من و شوهرم زندگی بسیار خوب و عاشقانه ای با هم داریم و هیچ مشکلی در روابطمان نداریم. ولی مشکل من مربوط به روابط خانواده همسرم با من می باشد. بدین صورت که گاهی رفتارهایی از خانواده همسرم سر می زند که بسیار مرا ناراحت می کند. هر بار که از شوهرم می خواهم که این رفتار زننده آنها را به آنان گوشزد کند، از اینکار سرباز می زند. در صورتیکه اگر حرف یا حدیثی در خانواده من پیش بیاید که سبب دلخوریش شود با خانواده ام در میان می گذارم تا رعایت حالش بشود. حالا می خواهم بپرسم آیا ایراد از من است که این خواهش را از شوهرم دارم یا کار درست را ایشان انجام می دهد؟ در ضمن من اصلاً خواهان این نیستم که اهانت یا بی احترامی به خانواده شوهرم شود. چون من در روابط خودم با آنها بسیار دقیق و محترمانه عمل می کنم. خودم هم بخاطر اینکه آدم خجالتی هستم توان انجام این کار را ندارم. از نوع وبیان سوال معلوم است که همسری هستید که بدنبال رسیدن به یک زندگی مطلوب هستید.ما هم امیدواریم با راهکارها شما را یاری نماییم.همانطور که می دانید بیان جزییات می تواند در راهنمایی نمودن کمک بسیاری نماید از سوال شما می توان برداشت نمود که در اوایل زندگی مشترک هستید.لذا با این فرض جواب می دهیم .در مورد سوال شما باید بیان داریم که گاهی ممکن است درخواست از همسر برای تذکر دادان به خانواده خود موثر باشد و گاهی هم ممکن است همین امر باعث درگیری بیشتری شود.لذا نمی توان بصورت کلی گفت کار درستی است یا نه زیرا در شرایط و موقعیتهای متفاوت ممکن است بازخوردهای متفاوتی داشته باشد.برای همین در این جواب ما بدنبال ایجاد تعادل و سازگاری با خانواده همسر هستیم.البته قبل از بیان راهکارها به چند نکته مهم اشاره می نماییم. نکته اول : توجه داشته باشید که تجربه نشان داده است بین خانوادهها و زوج های جوان در اوائل زندگی مشترک شان به خاطر عدم آشنایی از روحیات و اخلاقیات همدیگر و اختلاف نظرها و سلیقه ها در مسائل جزئی زندگی دچار تنش می شوند. کمال خواهی، مطلق نگری و ایده آل گرایی آنها اگر به همراه حلم و بردباری و سعه صدر نباشد شیرینی زندگی را به تلخی تبدیل می کنند. البته اختلاف در ابتدای زندگی بین افراد که دارای خانواده های مختلف و روحیات متفاوت هستند زیاد دور از انتظار نیست و مشکل مهمی نیست به شرطی که زود حل شود و طولانی یا مکرر نشود. زیرا ازدواج چون نهال نو پایی است که اگر در معرض مداوم طوفان اختلاف و درگیری ها قرار گیرد امکان شکسته شدن دارد. پس باید هوشیار باشند و اجازه ندهند مسائل جزئی و سطحی خللی در زندگی آنها ایجاد کند. نکته دوم :زندگی کردن یک هنر است و این هنر را باید به تدریج آموخت و مهارت های لازم را باید از افراد با تجربه یاد گرفت و الا در برخورد با افراد به وِیژه کسانی که در حاشیه زندگی مشترک قرار دارند و گاهی اوقات ممکن است وارد متن زندگی شوند، دچار مشکل می شویم . بنابراین برای پیشگیری از این گونه مشکلات باید هنر زندگی کردن را آموخت. باید نحوه برخورد با همسر و خانواده او را در مواقع گوناگون یاد گرفت.حال به این موضوع می پردازیم که چگونه با خانواده همسر تعادل و سازگاری برقرار نماییم. در اینجا ما راهکارهایی بیان می نماییم که هر کدام از شما باید در مورد خانواده یکدیگر بکار ببرید.لازمه رسیدن به این تعادل و سازگاری این است که ویژگیهای شخصیتی همسر و خانواده او را بشناسیم همچنان که باید اقوام و خویشاوندان خود را شناخت و نحوه تعامل با آنها را نیز آموخت. در اولین قدم خونسردی را حفظ نمایید. خونسردی به معنی صبوری منفعلانه و سکون و بی حرکتی نیست. خونسردی در مقابل رفتارهای تکانشی و انفجاری احساسی است. یعنی در مواردی که با پدیده منفی و یا بحرانی در زندگی روبرو شدیم ، ضرورت دارد قبل از هر چیزی خونسرد باشیم تا قدرت تعقل ما بتواند موضوع و راه حلها را بررسی کند. در ساحل امن خونسردی است که سایر مهارتها و آگاهی های ذیل فرصت عرض اندام پیدا می کنند.سپس به تجزیه تحلیل مشکل بپردازید. همه اینها شکل ظاهری و سطحی مشکلات را نشان می دهد. اگر بدون تجزیه و تحلیل این مشکلات دست به اقدام بزنیم ، علاوه بر اینکه مشکل حل نمی شود، مشکلات شدیدتری به خاطر عملکرد نامناسب پیش می آید. راهکارهای ایجاد تعامل و تعادل 1. اعتماد سازی بیشتر تنشهای موجود بین خانواده ها ریشه درعدم اعتماد دارد. اگر به همدیگراعتماد داشته باشیم حرف یکدیگر را دخالت تلقی نمی کنیم. پس در اولین گام باید زمینه اعتماد سازی را فراهم نمود. در مسیر اعتماد سازی باید ابتدا خود به همسرتان اعتماد کنید تا کم کم آنها نیز به شما اعتماد نمایند. 2. ارتباط سازی منظور این است که به خانواده همسرتان بگویید که همسرتان از انها تعریف می نماید و متقابلا همسرتان هم از طرف شما این جملات را به خانواده خودش بگوید.این نوع رفتارها موجب حس خوش بینی در خانواده شده و راه پذیرش حرفهای منفی را سد می کند. البته خود می دانید که یکی از جاهایی که اسلام اجازه داده انسان دروغ بگوید، آن جایی است که این عمل موجب اصلاح بین افراد می شود. این کار اگر چه با واقعیت همراه نباشد ولی در زدودن کینه ها و برطرف کردن سوء ظن نسبت به یکدیگر بسیار موثر است و در تلطیف روابط میان آنها میتوانید مفید واقع شوید. البته انتظار نداشته باشید که با یک بار برخورد این چنینی، همه خصومتها و سوءظنها برطرف شود. بلکه این کار نیاز به زمان وو صبر و حوصله دارد. 3. تحکیم روابط مرحله سوم تحکیم روابط مثبت است.در صورت موفقیت در مراحل قبل سعی کنید نقاط مثبت خانواده را شناسایی کنید و آنها را در یک دفترچهای یادداشت کنید و هر وقت در کنار یکی از آنها قرار گرفتید و صحبت طرف مقابل به میان آمد شما به این جنبههای مثبت اشاره کنید و بگویید همه آدمها یک ویژگیهای مثبت دارند و در کنار آن جنبههای مثبت ممکن است نقایصی نیز داشته باشند ولی ما برای استحکام روابط خودمان با دیگران باید جنبههای مثبت آنها را در نظر بگیریم و فقط به جنبههای منفی نگاه نکنیم. یکی از مهمترین عوامل سوءظن به دیگران همین منفینگری است و بهترین راه برای از بین بردن سوء ظن توجه به جنبههای مثبت دیگران است و شما میتوانید با طرح این جنبههای مثبت، نگرش خانواده را نسبت به خود عوض کنید. 4.حترام متقابل هیچ گاه نزد شوهرتان از مادر شوهر و ... بدگویی نکنید. او را تحقیر نکنید، همواره به ایشان احترام بگذارید و از او تعریف نمایید. این امر باعث می شود، دید شوهرتان نسبت به خانواده شما تغییر کند.گاهی عدم تعادل محصول برخوردهای ما با طرف مقابل است. اگر شما بتوانید این مراحلی که بیان شد با صبر و حوصله به خوبی انجام دهید تا حدود زیادی میتوانید سوء ظن و سوء تفاهمهای موجود را به حداقل برسانید و روابط میان خود را در حد قابل قبولی اصلاح کنید. البته به این نکته باید توجه داشته باشید انجام چنین کاری هم صبر و حوصله کافی نیاز دارد و هم همکاری همسرتان را میطلبد لذا باید از شتابزدگی اجتناب کنید و در صورت امکان اگر افراد دیگری میتوانند در این زمینه با شما همکاری کنند و مورد اطمینان هستند از آنها نیز کمک بگیرید تا بهتر بتوانید این مسؤولیت خطیر را انجام دهید . نویسنده: حامد محقق زاده در این رابطه مطالعه کتابهای زیر نیز مفید خواهد بود: 1.آئین همسرداری: دوروتی کارنگی، ترجمه مهستی شهلایی. 2. همسرداری: ابراهیم امینی (کتاب اسلامی و متناسب با فرهنگ ما) 3. تسخیر قلب؛ خانم ها چگونه باید به قلب همسر خود راه یابند؟، تألیف رابرت، ترجمه کیهان نیا. 4. زن، مرد، ارتباط: تألیف گری، ترجمه مهدی قراچه داغی. 5.زندگی شیرین: تألیف محمود اکبری. 6.کلبه عشق: آنچه عروس و داماد باید بدانند، مهدی دانشمند.
من و شوهرم زندگی بسیار خوب و عاشقانه ای با هم داریم و هیچ مشکلی در روابطمان نداریم. ولی مشکل من مربوط به روابط خانواده همسرم با من می باشد. بدین صورت که گاهی رفتارهایی از خانواده همسرم سر می زند که بسیار مرا ناراحت می کند. هر بار که از شوهرم می خواهم که این رفتار زننده آنها را به آنان گوشزد کند، از اینکار سرباز می زند. در صورتیکه اگر حرف یا حدیثی در خانواده من پیش بیاید که سبب دلخوریش شود با خانواده ام در میان می گذارم تا رعایت حالش بشود. حالا می خواهم بپرسم آیا ایراد از من است که این خواهش را از شوهرم دارم یا کار درست را ایشان انجام می دهد؟ در ضمن من اصلاً خواهان این نیستم که اهانت یا بی احترامی به خانواده شوهرم شود. چون من در روابط خودم با آنها بسیار دقیق و محترمانه عمل می کنم. خودم هم بخاطر اینکه آدم خجالتی هستم توان انجام این کار را ندارم.
من و شوهرم زندگی بسیار خوب و عاشقانه ای با هم داریم و هیچ مشکلی در روابطمان نداریم. ولی مشکل من مربوط به روابط خانواده همسرم با من می باشد. بدین صورت که گاهی رفتارهایی از خانواده همسرم سر می زند که بسیار مرا ناراحت می کند. هر بار که از شوهرم می خواهم که این رفتار زننده آنها را به آنان گوشزد کند، از اینکار سرباز می زند. در صورتیکه اگر حرف یا حدیثی در خانواده من پیش بیاید که سبب دلخوریش شود با خانواده ام در میان می گذارم تا رعایت حالش بشود. حالا می خواهم بپرسم آیا ایراد از من است که این خواهش را از شوهرم دارم یا کار درست را ایشان انجام می دهد؟ در ضمن من اصلاً خواهان این نیستم که اهانت یا بی احترامی به خانواده شوهرم شود. چون من در روابط خودم با آنها بسیار دقیق و محترمانه عمل می کنم. خودم هم بخاطر اینکه آدم خجالتی هستم توان انجام این کار را ندارم.
از نوع وبیان سوال معلوم است که همسری هستید که بدنبال رسیدن به یک زندگی مطلوب هستید.ما هم امیدواریم با راهکارها شما را یاری نماییم.همانطور که می دانید بیان جزییات می تواند در راهنمایی نمودن کمک بسیاری نماید از سوال شما می توان برداشت نمود که در اوایل زندگی مشترک هستید.لذا با این فرض جواب می دهیم .در مورد سوال شما باید بیان داریم که گاهی ممکن است درخواست از همسر برای تذکر دادان به خانواده خود موثر باشد و گاهی هم ممکن است همین امر باعث درگیری بیشتری شود.لذا نمی توان بصورت کلی گفت کار درستی است یا نه زیرا در شرایط و موقعیتهای متفاوت ممکن است بازخوردهای متفاوتی داشته باشد.برای همین در این جواب ما بدنبال ایجاد تعادل و سازگاری با خانواده همسر هستیم.البته قبل از بیان راهکارها به چند نکته مهم اشاره می نماییم.
نکته اول : توجه داشته باشید که تجربه نشان داده است بین خانوادهها و زوج های جوان در اوائل زندگی مشترک شان به خاطر عدم آشنایی از روحیات و اخلاقیات همدیگر و اختلاف نظرها و سلیقه ها در مسائل جزئی زندگی دچار تنش می شوند. کمال خواهی، مطلق نگری و ایده آل گرایی آنها اگر به همراه حلم و بردباری و سعه صدر نباشد شیرینی زندگی را به تلخی تبدیل می کنند. البته اختلاف در ابتدای زندگی بین افراد که دارای خانواده های مختلف و روحیات متفاوت هستند زیاد دور از انتظار نیست و مشکل مهمی نیست به شرطی که زود حل شود و طولانی یا مکرر نشود. زیرا ازدواج چون نهال نو پایی است که اگر در معرض مداوم طوفان اختلاف و درگیری ها قرار گیرد امکان شکسته شدن دارد. پس باید هوشیار باشند و اجازه ندهند مسائل جزئی و سطحی خللی در زندگی آنها ایجاد کند.
نکته دوم :زندگی کردن یک هنر است و این هنر را باید به تدریج آموخت و مهارت های لازم را باید از افراد با تجربه یاد گرفت و الا در برخورد با افراد به وِیژه کسانی که در حاشیه زندگی مشترک قرار دارند و گاهی اوقات ممکن است وارد متن زندگی شوند، دچار مشکل می شویم . بنابراین برای پیشگیری از این گونه مشکلات باید هنر زندگی کردن را آموخت. باید نحوه برخورد با همسر و خانواده او را در مواقع گوناگون یاد گرفت.حال به این موضوع می پردازیم که چگونه با خانواده همسر تعادل و سازگاری برقرار نماییم. در اینجا ما راهکارهایی بیان می نماییم که هر کدام از شما باید در مورد خانواده یکدیگر بکار ببرید.لازمه رسیدن به این تعادل و سازگاری این است که ویژگیهای شخصیتی همسر و خانواده او را بشناسیم همچنان که باید اقوام و خویشاوندان خود را شناخت و نحوه تعامل با آنها را نیز آموخت. در اولین قدم خونسردی را حفظ نمایید. خونسردی به معنی صبوری منفعلانه و سکون و بی حرکتی نیست. خونسردی در مقابل رفتارهای تکانشی و انفجاری احساسی است. یعنی در مواردی که با پدیده منفی و یا بحرانی در زندگی روبرو شدیم ، ضرورت دارد قبل از هر چیزی خونسرد باشیم تا قدرت تعقل ما بتواند موضوع و راه حلها را بررسی کند. در ساحل امن خونسردی است که سایر مهارتها و آگاهی های ذیل فرصت عرض اندام پیدا می کنند.سپس به تجزیه تحلیل مشکل بپردازید. همه اینها شکل ظاهری و سطحی مشکلات را نشان می دهد. اگر بدون تجزیه و تحلیل این مشکلات دست به اقدام بزنیم ، علاوه بر اینکه مشکل حل نمی شود، مشکلات شدیدتری به خاطر عملکرد نامناسب پیش می آید.
راهکارهای ایجاد تعامل و تعادل
1. اعتماد سازی
بیشتر تنشهای موجود بین خانواده ها ریشه درعدم اعتماد دارد. اگر به همدیگراعتماد داشته باشیم حرف یکدیگر را دخالت تلقی نمی کنیم. پس در اولین گام باید زمینه اعتماد سازی را فراهم نمود. در مسیر اعتماد سازی باید ابتدا خود به همسرتان اعتماد کنید تا کم کم آنها نیز به شما اعتماد نمایند.
2. ارتباط سازی
منظور این است که به خانواده همسرتان بگویید که همسرتان از انها تعریف می نماید و متقابلا همسرتان هم از طرف شما این جملات را به خانواده خودش بگوید.این نوع رفتارها موجب حس خوش بینی در خانواده شده و راه پذیرش حرفهای منفی را سد می کند. البته خود می دانید که یکی از جاهایی که اسلام اجازه داده انسان دروغ بگوید، آن جایی است که این عمل موجب اصلاح بین افراد می شود. این کار اگر چه با واقعیت همراه نباشد ولی در زدودن کینه ها و برطرف کردن سوء ظن نسبت به یکدیگر بسیار موثر است و در تلطیف روابط میان آنها میتوانید مفید واقع شوید. البته انتظار نداشته باشید که با یک بار برخورد این چنینی، همه خصومتها و سوءظنها برطرف شود. بلکه این کار نیاز به زمان وو صبر و حوصله دارد.
3. تحکیم روابط
مرحله سوم تحکیم روابط مثبت است.در صورت موفقیت در مراحل قبل سعی کنید نقاط مثبت خانواده را شناسایی کنید و آنها را در یک دفترچهای یادداشت کنید و هر وقت در کنار یکی از آنها قرار گرفتید و صحبت طرف مقابل به میان آمد شما به این جنبههای مثبت اشاره کنید و بگویید همه آدمها یک ویژگیهای مثبت دارند و در کنار آن جنبههای مثبت ممکن است نقایصی نیز داشته باشند ولی ما برای استحکام روابط خودمان با دیگران باید جنبههای مثبت آنها را در نظر بگیریم و فقط به جنبههای منفی نگاه نکنیم. یکی از مهمترین عوامل سوءظن به دیگران همین منفینگری است و بهترین راه برای از بین بردن سوء ظن توجه به جنبههای مثبت دیگران است و شما میتوانید با طرح این جنبههای مثبت، نگرش خانواده را نسبت به خود عوض کنید.
4.حترام متقابل
هیچ گاه نزد شوهرتان از مادر شوهر و ... بدگویی نکنید. او را تحقیر نکنید، همواره به ایشان احترام بگذارید و از او تعریف نمایید. این امر باعث می شود، دید شوهرتان نسبت به خانواده شما تغییر کند.گاهی عدم تعادل محصول برخوردهای ما با طرف مقابل است.
اگر شما بتوانید این مراحلی که بیان شد با صبر و حوصله به خوبی انجام دهید تا حدود زیادی میتوانید سوء ظن و سوء تفاهمهای موجود را به حداقل برسانید و روابط میان خود را در حد قابل قبولی اصلاح کنید. البته به این نکته باید توجه داشته باشید انجام چنین کاری هم صبر و حوصله کافی نیاز دارد و هم همکاری همسرتان را میطلبد لذا باید از شتابزدگی اجتناب کنید و در صورت امکان اگر افراد دیگری میتوانند در این زمینه با شما همکاری کنند و مورد اطمینان هستند از آنها نیز کمک بگیرید تا بهتر بتوانید این مسؤولیت خطیر را انجام دهید .
نویسنده: حامد محقق زاده
در این رابطه مطالعه کتابهای زیر نیز مفید خواهد بود:
1.آئین همسرداری: دوروتی کارنگی، ترجمه مهستی شهلایی.
2. همسرداری: ابراهیم امینی (کتاب اسلامی و متناسب با فرهنگ ما)
3. تسخیر قلب؛ خانم ها چگونه باید به قلب همسر خود راه یابند؟، تألیف رابرت، ترجمه کیهان نیا.
4. زن، مرد، ارتباط: تألیف گری، ترجمه مهدی قراچه داغی.
5.زندگی شیرین: تألیف محمود اکبری.
6.کلبه عشق: آنچه عروس و داماد باید بدانند، مهدی دانشمند.
- [سایر] با سلام و خسته نباشید بنده به مدت 6 سال است با یک مرد فوق العاده بچه ننه ازدواج کرده ام این آقا پدر ندارندو سه خواهر دارند که وابستگی بی نمک و غیر قابل تحملی بین این اعضا حکم فرما است من در این 6 سال واقعا پیر شده ام این روابط واین وابستگی یبیش از حد بخصوص بین همسرم و مادرش برایم واقعا زجر آور است و مرا تاحدودی افسرده کرد ه مادر شوهرم فوق العاده چرب زبان است البته بیسواد است ولی مرا واقعا کلافه کرده از افراد زیادی مشاوره گرفتم همه می گویند باید رابطه ام را با خانواده شوهرم بیش ازاندازه گرم و صمیمی کنم تابتوانم در سالهای بعد به اهدافم که معمولی شدن این روابط است برسم ولی من قادر به این کار نیستم بارها امتحان کرده ام ولی بعد از یک مدت خسته میشوم و نمی توانم ادمه بدهم همسرم همیشه طرفدار خانواده اش است بدون استثنا در همه شرایط بطور خلاصه شوهر من هم وابستگی شدید دارد هم از خانواده من به شدا بدش می اید من هم خودم پدرم فوت شده و نزد پدر بزرگ و مادر بزرگم بزرگ شده ام مادرم هم ازدواج مجدد کرده شوهرم از مادرم که ازدواج کرده متنفر است و می گوید یاباید با مادرم یا با مادر بزرگم ارتباط داشته باشم کلا آدم سختگیری هم هست من رابطه ام را با همه دوستانم قطع کرده ام خوشبختانه کارمند هستم و به این بهانه می توانم بیرون بروم و 4تا ادم ببینم خدا می داند اگر شاغل نبودم چگونه زندانی ام میکرد اومعتقد است در مورد خانواده اش همانندیک پدر و برای مادرش همانند همسر وظیفه دارد و تمام کارهایشان از ریزو در شت با همسرم است دیگر از این زندگی خسته ام توان مقابله و تحمل هم ندارم م یخواستم نظر شما را در مورد جداییام از این آقا بپرسم چون در آن صورن میتوانم آزاد زندگی کنم می توانم مادر بزرگ پیرم را که یک عکر زحمتم را کشیده یک بار به دکتر ببرم می توانم با خانواده ام برای تفریح شام ببریم بیرون می توانم مامانم را ببینم میتوانم آرامش اعصاب داشته باشم و... مشاوره هم رفتیم ولی فایده نداشته الان واقعا درمانده هستم خانواده ام میگویند تاجوان هستی به فکر خودت باش و بقیه عمرت را تلف نکن واقعا هم در این 6 سال آب خوش از گلویم پایین نرفته است خواهش می کنم مرا راهنمایی کنید آیا جدایی بااین شرایط برایم بهتر نیست درضمن اعصابم خیلی ضعیف شده برسر کوچکترین موضوعی ناراحت می شوم تنها دلخوشیهایم سر کار آمدن و شستن و رفتن و خوردن و... هستند بطور کلی همسر من وابسته ،بددل ، سختگیر است و در صورت عصبانیت همه وسایل را میشکند ایا جدایی برایم بهتر نیست ؟
- [سایر] با سلام من خانم متاهل دارای دو فرزند هستم 15 سال ازدواج کرده ام در این 15 سال سختی زیادی به همراه همسرم کشیدم تا الان تقریبا با عنایت خدا زندگی خوبی دارم من با همسرم به هیچ عنوان مشکل خاصی ندارم گه گاه از بابت تربیت بچه ها با هم هم فکری نداریم ولی خدا رو شکر از هیچ لحاظ دیگر مشکلی نیست ولی از ابتدای زندگی مشکلی داریم به اسم خانواده شوهر . خانواده ایشان بسیار پر توقع هستند من بعد از 15 سال خیلی چیزها را تشخیص می دهم در موقع که ما به کمکشان احتیاج داریم نیستند نه آن نبودن نبودنی با جنگ و دعوا بسیار خسیس هستند و همیشه کوس نداری سر می دهند در صورتی که در جامعه ما در طبقه مرفه قرار می گیرند از طلا وخانه و چیزهای دیگر ولی من اهل مادیات نیستم از طلا بدم می آید ولی باز بخاطر اینکه همسر خوبی دارم یا به عبارتی خوبیهایش بیشتر از نقایص است چشم بر روی هم می گذارم . از 6 سال پیش که برادر شوهرم ازدواج کرد و عروس دوم کاملا شبیه خودشان است و خیلی از او حساب می برند برادر شوهر خیلی رو زنش حساس است و حساب کار دست آنها آمده و آنها بیشتر روی من فشار می آورند و اوضاع خراب تر شده حامی شدید و اخلاق آنها هستند ولی با این حال آنها مدعی هستند و ما را متهم به فتنه و دو به همزنی می کنند روزها که ما سر کار هستیم با بچه ها تماس می گیرند و به عبارتی زیر زبان بچه ها را می کشند و اطلاعات زندگی را می گیرند و بعد اعصاب شوهرم را به هم می ریزند واز عاق والدین می ترسم از این اخلاق ها خسته شده ام من نه سن و سالم و نه شخصیتم اجازه هر کاری را می دهد و نه آنها به هیچ صراطی مستقیم هستم در ضمن من یک خواهر شوهر مجرد دارم که خیلی از این کارها از ذهن ایشان آب می خورد بسیار ادعای مسلمان و چادر و مقنعه دارند و اسلام را در همین چیزها می دانند ولی من ایمان دارم حق الناس خیلی خطر ناک تر از بی حجابی است هر چند من خودم محجبه هستم لطفا مرا راهنمایی کنید ولی خواهش می کنم خیلی روی دین و رفتار پدر و مارد مانور ندهید لطفا نسبت به شرایط جامعه و من و همسرم نظر بدهید
- [سایر] سلام علیکم ، احتراما\" اینجانب مردی میانسال هستم که حدود 20 سال پیش ازدواج و سه فرزند دخترو پسر دارم مشکل من مربوط به رفتار همسرم میباشد من ازهمان اوایل زندگی همراهی و همدلی از او در مورد کمک به مشکلاتم نمی دیدم وحتی اوقاتی که بعلت فشار عصبی حتی حال خوردن نهار نداشتم و اول در اتاق خواب کمی استراحت و سپس غذا می خوردم بجای دلداری و روی خوش از من فاصله می گرفت و بارها در مورد قضاوتهایش به او میگفتم که فقط خودت را می بینی وبه فکر خودت هستی وهر کاری را از منظر خوشامد خودت تفسیر و موافقت یا مخالفت میکنی ولی وی اهمیتی نمیداد از رفتارهای غلط وی در مواقعی بود که همراه من به بازار یا جایی میرفتیم هی میگفت که تو چشم چرانی میکنی و با عکس العمل های غلطش مرا غیر مستقیم به اینکار حریص می کرد و زمانی به خودم آمدم دیدم که واقعا\" به این عادت زشت آلوده شده ام . او همیشه سعی داشته خودش را بین من وبچه ها قرار دهد و هر وقت با آنها صحبت میکنم زودتر از آنها به من جواب دهد و من دلیل این کارها را چندی قبل و پس از گلایه ازهمسرم به یکی از برادرانش ( که در سفرعید اعصابم را خرد کرده بود ) از صحبت بین آنها متوجه شدم که خانواده ایشان زن سالاری بوده و رفتار همسرم در همین راستا و مشابه با آن است ( رفتاری که موجب دق کردن پدرشان واز هم پاشیدن خانواده شان شد ) و عبوس بودنش را که موروثی وکاری منفی است به اوگوشزد کرد وبا اشاره به وضع فعلی مادرش او را نصیحت میکرد تا کاری نکند با این رفتارش به مکافات دچار شود . من کارمند یک شرکت هستم و بعضی مواقع با فشار کار پر مسئولیتم دچارحالت استرس و عصبی میشوم ولی چون هدف من راحتی خانواده است و به لطف خداهم از نظر مالی توانسته ام خانواده ام را تأمین کنم با مشکلات مختلف می سازم و هیچ وقت هم نخواسته ام با انتقال مشکلات بیرون ازخانه آنها را نگران نمایم ولی نتیجه طوری شده بود من که عادت به بیرون رفتن غیر ضروری از خانه و دوست بازی ندارم برای رفتن به خرید چیزی یا موقع برگشتن از شرکت یا بازار به هر علتی تأخیر میکردم باید توضیح میدادم . این دمل وقتی سرباز کرد که من درتماس تلفنی شبانه ام با یکی از همکارانم در درب منزل به او گفتم : جانم ،(البته به این نوع خطاب عادت دارم و خودش هم میداند) که همسرم با شنیدن آن داد و هوار براه انداخت و خطاب به بچه ها فریاد می کشید که دیدید من درست می گفتم و او با زنان هرزه رابطه دارد و بی توجه به این که من گوشی را در اختیارش گذاشتم و گفتم بیا خودت زنگ بزن و از فلانی بپرس که تو بودی ؟ چرا اینوقت شب زنگ زدی ؟ تا ببینی راست میگویم یا نه ، ولی بجای اینکار آنقدر به من و خانواده ام فحاشی کرد که خسته شد وبه یک تماس تلفنی هم اشاره کرد که بله انوقت به من گفت تو با هرزه هاارتباط داری . فردای آن به محل کارم آمد وبا وقاحت کشوهای میزم و فایل های کامپیوتر را بازرسی کرد و به تلفن ارباب رجوع جواب میداد تا شاید بهانه و مدرکی برای توجیه حرفها وفحاشیهایش پیدا کند و من هیچ نگفتم فقط از همکارم خواستم اتاق را ترک کند و به او هم گفتم که اگر تمام شد برویم خانه . او در این مدت پسرم را وادار به خبرچینی از من کرده و میکند و بعضی مواقع حتی حین مکالمه با موبایل کنارم می آمد به صدای طرف مقابل گوش میکرد که زن است یا مخاطبم همان است که می گویم . من اهل فسق وفجور نیستم و دوستان و فامیل های هر دو ما این را بارها اظهار کرده اند وحتی وقتی که من با برادربزرگش در مورد وضعیت پیش آمده صحبت کردم خانواده اش میگفت که ما از تو مطمئن هستیم و زندگی شما را چشم زده اند و آن برادر دیگرش را ( که قبلا\" او را نصیحت کرده بود ) برای حل مشکل فرستادند و او که همراه یکی دیگر از اقوامشان به خانه ما آمده بود از حرفها و طرز فکرهمسرم جدا\" ناراحت شده بودند و من همچنین به ایشان گفتم که اگر روزی احساس نیاز کنم دنبال گناه نمیرم و همسر جدیدی اختیار میکنم که خلاف شرع هم نیست ومطمئن باشید دنبال خلاف وگناه نمیروم وبشماهم اطلاع می دهم . او دراین مدت که بطور متناوب و چند روز یکبار بگو مگو داشته ایم بارها گفته کاری میکنم تا دق کنی . در این مدت چند ماهه او اصرار دارد که تو ارتباط نامشروع با دیگران داری یا مثلا\" با هم اتاقیت در شرکت با هم اینکاره هستید یا با فلان دوستت که آن روز به جایی رفتی برای کار خلاف بوده و چون میداند من در زندگی ام اهل قسم نیستم بارها از من خواسته که اگر اینطور نیست به قرآن قسم بخور یا وقتی خانواده را به مشهد بردم تا حال و هوایشان عوض شود آنجا اصرار شدید داشت باید برویم حرم و تو قسم بخوری ومن فقط حرفم این بوده که تو این ادعا ها کردی و به من و خیلی ها تهمت و بهتان زده ای اگرمطمئن هستی خودت قسم بخور . از او خواسته ام پیش یک روا نشناس خانواده برود ولی میگوید من از خودم مطمئنم تو برو تا سال شوی ، در نهایت هم که به هیچکاری جز اعتراف من به فسق و زنا و گناه راضی نمی شود به خودش و برادرانش گفته ام : مگر من آدم خلافکار و اهل گناه و هوسران نیستم ؟ در اینصورت اصلا\" شایسته زندگی با انسان صالحی مثل تو نیستم پس طلاق بگیر ، آنوقت هم می گوید این زندگی و خانواده که وجود دارد مال من است اگر تو ناراحتی برو خوش آمدی . من در این موقعیت مانده ام چون علاوه بر ما سه فرزند ما ناراحتند نمی دانم که چکارکنم اقدام به دادخواست طلاق کنم ؟گاهی هم بخودم میگویم برای اینکه ادعاهای همسرم دروغ نشود و ( یا شاید انتقام ) بروم دنبال زندگی جدید و بی خیال اینها بشوم و می بینم آنهم دردسرهای خودش را دارد . او به برنامه ها و سخنرانی شما در تلویزیون نگاه میکند حالا از شما می خواهم راهنمایی بفرمایید . با نهایت احترام و التماس دعا - عبدی
- [سایر] با سلام خدمت شما که وقت و نیروی خود راصرف پاسخ دادن به پرسش های مردم برای کمک به آنها در جهت دست یافتن به راه حل مناسبشان می کنید پیشاپیش از خداوند متعال پیشرفت و موفقیت شما را در این زمینه خواهانم مطلبی را که می خواهم با شما به عنوان یک کارشناس در میان بگذارم مشکلی است که شاید به شکلهای گوناگون در بسیاری از جوانان مخصوصا در جوانان کشور ما وجود دارد منظورم مشکلات جنسی و مسائل مربوط به آن است من نیز از این روند جدا نیستم و درگیر مشکلی هستم که هر لحظه مرا ناتوان تر می سازد چندی پیش این مسئله را با شبکهء پرسمان که یک سایت دانشجویی است در میان گذاشتم آنها نیز لطف کردند و پاسخم را دادند اما این مشکل آن قدر بر روح من چیره گشته که راه حلهای آنها را نتوانستم اجرا کنم چرا که اراده ام بسیار ضعیف شده است مشکلی که در مورد آن می خواستم صحبت کنم کاری است بسیار بسیاربدتر از اعتیاد به مواد مخدر،استمناء!آری درد من این است دردی که هم جسمم را و هم روحم را چند سال مورد حملهء خود قرار داده و تا کنون نتوانسته ام به طور قطعی از پس آن بر بیایم اجازه می خواهم به دلیل اینکه شناخت هر چه بیشتر شخصیت فرد پرسش کننده می تواند به مشاور در جهت ارائهء پاسخی بهتر و جامع تر کمک کند وقتتان را بگیرم و کمی از زندگی ام را برایتان شرح دهم ... باید بگویم به خاطر این که همه فکر می کردند من فرد بسیارپاکی هستم و به خاطر این که قلبا پاک بودم و نظر بدی نسبت به دختران فامیل نداشتم و بسیار از متلک گویی به آنها متنفر بودم همیشه در میان آنها بودم و با آنهابسیار صمیمی تر از هم جنسانم بودم به همین دلیل به من می گفتند مریم خانم در جمع آنها احساس راحتی می کردم و تا اکنون نیز آنها مرا پسری خوب و پاک می دانند به خاطر همین ارتباط پاک احساس بد و شرورانه ای نسبت به آنها نداشتم زمان می گذشت و هر بار که استمناء می کردم بیشتر به درون گمراهی فرو می رفتم هر بار پس از انجام این کار به خودم قول می دادم که دیگر این کار را نکنم و توبه می کردم اما باز این کار تکرار می شد تا همین الان ..... در مقطع پیش دانشگاهی که بودم از یک طرف به نمراتم حساس بودم و از طرفی نگران وضعیت کنکور خود بودم تصمیم گرفتم آن سهل را به دلیل یا بهانهء سنگین بودن درسها و نبود وقت کنکور ندهم و سال آینده با فراغ فکر بیشتری برای کنکور درس بخوانم کارم را خوب شروع کردم و بدون مشورت در چند کلاس کنکور ثبت نام کردم اما هنگامی که دیدم بیشتر به فکر پول هستند تا انتقال مفاهیم انگیزه ام را از دست دادم و دیگر به آن کلاسها نرفتم و تقریبا دیگر درس نخواندم بسیار با خانواده ام درگیر بودم آنها مدام مرا به ادامهء کار تشویق می کردند ولی من مقاومت می کردم زیرا توقعم بالا بود و می خواستم در رشتهء خوبی قبول شوم دلیل این که در این مورد می نویسم این است که می خواهم بگویم یکی از زیانهای استمناء کاهش اراده است من هنگامی که در درسهایم به مشکلی بر می خوردم خیلی سریع ناراحت می شدم و بدتر این که این ناراحتی را به درسهای دیگر نیز می کشاندم و دیگر دوست نداشتم به درس خواندن در آن ساعت ادامه دهم چرا که اراده ام ضعیف شده بود آن سال نیز گذشت وسال تحصیلی جدید را با انگیزه ای قوی شروع کردم در ابتدای شروع کارم چون می دانستم که اگر استمناء را ادامه دهم باز هم سرنوشتم مانند سال گذشته خواهد شد با حال التماس و تضرع پس از نماز به سجده افتادم و قران در بغل از خداوند به زاری خواستم هدایتم کند و مرا از این منجلاب بیرون آورد خداوند نیز با لطف همیشگی که به من داشته است هدایتم کرد هر روز رابطه ام با خداوند بهتر می شد پس از نماز اول وقت مغرب و عشاء هر شب تا شب کنکور به طور مرتب دو صفحه قران را با معنی آن وبا تفکر می خواندم مدت عبادت من یک ساعت به طول می انجامید ولی گذشتن زمان را حس نمی کردم اوایل کار دو سه مرتبه استمناء کردم ولی کم کم این کار را ترک کردم آن قدر خود را به خداوند نزدیک می دیدم که در نماز گریه می کردم و از این که دارم با پروردگار و آفرینندهء خودم صحبت می کنم شور و شعف سراسر وجودم را فرا می گرفت وبا تعجب و شرمندگی به گذشته ام فکرمی کردم جدولی درست کرده بودم که سعود و سقوط اخلاقی را توسط فلشهایی در آن نشان می دادم دائم در حال مراقبهء نفس بودم هر شب بعد از نماز عشاء کل کارهای دیروز و امروزم را مرور می کردم و نکته های مثبت و منفی را یادداشت می کردم تا دیگر بدیها را تکرارنکنم شبهای جمعه را مرتب به حرم می رفتم یک شب حرم خیلی شلوغ بود و من که همیشه دنبال جای خلوتی می گشتم یکی دیگرازبلاهای استمناءگوشه گیری من بود هیچ جای خالی پیدا نکردم و با حالت حزن بسیار به امام رضا ع سلام کردم و با ناراحتی از حرم خارج شدم در مجلسی که به مناسبت چهلم فوت پدربزرگم برگزار شده بود دختر عمه ام به مادرم گفت چند شب پیش احسان را در خواب دیده ام که به حرم رفته و حرم بسیار شلوغ بود و درهای منتهی به ضریح بسته بود و خادمان اجازهء ورود نمی دادند که احسان جلو رفت در را برای او باز کردند وقتی این خواب را شنیدم گریه کردم که چگونه من که آن قدر بد سیرت بودم به کوتاه مدتی آن چنان مورد لطف خداوند قرار گرفته ام که زیر سایهء رحمت امام رضا ع قرار گرفته ام در آن نه ماه که برای کنکور درس می خواندم دعا می کردم که در رشتهء داروسازی در شهر خودم قبول شوم پس از کنکور مانند هر سال تابستان را برای شبکاری به مغازهء تولیدی پدرم رفتم روزی پس از نماز صبح تلفن مغازه به صدا درآمد و صدای پدرم را شنیدم که خبر قبول شدن در رشتهء داروسازی مشهد را به من می داد بسیار خوشحال شدم و نماز شکر خواندم هدف من از درس خواندن رسیدن به پول و ثروت نبود بلکه می خواستم تا پله های پیشرفت را طی کنم و وزیر شوم و به کشور و هم وطنانم خدمت کنم تمام وجودم سرشار از عشق به پیشرفت میهنم بود قبلا مطالعات زیادی در مورد تاریخ باستان ایران و افتخارات آن داشتم و حال پلهء اول را با لطف بسیار خداوند و تلاش خودم با موفقیت طی کرده بودم در تابستان تحقیقی در زمینهء امام زمان ع و وظایف شیعیان ایشان انجام دادم تحقیق بسیار جالبی شده بود باید بگویم در این نه ماه نمازهای ظهرو عصر و مغرب و عشائم را مرتب به مسجد می رفتم به پیشنهاد امام جماعت مسجد محلمان تصمیم گرفتم جمعه شبها آن را برای نمازگزاران آن را ارائه دهم جمعه شبها پس از نماز عشاء بر می خواستم و این تحقیق را می خواندم و حضار با علاقه گوش می کردند خلاصه آدم خوبی شده بودم ولی پس از این که به قول قران کشتی من به ساحل نجات رسیده بود و به هدفم رسیده بودم ارتباطم با خدا ضعیف تر شد و پس از مدتی دوباره با ناسپاسی تمام استمناء کردم و آن را تکرار کردم تا اکنون که در اواخر ترم اول هستم در این چند سال بر اثر این کار همیشه کم بنیه بوده ام مخصوصا این اواخر که به طور جنون آمیزی تقریبا هر دو شب یک باراین کار را می کنم دستهایم می لرزند چشمانم ضعیف شده است در مدت کوتاهی دوبار عینکم را عوض کردم موهایم بسیار نازک و نرم وشکننده شده است و به راحتی و بسیار زیاد می ریزند لبهایم را نا خود آگاه گاز می گیرم مادرم می گوید تازگی ها عصبی شده ای زیاد پلک می زنی انگشتانت را گاز می گیری بر خلاف گذشته اعتماد به نفسم کم شده دیگر نمی توانم در کلاس از استاد سوال بپرسم هنگامی که مطلبی را نمی فهمم و نمی توانم سوال کنم بسیار ناراحت می شوم هنگامی که می خواهم مطلبی را برای هم کلاسی هایم که سی پسر و سی دختر هستند بگویم صورتم به طور محسوسی شروع به لرزش می کند و صدایم بسیار می لرزد چند روز پیش در عین ناباوری دیدم هنگامی که می خواستم چیزی را به دانشجویان یادآوری کنم زیر ناخنهایم کبود شده تمرکزم بر درسهایم بسیار کم شده است سر کلاس که هستم انگار مرده ای بیش نیستم و در دنیایی دیگر سیر می کنم و مرتب ذهنم منحرف می شود و درسها را نمی فهمم در خانه هم هر چه تلاش می کنم بعضی درسها را بفهمم نمی شود و هر روز نگران تر می شوم هر بار تصمیم می گیرم دیگر این کار را نکنم ولی نمی شود دیگر هدفم یادم رفته است دیگر خدا را نمی شناسم و نماز را به زور می خوانم در آیات قران شک می کنم و گاهی اوقات خدا را فاقد نقش در این دنیا می دانم و قران را داستان نمی دانم عاقبتم به کجا می کشد این ها بخشی از زندگی من بود حال امیدم پس از خداوند به شما است خواهش می کنم این برادرتان را اگر بدتان نمی آید کمک کنیدو از تاریکی ها او را دوباره به نور برگردانید خواهش می کنم پاسخی مقطعی به من ندهید و مرا مرحله به مرحله هدایت کنید اگر امثال مرا رها کنید به جای اول خود بر می گردند لطفا مرا راهنمایی کنید در ضمن خوشحال می شوم اگر این نوشته را بدون ذکر نام در معرض دید دیگر کاربران بگذارید چه بسا بخوانند و عبرت بگیرند