من فردی خجالتی و کمرو هستم و از بیان احساس خود ابا دارم. مشکلی که در خواستگاری از فرد موردنظر دارم اول همین کمرویی می دانم دوم بزرگتر بودن سن خانم که باعث دو چندان شدن این مسئله شده و نیافتن یک واسطه و تفکری که به تازگی دامن مرا گرفته این مسئله است که شاید این یک احساس پوچ و واهی باشد و فکر کردن در مورد این موضوع ناشی از توهمات و تخیلات بی اساس باشد. بدلیل کمرویی از مشاوره با اعضای خانواده نیز گریزانم به همین دلایل تصمیم به صرف نظر کردن از این اقدام گرفتم اما ترسم از این است که بعدها پشیمان شوم. لطفا مرا راهنمایی کنید. پاسخ: با سلام و عرض ارادت خدمت شما پرسشگر گرامی از حسن اعتماد شما به این مرکز تشکر می کنیم و امیدواریم مانند دفعات قبل با بکارگیری نکات این پاسخ بتوانید بر مشکل خود غلبه کنید. ما در ابتدا به بررسی راه های غلبه بر کمرویی را برای شما بیان می کنیم و سپس نکاتی را در مورد سوال شما بیان می کنیم اما قبل از بیان راهکارهای غلبه بر کم رویی تذکر چند نکته لازم است: قدرت اراده: پرسشگر گرامی برای غلبه بر مشکل خود تنها یک راه وجود دارد.لحظه ای با خود تامل کنید!آن راه حل چیست ؟ شاید فکر کنید که می خواهم مهم ترین تکنیک روان شناختی حل مشکلتان را برای شما بیان کنم و یا اینکه فرمولی برای بر طرف شدن کم رویی شما بگویم اما مطلبی که می خواهم به شما تذکر دهم این است: تنها راه غلبه بر مشکلتان یک چیز است وآن اینکه با تمام وجود بخواهید کم رویی را کناربگذارید، آری نمی توانم، نمی شود واین کار از حد توان من خارج است، در قاموس انسان راه ندارد. آیا تا به حال به تفاوت های بین انسان وحیوان توجه کرده اید؟ چه تفاوتی بین انسان وحیوان وجود دارد، قبل از خواندن ادامه جواب لحظه ای با خود تامل کنید!چه جوابی به این سوال می دهید؟ درست حدس زدید، یکی از تفاوت های انسان و حیوان قدرت اراده است. انسان با این قدرت می تواند از نمی توانم ها، توانستن بسازد. به قول معروف نمی شود ونمی توانم در قاموس انسان راهی ندارد. انسان با تکیه بر قدرت اراده خود می تواند بر تمام مشکلات بر سر راه خود فایق آید. شما نیز می توانید بر این مشکلات غلبه کنید به شرط اینکه واقعا و از صمیم قلب خواستار غلبه بر مشکل خود باشید. اکنون که با ارسال سوال خود ،نشان داده اید که خواستارغلبه برمشکل کم رویی هستید،هشتاد درصد راه را طی کرده اید، البته به شرط اینکه توانی های خود راباور کنید به قول امام خمینی (ره) باور انسان است که همه چیز را می سازد،از اینروما فقط در اینجا برخی از راههای غلبه برمشکلتان راذکر می کنیم . اصل تغییر تدریجی رفتار: همانطور که عادت انسان به یک رفتار به صورت تدریجی تحقق پیدا می کند، درمان آن نیز به صورت تدریجی و با گذشت زمان محقق می شود، پس انتظار نداشته باشید یک شبه و با انجام این راه کارها در مدت زمان کوتاه بتوانید بر مشکل خود غلبه کنید. ممکن است در ابتدای راه با شکست روبرو شوید اما هیچ گاه نا امید نشوید و دوباره برای غلبه بر مشکل خود تلاش کنید. کودکانه رفتارکنید: خردسالی را مد نظر بگیرید و رفتارهای او را با دقت زیر نظر بگیرید. چه چیزی می بینید؟ تلاش کودک برای رسیدن به هدف خود خیره کننده است، او هیچ گاه از شکست نمی هراسد، برای یاد گرفتن راه رفتن هزاران بار زمین می خورد اما پس از زمین خوردن گویی که هیچ اتفاقی نیفتاده است دوباره از زمین بلند می شود و برای رسیدن به هدف خود تلاش می کند. پس شما نیز از شکست ترسی به خود راه ندهید و با آغوش باز از آن استقبال کنید. به یاد داشته باشید، تنها آگاهی از موارد زیر نمی تواند به شما کمک کند بلکه آنچه در این میان موثر است، کاربرد دقیق موارد زیر است، پس با سعی و تلاش و جدیت در این مسیر گام بردارید. پرسشگر محترم به نظرتان شما از لحاظ شکل ظاهری، قدرت تفکر و احساسات، استعداد خدادادی و... چه تفاوتی با دیگران دارید؟ آیا افرادی که دارای اعتماد به نفس هستند و در تعاملات اجتماعی خود دچار کم رویی نمی شوند، از کره دیگری به زمین آمده اند؟ آیا آنان دارای ویژگی های خارق العاده ای هستند که من و شما از داشتن آن محروم هستیم؟ چه علل وعواملی موجب شده تا شما احساس نا توانی در برابر دیگران داشته باشید؟ چه ویژ گی هایی در افراد دیگر وجود دارد که موجب می شود شما در برابر آنان احساس نا کارآمدی کنید؟ واقعا مشکل کار در کجاست؟ آیا این مشکل قابل حل است یا اینکه سالیان سال باید با آن دست به گریبان باشید. قبل از اینکه جواب سوال خود را مطالعه کنید از شما می خواهم از پای کامپیوتر بلند شوید و در کاغذی با دقت و مو شکافی به سوالات بالا جواب بدهید. بدون شک با جواب دادن کامل به سوالات بالا هفتاد در صد جواب خود را دریافت می کنید. به نظر می رسد یکی از مشکلات اصلی شما عدم اعتماد به توانایی هایتان می باشد، تا زمانی که به توانایی ها و ظرفیت خود اعتماد نداشته باشید در برخورد با دیگران دچار مشکل می شوید و در درون خود احساس ناتوانی می کنید. پس لازم است تصویری مثبت از ویژگی ها و توانایی های خود داشته باشید و با اعتماد به این تواناییها به جنگ مشکلات و مسایل زندگی بروید. خوشبختانه اعتماد به نفس، پدیدهای اکتسابی است، یعنی برخورداری از خصیصه اعتماد به نفس، در گرو تمرین و برنامه ریزی است، و شخصی که خود را در این مورد ضعیف و ناتوان مییابد، میتواند با استفاده از روشهای علمی و با روحیه امیدواری، برای تغییر شخصیت خود اقدام نماید.(راهکارهای کسب اعتماد به نفس را می توانید در مکاتبات بعدی از ما بخواهید) در اینجا به بررسی راه های غلبه بر کم رویی می پردازیم: 1. تمرکز بر نقاط قوت خود: نویسنده ای حالات دو زندانی را شرح می دهد دو نفر در زمان جنگ جهانی زندانی بودند وبه غیر از یک پنجره کوچک هیچ راه ارتباطی به جهان خارج نداشتند. یکی از این دو نفر از آن پنجره به آسمان نگاه می کرد واز دیدن ماه و ستارگان لذت می برد اما نفر دوم از آن پنجره به جوی آب و کوچه ای پراز گل ولای می نگریست. گرچه شرایط زندگی این دو نفرشبیه هم بود اما از آنجا که شیوه نگرش آنان باهم متفاوت بود یکی ازآندواز زندگی خود لذت می برد اما دیگری زندگی را برای خود به جهنمی تبدیل کرده بود.سبک نگرش وتفکر ما در شناخت وتفسیرما از زندگی تاثیر بسیاری دارد، به گونه ای که با تغییر در نگرش انسان به حوادث زندگی، زندگی او سمت وسوی دیگر پیدا می کند. افکار از چنان قدرتی برخوردارند که می توانند سازنده یا ویرانگر باشند، بنا براین باید به خود بیاموزیم که افکارمان را هوشمندانه کنترل کنیم تا در زندگی به موفقیتها و کامیابی های بزرگی دست یابیم. نگرش و اندیشه ی مثبت می تواند زندگی انسان را علیرغم مشکلات و فراز ونشیب های بسیار به محیطی آرام و مصفا تبدیل کند. احساس خوشبختی وسعادت هر کس در گرو چگونگی نگرش او به زندگی است و زندگی او به همان صورت شکل می گیرد که او باوردارد. موفق ترین انسانها کسانی هستند که توانسته اند در ذهن خود اندیشه های مثبت داشته باشند آنان که می پندارند قادر نیستند بر مشکلات زندگی غلبه کنند در واقع مثبت نگری را کنار گذاشته و در جنبه های منفی وقایع تمرکز کرده اند. برای غلبه بر کم رویی خود اولین گام نگرش مثبت به تواناییها واستعدادهای فرد است تا زمانی که ما نسبت به ویژگی های خود نگرش منفی داریم و در برابر دیگران احساس ضعف می کنیم غلبه بر کم رویی کار چندان ساده ای نیست در ضمن باید راه های غلبه بر کم رویی و روش های اعتماد به نفس و خودباوری را یاد بگیرید تا با این ابزارها بتوانید بر دوستان خود تأثیر بگذارید نه اینکه تأثّر بپذیرید. 2. توجه به عواقب بد کم رویی: مثل احساس تنهایی، افسردگی، طردشدگی، تحقیر، افزایش خود مشغولی ما به خودمان، نرسیدن به حقوق خود، نادیده گرفته شدن توانایی ها و قابلیت ها، مانع از ارزیابی مثبت دیگران از شخصیت ما مثل اینکه می گویند فلانی خشک است، با خودش قهر است. 3. زندگی گذشته خود مروری کنید ذهن خودت را از تجارب و خاطرات ناخوشایند و ناکامی های ارتباطات اجتماعی پاک کنید. در عوض تلاش کنید تجارب موفق خود در خانه، مدرسه، کوچه، خیابان، محل کار، در برخورد با دیگران را مجدداً مرور کرده و آنها را به خاطر بسپارید (بهتر است از موفقیت های خود لیستی تهیه کنید و هر روز صبح و عصر آنها را مرور کنید). 4. از موقعیت هایی که موجب اضطراب شما می شود پرهیز نکنید بلکه با برنامه ریزی دقیق و به صورت گام به گام با این موقعیت ها مواجهه شوید. به عنوان مثال در هفته اول فقط در خیابان قدم بزنید و ویترین مغازه ها را تماشا کنید. در هفته بعد وارد مغازه شوید و در مغازه چند قدم راه بروید و خارج شوید. در هفته سوم وارد مغازه شوید و قیمت یک یا چند جنس را بپرسید. در هفته چهارم علاوه بر پرسیدن قیمت اجناس برسر قیمت آن با مغازه دارچانه زنی کنید و به همین منوال رفتارهای اجتماعی خود را افزایش دهید. 5. افکار مثبت را جایگزین افکار شرم، خجالت، کم رویی، ناتوانی و ... گردانید، چرا که افکار بر احساسات و هیجان های شما اثر می گذارد و هیجان های حاصله از آن افکار تبدیل به رفتار می شوند. (الگوی یک روان شناس شناختی) افکار مثبت: من می توانم استعدادهایم شکوفا می شوند. کوله باری از تجارب دارم احساس کفایت،اعتماد به نفس احساس رضایت. تجارب بد گامی است به سوی پیروزی، رفتار مثبت و خلّاق. 6. آگاه باشید که احساس کم رویی گاهی به دلیل ناکامی ها، تجارب تلخ خود ماست و گاهی هم به دلیل محیط (یادگرفته ایم، همانند سازی با بزرگتر کرده ایم، سرزنش شده ایم، نقاط منفی ما بیشتر به ما گوش زد شده است و برای کارها و نقاط مثبت خود تشویق نشده ایم) و گاهی که اغلب این طور است کم رویی فرایندی است، که از تجارب تلخ ارتباطی گذشته احساس بی کفایتی و خودکم بینی و ارزیابی بد از خود و بخاطر حرف ها و عکس العمل های دیگران حاصل می گردد. شاید در گذشته شما تحت تاثیر روش های تربیتی پدر ومادر بوده وهمین امر موجب شگل گیری برخی از عادات در شما شده باشد اما اکنون شما از حیطه نفوذ آنان خارج شده اید و به عنوان یک فرد مستقل در جامعه مطرح هستید. پس می توانید با اتخاذ روش های مفید بر مشکل خود غلبه کنید. 7. راه های تقویت اراده را بیاموزید: توجه به بعد روحانی ( دعا، تفکر، نماز، محاسبه نفس، خودشناسی) بیشتر از توجه به بعد جسمانی باشد، ورزش کنید، به سلامت جسمانی و روحی خود اهمیت دهید و برنامه بریزید و در شروع آن اصلاً تأخیر نکنید. از همین حالا، بله ! همین حالا شروع کنید، با افرادی که اراده قوی دارند دوست شو، و .... 8. هنر گفتگو را بیاموزید (مطالعه کتب مربوط، ارتباطات، مهارت های ارتباط جمعی، سبک های ارتباط های مؤثر) از جمله آنها: 1. شروع خوب با قدرت و مثبت و جذاب داشته باشید. 2. محتوای کلامتان دارای مطالب مفیدی باشد،خسته کننده نباشد، مستمع را به وجد آورد؛ احساس کند مطلبی می شنود که به نفع او است. 3. در گفتگوهای دیگران حقایقی بیابید تا مورد تأیید طرف مقابل واقع شوی پس آنگاه به او تأثیر گذاری. (برای تغییر افکار و اعمال دیگران اول به او شخصیت بدهید بعد نقطه ضعف او را بیان کنید) 4.هنر خوب گوش دادن را بیاموزید. 9. خود تشویقی: در قبال هر رفتاری که حکایت از تجدید نظر در رفتار کم رویی شماست خود را تشویق کنید. تشویق های مانند: گردش و تفریح، زیارت. 10. با احساس خود کم بینی بجنگید، گره زدن خود به گذشته، توانایی های خود را کم انگاشتن، متکی به قضاوت دیگران بودن، همه و همه بر احساس بی کفایتی و خود کم بینی شما می افزاید، زندگی افراد موفق را مطالعه کنید آنها بر اثر تمرین، تلاش، فقر و شکست ها و ناکامی ها و عبرت از آنها به آنجا رسیده اند. 11. خودشناسی (استعدادها، علاقه ها و نقاط قوت و ضعف...) افزایش اعتماد شکوفایی توانایی ها سعی در ابراز وجود پذیرش خود شناخت خود 12. دوست یابی: دوست خوب مثل درّ و مروارید با ارزش و کم یاب است .سعی کنید در بین کسانی که باشما در ارتباط هستند افرادی راکه از لحاظ اجتماعی وروابط بین فردی کار آمد هستند را انتخاب کنید و با آنان ارتباط برقرار کنید. این دوستی ها موجب می شود تا شما از آنان الگوی رفتاری در یافت کنید ودر ضمن در صورت نیاز از حمایت اجتماعی آنا بر خوردار شوید. 13. ثبت و یادآوری نقاط درخشان زندگی: فهرستی از موفقیت های کوچک و بزرگ گذشته خود تهیه کنید هراز گاهی آن را مرور کنید یادآوری و مرور آن به شما یک نوع مسرّت باطنی به شما می دهد. 14. تلقین به نفس: مغز حتی در خواب نیزدر حال فعالیت و پردازش اطلاعات است قبل از خواب جملاتی مثبت را به خود تلقین کنید این امر اگر تکرار شود اثر با دوام در شخصت شما بر جای می گذارد. 15. مطالعه زندگینامه بزرگان: این کار به شما نیرو می دهد که در مقابل سختی ها سر فرود نیاورید و توانایی های خود را بسیج کنید و به جنگ ضعف های خود بروید این کار باعث می شود که شما به جنبه های مثبت شخصیت، زندگی و انسان ها بیشتر توجه داشته باشید اغلب انسان های موفق بر اثر تلاش، بردباری، تحمل فقر و نداری به مراتب عالی رسیده اند. فقط کافی است شما زندگی افراد موفق را مطالعه کنید این کار بهتر است به طور روزنامه و 5 الی 10 دقیقه انجام شود تا اثربخش تر باشد. 16. توسعه اطلاعات عمومی: اطلاعات عمومی به شما فرصت می دهد که با آمادگی در مباحث گوناگون به بحث و تبادل نظر بپردازید و با تشویق های دیگر مواجه شوید و نیرو بگیرید تا گامی بلندتر بردارید. 17. تقویت ارتباط با خدا: برای موفقیت خود به خداوند توکل و توسل داشته باشید و از او بخواهید در تنهایی ها و ناامیدها دستگیری کند چشم امید از غیراو بستن و به او پیوستن اعتماد به نفس شما را تقویت می کند. 18. تقویت اراده: اعتماد به نفس امری است اکتسابی، انسانهای شاخص تنها با همت خویش آن اطمینان خاطر و اعتماد به نفس را ذره ذره اندوخته اند. 19. تمرکز فکر: مثل ذره بین عمل کنید نور را متمرکز کنید و آتش ایجاد کنید یعنی از پراکنده کاری پرهیز کنید اگر توانایی های شما یک جا جمع شود موفق تر خواهد بود (به داشته های خود تمرکز می کند) 20. در جمع نظر دهید (جامعه پذیری)سعی کنید این کار رابه صورت تدریجی انجام دهید،به عنوان مثال ابتدا در جمع های کم جمعیت ابراز نظر کنید وسپس سعی کنید این کار را در جمع های پر جمعیت تکرار کنید. 21. خندان و متبسم باشید. 22. انتقادپذیر باشید. جواب انتقاد را با انتقاد ندهید سعی کنید با خوب شنیدن انتقادها زمینه خودشناسی (شناخت ضعف و نکات قوت) را فراهم آورید و هم چنین از انتقاد سازنده و محترمانه نترسید. با توجه به مطالب مزبور باید گفت پرسشگر گرامی انسان نباید مطیع دیگران (در همه حال) باشد در ارتباطات ما میتوانیم با تقویت ابعاد مثبتمان (علمی، اجتماعی، روحی، عاطفی،دینی و اقتصادی) الگویی برای دیگران باشیم به گونه ای که دیگران به ما احساس نیاز کنند و در کنار رفع نیاز خود از رنگ و بوی مذهبی ما نیز رنگ بگیرند نه اینکه ما مطیع آنها باشیم و با شرکت در جلسات آنها رنگ ببازیم. 23. در برابر آینه ای بایستید و خود را در برابر جمعی تصور کنید. با صدای بلند جملاتی را بیان کنید. به مرور زمان کلمات بیشتری را بکار گیرید و زمان بیشتری را در برابر آینه باشید. در پایان ذکر این نکته ضروری است که در روایات اسلامی حیاء به دو دسته تقسیم شده است، حیایی که از عقل سر چشمه می گیرد و حیایی که از حماقت انسان سر چشمه می گیرد، یعنی جایی که نباید انسان حیاء نکند و مسایل خود را براحتی بیان کند، بدلایل واهی از بیان آن خودداری کند، بنابراین کم رویی منشا منطقی ندارد و انسان باید برای رفع آن تلاش کند. منتظر مکاتبات بعدی شما هستیم. نویسنده: محمد صادق آقاجانی
من فردی خجالتی و کمرو هستم و از بیان احساس خود ابا دارم. مشکلی که در خواستگاری از فرد موردنظر دارم اول همین کمرویی می دانم دوم بزرگتر بودن سن خانم که باعث دو چندان شدن این مسئله شده و نیافتن یک واسطه و تفکری که به تازگی دامن مرا گرفته این مسئله است که شاید این یک احساس پوچ و واهی باشد و فکر کردن در مورد این موضوع ناشی از توهمات و تخیلات بی اساس باشد. بدلیل کمرویی از مشاوره با اعضای خانواده نیز گریزانم به همین دلایل تصمیم به صرف نظر کردن از این اقدام گرفتم اما ترسم از این است که بعدها پشیمان شوم. لطفا مرا راهنمایی کنید.
من فردی خجالتی و کمرو هستم و از بیان احساس خود ابا دارم. مشکلی که در خواستگاری از فرد موردنظر دارم اول همین کمرویی می دانم دوم بزرگتر بودن سن خانم که باعث دو چندان شدن این مسئله شده و نیافتن یک واسطه و تفکری که به تازگی دامن مرا گرفته این مسئله است که شاید این یک احساس پوچ و واهی باشد و فکر کردن در مورد این موضوع ناشی از توهمات و تخیلات بی اساس باشد. بدلیل کمرویی از مشاوره با اعضای خانواده نیز گریزانم به همین دلایل تصمیم به صرف نظر کردن از این اقدام گرفتم اما ترسم از این است که بعدها پشیمان شوم. لطفا مرا راهنمایی کنید.
پاسخ:
با سلام و عرض ارادت خدمت شما پرسشگر گرامی از حسن اعتماد شما به این مرکز تشکر می کنیم و امیدواریم مانند دفعات قبل با بکارگیری نکات این پاسخ بتوانید بر مشکل خود غلبه کنید.
ما در ابتدا به بررسی راه های غلبه بر کمرویی را برای شما بیان می کنیم و سپس نکاتی را در مورد سوال شما بیان می کنیم اما قبل از بیان راهکارهای غلبه بر کم رویی تذکر چند نکته لازم است:
قدرت اراده:
پرسشگر گرامی برای غلبه بر مشکل خود تنها یک راه وجود دارد.لحظه ای با خود تامل کنید!آن راه حل چیست ؟ شاید فکر کنید که می خواهم مهم ترین تکنیک روان شناختی حل مشکلتان را برای شما بیان کنم و یا اینکه فرمولی برای بر طرف شدن کم رویی شما بگویم اما مطلبی که می خواهم به شما تذکر دهم این است: تنها راه غلبه بر مشکلتان یک چیز است وآن اینکه با تمام وجود بخواهید کم رویی را کناربگذارید، آری نمی توانم، نمی شود واین کار از حد توان من خارج است، در قاموس انسان راه ندارد.
آیا تا به حال به تفاوت های بین انسان وحیوان توجه کرده اید؟ چه تفاوتی بین انسان وحیوان وجود دارد، قبل از خواندن ادامه جواب لحظه ای با خود تامل کنید!چه جوابی به این سوال می دهید؟
درست حدس زدید، یکی از تفاوت های انسان و حیوان قدرت اراده است. انسان با این قدرت می تواند از نمی توانم ها، توانستن بسازد. به قول معروف نمی شود ونمی توانم در قاموس انسان راهی ندارد. انسان با تکیه بر قدرت اراده خود می تواند بر تمام مشکلات بر سر راه خود فایق آید. شما نیز می توانید بر این مشکلات غلبه کنید به شرط اینکه واقعا و از صمیم قلب خواستار غلبه بر مشکل خود باشید.
اکنون که با ارسال سوال خود ،نشان داده اید که خواستارغلبه برمشکل کم رویی هستید،هشتاد درصد راه را طی کرده اید، البته به شرط اینکه توانی های خود راباور کنید به قول امام خمینی (ره) باور انسان است که همه چیز را می سازد،از اینروما فقط در اینجا برخی از راههای غلبه برمشکلتان راذکر می کنیم .
اصل تغییر تدریجی رفتار:
همانطور که عادت انسان به یک رفتار به صورت تدریجی تحقق پیدا می کند، درمان آن نیز به صورت تدریجی و با گذشت زمان محقق می شود، پس انتظار نداشته باشید یک شبه و با انجام این راه کارها در مدت زمان کوتاه بتوانید بر مشکل خود غلبه کنید. ممکن است در ابتدای راه با شکست روبرو شوید اما هیچ گاه نا امید نشوید و دوباره برای غلبه بر مشکل خود تلاش کنید.
کودکانه رفتارکنید:
خردسالی را مد نظر بگیرید و رفتارهای او را با دقت زیر نظر بگیرید. چه چیزی می بینید؟ تلاش کودک برای رسیدن به هدف خود خیره کننده است، او هیچ گاه از شکست نمی هراسد، برای یاد گرفتن راه رفتن هزاران بار زمین می خورد اما پس از زمین خوردن گویی که هیچ اتفاقی نیفتاده است دوباره از زمین بلند می شود و برای رسیدن به هدف خود تلاش می کند. پس شما نیز از شکست ترسی به خود راه ندهید و با آغوش باز از آن استقبال کنید.
به یاد داشته باشید، تنها آگاهی از موارد زیر نمی تواند به شما کمک کند بلکه آنچه در این میان موثر است، کاربرد دقیق موارد زیر است، پس با سعی و تلاش و جدیت در این مسیر گام بردارید.
پرسشگر محترم به نظرتان شما از لحاظ شکل ظاهری، قدرت تفکر و احساسات، استعداد خدادادی و... چه تفاوتی با دیگران دارید؟ آیا افرادی که دارای اعتماد به نفس هستند و در تعاملات اجتماعی خود دچار کم رویی نمی شوند، از کره دیگری به زمین آمده اند؟ آیا آنان دارای ویژگی های خارق العاده ای هستند که من و شما از داشتن آن محروم هستیم؟ چه علل وعواملی موجب شده تا شما احساس نا توانی در برابر دیگران داشته باشید؟ چه ویژ گی هایی در افراد دیگر وجود دارد که موجب می شود شما در برابر آنان احساس نا کارآمدی کنید؟ واقعا مشکل کار در کجاست؟ آیا این مشکل قابل حل است یا اینکه سالیان سال باید با آن دست به گریبان باشید. قبل از اینکه جواب سوال خود را مطالعه کنید از شما می خواهم از پای کامپیوتر بلند شوید و در کاغذی با دقت و مو شکافی به سوالات بالا جواب بدهید. بدون شک با جواب دادن کامل به سوالات بالا هفتاد در صد جواب خود را دریافت می کنید.
به نظر می رسد یکی از مشکلات اصلی شما عدم اعتماد به توانایی هایتان می باشد، تا زمانی که به توانایی ها و ظرفیت خود اعتماد نداشته باشید در برخورد با دیگران دچار مشکل می شوید و در درون خود احساس ناتوانی می کنید. پس لازم است تصویری مثبت از ویژگی ها و توانایی های خود داشته باشید و با اعتماد به این تواناییها به جنگ مشکلات و مسایل زندگی بروید.
خوشبختانه اعتماد به نفس، پدیدهای اکتسابی است، یعنی برخورداری از خصیصه اعتماد به نفس، در گرو تمرین و برنامه ریزی است، و شخصی که خود را در این مورد ضعیف و ناتوان مییابد، میتواند با استفاده از روشهای علمی و با روحیه امیدواری، برای تغییر شخصیت خود اقدام نماید.(راهکارهای کسب اعتماد به نفس را می توانید در مکاتبات بعدی از ما بخواهید)
در اینجا به بررسی راه های غلبه بر کم رویی می پردازیم:
1. تمرکز بر نقاط قوت خود:
نویسنده ای حالات دو زندانی را شرح می دهد دو نفر در زمان جنگ جهانی زندانی بودند وبه غیر از یک پنجره کوچک هیچ راه ارتباطی به جهان خارج نداشتند. یکی از این دو نفر از آن پنجره به آسمان نگاه می کرد واز دیدن ماه و ستارگان لذت می برد اما نفر دوم از آن پنجره به جوی آب و کوچه ای پراز گل ولای می نگریست. گرچه شرایط زندگی این دو نفرشبیه هم بود اما از آنجا که شیوه نگرش آنان باهم متفاوت بود یکی ازآندواز زندگی خود لذت می برد اما دیگری زندگی را برای خود به جهنمی تبدیل کرده بود.سبک نگرش وتفکر ما در شناخت وتفسیرما از زندگی تاثیر بسیاری دارد، به گونه ای که با تغییر در نگرش انسان به حوادث زندگی، زندگی او سمت وسوی دیگر پیدا می کند. افکار از چنان قدرتی برخوردارند که می توانند سازنده یا ویرانگر باشند، بنا براین باید به خود بیاموزیم که افکارمان را هوشمندانه کنترل کنیم تا در زندگی به موفقیتها و کامیابی های بزرگی دست یابیم.
نگرش و اندیشه ی مثبت می تواند زندگی انسان را علیرغم مشکلات و فراز ونشیب های بسیار به محیطی آرام و مصفا تبدیل کند. احساس خوشبختی وسعادت هر کس در گرو چگونگی نگرش او به زندگی است و زندگی او به همان صورت شکل می گیرد که او باوردارد. موفق ترین انسانها کسانی هستند که توانسته اند در ذهن خود اندیشه های مثبت داشته باشند آنان که می پندارند قادر نیستند بر مشکلات زندگی غلبه کنند در واقع مثبت نگری را کنار گذاشته و در جنبه های منفی وقایع تمرکز کرده اند.
برای غلبه بر کم رویی خود اولین گام نگرش مثبت به تواناییها واستعدادهای فرد است تا زمانی که ما نسبت به ویژگی های خود نگرش منفی داریم و در برابر دیگران احساس ضعف می کنیم غلبه بر کم رویی کار چندان ساده ای نیست در ضمن باید راه های غلبه بر کم رویی و روش های اعتماد به نفس و خودباوری را یاد بگیرید تا با این ابزارها بتوانید بر دوستان خود تأثیر بگذارید نه اینکه تأثّر بپذیرید.
2. توجه به عواقب بد کم رویی: مثل احساس تنهایی، افسردگی، طردشدگی، تحقیر، افزایش خود مشغولی ما به خودمان، نرسیدن به حقوق خود، نادیده گرفته شدن توانایی ها و قابلیت ها، مانع از ارزیابی مثبت دیگران از شخصیت ما مثل اینکه می گویند فلانی خشک است، با خودش قهر است.
3. زندگی گذشته خود مروری کنید ذهن خودت را از تجارب و خاطرات ناخوشایند و ناکامی های ارتباطات اجتماعی پاک کنید. در عوض تلاش کنید تجارب موفق خود در خانه، مدرسه، کوچه، خیابان، محل کار، در برخورد با دیگران را مجدداً مرور کرده و آنها را به خاطر بسپارید (بهتر است از موفقیت های خود لیستی تهیه کنید و هر روز صبح و عصر آنها را مرور کنید).
4. از موقعیت هایی که موجب اضطراب شما می شود پرهیز نکنید بلکه با برنامه ریزی دقیق و به صورت گام به گام با این موقعیت ها مواجهه شوید. به عنوان مثال در هفته اول فقط در خیابان قدم بزنید و ویترین مغازه ها را تماشا کنید. در هفته بعد وارد مغازه شوید و در مغازه چند قدم راه بروید و خارج شوید. در هفته سوم وارد مغازه شوید و قیمت یک یا چند جنس را بپرسید. در هفته چهارم علاوه بر پرسیدن قیمت اجناس برسر قیمت آن با مغازه دارچانه زنی کنید و به همین منوال رفتارهای اجتماعی خود را افزایش دهید.
5. افکار مثبت را جایگزین افکار شرم، خجالت، کم رویی، ناتوانی و ... گردانید، چرا که افکار بر احساسات و هیجان های شما اثر می گذارد و هیجان های حاصله از آن افکار تبدیل به رفتار می شوند. (الگوی یک روان شناس شناختی)
افکار مثبت: من می توانم استعدادهایم شکوفا می شوند.
کوله باری از تجارب دارم احساس کفایت،اعتماد به نفس احساس رضایت.
تجارب بد گامی است به سوی پیروزی، رفتار مثبت و خلّاق.
6. آگاه باشید که احساس کم رویی گاهی به دلیل ناکامی ها، تجارب تلخ خود ماست و گاهی هم به دلیل محیط (یادگرفته ایم، همانند سازی با بزرگتر کرده ایم، سرزنش شده ایم، نقاط منفی ما بیشتر به ما گوش زد شده است و برای کارها و نقاط مثبت خود تشویق نشده ایم) و گاهی که اغلب این طور است کم رویی فرایندی است، که از تجارب تلخ ارتباطی گذشته احساس بی کفایتی و خودکم بینی و ارزیابی بد از خود و بخاطر حرف ها و عکس العمل های دیگران حاصل می گردد. شاید در گذشته شما تحت تاثیر روش های تربیتی پدر ومادر بوده وهمین امر موجب شگل گیری برخی از عادات در شما شده باشد اما اکنون شما از حیطه نفوذ آنان خارج شده اید و به عنوان یک فرد مستقل در جامعه مطرح هستید. پس می توانید با اتخاذ روش های مفید بر مشکل خود غلبه کنید.
7. راه های تقویت اراده را بیاموزید: توجه به بعد روحانی ( دعا، تفکر، نماز، محاسبه نفس، خودشناسی) بیشتر از توجه به بعد جسمانی باشد، ورزش کنید، به سلامت جسمانی و روحی خود اهمیت دهید و برنامه بریزید و در شروع آن اصلاً تأخیر نکنید. از همین حالا، بله ! همین حالا شروع کنید، با افرادی که اراده قوی دارند دوست شو، و ....
8. هنر گفتگو را بیاموزید (مطالعه کتب مربوط، ارتباطات، مهارت های ارتباط جمعی، سبک های ارتباط های مؤثر) از جمله آنها:
1. شروع خوب با قدرت و مثبت و جذاب داشته باشید.
2. محتوای کلامتان دارای مطالب مفیدی باشد،خسته کننده نباشد، مستمع را به وجد آورد؛ احساس کند مطلبی می شنود که به نفع او است.
3. در گفتگوهای دیگران حقایقی بیابید تا مورد تأیید طرف مقابل واقع شوی پس آنگاه به او تأثیر گذاری. (برای تغییر افکار و اعمال دیگران اول به او شخصیت بدهید بعد نقطه ضعف او را بیان کنید)
4.هنر خوب گوش دادن را بیاموزید.
9. خود تشویقی: در قبال هر رفتاری که حکایت از تجدید نظر در رفتار کم رویی شماست خود را تشویق کنید. تشویق های مانند: گردش و تفریح، زیارت.
10. با احساس خود کم بینی بجنگید، گره زدن خود به گذشته، توانایی های خود را کم انگاشتن، متکی به قضاوت دیگران بودن، همه و همه بر احساس بی کفایتی و خود کم بینی شما می افزاید، زندگی افراد موفق را مطالعه کنید آنها بر اثر تمرین، تلاش، فقر و شکست ها و ناکامی ها و عبرت از آنها به آنجا رسیده اند.
11. خودشناسی (استعدادها، علاقه ها و نقاط قوت و ضعف...)
افزایش اعتماد شکوفایی توانایی ها سعی در ابراز وجود پذیرش خود شناخت خود
12. دوست یابی:
دوست خوب مثل درّ و مروارید با ارزش و کم یاب است .سعی کنید در بین کسانی که باشما در ارتباط هستند افرادی راکه از لحاظ اجتماعی وروابط بین فردی کار آمد هستند را انتخاب کنید و با آنان ارتباط برقرار کنید. این دوستی ها موجب می شود تا شما از آنان الگوی رفتاری در یافت کنید ودر ضمن در صورت نیاز از حمایت اجتماعی آنا بر خوردار شوید.
13. ثبت و یادآوری نقاط درخشان زندگی: فهرستی از موفقیت های کوچک و بزرگ گذشته خود تهیه کنید هراز گاهی آن را مرور کنید یادآوری و مرور آن به شما یک نوع مسرّت باطنی به شما می دهد.
14. تلقین به نفس: مغز حتی در خواب نیزدر حال فعالیت و پردازش اطلاعات است قبل از خواب جملاتی مثبت را به خود تلقین کنید این امر اگر تکرار شود اثر با دوام در شخصت شما بر جای می گذارد.
15. مطالعه زندگینامه بزرگان: این کار به شما نیرو می دهد که در مقابل سختی ها سر فرود نیاورید و توانایی های خود را بسیج کنید و به جنگ ضعف های خود بروید این کار باعث می شود که شما به جنبه های مثبت شخصیت، زندگی و انسان ها بیشتر توجه داشته باشید اغلب انسان های موفق بر اثر تلاش، بردباری، تحمل فقر و نداری به مراتب عالی رسیده اند. فقط کافی است شما زندگی افراد موفق را مطالعه کنید این کار بهتر است به طور روزنامه و 5 الی 10 دقیقه انجام شود تا اثربخش تر باشد.
16. توسعه اطلاعات عمومی: اطلاعات عمومی به شما فرصت می دهد که با آمادگی در مباحث گوناگون به بحث و تبادل نظر بپردازید و با تشویق های دیگر مواجه شوید و نیرو بگیرید تا گامی بلندتر بردارید.
17. تقویت ارتباط با خدا: برای موفقیت خود به خداوند توکل و توسل داشته باشید و از او بخواهید در تنهایی ها و ناامیدها دستگیری کند چشم امید از غیراو بستن و به او پیوستن اعتماد به نفس شما را تقویت می کند.
18. تقویت اراده: اعتماد به نفس امری است اکتسابی، انسانهای شاخص تنها با همت خویش آن اطمینان خاطر و اعتماد به نفس را ذره ذره اندوخته اند.
19. تمرکز فکر: مثل ذره بین عمل کنید نور را متمرکز کنید و آتش ایجاد کنید یعنی از پراکنده کاری پرهیز کنید اگر توانایی های شما یک جا جمع شود موفق تر خواهد بود (به داشته های خود تمرکز می کند)
20. در جمع نظر دهید (جامعه پذیری)سعی کنید این کار رابه صورت تدریجی انجام دهید،به عنوان مثال ابتدا در جمع های کم جمعیت ابراز نظر کنید وسپس سعی کنید این کار را در جمع های پر جمعیت تکرار کنید.
21. خندان و متبسم باشید.
22. انتقادپذیر باشید. جواب انتقاد را با انتقاد ندهید سعی کنید با خوب شنیدن انتقادها زمینه خودشناسی (شناخت ضعف و نکات قوت) را فراهم آورید و هم چنین از انتقاد سازنده و محترمانه نترسید.
با توجه به مطالب مزبور باید گفت پرسشگر گرامی انسان نباید مطیع دیگران (در همه حال) باشد در ارتباطات ما میتوانیم با تقویت ابعاد مثبتمان (علمی، اجتماعی، روحی، عاطفی،دینی و اقتصادی) الگویی برای دیگران باشیم به گونه ای که دیگران به ما احساس نیاز کنند و در کنار رفع نیاز خود از رنگ و بوی مذهبی ما نیز رنگ بگیرند نه اینکه ما مطیع آنها باشیم و با شرکت در جلسات آنها رنگ ببازیم.
23. در برابر آینه ای بایستید و خود را در برابر جمعی تصور کنید. با صدای بلند جملاتی را بیان کنید. به مرور زمان کلمات بیشتری را بکار گیرید و زمان بیشتری را در برابر آینه باشید.
در پایان ذکر این نکته ضروری است که در روایات اسلامی حیاء به دو دسته تقسیم شده است، حیایی که از عقل سر چشمه می گیرد و حیایی که از حماقت انسان سر چشمه می گیرد، یعنی جایی که نباید انسان حیاء نکند و مسایل خود را براحتی بیان کند، بدلایل واهی از بیان آن خودداری کند، بنابراین کم رویی منشا منطقی ندارد و انسان باید برای رفع آن تلاش کند.
منتظر مکاتبات بعدی شما هستیم.
نویسنده: محمد صادق آقاجانی
- [سایر] با سلام این مشاوره های قبلی شماست.گفتم کامل 2مشاوره رو براتون ارسال کنم تا بهتر منو راهنمایی کنید. با تشکر از شما کد مشاوره قبلی: 940955 سلام 23 سالمه. دانشجو هستم،درسم داره تموم میشه،در حال گرفتن معافیت سربازی هستم،یه کار با حقوق متوسط ماهیانه 200 هزار تومان و بیمه دارم.با پدرو مادرم زندگی میکنم.خواهرم ازدواج کرده یه دختر توی دانشگاه مد نظرمه. خونواده داره.هم سن منه. قبلا توی خونه (17،18 سالگی تا تقریبا 1سال پیش) مادرم میگفته که رو 27،28 سالگی به بعد برا ازدواج حساب کن(احتمالا برا اینکه نیام زود عاشق بشم و زود تصمیم بگیرم) اما تازگی میگه تا زمانی که فلان کارارو نکنی(مثلا آب میخوری لیوان رو سر جاش بذاری) برات خاستگاری نمیرم و فکر ازدواج به سرت نیوفته. منم دارم کم کم خودمو تو اینجور مسایل اصلاح میکنم. اما نگرانم که هم چگونه مطرح کنم هم اینکه اگه مطرح کنم پدر و مادرم مخالفت کنن برای الان!؟ چگونه میتونم به خانوادم بگم که قصد ازدواج دارم؟ ممنون میشم منو راهنمایی کنید. پیشاپیش تشکر h2mbe@yahoo.com یا حق پاسخ : باسلام کاربر گرامی نیاز به ازدواج یک نیاز طبیعی است که مسلما در مقطعی از زمان برای هر جوانی ایجاد می شود اما مهم این است که آیا این نیاز به موقع ایجاد شده و فرد آمادگی لازم را برای ازدواج دارد؟ مثلا شما از لحاظ مالی، سطح شناختی و رفتاری، حتی از لحاظ عاطفی و ... به بلوغ لازم رسیده اید یا اینکه صرفا می خواهید بدون بررسی لازم ازدواج کنید؟ ضمنا شما در مورد ازدواج و انتخاب همسر به اندازه کافی مطالعه و بررسی کرده اید؟ معیارهایتان را مشخص کرده اید؟ می دانید چه نوع فردی را برای همسری می خواهید برگزینید؟ و ... اگر بدانید در چه راهی می خواهید قدم برداشته و هدف و برنامه ریزی روشنی داشته باشید حتی با مخالفت خانواده تان می توانید با ارایه دلیل و منطق آنها را راضی کنید که آمادگی لازم را برای ازدواج دارید. در غیر این صورت با دلایل مخالفت خانواده تان بیشتر فکر کنید و ببینید که آیا منطقی است یا تنها سنگ اندازی است؟ بسیاری از مواقع والدین دلایل منطقی ارایه می دهند که فرزندان باید مورد توجه قرار داده و با رفع این موانع برای ازدواج اقدام کنید. با تشکر از تماس شما کد مشاوره قبلی: 930417 من وقتی با خوانواده ام می خواهم مسئله ازدواج را صحبت کنم سریع میگن: که الان اصلا حرفش رو نزن یا میگن:باشه واسه 6،7 سال دیگه یا یا 28،29 سالگی به بعد. من با این طرز فکرشون چیکار باید بکنم؟ الان احساس میکنم دارم بیهوده زمان رو سپری میکنم.احساس میکنم نیاز به کس دیگه ای دارم که بتونم هدفمندتر باشم. پاسخ : باسلام کاربر گرامی شرایط فعلی شما چیست؟ ایا آمادگی ازدواج را در زمینه های مختلف دارید؟ تصور می کنید چرا خانواده تان تا این حد با ازدواج شما مخالفند؟ شرایط تان برای ازدواج مهیا نیست یا اینکه شرایط تان مطلوب است اما خانواده تصور می کنند که شما بلوغ فکری لازم را ندارید؟ لطفا توضیحات بیشتری دهید تا بتوانم راهنمایی تان کنم. منتظر تماس بعدی شما هستم. با تشکر از تماس شما
- [سایر] سلام آقای مرادی عزیز . صحبت های شما بسیار آموزنده و دلنشین هست . آگاهی بخشی به اقشار جامعه کار بزرگیه و شما در این امر مهم موفق بودین و از خدا می خوام همیشه به شما سلامتی و شادی عنایت کنه . آقای مرادی من دختر 24 ساله ای هستم در رشته ی علوم تربیتی تحصیل کردم و مطالعات روان شناسی دارم و سعی بر بالا بردن سطح اطلاع و دانش خود دارم . پدر من فرد بدبین و خود رای هست . هیچگاه اجازه ی تصمیم گیری در مسائل مختلف زندگی رو به من ندادند . همیشه من رو از ارتباط با دوستانم و اقوام منع کرده . اجازه ی بیرون رفتن حتی کتابخونه رو به سختی به من می دند . تو خونه چندان رابطه ی صمیمی بین اعضای خانواده نیست . من 5 برادر دارم . مادرم همیشه از طرف پدرم تحقیر شده و در گذشته تمام خاطرات من با کتک های پدرم و دعواهایی به علت مشکلاتی که خانواده ی پدر و مادرم داشتند سرشار هست . پدرم در کودکی من به من تجاوز جنسی داشتند . به هیچ عنوان خواسته های ما براشون اهمیت نداره . خوب من در این شرایط بزرگ شدم و شاید تنها کسی که من رو تربیت کرده خودم بودم و تجربیاتم .در هر صورت زمانیکه من در سن 20 سالگی بودم روحیه ی شکننده ای داشتم . به هیچ عنوان شناختی بر مسئله ی ازدواج و زندگی زناشویی نداشتم . تعدادی خواستگار داشتم . اما پدرم به هیچکدوم رو قبول نکردند و نظر من رو هم نخواستند .حدود 2 سال من خواستگاری نداشتم تا اینکه چندی پیش پسر دایی ام که در ضمن پسر عمه ام هست به خواستگاری من اومدند . این پسر 28 سالشون هست . از نظر ژنتیکی قطعا مشکل وجود داره . ایشون از سربازی به دلیل سابقه ی بیماری روانی ( دو شخصیتی بودن ) معاف شدند. میون خانواده ی من و خانواده ی ایشون سال ها مجادله بوده و هست . من به این آقا جواب رد دادم .چون در این شرایط و ضمن اینکه در مورد مسائل فکری و اعتقادات مذهبی با هم اختلاف داریم و علاوه بر این من هیچ احساس علاقه ای نسبت به ایشون در خودم احساس نکردم به نظرم ازدواج موفقی نخواهد بود . اما پدرم بعد از این که من خواسته شون رو مبنی بر ازدواج با پسر دایی ام رد کردم هر روز به من سرکوفت می زنند که دیگه کسی نمیاد و ... علت اصلی اینکه برای من خواستگار نمیاد عدم معاشرت ما با آشنایان و اقوام هست . اما ایشون این دلیل رو نمی پذیرند و می گند خودت عیب و ایراد داری که کسی نمیاد . متاسفانه وقتی هم صحبت های شما و کارشناسان دیگه رو گوش می دند تنها اون چیزی که دوست دارند رو از صحبت های شما برداشت می کنند و پدر من شخصی نیست که اشتباهاتشون رو بپذیرند و به دیگران حق بدند و اهل گفتگوی منطقی نیستند . از طرفیd من می خوام در جامعه فعال باشم تا حتی اگر ازدواج نکردم روی پای خودم بایستم اما رفتار پدرم و محدودیت هایی که می گذارند باعث شده اعتماد به نفسم در برخورد با افراد جامعه پایین بیاد . با این حال پنهانی و دور از چشم پدرم ( البته مادر و بردارانم اطلاع دارند ) به کارهای مختلفی از جمله کارهای پژوهشی و مدیریت گروهی از دانشجویان برای فعالیت های مختلفی از جمله تشکیل گردهمایی و بازدید از مکان های تاریخی و علمی می پردازم . اما باز هم به خاطر محدودیت هام در بیرون رفتن از خونه تو این فعالیت هام اونطور که در توانم هست نمی تونم فعال باشم . گذشته از این مسائل که برای شما گفتم من در گروه دانشجویی که مدیریت و مسئولیتش رو بر عهده دارم با فردی آشنا شدم که البته بر حسب همکاری در گروه باهم در ارتباط بودیم و هستیم . ایشون فردی پاک دامن ، واقع بین ، متدین و متعهد ، مسئولیت پذیر ، باگذشت هستند . من و ایشون رابطه مون بیشتر از همکاری در گروه شده و به عنوان دو دوست مستقلا با هم در ارتباطیم . ما نسبت به هم شناخت پیدا کردیم تا حدودی در این مدت یک سال هم فکری ، رفتار و روحیه ی سازگار با هم رو در خودمون مشاهده کردیم . من و ایشون به هیچ عنوان علاقه ی شدید به هم نداریم اما همدیگه رو دوست داریم و این علاقه بعد از شناخت بیشتر شکل گرفته . ایشون 1 سال و نیم از من کوچکتر هستند اما فردی باهوش و آگاه و پخته هستند . خانواده ای مذهبی دارند . من و ایشون بعد از 1 سال آشنایی و شناخت 2 ماه پیش در مورد ازدواج با هم صحبت کردیم . من با مادرم صحبت کردم و مادرم نگران این بودند که ایشون چون دانشجو هستند سرمایه ای ندارند برای تشکیل زندگی . اما با توجه به شناختی که من از ایشون دارم ( ایشون مدیر هسته های علمی دانشگاهشون هستند و فعالیت های عمرانی هم داشتند با وجود اینکه سنشون 22 سال بیشتر نیست )و البته 1 سال دیگه فارغ التحصیل می شند مطمئن هستم با کمی قناعت و صبوری و همکاری من( شاغل بودنم)می تونیم زندگی مادی رو پیش ببریم . ایشون هم با مادرشون صحبت کردند . مادر ایشون لیسانس روان شناسی دارند اما با این حال به شدت مذهبی و سنتی فکر می کنند . مادر ایشون از نحوه ی آشنایی ما رضایت ندارند و بسیار با این مسئله که من از ایشون 1 سال و نیم بزرگتر هستم مخالفت می کنند . من و ایشون تصمیم داریم از راه منطقی و گفتگو خانواده ها رو راضی کنیم و عجولانه پیش نریم . با این حال مسئله ی سن من و ایشون بیشترین مشکل رو ایجاد کرده در حالیکه ما چون بر تصمیممون فکر کردیم و به این نتیجه رسیدیم که می تونیم زندگی خوب و موفقی در کنار هم داشته باشیم و در طول این یک سال مسئله ی سن تاثیری بر رابطمون نداشته نمی تونیم استدلال مادر و پدرشون رو قبول کنیم با این حال رضایت خانواده ی ایشون شرط هست . حالا من سوالی داشتم خدمتتون ما با به کار بردن چه روش و راهکاری می تونیم ذهنیت خانواده ی ایشون رو نسبت به سن و همچنین نحوه ی آشناییمون که خانواده ی ایشون گمان می کنند دختری که با پسری رابطه ی دوستی داشت دختر پاک و متعهدی نیست ، تغییر بدیم . به هر حال اگر شما من رو راهنمایی کنید بسیار ممنونتون می شم . فقط از شما درخواست می کنم روش درستی رو به ما بگید تا در پیش بگیریم برای کسب حمایت خانواده ها. موفق باشید و در پناه خدا .
- [سایر] بسمه تعالی برادر و استاد محترم ؛ جناب اقای مرادی سلام و خداقوت ... جوانی هستم که ماههای پایان 26 سالگی را پشت سر میگزارم ، در ایام نوروز سال 83 به گروه کاری گلد کوئست پیوستم ، چند ماهی بعد کار ما غیر قانونی شد و من هم بالطبع غیر فعال ، اما در همان زمان در جمع بچه های گروه دوستای زیادی همه از قشر تحصیلکرده پیدا کردم ، من در خانواده ای متدین اما ضعیف از نظر مالی رشد کردم ؛ نان حلال و پاک مرحوم پدرم و مهر بی پایان مادرم ، از ما فرزندان این خونواده بچه هائی ساخت که مورد احترام و افتخار همه ، پدر و مادر بی سواد من ، با قدرت ایمان و عشق ، شاید در فاسد ترین نقاط جنوب شهر، فرزندانی رو تربیت کردند که فکر میکنم خدا از اونها راضی باشه مثل مردم ... اینها رو گفتم تا وقتی به مسئله من پی بردین ، راه حل مناسبی برام پیشنهاد کنید ، من ه بچه هیئتی و مثبت و به قول بعضی ها پاستوریزه ، به خانمی در اون جمع دل بسته شدم ، یه دخترکه فرزند شهید بود ؛ تحصیل کرده و اگرچه با هم تفاوت داشتیم اما از نظر اعتقادی نزدیک تر از بقیه ، دختر خانم 2 سال از من بزرگتر بود و لیسانسه ، من هم دیپلم داشتم و علت اصلیش عدم بنیه مالی برای ادامه تحصیل ... اما موضوع دیگری هم در بین بود ، دختر خانم تجربه تلخ یک جدائی رو تو زندگیش داشت که من از اولین روزی که دیدمش در جریان بودم . با قرار گرفتن تو جمع خیلی پیشرفت کردم ، تو دانشگاه ثبت نام کردم و شدم آدمی اهل مطالعه ، دوستان با سواد انگیزه خوبی برام ایجاد کرده بود ... چند ماهی از این همکاری میگذشت و من نسبت به اون خانم علاقه ای رو در خودم حس میکردم که نه جراتی برای بروزش داشتم و نه توانی و نه عقل تایید میکرد، اوایل فکر میکردم یه جور عادت که تو همکاری پیش اومده و از اونجا که رابطه ما تبدیل به رابطه ای صمیمی و خانوادگی شده بود ، یه دلبستگی معمولی و گزراست ... دختر مورد علاقه من برای تحصیل از ایران رفت و با رفتنش تازه فهمیدم که دلی برای من نمونده ، من جوانی احساسی بودم و حالا ، احساس تنفر آمیز تنهائی من رو آزار میداد ، هیچوقت نفهمیده بودم که کی یا چه جوری عاشق شدم ، اما کارم به جائی رسیده بود که هر نمازم رو با چندتا شک میخوندم ، خواب و خور نداشتم ، و زمان چیزی از حدت قضیه کم نمی کرد ، هر چه از ندیدنش میگذشت ، بیشتر دلتنگ میشدم و منتظر تر ، تنها رابطه ما تو این مدت ایمیل بود ، اون هم جسته و گریخته ، بنا به رسم روزگار ، این فاصله داشت کار خودش رو میکرد و اون از من دلسرد میشد و من هر روز دلداده تر ، بین ترم ، چند روزی اومد ایران و دوباره ارتباط ... تو این مدت خیلی تلاش میکردم و خدا هم چیزی از لطف برام کم نگذاشت ، من رشد میکرد م و نگار هم ... بعد از اون سفر ، داغ دلم تازه تر شد ، اینبار جور دیگه ای با خدا حرف زدم ، نذر کردم که خدایا تو از راز دل من با خبری ، و از خواسته ام و از ترسی که از آن ناگزیرم ، دل خانه تو بود من غیر تو را در آن جا دادم ، تو فرمودی که \" علی به ذکر الله...\" و من ذکر میگیرم برای تو ، 40 روز و هر روز 100 بار تسبیحات اربعه ، و خواسته ام در پایان چهله این است که اگر به صلاح من است ، تو خود کارگزار و وکیل من باش و خودت مرا به مراد دل برسان و اگر نه ، دلم را از او خالی کن ... 40 روز گذشت و من روزانه شاید بیش از 1000 بار ذکر میگفتم ، و خدا خدا میکردم ،اما در پایان چیزی از مهر او کم که نشد ، که بیشتر شد ، باز هم با کسب اجازه از خدایم با یکی از معتبر ترین روانشناسان و مشاوران این امر که خدا را شکر از نظر مذهبی هم مورد وثوق بودند ( دکتر رضا پور حسین ) مشورت کردم ، داستان را گفتم و ایشان پس از پرسشهای معمولشان ، عشق من را تایید کردند و مرا برای رسیدن به او راهنمائی نمودند . با هزار مکافات و گذر از هفتصد خوان رستم ، نظر مساعد خانواده را برای خواستگاری گرفتم و در اولین سفر نگار به تهران توسط خانواده اقدام به خواستگاری نمودم ، جواب نگار ، علی رغم نظر مثبت خانواده اش منفی بود و اظهار کرد که من را مانند برادر دوست دارد اما در مورد ازدواج ... احساسم این بود که او نیز این ازدواج را عقلانی نمی داند و به واسطه تجربه تلخ زندگیش ، نمی خواهد این بار درگیر احساسات شود و مشاور هم احساسم را تائید کرد ، جواب اگرچه نه ، اما واقعیت چیز دیگری بود . من به تلاشهایم ادامه دادم ، و می دهم ، و خدا را شکر در زندگی آدم موفقی شدم ، خانه کوچکی تهیه کردم تا در پایان تحصیلش زندگیم را شروع کنیم ، اما او دانشجوی ممتاز دانشگاه شد و موفق به کسب بورسیه رایگان دکترا ، من حالا فوق دیپلم دارم و هنوز تلاش میکنم . امروز یک سال از خواستگاری من می گذرد ، ما هنوز با هم ارتباط داریم و نمی توانیم دل از هم بشوئیم ، اما نمی دانم چرا نمی توانم به او ثابت کنم که من ریسمانم نه مار ، که انتخابم اگرچه احساسی اما نا معقول نیست ... نگار من ، امروز مسائلی را مطرح میکند که هر چه تلاش میکنم راه حل موثری برایش نمی یابم ، او میگوید که از نظر اعتقادی تغییر کرده ، اما هنوز به ارزشهایش پایبند است ، نامه ام طولانی شده ، اما در پایان بگویم که رابطه ما به عنوان دو جوان ، یک رابطه کاملا انسانی ، و خدا را شکر خالی از انحراف ( ان شاالله ) بوده است و تحت نظر خانواده ها . من از او حجاب با چادر را خواسته ام و او این را نمی پذیرد . خانواده من حتی یک زن مانتوئی هم ندارد ... غیر از این ، او مسائلی را مطرح می کند که از دست من و خودش خارج است ... نه جوابی میگیرم که منفی کامل باشد و نه مثبت به آن حد که موجب کمال ، به نظر مشاور او با این بازی برای خودش زمان میسازد تا تصمیم بگیرد اگرچه نا خودآگاه ... و متاسفانه دود این آتش در چشم من میرود و البته خودش ، این همه تنش و فرسایش باعث ایجاد زمزه های مخالفتی در اطرافیان من گشته و از سوئی خودم نیز نیاز بیشتری نسبت به ازدواج احساس میکنم . باید گفت بدون احتساب سالهای قبل از خواستگاری رسمی ، یک سال است که بین هوا و زمین معلق مانده ام ، نه میتوان دست کشید و دل شست و نه میشود با این وضع ادامه داد ... شما میگوئید چه باید بکنم ؟ نمی دانم ... لطفا ضمن راهنمائی ، من را هم دعای خاص کنید ... برادر کوچک شما ( لطفا اندازه خط سایت را درشت تر کنید ، خیلی ریزه )
- [سایر] با سلام خدمت شما که وقت و نیروی خود راصرف پاسخ دادن به پرسش های مردم برای کمک به آنها در جهت دست یافتن به راه حل مناسبشان می کنید پیشاپیش از خداوند متعال پیشرفت و موفقیت شما را در این زمینه خواهانم مطلبی را که می خواهم با شما به عنوان یک کارشناس در میان بگذارم مشکلی است که شاید به شکلهای گوناگون در بسیاری از جوانان مخصوصا در جوانان کشور ما وجود دارد منظورم مشکلات جنسی و مسائل مربوط به آن است من نیز از این روند جدا نیستم و درگیر مشکلی هستم که هر لحظه مرا ناتوان تر می سازد چندی پیش این مسئله را با شبکهء پرسمان که یک سایت دانشجویی است در میان گذاشتم آنها نیز لطف کردند و پاسخم را دادند اما این مشکل آن قدر بر روح من چیره گشته که راه حلهای آنها را نتوانستم اجرا کنم چرا که اراده ام بسیار ضعیف شده است مشکلی که در مورد آن می خواستم صحبت کنم کاری است بسیار بسیاربدتر از اعتیاد به مواد مخدر،استمناء!آری درد من این است دردی که هم جسمم را و هم روحم را چند سال مورد حملهء خود قرار داده و تا کنون نتوانسته ام به طور قطعی از پس آن بر بیایم اجازه می خواهم به دلیل اینکه شناخت هر چه بیشتر شخصیت فرد پرسش کننده می تواند به مشاور در جهت ارائهء پاسخی بهتر و جامع تر کمک کند وقتتان را بگیرم و کمی از زندگی ام را برایتان شرح دهم ... باید بگویم به خاطر این که همه فکر می کردند من فرد بسیارپاکی هستم و به خاطر این که قلبا پاک بودم و نظر بدی نسبت به دختران فامیل نداشتم و بسیار از متلک گویی به آنها متنفر بودم همیشه در میان آنها بودم و با آنهابسیار صمیمی تر از هم جنسانم بودم به همین دلیل به من می گفتند مریم خانم در جمع آنها احساس راحتی می کردم و تا اکنون نیز آنها مرا پسری خوب و پاک می دانند به خاطر همین ارتباط پاک احساس بد و شرورانه ای نسبت به آنها نداشتم زمان می گذشت و هر بار که استمناء می کردم بیشتر به درون گمراهی فرو می رفتم هر بار پس از انجام این کار به خودم قول می دادم که دیگر این کار را نکنم و توبه می کردم اما باز این کار تکرار می شد تا همین الان ..... در مقطع پیش دانشگاهی که بودم از یک طرف به نمراتم حساس بودم و از طرفی نگران وضعیت کنکور خود بودم تصمیم گرفتم آن سهل را به دلیل یا بهانهء سنگین بودن درسها و نبود وقت کنکور ندهم و سال آینده با فراغ فکر بیشتری برای کنکور درس بخوانم کارم را خوب شروع کردم و بدون مشورت در چند کلاس کنکور ثبت نام کردم اما هنگامی که دیدم بیشتر به فکر پول هستند تا انتقال مفاهیم انگیزه ام را از دست دادم و دیگر به آن کلاسها نرفتم و تقریبا دیگر درس نخواندم بسیار با خانواده ام درگیر بودم آنها مدام مرا به ادامهء کار تشویق می کردند ولی من مقاومت می کردم زیرا توقعم بالا بود و می خواستم در رشتهء خوبی قبول شوم دلیل این که در این مورد می نویسم این است که می خواهم بگویم یکی از زیانهای استمناء کاهش اراده است من هنگامی که در درسهایم به مشکلی بر می خوردم خیلی سریع ناراحت می شدم و بدتر این که این ناراحتی را به درسهای دیگر نیز می کشاندم و دیگر دوست نداشتم به درس خواندن در آن ساعت ادامه دهم چرا که اراده ام ضعیف شده بود آن سال نیز گذشت وسال تحصیلی جدید را با انگیزه ای قوی شروع کردم در ابتدای شروع کارم چون می دانستم که اگر استمناء را ادامه دهم باز هم سرنوشتم مانند سال گذشته خواهد شد با حال التماس و تضرع پس از نماز به سجده افتادم و قران در بغل از خداوند به زاری خواستم هدایتم کند و مرا از این منجلاب بیرون آورد خداوند نیز با لطف همیشگی که به من داشته است هدایتم کرد هر روز رابطه ام با خداوند بهتر می شد پس از نماز اول وقت مغرب و عشاء هر شب تا شب کنکور به طور مرتب دو صفحه قران را با معنی آن وبا تفکر می خواندم مدت عبادت من یک ساعت به طول می انجامید ولی گذشتن زمان را حس نمی کردم اوایل کار دو سه مرتبه استمناء کردم ولی کم کم این کار را ترک کردم آن قدر خود را به خداوند نزدیک می دیدم که در نماز گریه می کردم و از این که دارم با پروردگار و آفرینندهء خودم صحبت می کنم شور و شعف سراسر وجودم را فرا می گرفت وبا تعجب و شرمندگی به گذشته ام فکرمی کردم جدولی درست کرده بودم که سعود و سقوط اخلاقی را توسط فلشهایی در آن نشان می دادم دائم در حال مراقبهء نفس بودم هر شب بعد از نماز عشاء کل کارهای دیروز و امروزم را مرور می کردم و نکته های مثبت و منفی را یادداشت می کردم تا دیگر بدیها را تکرارنکنم شبهای جمعه را مرتب به حرم می رفتم یک شب حرم خیلی شلوغ بود و من که همیشه دنبال جای خلوتی می گشتم یکی دیگرازبلاهای استمناءگوشه گیری من بود هیچ جای خالی پیدا نکردم و با حالت حزن بسیار به امام رضا ع سلام کردم و با ناراحتی از حرم خارج شدم در مجلسی که به مناسبت چهلم فوت پدربزرگم برگزار شده بود دختر عمه ام به مادرم گفت چند شب پیش احسان را در خواب دیده ام که به حرم رفته و حرم بسیار شلوغ بود و درهای منتهی به ضریح بسته بود و خادمان اجازهء ورود نمی دادند که احسان جلو رفت در را برای او باز کردند وقتی این خواب را شنیدم گریه کردم که چگونه من که آن قدر بد سیرت بودم به کوتاه مدتی آن چنان مورد لطف خداوند قرار گرفته ام که زیر سایهء رحمت امام رضا ع قرار گرفته ام در آن نه ماه که برای کنکور درس می خواندم دعا می کردم که در رشتهء داروسازی در شهر خودم قبول شوم پس از کنکور مانند هر سال تابستان را برای شبکاری به مغازهء تولیدی پدرم رفتم روزی پس از نماز صبح تلفن مغازه به صدا درآمد و صدای پدرم را شنیدم که خبر قبول شدن در رشتهء داروسازی مشهد را به من می داد بسیار خوشحال شدم و نماز شکر خواندم هدف من از درس خواندن رسیدن به پول و ثروت نبود بلکه می خواستم تا پله های پیشرفت را طی کنم و وزیر شوم و به کشور و هم وطنانم خدمت کنم تمام وجودم سرشار از عشق به پیشرفت میهنم بود قبلا مطالعات زیادی در مورد تاریخ باستان ایران و افتخارات آن داشتم و حال پلهء اول را با لطف بسیار خداوند و تلاش خودم با موفقیت طی کرده بودم در تابستان تحقیقی در زمینهء امام زمان ع و وظایف شیعیان ایشان انجام دادم تحقیق بسیار جالبی شده بود باید بگویم در این نه ماه نمازهای ظهرو عصر و مغرب و عشائم را مرتب به مسجد می رفتم به پیشنهاد امام جماعت مسجد محلمان تصمیم گرفتم جمعه شبها آن را برای نمازگزاران آن را ارائه دهم جمعه شبها پس از نماز عشاء بر می خواستم و این تحقیق را می خواندم و حضار با علاقه گوش می کردند خلاصه آدم خوبی شده بودم ولی پس از این که به قول قران کشتی من به ساحل نجات رسیده بود و به هدفم رسیده بودم ارتباطم با خدا ضعیف تر شد و پس از مدتی دوباره با ناسپاسی تمام استمناء کردم و آن را تکرار کردم تا اکنون که در اواخر ترم اول هستم در این چند سال بر اثر این کار همیشه کم بنیه بوده ام مخصوصا این اواخر که به طور جنون آمیزی تقریبا هر دو شب یک باراین کار را می کنم دستهایم می لرزند چشمانم ضعیف شده است در مدت کوتاهی دوبار عینکم را عوض کردم موهایم بسیار نازک و نرم وشکننده شده است و به راحتی و بسیار زیاد می ریزند لبهایم را نا خود آگاه گاز می گیرم مادرم می گوید تازگی ها عصبی شده ای زیاد پلک می زنی انگشتانت را گاز می گیری بر خلاف گذشته اعتماد به نفسم کم شده دیگر نمی توانم در کلاس از استاد سوال بپرسم هنگامی که مطلبی را نمی فهمم و نمی توانم سوال کنم بسیار ناراحت می شوم هنگامی که می خواهم مطلبی را برای هم کلاسی هایم که سی پسر و سی دختر هستند بگویم صورتم به طور محسوسی شروع به لرزش می کند و صدایم بسیار می لرزد چند روز پیش در عین ناباوری دیدم هنگامی که می خواستم چیزی را به دانشجویان یادآوری کنم زیر ناخنهایم کبود شده تمرکزم بر درسهایم بسیار کم شده است سر کلاس که هستم انگار مرده ای بیش نیستم و در دنیایی دیگر سیر می کنم و مرتب ذهنم منحرف می شود و درسها را نمی فهمم در خانه هم هر چه تلاش می کنم بعضی درسها را بفهمم نمی شود و هر روز نگران تر می شوم هر بار تصمیم می گیرم دیگر این کار را نکنم ولی نمی شود دیگر هدفم یادم رفته است دیگر خدا را نمی شناسم و نماز را به زور می خوانم در آیات قران شک می کنم و گاهی اوقات خدا را فاقد نقش در این دنیا می دانم و قران را داستان نمی دانم عاقبتم به کجا می کشد این ها بخشی از زندگی من بود حال امیدم پس از خداوند به شما است خواهش می کنم این برادرتان را اگر بدتان نمی آید کمک کنیدو از تاریکی ها او را دوباره به نور برگردانید خواهش می کنم پاسخی مقطعی به من ندهید و مرا مرحله به مرحله هدایت کنید اگر امثال مرا رها کنید به جای اول خود بر می گردند لطفا مرا راهنمایی کنید در ضمن خوشحال می شوم اگر این نوشته را بدون ذکر نام در معرض دید دیگر کاربران بگذارید چه بسا بخوانند و عبرت بگیرند