مشکل من این است که چند سالی می شود که فهمیده ام چشمانم شور است؛ 2 سال تمام است افسردگی شدید گرفته ام. من چند نفر راچشم زده ام و آنها مرده اند و از دنیا رفته اند؛ چه کار کنم که دیگه کسی رو چشم نزنم چه دعایی بخوانم چه کنم دارم روانی میشوم اینهایی که چشمشان زده ام، آیا من گناهکارم. تکلیفم در برابر اینهایی که چشمشان زده ام چیست تو رو خدا توضیح دهید هر وقت یه کم بهتر می شوم و می خواهم سراغ درس و کاری بروم این موضوعات یادم می افتد. از یه نفر شنیدم که می گفت این انسانها که دیگران را چشم می زنند گناهکارند. دعایی یا چیزی به من یاد دهید و خواهش می کنم در مورد این که چه کنم که حلالم کنند توضیح دهید و در مورد چشم زخم و راه حل آن توضیح دهید. از شما می خواهم برایم دعا کنید. پرسشگر گرامی از اینکه با این مرکز تماس گرفته و مشکل خود را با ما در میان گذاشته اید، و به خاطر اعتمادی که به ما دارید، از شما سپاسگزاریم. امیدواریم که بتوانیم پاسخگوی خوب و راهنمای ارزنده ای برای شما باشیم. من در ابتدا ماجرای یکی از اشخاصی که مسئله ای مشابه شما برایش اتفاق افتاده بود را برایتان نقل میکنم و سپس توضیحی کوتاه و مفیدی پیرامون این مسئله برایتان می دهم و آنگاه راهکارهایی برای درمان ذکر میکنم و در آخر نیز به برخی از نکاتی می پردازم که در نامة خود اشارتی بدانها داشته اید. مدتی پیش خانمی همراه شوهرش به یکی از کلینیک های مشاوره و روان درمانی مراجعه می کند، شوهرش خطاب به مشاور میگوید: خانم من مدتی است رفتار بسیار عجیبی پیدا کرده مثلا گاهی صبحها از رفتن بچه ها به مدرسه جلو گیری میکند و برخی اوقات مانع حضور من در سرکار می شود و با گریه و زاری می گوید که: تو را بخدا امروز سر کار نرو و وقتی ما علت را از او می پرسیم چیزی نمی گوید و هم اکنون نیز افسردگی بسیار شدیدی پیدا کرده، که کل خانواده را دچار نابسامانی و آشفتگی کرده است. ما اورا پیش روانپزشک هم برده ایم و او داروهایی را تجویز کرده ولی تاثیر چندانی نداشته است و بعد از قطع مصرف دارو دوباره این حالت باز گشته است. درمانگر با سوالاتی که از این خانم می پرسد، درمی یابد که این خانم دارای مشکل OCD[1] (اختلال وسواس اجباری) است، و وسواس دارد. وقتی به شوهرش قضیه را میگوید او باتعجب میگوید: خانم من مشکل حمّام و دست شویی ندارد که وسواس داشته باشد. درمانگر به او میگوید: وسواس فقط منحصر به حمّام و دستشویی نیست. در برخی از موارد وسواس، یک فکر وسواس گونه برذهن فرد حاکم میشود که روانشناسان[2] نام آنرا تفکر جادویی[3] گذاشته اند. ریشة این نوع از وسواس به این برمیگردد، که شخص مبتلا به این نوع وسواس نمیتواند، بین عالم ذهنِخود و عالمِ واقع، حدّ و مرزی قائل شود بر ای همین هرآنچه بذهنشان میآید، با واقعیت یکی میدانند! لذا همیشه در مورد آینده نگرانند، و مثلاً همینکه زیاد خوش بهشان میگذرد یک لحظه سیگنالهای خطر در ذهنشان فعّال میشود و با خود میگویند که من امشب خیلی بهم خوش گذشت! خدا بخیر بگذراند فردا را!، زیرا در ذهنشان این باور را دارند که اگر خیلی خوش شدی به صورت جبری و قطعی ناخوشی و ناخرسندی به سراغت خواهد آمد، حال یا به صورت یک خبر ناگوار، یا مریضی، یا مرگ یک عزیز. لازم به ذکر است که این نوع طرزِ تفکراکتسابی است، به این صورت که شخص مبتلا مثلاً در کودکی به عروسی رفته و خیلی خوش گذشته و هنگامی که به خانه برگشته دیده مادر بزرگش فوت کرده، چند بار شبیه چنین قضایایی اتفاق افتاده حالا برای او این قطعی شده که پشت سر یک خوشی حتماً یک نا خوشیخواهد بود، لذا میگوید من برای جلوگیری از آن حادثه ناگوار نباید بگذارم خوشی در من به حدّ اعلا برسد و باید جلوش را بگیرم تا جلوی حادثة ناگواری در واقعیت گرفته شود و این خلط کردن بین ذهن و واقعیت است. فکر جادویی را اکثر کودکان دارند امّا گاهی در بزرگترهای وسواسی نیز دیده میشود، در کودکان نیز به این صورت است که مثلاً مادر بچه را کتک می زند و بچه در دلش میگوید الهی دستت بشکند و تصادفاً فردا دست مادرش می شکند و این فکر در او بوجود می آید که چون او در ذهنش شکستن دست مادرش را خواسته در عالم واقعیت نیز دست او شکسته است. به هرحال، درمانگر در روند درمان این خانم تشخیص می دهد که وی مبتلا به اختلال وسواس خاصی(OCD) است. و وقتی به این خانم تشخیص خود را می گوید وی تعجب میکند. درمانگر به این خانم می گوید: وقتیکه شما مثلاً به یک عروسی میروید و خیلی به شما خوش میگذرد و یکدفعه اضطرابتان بالا میرود؟ او با تعجب می پرسد بله، همینطور است! امّا شما از کجا فهمیدید!، درمانگر می گوید، افراد مبتلا به OCD ترس و واهمة زیادی از ابراز مشکل خود دارند ودرد شان را نمیتوانند به کسی بگویند، یعنی با خود میاندیشند که حتّی گفتن این هم خطرناک است و این یک رازی است بین من و خدای من، و یا خجالت میکشند که بگویند، و یا با خود میگویند اگر بگوییم هم اتفاق بدی میافتد! چرا؟ چون این مکانیزم حاکم برذهن این فرد است و وی با این نوع طرز فکر، زندگی میکند و تصور میکند که زنده ماندن شوهر و بچهها و اقوامش را با این گارانتی و با اینمکانیزم، تضمین و تأمین میکند. حال بعد از ذکر این ماجرا برای آن عزیز، میگوییم که با توجه به آنچه که شما در نامة خویش مطرح نموده اید شما مبتلای به وسواس تفکر جادویی شده اید و برای درمان این نوع وسواس راهکارهای زیر به شما پیشنهاد می گردد : 1- بازسازی شناختی، چون شما از اعتقادات دینی زلالی برخوردار می باشید بازسازی شناختی شما بسیار راحت است. در این راستا ما از شما می پرسیم: به نظر شما خدایی که آسمانهایی به آن عظمت و زمینی به این شگفتی و انسانی به این پیچیدگی را خلق کرده و از آفرینش هریک نیز هدفی والا را دنبال میکرده، آنقدرضعیف است! که اختیارش را دست فکر وچشم شما داده است؟ که تقدیر افراد را با چشم زدن خود رقم بزنید!!!؟ قرآن میفرماید: (اگر خداوند از هوا و هوسها پیروی کند آسمانها و زمین و همة آنهایی که در آن هستند تباه می گردند)[4] . متاسفانه باید عرض کنم که این دید شما مشرکانه و با توحید ناسازگار است و اگر زندگی خود را براساس این دید بنا نهید از مشرکان میباشید و در پیشگاه خداوند مسئول بوده و در دادگاه الهی محاکمه خواهید شد و در جرگة زیان کاران قرار خواهید گرفت، زیرا آنچه که دین میگوید: اینست که خدا فَعّال ما یشاء است و تابع بندگان ضعیف خود نیست و تمام کارهای او از روی تدبیر است و هرگز تدبیر کارهای خود را که مثلا چه کسی بمیرد و چه کسی زنده بماند را به دست بندگان ضعیف خود نمیسپارد و نیز از عدالت او دور است که زندگی و مرگ اشخاصی را که هر یک برای خود سرنوشتی الهی دارند را به دست فکر و ذهن یک بندة ضعیف بسپارد که با چشم کردن او آن شخص بمیرد و یا یک مشکلی برایش پیش آیدو تمام زندگی او و خانواده او تحت الشعاع یک نگاه شور! واقع شود. 2- راهکار دیگر ما در این مورد استفاده از بحث ریلکسیشن است که شما می توانید با مراجعه به کلینیک های مشاوره این تکنیک را آموزش ببینید و بکار ببندید. 3- برای درمان افسردگی و وسواس، اگر شدید است می توانید به یک روانپزشک مراجعه نمایید و به کمک دارو مقداری بر خود مسلط شوید و سپس راهکارهای شناختی پیش گفته را پی بگیرید. 4- در مورد آن بخش از سوالتان که فرموده اید( آیا من گنهکارم تکلیفم در برابر اینهایی که چشمشان زده ام چیست) باید عرض نمایم که چون این افکار توهمی بیش نیست و واقعیت خارجی ندارد لذا مرگ تصادفی این چند نفر هیچ ارتباطی به شما ندارد و طبق حساب و کتابها و قضاءو قدر الهی صورت پذیرفته است. 5- شما در قسمتی از نامة خود فرموده اید که دعا و ذکری به من یاد دهید که این مسئله از بین برود، در این مورد باید بگویم که تکرار آیة شریفة زیر با تمرکز بر معنی عمیق آن می تواند یکی از بهترین ذکرهایی باشد که می تواند این فکر شوم و مشرکانه را از دل و ذهن شما پاک نماید. زیرا شما با توجه به مفهوم این آیه در می یابید که همه چیز بدست خدای توانا است و اوست که قادر متعال و فعال مایشاء است، نه اینکه چشم و نظر شما نیز نعوذ بالله در اراده خدا دخیل باشد. در سورة آل عمران آیة 26 چنین آمده که: (قل اللهم مالک الملک توتی الملک من تشاء و تنزع الملک ممن تشاء ، تعز من تشاء و تذل من تشاء بیدک الخیر انک علی کل شیء قدیر) یعنی بگو: بار الها ای مالک اصلی جانها، و حکومتها به هرکس که تو بخواهی مُلک میبخشی و از هرکه بخواهی آنرا میستانی، هرکس را که بخواهی عزت میدهی و از هرکس که بخواهی آنرا باز می ستانی، تمام خوبی ها بدست توست و این تویی که بر همه چیز قادر و توانایی. obsessive compulsion disorder[1] [2]روزشفرون [3] Magical thinking [4] سورة مبارکه مومنون/آیه 71 نویسنده:غلامرضا مهرانفر
مشکل من این است که چند سالی می شود که فهمیده ام چشمانم شور است؛ 2 سال تمام است افسردگی شدید گرفته ام. من چند نفر راچشم زده ام و آنها مرده اند و از دنیا رفته اند؛ چه کار کنم که دیگه کسی رو چشم نزنم چه دعایی بخوانم چه کنم دارم روانی میشوم اینهایی که چشمشان زده ام، آیا من گناهکارم. تکلیفم در برابر اینهایی که چشمشان زده ام چیست تو رو خدا توضیح دهید هر وقت یه کم بهتر می شوم و می خواهم سراغ درس و کاری بروم این موضوعات یادم می افتد. از یه نفر شنیدم که می گفت این انسانها که دیگران را چشم می زنند گناهکارند. دعایی یا چیزی به من یاد دهید و خواهش می کنم در مورد این که چه کنم که حلالم کنند توضیح دهید و در مورد چشم زخم و راه حل آن توضیح دهید. از شما می خواهم برایم دعا کنید.
مشکل من این است که چند سالی می شود که فهمیده ام چشمانم شور است؛ 2 سال تمام است افسردگی شدید گرفته ام. من چند نفر راچشم زده ام و آنها مرده اند و از دنیا رفته اند؛ چه کار کنم که دیگه کسی رو چشم نزنم چه دعایی بخوانم چه کنم دارم روانی میشوم اینهایی که چشمشان زده ام، آیا من گناهکارم. تکلیفم در برابر اینهایی که چشمشان زده ام چیست تو رو خدا توضیح دهید هر وقت یه کم بهتر می شوم و می خواهم سراغ درس و کاری بروم این موضوعات یادم می افتد. از یه نفر شنیدم که می گفت این انسانها که دیگران را چشم می زنند گناهکارند. دعایی یا چیزی به من یاد دهید و خواهش می کنم در مورد این که چه کنم که حلالم کنند توضیح دهید و در مورد چشم زخم و راه حل آن توضیح دهید. از شما می خواهم برایم دعا کنید.
پرسشگر گرامی از اینکه با این مرکز تماس گرفته و مشکل خود را با ما در میان گذاشته اید، و به خاطر اعتمادی که به ما دارید، از شما سپاسگزاریم. امیدواریم که بتوانیم پاسخگوی خوب و راهنمای ارزنده ای برای شما باشیم.
من در ابتدا ماجرای یکی از اشخاصی که مسئله ای مشابه شما برایش اتفاق افتاده بود را برایتان نقل میکنم و سپس توضیحی کوتاه و مفیدی پیرامون این مسئله برایتان می دهم و آنگاه راهکارهایی برای درمان ذکر میکنم و در آخر نیز به برخی از نکاتی می پردازم که در نامة خود اشارتی بدانها داشته اید.
مدتی پیش خانمی همراه شوهرش به یکی از کلینیک های مشاوره و روان درمانی مراجعه می کند، شوهرش خطاب به مشاور میگوید: خانم من مدتی است رفتار بسیار عجیبی پیدا کرده مثلا گاهی صبحها از رفتن بچه ها به مدرسه جلو گیری میکند و برخی اوقات مانع حضور من در سرکار می شود و با گریه و زاری می گوید که: تو را بخدا امروز سر کار نرو و وقتی ما علت را از او می پرسیم چیزی نمی گوید و هم اکنون نیز افسردگی بسیار شدیدی پیدا کرده، که کل خانواده را دچار نابسامانی و آشفتگی کرده است. ما اورا پیش روانپزشک هم برده ایم و او داروهایی را تجویز کرده ولی تاثیر چندانی نداشته است و بعد از قطع مصرف دارو دوباره این حالت باز گشته است. درمانگر با سوالاتی که از این خانم می پرسد، درمی یابد که این خانم دارای مشکل OCD[1] (اختلال وسواس اجباری) است، و وسواس دارد. وقتی به شوهرش قضیه را میگوید او باتعجب میگوید: خانم من مشکل حمّام و دست شویی ندارد که وسواس داشته باشد. درمانگر به او میگوید: وسواس فقط منحصر به حمّام و دستشویی نیست. در برخی از موارد وسواس، یک فکر وسواس گونه برذهن فرد حاکم میشود که روانشناسان[2] نام آنرا تفکر جادویی[3] گذاشته اند. ریشة این نوع از وسواس به این برمیگردد، که شخص مبتلا به این نوع وسواس نمیتواند، بین عالم ذهنِخود و عالمِ واقع، حدّ و مرزی قائل شود بر
ای همین هرآنچه بذهنشان میآید، با واقعیت یکی میدانند! لذا همیشه در مورد آینده نگرانند، و مثلاً همینکه زیاد خوش بهشان میگذرد یک لحظه سیگنالهای خطر در ذهنشان فعّال میشود و با خود میگویند که من امشب خیلی بهم خوش گذشت! خدا بخیر بگذراند فردا را!، زیرا در ذهنشان این باور را دارند که اگر خیلی خوش شدی به صورت جبری و قطعی ناخوشی و ناخرسندی به سراغت خواهد آمد، حال یا به صورت یک خبر ناگوار، یا مریضی، یا مرگ یک عزیز. لازم به ذکر است که این نوع طرزِ تفکراکتسابی است، به این صورت که شخص مبتلا مثلاً در کودکی به عروسی رفته و خیلی خوش گذشته و هنگامی که به خانه برگشته دیده مادر بزرگش فوت کرده، چند بار شبیه چنین قضایایی اتفاق افتاده حالا برای او این قطعی شده که پشت سر یک خوشی حتماً یک نا خوشیخواهد بود، لذا میگوید من برای جلوگیری از آن حادثه ناگوار نباید بگذارم خوشی در من به حدّ اعلا برسد و باید جلوش را بگیرم تا جلوی حادثة ناگواری در واقعیت گرفته شود و این خلط کردن بین ذهن و واقعیت است. فکر جادویی را اکثر کودکان دارند امّا گاهی در بزرگترهای وسواسی نیز دیده میشود، در کودکان نیز به این صورت است که مثلاً مادر بچه را کتک می زند و بچه در دلش میگوید الهی دستت بشکند و تصادفاً فردا دست مادرش می شکند و این فکر در او بوجود می آید که چون او در ذهنش شکستن دست مادرش را خواسته در عالم واقعیت نیز دست او شکسته است. به هرحال، درمانگر در روند درمان این خانم تشخیص می دهد که وی مبتلا به اختلال وسواس خاصی(OCD) است. و وقتی به این خانم تشخیص خود را می گوید وی تعجب میکند. درمانگر به این خانم می گوید: وقتیکه شما مثلاً به یک عروسی میروید و خیلی به شما خوش میگذرد و یکدفعه اضطرابتان بالا میرود؟ او با تعجب می پرسد بله، همینطور است! امّا شما از کجا فهمیدید!، درمانگر می گوید، افراد مبتلا به OCD ترس و واهمة زیادی از ابراز مشکل خود دارند ودرد شان را نمیتوانند به کسی بگویند، یعنی با خود میاندیشند که حتّی گفتن این هم خطرناک است و این یک رازی است بین من و خدای من، و یا خجالت میکشند که بگویند، و یا با خود میگویند اگر بگوییم هم اتفاق بدی میافتد! چرا؟ چون این مکانیزم حاکم برذهن این فرد است و وی با این نوع طرز فکر، زندگی میکند و تصور میکند که زنده ماندن شوهر و بچهها و اقوامش را با این گارانتی و با اینمکانیزم، تضمین و تأمین میکند.
حال بعد از ذکر این ماجرا برای آن عزیز، میگوییم که با توجه به آنچه که شما در نامة خویش مطرح نموده اید شما مبتلای به وسواس تفکر جادویی شده اید و برای درمان این نوع وسواس راهکارهای زیر به شما پیشنهاد می گردد :
1- بازسازی شناختی، چون شما از اعتقادات دینی زلالی برخوردار می باشید بازسازی شناختی شما بسیار راحت است. در این راستا ما از شما می پرسیم: به نظر شما خدایی که آسمانهایی به آن عظمت و زمینی به این شگفتی و انسانی به این پیچیدگی را خلق کرده و از آفرینش هریک نیز هدفی والا را دنبال میکرده، آنقدرضعیف است! که اختیارش را دست فکر وچشم شما داده است؟ که تقدیر افراد را با چشم زدن خود رقم بزنید!!!؟ قرآن میفرماید: (اگر خداوند از هوا و هوسها پیروی کند آسمانها و زمین و همة آنهایی که در آن هستند تباه می گردند)[4] . متاسفانه باید عرض کنم که این دید شما مشرکانه و با توحید ناسازگار است و اگر زندگی خود را براساس این دید بنا نهید از مشرکان میباشید و در پیشگاه خداوند مسئول بوده و در دادگاه الهی محاکمه خواهید شد و در جرگة زیان کاران قرار خواهید گرفت، زیرا آنچه که دین میگوید: اینست که خدا فَعّال ما یشاء است و تابع بندگان ضعیف خود نیست و تمام کارهای او از روی تدبیر است و هرگز تدبیر کارهای خود را که مثلا چه کسی بمیرد و چه کسی زنده بماند را به دست بندگان ضعیف خود نمیسپارد و نیز از عدالت او دور است که زندگی و مرگ اشخاصی را که هر یک برای خود سرنوشتی الهی دارند را به دست فکر و ذهن یک بندة ضعیف بسپارد که با چشم کردن او آن شخص بمیرد و یا یک مشکلی برایش پیش آیدو تمام زندگی او و خانواده او تحت الشعاع یک نگاه شور! واقع شود.
2- راهکار دیگر ما در این مورد استفاده از بحث ریلکسیشن است که شما می توانید با مراجعه به کلینیک های مشاوره این تکنیک را آموزش ببینید و بکار ببندید.
3- برای درمان افسردگی و وسواس، اگر شدید است می توانید به یک روانپزشک مراجعه نمایید و به کمک دارو مقداری بر خود مسلط شوید و سپس راهکارهای شناختی پیش گفته را پی بگیرید.
4- در مورد آن بخش از سوالتان که فرموده اید( آیا من گنهکارم تکلیفم در برابر اینهایی که چشمشان زده ام چیست) باید عرض نمایم که چون این افکار توهمی بیش نیست و واقعیت خارجی ندارد لذا مرگ تصادفی این چند نفر هیچ ارتباطی به شما ندارد و طبق حساب و کتابها و قضاءو قدر الهی صورت پذیرفته است.
5- شما در قسمتی از نامة خود فرموده اید که دعا و ذکری به من یاد دهید که این مسئله از بین برود، در این مورد باید بگویم که تکرار آیة شریفة زیر با تمرکز بر معنی عمیق آن می تواند یکی از بهترین ذکرهایی باشد که می تواند این فکر شوم و مشرکانه را از دل و ذهن شما پاک نماید. زیرا شما با توجه به مفهوم این آیه در می یابید که همه چیز بدست خدای توانا است و اوست که قادر متعال و فعال مایشاء است، نه اینکه چشم و نظر شما نیز نعوذ بالله در اراده خدا دخیل باشد. در سورة آل عمران آیة 26 چنین آمده که: (قل اللهم مالک الملک توتی الملک من تشاء و تنزع الملک ممن تشاء ، تعز من تشاء و تذل من تشاء بیدک الخیر انک علی کل شیء قدیر) یعنی بگو: بار الها ای مالک اصلی جانها، و حکومتها به هرکس که تو بخواهی مُلک میبخشی و از هرکه بخواهی آنرا میستانی، هرکس را که بخواهی عزت میدهی و از هرکس که بخواهی آنرا باز می ستانی، تمام خوبی ها بدست توست و این تویی که بر همه چیز قادر و توانایی.
obsessive compulsion disorder[1]
[2]روزشفرون
[3] Magical thinking
[4] سورة مبارکه مومنون/آیه 71
نویسنده:غلامرضا مهرانفر
- [سایر] اول سلام سلام به کسی که وقت با ارزشش بدون چشمداشتی به مردم اختصاص میده ، ازتون مچکرم , همین (چون کار دیگه ای ازم بر نمیاد ،جز دعا ) آقای مرادی نمی دونم از کجا شروع کنم راستش حرف زیاد اما سخت ایجازش. شاید با شروع کردن به خوندن مطلبم با خودتون بگید بازم همون حرفهای همیشگی ، نوشته های کسایی که بازم باید براشون جناب سروانُ لینک کنم اما من فکر میکنم ایندفعه فرق میکنه ، من همه ی اون حرفها رو از قبل باور داشتم و دارم. من دانشجوی سال اول مکانیک تو دانشگاه سراسریم و تازه 20 سالم و با توجه به موفقیت هایی که داشتم و خواهم داشت مطمئنا ﺁینده بسیار خوبی دارم. بگذارید برم سر اصل مطلب یکی از دخترهای فامیل ، البته دور ، که من فقط سالی یکی دو بار می بینمش ، دو سال از خودم کوچیکتر و واقعا از خیلی جهات نمونه است ضمنا ایشون تازه امسال کنکور دارن. دو یا سه سال پیش که تو اوج احساسات بودم این حس بهم دست داد(نمی خوام بگم عشق شاید زمینه ی عاشق شدن) خودمم دقیق نمی دونم که انتخابش کردم یا انتخاب شد . اولش خودم مسخره می کردم که خجالت نمیکشی ، عاشق چشم و ابروی ......... منتظر زوالش بودم اما با فرازش روبرو شدم ، گفتم چون ازش فرار میکنم شاید داره دنبالم میاد باید بایستم وبررسیش کنم شاید این جوری به مرور زمان نواقصی پیدا بشه و بعد از ذهنم پاک بشه ، اما نشد. 1- ﺁقای مرادی اولین چیزی که واقعا منو زجر میده اینه که نمیدونم واقعا می تونم دوستش داشته باشم یا نه یعنی این علاقه ای که انکارش میکنم آیا درست؟ اون دختر خوبیه اما موضوع اینه که ما به درد هم میخوریم یا نه؟ جواب این سوالها فقط پیش خودش ، چطوری می تونم اینها رو بفهمم؟ 2- من اصلا عجله ای برای ازدواج ندارم چون میدونم تا چند سال دیگه هنوز آمادگی شو ندارم ، اما اگه به خاطر تعلل من دیگه کار از کار بگذره و خیلی دیر بشه چی؟ کاری نمیشه کرد؟ 3. ﺁیا من باید صبر کنم تا به سن بالاتری برسم و از لحاظ فکری و مالی وضعیت بهتری پیدا کنم ، بعد دست به کاری بزنم؟ اگر جوابتان بله است بگویید چند سال؟ ببیند من اگر به طرفم مطمئن شوم(مطمئن از نظر تشابه ارزشها)حتما راه حل های بهتری پیش رویم است ، اما چه جوری؟ [4.] خواهش میکنم نگید پسرم الان به فکر درس ومشقت باش ، این افکار اصلا به مسایل دیگه ی زندگیم ضربه ای نزده و توشون مشکلی ندارم ، اما خب همین چند سال خیلی از لحاظ روحی ﺁسیب دیدم ، یه جوری تو برزخ بودن. لطفا کمک کنید.
- [سایر] با سلام خدمت شما که وقت و نیروی خود راصرف پاسخ دادن به پرسش های مردم برای کمک به آنها در جهت دست یافتن به راه حل مناسبشان می کنید پیشاپیش از خداوند متعال پیشرفت و موفقیت شما را در این زمینه خواهانم مطلبی را که می خواهم با شما به عنوان یک کارشناس در میان بگذارم مشکلی است که شاید به شکلهای گوناگون در بسیاری از جوانان مخصوصا در جوانان کشور ما وجود دارد منظورم مشکلات جنسی و مسائل مربوط به آن است من نیز از این روند جدا نیستم و درگیر مشکلی هستم که هر لحظه مرا ناتوان تر می سازد چندی پیش این مسئله را با شبکهء پرسمان که یک سایت دانشجویی است در میان گذاشتم آنها نیز لطف کردند و پاسخم را دادند اما این مشکل آن قدر بر روح من چیره گشته که راه حلهای آنها را نتوانستم اجرا کنم چرا که اراده ام بسیار ضعیف شده است مشکلی که در مورد آن می خواستم صحبت کنم کاری است بسیار بسیاربدتر از اعتیاد به مواد مخدر،استمناء!آری درد من این است دردی که هم جسمم را و هم روحم را چند سال مورد حملهء خود قرار داده و تا کنون نتوانسته ام به طور قطعی از پس آن بر بیایم اجازه می خواهم به دلیل اینکه شناخت هر چه بیشتر شخصیت فرد پرسش کننده می تواند به مشاور در جهت ارائهء پاسخی بهتر و جامع تر کمک کند وقتتان را بگیرم و کمی از زندگی ام را برایتان شرح دهم ... باید بگویم به خاطر این که همه فکر می کردند من فرد بسیارپاکی هستم و به خاطر این که قلبا پاک بودم و نظر بدی نسبت به دختران فامیل نداشتم و بسیار از متلک گویی به آنها متنفر بودم همیشه در میان آنها بودم و با آنهابسیار صمیمی تر از هم جنسانم بودم به همین دلیل به من می گفتند مریم خانم در جمع آنها احساس راحتی می کردم و تا اکنون نیز آنها مرا پسری خوب و پاک می دانند به خاطر همین ارتباط پاک احساس بد و شرورانه ای نسبت به آنها نداشتم زمان می گذشت و هر بار که استمناء می کردم بیشتر به درون گمراهی فرو می رفتم هر بار پس از انجام این کار به خودم قول می دادم که دیگر این کار را نکنم و توبه می کردم اما باز این کار تکرار می شد تا همین الان ..... در مقطع پیش دانشگاهی که بودم از یک طرف به نمراتم حساس بودم و از طرفی نگران وضعیت کنکور خود بودم تصمیم گرفتم آن سهل را به دلیل یا بهانهء سنگین بودن درسها و نبود وقت کنکور ندهم و سال آینده با فراغ فکر بیشتری برای کنکور درس بخوانم کارم را خوب شروع کردم و بدون مشورت در چند کلاس کنکور ثبت نام کردم اما هنگامی که دیدم بیشتر به فکر پول هستند تا انتقال مفاهیم انگیزه ام را از دست دادم و دیگر به آن کلاسها نرفتم و تقریبا دیگر درس نخواندم بسیار با خانواده ام درگیر بودم آنها مدام مرا به ادامهء کار تشویق می کردند ولی من مقاومت می کردم زیرا توقعم بالا بود و می خواستم در رشتهء خوبی قبول شوم دلیل این که در این مورد می نویسم این است که می خواهم بگویم یکی از زیانهای استمناء کاهش اراده است من هنگامی که در درسهایم به مشکلی بر می خوردم خیلی سریع ناراحت می شدم و بدتر این که این ناراحتی را به درسهای دیگر نیز می کشاندم و دیگر دوست نداشتم به درس خواندن در آن ساعت ادامه دهم چرا که اراده ام ضعیف شده بود آن سال نیز گذشت وسال تحصیلی جدید را با انگیزه ای قوی شروع کردم در ابتدای شروع کارم چون می دانستم که اگر استمناء را ادامه دهم باز هم سرنوشتم مانند سال گذشته خواهد شد با حال التماس و تضرع پس از نماز به سجده افتادم و قران در بغل از خداوند به زاری خواستم هدایتم کند و مرا از این منجلاب بیرون آورد خداوند نیز با لطف همیشگی که به من داشته است هدایتم کرد هر روز رابطه ام با خداوند بهتر می شد پس از نماز اول وقت مغرب و عشاء هر شب تا شب کنکور به طور مرتب دو صفحه قران را با معنی آن وبا تفکر می خواندم مدت عبادت من یک ساعت به طول می انجامید ولی گذشتن زمان را حس نمی کردم اوایل کار دو سه مرتبه استمناء کردم ولی کم کم این کار را ترک کردم آن قدر خود را به خداوند نزدیک می دیدم که در نماز گریه می کردم و از این که دارم با پروردگار و آفرینندهء خودم صحبت می کنم شور و شعف سراسر وجودم را فرا می گرفت وبا تعجب و شرمندگی به گذشته ام فکرمی کردم جدولی درست کرده بودم که سعود و سقوط اخلاقی را توسط فلشهایی در آن نشان می دادم دائم در حال مراقبهء نفس بودم هر شب بعد از نماز عشاء کل کارهای دیروز و امروزم را مرور می کردم و نکته های مثبت و منفی را یادداشت می کردم تا دیگر بدیها را تکرارنکنم شبهای جمعه را مرتب به حرم می رفتم یک شب حرم خیلی شلوغ بود و من که همیشه دنبال جای خلوتی می گشتم یکی دیگرازبلاهای استمناءگوشه گیری من بود هیچ جای خالی پیدا نکردم و با حالت حزن بسیار به امام رضا ع سلام کردم و با ناراحتی از حرم خارج شدم در مجلسی که به مناسبت چهلم فوت پدربزرگم برگزار شده بود دختر عمه ام به مادرم گفت چند شب پیش احسان را در خواب دیده ام که به حرم رفته و حرم بسیار شلوغ بود و درهای منتهی به ضریح بسته بود و خادمان اجازهء ورود نمی دادند که احسان جلو رفت در را برای او باز کردند وقتی این خواب را شنیدم گریه کردم که چگونه من که آن قدر بد سیرت بودم به کوتاه مدتی آن چنان مورد لطف خداوند قرار گرفته ام که زیر سایهء رحمت امام رضا ع قرار گرفته ام در آن نه ماه که برای کنکور درس می خواندم دعا می کردم که در رشتهء داروسازی در شهر خودم قبول شوم پس از کنکور مانند هر سال تابستان را برای شبکاری به مغازهء تولیدی پدرم رفتم روزی پس از نماز صبح تلفن مغازه به صدا درآمد و صدای پدرم را شنیدم که خبر قبول شدن در رشتهء داروسازی مشهد را به من می داد بسیار خوشحال شدم و نماز شکر خواندم هدف من از درس خواندن رسیدن به پول و ثروت نبود بلکه می خواستم تا پله های پیشرفت را طی کنم و وزیر شوم و به کشور و هم وطنانم خدمت کنم تمام وجودم سرشار از عشق به پیشرفت میهنم بود قبلا مطالعات زیادی در مورد تاریخ باستان ایران و افتخارات آن داشتم و حال پلهء اول را با لطف بسیار خداوند و تلاش خودم با موفقیت طی کرده بودم در تابستان تحقیقی در زمینهء امام زمان ع و وظایف شیعیان ایشان انجام دادم تحقیق بسیار جالبی شده بود باید بگویم در این نه ماه نمازهای ظهرو عصر و مغرب و عشائم را مرتب به مسجد می رفتم به پیشنهاد امام جماعت مسجد محلمان تصمیم گرفتم جمعه شبها آن را برای نمازگزاران آن را ارائه دهم جمعه شبها پس از نماز عشاء بر می خواستم و این تحقیق را می خواندم و حضار با علاقه گوش می کردند خلاصه آدم خوبی شده بودم ولی پس از این که به قول قران کشتی من به ساحل نجات رسیده بود و به هدفم رسیده بودم ارتباطم با خدا ضعیف تر شد و پس از مدتی دوباره با ناسپاسی تمام استمناء کردم و آن را تکرار کردم تا اکنون که در اواخر ترم اول هستم در این چند سال بر اثر این کار همیشه کم بنیه بوده ام مخصوصا این اواخر که به طور جنون آمیزی تقریبا هر دو شب یک باراین کار را می کنم دستهایم می لرزند چشمانم ضعیف شده است در مدت کوتاهی دوبار عینکم را عوض کردم موهایم بسیار نازک و نرم وشکننده شده است و به راحتی و بسیار زیاد می ریزند لبهایم را نا خود آگاه گاز می گیرم مادرم می گوید تازگی ها عصبی شده ای زیاد پلک می زنی انگشتانت را گاز می گیری بر خلاف گذشته اعتماد به نفسم کم شده دیگر نمی توانم در کلاس از استاد سوال بپرسم هنگامی که مطلبی را نمی فهمم و نمی توانم سوال کنم بسیار ناراحت می شوم هنگامی که می خواهم مطلبی را برای هم کلاسی هایم که سی پسر و سی دختر هستند بگویم صورتم به طور محسوسی شروع به لرزش می کند و صدایم بسیار می لرزد چند روز پیش در عین ناباوری دیدم هنگامی که می خواستم چیزی را به دانشجویان یادآوری کنم زیر ناخنهایم کبود شده تمرکزم بر درسهایم بسیار کم شده است سر کلاس که هستم انگار مرده ای بیش نیستم و در دنیایی دیگر سیر می کنم و مرتب ذهنم منحرف می شود و درسها را نمی فهمم در خانه هم هر چه تلاش می کنم بعضی درسها را بفهمم نمی شود و هر روز نگران تر می شوم هر بار تصمیم می گیرم دیگر این کار را نکنم ولی نمی شود دیگر هدفم یادم رفته است دیگر خدا را نمی شناسم و نماز را به زور می خوانم در آیات قران شک می کنم و گاهی اوقات خدا را فاقد نقش در این دنیا می دانم و قران را داستان نمی دانم عاقبتم به کجا می کشد این ها بخشی از زندگی من بود حال امیدم پس از خداوند به شما است خواهش می کنم این برادرتان را اگر بدتان نمی آید کمک کنیدو از تاریکی ها او را دوباره به نور برگردانید خواهش می کنم پاسخی مقطعی به من ندهید و مرا مرحله به مرحله هدایت کنید اگر امثال مرا رها کنید به جای اول خود بر می گردند لطفا مرا راهنمایی کنید در ضمن خوشحال می شوم اگر این نوشته را بدون ذکر نام در معرض دید دیگر کاربران بگذارید چه بسا بخوانند و عبرت بگیرند
- [سایر] با عرض سلام و خسته نباشید. از شما خواهش میکنم مرا در حل مشکلم یاری کنید. پیشاپیش بخاطر این رک گویی مرا ببخشید. البته بعضی از این سوالات را از مراکز دیگر پرسیده ام ولی فکر میکنم سوالات زیر کاملتر است البته برای اطمینان آیا باید از جای دیگری هم میپرسم؟ اگر پرسیدم راضی باشید. من از سن تکلیف تا کنون که حدود 24 سالم است گناه زیاد انجام داده ام و نماز نخوانده ام و روزه نگرفته ام و گناه استمنا وغیره را خیلی انجام داده ام و فکر میکنم شاید بخاطر همین سختیها و مصیبتهای زیادی کشیده ام از این قبیل که در دوران دبیرستان حدود سال سوم در مورد مسائل خداشناسی شبهاتی دامنگیر من شد که واقعا مرا عذاب میداد و آن شبهات حل نشده در ذهن من باقی مانده و بر اثر گناهان و لذت آنها کم کم ذهنم از آن شبهات تا حدودی فاصله گرفت. چندی پیش بخاطر روابط نامشروعی که داشتم به این فکر افتادم که نکند به بیماریهای لا علاجی دچار شده باشم. این فکر نیز مدتی مرا اذار داد که البته هنوز ازمایش خون نداده ام. اخیرا نیز مشکل زیر برایم پیش امده: متاسفانه من سالهاست از سایت های غیر اخلاقی دیدن میکنم چند سا ل است که از یک نرم افزار فیلتر شکن استفاده میکنم البته آن نرم افزار را خودم نساخته ام و در اینترنت موجود است و اولین بار نیز فکر کنم دوستم با بلوتوث به من داد. سایتهایی که آن نرم افزار را میشود از آنها دانلود کرد فکر میکنم اکثراً فیلتر شده باشند البته بعضی فیلتر نشده اند چون چند وقت پیش من ان را دانلود کردم. کسی که آن نرم افزار را دارد میتواند از فیلتر عبور کند. آن نرم افزار را در کافینت ها نیز استفاده کردم. چون آدرس سایتهایی که می روی در حافظه کامپیوتر میماند من به این فکر افتادم که نکند کسی بر اثر استفاده از آن سایتها و وبلاگها و سایتها و وبلاگهای فیلتر شکن به گناه آلوده شود و نیز ممکن است من آن نرم افزار فیلتر شکن و آدرس آن سایتها و وبلاگهای فیلتر شکن و پروکسی ها را در روی کا مپیوترها جا گذاشته باشم که سبب آشنایی افراد دیگر از این راه عبور از فیلتر شود و براحتی از فیلتر عبور کند و بعضی ها هم نا خواسته از اینترنت بدون فیلتر استفاده کنند یا هر کار دیگری که باعث دسترسی افراد دیگر به این سایتها شو د. البته شاید هم همین نیت را داشته ام که دیگران را گمراه کنم . حال شما فرض کنید همین نیت را داشته ام اکنون از این کارم به ترس افتاده ام. به یک کافینت که ایمیلش را داشتم موضوع را گفتم تا در حد امکان آدرسها و نر م افزار را پاک کند نمیدانم متوجه شد و ایمیلم را دریافت کرد یا نه و لی بخاطر گناه کردن دوباره به ان کافینت و کافینت های دیگر و به سایتهای مذکور رفتم. به علاوه در شهر دیگری که دانشجو بوده ام هم به کافینت هم در کامپیوترهای دانشگاه این کارها را کرده ام. تکلیف آنها چه میشود آیا باید به ان شهری که دانشجو بودهام برگردم .چه طور مسئول آن را مطلع کنم. در یک سایت یا وبلاگ یا گروه با ایمیل عضو شده بودم که آدرس سایتهای فیلتر شکن را به ایمیلم میفرستاد ممکن است آن ایمیلم باز مانده باشد و کسی به گناه آلوده شود و دیگران را نیز آلوده کند یا این کارهای من باعث تداوم کار آن سایتها و وبلاگها شود و ودیگران نیز استفاده کنند. یا هر چیزی که شاید من از آن اطلاعی نداشته باشم. چند بار رمز ایمیلم را عوض کردم ولی میترسم باز هم در دسترس افراد قرار گیرد. آیا واجب است آن را به جایی که وظیفه فیلتر را دارد اطلاع دهم شما جایی را میشناسید؟ آیا واجب است به دوستم که چند ماه پیش آن نرم افزار را به من داد تماس بگیرم و به او بگویم که آن نرم افزار را به کسی ندهد؟ آیا حتما باید جلوی کار او را بگیرم یا فقط تذکر دهم؟ آیا باید فورا او را مطلع کنم حتی قبل از فرستادن این سوالات برای شما تا نشانه توبه من باشد و توبه ام قبول شود و گناهی باز هم برایم ثبت نشود.. ایمیلی داشتم که افرادی به ان فیلم و عکس غیر اخلاقی میفرستادند از ترس اینکه نکند آن را در کافینت باز گذاشته باشم چند بار رمز آن را عوض کردم ولی نام ایمیل را عوض نکردم تا ببینم آیا دوباره برایم فیلم و عکس میفرستند یا نه و آیا کسی رمز آن را پیدا میکند یا نه. چون آخرین زمان استفاده از آن ایمیل در تنظیمات آن باقی میماند و میتوان متوجه شد کسی رمز آن را دارد یا نه. این عوض نکردن نام ایمیل شاید باعث شود آن افراد فکر کنند من باز هم مشتاق دریافت آن عکسها و فیلمها و... باشم و این باعث تداوم کار آنها شود و افراد زیادتری را گمراه کنند. شاید نیتم هم از این عوض نکردن نام ایمیل این بوده که باز هم ان عکسها و فیلمها و... را دریافت کنم و یا افراد را گمراه کنم. نمیدانم دیشب میخواستم آن ایمیلم را چک کنم ولی رمز ان را چند بار دادم اشتباه بود فکر کنم از یاد برده ام ایا باید باز هم امتحان کنم تا رمز را بیابم تا ببینم کسی از ان ایمیل استفاده کرده تا باز هم رمزش را یا نام خود ایمیل را عوض کنم؟ چند بار باید امتحان کنم تا وجدانم راضی شود که قصد بدی ندارم؟ از این هم میترسم که شاید کار دیگری نیز کرده باشم مثلا تغییر در تنظیمات کامپیوتر ها یا کاری که نمیدانسته ام باعث دسترسی افراد میشود که سبب گناه افراد دیگر شود. ولی چندبن بار با وجود این احتمالات باز هم به کافینت رفته از ان سایتها و نرم افزار و ویلاگها و ایمیلها و... استفاده کردهام. و این شاید نشانه این است که عمدی در کار من است . میترسم در موقع نوشتن این سوالات قصد مظلوم نمایی کنم.یا واقعیت را ننویسم.یا علتش وسواس باشد. شک دارم که توبه میکنم یا نه.شک دارم که پشیمانم یا نه. شک دارم که همه چیز را گفته ام یانه .شاید به خاطر اینکه دیر در فرستادن این سوال به شما اقدام کرده ام ونیز دوباره به آ ن کافینت برای پاک کردن ادرسها نرفته ام و یا چیزهای دیگر. ایا همین که این نامه را برایتان نوشته ام نشانه توبه من است؟ حال اگر توبه کنم تکلیف موضوعی که به ان اشاره کرده ام چه میشود ایا روز به روز به گناه من افزوده میشود؟ همین فکر باعث شده که در عذاب باشم . ایا باید صاحبان کافینت را مطلع کنم ؟اگر این کار را نکنم و فقط از کارهایم پشیمان باشم کافیست تا خدا مرا ببخشد و گناهان دیگران برای من نیز ثبت نشودیا حتما باید برای قبولی توبه کارهای دیگری از قبیل رفتن به ان کافینتها و پاک کردن ادرسها بکنم؟ کلا چه کار باید بکنم تا از این عذاب رها شوم متاسفم که این را میگویم من با فردی که بالغ نبود زنا کرده ام البته بدون دخول.. شاید هم او راضی نبود چون به پدر و مادرش گفت و نزدیک بود ابرو ریزی بزرگی شکل بگیرد ولی هر جور بود شاید خدا رحم کرد و موضوع تقریبا تمام شد.با چند نفر دیگر هم لواط کرده ام که بعضی نابالغ بوده اند.البته اینطور نبوده که به زور باشد . شاید هم بوده و فرد مقابل به من نگفته که دوست ندارد. نمیدانم اگر میگفت این کار را ادامه میدادم یانه. در هر دوصورت ( به اجبار یا به خواست طرف مقابل)تکلیف چیست؟ از کجا بفهمم به زور بوده یا نه. از این میترسم که این کار من باعث گمراهی ان افراد در اینده (چه کم چه زیاد) شود و حق الناس یا حق ا... به گردن من باشد وان افراد نیزا فراد دیگری را گمراه کنند و همینطور ادامه یابد و روز به روز به گناه من افزوده شود. چاره چیست؟ ایا اینها حق الناس است یا حق الله. موضوع دیگری نیزوجود دارد همانطور که گفتم من از سن بلوغ تا کنون نه نماز خوانده ام ونه روزه گرفته ام وممکن است خمس هم به من واجب شده باشد و من نداده باشم و یا کفاره یا چبزهای دیگر حال که میخواهم نماز بخوانم 2 چیز اذیتم میکند اینکه ممکن است پول حرام در دست من باشد و من مقدار ان را ندانم با ان لباس خریده باشم و نماز با ان لباس باطل است. در اداره ای که کار میکنم با کوچکترین کم کاری مثلا در حد یک چرت زدن کوتاه در اداره باعث میشود حقوقی در یافت میکنم به حرام الوده شود ونمز دیگر قبول نشود وهمچنین ان شبهاتی که در مورد مسائل اعتقادی گفتم باعث میشود در نمازبه افکار عذاب اوری دچار شوم و در انتخاب درست معبود شک کنم. زندگیم خیلی پیچیده شده و در عذابم .نمیدانم مسلمانم یا نه در نوشتن این سوالات فکر میکنم که نکند مظلوم نمایی میکنم و حقیقت را نمیگویم از کجا بفهمم نیتم برگشت و توبه است؟. چند روزی است که نگاهم رابه نامحرم کنترل میکنم و از اینجا شروع کرده ام.. تا کم کم شاید نماز هم بخوانم ایا این کار من درست است یا باید حتما تمام واجبات را انجام دهم تا توبه ام قبول شود؟ شاید این کارم به علت خسته شدن یا دلزدگی باشد ونه بخاطر توبه. کمکم کنید از کجا شروع کنم. تا از این عذاب رهاشوم . مخصوصا در مورد مساله کافینت. سوال دیگری هم داشتم ایا برای توبه واجب است ادرس وبلاگ هایی که فیلتر نشده اند را یه مرکزی که کارش فیلتر کردن است بگویم.