حس می کنم توی کارهام، به خصوص مسایل اعتقادی، اعتدال ندارم. گاهی دوست دارم همه چیز به کامل ترین شکل انجام بگیره؛ گاهی خسته میشم و افکار و چیزهایی که قبلا برام ارزش داشته، بی ارزش میشن و دیگه حوصله فکر کردن به اونها رو ندارم. مدام بر سر دو راهی قرار می گیرم؛ نگرانم؛ نمیخوام افراطی یا تفریطی باشم. هدف غاییم اینه که در همه ابعاد رفتار دینی و اجتماعی و کارهای درسی و مسایل خانوادگی و ... اعتدال داشته باشم . برای رسیدن به این اعتدال باید چی کار کنم . مرا راهنمایی کنید. اگه خواندن کتاب خاصی هم میتونه بهم کمک کنه معرفی کنید. در خصوص مسألهای که مطرح کردهاید به چند نکته اشاره میکنم : 1. بدون شک بسیاری از هیجانات، احساسهای خوب یا بد و رفتارهای بهنجار یا نابهجار ما ریشه در افکار، نگرشها و تفسیرهای ما از مسائل گوناگون زندگی دارد. در حقیقت آنچه که مدیریت شخصیت ما را در دست دارد و ما را به این سو یا آن سو هدایت میکند بیش از آن که عوامل محیطی یا خارج از وجود ما باشند، افکار ماست. این افکار و نگرشها، گاه روشن و هشیارانهاند و گاهی پنهان و ناهشیار و به هر صورت احساسها و رفتارهای ما را تحت تأثیر خود قرار میدهند. شاید سر تأکیدهای فراوان اسلام عزیز به موضوع تفکر و تعقل که در آیات قرآن کریم و نیز سنت و سیرت پیشوایان دینی تجلی یافته است، همین امر باشد که عامل اصلی سعادت و سلامت مادی و معنوی انسان و نیز شقاوت و نگون بختی او در تفکر او نهفته است. اگر فکر سالم و درست باشد، بقیه ابعاد شخصیتی آدمی نیز سالم و درست خواهد بود و اگر افکار نادرست و یا ناقص باشند بر جنبههای دیگر شخصیت ما نیز تأثیر منفی و نامقبول می نهند. 2. دینداری مطلوب و زندگی مؤمنانه بر محور تفکر و تعقل تکوین مییابد و دینداری تهی از تفکر صحیح، جز پوستهای و قشری از مناسک و رفتارهای ظاهری نخواهد بود. در روایت آمده است که امام علی علیه السلام فرمود: (لا عباده کالتفکر). عبادتی به مانند تفکر نیست. اندیشه صحیح و استوار و نگرشهای منطبق برحق، مستلزم بصیرت و آگاهی دقیق و کامل از ارزشها و معارف وحیانی است. تفکر و تعقل صحیح به چراغی میماند که با سوخت آگاهی و علم روشن شده و زندگی فرد را پر نور میکند و حق را از باطل جدا کرده و راه راست و راه را از بیراهه نشان میدهد. در مقابل، علم ناقص یا علم نادرست، موجب ناکارآمدی و گمراهی تفکر خواهد بود. آدمی اگر از علم ناب و تفکر ناب بی بهره باشد، نتیجه تفکرش جز افراط یا تفریط در احساس و رفتار نیست. امام علی(ع) می فرماید: (لایری الجاهل الا مفرط او مفرط). فرد نادان جز در حال افراط یا تفریط دیده نخواهد شد. معارف دین در همه ساحتهای انسانی اعم از فکری، عاطفی و رفتاری، منظومهای منسجم و مرتبط است که اگر به درستی فهم نشود انسان را در فکر و عمل دچار انحراف و گمراهی میکند که نه تنها رشد و بالندگی معنوی و ایمانی را به دنبال ندارد که گاه فرسنگها او را از اهداف دین دور می کند. نمونه بارز این مسأله مهم در تاریخ اسلام را میتوان جریان فکری خوارج به شمار آورد که با تمسک به پارهای از مناسک و احکام ظاهری شریعت مانند امر به معروف و نهی از منکر و ظاهر برخی آیات قرآن و ناآگاهی از معارف عمیق و اصیل دین و احکام ریشهایتر در شریعت، تاسالها مشکلات زیادی را برای خود و جامعه اسلامی به وجود آوردند. داشتن سبک زندگی دیندارانهای که موجب رشد و تعالی مادی و معنوی انسان شود و او را در همه مراحل و ابعاد زندگی به درستی راهنمایی و هدایت کند، متوقف بر آگاهی صحیح و کامل از باورها، نگرشها و آموزههای عملی دین است. وقتی آگاهی کافی و کامل از باورها، نگرشها و احکام دین نداشته باشیم، به ورطه تفسیر به رأی و اجتهادهای مبتنی بر ذوق و علایق شخصی فرو میرویم که جز دشواریهای ملال آور و افراطها یا تفریطهای تباهکننده انگیزههای مثبت ثمری ندارد. 3. یکی از نگرشهای مخرب و نادرستی که میتواند در موضوعات و مسائل گوناگون زندگی، مشکلات فراوانی را ایجاد کرده و ما را از رسیدن به اهداف ارزشمند باز دارد و رضایتمندی را از ما بستاند و همواره احساس ناامیدی و شکست، خستگی و دلزدگی را بر ما تحمیل کند، کاملگرایی است و یکی از انواع زیان بار کاملگرایی، کاملگرایی مذهبی است که در نهایت، فرد را به ورطه وسواسهای تحلیلبرنده و خطرناک میکشاند. انسان موجودی کمال طلب است؛ یعنی از ژرفای فطرت و عمق وجودش خواهان حرکت در مسیر بهتر شدن، بالندگی و دستیابی به وضعیتی بهتر و بالاتر از وضعیت موجود خویش است. انسانها در هر شرایطی که قرار گیرند هرگز به وضعیت کنونی خود قانع نشده و خواهان رسیدن به سطحی بالاتر و وضعیتی مطلوبتر هستند. این میل وجودی و گرایش ذاتی، عامل اصلی و اصیل همه پیشرفتها و تعالیهاست، اگر از آن برای تحقق اهداف عالی و انسانی استفاده شود و نیز میتواند انسان را در سراشیبی سقوط و تباهی قرار دهد، اگر برای رسیدن به اهداف صرفا حیوانی و دنیایی به کار گرفته شود. کمال گرایی یعنی گرایش و میل به شکوفا کردن هرچه بیشتر استعدادها و توانمندیها و در اختیار گرفتن هر چه بیشتر مواهب حیات؛ به عبارت دیگر انسان آنچه دارد را ارزشمند تلقی میکند ولی برای رسیدن به بیش از آن همواره تلاش میکند، اما کاملگرایی، نوعی کمالگرایی تحریف شده است. به این معنا که فرد در بعدی از ابعاد زندگی و گاه در همه ابعاد، نقطه اوجی را در نظر دارد که نه تنها به کمتر از آن قانع نیست که اساسا کمتر از آن را با ارزش تلقی نمیکند. کمتر از نقطه اوج او را خوشحال نمیکند و همواره تلاشهای زیادی را صرف رسیدن به ایدهآلهای ذهنی خود میکند و چون در هر موضوعی ولو دنیایی، نقطه اوج ثابتی وجود ندارد ( چون کمالات مادی و معنوی بی نهایتاند)، چنین فردی هرگز به احساس ارزشمندی، آرامش و رضایت از زندگی دست پیدا نمیکند. به هر مرتبهای که میرسد، هر لذتی را که تجربه میکند و هر کمالی را که به دست میآورد، باز میبیند که مرتبهای بالاتر وجود دارد که او از آن بیبهره است و به همین خاطر لذت رسیدن خیلی زود در کام او تلخ و گزنده می شود و تلاش بی حاصل دیگری را برای احراز آن مرتبه به کار میگیرد. البته بسیاری از کاملگراها از عمل گریزانند و یکی از عوامل مهم و شایع تنبلی و گریز از عمل، همین کاملگرایی است. وقتی فقط به اوج میاندیشیم و کمتر از آن را با ارزش نمیدانیم، ممکن است باور داشته باشیم که توانمندی لازم برای رسیدن به آن را نداریم و شرایط مناسبی وجود ندارد و از این رو به عمل اقدام نمیکنیم و همواره با بهانه عدم وجود شرایط مناسب، از اقدام به عمل فرار میکنیم. مثلا دانشجویی را در نظر بگیرید که جز به نمره عالی نمیاندیشد و هر نمرهای پایینتر از آن را بیارزش میداند. ممکن است این فرد به خاطر آن که خود را عاجز از گرفتن 20 بداند حتی برای نمره قبولی هم تلاش نکند. دانش آموزان زیادی را دیدهایم که از گرفتن نمره 19 ناراحت شدهاند و و نه تنها از نمره خوبی که گرفتهاند راضی و خوشحال نیستند که شدیدا نگران تک نمرهای هستند که به دست نیاوردهاند. کاملگرایی، وقتی به حیطه مسائل دینی و معنوی وارد میشود آثارش زیانبارتر و خطرناکتر میشود. کاملگرایان معنوی میپندارند که هر عمل دینی باید با نهایت دقت، ظرافت و وسواس انجام شود و اگر یکی از شرایط مورد نظرشان انجام نشود، عمل را یکسره بیارزش و در نتیجه رها میکند. برخی کاملگراهای مذهبی به گونهای میاندیشند که گویا تنها در صورت داشتن عصمت و عاری بودن از هرگونه خطا و نقص، اعمالشان مقبول و ارزشمند است. مثلا میاندیشند که یا باید اصلا گناه نکنم و یا اگر حتی یک گناه هم از من سر بزند دیگر همه اعمال و کوششهای مذهبی و معنویام بیارزش و بیارج میشود. این نگرش و نگرشهایی از این دست، دقیقا مخالف با آموزههای اصیل و حقیقی قرآن کریم و مکتب اهل بیت (علیهم السلام) است. در نگرش دینی، ما انسانها موجوداتی هستیم که عقلی محدود، دانشی اندک و ارادهای کرانمند و محدود داریم. انبوهی از نیازها، غرایز و عواملی که خارج از کنترل و خواست ماست، ما را احاطه کرده است. در میان این همه محدودیت و دشواری مکلفیم که از داراییهای وجودی خود برای رسیدن به هدف اصیل خلقت یعنی بندگی و قرب الهی استفاده کنیم. هرگونه تلاش ولو بسیار اندک، وقتی برای خدا انجام شود ارزشمند است و مأجور؛ و هر کار بد، هرچند به چشم نیاید، محاسبه خواهد شد و معاقب، مگر آن که گنهکار توبه کند و صادقانه از خداوند پوزش بخواهد. 4. در نگرش دینی، مؤمن موظف است احکام دینش را به درستی یاد بگیرد و آن را آن گونه که خداوند خواسته انجام دهد نه آن گونه که ذوق و یا سلیقهاش میطلبد. در انجام تکالیف دینی، طاقت و توان فرد بسیار مهم تلقی شده است. اساسا هیچ کس بر تکلیفی که در توانش نیست مکلف نشده است. در این نگرش، از مؤمن نمیخواهند که همه اعمالش را به یکباره دینی کند و اصلا گناهی مرتکب نشود و نقصی در کار او نباشد، بلکه از او میخواهند که تلاش کند هر روز بهتر از این دیروز باشد( و ان لیس للانسان الا ما سعی) و در مسیر حرکت، توقف نکند. رعایت اعتدال و پرهیز از افراطهایی که خواسته دین نیست، مؤلفه کلیدی در این نگرش به حساب میآید. انسان متدین ابتدا جز به انجام واجبات و ترک محرمات در محدودهای که دین معین کرده است، تکلیف نشده است. فراتر از این دو یعنی انجام مستحبات و ترک مکروهات، بسته به میزان توانمندی، شوق و اشتیاق و با یک برنامه تدریجی مطلوب شمرده شده است. بنابر این به نظر می رسد که عامل اصلی گرفتار شدن در کاملگرایی دینی، ناآگاهی از معارف حقیقی دین و نشاندن سلیقه و تمایلات خود به جای خواست و فرمان خداست. ملاک دینداری، اطاعت و تبعیت از فرمان خداست نه میل نفسانی ولو آن میل به سوی عبادتی تعلق گیرد. در روایت آمده است که امام رضا علیه السلام در ماه مبارک رمضان برای کاری به مسافرت رفتند؛ وقتی که از حد ترخص شهر فاصله گرفتند طعامی طلب کردند و روزه خود را افطار کردند. برخی افراد نادان این کار را بر امام خرده گرفتند و خواستند که همچنان بر نخوردن و ننوشیدن ادامه دهند. امام علیه السلام فرمود که ملاک اطاعت از فرمان خداست. کسی که در شهر امر به روزه کرده بود در بیابان خواسته است تا روزه را بگشاییم و معیار دینداری اطاعت از این فرمان است نه بر اساس تمایل خود رفتار کردن. به نظر می رسد که شما در مسائل دینی و آشنایی با احکام دینی باید جدیت بیشتری داشته باشید و بکوشید که اولا دین را به خوبی بیاموزید و ثانیا بر اساس معیارهای دینی رفتار کنید. مطالعه تفکر و آموختن از عالمان دینی، مهمترین کاری است که باید انجام دهید. نکته مهم دیگری که باید به آن توجه کنید جامع نگری در زندگی است. نیازهای انسان مجموعهای از نیازهای مادی و معنوی است که باید به همه آنها در حد لازم و معقول پاسخ دهد. هر گونه تکسونگری و بیاعتنایی به نیازهای واقعی، میتواند آسیب زننده باشد و در نهایت ما را به افراط در نیازی و تفریط در نیازی دیگر بکشاند. در ادامه این نوشتار، راهکارهایی را جهت حل مشکل و بهبود وضعیت فکری و احساسی شما پیشنهاد میکنم : 1. ورزش منظم روزانه و داشتن یک رژیم غذایی مطلوب و سالم، پرهیز از خوردن غذاهای فست فودی، گوشتهای صنعتی و غذاهای پر ادویه، تند و سرخ کرده، نوشابههای غیرطبیعی و در عوض، گنجاندن سبزیها و میوهها و عرقهای گیاهی مانند عرق کاسنی ، عرق بیدمشک و ... در برنامه غذایی روزانه، ضرورتی اجتناب ناپذیر است. ورزش منظم، علاوه بر تأمین تندرستی، موجب تخلیه هیجانی، بالا رفتن عزت نفس و اعتماد به نفس کاهش افسردگی، کمک به زیبایی اندام و عامل مهمی برای نشاط و شادابی است. 2. برنامه ای متنوع، واقع بینانه و پربار، برای زندگی خود طراحی کنید. دفتری آماده کنید و با تفکر و تأمل در گذشته و حال و امکانات موجودتان، علایق و فعالیت های مفید و سودمندی را برای خود شناسایی کرده و در قالب یک برنامه کوتاه مدت، میان مدت و بلند مدت، به آنها بپردازید. خواندن کتابهای سودمند، آموختن مهارتهایی مانند، خیاطی، آشپزی، آرایشگری، بافندگی، تفریح، مسافرتهای کوتاه مدت درون شهری و برون شهری با خانواده یا دوستان، رفتن به مسجد، حفظ قرآن و ... 3. عبادت و توجه به خدا، و انس با قرآن، علاوه بر ایجاد آرامش حقیقی، موجب معنا یافتن زندگی و جوانه زدن انگیزهها و احساسهای پاک و تعالیبخش در وجودتان میشود. نماز اول وقت، مداومت بر ذکر لاحول و لا قوه الا بالله العلی العظیم و ذکر شریف یا انیس، دائم الوضو بودن، خواندن نماز جعفرطیار قبل از ظهر روز جمعه موجب آرامش و برطرف شدن اندوه از دل و جان آدمی است. 4. آراسته باشید، لباسهای تمیز بپوشید، مرتبا حمام کنید و از عطرهای مورد علاقه خودتان استفاده کنید. هر روز قدری در مقابل آیینه بایستید و زیباییهای خودتان را تماشا کرده و خداوند مهربان را به خاطر آن سپاسگزاری کنید. 5. دفتری را بردارید و تمامی خاطرات خوب، موفقیتها، نعمتها و توانمندیهای خودتان را که در طول زندگی داشته اید در آن ثبت کرده و هر روز مرور کنید. 6. بخشی از اوقات خودتان را به تفکر درباره آفرینش، معنا و ماهیت زندگی، مرور ارزشها و اهدافتان اختصاص دهید. بکوشید با یک خودشناسی جامع و دقیق، ارزشها و اهداف درست و تعالیآفرینی را انتخاب کنید. خودشناسی بهترین و سودمندترین معرفتهاست(امام علی علیه السلام)؛ و علاوه بر اینکه راه مهمی در خداشناسی و پیوند خوردن با جان هستی است، بهترین وسیله برای بهره بردن از زندگی است. در باره فلسفه عبادتها و احکام دینی، هم تفکر کنید و هم مطالعه و هم مباحثه تا ذهن و قلبتان برای پذیرش احکام الهی آمادهتر و رامتر شود. 7. داوطلبانه در کارهای منزل مشارکت کرده و به اهل خانه کمک کنید. احساسات مثبت خودتان را به آنها ابراز کرده و همواره با جملات مثبت، مهربانانه و محترمانه با آنان سخن بگویید. 8. سعی کنید هر روز دست کم یک کار مثبت برای کسی انجام دهید. دلی را شاد کنید و غمی را از دلی بزدایید. 9. همیشه مثبت و امیدوار کننده بیندیشید و بر نقاط مثبت شخصیت خود تمرکز کنید. نقاط منفی را تنها برای رفع و اصلاح آنها، مورد توجه قرار دهید. 10. همیشه مثبت، زیبا و با احساس حرف بزنید و جملات خنثی، منفی و غم انگیز را تا حد ممکن به کار نبرید. حتی اگر شرایطتان راضی کننده، آرامش بخش و لذت آفرین نیست، اجازه ندهید امید به آینده و رحمت الهی از شما سلب شود. با خود گویی مثبت و امید بخش ، احساس اینکه بر شرایط تسلط دارید را به خودتان تلقین کنید. در پایان کتابهای زیر را به شما معرفی میکنیم؛ امید است که برایتان سودمند باشد : 1. رشد، علی صفایی حایری، انتشارات لیله القدر، قم 2. صراط، علی صفایی حایری، انتشارات لیله القدر، قم 3. مهارت های زندگی، کریس کلینکه، ترجمه شهرام محمدخانی، انتشارات رسانه تخصصی، تهران 4. جوان و بعد چهارم شخصیت، محمدرضا شرفی، انتشارات انجمن اولیا و مربیان، تهران 5. از حال بد به حال خوب، دیوید برنز، ترجمه مهدی قراچه داغی، انتشارات ذهن آویز، تهران نویسنده : احمد فامیل دردشتی
حس می کنم توی کارهام، به خصوص مسایل اعتقادی، اعتدال ندارم. گاهی دوست دارم همه چیز به کامل ترین شکل انجام بگیره؛ گاهی خسته میشم و افکار و چیزهایی که قبلا برام ارزش داشته، بی ارزش میشن و دیگه حوصله فکر کردن به اونها رو ندارم. مدام بر سر دو راهی قرار می گیرم؛ نگرانم؛ نمیخوام افراطی یا تفریطی باشم. هدف غاییم اینه که در همه ابعاد رفتار دینی و اجتماعی و کارهای درسی و مسایل خانوادگی و ... اعتدال داشته باشم . برای رسیدن به این اعتدال باید چی کار کنم . مرا راهنمایی کنید. اگه خواندن کتاب خاصی هم میتونه بهم کمک کنه معرفی کنید.
حس می کنم توی کارهام، به خصوص مسایل اعتقادی، اعتدال ندارم. گاهی دوست دارم همه چیز به کامل ترین شکل انجام بگیره؛ گاهی خسته میشم و افکار و چیزهایی که قبلا برام ارزش داشته، بی ارزش میشن و دیگه حوصله فکر کردن به اونها رو ندارم. مدام بر سر دو راهی قرار می گیرم؛ نگرانم؛ نمیخوام افراطی یا تفریطی باشم. هدف غاییم اینه که در همه ابعاد رفتار دینی و اجتماعی و کارهای درسی و مسایل خانوادگی و ... اعتدال داشته باشم . برای رسیدن به این اعتدال باید چی کار کنم . مرا راهنمایی کنید. اگه خواندن کتاب خاصی هم میتونه بهم کمک کنه معرفی کنید.
در خصوص مسألهای که مطرح کردهاید به چند نکته اشاره میکنم :
1. بدون شک بسیاری از هیجانات، احساسهای خوب یا بد و رفتارهای بهنجار یا نابهجار ما ریشه در افکار، نگرشها و تفسیرهای ما از مسائل گوناگون زندگی دارد. در حقیقت آنچه که مدیریت شخصیت ما را در دست دارد و ما را به این سو یا آن سو هدایت میکند بیش از آن که عوامل محیطی یا خارج از وجود ما باشند، افکار ماست. این افکار و نگرشها، گاه روشن و هشیارانهاند و گاهی پنهان و ناهشیار و به هر صورت احساسها و رفتارهای ما را تحت تأثیر خود قرار میدهند. شاید سر تأکیدهای فراوان اسلام عزیز به موضوع تفکر و تعقل که در آیات قرآن کریم و نیز سنت و سیرت پیشوایان دینی تجلی یافته است، همین امر باشد که عامل اصلی سعادت و سلامت مادی و معنوی انسان و نیز شقاوت و نگون بختی او در تفکر او نهفته است. اگر فکر سالم و درست باشد، بقیه ابعاد شخصیتی آدمی نیز سالم و درست خواهد بود و اگر افکار نادرست و یا ناقص باشند بر جنبههای دیگر شخصیت ما نیز تأثیر منفی و نامقبول می نهند.
2. دینداری مطلوب و زندگی مؤمنانه بر محور تفکر و تعقل تکوین مییابد و دینداری تهی از تفکر صحیح، جز پوستهای و قشری از مناسک و رفتارهای ظاهری نخواهد بود. در روایت آمده است که امام علی علیه السلام فرمود: (لا عباده کالتفکر). عبادتی به مانند تفکر نیست. اندیشه صحیح و استوار و نگرشهای منطبق برحق، مستلزم بصیرت و آگاهی دقیق و کامل از ارزشها و معارف وحیانی است. تفکر و تعقل صحیح به چراغی میماند که با سوخت آگاهی و علم روشن شده و زندگی فرد را پر نور میکند و حق را از باطل جدا کرده و راه راست و راه را از بیراهه نشان میدهد. در مقابل، علم ناقص یا علم نادرست، موجب ناکارآمدی و گمراهی تفکر خواهد بود. آدمی اگر از علم ناب و تفکر ناب بی بهره باشد، نتیجه تفکرش جز افراط یا تفریط در احساس و رفتار نیست. امام علی(ع) می فرماید: (لایری الجاهل الا مفرط او مفرط). فرد نادان جز در حال افراط یا تفریط دیده نخواهد شد. معارف دین در همه ساحتهای انسانی اعم از فکری، عاطفی و رفتاری، منظومهای منسجم و مرتبط است که اگر به درستی فهم نشود انسان را در فکر و عمل دچار انحراف و گمراهی میکند که نه تنها رشد و بالندگی معنوی و ایمانی را به دنبال ندارد که گاه فرسنگها او را از اهداف دین دور می کند. نمونه بارز این مسأله مهم در تاریخ اسلام را میتوان جریان فکری خوارج به شمار آورد که با تمسک به پارهای از مناسک و احکام ظاهری شریعت مانند امر به معروف و نهی از منکر و ظاهر برخی آیات قرآن و ناآگاهی از معارف عمیق و اصیل دین و احکام ریشهایتر در شریعت، تاسالها مشکلات زیادی را برای خود و جامعه اسلامی به وجود آوردند. داشتن سبک زندگی دیندارانهای که موجب رشد و تعالی مادی و معنوی انسان شود و او را در همه مراحل و ابعاد زندگی به درستی راهنمایی و هدایت کند، متوقف بر آگاهی صحیح و کامل از باورها، نگرشها و آموزههای عملی دین است. وقتی آگاهی کافی و کامل از باورها، نگرشها و احکام دین نداشته باشیم، به ورطه تفسیر به رأی و اجتهادهای مبتنی بر ذوق و علایق شخصی فرو میرویم که جز دشواریهای ملال آور و افراطها یا تفریطهای تباهکننده انگیزههای مثبت ثمری ندارد.
3. یکی از نگرشهای مخرب و نادرستی که میتواند در موضوعات و مسائل گوناگون زندگی، مشکلات فراوانی را ایجاد کرده و ما را از رسیدن به اهداف ارزشمند باز دارد و رضایتمندی را از ما بستاند و همواره احساس ناامیدی و شکست، خستگی و دلزدگی را بر ما تحمیل کند، کاملگرایی است و یکی از انواع زیان بار کاملگرایی، کاملگرایی مذهبی است که در نهایت، فرد را به ورطه وسواسهای تحلیلبرنده و خطرناک میکشاند.
انسان موجودی کمال طلب است؛ یعنی از ژرفای فطرت و عمق وجودش خواهان حرکت در مسیر بهتر شدن، بالندگی و دستیابی به وضعیتی بهتر و بالاتر از وضعیت موجود خویش است. انسانها در هر شرایطی که قرار گیرند هرگز به وضعیت کنونی خود قانع نشده و خواهان رسیدن به سطحی بالاتر و وضعیتی مطلوبتر هستند. این میل وجودی و گرایش ذاتی، عامل اصلی و اصیل همه پیشرفتها و تعالیهاست، اگر از آن برای تحقق اهداف عالی و انسانی استفاده شود و نیز میتواند انسان را در سراشیبی سقوط و تباهی قرار دهد، اگر برای رسیدن به اهداف صرفا حیوانی و دنیایی به کار گرفته شود. کمال گرایی یعنی گرایش و میل به شکوفا کردن هرچه بیشتر استعدادها و توانمندیها و در اختیار گرفتن هر چه بیشتر مواهب حیات؛ به عبارت دیگر انسان آنچه دارد را ارزشمند تلقی میکند ولی برای رسیدن به بیش از آن همواره تلاش میکند، اما کاملگرایی، نوعی کمالگرایی تحریف شده است. به این معنا که فرد در بعدی از ابعاد زندگی و گاه در همه ابعاد، نقطه اوجی را در نظر دارد که نه تنها به کمتر از آن قانع نیست که اساسا کمتر از آن را با ارزش تلقی نمیکند. کمتر از نقطه اوج او را خوشحال نمیکند و همواره تلاشهای زیادی را صرف رسیدن به ایدهآلهای ذهنی خود میکند و چون در هر موضوعی ولو دنیایی، نقطه اوج ثابتی وجود ندارد ( چون کمالات مادی و معنوی بی نهایتاند)، چنین فردی هرگز به احساس ارزشمندی، آرامش و رضایت از زندگی دست پیدا نمیکند. به هر مرتبهای که میرسد، هر لذتی را که تجربه میکند و هر کمالی را که به دست میآورد، باز میبیند که مرتبهای بالاتر وجود دارد که او از آن بیبهره است و به همین خاطر لذت رسیدن خیلی زود در کام او تلخ و گزنده می شود و تلاش بی حاصل دیگری را برای احراز آن مرتبه به کار میگیرد. البته بسیاری از کاملگراها از عمل گریزانند و یکی از عوامل مهم و شایع تنبلی و گریز از عمل، همین کاملگرایی است. وقتی فقط به اوج میاندیشیم و کمتر از آن را با ارزش نمیدانیم، ممکن است باور داشته باشیم که توانمندی لازم برای رسیدن به آن را نداریم و شرایط مناسبی وجود ندارد و از این رو به عمل اقدام نمیکنیم و همواره با بهانه عدم وجود شرایط مناسب، از اقدام به عمل فرار میکنیم. مثلا دانشجویی را در نظر بگیرید که جز به نمره عالی نمیاندیشد و هر نمرهای پایینتر از آن را بیارزش میداند. ممکن است این فرد به خاطر آن که خود را عاجز از گرفتن 20 بداند حتی برای نمره قبولی هم تلاش نکند. دانش آموزان زیادی را دیدهایم که از گرفتن نمره 19 ناراحت شدهاند و و نه تنها از نمره خوبی که گرفتهاند راضی و خوشحال نیستند که شدیدا نگران تک نمرهای هستند که به دست نیاوردهاند.
کاملگرایی، وقتی به حیطه مسائل دینی و معنوی وارد میشود آثارش زیانبارتر و خطرناکتر میشود. کاملگرایان معنوی میپندارند که هر عمل دینی باید با نهایت دقت، ظرافت و وسواس انجام شود و اگر یکی از شرایط مورد نظرشان انجام نشود، عمل را یکسره بیارزش و در نتیجه رها میکند. برخی کاملگراهای مذهبی به گونهای میاندیشند که گویا تنها در صورت داشتن عصمت و عاری بودن از هرگونه خطا و نقص، اعمالشان مقبول و ارزشمند است. مثلا میاندیشند که یا باید اصلا گناه نکنم و یا اگر حتی یک گناه هم از من سر بزند دیگر همه اعمال و کوششهای مذهبی و معنویام بیارزش و بیارج میشود. این نگرش و نگرشهایی از این دست، دقیقا مخالف با آموزههای اصیل و حقیقی قرآن کریم و مکتب اهل بیت (علیهم السلام) است. در نگرش دینی، ما انسانها موجوداتی هستیم که عقلی محدود، دانشی اندک و ارادهای کرانمند و محدود داریم. انبوهی از نیازها، غرایز و عواملی که خارج از کنترل و خواست ماست، ما را احاطه کرده است. در میان این همه محدودیت و دشواری مکلفیم که از داراییهای وجودی خود برای رسیدن به هدف اصیل خلقت یعنی بندگی و قرب الهی استفاده کنیم. هرگونه تلاش ولو بسیار اندک، وقتی برای خدا انجام شود ارزشمند است و مأجور؛ و هر کار بد، هرچند به چشم نیاید، محاسبه خواهد شد و معاقب، مگر آن که گنهکار توبه کند و صادقانه از خداوند پوزش بخواهد.
4. در نگرش دینی، مؤمن موظف است احکام دینش را به درستی یاد بگیرد و آن را آن گونه که خداوند خواسته انجام دهد نه آن گونه که ذوق و یا سلیقهاش میطلبد. در انجام تکالیف دینی، طاقت و توان فرد بسیار مهم تلقی شده است. اساسا هیچ کس بر تکلیفی که در توانش نیست مکلف نشده است. در این نگرش، از مؤمن نمیخواهند که همه اعمالش را به یکباره دینی کند و اصلا گناهی مرتکب نشود و نقصی در کار او نباشد، بلکه از او میخواهند که تلاش کند هر روز بهتر از این دیروز باشد( و ان لیس للانسان الا ما سعی) و در مسیر حرکت، توقف نکند. رعایت اعتدال و پرهیز از افراطهایی که خواسته دین نیست، مؤلفه کلیدی در این نگرش به حساب میآید. انسان متدین ابتدا جز به انجام واجبات و ترک محرمات در محدودهای که دین معین کرده است، تکلیف نشده است. فراتر از این دو یعنی انجام مستحبات و ترک مکروهات، بسته به میزان توانمندی، شوق و اشتیاق و با یک برنامه تدریجی مطلوب شمرده شده است. بنابر این به نظر می رسد که عامل اصلی گرفتار شدن در کاملگرایی دینی، ناآگاهی از معارف حقیقی دین و نشاندن سلیقه و تمایلات خود به جای خواست و فرمان خداست. ملاک دینداری، اطاعت و تبعیت از فرمان خداست نه میل نفسانی ولو آن میل به سوی عبادتی تعلق گیرد. در روایت آمده است که امام رضا علیه السلام در ماه مبارک رمضان برای کاری به مسافرت رفتند؛ وقتی که از حد ترخص شهر فاصله گرفتند طعامی طلب کردند و روزه خود را افطار کردند. برخی افراد نادان این کار را بر امام خرده گرفتند و خواستند که همچنان بر نخوردن و ننوشیدن ادامه دهند. امام علیه السلام فرمود که ملاک اطاعت از فرمان خداست. کسی که در شهر امر به روزه کرده بود در بیابان خواسته است تا روزه را بگشاییم و معیار دینداری اطاعت از این فرمان است نه بر اساس تمایل خود رفتار کردن.
به نظر می رسد که شما در مسائل دینی و آشنایی با احکام دینی باید جدیت بیشتری داشته باشید و بکوشید که اولا دین را به خوبی بیاموزید و ثانیا بر اساس معیارهای دینی رفتار کنید. مطالعه تفکر و آموختن از عالمان دینی، مهمترین کاری است که باید انجام دهید. نکته مهم دیگری که باید به آن توجه کنید جامع نگری در زندگی است. نیازهای انسان مجموعهای از نیازهای مادی و معنوی است که باید به همه آنها در حد لازم و معقول پاسخ دهد. هر گونه تکسونگری و بیاعتنایی به نیازهای واقعی، میتواند آسیب زننده باشد و در نهایت ما را به افراط در نیازی و تفریط در نیازی دیگر بکشاند.
در ادامه این نوشتار، راهکارهایی را جهت حل مشکل و بهبود وضعیت فکری و احساسی شما پیشنهاد میکنم :
1. ورزش منظم روزانه و داشتن یک رژیم غذایی مطلوب و سالم، پرهیز از خوردن غذاهای فست فودی، گوشتهای صنعتی و غذاهای پر ادویه، تند و سرخ کرده، نوشابههای غیرطبیعی و در عوض، گنجاندن سبزیها و میوهها و عرقهای گیاهی مانند عرق کاسنی ، عرق بیدمشک و ... در برنامه غذایی روزانه، ضرورتی اجتناب ناپذیر است. ورزش منظم، علاوه بر تأمین تندرستی، موجب تخلیه هیجانی، بالا رفتن عزت نفس و اعتماد به نفس کاهش افسردگی، کمک به زیبایی اندام و عامل مهمی برای نشاط و شادابی است.
2. برنامه ای متنوع، واقع بینانه و پربار، برای زندگی خود طراحی کنید. دفتری آماده کنید و با تفکر و تأمل در گذشته و حال و امکانات موجودتان، علایق و فعالیت های مفید و سودمندی را برای خود شناسایی کرده و در قالب یک برنامه کوتاه مدت، میان مدت و بلند مدت، به آنها بپردازید. خواندن کتابهای سودمند، آموختن مهارتهایی مانند، خیاطی، آشپزی، آرایشگری، بافندگی، تفریح، مسافرتهای کوتاه مدت درون شهری و برون شهری با خانواده یا دوستان، رفتن به مسجد، حفظ قرآن و ...
3. عبادت و توجه به خدا، و انس با قرآن، علاوه بر ایجاد آرامش حقیقی، موجب معنا یافتن زندگی و جوانه زدن انگیزهها و احساسهای پاک و تعالیبخش در وجودتان میشود. نماز اول وقت، مداومت بر ذکر لاحول و لا قوه الا بالله العلی العظیم و ذکر شریف یا انیس، دائم الوضو بودن، خواندن نماز جعفرطیار قبل از ظهر روز جمعه موجب آرامش و برطرف شدن اندوه از دل و جان آدمی است.
4. آراسته باشید، لباسهای تمیز بپوشید، مرتبا حمام کنید و از عطرهای مورد علاقه خودتان استفاده کنید. هر روز قدری در مقابل آیینه بایستید و زیباییهای خودتان را تماشا کرده و خداوند مهربان را به خاطر آن سپاسگزاری کنید.
5. دفتری را بردارید و تمامی خاطرات خوب، موفقیتها، نعمتها و توانمندیهای خودتان را که در طول زندگی داشته اید در آن ثبت کرده و هر روز مرور کنید.
6. بخشی از اوقات خودتان را به تفکر درباره آفرینش، معنا و ماهیت زندگی، مرور ارزشها و اهدافتان اختصاص دهید. بکوشید با یک خودشناسی جامع و دقیق، ارزشها و اهداف درست و تعالیآفرینی را انتخاب کنید. خودشناسی بهترین و سودمندترین معرفتهاست(امام علی علیه السلام)؛ و علاوه بر اینکه راه مهمی در خداشناسی و پیوند خوردن با جان هستی است، بهترین وسیله برای بهره بردن از زندگی است. در باره فلسفه عبادتها و احکام دینی، هم تفکر کنید و هم مطالعه و هم مباحثه تا ذهن و قلبتان برای پذیرش احکام الهی آمادهتر و رامتر شود.
7. داوطلبانه در کارهای منزل مشارکت کرده و به اهل خانه کمک کنید. احساسات مثبت خودتان را به آنها ابراز کرده و همواره با جملات مثبت، مهربانانه و محترمانه با آنان سخن بگویید.
8. سعی کنید هر روز دست کم یک کار مثبت برای کسی انجام دهید. دلی را شاد کنید و غمی را از دلی بزدایید.
9. همیشه مثبت و امیدوار کننده بیندیشید و بر نقاط مثبت شخصیت خود تمرکز کنید. نقاط منفی را تنها برای رفع و اصلاح آنها، مورد توجه قرار دهید.
10. همیشه مثبت، زیبا و با احساس حرف بزنید و جملات خنثی، منفی و غم انگیز را تا حد ممکن به کار نبرید. حتی اگر شرایطتان راضی کننده، آرامش بخش و لذت آفرین نیست، اجازه ندهید امید به آینده و رحمت الهی از شما سلب شود. با خود گویی مثبت و امید بخش ، احساس اینکه بر شرایط تسلط دارید را به خودتان تلقین کنید.
در پایان کتابهای زیر را به شما معرفی میکنیم؛ امید است که برایتان سودمند باشد :
1. رشد، علی صفایی حایری، انتشارات لیله القدر، قم
2. صراط، علی صفایی حایری، انتشارات لیله القدر، قم
3. مهارت های زندگی، کریس کلینکه، ترجمه شهرام محمدخانی، انتشارات رسانه تخصصی، تهران
4. جوان و بعد چهارم شخصیت، محمدرضا شرفی، انتشارات انجمن اولیا و مربیان، تهران
5. از حال بد به حال خوب، دیوید برنز، ترجمه مهدی قراچه داغی، انتشارات ذهن آویز، تهران
نویسنده : احمد فامیل دردشتی
- [سایر] سلام من دانشجوی سال اخر هستم مدتی است که قصد ازدواج دارم وبه خانواده و اطرافیان هم گفتم که موردی رو به من معرفی کنن به دلایلی نشد در دانشگاه دختر خانومی رو دیدم به نظرم خوب امد با دوست صمیمی ام هم مشورت کردم او هم اونو میشناخت با این همه تحقیقات کردیم دیدیم مورد خوبی است قرار گذاشتیم با هم صحبت کنیم اصل صحبتی که کردم میگم تا فکر نکنین که قضیه عشق و عاشقی بوده و ... بهش گفتم من راه خودمو انتخاب کردم و اون راه خداست واگه کاری رو تشخیص بدم بر خلاف نظر خداست انجام نمیدم حتی اگه ناراحت بشین در ضمن ما باید هدفمون رسیدن به خدا باشه نه چیز دیگر ی بهشون گفتم مادرمو میارم با شما صحبت کنه اگه قبولتون نکرد من بدلیل اعتقادی که به تجربه مادرم دارم حرفش رو قبول میکنم که مادرم هم اونو پسندید بعد از مدتی من از طریقی متوجه مسئاله ای شدم واون هم این بود که ای دختر خانوم یک سال پیش خود کشی کرده بوده دلیلش مفصله بعد خودش هم تایید کرد و گفت که بعد از خود کشی بسیار تنها بودم و کسی منو درک نمیکرد در این تنهایی رو به خدا اوردم و اون هم کمکم کرد برداشت خود من از این قضیه اینه که اون بیشتر به خاطر صحبت های من جذب شده خدا کمک کنه بتونیم عمل کنیم بگذریم هم من هم ایشون با ادم های مختلفی مشورت کردیم و به این نتیجه رسیدیم که به درد هم میخوریم در ابتدا انتخاب ما خیلی منطقی بود ما زنگ زدیم منزلشون اون ها گفتن که ایشون یه خواهر بزرگتر داره تا اون نره ما اینو نمیدیم از ما اسرار و از اون ها انکار من حتی خودم با پدرشون صحبت کردم ولی مرغ اونا یه پا داره این بنده خدا هم خیلی تو خونه تحت فشاره و تقریبا شبیه به یک زندانی باهاش رفتار میشه حتی اجازه نداره با دوستاش بره بیرون و کسی هم به حرفاش گوش نمیکنه خانوادش به اون به دیده یک محکوم نگاه میکنن این بنده خدا هم میگه اخر یه روز خسته میشم شناسناممو ور میدارم میام بیرون که من با ملایمت بهش توضیح دادم که نباید این کار و بکنه و من خودم با کمک خانوادم راه حلی برای مشگل اون پیدامیکنم چون پدر من در جریان کامل قضایا هست ولی اون هم دیگه راه حلی به ذهنش نمیرسه از طرفی اگر من هم کم بیارم بنده خدا ممکنه کاری دست خودش بده که تلویحا به یکی از دوستاش گفته حالا من هم موندم چیکار کنم امیدوارم به راهنمایی شما تو رو خدا یه راه حلی جلوی پای ما بزارین ... خیلی ممنون میشم اگه کمکمون کنین
- [سایر] سلام جناب آقای مرادی از شما خواهش می کنم بعد از خوندن حرف هام، به دور از هرگونه تعصب مذهبی و عرفی به من کمک کنید. این تعصبی که ازش حرف می زنم چیزیه که باعث شده من مجبور بشم حرف هایی رو که باید با مادرم درمیون بذارم تا به من راه حل نشون بده رو بیام اینجا و تو این سایت با شما درمیون بذارم. دختری 23 ساله هستم اهل یک خانواده ی مذهبی و دین دار. البته خودم خیلی وقته که فکر می کنم از خدا دور شدم اما در هر صورت هنوز به خیلی چیزها پایبندم. شاید نمازم رو یک خط در میان می خونم اما حجابم رو کاملا حفظ می کنم روزه هام رو کامل می گیرم و--- البته می دونم که گرفتن روزه یا حفظ حجاب ربطی به خوندن یا نخوندن نماز نداره و اینها فرایضی هستند که هرکدوم رو باید به جای خودشون انجام داد. من حدود سه سال پیش از طریق اینترنت و البته نه از طریق چت بلکه از طریق وبلاگ نویسی با پسری آشنا شدم، این پسر هم سن خودمه و دارای یک خانواده ی کاملا مذهبی و دیندار هستن. خودش هم انسانی بسیار معتقد و اهل دین و مذهبه. دارای خواهر و مادری محجبه و خودش هم دارای سر و وضعی ساده و معمولیه. بعد از گذشت این سه سال ما حس کردیم که به هم علاقه مند شدیم. البته راجع به این موضوع خیلی با هم بحث داشتیم که آیا این حس ما واقعا علاقه است یا نه فقط به همدیگه عادت کردیم و این باعث شده که فکر کنیم به هم علاقه مندیم. ما این موضوع رو هزاران بار حلاجی کردیم و در پایان به این نتیجه رسیدیم که مقدار بسیار زیادی از این حس رو علاقه ی واقعی تشکیل داده و خوب تا حد کمی هم به هم عادت کردیم که اجتناب ناپذیره. من از ابتدای آشناییم با این پسر مادرم رو در جریان گذاشتم و تقریبا همه چیزهایی که بینمون می گذشت رو براش تعریف می کردم. مادرم به دلیل همون تعصب مذهبی و دینی که گفتم همیشه من رو از برقراری ارتباط اینترنتی با این پسر منع می کرد و می گفت که این کار درستی نیست و این آدم ها معلوم نیست کی هستن و من از این ناراحت بودم که مادرم بدون اینکه از خانواده ی این پسر چیزی بدونن ، اون رو هم با بقیه ی پسرایی که در اینترنت به دنبال پیدا کردن وسیله ای برای ارضای امیال خودشون می گردن به یه چوب می روندن--- من حس می کنم چون مادرم چت کردن و یا هرگونه ارتباط اینترنتی رو بد می دونن دیگه هیچ کاری به این ندارن که طرفشون چه جور آدمیه و تنها به این دلیل که از طریق اینترنت با کسی آشنا شدم این رو بد می دونن! بگذریم شاید نظر شما هم همین باشه--- خلاصه به خاطر همین طرز برخورد مادرم درست در موقعی که من متوجه علاقم به این پسر شدم و می خواستم راهی پیدا کنم تا این موضوع رو هم مثل قبل با مادرم درمیون بذارم، این طرز فکر و برخورد، من رو از این کار منصرف کرد و درواقع جرات این کار رو از من گرفت. این آقا اهل تهران هستن و تابستون قبل فرصتی دست داد تا من به تهران برم و در مدتی که اونجا بودم چندبار ایشون رو دیدم و طی این دیدارها من تا حدی فهمیدم که آنچه از طریق اینترنت راجع به ایشون حس کرده بودم درست بوده و ایشون جزو دسته پسرهایی که قصد به دام انداختن طعمه رو دارن نیست. ایشون دارای سر و وضعی معمولی و مذهبی و ساده بود و حرفهاش هم بسیار منطقی بود و هیچگونه خطایی هم در رفتار و گفتار ازش سر نزد. که البته می دونم نمیشه آدم ها رو به سادگی و با سه سال ارتباط اینترنتی و چند نوبت ملاقات شناخت. اما حداقل چیزی که فهمیدم این بود که این آقا در هیچ موردی به من دروغ نگفته بود. این رو هم بگم که از ابتدای آشناییمون مادر این آقا در جریان ارتباط ما بود و حتی قضیه ی علاقه ی ما به هم رو هم می دونست. مسئله ی مهمی که من رو درگیر خودش کرده اینه که این آقا الان باید طبق موظفی به سربازی بره اما به دلیل مشکلاتی که داره از این کار امتناع می کنه و می گه که هیچوقت قدم به سربازخونه نمیزاره! چیزهایی راجع به سربازی دیده و شنیده که باعث شده این حالت براش بوجود بیاد. به دلیل اینکه نمی ره سربازی نمی تونه کار بگیره و از همه چی مونده و الان تمام فکر و ذکرش شده گشتن دنبال آشنا برای معافی گرفتن! ما با هم قرار گذاشتیم که هروقت تونست روی پای خودش وایسه بیاد خواستگاری و من می دونم که اگر به لجبازیش ادامه بده و سربازی نره شاید به این زودی ها نتونه روی پای خودش وایسه. ما چندین بار روی این موضوع با هم بحث کردیم و اون هربار گفته که به سربازی نمی ره. این موضوع انقدر بهش فشار آورده که با وجود علاقه ی شدیدی که به هم داریم چندین بار به من گفته که فکر می کنه نمی تونه من رو خوشبخت کنه و مشکلات انقدر زیادن که شاید نتونه به این زودی ها از پسشون بربیاد و نمی خواد که من به پای اون بسوزم . با وجود 23 سال سن حرف هایی می زنه که خیلی بالاتر از تجربه های این سن هست. یکبار که بحث کرده بودیم می گفت که الان که زیر یک سقف نیستیم همه چیز قشنگ و خوبه اما وقتی وارد زندگی بشیم و مشکلات سر راهمون قرار بگیرن اونوقت دیگه همه چیز به این خوبی و قشنگی نیست. وقتی که مجبور بشم برای یک لقمه نون شب و روز کار کنم اونوقت دیگه نمی تونم مثل الان عشقم رو با تو تقسیم کنم و می ترسم ازین که زندگیمون اونجوری بشه و اونوقت اگه حتی یک لحظه تو احساس بدبختی کنی من نمی تونم جوابگوی خدا و حساب و کتابش باشم . می گفت اگر هم بخوام رو پای خودم وایسم باید حداقل 6 تا 7 سال دیگه صبر کنیم تا من بتونم یک درآمد خوب و ثابت داشته باشم. اما من با 23 سال سن چه جوری می تونم خانوادم رو راضی کنم که 7 سال دیگه صبر کنم تا این پسر که از نظر مادرم هم مورد قبول نیست بیاد خواستگاریم؟ اگر دست خود من بود و اگر رنج و ناراحتی پدر و مادرم برای من مهم نبود، تا 10 سال دیگه هم صبر می کردم... آقای مرادی نمی دونم چی کار کنم. درمونده شدم. دلم می خواد موضوع علاقه م رو به این پسر با مادرم درمیون بذارم اما می ترسم و نمی تونم. از طرف دیگه نمی دونم که اگه به امید خدا این پسر تونست تا دو یا 3 سال دیگه به اوضاع خودش سر و سامون بده ، چه جوری به مادرم بگم و اونو راضی کنم که بذاره بیاد خواستگاری. دلم می خواد بهش کمک کنم و بتونم باری از دوشش بردارم تا بتونیم به هم برسیم. ما به هم خیلی علاقه مندیم ،خیلی زیاد اما مشکلات هم زیادن. دیروز که روز شهادت اما جواد(ع) بود با هم نذر کردیم که اگه تا سال دیگه همین موقع به یه ثبات مالی رسید، برای نیمه ی شعبان و عید غدیر و شهادت امام جواد به مقداری که برامون مقدور باشه در راه خیر خرج کنیم. آقای مرادی من از شما راهنمایی می خوام. من باید چی کار کنم؟ خواهش می کنم راهنماییم کنید. خیلی افسرده و ناراحتم. منتظر راهنمایی شما هستم.
- [سایر] سلام خدمت حاج آقای مرادی واقعا خسته نباشین ... یه مدته با سایتتون آشنا شدم ... خیلی ازش چیزی یاد گرفتم ... ولی واقعا به قول دکتر خراسانی میترسیم ازین که روزی این دلخوری کاربران از جواب ندادن های شما و گلایه کردنهای نابجا شما رو دلسرد کنه، از طرفی هم ناراحتیم که چرا واقعا این همه سوال تکراری هست و وقت شما رو میگرند تا شما واقعا سوالا و پیامایی که حقشونه خونده بشند و جواب بهشون داده بشه رو نداشته باشین ... و این که درحالی که میشه مشکلاتی حل بشه با این رعایت نکردن های کاربران این امکان از دست بره ... چند پیشنهاد دارم ... 1- میشه امکان ارسال پیام رو محدود کرد ... مثلا فقط هر جمعه از ساعت 8 تا 10 بخش ارسال پیام باز باشه ... و شما در طول هفته به پیامها جواب بدین ... اینجوری بیشتر درک میکنند که وقت شما محدود هست ... و اینکه چون مجبور میشند صبر کنند تا زمان مقرر، مطمئنا به جوابها و یادداشتهای شما برای دیگران مراجعه میکنند و جستجو میکنند و مسلما با این کار تعداد سوالای تکراری خیلی کمتر میشه و خیلی ها جوابشون رو میگیرند و یا متوجه میشن که سوالی که میخوان بپرسن بیهوده یا غیر منطقی هست ... و اونایی که سوالای بیهوده میخوان بپرسند یا هی پیام بدند که چی شد جواب ما و به قول آمارهایی که خودتون میدین به 200 تا 300 پیام هم برسه پیامهاشون فقط صبر کردن رو یاد میگیرند ... و مسلما آرامش شما حفظ خواهد شد ... و در هنگام مراجعه به سایت لذت میبرید تا این که هی حسرت بخورید که چرا اینا اینجوری رفتار میکنند و بازم ...... 2- میشه که شما از بین همین کاربرانی که هی میان سر میزنند به سایتتون چند تا رو انتخاب کنین تا تو اداره سایت به شما کمک کنند، درسته که سایت شخصیه ولی مدیریت با شما باشه ... مثلا سوالاتی که از شما میشه رو دسته بندی کنند و تکراری ها رو خودشون لینک بدند به جوابای مشابه، و گلایه ها رو جواب بدند و جواب سوالای مهمتر و اصلی تر رو به خودتون بسپارند و اینجوری تک تک دقایقی که شما به سایت میاین دیده خواهد شد، و میبینیم که هر دفعه شما پیامی جدید و سوالات نو رو جواب میدید ... این میتونه برای استمرار مراجعه به سایتتون توسط کاربران رو به همراه داشته باشه و اینکه میزان رضایت به حداکثر برسه ... البته که نمیشه همه رو راضی کرد و لازم هم نیست ولی چه خوب میشه که اکثریت که خواسته های منطقی دارند، کاملا راضی باشند 3- چه خوب میشد اگه سایت بخش بندی میشد و هرکس بنا به ابهاماتی که تو اون لحظه تو ذهنش داره به قسمت مورد نظر بره ... در حالی که این میتونه پرداختن به موضوعات مختلف رو برای خودتون هم راحت تر کنه جوری که بین مسائل اصلی بنا به درخواست کاربران و بازدیدها و استقبال مساوات رعایت بشه ... مثلا بخش بندی سایت به این گونه باشه که دینی – فرهنگی – ازدواج – گناه و توبه و خیلی ها که خودتون بیشتر میدونین تقسیم بشه ... شما میتونین با جایگاهی که دارین برای مثال از کلاسهایی که با طلبه های جوان دارید اونایی که بهتر و منطقی تر هستند و از لحاظ علمی پر بارترند و با نت آشنا هستند و علاقه دارند رو برای قسمت دینی خودتون معرفی کنید و اونا سوالات سطحی رو پاسخ بدند و سوالات عمقی رو خودتون پاسخ بدین ... میشه که مثلا در بخش فرهنگی شما بعضی مسائل رو بیان کنین البته به عنوان سوال مثلا همین بنرهای سطح شهر که راجع بهش صحبت کردید یا پیامک یا امثال آن و چند روزی کاربران راجع بهش نظراتشون رو بدند و در پایان یه نفر جمع بندی کلی از نظرات مخالف و موافق رو تیتر وار به شما ارائه بده و شما باتوجه به صحبت بچه ها و طبق تیتر بندی ها بگین کجاها رو دارند اشتباه میکنند و کجاها رو دارند درست میرند ... این کار میتونه به لحاظ فرهنگی هم روی کاربرانتون یک تاثیر فوق العاده بذاره ... مگه خودتون نمیگین به لحاظ فرهنگی کمبود حس میشه، خوب این کمبود میتونه از همین راه ها جبران بشه ... 4- مطمئن باشین خیلی ها اگه شما بخواین دوست دارند که به بهتر شدن سایت شخصی شما و البته کمک به بقیه هموطنان قدمی بردارند، البته اگه شما مایل باشین و با تجاربی که دارین این راه رو موثر بدونین ... مثلا همون کسی که اومده بود کل مطالب سایت و نوشته ها رو تو چند تیتر خلاصه کرده بود ... 5- ثبت نام از کاربران خوب هست ولی تو این سایت برنامه ای نداره، جز این که خودتون آماری از کاربران داشته باشین ... کاش میشد ثبت نام کرد و هر کس با نام کاربری خودش پیام بذاره ... بعد از اون توسط کسانی که خودتون انتخاب کردین تا پیامها رو دسته بندی کنند پیامها خونده بشه و اگه تکراری یا سوال بیهودست تذکر داده بشه ... و اگه سوال مهمی هست نگاه به ارسال پیام بشه که آیا پیام با رعایت کلیه ضوابط فرستاده شده یا نه؟ مثلا مثل من اینقدر طولانی نوشته و ضوابط رو رعایت نکرده، یا اسمش رو بد انتخاب کرده، درمانده، بیچاره، بدبخت، یا از جهنم، از گورستان، و امثال این یا این که فینگیلیش نوشته شده باشه، میشه تمام موارد رو زیر پیامشون ذکر بشه و تحویل شما بشه و شما پاسخ بدین و به رویت کاربران برسه ... بعد به جز امتیاز دادن امتیاز فرهنگی دادن هم باشه، و این امتیازها در مجموع زیر نام کاربری کاربران و همیشه باهاشون باشه ... اینجوری همه تشویق میشند که رعایت کنند و از امتیاز فرهنگی خوبی برخوردار باشند ... بهر حال اینا میتونه انگیزه ای برای کاربران باشه ... البته همه اینها فقط نظر یک کاربر ساده بود ... خودتون بیشتر صلاح میدونین که کدوم به صلاح هست یا نه، بعنوان کسی که یه مدت خیلی کوتاه تجربه وب نویسی رو داشتم اینا به نظرم اومد، و یک سوال چرا نباید وقتی این قدر محبوبیت دارین و استقبال میشه از سایتتون خیلی ها سرخورده برگردند؟ چرا نمیشه که شما حتی یک شرکت کوچک رو راه اندازی کنین و کارمند برای سایتتون استخدام کنین؟ چرا نباید سایت های دینی و اسلامی و فرهنگی و نمونه از هر نظر جزو دسته سایتهایی باشند که توسط یک شرکت 100 نفره و با مدیریت شما مدیریت نشند؟ البته درسته که هنوز واسه همچین حرفایی زوده ولی خودتون هم میدونین که میشه ... خیلی ببخشید که این قدر طولانی شد ... در ضمن خودمم قبلا سوال پرسیده بودم، ولی چون میدونم اصلا وقتش رو ندارین انتظاری واسه جوابش ندارم، ولی کاش میشد که اونایی که سوالای مهمتر دارند جرات سوال پرسیدن داشته باشند و مطمئن باشند که خیلی زود توسط شما جواب داده میشه ... البته یه موضوع رو هم در نظر داشته باشیم، بعضی ها از دوست داشتن زیاد هست که میگردند یه سوالی پیدا میکنند تا بالاخره باشما یه ارتباط کوچیک هم اگه شده با داشته باشند، که البته تعداد زیادیشون به هدفشون نمیرسند و سرخورده میشند و اون قضاوتهای عجولانه رو میکنند، شاید با اون سوالاتی که خودتون مطرح میکنین و میگین که دوستان نظرشون رو بگن و در پایان حرفشون رو تصدیق یا رد میکنین میتونه این نیازشون رو برآورده کنه ... هرجا هستین موفق و پیروز باشین ... اگه سایت به همین منوال باشه، قول میدم دیگه به جز پیگیری برای این مطلبم پیام دیگه ای ندم و فقط خواننده سایت باشم ... خدایی در همین نزدیکیست که نیت خیر شما رو داره میبینه! بازم ممنون ... راستی از خیر سوالای قبلمم گذشتم ... فقط این پیاممو میخوام بخونین ... جواب هم نمیخواد فقط بخونینش ... به هر حال سلیقه و تدبیر و هدف خودتون اصله! خدانگهدار ...
- [سایر] سلام حاج اقا.. عزاداری ها مقبول حق وبه امید کمک بیشتر برای هدایت و راهنمایی همه.. نمی دونم تو یک دو دلی گیر کردم که تنها کسی که به فکرم رسید می تونه کمکم کنه شمایید..پس ازتون خواهش می کنم حداقل تا اواسط هقته اینده جوابمو بدید.. راستش حاج اقا من اهل مشهدم..درضمن خصوصی باشه پیام خیلی بهتره... من دختری 21 سالم.دانشجو از یک خانواده کاملا معمولی...و تقریبا مذهبی...یعنی سعی می کنم باشم... تقریبا 8 ماه که با اقا پسری اشنا شدم که این اشنایی از راه اینترنت بوده...اوایل فقط یک رابطه کاملا جدی اینترنتی تا تقریبا سه ماه پیش که کم کم زمینه مهر و علاقه این اقا در من به وجود اومد..راستی ایشون اهل کرجن و 21 ساله و دانشجو...و کاملا مذهبی... من خیلی به خودم فشار اوردم خیلی خواستم جلو احساسمو بگیرم خیلی ولی با ذفتار و عقایدی که از ایشون می دیدم و مسایلی که نا خداگاه بین ما پیش اومد مسئله این علاقه مطرح کردم و متوجه علاقه ایشون هم شدم...و 1 ماه که من و این اقا رابطه کاملا عاطفی و احساسی دارم..البته تنها وسیله ارتباطی ما smsو تلفن است... اقای مرادی می دونم می گید اشتباه است ...ما توی این سه ماه سه بار در استانه جدایی از هم قرار گرفتیم...که اونم همه به خواسته ایشون بوده چون دلایل مختلفی دارند از جمله نا محرمی،دور بودن،نارضایتی خدا و..... راستش من سر نمازام همیشه ایشون از خدا خواستم...راستش تو این یک ماه هم من و هم ایشون به این نتیجه ریسیدیم که طرف مقابل بهترین فرد برای ازدواج با طر ف دیگست...نمی دونم علاقه عجیبی در درونمون هست که نمی دونم عشقه یا نه... اقای مرادی ا ین اقا داره هفته اینده میاد مشهد و تنها هدف خودشو جدایی می دونه چون معتقد به هم نمی رسیم..ایشون زمان ازدواج خودشو 4 سال دیگه می دونه..بعد درس..سربازی...و.. راستش حاجاقا من مخالفم...من بهش می گم منتظرش می مونم...اره شما گفتید نباید بدون اطلاع خانواده ها منتظر موند...ولی من کسی که از نظر دینی،فکری،فرهتگی،خانوادگی کاملا شبیه خ.دمه چرا از دست بدم؟؟؟ راستش به نظر من برا ازدواج سه تا عامل اصلیه1-ایمان2-تقوا3-علاقه...و خب عوامل فرعی دیگه که تک تک می تونه موثر باشه ولی اگه این سه تا باشه همه اونها قابل تحمله..که نمی دونم خوشبختانه همه اینها در طرف مقابل من هست و ایشونم می گند اینها در من هست.. اقای مرادی رابطه ای که هدفش ازدواج باشه ایرادش چیه؟؟؟؟؟؟راستش از وقتی این اقا وارد زندگی من شده ایمانم قوی تر شده..کمتر سراغ گناه می رم... نمی دونم از نظر من این اقا هیچ ایرادی برا ازدواج با من نداره ..می دونم خانوادمم موافقت می کنند چون از نظر اونها همون سه عامل ملاکه.. اقای مرادی چی کار کنیم...چرا باید زندگی که می دونیم می تونیم با هم باشیم و بهترین هم باشه خراب کنیم؟؟؟؟؟ راستش به نظز من این اقا سخت می گیره...می دونم که این رابطه ها نمی شه زیاد روش حساب باز کرد... می دونم... ولی یک سوال اینه که چطور میشه سریع بهم رسید تا رابطه شرعی داشته باشیم...چطوری صبر کنیم تا همه چی فراهم بشه..چطوری از هم بگذریم در حالی که مطمئنیم برا هم بهترینیم..راستش اقای مرادی اینا احساس نیست...چون ما سه روز از هم دور بودیم و جفتمون از زندگی کار و درس افتادیم...همه زندگیمون خراب شد..اقای مرادی وقتی حس می کنیم مکمل زندگی همیم چرا باید از هم جدا شیم...راستش من خیلی دارم سعی می کنم این اقا قانع کنم که میشه به هم رسید..اره سخته..می دونم...ولی وقتی هدف مشخص باشه و تلاش کنیم به نظرتون ایرادی داره؟؟؟؟این اقا میگه تا کی اینطوری باشیم.تا کی؟.من می خوام ولی شرایطش نیست.. اقای مرادی من دختر و شرایط ازوواج دارم..این اقا میگن من می خوام فقط درس بخونم و تمرکز داشته باشم...نمی دونم چی کار کنم تا راضی بشه.چطوری بخوام ؟راستش حاج اقا من می دونم بدون این اقا هیچم وبهترین فرد برای منه...همش این سوال می پرسم چرا وقتی همو می خوام اینطوری جدا شیم؟؟؟؟؟؟؟.خواهشا منو راهنمایی کنید حداقل تا قبل از چهار شنبه هفته دیگه..ازتون می خوام برای رسیدنمون راه جلو پامون بزارید...ممنون...التماس دعا
- [سایر] باز هم سلام شما جواب سلام و احوالپرسی و حرف های نه چندان مهم و..رو میدید اما اگه یکی یه سؤال مهم داشته باشه هزار بار باید براتون پیام بفرسته تا شاید جواب بدین. میدونم طولانیه و پیامها زیاد و وقت شما برای پاسخگویی کم، اما ما هم به جواب شما نیاز داریم. باور کنید کسی رو ندارم که باتجربه باشه وگرنه مزاحم شما نمی شدم. دوباره می فرستم به امید اینکه این بار جوابمو بدین: (لطفا همه پیام رو در سایت نذارید) من دختری 23 ساله هستم و خانواده ای مذهبی دارم(البته نه از نوع افراطیش). سال گذشته در راه دانشگاه پسری که اصلا نمی شناختمش جلوی من را گرفت و گفت که از در خانه تا اینجا(یعنی نزدیک دانشگاه)دنبال من برای امر خیر اومده و من به او گفتم که خیلی کار اشتباهی کرده و گذاشتم رفتم. حدود 1 ماه بعد خواهرش را فرستاد دم در خانه و با مادرم صحبت کرد و معلوم شد که خواهرش در کوچه ما می نشیند و این آقا حدود 1 ماه من را تحت نظر داشته و بعد برای خواستگاری اقدام کرده. آن زمان ما جواب رد دادیم به خاطر اینکه می خواستم درس بخوانم و قصد ازدواج نداشتم اما ناگفته نماند که بدم نمی آمد یک بار بیایند و بیشتر درباره اش بدانم و درباره اش فکر کنم. چون تقریبا موارد ظاهری و اولیه اش خوب بود: به گفته خواهرش فوق دیپلم ریاضی داشت و در یک شرکت عمرانی کار می کرد،اهل رفیق بازی و سیگار نبود و نماز و روزه اش هم به جا بود. یک خانه و ماشین هم داشت. اما مهم ترین دلیل ما برای رد کردن او این بود که من را در خیابان دیده و انتخاب کرده بود و این شیوه انتخاب او از نظر من و خانواده ام اصلا درست نبود. به نظر ما کسی که اینقدر راحت و از روی ظاهر همسرش رو انتخاب کنه و درباره زندگیش تصمیم بگیره، درباره مسائل مهمتر زندگیش هم مسلما همین طور تصمیم خواهد گرفت. خلاصه که گذشت و من پیش خودم فکر کردم که حتما کس دیگری رو میبینه و دنبال اون میره. اما بعد از یک سال دوباره دو تا از خواهرهاش اومدند دم در خانه(البته خودش و مادرش هم آمده بودند اما جلو نیامدند) و دوباره همان حرف ها را به مادرم زدند. نگو که آقا تو این 1 ساله تو فکر من بوده و هرچی دخترای دیگه رو بهش پیشنهاد می دادند قبول نمیکرده و خواهرش رو مقصر میدونسته که ما جواب رد دادیم وگفته که حتما خواهرش طوری صحبت کرده که ما قبول نکردیم. مادرم طبق حرف هایی که همیشه وقتی حرف ازدواج به میان می آمد، من می گفتم، به آنها گفته بود که من قصد ازدواج ندارم(اما مدتی است که این نظر من عوض شده ولی به مادرم هنوز نگفته ام). خلاصه، قرار شد که مادرم با من صحبت کند و به آنها جواب دهد. وقتی موضوع را با من درمیان گذاشت ازش پرسیدم نمیشه حالا بیایند و صحبت کنیم و درباره اش فکر کنیم؟ دلیلم هم این بود که مسائل اولیه که لازم است را ظاهرا این شخص دارد، و مادرم موافقت کرد اما وقتی موضوع را با پدرم درمیان گذاشت او مخالفت کرد و گفت کسی که همین طوری یکی رو می بینه و به همین راحتی انتخاب می کنه به درد زندگی نمی خوره. پدرم همون دلیلی رو آورد که پارسال خودم آوردم ولی الان اصلا بهش فکر نکردم. به نظر شما آیا این تفکر درسته؟ از طرفی فکر می کنم که کسی که یک سال سر تفکرش مونده و با اینکه جواب رد شنیده باز هم نظرش عوض نشده این انتخابش از روی احساس نبوده، چون بالاخره رفتار من رو در مدتی که تحت نظرم گرفته بوده، دیده و همین هم، تا حدی ولو کم، خصوصیات من رو نشونش داده. اما از طرفی هم حرف پدرم درست به نظر می رسه و الان نمیدونم چی کار کنم؟ 1- من چادری هستم و وقتی بیرون می روم آرایش نمی کنم و کلا ظاهری ندارم که توجه دیگران را جلب کنم و فکر نمی کنم که این آقا از روی قیافه من را انتخاب کرده باشد، و مسلما یکی از ملاک های ایشان همین چادری بودنم است و...، کسی را بخاطر چادرش و مذهبی بودنش انتخاب کند، لا اقل ارزش فکر کردن را دارد. آیا این نظرم درست است؟ 2- آیا پدرم درست میگه و دیگر نباید به این آقا فکر کنم یا اینکه نظر پدرم درست نیست و باید روی این مورد کمی بیشتر فکر کنیم؟ 3- اگر نظر پدرم (که زمانی نظر من هم بود و الان هم تا حدودی هست)درست نیست چه دلایل منطقی می تونم برایش بیارم تا هم خودم مطمئن تر قدم بردارم و هم پدرم راضی بشه که آنها بیایند و بیشتر با هم آشنا بشیم و بعد تصمیم بگیریم. پدرم آدم منطقی است و با دلیل و برهان میشه راضی اش کرد. 4- از طرفی اطراف ما در فامیل پسری که سن و سالش به من بخوره وجود نداره و کسی که در آینده همسر من میشه مسلما از فامیل نیست، یا از همکارانم خواهد بود که فعلا همچین آدمی در محل کارم نیست، یا از هم دانشگاهی هام، یا کسانی که توی مجالس و جاهای دیگه من رو می بینند، می خوام بگم این اتفاق ممکنه باز هم برام بیفته و بالاخره یکی از همین آدم هایی که یا خودشون یا خانواده شان منو می بینند و می پسندند، همسرم میشه و اگه ما بخوایم همشونو با همین تفکر رد کنیم که نمیشه، درسته؟ بالاخره یک اولین باری باید وجود داشته باشه، نه ؟ 5- یک مشکل دیگه هم دارم و اون اینه که چطوری می تونم به مادرم بگم که نظر من درباره ازدواج فرق کرده و قصد ازدواج دارم؟ نمی دونم چه طوری بهش بگم که خواستگارام رو رد نکنه، آخه همشونو که مثل این مورد من نمی فهمم که بخوام نظرم رو بگم. اصلا روم نمیشه و نمیدونم که چه طوری باهاش این موضوع رو مطرح کنم که یه وقت فکر نکنه من برای ازدواج عجله دارم و هول شدم. در ضمن اصلا دوست ندارم که دیر ازدواج کنم، چون در اطرافم می بینم کسانی که سنشون بالاست و هنوز ازدواج نکردند اولا توقعاتشون بالاتر میره یا اینکه از لحاظ فکری توی انتخاب دچار وسواس میشن، ثانیا افرادی که می آیند خواستگاریشون اغلب کسانی هستند که سنشون خیلی از اون ها بیشتره و من اصلا با فاصله سنی زیاد نمی تونم کنار بیام، ثالثا این افراد آخرش هم کسی رو که انتخاب می کنند کسی نیست که همیشه می خواستند، و من نمی خوام دچار این مشکلات بشم. باز هم متشکرم. اجرتون با خدا، چه جوابمو بدید چه نه.