با سلام. پسری کمتر از دو سال دارم که تمام حرفها و رفتار دیگران رو تکرار میکنه مشکلم اینجاست که ما و خانواده شوهرم یک جا زندگی میکنیم و متاسفانه خیلی بد دهن و بد زبان و جیغ جیغو هستند و به خاطر علاقه ای که به پسرم دارن بیشتر ساعتهای روز پسرم پیش انهاست و دقیقا کلمات و رفتارهای انها رو تکرار میکنه وجیغ میزنه هرچی هم بهشون میگم پیش پسرم حرف بد نزنید به هم فحش ندید به حرفم نمیکنن عادت کردن .خواهش میکنم منو راهنمای کنید چطور به پسرم بفهمونم که کلمات بد رو تکرار نکنه و جیغ نزنه با توجه به سن کمش. لطفا جوابمو بدید. باتشکر با سلام خدمت شما پرسشگر گرامی از اینکه با این مرکز خرسندیم و امیدواریم که ما را از دعای خیر خود در ماه مبارک رمضان محروم نکنید. روان شناسان یکی از مهم ترین دوران زندگی فرد را که در آن ویژگی رفتاری او شکل می گیرد و پایه های شخصیت فرد گذاشته می شود را سنین قبل از پنج سال می دانند و بر داشتن برنامه تربیتی در این دوران تاکید زیاد دارند، بنابراین والدینی که به فکر تربیت کودک خود هستند نباید به راحتی از کنار این دوران با اهمیت عبور کنند، بلکه باید با توجه به اهمیت این دوران در راستای استفاده بیشتر از این دوران برای تربیت فرزند خود برنامه ریزی کنند. کودک در آغاز وجود از هر گونه عادت خوب یا بدی خالی است دوران کودکی دوران تکوین عادتهاست. شخصیت کودک در این زمان تشکیل می شود و زندگی آینده اش را ترسیم می نماید. نهاد خانواده یکی از تأثیرگذارترین نهادها بر تربیت فرزند می باشد. پدر و مادر اولین و آشناترین چهره هایی هستند که کودک با آنها برخورد می کند در دوران ناتوانی و نیاز و وابستگی کودک، پدر و مادر هستند که با عشق و اخلاص به یاری کودک می شتابند و از او پرستاری و نوازش می نمایند. همه نیازهای غذای و بهداشتی و عاطفی کودک از ناحیه پدر و مادر تأمین می شود. کودک به تدریج به موقعیت حساس پدر و مادر و نیاز شدید خود به آنان پی می برد و متقابلا به آنها علاقه مند می گردد و به همین جهت والدین خود را بهترین و خیرخواه ترین و با نفوذترین اشخاص می داند که می توان آنها را سرمشق و الگوی زندگی قرار داد و از رفتارشان پیروی نمود. بنابراین پدر و مادر را می توان به عنوان اولین و مؤثرترین و بادوام ترین و مطمئن ترین الگوها معرفی کرد. کودک همه چیز را در خانه از پدر و مادر یاد می گیرد از لبخندها و زمزمه ها و نوازش های مادر، درس خوش بینی و اعتماد و اظهار محبت می آموزد. از تندی ها و عصبانیت ها و بدرفتاری های او نیز درس عصبانیت و بدرفتاری می گیرد. سخن گفتن، آداب غذا خوردن -رعایت نظم- بهداشت و تقید به انجام وظایف دینی یا لاابالیگری و دیگر امور اخلاقی را کودک غالبا در خانه و از پدر و مادر یاد می گیرد. بنابراین، پدران و مادرانی که به تربیت صحیح فرزندان خویش و سعادت دنیوی و اخروی آنها علاقه دارند باید در ابتدا رفتارشان را اصلاح کنند و خودشان را به صورت بهترین الگوها درآورند تا فرزندانشان از آنها تقلید نمایند و درس زندگی بیاموزند. والدین در صورتی می توانند فرزندان خویش را با تربیت های اسلامی و مقید به ضوابط شرعی پرورش دهند که خودشان نیز در محیط خانواده و در حضور فرزندان به انجام وظایف دینی و رعایت اخلاق نیک اسلامی ملتزم باشند و از ارتکاب گناه خودداری کنند. برعکس چنانچه پدر و مادر، نسبت به انجام وظایف دینی و مراسم مذهبی، لاابالی یا بی اعتنا باشند، نباید انتظار داشته باشند که فرزندانی دیندار و ملتزم به مراسم دینی پرورش دهند. طبق این مطالب روشن شد برای اینکه بتوانید در رسیدن به هدف خود موفق باشید باید کار تربیتی را از شوهر و خود تان آغاز کنید چنانچه شما و همسرتان به صورت عملی به دستورات اخلاقی پایبند باشید، بدون شک تاثیر عوامل محیطی بر رفتار کودکتان کمتر خواهد شد. با توجه به این مقدمه با ذکر مواردی به بررسی سوال شما می پردازیم: 1. روان شناسان خانواده بر این باورنند، زمانی دختر و پسر در زندگی خود موفق خواهند بود که بتوانند در کنار هم سیستمی مستقل تشکیل دهند، یعنی مرزهای خود را با سایر خانواده ها به خوبی معلوم کنند و از ورود اطلاعاتی که موجب آسیب رسیدن به سیستم خانواده آنان می شود به شدت جلوگیری کنند. به بیان دیگر زمانی زن و شوهر در زندگی خود موفق خواهند شد که روابط آنان با افرادی که در خانواده آنان نیستند روشن باشد و از دخالت آنان در امور زندگی به شدت جلوگیری کنند، خواه این دخالت به صورت مستقیم باشد و یا مانند سوال شما به صورت غیر مستقیم باشد. پرسشگر گرامی برای اینکه در رسیدن به هدف خود موفق باشید لازم است در گام اول و در صورت امکان سیستم مستقلی تشکیل دهید یعنی مکان دیگری را برای زندگی انتخاب کنید تا روابط شما با اعضا خانواده شوهرتان بسیار محدود شود، در غیر اینصورت موارد زیر را با دقت رعایت کنید: -لازم است محدوده روابط خود را با خانواده شوهرتان مشخص کنید و به صورت بسیار محدود با آنان ارتباط داشته باشید. - سعی کنید زمانی با آنان ارتباط داشته باشید که کمتر از کلمات زشت استفاده می کنید. به عنوان مثال زمانی که آنان مشغول تماشای تلویزیون هستند. - زمانی که احساس می کنید فضای خانواده آنان به گونه ای است که شروع به استفاده از کلمات زشت می کنند، مودبانه از اتاق خارج شوید. - با شوهرتان در این مورد صحبت کنید و با بیان دلائل خود سعی کنید او را متقاعد کنید که خانواده خود را ملزم به رعایت مسائل اخلاقی در برابر شما و کودکتان کند. - از این به بعد آنچنان با وقار و بزرگ منشانه با خانواده شوهرتان رفتار کنید که آنان اجازه اینگونه سخن گفتن را پیدا نکنند. - زمانی که از رفتار آنان ناراحت می شوید با حرکات صورت و رفتار خود ناراحتی خود را به آنان نشان ندهید. - برای موفقیت در هدف خود سعی کنید، اعضا خانواده شوهرتان را در این زمینه با خود همراه کنید. برای این کار در ابتدا لازم است یکی از اعضا خانواده که از سن کمتر و دارای نفوذ در خانواده می باشد را انتخاب کنید و سعی کنید تا با دلیل و منطق او را قانع کنید که چنین رفتارهایی در برابر کودک خردسال شما نادست است. بدون شک با همراه شدن برخی از اعضا خانواده شوهرتان با شما بهتر می توانید با آسیب های احتمالی برخورد کنید. - مراقب باشید نکات بالا را بگونه ای بکار گیرید که موجب حساسیت خانواده شوهرتان نشود وآنا ن احساس که رفتارهای شما جبهه گیری در برابر آنان است. 2. در سن یک و نیم سالگی کودک اکثر کلمات را بدون اینکه از معنای آن اطلاع داشته باشد به کار می گیرد، (البته کودک معنای برخی از کلمات را به صورت عینی و ملموس با آن سر و کار دارد را به طور کامل می فهمد کلماتی مانند مادر و پدر) بنابراین زیاد نسبت به بکاربردن کلمات زشت از سوی او حساسیت نشا ن ندهید، چرا که کودک این کلمات مانند ضبط صوت تکرار می کند و از معنای آن هیچ اطلاعی ندارد و اگر شما نسبت به آن واکنش نشان ندهید، پس از مدتی خود به خود کودک آن کلمه را فراموش می کند. به یاد داشته باشید که حساسیت و واکنش شما در این سن موجب کودک را نسبت به این کلمات حساس می کند و در نتیجه کودک این کلمات را بیش از پیش استفاده می کند. 3. از نشان دادن واکنش های شدید در برابر کلماتی که کودکتان به کار می برد، به شدت پرهیز کنید؛ زیرا او در این سن در حال یاد گیری کلمات می باشد و هر گونه تنبیه می تواند فرایند زبان آموزی او را با مشکل جدی روبرو کند. 4. به یاد داشته باشید کودک شما در این میان مقصر نیست و مقصر اصلی محیط اطراف او می باشد، پس به جای اصلاح کودک خود برای اصلاح محیط او کوشش کنید.پرسشگر گرامی بهترین راه برای حل مشکل شما از بین بردن عوامل محیطی است بنابراین به جای اینکه برنامه تربیتی خود را برای تغییر کودک خود تنظیم کنید، بهتر است تمام همت خود را برای تغییر محیط زندگی او و از بین بردن الگوهای رفتاری غیر اخلاقی مصروف کنید.( به یاد داشته باشید در سن یک و نیم سالگی نمی توان مفاهیم اخلاقی را به کودک یاد داد و اساسا کودک درک درستی از این مفاهیم ندارد) محمد صادق آقاجانی
با سلام. پسری کمتر از دو سال دارم که تمام حرفها و رفتار دیگران رو تکرار میکنه مشکلم اینجاست که ما و خانواده شوهرم یک جا زندگی میکنیم و متاسفانه خیلی بد دهن و بد زبان و جیغ جیغو هستند و به خاطر علاقه ای که به پسرم دارن بیشتر ساعتهای روز پسرم پیش انهاست و دقیقا کلمات و رفتارهای انها رو تکرار میکنه وجیغ میزنه هرچی هم بهشون میگم پیش پسرم حرف بد نزنید به هم فحش ندید به حرفم نمیکنن عادت کردن .خواهش میکنم منو راهنمای کنید چطور به پسرم بفهمونم که کلمات بد رو تکرار نکنه و جیغ نزنه با توجه به سن کمش. لطفا جوابمو بدید. باتشکر
با سلام. پسری کمتر از دو سال دارم که تمام حرفها و رفتار دیگران رو تکرار میکنه مشکلم اینجاست که ما و خانواده شوهرم یک جا زندگی میکنیم و متاسفانه خیلی بد دهن و بد زبان و جیغ جیغو هستند و به خاطر علاقه ای که به پسرم دارن بیشتر ساعتهای روز پسرم پیش انهاست و دقیقا کلمات و رفتارهای انها رو تکرار میکنه وجیغ میزنه هرچی هم بهشون میگم پیش پسرم حرف بد نزنید به هم فحش ندید به حرفم نمیکنن عادت کردن .خواهش میکنم منو راهنمای کنید چطور به پسرم بفهمونم که کلمات بد رو تکرار نکنه و جیغ نزنه با توجه به سن کمش. لطفا جوابمو بدید. باتشکر
با سلام خدمت شما پرسشگر گرامی از اینکه با این مرکز خرسندیم و امیدواریم که ما را از دعای خیر خود در ماه مبارک رمضان محروم نکنید.
روان شناسان یکی از مهم ترین دوران زندگی فرد را که در آن ویژگی رفتاری او شکل می گیرد و پایه های شخصیت فرد گذاشته می شود را سنین قبل از پنج سال می دانند و بر داشتن برنامه تربیتی در این دوران تاکید زیاد دارند، بنابراین والدینی که به فکر تربیت کودک خود هستند نباید به راحتی از کنار این دوران با اهمیت عبور کنند، بلکه باید با توجه به اهمیت این دوران در راستای استفاده بیشتر از این دوران برای تربیت فرزند خود برنامه ریزی کنند.
کودک در آغاز وجود از هر گونه عادت خوب یا بدی خالی است دوران کودکی دوران تکوین عادتهاست. شخصیت کودک در این زمان تشکیل می شود و زندگی آینده اش را ترسیم می نماید. نهاد خانواده یکی از تأثیرگذارترین نهادها بر تربیت فرزند می باشد. پدر و مادر اولین و آشناترین چهره هایی هستند که کودک با آنها برخورد می کند در دوران ناتوانی و نیاز و وابستگی کودک، پدر و مادر هستند که با عشق و اخلاص به یاری کودک می شتابند و از او پرستاری و نوازش می نمایند. همه نیازهای غذای و بهداشتی و عاطفی کودک از ناحیه پدر و مادر تأمین می شود. کودک به تدریج به موقعیت حساس پدر و مادر و نیاز شدید خود به آنان پی می برد و متقابلا به آنها علاقه مند می گردد و به همین جهت والدین خود را بهترین و خیرخواه ترین و با نفوذترین اشخاص می داند که می توان آنها را سرمشق و الگوی زندگی قرار داد و از رفتارشان پیروی نمود. بنابراین پدر و مادر را می توان به عنوان اولین و مؤثرترین و بادوام ترین و مطمئن ترین الگوها معرفی کرد. کودک همه چیز را در خانه از پدر و مادر یاد می گیرد از لبخندها و زمزمه ها و نوازش های مادر، درس خوش بینی و اعتماد و اظهار محبت می آموزد. از تندی ها و عصبانیت ها و بدرفتاری های او نیز درس عصبانیت و بدرفتاری می گیرد. سخن گفتن، آداب غذا خوردن -رعایت نظم- بهداشت و تقید به انجام وظایف دینی یا لاابالیگری و دیگر امور اخلاقی را کودک غالبا در خانه و از پدر و مادر یاد می گیرد. بنابراین، پدران و مادرانی که به تربیت صحیح فرزندان خویش و سعادت دنیوی و اخروی آنها علاقه دارند باید در ابتدا رفتارشان را اصلاح کنند و خودشان را به صورت بهترین الگوها درآورند تا فرزندانشان از آنها تقلید نمایند و درس زندگی بیاموزند. والدین در صورتی می توانند فرزندان خویش را با تربیت های اسلامی و مقید به ضوابط شرعی پرورش دهند که خودشان نیز در محیط خانواده و در حضور فرزندان به انجام وظایف دینی و رعایت اخلاق نیک اسلامی ملتزم باشند و از ارتکاب گناه خودداری کنند. برعکس چنانچه پدر و مادر، نسبت به انجام وظایف دینی و مراسم مذهبی، لاابالی یا بی اعتنا باشند، نباید انتظار داشته باشند که فرزندانی دیندار و ملتزم به مراسم دینی پرورش دهند. طبق این مطالب روشن شد برای اینکه بتوانید در رسیدن به هدف خود موفق باشید باید کار تربیتی را از شوهر و خود تان آغاز کنید چنانچه شما و همسرتان به صورت عملی به دستورات اخلاقی پایبند باشید، بدون شک تاثیر عوامل محیطی بر رفتار کودکتان کمتر خواهد شد. با توجه به این مقدمه با ذکر مواردی به بررسی سوال شما می پردازیم:
1. روان شناسان خانواده بر این باورنند، زمانی دختر و پسر در زندگی خود موفق خواهند بود که بتوانند در کنار هم سیستمی مستقل تشکیل دهند، یعنی مرزهای خود را با سایر خانواده ها به خوبی معلوم کنند و از ورود اطلاعاتی که موجب آسیب رسیدن به سیستم خانواده آنان می شود به شدت جلوگیری کنند. به بیان دیگر زمانی زن و شوهر در زندگی خود موفق خواهند شد که روابط آنان با افرادی که در خانواده آنان نیستند روشن باشد و از دخالت آنان در امور زندگی به شدت جلوگیری کنند، خواه این دخالت به صورت مستقیم باشد و یا مانند سوال شما به صورت غیر مستقیم باشد. پرسشگر گرامی برای اینکه در رسیدن به هدف خود موفق باشید لازم است در گام اول و در صورت امکان سیستم مستقلی تشکیل دهید یعنی مکان دیگری را برای زندگی انتخاب کنید تا روابط شما با اعضا خانواده شوهرتان بسیار محدود شود، در غیر اینصورت موارد زیر را با دقت رعایت کنید:
-لازم است محدوده روابط خود را با خانواده شوهرتان مشخص کنید و به صورت بسیار محدود با آنان ارتباط داشته باشید.
- سعی کنید زمانی با آنان ارتباط داشته باشید که کمتر از کلمات زشت استفاده می کنید. به عنوان مثال زمانی که آنان مشغول تماشای تلویزیون هستند.
- زمانی که احساس می کنید فضای خانواده آنان به گونه ای است که شروع به استفاده از کلمات زشت می کنند، مودبانه از اتاق خارج شوید.
- با شوهرتان در این مورد صحبت کنید و با بیان دلائل خود سعی کنید او را متقاعد کنید که خانواده خود را ملزم به رعایت مسائل اخلاقی در برابر شما و کودکتان کند.
- از این به بعد آنچنان با وقار و بزرگ منشانه با خانواده شوهرتان رفتار کنید که آنان اجازه اینگونه سخن گفتن را پیدا نکنند.
- زمانی که از رفتار آنان ناراحت می شوید با حرکات صورت و رفتار خود ناراحتی خود را به آنان نشان ندهید.
- برای موفقیت در هدف خود سعی کنید، اعضا خانواده شوهرتان را در این زمینه با خود همراه کنید. برای این کار در ابتدا لازم است یکی از اعضا خانواده که از سن کمتر و دارای نفوذ در خانواده می باشد را انتخاب کنید و سعی کنید تا با دلیل و منطق او را قانع کنید که چنین رفتارهایی در برابر کودک خردسال شما نادست است. بدون شک با همراه شدن برخی از اعضا خانواده شوهرتان با شما بهتر می توانید با آسیب های احتمالی برخورد کنید.
- مراقب باشید نکات بالا را بگونه ای بکار گیرید که موجب حساسیت خانواده شوهرتان نشود وآنا ن احساس که رفتارهای شما جبهه گیری در برابر آنان است.
2. در سن یک و نیم سالگی کودک اکثر کلمات را بدون اینکه از معنای آن اطلاع داشته باشد به کار می گیرد، (البته کودک معنای برخی از کلمات را به صورت عینی و ملموس با آن سر و کار دارد را به طور کامل می فهمد کلماتی مانند مادر و پدر) بنابراین زیاد نسبت به بکاربردن کلمات زشت از سوی او حساسیت نشا ن ندهید، چرا که کودک این کلمات مانند ضبط صوت تکرار می کند و از معنای آن هیچ اطلاعی ندارد و اگر شما نسبت به آن واکنش نشان ندهید، پس از مدتی خود به خود کودک آن کلمه را فراموش می کند. به یاد داشته باشید که حساسیت و واکنش شما در این سن موجب کودک را نسبت به این کلمات حساس می کند و در نتیجه کودک این کلمات را بیش از پیش استفاده می کند.
3. از نشان دادن واکنش های شدید در برابر کلماتی که کودکتان به کار می برد، به شدت پرهیز کنید؛ زیرا او در این سن در حال یاد گیری کلمات می باشد و هر گونه تنبیه می تواند فرایند زبان آموزی او را با مشکل جدی روبرو کند.
4. به یاد داشته باشید کودک شما در این میان مقصر نیست و مقصر اصلی محیط اطراف او می باشد، پس به جای اصلاح کودک خود برای اصلاح محیط او کوشش کنید.پرسشگر گرامی بهترین راه برای حل مشکل شما از بین بردن عوامل محیطی است بنابراین به جای اینکه برنامه تربیتی خود را برای تغییر کودک خود تنظیم کنید، بهتر است تمام همت خود را برای تغییر محیط زندگی او و از بین بردن الگوهای رفتاری غیر اخلاقی مصروف کنید.( به یاد داشته باشید در سن یک و نیم سالگی نمی توان مفاهیم اخلاقی را به کودک یاد داد و اساسا کودک درک درستی از این مفاهیم ندارد)
محمد صادق آقاجانی
- [سایر] سلام خسته نباشید .دختری 30 ساله ساکن مشهد لیسانس و شاغل هستم 5 ساله که ازدواج کردم و 2 ساله که زیر یک سقف زندگی میکنیم .خونواده ی فرهنگی دارم ظاهرم بد نیست اما قد بلندی ندارم .شوهرم از شهرستان و 2 سال از من کوچکتر ظاهرا از من بهتر اما بسیار بی فرهنگ و بی اخلاق بی منطق و هوچی گر .در محل کارم با ایشون آشنا شدم .علاقه ی من به ایشون بیشتره و در زندگیم همه ی پول و پس اندازمو بابت خرید خونه و جشن عروسی به ایشون دادم و ایشون همه چیز رو به نام خودشون کردن چون می دونستن که اعتیاد دارند و ممکنه من روزی بفهمم و بخوام جدا شم چون بهشون گفته بودم که از اعتیاد متنفرم و هرگز حاضر به زندگی با معتاد نیستم چون پدر ایشون معتاد بود و من همیشه یه ترسی داشتم .از همون اوائل متوجه رفتارهای مشکوک ایشون شدم تا اینکه به سیگار کشیدن گهگاهی اعتراف کردن و تریاک هم هفته ای یکبار که به منزل پدرش میره .متاسفانه پدر اینقدر نفهم است که پسرش رو به بساطش دعوت میکنه .من نمیتونم با این موضوع کنار بیام و به خاطر این ترسم نتونستم به بچه دار شدن فکر کنم و 5 ساله که فکر طلاق تو سرمه اما نمیتونم اقدام کنم از آینده ام و تنهاییم می ترسم .شوهرم هرگز به طلاق تن نمیده و با التماس و چاخان همیشه می گه تو اشتباه می کنی من فقط گاهی مصرف میکنم 5 ساله ه مصرف می کنم چی شده تا آخر عمرم همین حد میمونه و بیشتر نمیشه قول می دم .اما من نمیتونم بپذیرم این مسائل تو 7 نسل ما هم پیدا نمیشه تحملش برام سخته .لازمه بگم که این 5 سال با بددلی و تهمت هاش پیرم کرد ام حالا که بهتر شده و من عادت کردم چون به اعتیادش اطمینان پیدا کردم ازش بدم اومده از اینکه این همه زجر کشیدم از خودم بدم اومده که کاش همون روزای قد که قرصهای ترامادول رو دیدم ازش جدا می شدم .کمکم کنین نمیتونم تصمیم بگیرم چون همیشه حرفای خوبش اما بدون عملش تو ذهنمه و دلم فقط به شعارهاش خوشه .تو کارش آدم موفقیه .فوق دیپلمه اما داره و اسه لیسانس تلاش میکنه و ناظر پروژه است .حقوقش ماهی 800 تومنه ومن 600 تومن .به لحاظ مالی خوبیم خونه و ماشین معمولی داریم .اما شوهرم کلا آدم افسرده و ناسپاسیه و دائم به خاط دوری از خونوادش به من غر میزنه با اینکه هفته ای یک بار میره شهرستان تنهایی و منو نمی بره .مشکلات زیادی داریم اما من با همش ساختم اما این یکی رو نمی تونم چون از آینده اش میترسم .کمکم کنین بگین چکار کنم .ممنون .منتظر جوابتون هستم .
- [سایر] اول سلام سلام به کسی که وقت با ارزشش بدون چشمداشتی به مردم اختصاص میده ، ازتون مچکرم , همین (چون کار دیگه ای ازم بر نمیاد ،جز دعا ) آقای مرادی نمی دونم از کجا شروع کنم راستش حرف زیاد اما سخت ایجازش. شاید با شروع کردن به خوندن مطلبم با خودتون بگید بازم همون حرفهای همیشگی ، نوشته های کسایی که بازم باید براشون جناب سروانُ لینک کنم اما من فکر میکنم ایندفعه فرق میکنه ، من همه ی اون حرفها رو از قبل باور داشتم و دارم. من دانشجوی سال اول مکانیک تو دانشگاه سراسریم و تازه 20 سالم و با توجه به موفقیت هایی که داشتم و خواهم داشت مطمئنا ﺁینده بسیار خوبی دارم. بگذارید برم سر اصل مطلب یکی از دخترهای فامیل ، البته دور ، که من فقط سالی یکی دو بار می بینمش ، دو سال از خودم کوچیکتر و واقعا از خیلی جهات نمونه است ضمنا ایشون تازه امسال کنکور دارن. دو یا سه سال پیش که تو اوج احساسات بودم این حس بهم دست داد(نمی خوام بگم عشق شاید زمینه ی عاشق شدن) خودمم دقیق نمی دونم که انتخابش کردم یا انتخاب شد . اولش خودم مسخره می کردم که خجالت نمیکشی ، عاشق چشم و ابروی ......... منتظر زوالش بودم اما با فرازش روبرو شدم ، گفتم چون ازش فرار میکنم شاید داره دنبالم میاد باید بایستم وبررسیش کنم شاید این جوری به مرور زمان نواقصی پیدا بشه و بعد از ذهنم پاک بشه ، اما نشد. 1- ﺁقای مرادی اولین چیزی که واقعا منو زجر میده اینه که نمیدونم واقعا می تونم دوستش داشته باشم یا نه یعنی این علاقه ای که انکارش میکنم آیا درست؟ اون دختر خوبیه اما موضوع اینه که ما به درد هم میخوریم یا نه؟ جواب این سوالها فقط پیش خودش ، چطوری می تونم اینها رو بفهمم؟ 2- من اصلا عجله ای برای ازدواج ندارم چون میدونم تا چند سال دیگه هنوز آمادگی شو ندارم ، اما اگه به خاطر تعلل من دیگه کار از کار بگذره و خیلی دیر بشه چی؟ کاری نمیشه کرد؟ 3. ﺁیا من باید صبر کنم تا به سن بالاتری برسم و از لحاظ فکری و مالی وضعیت بهتری پیدا کنم ، بعد دست به کاری بزنم؟ اگر جوابتان بله است بگویید چند سال؟ ببیند من اگر به طرفم مطمئن شوم(مطمئن از نظر تشابه ارزشها)حتما راه حل های بهتری پیش رویم است ، اما چه جوری؟ [4.] خواهش میکنم نگید پسرم الان به فکر درس ومشقت باش ، این افکار اصلا به مسایل دیگه ی زندگیم ضربه ای نزده و توشون مشکلی ندارم ، اما خب همین چند سال خیلی از لحاظ روحی ﺁسیب دیدم ، یه جوری تو برزخ بودن. لطفا کمک کنید.
- [سایر] باز هم سلام شما جواب سلام و احوالپرسی و حرف های نه چندان مهم و..رو میدید اما اگه یکی یه سؤال مهم داشته باشه هزار بار باید براتون پیام بفرسته تا شاید جواب بدین. میدونم طولانیه و پیامها زیاد و وقت شما برای پاسخگویی کم، اما ما هم به جواب شما نیاز داریم. باور کنید کسی رو ندارم که باتجربه باشه وگرنه مزاحم شما نمی شدم. دوباره می فرستم به امید اینکه این بار جوابمو بدین: (لطفا همه پیام رو در سایت نذارید) من دختری 23 ساله هستم و خانواده ای مذهبی دارم(البته نه از نوع افراطیش). سال گذشته در راه دانشگاه پسری که اصلا نمی شناختمش جلوی من را گرفت و گفت که از در خانه تا اینجا(یعنی نزدیک دانشگاه)دنبال من برای امر خیر اومده و من به او گفتم که خیلی کار اشتباهی کرده و گذاشتم رفتم. حدود 1 ماه بعد خواهرش را فرستاد دم در خانه و با مادرم صحبت کرد و معلوم شد که خواهرش در کوچه ما می نشیند و این آقا حدود 1 ماه من را تحت نظر داشته و بعد برای خواستگاری اقدام کرده. آن زمان ما جواب رد دادیم به خاطر اینکه می خواستم درس بخوانم و قصد ازدواج نداشتم اما ناگفته نماند که بدم نمی آمد یک بار بیایند و بیشتر درباره اش بدانم و درباره اش فکر کنم. چون تقریبا موارد ظاهری و اولیه اش خوب بود: به گفته خواهرش فوق دیپلم ریاضی داشت و در یک شرکت عمرانی کار می کرد،اهل رفیق بازی و سیگار نبود و نماز و روزه اش هم به جا بود. یک خانه و ماشین هم داشت. اما مهم ترین دلیل ما برای رد کردن او این بود که من را در خیابان دیده و انتخاب کرده بود و این شیوه انتخاب او از نظر من و خانواده ام اصلا درست نبود. به نظر ما کسی که اینقدر راحت و از روی ظاهر همسرش رو انتخاب کنه و درباره زندگیش تصمیم بگیره، درباره مسائل مهمتر زندگیش هم مسلما همین طور تصمیم خواهد گرفت. خلاصه که گذشت و من پیش خودم فکر کردم که حتما کس دیگری رو میبینه و دنبال اون میره. اما بعد از یک سال دوباره دو تا از خواهرهاش اومدند دم در خانه(البته خودش و مادرش هم آمده بودند اما جلو نیامدند) و دوباره همان حرف ها را به مادرم زدند. نگو که آقا تو این 1 ساله تو فکر من بوده و هرچی دخترای دیگه رو بهش پیشنهاد می دادند قبول نمیکرده و خواهرش رو مقصر میدونسته که ما جواب رد دادیم وگفته که حتما خواهرش طوری صحبت کرده که ما قبول نکردیم. مادرم طبق حرف هایی که همیشه وقتی حرف ازدواج به میان می آمد، من می گفتم، به آنها گفته بود که من قصد ازدواج ندارم(اما مدتی است که این نظر من عوض شده ولی به مادرم هنوز نگفته ام). خلاصه، قرار شد که مادرم با من صحبت کند و به آنها جواب دهد. وقتی موضوع را با من درمیان گذاشت ازش پرسیدم نمیشه حالا بیایند و صحبت کنیم و درباره اش فکر کنیم؟ دلیلم هم این بود که مسائل اولیه که لازم است را ظاهرا این شخص دارد، و مادرم موافقت کرد اما وقتی موضوع را با پدرم درمیان گذاشت او مخالفت کرد و گفت کسی که همین طوری یکی رو می بینه و به همین راحتی انتخاب می کنه به درد زندگی نمی خوره. پدرم همون دلیلی رو آورد که پارسال خودم آوردم ولی الان اصلا بهش فکر نکردم. به نظر شما آیا این تفکر درسته؟ از طرفی فکر می کنم که کسی که یک سال سر تفکرش مونده و با اینکه جواب رد شنیده باز هم نظرش عوض نشده این انتخابش از روی احساس نبوده، چون بالاخره رفتار من رو در مدتی که تحت نظرم گرفته بوده، دیده و همین هم، تا حدی ولو کم، خصوصیات من رو نشونش داده. اما از طرفی هم حرف پدرم درست به نظر می رسه و الان نمیدونم چی کار کنم؟ 1- من چادری هستم و وقتی بیرون می روم آرایش نمی کنم و کلا ظاهری ندارم که توجه دیگران را جلب کنم و فکر نمی کنم که این آقا از روی قیافه من را انتخاب کرده باشد، و مسلما یکی از ملاک های ایشان همین چادری بودنم است و...، کسی را بخاطر چادرش و مذهبی بودنش انتخاب کند، لا اقل ارزش فکر کردن را دارد. آیا این نظرم درست است؟ 2- آیا پدرم درست میگه و دیگر نباید به این آقا فکر کنم یا اینکه نظر پدرم درست نیست و باید روی این مورد کمی بیشتر فکر کنیم؟ 3- اگر نظر پدرم (که زمانی نظر من هم بود و الان هم تا حدودی هست)درست نیست چه دلایل منطقی می تونم برایش بیارم تا هم خودم مطمئن تر قدم بردارم و هم پدرم راضی بشه که آنها بیایند و بیشتر با هم آشنا بشیم و بعد تصمیم بگیریم. پدرم آدم منطقی است و با دلیل و برهان میشه راضی اش کرد. 4- از طرفی اطراف ما در فامیل پسری که سن و سالش به من بخوره وجود نداره و کسی که در آینده همسر من میشه مسلما از فامیل نیست، یا از همکارانم خواهد بود که فعلا همچین آدمی در محل کارم نیست، یا از هم دانشگاهی هام، یا کسانی که توی مجالس و جاهای دیگه من رو می بینند، می خوام بگم این اتفاق ممکنه باز هم برام بیفته و بالاخره یکی از همین آدم هایی که یا خودشون یا خانواده شان منو می بینند و می پسندند، همسرم میشه و اگه ما بخوایم همشونو با همین تفکر رد کنیم که نمیشه، درسته؟ بالاخره یک اولین باری باید وجود داشته باشه، نه ؟ 5- یک مشکل دیگه هم دارم و اون اینه که چطوری می تونم به مادرم بگم که نظر من درباره ازدواج فرق کرده و قصد ازدواج دارم؟ نمی دونم چه طوری بهش بگم که خواستگارام رو رد نکنه، آخه همشونو که مثل این مورد من نمی فهمم که بخوام نظرم رو بگم. اصلا روم نمیشه و نمیدونم که چه طوری باهاش این موضوع رو مطرح کنم که یه وقت فکر نکنه من برای ازدواج عجله دارم و هول شدم. در ضمن اصلا دوست ندارم که دیر ازدواج کنم، چون در اطرافم می بینم کسانی که سنشون بالاست و هنوز ازدواج نکردند اولا توقعاتشون بالاتر میره یا اینکه از لحاظ فکری توی انتخاب دچار وسواس میشن، ثانیا افرادی که می آیند خواستگاریشون اغلب کسانی هستند که سنشون خیلی از اون ها بیشتره و من اصلا با فاصله سنی زیاد نمی تونم کنار بیام، ثالثا این افراد آخرش هم کسی رو که انتخاب می کنند کسی نیست که همیشه می خواستند، و من نمی خوام دچار این مشکلات بشم. باز هم متشکرم. اجرتون با خدا، چه جوابمو بدید چه نه.