چند وقتی است که به خاطر عدم توانایی در انجام برنامه های زندگیم دچار افسردگی شدم؛ خودم هم نمی دونم چرا به این روز افتادم؛ انگار که قدرت اراده از من سلب شده و دنیا داره من رو به سمت تباهی می کشونه. نمی دونم چه کار باید بکنم؛ یعنی می دونم چه کار باید بکنم در واقع نمی تونم عملی کنم. تا حالا خیلی تلاش کردم ، بارها برنامه ریزی کردم ، اصول برنامه ریزی رو هم یاد گرفتم، اما در عمل موفق نمی شم. حتی حجم برنامه ها رو هم کاهش دادم اما باز هم موفق نشدم. همه راه هایی که به نظرم میومد رو امتحان کردم، اما به 10 درصد اون چیزی که باید باشم هم نرسیدم. انگار که طلسم شده باشم. خواهش می کنم منو راهنمایی کنید. با سلام و سپاس از اینکه مرکز ما را برای پاسخ و راهنمایی برگزیده اید. پرسشگر گرامی علت عمده افسردگی هایی که به خاطر عدم توانایی در انجام برنامه های زندگی ایجاد می شود اینست که شخص بدون توجه به 1- توانایی ها و نقاط قوت و 2- ناتوانیها و نقاط ضعف خود که با خود مشاهده گری بدست می آید، اهدافی را برای خود ترسیم میکند اما چون این اهداف متناسب با امکانات وجودی او نیست نمی تواند به آنها دست یابد و لذا طرحواره من بیکفایت در طول زمان در ذهن وی شکل میگیرد و تدریجا تقویت می شود و شخص را دچار افسردگی می کند و همین افسردگی در یک دور باطل باعث تقویت آن طرحواره شده و این چرخه تا استیصال کامل فرد ادامه می یابد. لذا اولین قدم در برنامه ریزی، توجه به آنچه که داریم ( توانایی ها و استعداد ها و...) است. مثلا شخصی را تصور کنید که می خواهد در مزایده فروش یک ویلای بسیار بزرگ و مجهز شرکت کند ولی پولی که دارد به اندازه یک خانه ساده است، اما وی بخاطر عدم ارزیابی درست از امکانات، با اشتیاق در مزایده شرکت می کند و بدیهی است که در پایان چیزی جز ناراحتی و افسردگی و اضطراب بی حاصل چیزی برای او باقی نمی ماند. توجه به توانایی ها و استعداد ها و ارزیابی دقیق آنها باعث می شود که ما واقعیات را در نظر بگیریم و با توجه به آنها اهداف را تعیین نماییم و این امر موجب می شود که به اندازه قابل قبولی از موفقیت ها دست یابیم و این موجب افزایش اعتماد به نفس ما در قدم های بعدی می شود. موضوع دیگری که باعث سرخوردگی و افسردگی افراد در انجام برنامه هایشان می شود، مسئله ای به نام پرفکشنیسم (Perfectionism) است. پرفکشنیسم یک صفت منشی بازدارنده، آسیب زا و اختلال آور می باشد. پرفکشنیسم و یا تمام خواهی به این مفهوم است که شخص همیشه به تمام و کمال یک چیز فکر می کند و در صدد دست یابی به صد در صد یک چیز است و کمتر از صد را صفر می داند و اصلا قبول ندارد. در ذهن این افراد فقط دو قطب وجود دارد؛ همه و یا هیچ. حال با توجه به اینکه افراد در عالم واقع هیچگاه به 100% اهداف خود نمی رسند و رسیدن به هفتاد درصد از اهداف، موفقیت نرمال به حساب میآید. فردی با ویژگی منشی تمام خواهی، هیچ گاه از موفقیت های خود راضی نمی شود و همیشه از اینکه نتوانسته بیست بگیرد از خود و دیگران گله مند و سر خورده است و دیگر از اینکه هفده گرفته راضی نمی شود در حالی که در نظر افراد نرمال عدد هفده نیز یک نمره خوب و موفقیت آمیز است. این افراد روحیه شکر گذاری که این همه در اسلام به آن توصیه شده است را نیز ندارند، و دائما از خدا نیز طلبکارند که چرا به آنها بیست نداده است و موفقیت کامل را نصیب آنها نکرده است، در حالی که موفقیت کامل در نزد انسان های نرمال تحقق حداکثر 70% از هدف است نه 100% آن. حال برای اینکه بدانید آیا شما نیز تمام خواه هستید یا نه! باید به سوالات زیر پاسخ دهید: آیا احساس میکنید کارهایی که به اتمام رساندهاید به اندازه کافی خوب نیستند؟ آیا نوشتن طرح ها را با هدف انجام دقیق آنها به تعویق میاندازید؟ آیا احساس میکنید که کارها را باید صد در صد درست انجام دهید و در غیر اینصورت فردی متوسط و یا حتی بازنده هستید؟ اگر چنین باشد، در آن صورت شما بجای حرکت در مسیر موفقیت سعی در تمام بودن دارید. تمام خواهی به افکار و رفتارهای خود تخریب گرانهای اشاره میکند که هدف آنها نیل به اهداف به شدت افراطی و غیر واقع گرایانه است. در جامعه امروزی ، به اشتباه تمام خواهی، چیزی مطلوب و حتی لازم برای موفقیت در نظر گرفته میشود. به هر حال مطالعات اخیر نشان میدهند که نگرش تمام خواهانه موجب اخلال در موفقیت میشود. آرزوی کامل بودن هم احساس رضایت از خودتان را از شما میگیرد و هم شما را بیش از سایر مردم (کسانی که اهداف واقع گرایانهای دارند) ، در معرض ناکامی قرار میدهد. علل تمام خواهی (کامل خواهی) اگر شما تمام خواه باشید، احتمالا در کودکی یاد گرفتهاید که دیگران با توجه به میزان کارآیی شما در انجام کارها به شما بها میدهند؛ در نتیجه احتمالا یاد گرفتهاید در صورتی به خود بها دهید که مورد قبول دیگران واقع شوید (فقط بر پایه میزان پذیرش دیگران به خود بها می دهید). بنابراین عزت نفس شما ، براساس معیارهای خارجی ، پایه ریزی شده است. این امر میتواند شما را نسبت به نقطه نظرها و انتقادات دیگران ، آسیب پذیر و به شدت حساس سازد. تلاش برای حمایت از خودتان و رهایی از این گونه انتقادات ، سبب میگردد کامل بودن را تنها راه دفاع از خود بدانید. بعضی از احساسات ، افکار و باورهای منفی ذیل ، احتمالا با کامل خواهی مرتبط هستند : ترس از بازنده بودن : افراد کامل خواه ، غالبا شکست و رسیدن به هدفهایشان را با از دست دادن ارزش و بهای شخصی مساوی میدانند و فرقی میان خود و رفتار خود قائل نیستند. یعنی عزت نفس پایینی دارند. ترس از اشتباه کردن : افراد کامل خواه ، غالبا اشتباه را مساوی با شکست میدانند. موضع آنها در زندگی، حول و حوش اجتناب از اشتباه است. کامل گراها فرصتهای یادگیری و ارتقا را از دست میدهند. ترس از نارضایتی : افراد کامل خواه ، در صورتی که دیگران شاهد نقایص یا معایب کارشان باشند، غالبا به دلیل ترس از عدم پذیرش از سوی آنان ، دچار وحشت میگردند. تلاش برای کامل بودن در واقع روشی جهت حمایت گرفتن از دیگران به جای انتقاد ، طرد شدن یا نارضایتی میباشد. همه یا هیچ پنداری : افراد کامل خواه ، بندرت بر این باورند که در صورت به پایان رسیدن یک کار ، بطور متوسط هنوز با ارزش هستند. افراد کمال گرا ، در دیدن دورنمای موقعیتها دچار مشکل هستند. برای مثال ، دانش آموزی که همیشه نمره A داشته ، در صورت گرفتن نمره B بر این باور است که من یک بازنده هستم. تاکید بسیار بر روی بایدها : زندگی افراد کامل خواه ، غالبا براساس لیست پایان ناپذیری از بایدها بنا شده است، که با قوانین خشکی برای هدایت زندگی آنها ، به خدمت گرفته میشود. افراد کمال گرا با داشتن چنین تاکیدهایی بر روی بایدها بندرت بر روی خواستهها و آرزوهای خود حساب میکنند. اعتقاد داشتن به این امر که دیگران به آسانی به موفقیت می رسند : کامل خواه ، مشاهدات خود را به گونهای جمع آوری میکنند، که بگویند افراد دیگر با کمترین تلاش ، خطاهای کم ، استرس های عاطفی کمتر و بالاترین اعتماد به نفس به موفقیت دست مییابند. در عین حال افراد کامل خواه کوششهای خود را پایان ناپذیر و ناکافی تلقی میکنند. دور معیوب (سیکل معیوب) در روند کامل خواهی : نگرش کامل خواهانه ، یک دور معیوب را بوجود میآورد. افراد کامل خواه ، نخست مجموعهای از اهداف غیر قابل دسترس را ردیف میکنند. در گام بعدی در رسیدن به این اهداف شکست میخورند، زیرا دسترسی به آن اهداف غیر ممکن میباشد. در گام بعدی ، زیر فشار میل به کمال و ناکامی مزمن و غیر قابل اجتناب ناشی از آن ، خلاقیت و کارآمدی آنها کاهش مییابد؛ و بالاخره این روند ، افراد کمال گرا را به انتقاد از خود و سرزنش خود هدایت میکند، که نتیجه این روند نیز عزت نفس پایین میباشد. این مسایل ، احتمالا اضطراب و افسردگی نیز به همراه خواهد داشت. در این موقعیت ،افراد کمال گرا با خود می گویند (تنها اگر سخت تر کار کنم، موفق خواهم شد). چنین افکاری ، مجددا منجر به یک دور کامل معیوب میگردد. چنین دور معیوبی با نگاهی به نحوه روابط بین فردی افراد کمال گرا ، میتواند بهتر ، قابل تشریح باشد. توجه داشته باشید که : انتخاب اهداف سالم و داشتن تلاش و پشتکار با فرآیند خود تخریبگر کامل خواهی کاملا تفاوت دارد. تلاش سالم (سازنده) ، منجر به انتخاب اهداف ، برپایه خوستههای شخصی و آرزوها و نه براساس پاسخگویی به انتظارات خارجی، میگردد. اهداف این افراد ، همیشه تنها یک قدم از آنچه همزمان به پایان بردهاند، فراتر است. به عبارتی اهداف آنها ، واقعی ، خود وش (درونی) و ذاتا قابل حصول است. افراد کوشای سالم از انجام کار در دست اجرا بیشتر از تفکر در مورد نتیجه پایانی آن لذت میبرند. وقتی این افراد با تجاربی چون نارضایتی یا شکست مواجه میشوند، واکنش های آنها عموما به موقعیت ویژه موجود محدود میشود و این موضوع را به احساس ارزشمندی خویش تعمیم نمیدهند. در مورد کامل خواهی چه باید کرد؟ - اولین گام در تغییر نگرش های کامل خواهانه، داشتن عدم رضایت از کمال گرایی است؛ تصور لزوم بینقص بودن کارهای انسانهای عادی یک خطای بزرگ و آسیب زا است. - گام بعدی چالش با افکار و رفتارهای خود تخریب گرانهای است که بینقص گرایی را تغذیه میکنند. در این راه ، دستورالعمل های زیر میتوانند کمک کننده باشند : 1. در ابتدا یاد بگیرید خود را همانطور که هستید بپذیرید نه اینکه چطور می توانید باشید. 2. اهداف واقعی و قابل دسترسی را بر پایه خواستههای شخصی، نیازها و عملکردهای قبلی خود هماهنگ نمایید. این امر شما را قادر خواهد ساخت، تا به خواستههای خود برسید و نیز احساس ارزشمندی شما را افزایش خواهد داد. 3. اهداف بعدی را به ترتیب ارزش آنها مرتب نمایید. به محض آنکه به یک هدف میرسید، هدف بعدی را یک سطح فراتر از سطح قبلی عملکردتان تعیین نمایید. 4. با معیارهای خودتان برای رسیدن به موفقیت تلاش نمایید. هر گونه فعالیت و هدفی را که انتخاب میکنید، با 100 % ، 90 %، 80 % ، 70 % یا حتی 60 % موفقیت بپذیرید. این امر به شما کمک خواهد کرد، تشخیص دهید که کامل نبودن شما به معنی پایان دنیا نیست. 5. طی مراحل انجام کار ، تنها بر روی نتیجه پایانی تمرکز نکنید. موفقیت خود را تنها بر اساس اینکه چه چیزی را به پایان رسانیدهاید، ارزیابی ننمایید، بلکه به این مساله نیز بها دهید که انجام این کار چقدر موجب احساس لذت در شما شده است. به این موضوع دقت کنید که ، مراحل به انجام رسانیدن یک هدف نیز میتواند ارزشمند باشد. 6. احساس اضطراب و افسردگی را همچون فرصتی جهت ارزیابی خویش مغتنم شمارید و با خود این پرسش را مطرح سازید که آیا من انتظارات غیر ممکن را در چنین موقعیتی برای خود فراهم کردهام؟ 7. با طرح سوالاتی از خود از قبیل از چه چیزی در هراسم؟ بدترین چیزی که ممکن است اتفاق بیافتد چیست؟ با ترسی که در پشت کمال گرایی شما نهفته است، رویارو شوید. 8. به این نکته دقت کنید که بسیاری از چیزهای مثبت تنها با اشتباه کردن ، قابل یادگیری هستند. بطور مشخص به آخرین اشتباه خود فکر کرده و عبرت هایی را که از آن گرفتهاید، برای خود فهرست کنید. 9. از تفکر همه یا هیچ در ارتباط با اهدافتان اجتناب نمایید. بیاموزید که بین کارهای که اولویت بالایی برای شما دارند و کارهایی که اهمیت کمتری دارند، تفاوت بگذارید و نسبت به کارهایی که اهمیت تلاش کمتری داشته باشند کوشش کمی به عمل آورید. 10. همه انسانها دچار شکست، نقص، ضعف، انحراف، و اشتباه می شوند و این مسائل برای انسانها کاملاً طبیعی است این موضوع را درک کنید. 11. توانایی استفاده از تکنیک توقف فکر را در زمانی که می بینید در ذهنتان به سرزنش خود می پردازید که چرا به اندازه کافی خوب نبوده اید ایجاد کنید. 12. سعی کنید برخی از کارهایی را که کامل خواهی و تمام گرایی شما در آنها مشهود است را شناسایی کنید و مدتی بصورت عمدی آنها را بطور ناقص انجام دهید؛ مثلا اگر سعی می کنید سفره را بطور کامل و بی نقص بچینید، برای یک مدت بطور عمدی آن را ناقص بچینید تا اعضای خانواده و یا مهمان هایتان شما را برای این کوتاهی مورد انتقاد قرار دهند و یا اگر کتابی را مطالعه می کنید از هر چند صفحه یک صفحه آن را نخوانید و رد شوید و برای اینکه مطلع شوید که در این یک صفحه چه گذشت هیچ گاه بسراغ آن صفحه باز نگردید و بطور کلی در کارهای خود تکنیک ناقص سازی و شلختگی را در پیش بگیرید تا تعدیل شوید. وقتی این پیشنهادات را بکار ببندید، احتمالا تشخیص میدهید که کامل خواهی نه تنها در زندگی شما مسئله مفید ، ضروری و موثر نمیباشد بلکه مانع پیشرفت و شادکامی شما نیز می گردد. با استفاده از این روش ها نه تنها بدون نیاز به کمال گرایی به اهدافتان خواهید رسید، بلکه احساس بهتری نیز در مورد خود خواهید داشت. تذکر نهایی اینکه اگر مشکل شما شدید است ابتدا باید به یک مشاور روان درمانگر مراجعه نمایید. اگر در تهران زندگی می کنید من شماره تلفن یک روان درمانگر متخصص و با تجربه را به شما ارائه می دهم تا بتوانید در مورد مشکل خود با ایشان مشورت نمایید. دکتر سید جلال یونسی 02144015879 و 02144030585 موضوع دیگری که موجب موفقیت و دلگرمی در دست یابی به اهداف می شود و اعتماد به نفس را در برای برداشتن گامهای بعدی تقویت می کند رعایت تدریج است ، یعنی اگر بخاطر داشتن روحیه تمام خواهی اهداف را سنگین انتخاب کنید نمی توانید به آنها برسید و لذا سرخوردگی و اضطراب به سراغتان می آید؛ مثلا علماء در درس های اخلاق به طلاب می گویند که خواندن نماز شب بسیار مطلوب و موجب ارتقاء جهشیتان در قرب بسوی خدا می شود، اما می گویند که برای اینکه نماز شب خوان شوید ابتدا باید مدتی مثلا ساعت سه بعد از نصف شب از خواب برخیزید و در همان رختخواب صلوات بفرستید و دوباره بخوابید و بعد از مدتی که این کار برایتان سهل شد از خواب برخیزید و وضوء بگیرید و بخوابید و بعد از مدتی فقط نماز وتر را که یک رکعت است بخوانید و بخوابید و بعد ... تا اینکه به یک نماز شب خوان حرفه ای تبدیل شوید و در سکوت شب همانند ماهی در اقیانوس معرفت الهی غور نمایید. موفق باشید. باز هم با ما سخن بگویید. نویسنده : غلامرضا مهرانفر
چند وقتی است که به خاطر عدم توانایی در انجام برنامه های زندگیم دچار افسردگی شدم؛ خودم هم نمی دونم چرا به این روز افتادم؛ انگار که قدرت اراده از من سلب شده و دنیا داره من رو به سمت تباهی می کشونه. نمی دونم چه کار باید بکنم؛ یعنی می دونم چه کار باید بکنم در واقع نمی تونم عملی کنم. تا حالا خیلی تلاش کردم ، بارها برنامه ریزی کردم ، اصول برنامه ریزی رو هم یاد گرفتم، اما در عمل موفق نمی شم. حتی حجم برنامه ها رو هم کاهش دادم اما باز هم موفق نشدم. همه راه هایی که به نظرم میومد رو امتحان کردم، اما به 10 درصد اون چیزی که باید باشم هم نرسیدم. انگار که طلسم شده باشم. خواهش می کنم منو راهنمایی کنید.
چند وقتی است که به خاطر عدم توانایی در انجام برنامه های زندگیم دچار افسردگی شدم؛ خودم هم نمی دونم چرا به این روز افتادم؛ انگار که قدرت اراده از من سلب شده و دنیا داره من رو به سمت تباهی می کشونه. نمی دونم چه کار باید بکنم؛ یعنی می دونم چه کار باید بکنم در واقع نمی تونم عملی کنم. تا حالا خیلی تلاش کردم ، بارها برنامه ریزی کردم ، اصول برنامه ریزی رو هم یاد گرفتم، اما در عمل موفق نمی شم. حتی حجم برنامه ها رو هم کاهش دادم اما باز هم موفق نشدم. همه راه هایی که به نظرم میومد رو امتحان کردم، اما به 10 درصد اون چیزی که باید باشم هم نرسیدم. انگار که طلسم شده باشم. خواهش می کنم منو راهنمایی کنید.
با سلام و سپاس از اینکه مرکز ما را برای پاسخ و راهنمایی برگزیده اید.
پرسشگر گرامی علت عمده افسردگی هایی که به خاطر عدم توانایی در انجام برنامه های زندگی ایجاد می شود اینست که شخص بدون توجه به 1- توانایی ها و نقاط قوت و 2- ناتوانیها و نقاط ضعف خود که با خود مشاهده گری بدست می آید، اهدافی را برای خود ترسیم میکند اما چون این اهداف متناسب با امکانات وجودی او نیست نمی تواند به آنها دست یابد و لذا طرحواره من بیکفایت در طول زمان در ذهن وی شکل میگیرد و تدریجا تقویت می شود و شخص را دچار افسردگی می کند و همین افسردگی در یک دور باطل باعث تقویت آن طرحواره شده و این چرخه تا استیصال کامل فرد ادامه می یابد.
لذا اولین قدم در برنامه ریزی، توجه به آنچه که داریم ( توانایی ها و استعداد ها و...) است. مثلا شخصی را تصور کنید که می خواهد در مزایده فروش یک ویلای بسیار بزرگ و مجهز شرکت کند ولی پولی که دارد به اندازه یک خانه ساده است، اما وی بخاطر عدم ارزیابی درست از امکانات، با اشتیاق در مزایده شرکت می کند و بدیهی است که در پایان چیزی جز ناراحتی و افسردگی و اضطراب بی حاصل چیزی برای او باقی نمی ماند. توجه به توانایی ها و استعداد ها و ارزیابی دقیق آنها باعث می شود که ما واقعیات را در نظر بگیریم و با توجه به آنها اهداف را تعیین نماییم و این امر موجب می شود که به اندازه قابل قبولی از موفقیت ها دست یابیم و این موجب افزایش اعتماد به نفس ما در قدم های بعدی می شود.
موضوع دیگری که باعث سرخوردگی و افسردگی افراد در انجام برنامه هایشان می شود، مسئله ای به نام پرفکشنیسم (Perfectionism) است. پرفکشنیسم یک صفت منشی بازدارنده، آسیب زا و اختلال آور می باشد. پرفکشنیسم و یا تمام خواهی به این مفهوم است که شخص همیشه به تمام و کمال یک چیز فکر می کند و در صدد دست یابی به صد در صد یک چیز است و کمتر از صد را صفر می داند و اصلا قبول ندارد. در ذهن این افراد فقط دو قطب وجود دارد؛ همه و یا هیچ. حال با توجه به اینکه افراد در عالم واقع هیچگاه به 100% اهداف خود نمی رسند و رسیدن به هفتاد درصد از اهداف، موفقیت نرمال به حساب میآید. فردی با ویژگی منشی تمام خواهی، هیچ گاه از موفقیت های خود راضی نمی شود و همیشه از اینکه نتوانسته بیست بگیرد از خود و دیگران گله مند و سر خورده است و دیگر از اینکه هفده گرفته راضی نمی شود در حالی که در نظر افراد نرمال عدد هفده نیز یک نمره خوب و موفقیت آمیز است. این افراد روحیه شکر گذاری که این همه در اسلام به آن توصیه شده است را نیز ندارند، و دائما از خدا نیز طلبکارند که چرا به آنها بیست نداده است و موفقیت کامل را نصیب آنها نکرده است، در حالی که موفقیت کامل در نزد انسان های نرمال تحقق حداکثر 70% از هدف است نه 100% آن.
حال برای اینکه بدانید آیا شما نیز تمام خواه هستید یا نه! باید به سوالات زیر پاسخ دهید:
آیا احساس میکنید کارهایی که به اتمام رساندهاید به اندازه کافی خوب نیستند؟
آیا نوشتن طرح ها را با هدف انجام دقیق آنها به تعویق میاندازید؟
آیا احساس میکنید که کارها را باید صد در صد درست انجام دهید و در غیر اینصورت فردی متوسط و یا حتی بازنده هستید؟
اگر چنین باشد، در آن صورت شما بجای حرکت در مسیر موفقیت سعی در تمام بودن دارید. تمام خواهی به افکار و رفتارهای خود تخریب گرانهای اشاره میکند که هدف آنها نیل به اهداف به شدت افراطی و غیر واقع گرایانه است. در جامعه امروزی ، به اشتباه تمام خواهی، چیزی مطلوب و حتی لازم برای موفقیت در نظر گرفته میشود. به هر حال مطالعات اخیر نشان میدهند که نگرش تمام خواهانه موجب اخلال در موفقیت میشود. آرزوی کامل بودن هم احساس رضایت از خودتان را از شما میگیرد و هم شما را بیش از سایر مردم (کسانی که اهداف واقع گرایانهای دارند) ، در معرض ناکامی قرار میدهد.
علل تمام خواهی (کامل خواهی)
اگر شما تمام خواه باشید، احتمالا در کودکی یاد گرفتهاید که دیگران با توجه به میزان کارآیی شما در انجام کارها به شما بها میدهند؛ در نتیجه احتمالا یاد گرفتهاید در صورتی به خود بها دهید که مورد قبول دیگران واقع شوید (فقط بر پایه میزان پذیرش دیگران به خود بها می دهید). بنابراین عزت نفس شما ، براساس معیارهای خارجی ، پایه ریزی شده است. این امر میتواند شما را نسبت به نقطه نظرها و انتقادات دیگران ، آسیب پذیر و به شدت حساس سازد. تلاش برای حمایت از خودتان و رهایی از این گونه انتقادات ، سبب میگردد کامل بودن را تنها راه دفاع از خود بدانید.
بعضی از احساسات ، افکار و باورهای منفی ذیل ، احتمالا با کامل خواهی مرتبط هستند :
ترس از بازنده بودن :
افراد کامل خواه ، غالبا شکست و رسیدن به هدفهایشان را با از دست دادن ارزش و بهای شخصی مساوی میدانند و فرقی میان خود و رفتار خود قائل نیستند. یعنی عزت نفس پایینی دارند.
ترس از اشتباه کردن :
افراد کامل خواه ، غالبا اشتباه را مساوی با شکست میدانند. موضع آنها در زندگی، حول و حوش اجتناب از اشتباه است. کامل گراها فرصتهای یادگیری و ارتقا را از دست میدهند.
ترس از نارضایتی :
افراد کامل خواه ، در صورتی که دیگران شاهد نقایص یا معایب کارشان باشند، غالبا به دلیل ترس از عدم پذیرش از سوی آنان ، دچار وحشت میگردند. تلاش برای کامل بودن در واقع روشی جهت حمایت گرفتن از دیگران به جای انتقاد ، طرد شدن یا نارضایتی میباشد.
همه یا هیچ پنداری :
افراد کامل خواه ، بندرت بر این باورند که در صورت به پایان رسیدن یک کار ، بطور متوسط هنوز با ارزش هستند. افراد کمال گرا ، در دیدن دورنمای موقعیتها دچار مشکل هستند. برای مثال ، دانش آموزی که همیشه نمره A داشته ، در صورت گرفتن نمره B بر این باور است که من یک بازنده هستم.
تاکید بسیار بر روی بایدها :
زندگی افراد کامل خواه ، غالبا براساس لیست پایان ناپذیری از بایدها بنا شده است، که با قوانین خشکی برای هدایت زندگی آنها ، به خدمت گرفته میشود. افراد کمال گرا با داشتن چنین تاکیدهایی بر روی بایدها بندرت بر روی خواستهها و آرزوهای خود حساب میکنند.
اعتقاد داشتن به این امر که دیگران به آسانی به موفقیت می رسند :
کامل خواه ، مشاهدات خود را به گونهای جمع آوری میکنند، که بگویند افراد دیگر با کمترین تلاش ، خطاهای کم ، استرس های عاطفی کمتر و بالاترین اعتماد به نفس به موفقیت دست مییابند. در عین حال افراد کامل خواه کوششهای خود را پایان ناپذیر و ناکافی تلقی میکنند.
دور معیوب (سیکل معیوب) در روند کامل خواهی :
نگرش کامل خواهانه ، یک دور معیوب را بوجود میآورد. افراد کامل خواه ، نخست مجموعهای از اهداف غیر قابل دسترس را ردیف میکنند. در گام بعدی در رسیدن به این اهداف شکست میخورند، زیرا دسترسی به آن اهداف غیر ممکن میباشد. در گام بعدی ، زیر فشار میل به کمال و ناکامی مزمن و غیر قابل اجتناب ناشی از آن ، خلاقیت و کارآمدی آنها کاهش مییابد؛ و بالاخره این روند ، افراد کمال گرا را به انتقاد از خود و سرزنش خود هدایت میکند، که نتیجه این روند نیز عزت نفس پایین میباشد. این مسایل ، احتمالا اضطراب و افسردگی نیز به همراه خواهد داشت. در این موقعیت ،افراد کمال گرا با خود می گویند (تنها اگر سخت تر کار کنم، موفق خواهم شد). چنین افکاری ، مجددا منجر به یک دور کامل معیوب میگردد. چنین دور معیوبی با نگاهی به نحوه روابط بین فردی افراد کمال گرا ، میتواند بهتر ، قابل تشریح باشد.
توجه داشته باشید که :
انتخاب اهداف سالم و داشتن تلاش و پشتکار با فرآیند خود تخریبگر کامل خواهی کاملا تفاوت دارد. تلاش سالم (سازنده) ، منجر به انتخاب اهداف ، برپایه خوستههای شخصی و آرزوها و نه براساس پاسخگویی به انتظارات خارجی، میگردد. اهداف این افراد ، همیشه تنها یک قدم از آنچه همزمان به پایان بردهاند، فراتر است. به عبارتی اهداف آنها ، واقعی ، خود وش (درونی) و ذاتا قابل حصول است. افراد کوشای سالم از انجام کار در دست اجرا بیشتر از تفکر در مورد نتیجه پایانی آن لذت میبرند. وقتی این افراد با تجاربی چون نارضایتی یا شکست مواجه میشوند، واکنش های آنها عموما به موقعیت ویژه موجود محدود میشود و این موضوع را به احساس ارزشمندی خویش تعمیم نمیدهند.
در مورد کامل خواهی چه باید کرد؟
- اولین گام در تغییر نگرش های کامل خواهانه، داشتن عدم رضایت از کمال گرایی است؛ تصور لزوم بینقص بودن کارهای انسانهای عادی یک خطای بزرگ و آسیب زا است.
- گام بعدی چالش با افکار و رفتارهای خود تخریب گرانهای است که بینقص گرایی را تغذیه میکنند.
در این راه ، دستورالعمل های زیر میتوانند کمک کننده باشند :
1. در ابتدا یاد بگیرید خود را همانطور که هستید بپذیرید نه اینکه چطور می توانید باشید.
2. اهداف واقعی و قابل دسترسی را بر پایه خواستههای شخصی، نیازها و عملکردهای قبلی خود هماهنگ نمایید. این امر شما را قادر خواهد ساخت، تا به خواستههای خود برسید و نیز احساس ارزشمندی شما را افزایش خواهد داد.
3. اهداف بعدی را به ترتیب ارزش آنها مرتب نمایید. به محض آنکه به یک هدف میرسید، هدف بعدی را یک سطح فراتر از سطح قبلی عملکردتان تعیین نمایید.
4. با معیارهای خودتان برای رسیدن به موفقیت تلاش نمایید. هر گونه فعالیت و هدفی را که انتخاب میکنید، با 100 % ، 90 %، 80 % ، 70 % یا حتی 60 % موفقیت بپذیرید. این امر به شما کمک خواهد کرد، تشخیص دهید که کامل نبودن شما به معنی پایان دنیا نیست.
5. طی مراحل انجام کار ، تنها بر روی نتیجه پایانی تمرکز نکنید. موفقیت خود را تنها بر اساس اینکه چه چیزی را به پایان رسانیدهاید، ارزیابی ننمایید، بلکه به این مساله نیز بها دهید که انجام این کار چقدر موجب احساس لذت در شما شده است. به این موضوع دقت کنید که ، مراحل به انجام رسانیدن یک هدف نیز میتواند ارزشمند باشد.
6. احساس اضطراب و افسردگی را همچون فرصتی جهت ارزیابی خویش مغتنم شمارید و با خود این پرسش را مطرح سازید که آیا من انتظارات غیر ممکن را در چنین موقعیتی برای خود فراهم کردهام؟
7. با طرح سوالاتی از خود از قبیل از چه چیزی در هراسم؟ بدترین چیزی که ممکن است اتفاق بیافتد چیست؟ با ترسی که در پشت کمال گرایی شما نهفته است، رویارو شوید.
8. به این نکته دقت کنید که بسیاری از چیزهای مثبت تنها با اشتباه کردن ، قابل یادگیری هستند. بطور مشخص به آخرین اشتباه خود فکر کرده و عبرت هایی را که از آن گرفتهاید، برای خود فهرست کنید.
9. از تفکر همه یا هیچ در ارتباط با اهدافتان اجتناب نمایید. بیاموزید که بین کارهای که اولویت بالایی برای شما دارند و کارهایی که اهمیت کمتری دارند، تفاوت بگذارید و نسبت به کارهایی که اهمیت تلاش کمتری داشته باشند کوشش کمی به عمل آورید.
10. همه انسانها دچار شکست، نقص، ضعف، انحراف، و اشتباه می شوند و این مسائل برای انسانها کاملاً طبیعی است این موضوع را درک کنید.
11. توانایی استفاده از تکنیک توقف فکر را در زمانی که می بینید در ذهنتان به سرزنش خود می پردازید که چرا به اندازه کافی خوب نبوده اید ایجاد کنید.
12. سعی کنید برخی از کارهایی را که کامل خواهی و تمام گرایی شما در آنها مشهود است را شناسایی کنید و مدتی بصورت عمدی آنها را بطور ناقص انجام دهید؛ مثلا اگر سعی می کنید سفره را بطور کامل و بی نقص بچینید، برای یک مدت بطور عمدی آن را ناقص بچینید تا اعضای خانواده و یا مهمان هایتان شما را برای این کوتاهی مورد انتقاد قرار دهند و یا اگر کتابی را مطالعه می کنید از هر چند صفحه یک صفحه آن را نخوانید و رد شوید و برای اینکه مطلع شوید که در این یک صفحه چه گذشت هیچ گاه بسراغ آن صفحه باز نگردید و بطور کلی در کارهای خود تکنیک ناقص سازی و شلختگی را در پیش بگیرید تا تعدیل شوید.
وقتی این پیشنهادات را بکار ببندید، احتمالا تشخیص میدهید که کامل خواهی نه تنها در زندگی شما مسئله مفید ، ضروری و موثر نمیباشد بلکه مانع پیشرفت و شادکامی شما نیز می گردد. با استفاده از این روش ها نه تنها بدون نیاز به کمال گرایی به اهدافتان خواهید رسید، بلکه احساس بهتری نیز در مورد خود خواهید داشت.
تذکر نهایی اینکه اگر مشکل شما شدید است ابتدا باید به یک مشاور روان درمانگر مراجعه نمایید. اگر در تهران زندگی می کنید من شماره تلفن یک روان درمانگر متخصص و با تجربه را به شما ارائه می دهم تا بتوانید در مورد مشکل خود با ایشان مشورت نمایید. دکتر سید جلال یونسی 02144015879 و 02144030585
موضوع دیگری که موجب موفقیت و دلگرمی در دست یابی به اهداف می شود و اعتماد به نفس را در برای برداشتن گامهای بعدی تقویت می کند رعایت تدریج است ، یعنی اگر بخاطر داشتن روحیه تمام خواهی اهداف را سنگین انتخاب کنید نمی توانید به آنها برسید و لذا سرخوردگی و اضطراب به سراغتان می آید؛ مثلا علماء در درس های اخلاق به طلاب می گویند که خواندن نماز شب بسیار مطلوب و موجب ارتقاء جهشیتان در قرب بسوی خدا می شود، اما می گویند که برای اینکه نماز شب خوان شوید ابتدا باید مدتی مثلا ساعت سه بعد از نصف شب از خواب برخیزید و در همان رختخواب صلوات بفرستید و دوباره بخوابید و بعد از مدتی که این کار برایتان سهل شد از خواب برخیزید و وضوء بگیرید و بخوابید و بعد از مدتی فقط نماز وتر را که یک رکعت است بخوانید و بخوابید و بعد ... تا اینکه به یک نماز شب خوان حرفه ای تبدیل شوید و در سکوت شب همانند ماهی در اقیانوس معرفت الهی غور نمایید.
موفق باشید. باز هم با ما سخن بگویید.
نویسنده : غلامرضا مهرانفر
- [سایر] با سلام خدمت شما روحانی محترم من دو بار مشکلم را رو برای شما فرستادم و هر قدر منتظر جواب شدم خبری نشد و با خودم گفتم شاید به این خاطر بوده که به فارسی برای شما تایپ نکردم و تصمیم گرفتم یک بار دیگه امتحان کنم. داستان از اینجا شروع شد که من برای کنکور به یک آموزشگاه می رفتم و در اون آموزشگاه دختر خانمی بود که من با در نظر گرفتن ایشون متوجه شدم دختر خوبیه و به ایشون علاقه مند شدم ولی تا بعد از کنکور هم نتونستم خودم رو راضی کنم و با ایشون صحبتی بکنم و کم کم داشتم ایشون رو فرامش می کردم تا اینکه بعد از رفتن به دانشگاه متوجه شدم که ایشون هم درست همون رشته و همون دانشگاه رو قبول شده و این بار دیگه نتونستم این فرصت رو از دست بدم چون بعد از کنکور خیلی ناراحت بودم که چرا با ایشون حرف نزدم قضیه رو با خانوادم مطرح کردم و خانوادم هیچ مشکلی نداشتن و مادرم ایشون رو دید و از ایشون خوششون اومد و به من گفتن که با خودش هم صحبت کنم من هم با ایشون صحبت کردم و ایشون هم بعد از مدتی موافقت خودشون رو اعلام کردن و با خانوادشون مطرح کردن و اونها هم مخالفتی نداشتن و فقط گفتن باید درستون تموم بشه . ما هم برای اینکه گناهی مرتکب نشیم تصمیم گرفتیم بین خودمون عقد دائم بخونیم تا بعدا توسط پدر و مادرهامون رسمی بشه تا چند وقط بعد از این ماجرا مشکلی وجود نداشت ولی من کم کم متوجه شدم ایشون کمی در زمینه مسائل مذهبی سهل انگاری می کنن و اوایل با لطافت ازشون خواهش می کردم که به بعضی چیز ها بیشتر اهمیت بدن ولی بعدها که دیدم اعتنایی نمی کنن لحن تذکر دادنم تند تر شد و لحن خیلی بدی پیدا کردم و حتی از کوچکترین کارهای ایشون هم ایراد می گرفتم مثلا کافی بود تا یکی از پسرهای کلاس یک کلمه از ایشون سوال کنه و همین کافی بود تا چند روزی با ایشون صحبت نکنم و این روند حدودا 3 ترم ادامه پیدا کرد تا اینکه چندوقت پیش چند هفته ای برای امتحانات میان ترم تعطیل شدیم و همدیگرو ندیدیم و بعد از اولین امتحان ایشون گفتن که تو این چند وقت که همدیگرو ندیدیم من تازه متوجه شدم که تو چه بلایی سر من می آوردی و من حتی تو این مدت نمازم رو هم ترک کردم و به این نتیجه رسیدم که من به درد تو نمی خورم و تو باید صیقه طلاق رو بین خودمون بخونی من که واقعا شکه شده بودم به خونه رفتم و برای اینکه بتونم در مورد این مسئله تصمیم بگیرم سه بار استخاره کردم و هر سه بار استخاره به ادامه رابطه با ایشون تاکید داشت و می گفتن که خیلی خوبه ولی مشکلات خیلی زیادی در پیش داره من بعد از امتحان بعدی موضوع رو با ایشون مطرح کردم ولی ایشون باز هم اسرار به جدایی داشتن و من هم ناچارا قبول کردم و قرار شد بعد از امتحان بعدی همه چیز تموم بشه من با حال خیلی بدی به خونه برگشتم و بعد از خوندن نماز بلافاصله خوابم برد و درست ساعت 1:10 صبح با یک خواب در مورد خانومم از خواب پریدم درست آخر اون خواب یه صدایی که واقعا آرامش خاصی توش موج میزد وحتی باعث آرامش من هم شد به من گفت نگران نباش تو تا آخر امرت کنار این خانوم خواهی موند فقط ایشون رو آزاد بزار تا خودش در مورد اسلام و تو تصمیم بگیره روز قرارمون مسئله رو با خانومم مطرح کردم و ایشون هم به من گفت من هنوز هم به تو علاقه دارم ولی در مورد اسلام و زندگی مشترک دچار سر در گمی شدم و اول باید این مشکل رو با خودم حل کنم اگر موفق شدم خدا باز هم ما رو سر راه هم قرار میده و اگرقسمت نبود هرکدوم می ریم دنبال زندگی خودمون و من در عین ناباوری مجبور شدم که صیقه طلاق رو بین خودمون بخونم و بعد از اون هم پنج روزی هست که هیچ خبری از ایشون ندارم من خودم هم میدونم که اشتباهات زیادی مرتکب شدم و رفتار غلط من باعث شده ایشون حتی از اسلام هم زده بشن ولی واقعا نمی دونم برای جبران این اشتباه چه کار باید بکنم و تا کی باید منتظر ایشون باشم تا به نتیجه برسن و چون هنوز هم به ایشون علاقه ی خیلی زادی دارم واقعا درام دیوانه می شم حالا از شما خواهش می کنم من رو در این مورد راهنمایی کنید پیشاپیش واقعا ازتون ممنونم. محمد حسین
- [سایر] آقای مرادی سلام. وقتتون به خیر. عرض کنم حضورتون که بنده مدته 2 ساله که \"قراره\" با شخصی ازدواج کنم. با ایشون در دانشگاه آشنا شدم. دلیل اینکه تا حالا عقد نکردیم مخالفت خانواده ایشون به دلیل تفاوت سطح اقتصادی بوده.و البته پدر ایشون استاد دانشگاه و پدر من دوره ابتدایی (ششم ابتدایی) رو فقط گذروندن. خانواده ایشون این مخالفت رو از همون ابتدای امر عنوان کردن و دلیلشون این بوده که شما دو نفر نمی تونین با هم زندگی کنین و دوام زندگیتون به 1 سال هم نمی رسه.( با توجه به همون تفاوتها) توجه کنین که این نظر رو در صورتی صادر کردن که شناختی نسبت به من یا خانواده ام نداشتن و صرف وجود این تفاوتها مخالفت کردن. طبق قاعده ی \" هم کفو بودن\" که البته چون من و آقا پسر بر این عقیده بودیم که هم کفو بودن به لحاظ عقیده و ایمان و طرز تفکر در موارد مورد بحث در ازدواج و ... و نه در موارد اقتصادی و از این دسته؛ فکر می کردیم که کار اشتباهیه که ما هم با اونا هم آهنگ بشیم و قطعا ما رو هم در برابر این عکس العملمون باز خواست خواهند کرد، به همون اندازه که آنها رو به علت عذری که آوردن و در چارچوب اسلام نمی گنجه. می خوام بگم که ما این طور فکر می کنیم که اگه عرف جامعه با اونچه که پیغمبر ( ص )به ما دستور دادن نمی خونه، معنی اینکه در احکام موجود در رسالات نوشته شده \" عرفا و شرعا\" چیه؟ این شرع که پیامبر گذاشته بودن بر عرف موجود در جامعه غلبه نداره؟ اصولا منظور عرفی که بر پایه ی شرع باشه و در \" جامعه اسلامی \" عرف باشه مد نظر نبوده؟ صحبت دیگه ای که دارم اینه که در حدیثی از پیغمبر( ص ) خوندم که بدین مضمون بود : یاری کسی که به قصد دوری از محرمات و باعتماد به خدا و بامید ثواب ازدواج کند بر خدا لازم است. البته من نمی دونم شرایطی که اینو فرمودن چی بوده، ولی دیگه کم کم دارم شک می کنم که اگه ما داریک خیر رو انجام می دیم که پس چرا به نتیجه نمی رسیم! در واقع دارم شک می کنم که شاید باید این ازدواج را لغو کنم. ضمن اینکه این نکات رو هم خوبه بگم: 1- ما بعد از اینکه با کسانی که می شناختیم مشورت کردیم، دیدیم که درست فکر می کردیم و به اقدام بدون خانواده ایشون فکر کردیم( پدر ایشون بهشون گفتن که ما چون به صلاح نمی بینیم کاری برات انجام نمیدیم، تو هم هر کاری می خوای خودت انجام بده. از جانب ما محدودیتی از این نظر نداری، که احتمالا راضی به این امر نیستن ولی چاره دیگه ای هم ندیدن) 2- یه موردی که خیلی خانواده شون بهش اشاره می کنن اینه که : عشق چشم و عقلتونو کور کرده! من کتمان نمی کنم که بعد از 2 سال حتی احساس وابستگی ممکنه بوجود اومده باشه، ولی مطمئنم که کاملا حواسم بوده به احساساتم هیچ بهایی ندم، مگر در مواردی که می خواستم ببینم آیا فلان مدل احساسی آقا اذیتم می نه یا مواردی از این قبیل... که همه موارد سعی شده با قاعده های موجود در زندگی هر دومون ( دستورات اسلام +عقل) چک بشه. اینه که اولا مطمئنم شروع رابطه با احساسات نبوده و ادامه پیدا کردنش هم به این دلیل نبوده. 3- یه چیزی که خیلی نگرانم می کنه و باعث شده در مواردی که صبرم رو داشتم از دست می دادم، باز خودم رو ملزم به ادامه این رابطه بدونم این نکته بوده که من و ایشون نعمتهایی بودیم که خداوند به همدیگه نشونمون داده و اینکه بدون دلیل موجه پس بزنیمشون احتمالا عواقب سوئی هم در این دنیا و هم ان دنیا گریبانمون را خواهد گرفت. 4- خانواده ایشون و مخصوصا مادرشون کاملا درگیر تفاخر نژادی و تجمل زندگی و ... هستن و من احساس می کنم دلیل مخالفتشون هم دقیقن اینه که ما با این مدل مچ نیستیم، کما اینکه پسرشون هم از این مدل همواره ناراضی بودن. و اصولا هم چون بنده فکر می کنم که نارضایتیشون از این جهته، با تنها اومدن آقا پسر برای انجام مرسم موافقت کردم و چون همه دلایل بر پایه ی اصول و عقاید ایمانی و اسلامی مون بوده خانواده من هم به این امر راضی شدن و ازمون حمایت می کنن. نکته ای که هست اینه که خانواده ایشون علاوه بر اینکه برای پسرشون به خواستگری هم نمیان، اصولا این رابطه رو جدی نمی گیرن و اگر حرفی هم به میون بیاد مراسم رو به داد زدن یا مسخره کردن برگزار می کنن. وضعیتی که الان موجوده اینه که ایشون خارج از کشور مشغول به تحصیل هستن. بنا بر توافق 1 ماهه دیگه می خواست بیان که عقد کنیم، که مادرشون این طور گفتن که : من تا 1.5 ماهه دیگه مسافرتم و تو هم حوالی شهریور بیا که ما خودمون هر کاری لازمه بکنیم. با توجه به سابقه ای که در مورد این رابطه در طول این 2 سال و کلا در زندگی خانوادگیشون در طول 26 سال این آقا، حدس بر اینه که برنامه شون این خواهد بود که 1 ماهی هم که ایشون به ایران میان رو وقت کشی کنن که به تصور خودشون\" بالاخره یا من منصرف می شم از روی اذیت شدن ها، یا پسرشون سر عقل میاد!\" و من نمی دونم که موافقت کنم با اینکه تا شهریور هم صبر کنیم یا نه! ضمن اینکه اولا دلیل اینکه می خوایم سریعتر عقد کنیم اینه که \" بر ما که معلوم شده می خوایم با هم ازدواج کنیم، پس دیگه دلیل موجهی برای نا محرم بودن و با هم رابطه داشتن نداریم.\" از طرفی هم پدرم اینقدر آمادگی ذهنی برای هضم کردن اینکه بندا در چنین شرایطی با ایشون موقتا محرم باشیم ندارن. و من شدیدا در این باره هم نگرانم. و ثانیا احتمال اینکه ایشون بیانو تا روزهای آخر خانواده شون سر بدوننمون زیاده! کما اینکه قبل از سفر ایشون تا روز آخر پدر ایشون بهشون نگفتن که نظرشون چیه!(ایشون عید فطر سال گذشته رفتن)و اون روز هم دیگه هیچ کاری نمیشد کرد. فکر می کنم که زیاد صحبت کردم اگه راهنماییم کنین که هم ذهنم کمی شفاف تر شه نسبت به طرز فکرم و اون احادیث با توجه به اینکه در این زمینه علم لازم رو دارین ممنون میشم. چون واقعا احساس می کنم فلسفه زندگیم داره می پیچه به هم! و دیگه قدرت تصمیم گیری ازم گرفته میشه :cry مچکرم در پناه حق