من دانشجوی ارشد هستم و 23 سال دارم. خودم فکر میکنم الان موقع ازدواج کردنمه و خودم هم این نیاز رو درک میکنم اما خواستگاری ندارم. چندتا موضوع هست که باید بگم .از لحاظ مادی خیلی قوی نیستیم و هر خواستگاری برای خواهر بزرگم اومده، دیگه ادامه نداده. مساله اینه که مردم الان زوم کردن رو مادیات. برای خواهر بزرگم متاسفانه کیس مناسبی نیومده، سختگیر نیست اما مردم بیشتر به اوضاع اقتصادی خانواده دختر نگاه میکنن تا خود دختر. در این شرایط خواستگار ندارم اما نیاز دارم، بیشتر به یه همراه از نظر جنسی. بعضی دوستامو می بینم که خواستگار دارن اما به دلایل الکی (به نظر خودم) رد میکنن و با دیدن این وضعیت اعصابم به هم میریزه. جند وقته ناامید شدم؛کارای پایانامه ام مونده، با عرض شرمندگی چت میکنم اما سکسی اصلاً نه، بیشتر گفت و گو! میدونم اشتباهه! منو راهنمایی کنید تا از این حالت در بیام. دانشجوی گرامی؛ از اینکه باری دیگر به (پرسمان) اعتماد نموده و آن را بسان سنگ صبوری برای مشکلات شخصی و خانوادگی خود پذیرا بودید، سپاسگزاریم. دغدغه ازدواج در سنین جوانی، برای دختری جوان همچون شما امری طبیعی است؛ زیرا ازدواج یکی از مسائل اساسی زندگی است که در دوره جوانی اتفاق میافتد. مسلّم است که علاوه بر مسئله ازدواج مسائل مهم دیگر مانند ادامه تحصیلات، اشتغال و ... تمام فکر و وقت شما را به خود مشغول کرده و بسان ابری بر همه ابعاد زندگی شما سایه افکنده و آن را تحتالشعاع خود قرار داده؛ امّا به خاطر داشته باشید که به هیچ وجه اجازه ندهید اهمیت این مسئله چنان موجب نگرانی شدید شما شود که زندگی تان را مختل سازد و یا خدای ناکرده شما را نسبت به آینده ناامید سازد. در پاسخ اختصاصی به مسئله ای که تحت عنوان مشکل ازدواج مطرح فرمودید، توجه به نکات زیر لازم و ضروری است تا بخش زیادی از دغدغه های ذهنی تان کاسته گردد : 1. گرچه واقعیّت دارد که شغل و به تبع آن وضعیّت اقتصادی خانواده دختر برای بسیاری از پسران و خانواده هایشان اهمیّت دارد، ولی اگر به دقّت بنگرید درخواهید یافت دختران بسیاری در شرایط اقتصادی بدتر از شما بوده اند که ازدواج های موفّقی نصیبشان شده است؛ لذا از تعمیم سلیقه برخی خانواده های پسر به همه افراد جامعه خودداری نمایید؛ زیرا این مسأله باعث می گردد که ارزیابی ناقصی از ماجرا برایتان حاصل گردد. 2. واقعیّت های زندگی را بپذیرید تا انرژی روانی شما بیهوده به هدر نرفته و دلسرد نشوید. با این کار نه تنها ظرفیّت تحمّل خود را بالا خواهید برد، بلکه خود نیز نقشی فعّال در ازدواج خود بر عهده خواهید گرفت؛ زیرا خوب یا بد شرایط اقتصادی خانواده شما و شغل پدرتان که شما تأثیر زیادی برای این دو عامل برای موفقیّت خود در ازدواج قائلید، همینی هست که هست، امّا یادتان باشد خود، شخصیّت و متانت و پاکی شما نیز در این قضیّه بیشتر از همه تأثیرگذار است. در حقیقت اگر نمی توانید وضعیّت اقتصادی خانواده را ارتقاء دهید، از عهده تغییر خود و شرایط تان که می توانید برآیید!. مهم آن است که خود را پاک نگه دارید تا ازدواجی پاک نصیبتان گردد، حال چه این ازدواج امسال صورت گیرد یا چند سال آینده. 3. لطفاً با دیدی واقع بینانه تر به مسأله بنگرید. نداشتن خواستگار پدیده ای اجتماعی است که عوامل متعدی دارد به گونه ای که وضعیت اجتماعی فرهنگی و اقتصادی جامعه باعث شده است سن ازدواج دختران و پسران بالا برود، بعضی توقعات و انتظارات خانواده ها و دامن زدن به فرهنگ تشریفات و نظیر آن، مشکل بیکاری پسران و عدم توانایی آنها برای تأمین نیازمندی های زندگی مستقل عواملی است که باعث این مشکل شده؛ بنابراین در چنین فضایی زمینه ازدواج دختران نیز فراهم نمیشود؛ لذا به این مسأله هم توجه کافی داشته باشید که این مسأله تقریباً همگانی است. 4. گرچه انسان نمیتواند تمام شرائط و امکانات موجود را بر وفق مراد خود فراهم نماید، ولی میتواند خود را با شرائط موجود به گونه ای مناسب و فعّال وفق دهد و هماهنگ سازد که نه تنها از حالت همیشه نگران، ناراحت، غمگین و افسرده وضعیت موجود خود به درآید، بلکه با ابتکار، خلاقیت و بهرهمند شدن از دیگر توانمندی های خود و تنها با استفاده از همان امکانات و شرائط موجود، زندگی شاد و با نشاطی را برای خود رقم زند. 5. این را نیز مد نظر داشته باشید، از آنجا که شما سالها مشغول تحصیل بودید، بسیاری از خانواده ها (به درست یا نادرست) با خود می گویند : دختر فلانی مشغول تحصیل است و لابد فعلاً قصد ازدواج ندارد. پس خود را نگران نسازید، زیرا معمولاً دخترهای تحصیل کرده به دلیلی که ذکر شده دیرتر ازدواج می کنند. 6. شاید یکی از دلایلی عدم حضور خواستگار در منزلتان این باشد که گمان می کنند چون شما دختر تحصیل کرده ای هستید، لذا سطح توقعاتتان نیز بالاست. 7. گاه ویژگیهای شخصیتی و اخلاقی خانواده ها ممکن است مانع و سدّی برای خواستگاران باشد که این امر نیز باید مورد توجه خانواده ها قرار گفته و در صورت لزوم تغییرات لازم را در نحوه برخورد و صفات اخلاقی و آداب اجتماعی خود ایجاد نمایند تا زمینه ازدواج دختران خود را فراهم نمایند. 8. گاه ویژگیهای ظاهری، جسمانی یا صفات اخلاقی و شخصیتی خود دختران است که باعث میشود دیرتر ازدواج کنند و خواستگار کمتری داشته باشند. 9. بیتردید خداوندی که چندین سال پیش شما را آفریده، کفو و همسر مناسب و متناسب با شما را نیز در نظر گرفته است و به موقع او را روانه منزل شما خواهد کرد، به گونه ای که هیچ چیزی نخواهد توانست مانع ایجاد پیوند و ازدواج شما شود. 10. چه بسا عدم ازدواجتان تا به امروز، به مصلحت شما بوده است. به آن سوی سکه نیز بنگرید. خداوند در قرآن کریم (بقره /216) میفرماید: ( عَسی أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسی أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ ), بسا چیزی را خوش نداشته باشید، حال آن که خیر شما در آن باشد و بسا چیزی را دوست داشته باشید، حال آن که برای شما بد باشد. این خداوند است که خیر و شر بودن آنها را میداند و ما و شما نمیدانیم. 11. از خداوند متعال درخواست کنید، همسری لایق، مناسب و شایسته را نصیب شما کند. از دعا و توسل با توجّه به شرایط آن مأیوس نشوید. به عنوان مثال هر چه زودتر ارتباط خود با نامحرم (چت و ...) را قطع نمایید؛ زیرا چنین گناهانی مانع استجابت دعاهایتان هستند. آیه (رَبّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّیّاتِنا قُرّةَ أَعْیُنٍ وَ اجْعَلْنا لِلْمُتّقینَ إِمامًا) (سوره فرقان آیه 74) را زیاد بخوانید. 12. زود ازدواج کردن نشانه موفقیت در امر ازدواج و تأمین خوشبختی و سعادت همیشگی نیست. با کمی دقت و تفحص در بین همسایگان، فامیل و دیگران، مشاهده می کنید که فرآیند خواستگاری و ازدواج، معمولاً یک فرآیند طولانی مدت و نیازمند زمان و دقت کافی است. چه بسا همین تجربه ها و به تأخیر افتادنها، شناخت و آگاهیتان را از موضوعات و معیارهای ازدواج بیشتر و عمیقتر کند و موفقیت در این امر مهم و حیاتی را چندین برابر کند که در نتیجه به صلاح شما خواهد بود. 13. ازدواج همه زندگی نیست، بلکه تنها یک بعد از ابعاد زندگی است. پس تا زمانی که شرایط ازدواج برایتان فراهم نشده، از فرصت استفاده کنید و در سایر ابعاد مثل تحصیل، تهذیب و ... بکوشید. نکته نهایی : دانشجوی گرامی؛ نگران این که چرا تا به حال موفق به ازدواج نشده اید، نباشید. در جامعه ما سن ازدواج بالا رفته است و در حال حاضر میانگین سن ازدواج در دختران حدود 24 سال است و شما نیز در حال حاضر امتیازات فراوانی از جمله تحصیلات دانشگاهی، اعتقاد دینی سالم، نجابت و ... دارید که بسیاری از دختران ندارند. در یک جمعبندی معلوم میشود که بعضی از عوامل نداشتن خواستگار در دست شما یا کس دیگری نیست، در این صورت نباید نگران باشید و ذهن خود را طوری به آن مشغول نمایید که مانع زندگی روزمره، درسی و تحصیلات علمی و دیگر امور شما شود. نویسنده : رضا وظیفه مند
من دانشجوی ارشد هستم و 23 سال دارم. خودم فکر میکنم الان موقع ازدواج کردنمه و خودم هم این نیاز رو درک میکنم اما خواستگاری ندارم. چندتا موضوع هست که باید بگم .از لحاظ مادی خیلی قوی نیستیم و هر خواستگاری برای خواهر بزرگم اومده، دیگه ادامه نداده. مساله اینه که مردم الان زوم کردن رو مادیات. برای خواهر بزرگم متاسفانه کیس مناسبی نیومده، سختگیر نیست اما مردم بیشتر به اوضاع اقتصادی خانواده دختر نگاه میکنن تا خود دختر. در این شرایط خواستگار ندارم اما نیاز دارم، بیشتر به یه همراه از نظر جنسی. بعضی دوستامو می بینم که خواستگار دارن اما به دلایل الکی (به نظر خودم) رد میکنن و با دیدن این وضعیت اعصابم به هم میریزه. جند وقته ناامید شدم؛کارای پایانامه ام مونده، با عرض شرمندگی چت میکنم اما سکسی اصلاً نه، بیشتر گفت و گو! میدونم اشتباهه! منو راهنمایی کنید تا از این حالت در بیام.
من دانشجوی ارشد هستم و 23 سال دارم. خودم فکر میکنم الان موقع ازدواج کردنمه و خودم هم این نیاز رو درک میکنم اما خواستگاری ندارم. چندتا موضوع هست که باید بگم .از لحاظ مادی خیلی قوی نیستیم و هر خواستگاری برای خواهر بزرگم اومده، دیگه ادامه نداده. مساله اینه که مردم الان زوم کردن رو مادیات. برای خواهر بزرگم متاسفانه کیس مناسبی نیومده، سختگیر نیست اما مردم بیشتر به اوضاع اقتصادی خانواده دختر نگاه میکنن تا خود دختر. در این شرایط خواستگار ندارم اما نیاز دارم، بیشتر به یه همراه از نظر جنسی. بعضی دوستامو می بینم که خواستگار دارن اما به دلایل الکی (به نظر خودم) رد میکنن و با دیدن این وضعیت اعصابم به هم میریزه. جند وقته ناامید شدم؛کارای پایانامه ام مونده، با عرض شرمندگی چت میکنم اما سکسی اصلاً نه، بیشتر گفت و گو! میدونم اشتباهه! منو راهنمایی کنید تا از این حالت در بیام.
دانشجوی گرامی؛ از اینکه باری دیگر به (پرسمان) اعتماد نموده و آن را بسان سنگ صبوری برای مشکلات شخصی و خانوادگی خود پذیرا بودید، سپاسگزاریم.
دغدغه ازدواج در سنین جوانی، برای دختری جوان همچون شما امری طبیعی است؛ زیرا ازدواج یکی از مسائل اساسی زندگی است که در دوره جوانی اتفاق میافتد. مسلّم است که علاوه بر مسئله ازدواج مسائل مهم دیگر مانند ادامه تحصیلات، اشتغال و ... تمام فکر و وقت شما را به خود مشغول کرده و بسان ابری بر همه ابعاد زندگی شما سایه افکنده و آن را تحتالشعاع خود قرار داده؛ امّا به خاطر داشته باشید که به هیچ وجه اجازه ندهید اهمیت این مسئله چنان موجب نگرانی شدید شما شود که زندگی تان را مختل سازد و یا خدای ناکرده شما را نسبت به آینده ناامید سازد.
در پاسخ اختصاصی به مسئله ای که تحت عنوان مشکل ازدواج مطرح فرمودید، توجه به نکات زیر لازم و ضروری است تا بخش زیادی از دغدغه های ذهنی تان کاسته گردد :
1. گرچه واقعیّت دارد که شغل و به تبع آن وضعیّت اقتصادی خانواده دختر برای بسیاری از پسران و خانواده هایشان اهمیّت دارد، ولی اگر به دقّت بنگرید درخواهید یافت دختران بسیاری در شرایط اقتصادی بدتر از شما بوده اند که ازدواج های موفّقی نصیبشان شده است؛ لذا از تعمیم سلیقه برخی خانواده های پسر به همه افراد جامعه خودداری نمایید؛ زیرا این مسأله باعث می گردد که ارزیابی ناقصی از ماجرا برایتان حاصل گردد.
2. واقعیّت های زندگی را بپذیرید تا انرژی روانی شما بیهوده به هدر نرفته و دلسرد نشوید. با این کار نه تنها ظرفیّت تحمّل خود را بالا خواهید برد، بلکه خود نیز نقشی فعّال در ازدواج خود بر عهده خواهید گرفت؛ زیرا خوب یا بد شرایط اقتصادی خانواده شما و شغل پدرتان که شما تأثیر زیادی برای این دو عامل برای موفقیّت خود در ازدواج قائلید، همینی هست که هست، امّا یادتان باشد خود، شخصیّت و متانت و پاکی شما نیز در این قضیّه بیشتر از همه تأثیرگذار است. در حقیقت اگر نمی توانید وضعیّت اقتصادی خانواده را ارتقاء دهید، از عهده تغییر خود و شرایط تان که می توانید برآیید!. مهم آن است که خود را پاک نگه دارید تا ازدواجی پاک نصیبتان گردد، حال چه این ازدواج امسال صورت گیرد یا چند سال آینده.
3. لطفاً با دیدی واقع بینانه تر به مسأله بنگرید. نداشتن خواستگار پدیده ای اجتماعی است که عوامل متعدی دارد به گونه ای که وضعیت اجتماعی فرهنگی و اقتصادی جامعه باعث شده است سن ازدواج دختران و پسران بالا برود، بعضی توقعات و انتظارات خانواده ها و دامن زدن به فرهنگ تشریفات و نظیر آن، مشکل بیکاری پسران و عدم توانایی آنها برای تأمین نیازمندی های زندگی مستقل عواملی است که باعث این مشکل شده؛ بنابراین در چنین فضایی زمینه ازدواج دختران نیز فراهم نمیشود؛ لذا به این مسأله هم توجه کافی داشته باشید که این مسأله تقریباً همگانی است.
4. گرچه انسان نمیتواند تمام شرائط و امکانات موجود را بر وفق مراد خود فراهم نماید، ولی میتواند خود را با شرائط موجود به گونه ای مناسب و فعّال وفق دهد و هماهنگ سازد که نه تنها از حالت همیشه نگران، ناراحت، غمگین و افسرده وضعیت موجود خود به درآید، بلکه با ابتکار، خلاقیت و بهرهمند شدن از دیگر توانمندی های خود و تنها با استفاده از همان امکانات و شرائط موجود، زندگی شاد و با نشاطی را برای خود رقم زند.
5. این را نیز مد نظر داشته باشید، از آنجا که شما سالها مشغول تحصیل بودید، بسیاری از خانواده ها (به درست یا نادرست) با خود می گویند : دختر فلانی مشغول تحصیل است و لابد فعلاً قصد ازدواج ندارد. پس خود را نگران نسازید، زیرا معمولاً دخترهای تحصیل کرده به دلیلی که ذکر شده دیرتر ازدواج می کنند.
6. شاید یکی از دلایلی عدم حضور خواستگار در منزلتان این باشد که گمان می کنند چون شما دختر تحصیل کرده ای هستید، لذا سطح توقعاتتان نیز بالاست.
7. گاه ویژگیهای شخصیتی و اخلاقی خانواده ها ممکن است مانع و سدّی برای خواستگاران باشد که این امر نیز باید مورد توجه خانواده ها قرار گفته و در صورت لزوم تغییرات لازم را در نحوه برخورد و صفات اخلاقی و آداب اجتماعی خود ایجاد نمایند تا زمینه ازدواج دختران خود را فراهم نمایند.
8. گاه ویژگیهای ظاهری، جسمانی یا صفات اخلاقی و شخصیتی خود دختران است که باعث میشود دیرتر ازدواج کنند و خواستگار کمتری داشته باشند.
9. بیتردید خداوندی که چندین سال پیش شما را آفریده، کفو و همسر مناسب و متناسب با شما را نیز در نظر گرفته است و به موقع او را روانه منزل شما خواهد کرد، به گونه ای که هیچ چیزی نخواهد توانست مانع ایجاد پیوند و ازدواج شما شود.
10. چه بسا عدم ازدواجتان تا به امروز، به مصلحت شما بوده است. به آن سوی سکه نیز بنگرید. خداوند در قرآن کریم (بقره /216) میفرماید: ( عَسی أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسی أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ ), بسا چیزی را خوش نداشته باشید، حال آن که خیر شما در آن باشد و بسا چیزی را دوست داشته باشید، حال آن که برای شما بد باشد. این خداوند است که خیر و شر بودن آنها را میداند و ما و شما نمیدانیم.
11. از خداوند متعال درخواست کنید، همسری لایق، مناسب و شایسته را نصیب شما کند. از دعا و توسل با توجّه به شرایط آن مأیوس نشوید. به عنوان مثال هر چه زودتر ارتباط خود با نامحرم (چت و ...) را قطع نمایید؛ زیرا چنین گناهانی مانع استجابت دعاهایتان هستند. آیه (رَبّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّیّاتِنا قُرّةَ أَعْیُنٍ وَ اجْعَلْنا لِلْمُتّقینَ إِمامًا) (سوره فرقان آیه 74) را زیاد بخوانید.
12. زود ازدواج کردن نشانه موفقیت در امر ازدواج و تأمین خوشبختی و سعادت همیشگی نیست. با کمی دقت و تفحص در بین همسایگان، فامیل و دیگران، مشاهده می کنید که فرآیند خواستگاری و ازدواج، معمولاً یک فرآیند طولانی مدت و نیازمند زمان و دقت کافی است. چه بسا همین تجربه ها و به تأخیر افتادنها، شناخت و آگاهیتان را از موضوعات و معیارهای ازدواج بیشتر و عمیقتر کند و موفقیت در این امر مهم و حیاتی را چندین برابر کند که در نتیجه به صلاح شما خواهد بود.
13. ازدواج همه زندگی نیست، بلکه تنها یک بعد از ابعاد زندگی است. پس تا زمانی که شرایط ازدواج برایتان فراهم نشده، از فرصت استفاده کنید و در سایر ابعاد مثل تحصیل، تهذیب و ... بکوشید.
نکته نهایی :
دانشجوی گرامی؛ نگران این که چرا تا به حال موفق به ازدواج نشده اید، نباشید. در جامعه ما سن ازدواج بالا رفته است و در حال حاضر میانگین سن ازدواج در دختران حدود 24 سال است و شما نیز در حال حاضر امتیازات فراوانی از جمله تحصیلات دانشگاهی، اعتقاد دینی سالم، نجابت و ... دارید که بسیاری از دختران ندارند.
در یک جمعبندی معلوم میشود که بعضی از عوامل نداشتن خواستگار در دست شما یا کس دیگری نیست، در این صورت نباید نگران باشید و ذهن خود را طوری به آن مشغول نمایید که مانع زندگی روزمره، درسی و تحصیلات علمی و دیگر امور شما شود.
نویسنده : رضا وظیفه مند
- [سایر] سلام جناب آقای مرادی از شما خواهش می کنم بعد از خوندن حرف هام، به دور از هرگونه تعصب مذهبی و عرفی به من کمک کنید. این تعصبی که ازش حرف می زنم چیزیه که باعث شده من مجبور بشم حرف هایی رو که باید با مادرم درمیون بذارم تا به من راه حل نشون بده رو بیام اینجا و تو این سایت با شما درمیون بذارم. دختری 23 ساله هستم اهل یک خانواده ی مذهبی و دین دار. البته خودم خیلی وقته که فکر می کنم از خدا دور شدم اما در هر صورت هنوز به خیلی چیزها پایبندم. شاید نمازم رو یک خط در میان می خونم اما حجابم رو کاملا حفظ می کنم روزه هام رو کامل می گیرم و--- البته می دونم که گرفتن روزه یا حفظ حجاب ربطی به خوندن یا نخوندن نماز نداره و اینها فرایضی هستند که هرکدوم رو باید به جای خودشون انجام داد. من حدود سه سال پیش از طریق اینترنت و البته نه از طریق چت بلکه از طریق وبلاگ نویسی با پسری آشنا شدم، این پسر هم سن خودمه و دارای یک خانواده ی کاملا مذهبی و دیندار هستن. خودش هم انسانی بسیار معتقد و اهل دین و مذهبه. دارای خواهر و مادری محجبه و خودش هم دارای سر و وضعی ساده و معمولیه. بعد از گذشت این سه سال ما حس کردیم که به هم علاقه مند شدیم. البته راجع به این موضوع خیلی با هم بحث داشتیم که آیا این حس ما واقعا علاقه است یا نه فقط به همدیگه عادت کردیم و این باعث شده که فکر کنیم به هم علاقه مندیم. ما این موضوع رو هزاران بار حلاجی کردیم و در پایان به این نتیجه رسیدیم که مقدار بسیار زیادی از این حس رو علاقه ی واقعی تشکیل داده و خوب تا حد کمی هم به هم عادت کردیم که اجتناب ناپذیره. من از ابتدای آشناییم با این پسر مادرم رو در جریان گذاشتم و تقریبا همه چیزهایی که بینمون می گذشت رو براش تعریف می کردم. مادرم به دلیل همون تعصب مذهبی و دینی که گفتم همیشه من رو از برقراری ارتباط اینترنتی با این پسر منع می کرد و می گفت که این کار درستی نیست و این آدم ها معلوم نیست کی هستن و من از این ناراحت بودم که مادرم بدون اینکه از خانواده ی این پسر چیزی بدونن ، اون رو هم با بقیه ی پسرایی که در اینترنت به دنبال پیدا کردن وسیله ای برای ارضای امیال خودشون می گردن به یه چوب می روندن--- من حس می کنم چون مادرم چت کردن و یا هرگونه ارتباط اینترنتی رو بد می دونن دیگه هیچ کاری به این ندارن که طرفشون چه جور آدمیه و تنها به این دلیل که از طریق اینترنت با کسی آشنا شدم این رو بد می دونن! بگذریم شاید نظر شما هم همین باشه--- خلاصه به خاطر همین طرز برخورد مادرم درست در موقعی که من متوجه علاقم به این پسر شدم و می خواستم راهی پیدا کنم تا این موضوع رو هم مثل قبل با مادرم درمیون بذارم، این طرز فکر و برخورد، من رو از این کار منصرف کرد و درواقع جرات این کار رو از من گرفت. این آقا اهل تهران هستن و تابستون قبل فرصتی دست داد تا من به تهران برم و در مدتی که اونجا بودم چندبار ایشون رو دیدم و طی این دیدارها من تا حدی فهمیدم که آنچه از طریق اینترنت راجع به ایشون حس کرده بودم درست بوده و ایشون جزو دسته پسرهایی که قصد به دام انداختن طعمه رو دارن نیست. ایشون دارای سر و وضعی معمولی و مذهبی و ساده بود و حرفهاش هم بسیار منطقی بود و هیچگونه خطایی هم در رفتار و گفتار ازش سر نزد. که البته می دونم نمیشه آدم ها رو به سادگی و با سه سال ارتباط اینترنتی و چند نوبت ملاقات شناخت. اما حداقل چیزی که فهمیدم این بود که این آقا در هیچ موردی به من دروغ نگفته بود. این رو هم بگم که از ابتدای آشناییمون مادر این آقا در جریان ارتباط ما بود و حتی قضیه ی علاقه ی ما به هم رو هم می دونست. مسئله ی مهمی که من رو درگیر خودش کرده اینه که این آقا الان باید طبق موظفی به سربازی بره اما به دلیل مشکلاتی که داره از این کار امتناع می کنه و می گه که هیچوقت قدم به سربازخونه نمیزاره! چیزهایی راجع به سربازی دیده و شنیده که باعث شده این حالت براش بوجود بیاد. به دلیل اینکه نمی ره سربازی نمی تونه کار بگیره و از همه چی مونده و الان تمام فکر و ذکرش شده گشتن دنبال آشنا برای معافی گرفتن! ما با هم قرار گذاشتیم که هروقت تونست روی پای خودش وایسه بیاد خواستگاری و من می دونم که اگر به لجبازیش ادامه بده و سربازی نره شاید به این زودی ها نتونه روی پای خودش وایسه. ما چندین بار روی این موضوع با هم بحث کردیم و اون هربار گفته که به سربازی نمی ره. این موضوع انقدر بهش فشار آورده که با وجود علاقه ی شدیدی که به هم داریم چندین بار به من گفته که فکر می کنه نمی تونه من رو خوشبخت کنه و مشکلات انقدر زیادن که شاید نتونه به این زودی ها از پسشون بربیاد و نمی خواد که من به پای اون بسوزم . با وجود 23 سال سن حرف هایی می زنه که خیلی بالاتر از تجربه های این سن هست. یکبار که بحث کرده بودیم می گفت که الان که زیر یک سقف نیستیم همه چیز قشنگ و خوبه اما وقتی وارد زندگی بشیم و مشکلات سر راهمون قرار بگیرن اونوقت دیگه همه چیز به این خوبی و قشنگی نیست. وقتی که مجبور بشم برای یک لقمه نون شب و روز کار کنم اونوقت دیگه نمی تونم مثل الان عشقم رو با تو تقسیم کنم و می ترسم ازین که زندگیمون اونجوری بشه و اونوقت اگه حتی یک لحظه تو احساس بدبختی کنی من نمی تونم جوابگوی خدا و حساب و کتابش باشم . می گفت اگر هم بخوام رو پای خودم وایسم باید حداقل 6 تا 7 سال دیگه صبر کنیم تا من بتونم یک درآمد خوب و ثابت داشته باشم. اما من با 23 سال سن چه جوری می تونم خانوادم رو راضی کنم که 7 سال دیگه صبر کنم تا این پسر که از نظر مادرم هم مورد قبول نیست بیاد خواستگاریم؟ اگر دست خود من بود و اگر رنج و ناراحتی پدر و مادرم برای من مهم نبود، تا 10 سال دیگه هم صبر می کردم... آقای مرادی نمی دونم چی کار کنم. درمونده شدم. دلم می خواد موضوع علاقه م رو به این پسر با مادرم درمیون بذارم اما می ترسم و نمی تونم. از طرف دیگه نمی دونم که اگه به امید خدا این پسر تونست تا دو یا 3 سال دیگه به اوضاع خودش سر و سامون بده ، چه جوری به مادرم بگم و اونو راضی کنم که بذاره بیاد خواستگاری. دلم می خواد بهش کمک کنم و بتونم باری از دوشش بردارم تا بتونیم به هم برسیم. ما به هم خیلی علاقه مندیم ،خیلی زیاد اما مشکلات هم زیادن. دیروز که روز شهادت اما جواد(ع) بود با هم نذر کردیم که اگه تا سال دیگه همین موقع به یه ثبات مالی رسید، برای نیمه ی شعبان و عید غدیر و شهادت امام جواد به مقداری که برامون مقدور باشه در راه خیر خرج کنیم. آقای مرادی من از شما راهنمایی می خوام. من باید چی کار کنم؟ خواهش می کنم راهنماییم کنید. خیلی افسرده و ناراحتم. منتظر راهنمایی شما هستم.
- [سایر] باز هم سلام شما جواب سلام و احوالپرسی و حرف های نه چندان مهم و..رو میدید اما اگه یکی یه سؤال مهم داشته باشه هزار بار باید براتون پیام بفرسته تا شاید جواب بدین. میدونم طولانیه و پیامها زیاد و وقت شما برای پاسخگویی کم، اما ما هم به جواب شما نیاز داریم. باور کنید کسی رو ندارم که باتجربه باشه وگرنه مزاحم شما نمی شدم. دوباره می فرستم به امید اینکه این بار جوابمو بدین: (لطفا همه پیام رو در سایت نذارید) من دختری 23 ساله هستم و خانواده ای مذهبی دارم(البته نه از نوع افراطیش). سال گذشته در راه دانشگاه پسری که اصلا نمی شناختمش جلوی من را گرفت و گفت که از در خانه تا اینجا(یعنی نزدیک دانشگاه)دنبال من برای امر خیر اومده و من به او گفتم که خیلی کار اشتباهی کرده و گذاشتم رفتم. حدود 1 ماه بعد خواهرش را فرستاد دم در خانه و با مادرم صحبت کرد و معلوم شد که خواهرش در کوچه ما می نشیند و این آقا حدود 1 ماه من را تحت نظر داشته و بعد برای خواستگاری اقدام کرده. آن زمان ما جواب رد دادیم به خاطر اینکه می خواستم درس بخوانم و قصد ازدواج نداشتم اما ناگفته نماند که بدم نمی آمد یک بار بیایند و بیشتر درباره اش بدانم و درباره اش فکر کنم. چون تقریبا موارد ظاهری و اولیه اش خوب بود: به گفته خواهرش فوق دیپلم ریاضی داشت و در یک شرکت عمرانی کار می کرد،اهل رفیق بازی و سیگار نبود و نماز و روزه اش هم به جا بود. یک خانه و ماشین هم داشت. اما مهم ترین دلیل ما برای رد کردن او این بود که من را در خیابان دیده و انتخاب کرده بود و این شیوه انتخاب او از نظر من و خانواده ام اصلا درست نبود. به نظر ما کسی که اینقدر راحت و از روی ظاهر همسرش رو انتخاب کنه و درباره زندگیش تصمیم بگیره، درباره مسائل مهمتر زندگیش هم مسلما همین طور تصمیم خواهد گرفت. خلاصه که گذشت و من پیش خودم فکر کردم که حتما کس دیگری رو میبینه و دنبال اون میره. اما بعد از یک سال دوباره دو تا از خواهرهاش اومدند دم در خانه(البته خودش و مادرش هم آمده بودند اما جلو نیامدند) و دوباره همان حرف ها را به مادرم زدند. نگو که آقا تو این 1 ساله تو فکر من بوده و هرچی دخترای دیگه رو بهش پیشنهاد می دادند قبول نمیکرده و خواهرش رو مقصر میدونسته که ما جواب رد دادیم وگفته که حتما خواهرش طوری صحبت کرده که ما قبول نکردیم. مادرم طبق حرف هایی که همیشه وقتی حرف ازدواج به میان می آمد، من می گفتم، به آنها گفته بود که من قصد ازدواج ندارم(اما مدتی است که این نظر من عوض شده ولی به مادرم هنوز نگفته ام). خلاصه، قرار شد که مادرم با من صحبت کند و به آنها جواب دهد. وقتی موضوع را با من درمیان گذاشت ازش پرسیدم نمیشه حالا بیایند و صحبت کنیم و درباره اش فکر کنیم؟ دلیلم هم این بود که مسائل اولیه که لازم است را ظاهرا این شخص دارد، و مادرم موافقت کرد اما وقتی موضوع را با پدرم درمیان گذاشت او مخالفت کرد و گفت کسی که همین طوری یکی رو می بینه و به همین راحتی انتخاب می کنه به درد زندگی نمی خوره. پدرم همون دلیلی رو آورد که پارسال خودم آوردم ولی الان اصلا بهش فکر نکردم. به نظر شما آیا این تفکر درسته؟ از طرفی فکر می کنم که کسی که یک سال سر تفکرش مونده و با اینکه جواب رد شنیده باز هم نظرش عوض نشده این انتخابش از روی احساس نبوده، چون بالاخره رفتار من رو در مدتی که تحت نظرم گرفته بوده، دیده و همین هم، تا حدی ولو کم، خصوصیات من رو نشونش داده. اما از طرفی هم حرف پدرم درست به نظر می رسه و الان نمیدونم چی کار کنم؟ 1- من چادری هستم و وقتی بیرون می روم آرایش نمی کنم و کلا ظاهری ندارم که توجه دیگران را جلب کنم و فکر نمی کنم که این آقا از روی قیافه من را انتخاب کرده باشد، و مسلما یکی از ملاک های ایشان همین چادری بودنم است و...، کسی را بخاطر چادرش و مذهبی بودنش انتخاب کند، لا اقل ارزش فکر کردن را دارد. آیا این نظرم درست است؟ 2- آیا پدرم درست میگه و دیگر نباید به این آقا فکر کنم یا اینکه نظر پدرم درست نیست و باید روی این مورد کمی بیشتر فکر کنیم؟ 3- اگر نظر پدرم (که زمانی نظر من هم بود و الان هم تا حدودی هست)درست نیست چه دلایل منطقی می تونم برایش بیارم تا هم خودم مطمئن تر قدم بردارم و هم پدرم راضی بشه که آنها بیایند و بیشتر با هم آشنا بشیم و بعد تصمیم بگیریم. پدرم آدم منطقی است و با دلیل و برهان میشه راضی اش کرد. 4- از طرفی اطراف ما در فامیل پسری که سن و سالش به من بخوره وجود نداره و کسی که در آینده همسر من میشه مسلما از فامیل نیست، یا از همکارانم خواهد بود که فعلا همچین آدمی در محل کارم نیست، یا از هم دانشگاهی هام، یا کسانی که توی مجالس و جاهای دیگه من رو می بینند، می خوام بگم این اتفاق ممکنه باز هم برام بیفته و بالاخره یکی از همین آدم هایی که یا خودشون یا خانواده شان منو می بینند و می پسندند، همسرم میشه و اگه ما بخوایم همشونو با همین تفکر رد کنیم که نمیشه، درسته؟ بالاخره یک اولین باری باید وجود داشته باشه، نه ؟ 5- یک مشکل دیگه هم دارم و اون اینه که چطوری می تونم به مادرم بگم که نظر من درباره ازدواج فرق کرده و قصد ازدواج دارم؟ نمی دونم چه طوری بهش بگم که خواستگارام رو رد نکنه، آخه همشونو که مثل این مورد من نمی فهمم که بخوام نظرم رو بگم. اصلا روم نمیشه و نمیدونم که چه طوری باهاش این موضوع رو مطرح کنم که یه وقت فکر نکنه من برای ازدواج عجله دارم و هول شدم. در ضمن اصلا دوست ندارم که دیر ازدواج کنم، چون در اطرافم می بینم کسانی که سنشون بالاست و هنوز ازدواج نکردند اولا توقعاتشون بالاتر میره یا اینکه از لحاظ فکری توی انتخاب دچار وسواس میشن، ثانیا افرادی که می آیند خواستگاریشون اغلب کسانی هستند که سنشون خیلی از اون ها بیشتره و من اصلا با فاصله سنی زیاد نمی تونم کنار بیام، ثالثا این افراد آخرش هم کسی رو که انتخاب می کنند کسی نیست که همیشه می خواستند، و من نمی خوام دچار این مشکلات بشم. باز هم متشکرم. اجرتون با خدا، چه جوابمو بدید چه نه.