی میتوانید به اطلاعات خوبی در این زمینه دست یابید.
- نشاط: اوقات فراغت خود را به چه چیزهایی اختصاص میدهید؟
- خویشتنداری: در مقابل اشتباه دیگران چگونه برخورد میکنید؟
- انتقادگری و انتقادپذیری: رک بودن در انتقاد را چهقدر قبول دارید؟ چگونه عیبهای دیگران را به آنها میگویید؟ فرد انتقادکننده باید چه خصوصیاتی داشته باشد که شما انتقادش را بپذیرید؟
- خوشبینی و امیدواری: آینده رو چهطور می بینی؟ چه اهدافی داری؟ فکر می کنی می توانی به آنها برسی؟
- قاطعیت: وقتی تصمیم آخر را میگیرید، چه عواملی میتواند در منصرف شدن شما دخیل باشند؟
- درک متقابل: مبنای شما برای تقسیم نقش ها چیست؟ اگر یکی از زوجین شاغل باشند یا هر دو شاغل باشند؟
- استقلال: انتظارات شما از پدر و مادر من و والدین خودت در دوران عقد چیست؟
- رفیقبازی، وابستگی به والدین: در مسافرتها مایلید به غیر از همسرتان چه کسی با شما باشند و چه کسانی نباشند؟
- غُد بودن، سختگیری: چهقدر روی حرف خودتان تأکید دارید؟ نظر دیگران در این زمینه چیست؟
پی نوشت :
[1]. لازم است بدانید ارتباط تلفنی، روش خوبی برای چنین گفتگوهایی نیست، بلکه قطعاً جلسات حضوری لازم است؛ اما در بعضی موارد نظیر مواقعی که خانوادهها در شهر یا کشورهای متفاوت زندگی میکنند و امکان رفت و آمد کمتری وجود دارد، میتواند مناسب باشد.
نویسنده : رضا وظیفه مند
- [سایر] با عرض سلام و خسته نباشید <div>من خوانده ای مقید و مذهبی دارم و تصمیم به ازدواج گرفتم.</div> <div>یکی از هم کلاسی های خودم را به خانواده معرفی کردم و خانواده من قرار است که جمعه برای اولین جلسه به خواستگاری بروند.</div> <div>نگرانی که من در پدر و مادرم حس کردم اولا در مورد رفتار های دینی و مذهبی این دختر است چون شناختشان نسبت به او کم است و دیگر آنکه نگران برخورد و خلق و خوی عروس اینده خودشان هستند که مبادا بد رفتار و پرخاشگر باشد.</div> <div>از شما میخواهم تا راهنماییم کنید که در جلسه خواستگاری چه سوالاتی بپرسم تا با جواب های انها از نگرانی های خانواده من کم شود.</div> <div>با تشکر از راهنمایی شما</div>
- [سایر] ا عرض سلام و خسته نباشید خدمت حاج آقامرادی 1-من دختری 21 ساله دانشجوی رشته کامپیوتر از شیراز هستم. 2-خواستگاری دارم 27 ساله از ...(یکی از شهرستانهای استان ...) که عموی دوستم میشه خانواده دار هستند و پسر خوبی به نظر میرسه دیپلم داره و شغلش هم آزاد هست 3-مراحل خواستگاری 3 جلسه طول کشید ودر 2 جلسه اخر با هم صحبت کردیم 4-اما حاج آقا من نمیتونم راجع بهش نظر قطعی بدم نه میتونم جواب مثبت بدم نه منفی البته میزان رضایتم بیشتر از نارضایتیم هست 5-تا یکی دو هفته دیگه باید جواب نهایی رو بدم 6-حاج آقا من همیشه دوست داشتم کسی که منو میخواد اگر یکبار بهش نه گفتم ول نکنه بره دلم میخواد بدونم چقدر براش ارزش دارم؟حاضر هست یکبار دیگه ازم خواستگاری کنه یا نه؟حالا هم قصدم اینه که به ایشون جواب منفی بدم ببینم مجددا ازم خواستگاری میکنه یا نه ؟ برای چیزی که میخواد تلاش میکنه یا نه ؟اصلا واقعا منو میخواد یا فقط اومده که یه زنی گرفته باشه؟ و اگه من نشدم عیب نداره یکی دیگه؟ 7- حالا سوالم از شما اینه که به نظرتون اینجور امتحان کردن درسته یا نه ؟ با توجه به این که اونا مال یه شهر دیگه هستن و باید خیلی سفت و سخت امتحان شن.به قول حافظ شیراز که میگه: در خلوص منت ار هست شکی تجربه کن کس عیار زر خالص نشناسد چو محک حاج آقا یه تفال به حافظ زدم همین غزل که یه بیتشو واستون نوشتم اومد البته میدونم آدم آیندشو دسته فال نمیده ولی خوب فال آدمو یه دل تر میکنه گاهی میگم اگر برگشت که جواب مثبت رو بهش میدم ولی اگر برنگشت چیزی از دست نخواهم داد بازم موقعیت های خوب یا شاید بهتر برام میادتازه اگر واقعا قسمتم با ایشون باشه هیچ چیز جلوی این ازدواجو نمیتونه بگیره و اون دوباره میاد من خیلی به قسمت تو ازدواج اعتقاد دارم 8-حاج آقا واقعا نمیدونم چیکار کنم راهنماییم کنید و اگر جایی دارم اشتباه میکنم بهم بگید درک میکنم که سرتون خیلی شلوغه باور کنید من سعی کردم همیشه تو سایت جستجو کنم و کمتر مزاحم وقت شما بشم و جواب سوالاتم رو هم با جستجو کردن میگیرم ولی لطفا اینو جواب بدید اگر قابل جواب دادن هم نیست حداقل یه جواب بدید که من بفهمم درست تو سایت عضو شدم لطفا اگر جواب دادید شهر محل سکونت آقا پسر رو نقطه چین کنید وقتتون رو خیلی گرفتم شرمنده- سایت فوق العاده ای دارید من که هر وقت میرم تو سایت زودتر از یکی دو ساعت نمیتونم بیرون بیام از بس که جالب و خوب هست-سپاسگذارم موفق باشید
- [سایر] سلام خسته نباشید پسری از دوستم خواستگاری کرد به طور رسمی که با مخالفت خانوادش مواجه شد ولی پسر دست بردار نبود منم برای راضی کردن پسر با خط خودم بهش تماس گرفتم و چند مرتبه ای باهاش صحبت کردم البته بدون اینکه بدونم دوستم در مورد من باهاش صحبت کرده و منو برای ازدواج معرفی کرده. قبلا این موضوع رو بهم گفته بود منم مخالفت کردم به این دلیل که از من 7 ماه کوچیکتره و من دوست ندارم. تا اینکه پسره از من خواستگاری کرد و من مخالفت کردم و تماس های زیادی با من می گرفت و ابراز علاقه زیادی می کرد و من همچنان مخالفت می کردم . من خیلی باهاش صحبت نمیکردم و گفتم فقط در حضور خانوادم باهاش حرف میزنم تا اینکه با کمال ناباوری دیدم اومد خونمون و از بابام خواست تا با من حرف بزنه و بابام که از موضوع اطلاع داشت و یه سوالاتی ازش کرد و بعد منو صدا کرد تا باهاش صحبت کنم بعد از این موضوع باز من جواب منفی دادم ولی اون دست بردار نبود. تا اینکه تیر ماه 92 به خاطر این جواب منفی من و تماسای اون با داداشم درگیری لفظی پیدا کردن و موضوع کمرنگ شد ولی بعد دو سه ماه دوباره شروع شد و همش میگفت که بدون من نمیتونه ولی من همچنان جوابم منفی بود چون از ابراز علاقه اش بدم می اومد ببخشید همش فکر می کردم از روی هوی و هوس باشه به خودش گفتم الان باید از روی عقل تصمیم گرفت نه از روی احساس و عقل من اونو بچه میدونه و چون از من کوچیکتره جواب من منفی و من و اون باهم هیچ سنخیتی نداریم تا اینکه آذر ماه دعوامون شد بهم گفت تو دختر بیمذهبی هستی که ادعای مذهبی بودن داری و باعث بدنامی مذهبیا هستی تو بدریخت و بدقیافه ای مغروری من فقط میخواستم از تو انتقام بگیرم به خاطر حرفای داداشت فکر کردی به تو علاقه دارم نه فقط میخواستم انتقام بگیرم من فقط در جواب بهش گفتم من ادعای نداشتم و ندارم تو همه این حرفا رو میزدی و به من ابراز علاقه میکردی تمام این حرفایی که بهم زده بود به مامانم هم گفت بعد خطمو خاموش کردم تا اینکه تابستون 93 خطمو روشن کردم دیدم خبری نیست خطمو روشن گذاشتم اما اسفند 93 دوباره شروع کرد و میگفت من نمیتونم فراموشت کنم و هیچ دختری به دلم نمیشینه و هر جا خواستگاری میرم نمیتونم قبول کنم بهش گفتم چقدر رو داری بعد از اون حرفا دوباره اومدی سراغم میگفت یادم نمیاد چی گفتم هر چی بود از روی عصبانیت بود و میخواست لج منو دربیاره و ابراز پشیمونی می کرد مامان و بابام از همون اول موافق بودن و تحقیق رفته بودن و فکر میکردن که من به خاطر اینکه وضع مالی خوبی نداره بهش جواب رد دادم الان نمیدونم چکار کنم بهش اعتماد کنم یا نه اجازه بدم بیاد خواستگاری یا نه حتی گفته که با هم بریم مشاوره و حرفامونو بزنیم راهنمایی شما خیلی میتونه کمکم کنه
- [سایر] سلام من دوستی دارم که دچار مشکل شده در زندگی از طرف دوستم من 5 ماه ازدواج کردم با یکی از همکار پدرم که بیمارستان بودند وقتی به خواستگاری من امدن یک فرد کامل بودن از لحاظ هیچ مشکل نداشت چند باری هم با هم صحبت کردیم اخلاق رفتار وضع ظاهری 2 ماه عقد بودیم در دوران عقد خیلی خوب من را درک می کرد اما کم کم بعد از ازدواج من متوجه شدم ایشان قبلا زمانی که خارج از کشور بودند ازدواج کرده بودند الان که من به ایشان گفتم در جواب برگشته به من گفته پدرت از من خواسته چیزی نگم و از آن زمان اخلاقش عوض شده شب های خیلی دیر میاد میگه مطب بودم ولی اصلا مطب نرفته بود رفتارش با من عوض شده حتی نمی تونم ازش بپرسم چرا دیر امدی اعتقادی به مشاور نداره چون خودش متخصص مغز و اعصاب هست اون 34 سالش هست و من که پزشک هستم28 سالم لطفا راهنمایی ام بفرمایید به مشاور هم مراجعه کردم ولی به نتیجه ای نرسیدم
- [سایر] سلام حاج آقا سال نو مبارک لطفا فقط خوتون مطالعه کنیدو اگر میشه سریع جواب بدهید من می خواستم با مشاور صحبت کنم ولی مشاور مطمئن یکی بیشتر نمیشناسم که تا خرداد وقت ندارن من هم با مشاوره با هر کسی میترسم که تازه گمراه بشم لطفا جواب بدید. ... و خودم هم تقریبا نسبت به بقیه دوستان مذهبی تر هستم تا امروز خاستگاران زیادی داشتم که بیشتر اونها به خاطر سخت گیری من در مسائل مذهبی رد شدن البته مسائل دیگه مثل ظاهر هم برام مهم بوده حدود یک ماه پیش از طریق چت با پسری 28ساله کارشناسی ارشدالکترونیک هستند و مادرشون دکترا روانشناسی و پدرشون دکتر مغز و اعصاب آشنا شدم که بر خلاف بقیه خاستگارهام تمام مواردی که مد نظر من بود رو داشت ( تحصیلات و ایمان و اخلاق )من اهل دوستی نبوده و نیستم اون هم قصدش ازدواج بود من هم از طریق تلفن ارتباط رو ادامه دادم و چون مطمئن بودم قصدش ازدواج و خواستگاری رسمی مادرم رو در جریان گذاشتم (البته ایشون نمیدونن که مادرم مطلع هستن )ولی چون ایشون اهل تهران بودند دیدار به زودی امکان پذیر نبود قرار شد هرکدوم یه فیلم کوتاه از خودمون ارسال کنیم همین اتفاق افتاد (البته فیلم من با حجاب کامل و فقط تبریک سال جدید بود)بعد از ارسال فیلم و عکس من راستش زیاد خوشم نیومد ولی گفتم اگر همه چیزهایی که گفتن درست و راست باشه شاید بشه این مورد رو در نظر نگرفت بعد از اون مورد من گفتم به نظر من در حد آشنایی لازم ما به قدرکافی صحبت کردیم بهتر بقیه موارد بمونه برای وقتیکه شما به طور رسمی اومدین ایشون شماره منزل ما رو داشتن من هم ادرس خانه و محل کار و شماره تلفن منزلشون رو داشتم که گفته بودم اگر با خانواده مطرح کردم برای تحقیقات بدن ایشون هم داد بعد از 2 روز که تماس قطع شد تماس گرفتن و با لحن دعوا چرا خودت تصمیم گرفتی ؟ چرا زنگ نزدی ؟ و....... نمیدنم چرا من هم قبول کردم که تماسها ادامه پیدا کنه ولی دچار شک شدم از اون زمان ایشون خیلی با اطمینان به اینده هرچی حرف مزدند من و تو خطاب میکردن ولی من می گفتم من مطمئن نیستم تا اینکه یک روز گفتم اگر جواب من منفی باشه شما چیکار می کنید ایشون تهدید کردن که من زنگ میزنم خونتون با برادرت صحبت می کنم و آبروت رو میبرم و تو از اول من و سر کار گذاشتی قصدت اذیت کردن بود و ... من گفتم نه ولی من حق انتخاب دارم شاید نتونم قبول کنم ایشون به تهدید ادامه داد راستش اول ترسیدم بعدا گفتم من که گناهی مرتکب نشدم که بترسم زنگ زدم گفتم اصالا جواب من منفی شما هم هر کاری میخواین بکنید من هم از دست شما شکایت می کنم اون موقع ماجرا عوض شد شروع به عذرخواهی کرد و گفت ببخشید من اشتباه کردم عصبی شدم همه اینکارا به خاطر اینکه تو رو از دست ندم و.... من قبول دارم عصبی هستم البته من قبلش هم فهمیده بودم از شنیدن نه عصبی میشن ولی قبول کرده بود با هم بریم پیش روانشناس تا مداوا کنه گفت من حتی سه سال پیش مادرم گفت بیا درمانت کنم قبول نکردم ولی حالا به خاطر تو پیش هرکسی که بگی حاضرم برم برای مداوا .الان من ارتباط تلفنی رو قطع کردم ولی مطمئن هستم از طریق مادر یا خواهرش برای خواستگاری رسمی اقدام میکنه نمیدونم کلا بی خیال این ماجرا بشم یا اینکه خواستگاری رو قبول کنم راستش اگر این موضوع عصبی شدن نبود به نظرم مورد خوبی یود ولی نمیدونم اصلا قابل درمان هست یا نه؟ مادرم میگن این آدم روانیه، نمیشه باهاش زندگی کرد ولی من دیدم وقتی عصبی نیستند همه چیز خوبه از نظرمذهبی هم نسبت به خیلی از همسن هاشون اطلاعات خوبی دارند و البته گفتن که رعایت هم میکنن به نظر شما من چیکار کنم ؟خواستگاری رو قبول کنم یا نه؟ از اینکه وقتتون رومیگذارید ممنون
- [سایر] سلام آقای مرادی عزیز . صحبت های شما بسیار آموزنده و دلنشین هست . آگاهی بخشی به اقشار جامعه کار بزرگیه و شما در این امر مهم موفق بودین و از خدا می خوام همیشه به شما سلامتی و شادی عنایت کنه . آقای مرادی من دختر 24 ساله ای هستم در رشته ی علوم تربیتی تحصیل کردم و مطالعات روان شناسی دارم و سعی بر بالا بردن سطح اطلاع و دانش خود دارم . پدر من فرد بدبین و خود رای هست . هیچگاه اجازه ی تصمیم گیری در مسائل مختلف زندگی رو به من ندادند . همیشه من رو از ارتباط با دوستانم و اقوام منع کرده . اجازه ی بیرون رفتن حتی کتابخونه رو به سختی به من می دند . تو خونه چندان رابطه ی صمیمی بین اعضای خانواده نیست . من 5 برادر دارم . مادرم همیشه از طرف پدرم تحقیر شده و در گذشته تمام خاطرات من با کتک های پدرم و دعواهایی به علت مشکلاتی که خانواده ی پدر و مادرم داشتند سرشار هست . پدرم در کودکی من به من تجاوز جنسی داشتند . به هیچ عنوان خواسته های ما براشون اهمیت نداره . خوب من در این شرایط بزرگ شدم و شاید تنها کسی که من رو تربیت کرده خودم بودم و تجربیاتم .در هر صورت زمانیکه من در سن 20 سالگی بودم روحیه ی شکننده ای داشتم . به هیچ عنوان شناختی بر مسئله ی ازدواج و زندگی زناشویی نداشتم . تعدادی خواستگار داشتم . اما پدرم به هیچکدوم رو قبول نکردند و نظر من رو هم نخواستند .حدود 2 سال من خواستگاری نداشتم تا اینکه چندی پیش پسر دایی ام که در ضمن پسر عمه ام هست به خواستگاری من اومدند . این پسر 28 سالشون هست . از نظر ژنتیکی قطعا مشکل وجود داره . ایشون از سربازی به دلیل سابقه ی بیماری روانی ( دو شخصیتی بودن ) معاف شدند. میون خانواده ی من و خانواده ی ایشون سال ها مجادله بوده و هست . من به این آقا جواب رد دادم .چون در این شرایط و ضمن اینکه در مورد مسائل فکری و اعتقادات مذهبی با هم اختلاف داریم و علاوه بر این من هیچ احساس علاقه ای نسبت به ایشون در خودم احساس نکردم به نظرم ازدواج موفقی نخواهد بود . اما پدرم بعد از این که من خواسته شون رو مبنی بر ازدواج با پسر دایی ام رد کردم هر روز به من سرکوفت می زنند که دیگه کسی نمیاد و ... علت اصلی اینکه برای من خواستگار نمیاد عدم معاشرت ما با آشنایان و اقوام هست . اما ایشون این دلیل رو نمی پذیرند و می گند خودت عیب و ایراد داری که کسی نمیاد . متاسفانه وقتی هم صحبت های شما و کارشناسان دیگه رو گوش می دند تنها اون چیزی که دوست دارند رو از صحبت های شما برداشت می کنند و پدر من شخصی نیست که اشتباهاتشون رو بپذیرند و به دیگران حق بدند و اهل گفتگوی منطقی نیستند . از طرفیd من می خوام در جامعه فعال باشم تا حتی اگر ازدواج نکردم روی پای خودم بایستم اما رفتار پدرم و محدودیت هایی که می گذارند باعث شده اعتماد به نفسم در برخورد با افراد جامعه پایین بیاد . با این حال پنهانی و دور از چشم پدرم ( البته مادر و بردارانم اطلاع دارند ) به کارهای مختلفی از جمله کارهای پژوهشی و مدیریت گروهی از دانشجویان برای فعالیت های مختلفی از جمله تشکیل گردهمایی و بازدید از مکان های تاریخی و علمی می پردازم . اما باز هم به خاطر محدودیت هام در بیرون رفتن از خونه تو این فعالیت هام اونطور که در توانم هست نمی تونم فعال باشم . گذشته از این مسائل که برای شما گفتم من در گروه دانشجویی که مدیریت و مسئولیتش رو بر عهده دارم با فردی آشنا شدم که البته بر حسب همکاری در گروه باهم در ارتباط بودیم و هستیم . ایشون فردی پاک دامن ، واقع بین ، متدین و متعهد ، مسئولیت پذیر ، باگذشت هستند . من و ایشون رابطه مون بیشتر از همکاری در گروه شده و به عنوان دو دوست مستقلا با هم در ارتباطیم . ما نسبت به هم شناخت پیدا کردیم تا حدودی در این مدت یک سال هم فکری ، رفتار و روحیه ی سازگار با هم رو در خودمون مشاهده کردیم . من و ایشون به هیچ عنوان علاقه ی شدید به هم نداریم اما همدیگه رو دوست داریم و این علاقه بعد از شناخت بیشتر شکل گرفته . ایشون 1 سال و نیم از من کوچکتر هستند اما فردی باهوش و آگاه و پخته هستند . خانواده ای مذهبی دارند . من و ایشون بعد از 1 سال آشنایی و شناخت 2 ماه پیش در مورد ازدواج با هم صحبت کردیم . من با مادرم صحبت کردم و مادرم نگران این بودند که ایشون چون دانشجو هستند سرمایه ای ندارند برای تشکیل زندگی . اما با توجه به شناختی که من از ایشون دارم ( ایشون مدیر هسته های علمی دانشگاهشون هستند و فعالیت های عمرانی هم داشتند با وجود اینکه سنشون 22 سال بیشتر نیست )و البته 1 سال دیگه فارغ التحصیل می شند مطمئن هستم با کمی قناعت و صبوری و همکاری من( شاغل بودنم)می تونیم زندگی مادی رو پیش ببریم . ایشون هم با مادرشون صحبت کردند . مادر ایشون لیسانس روان شناسی دارند اما با این حال به شدت مذهبی و سنتی فکر می کنند . مادر ایشون از نحوه ی آشنایی ما رضایت ندارند و بسیار با این مسئله که من از ایشون 1 سال و نیم بزرگتر هستم مخالفت می کنند . من و ایشون تصمیم داریم از راه منطقی و گفتگو خانواده ها رو راضی کنیم و عجولانه پیش نریم . با این حال مسئله ی سن من و ایشون بیشترین مشکل رو ایجاد کرده در حالیکه ما چون بر تصمیممون فکر کردیم و به این نتیجه رسیدیم که می تونیم زندگی خوب و موفقی در کنار هم داشته باشیم و در طول این یک سال مسئله ی سن تاثیری بر رابطمون نداشته نمی تونیم استدلال مادر و پدرشون رو قبول کنیم با این حال رضایت خانواده ی ایشون شرط هست . حالا من سوالی داشتم خدمتتون ما با به کار بردن چه روش و راهکاری می تونیم ذهنیت خانواده ی ایشون رو نسبت به سن و همچنین نحوه ی آشناییمون که خانواده ی ایشون گمان می کنند دختری که با پسری رابطه ی دوستی داشت دختر پاک و متعهدی نیست ، تغییر بدیم . به هر حال اگر شما من رو راهنمایی کنید بسیار ممنونتون می شم . فقط از شما درخواست می کنم روش درستی رو به ما بگید تا در پیش بگیریم برای کسب حمایت خانواده ها. موفق باشید و در پناه خدا .
- [سایر] با سلام . از اینکه مرا راهنمایی کردید بسیار ممنونم و خواهشمندم که در این موضوع نیز مرا راهنمایی کنید . حاج آقا همانطور که در پیام قبلی فرستادم گفتم خواهری دارم که 27 سال سن دارد و هنوز ازدواج نکرده می خواهم کمی در مورد او برایتان بگویم ... ...ولی خواهرم توجهی ندارد و شاید این گونه رفتار او از سر سادگی او است و من خود این را باور کرده ام سعی کردم از راهنمایی شما برای او نیز استفاده کنم شما گفته بود اوقات خودم را با فعالیتهای مفید و سازنده پر کنم ولی او هیچ گونه علاقه ای به هیچ کدام از این فعالیتها ندارد می خواهم موضوعی را برایتان بازگو کنم خواهرم حدود 2, 3 سال با یک پسر که حدود 4 سال از او کوچکتر است دوست و با او در ارتباط بوده تا اینکه یک روز حدود 1 سال پیش 3 ,4 ماه قبل از عملش من به رفت و آمد هایش مشکوک شدم تا اینکه یک روز دیدم که ازکوچه ای خانه پسر دایی و دوستان پسره بود بیرون آمد پسره که خواهرم با او دوست بود هر دفعه که خواهرم پیش او می رفت زنگ می زد به دوستانش و آنها می آمدند سر کوچه که خانه او قرار داشت جمع می شدند .اون روز هم مانند دفعات قبل همانطور شلوغ بود , وقتی که خواهرم رو دیدم ابتدا فکر کردم دارم خواب می بینم باور کنید داشتم منفجر می شدم چون او نا اونجا بودند چیزی به او نگفتم دوستاش هم فکر کردن من از اون بی غیرت ها هستم و داشتم با خواهرم بر می گشتم یکی از آن پسر ها دنبال ما کرد من در عین حال که بسیار عصبانی بودم به پسر فحاشی کردم و پسره یکدفعه به من گفت تو اگه غیرت داری جلو خواهرت و بگیر و بگو خانه پسر غریبه چکار می کرده حاج آقا دچار سوء تفاهم نشید من اگه پسری دنبالم میومده سرم رو بالا نمی آوردم چه برسه به اینکه به اون فحاشی کنم اون دفعه از کنترل خارج شده بودم و همانطور که گفتم بسیار عصبانی بودم نمی دونید چقدر سخت گذشت اون شب به من دوست داشتم فقط زمین دهان باز کنه و منو ببلعه اون شب اون به من قول داد که دیگه دنبال پسره نره ولی این ماجرا دو سه بار دیگه تکرار شد تا اینکه زنگ زدم به پسره و گفتم به زبون خوش بهت می گم دست از سرش بردار و گر نه آبروتو می برم پسره در جوابم گفت تو که هیچ بابای تو هم نمی تونه آبرومو ببره خواهش کردم ازش اونم با کمال پر رویی گفت باید یه بار دیگه ببینمش می خوام یه امانتی دستم داره بهش بدم گفتم با اون امانتی که دستته هر غلطی می خوای بکن فقط دست از سرش بردار . خلاصه هر طوری بود تا یه مدت کوتاه خواهرم و کنترل کردم و بعد از مدتی نه چندان طولانی پسره ازدواج کرد مدتی خیالم آسوده بود تا این که من دیوانگی کردم و تلفن همراه در اختار خواهرم قرار دادم و روز اول هم به او گفتم شماره رو به کسی نده یک روز که داشتم از در اتاق رد می شدم دیدم که موبایلش زنگ می خورد خواهرم که می رفت موبایلش را جواب بدهد یکدفعه برگشت ازش سوال کردم چرا جواب نمی دهی پاسخی نداد رفتم شماره را نگاه کردم و با طرف تماس گرفتم از روی لهجه اش فهمیدم که یا خود بی عرضاش است یا دوستان عوضی اش اول تلفن را قطع کرد دوباره که او را ترساندم و گفتم شماره ات را پیگیری می کنم ترسید و گفت اشتباه گرفته از خواهرم که سوال کردم با اسرار و تهدید فراوان گفت پسره است دیگر نمی توانستم خودم را کنترل کنم ولی باز هم نشستم و با خونسردی او را راهنمایی کردم شاید شما هم تعجب کنید که من با ده سال تفاوت سنی چطور به خود اجازه می دهم او را راهنمایی یا با او دعوا کنم ولی باور کنید بارها خودم خجالت کشیده ام و این را نیز بازگو کرده ام ولی وقتی می بینم پدر و مادرم نیز ساده اند چطور می توانم او را به حال خود رها کنم خب زیاد وارد حواشی نشویم داشتم می گفتم او را راهنمایی کردم و نیز تلفن همراه را از او گرفته و جمع کردم تا اینکه یک روز برادرم آن را روشن کرد من هم که نمی توانستم دلیل خاموش کردنش را بگویم سکوت کرده و چیزی نگفتم خلاصه طی مدتی که تلفن در دستش بود مورد مشکوکی ندیدم تا اینکه یک شب برای تفریح به بیرون رفتیم در آن مکانی که ما بودیم پسره با زنش و دوستانش هم با زنانشان بودند اتفاقا یکی از دوستان او پسر همسایه دوستم و زنش دوست خودم بود که آن دو مرا به خوبی می شناختند خلاصه آن شب گذشت و ما رسیدیم به خانه . فردای آن روز زن برادرم گفت خواهرت دیشب داشته برای پسره اس ام اس می فرستاده و پسره هم به کمک دوستاش دور از چشم زنش جواب او را می داده با آنکه چند بار از راه منطقی وارد شده بودم و نتیجه نگرفته بودم ولی چون زن برادرم گفته بود باور نکرده و از او سؤال کردم او اول انکار کرد تا اینکه گفت آره بوده ; باور کنید اگه همان بار اول که عروسمان گفته بود و باور می کردم با آن عصبانیتی که داشتم دل و می زدم به دریا و اول زنگ می زدم به زن پسره و آبروشو می بردم و بعد خواهرم رو می کشتم ولی بازهم گذشتم و مثل دفعه قبل موبایل را از او گرفته خاموش کردم خب چیزی که اینجا من رو سر دو راهی قرار داده اینه که حالا که شرایط کمی آرام شده خواهرم دوباره موبایل رو از من می خواد به نظر شما با این تجربه تلخ آیا می توانم چنین ریسکی بکنم وگوشی همراه را در اختیار او قرار دهم ؟ من خودم به این نتیجه رسیده ام که آزموده را آزمودن خطاست نظر شما چیه ؟ آقای شهاب مرادی و قتی که پسره و دوستاش به من و خانواده ام می رسند طوری نگاه ما می کنند که همه فهمیده اند بارها خواسته ام بر گردم و چند فحش به او بدهم ولی باز هم کوتاه آمده ام شما می گویید من با این گونه رفتار آنها چطور برخورد کنم و چگونه نگاه خواهرم را کنترل کنم که به او توجهی نکند؟ حاج آقا میان مطالبم در مورد پدر و مادرم و در مورد سادگی آنها صحبت کردم راستش رو بخواهین من گذشته خودم و موردی که برای خواهرم و مواردی شبیه به همین موضوع که برای او پیش آمده (این را که می گویم مواردی چون به قول خودش این اولین نبوده و می ترسم آخری هم نباشد) از چشم پدر و مادرم می بینم و آنها را مقصر می دانم چون اگر آنها از اول رفت و آمد ما را کنترل می کردند الان چنین مواردی پیش نمی آمد و مردم از سادگی ما سوء استفاده نمی کردند البته شاید پدر و مادرم به ما اطمینان دارند و ما از اعتماد آنها سوء استفاده کرده ایم . حاج آقا وقتی خواهرم بیرون می رود تا برمی گردد دلم خون می شود و باید با این موضوع چه طور بر خورد کنم واقعا می ترسم و بارها خواسته ام بر ترسم غلبه کنم ولی نشده ; خواهش می کنم کمکم کنید ؟ خواسته دیگری که از شما دارم این است که این موضوع مانند موضوع قبلی خصوصی باشد . ممنون التماس دعا