علمی که در احادیث ارزش معرفی شده است کدام علم است؟( علمی که دریافت کلی صحیح از مجموع هستی است یا علمی که دریافتی از بخشی از هستی است) و آن علمی که مقام معظم رهبری(مد ظله العالی) فرموده اند( ذات علم ارزش است باید ما جهتش را عوض کنیم) چطور؟ 1 علم بهتر از جهل است. علم به خودی خود ارزش است ؛ چرا که هر دانستنی در مقابل جهلی قرار دارد ؛ و جهل ، نداری و نقص است. حتّی دانستن اینکه الآن ساعت چند است بهتر از ندانستن آن می باشد ؛ یا دانستن اینکه تاریخ تولّد فلان شخص بیگانه چیست بهتر از ندانستن آن می باشد. پس علم و دانستن کمال است چه آن علم زیاد باشد یا کم و ناچیز باشد به نحوی که اصلاً به عنوان کمال ، به چشم نیاید. نیز چه آن علم مربوط به دنیا باشد یا عقبی ؛ عقلی باشد یا نقلی یا تجربی ؛ جزئی باشد یا کلّی ؛ و ... . حتّی دانستن علوم منهیّه نظیر علم سحر و شعبده و ... نیز فی حدّ نفسه کمال است ؛ لکن به خاطر آنکه اغلب دارندگان آن از آن سوء استفاده می کنند و موجب فریب مردم می شوند ، در شرع مقدّس یادگیری آنها مورد نهی واقع شده است. نیز یادگیری برخی علوم به خاطر آنکه آدمی را از یادگیری علوم بهتر و نافعتر مانع می شوند ، مورد نهی قرار گرفته ؛ مثل علم انساب (نسب شناسی) که فایده ی چندانی بر آن مترتّب نیست ؛ و نمی ارزد که انسان عمر شریف خود را صرف این گونه امور کم ارزش نه بی ارزش نماید. چون نه خود این گونه علوم کمال قابل توجّهی هستند ، نه به درد عمل خیر قابل توجّهی می خورند. همچنین از یادگیری برخی علوم نهی شده ، چون علوم توهّمی اند نه علوم یقینی ؛ مثل علم احکام نجوم (پیشگویی با توجّه اوضاع ستارگان) که اصلش درست بوده و منشاء الهی داشته ، ولی به خاطر دو بار ردّ شمس که در تاریخ واقع شده ، حساب این علم از حالت یقینی بودن خارج گشته است. حاصل کلام آنکه مطلق علم به خودی خود کمال و ارزش است ؛ مگر اینکه بالعرض مضرّاتی بر آن بار گشته و آن را از ارزش بودن خارج سازد. 2 علم بی جهت نداریم. برخی بر این باورند یا مغرضانه می خواهند این باور را به جامعه تزریق کنند که علم جهت ندارند. لذا علم اسلامی و علم غیر اسلامی نداریم. اینها مروّج این فکرند که سخن گفتن از فلسفه اسلامی ، روانشناسی اسلامی ، جامعه شناسی اسلامی ، اقتصاد اسلامی ، سیاست اسلامی و ... ، باطل می باشد. در مقابل این فکر ، برخی از متفکّران بزرگ نیز بر این باورند که علم ، جهت دارد ؛ و جهت علم است که به آن ارزش ثانوی می دهد. یعنی علم اگر چه فی حدّ نفسه در مقابل جهل بوده و ارزش ذاتی دارد ؛ ولی با جهت ثانوی که به علم داده می شود می توان ارزشی بر ارزش ذاتی آن افزود یا برعکس آن را در جهت ضدّ ارزشها قرار داد. لذا علم همانند چاقوست که ذاتاً بهتر از آهن خام می باشد ؛ ولی جهت استفاده ی آن است که ارزش دومی را به آن می دهد. اگر این چاقو در آشپزخانه به کار رفت ارزش مثبت افزونتری می یابد ؛ امّا اگر برای قتل انسانها مورد استفاده قرار گرفت ، آلت قتّاله نامیده می شود. حقیقت مطلب نیز آن است که علم جهت دارد ؛ چه آن علم ، علم عقلی باشد یا نقلی باشد یا تجربی ؛ و اگر تجربی است ، چه تجربی انسانی باشد ؛ مثل روانشناسی و جامعه شناسی و ... یا تجربی طبیعی باشد ؛ مثل فیزیک و زیست شناسی و پزشکی و ... . خود همین که می بینیم هر کدام از این علوم دارای مکاتب متفاوتی هستند گواه است بر صدق این معنا ؛ برای مثال روانشناسی دارای مکاتب فراوانی است که گاه برخی از آنها ضدّ همدیگر می باشند ؛ جامعه شناسی نیز دقیقاً همین حالت را دارد. یا علم طبّ ، مکاتب گوناگونی دارد ؛ مثلاً نگرش طبّ چینی یا هندی به انسان غیر از نگرش طبّ اسلامی است ؛ و نگرش هر سه ی اینها غیر از نگرش طبّ غربی می باشد. طبّ چینی براساس تفکر (تائو) (دائو) و مکتب طبّ هندی یا آیورودا براساس تفکر (ودا) صورت گرفته که هر یک از اینها یک مکتب فلسفی هستند ؛ طبّ سنّتی مسلمین یا مکتب طبّ اخلاطی نیز بر اساس یک فلسفه و نگرش به انسان و طبیعت به وجود آمده است. در طبّ شرقی انسان موجودی مرکّب از روح و بدن لحاظ می شود و جزئی از طبیعت شمرده می شود ؛ امّا در طبّ غربی ، انسان صرفاً ماشینی زنده و موجودی جدا از طبیعت انگاشته می شود. لذا در طبّ غربی انسان بیمار فرقی با ماشین خراب ندارد ؛ و پزشک در واقع نوعی مکانیک است ؛ که بدن را تعمیر می کند و حتّی چه بسا می تواند اعضاء را برداشته و یک عضو نو یا دست دوم ولی سالم جای آن بگذارد. این طبّ را به خاطر تکیه ی زیادش بر ابزار ، طبّ ابزار نیز می گویند. امّا در طبّ شرقی ، بیماری یعنی به هم خوردن رابطه ی روح با بدن یا به هم خوردن طبیعت خود بدن که منشاء آن نیز به هم خوردن رابطه روح و بدن است با طبیعت خارج. لذا مداوا در این طبّ یعنی کمک به روح و بدن تا خودشان را با طبیعت هماهنگ نمایند. حتّی خود طبّ غربی نیز مکاتبی دارد. امّا جهت علوم از کجا نشأت می گیرد؟ علوم از جهات مختلفی جهت می پذیرند. گاه پیش فرضهای علما و کاشفان و نظریه پردازهاست که در علم اثر می گذارد ؛ گاه نیز انتظارات ماست که به علم جهت می دهد. برای مثال ، علوم تجربی امروزی ، عمدتاً با پیش فرضهای سکولار و منکر ماوراء طبیعت شکل گرفته اند. لذا علوم تجربی غیر دینی می باشند ؛ چرا که دانشمندان مبدع آنها تابع تفکّر پوزیتیویستی بوده اند که فلسفه ای ضدّ عقل و ضدّ ماوراء طبیعت می باشد ؛ و تنها راه رسیدن به واقع را تجربه می داند. یا زمانی که جناب آینشتین رابطه هم ارزی جرم و انرژی را ارائه نمود ، دو گونه انتظار از این علم به وجود آمد ؛ عدّه ای بر آن شدند که از طریق این علم به انرژی پاک دست پیدا کنند ؛ لذا رآکتورهای هسته ای را اختراع نمودند. در مقابل عدّه ای نیز به فکر افتادند که از این راه بمب هسته ای بسازند. حتّی برخی نیز در صدد برآمدند تا معاد جسمانی یا معراج جسمانی را از این طریق توجیه نمایند. درباره ی نقش پیش فرضها در علوم تجربی ، دانشمند محترم و فیزیکدان بزرگوار جناب دکتر مهدی گلشنی کتابی نگاشته اند با عنوان ( تحلیلی از دیدگاههای فلسفی فیزیکدانان معاصر ) که کتابی است ارزنده و مفید برای طالبان علم. ایشان کتابهای دیگری نیز در این زمینه دارند نظیر ( از علم سکولار تا علم دینی ) و ( قرآن و علوم طبیعت ) که بسیار مفید می باشند. البته دیگران نیز در باره علم دینی و علم سکولار کتابهایی نگاشته و نظراتی داده اند که نظراتشان چه بسا کاملتر از نظرات ایشان باشد. حاصل کلام آنکه: علم ، بی جهت نیست و حتّی از علم توحید نیز می توان استفاده ی شیطانی نمود کجا رسد از علوم تجربی. اکثر فرقه های انحرافی که در طول تاریخ پیدا شده اند در حقیقت جهت دهی های نادرستی بوده اند به مباحث توحید و نبوّت و امامت و امثال آن. بر همین اساس است که برخی اندیشمندان حوزه و دانشگاه به دو گونه علم قائل شده اند ؛ علم اسلامی و علم غیر اسلامی ؛ علم غیر اسلامی نیز می تواند دینی ولی انحرافی باشد یا سکولار باشد. البته در برخی شاخه ها ، مدل اسلامی وجود خارجی ندارد ؛ لذا نیاز به تأسیس دارد. برای مثال امروزه چیزی به نام فیزیک اسلامی نداریم ؛ ولی امکان تأسیس آن وجود دارد ؛ و همّت اهل علم را می طلبد. 3 اسلام کدام علم را توصیه می کند؟ با تتبّع در روایات می توان ادّعا نمود که اسلام هر گونه علم نافعی را اعمّ از دنیوی و اخروی ، به شرط آن که جهت اسلامی داشته باشد و در مسیر اضرار به دین و خلق قرار نگیرد ، توصیه می نماید. لذا در روایات اهل بیت (ع) به یادگیری علم طبّ ، علم نجوم نه علم احکام نجوم ، علم صرف و نحو ، علم معرفة النفس (انسان شناسی + روانشناسی اسلامی) ، علم معرفة الاجتماع (جامعه شناسی اسلامی) ، علم ریاضیّات ، علم کالبد شناسی ، علم اقتصاد ، طبیعت شناسی و ... توصیه شده است. البته از بین این علوم ، روشن است که علم توحید و عقائد برتر از همه می باشد ؛ چرا که شرافت علوم به موضوع آنهاست. پس هر چه موضوع علمی شریفتر باشد ، خود آن علم نیز باارزشتر خواهد بود. بعد از علم عقائد ، معرفت نفس ( انسان شناسی + روانشناسی اسلامی) را اشرف علوم معرّفی نموده اند. علم طبّ نیز از آن جهت که با بخشی از وجود آدمی سر و کار دارد و زمینه ی زیست سالم را فراهم می کند ، به شدّت مورد توصیه شارع مقدّس واقع شده است. علم صرف و نحو (دستور زبان ) نیز مورد تأکید واقع شده ؛ چرا که ابزار پایه برای فهم قرآن و کلام معصوم می باشد.
علمی که در احادیث ارزش معرفی شده است کدام علم است؟( علمی که دریافت کلی صحیح از مجموع هستی است یا علمی که دریافتی از بخشی از هستی است) و آن علمی که مقام معظم رهبری(مد ظله العالی) فرموده اند( ذات علم ارزش است باید ما جهتش را عوض کنیم) چطور؟
علمی که در احادیث ارزش معرفی شده است کدام علم است؟( علمی که دریافت کلی صحیح از مجموع هستی است یا علمی که دریافتی از بخشی از هستی است) و آن علمی که مقام معظم رهبری(مد ظله العالی) فرموده اند( ذات علم ارزش است باید ما جهتش را عوض کنیم) چطور؟
1 علم بهتر از جهل است.
علم به خودی خود ارزش است ؛ چرا که هر دانستنی در مقابل جهلی قرار دارد ؛ و جهل ، نداری و نقص است. حتّی دانستن اینکه الآن ساعت چند است بهتر از ندانستن آن می باشد ؛ یا دانستن اینکه تاریخ تولّد فلان شخص بیگانه چیست بهتر از ندانستن آن می باشد. پس علم و دانستن کمال است چه آن علم زیاد باشد یا کم و ناچیز باشد به نحوی که اصلاً به عنوان کمال ، به چشم نیاید. نیز چه آن علم مربوط به دنیا باشد یا عقبی ؛ عقلی باشد یا نقلی یا تجربی ؛ جزئی باشد یا کلّی ؛ و ... . حتّی دانستن علوم منهیّه نظیر علم سحر و شعبده و ... نیز فی حدّ نفسه کمال است ؛ لکن به خاطر آنکه اغلب دارندگان آن از آن سوء استفاده می کنند و موجب فریب مردم می شوند ، در شرع مقدّس یادگیری آنها مورد نهی واقع شده است. نیز یادگیری برخی علوم به خاطر آنکه آدمی را از یادگیری علوم بهتر و نافعتر مانع می شوند ، مورد نهی قرار گرفته ؛ مثل علم انساب (نسب شناسی) که فایده ی چندانی بر آن مترتّب نیست ؛ و نمی ارزد که انسان عمر شریف خود را صرف این گونه امور کم ارزش نه بی ارزش نماید. چون نه خود این گونه علوم کمال قابل توجّهی هستند ، نه به درد عمل خیر قابل توجّهی می خورند. همچنین از یادگیری برخی علوم نهی شده ، چون علوم توهّمی اند نه علوم یقینی ؛ مثل علم احکام نجوم (پیشگویی با توجّه اوضاع ستارگان) که اصلش درست بوده و منشاء الهی داشته ، ولی به خاطر دو بار ردّ شمس که در تاریخ واقع شده ، حساب این علم از حالت یقینی بودن خارج گشته است.
حاصل کلام آنکه مطلق علم به خودی خود کمال و ارزش است ؛ مگر اینکه بالعرض مضرّاتی بر آن بار گشته و آن را از ارزش بودن خارج سازد.
2 علم بی جهت نداریم.
برخی بر این باورند یا مغرضانه می خواهند این باور را به جامعه تزریق کنند که علم جهت ندارند. لذا علم اسلامی و علم غیر اسلامی نداریم. اینها مروّج این فکرند که سخن گفتن از فلسفه اسلامی ، روانشناسی اسلامی ، جامعه شناسی اسلامی ، اقتصاد اسلامی ، سیاست اسلامی و ... ، باطل می باشد.
در مقابل این فکر ، برخی از متفکّران بزرگ نیز بر این باورند که علم ، جهت دارد ؛ و جهت علم است که به آن ارزش ثانوی می دهد. یعنی علم اگر چه فی حدّ نفسه در مقابل جهل بوده و ارزش ذاتی دارد ؛ ولی با جهت ثانوی که به علم داده می شود می توان ارزشی بر ارزش ذاتی آن افزود یا برعکس آن را در جهت ضدّ ارزشها قرار داد. لذا علم همانند چاقوست که ذاتاً بهتر از آهن خام می باشد ؛ ولی جهت استفاده ی آن است که ارزش دومی را به آن می دهد. اگر این چاقو در آشپزخانه به کار رفت ارزش مثبت افزونتری می یابد ؛ امّا اگر برای قتل انسانها مورد استفاده قرار گرفت ، آلت قتّاله نامیده می شود.
حقیقت مطلب نیز آن است که علم جهت دارد ؛ چه آن علم ، علم عقلی باشد یا نقلی باشد یا تجربی ؛ و اگر تجربی است ، چه تجربی انسانی باشد ؛ مثل روانشناسی و جامعه شناسی و ... یا تجربی طبیعی باشد ؛ مثل فیزیک و زیست شناسی و پزشکی و ... . خود همین که می بینیم هر کدام از این علوم دارای مکاتب متفاوتی هستند گواه است بر صدق این معنا ؛ برای مثال روانشناسی دارای مکاتب فراوانی است که گاه برخی از آنها ضدّ همدیگر می باشند ؛ جامعه شناسی نیز دقیقاً همین حالت را دارد. یا علم طبّ ، مکاتب گوناگونی دارد ؛ مثلاً نگرش طبّ چینی یا هندی به انسان غیر از نگرش طبّ اسلامی است ؛ و نگرش هر سه ی اینها غیر از نگرش طبّ غربی می باشد. طبّ چینی براساس تفکر (تائو) (دائو) و مکتب طبّ هندی یا آیورودا براساس تفکر (ودا) صورت گرفته که هر یک از اینها یک مکتب فلسفی هستند ؛ طبّ سنّتی مسلمین یا مکتب طبّ اخلاطی نیز بر اساس یک فلسفه و نگرش به انسان و طبیعت به وجود آمده است. در طبّ شرقی انسان موجودی مرکّب از روح و بدن لحاظ می شود و جزئی از طبیعت شمرده می شود ؛ امّا در طبّ غربی ، انسان صرفاً ماشینی زنده و موجودی جدا از طبیعت انگاشته می شود. لذا در طبّ غربی انسان بیمار فرقی با ماشین خراب ندارد ؛ و پزشک در واقع نوعی مکانیک است ؛ که بدن را تعمیر می کند و حتّی چه بسا می تواند اعضاء را برداشته و یک عضو نو یا دست دوم ولی سالم جای آن بگذارد. این طبّ را به خاطر تکیه ی زیادش بر ابزار ، طبّ ابزار نیز می گویند. امّا در طبّ شرقی ، بیماری یعنی به هم خوردن رابطه ی روح با بدن یا به هم خوردن طبیعت خود بدن که منشاء آن نیز به هم خوردن رابطه روح و بدن است با طبیعت خارج. لذا مداوا در این طبّ یعنی کمک به روح و بدن تا خودشان را با طبیعت هماهنگ نمایند. حتّی خود طبّ غربی نیز مکاتبی دارد.
امّا جهت علوم از کجا نشأت می گیرد؟
علوم از جهات مختلفی جهت می پذیرند. گاه پیش فرضهای علما و کاشفان و نظریه پردازهاست که در علم اثر می گذارد ؛ گاه نیز انتظارات ماست که به علم جهت می دهد. برای مثال ، علوم تجربی امروزی ، عمدتاً با پیش فرضهای سکولار و منکر ماوراء طبیعت شکل گرفته اند. لذا علوم تجربی غیر دینی می باشند ؛ چرا که دانشمندان مبدع آنها تابع تفکّر پوزیتیویستی بوده اند که فلسفه ای ضدّ عقل و ضدّ ماوراء طبیعت می باشد ؛ و تنها راه رسیدن به واقع را تجربه می داند. یا زمانی که جناب آینشتین رابطه هم ارزی جرم و انرژی را ارائه نمود ، دو گونه انتظار از این علم به وجود آمد ؛ عدّه ای بر آن شدند که از طریق این علم به انرژی پاک دست پیدا کنند ؛ لذا رآکتورهای هسته ای را اختراع نمودند. در مقابل عدّه ای نیز به فکر افتادند که از این راه بمب هسته ای بسازند. حتّی برخی نیز در صدد برآمدند تا معاد جسمانی یا معراج جسمانی را از این طریق توجیه نمایند.
درباره ی نقش پیش فرضها در علوم تجربی ، دانشمند محترم و فیزیکدان بزرگوار جناب دکتر مهدی گلشنی کتابی نگاشته اند با عنوان ( تحلیلی از دیدگاههای فلسفی فیزیکدانان معاصر ) که کتابی است ارزنده و مفید برای طالبان علم. ایشان کتابهای دیگری نیز در این زمینه دارند نظیر ( از علم سکولار تا علم دینی ) و ( قرآن و علوم طبیعت ) که بسیار مفید می باشند. البته دیگران نیز در باره علم دینی و علم سکولار کتابهایی نگاشته و نظراتی داده اند که نظراتشان چه بسا کاملتر از نظرات ایشان باشد.
حاصل کلام آنکه:
علم ، بی جهت نیست و حتّی از علم توحید نیز می توان استفاده ی شیطانی نمود کجا رسد از علوم تجربی. اکثر فرقه های انحرافی که در طول تاریخ پیدا شده اند در حقیقت جهت دهی های نادرستی بوده اند به مباحث توحید و نبوّت و امامت و امثال آن. بر همین اساس است که برخی اندیشمندان حوزه و دانشگاه به دو گونه علم قائل شده اند ؛ علم اسلامی و علم غیر اسلامی ؛ علم غیر اسلامی نیز می تواند دینی ولی انحرافی باشد یا سکولار باشد. البته در برخی شاخه ها ، مدل اسلامی وجود خارجی ندارد ؛ لذا نیاز به تأسیس دارد. برای مثال امروزه چیزی به نام فیزیک اسلامی نداریم ؛ ولی امکان تأسیس آن وجود دارد ؛ و همّت اهل علم را می طلبد.
3 اسلام کدام علم را توصیه می کند؟
با تتبّع در روایات می توان ادّعا نمود که اسلام هر گونه علم نافعی را اعمّ از دنیوی و اخروی ، به شرط آن که جهت اسلامی داشته باشد و در مسیر اضرار به دین و خلق قرار نگیرد ، توصیه می نماید. لذا در روایات اهل بیت (ع) به یادگیری علم طبّ ، علم نجوم نه علم احکام نجوم ، علم صرف و نحو ، علم معرفة النفس (انسان شناسی + روانشناسی اسلامی) ، علم معرفة الاجتماع (جامعه شناسی اسلامی) ، علم ریاضیّات ، علم کالبد شناسی ، علم اقتصاد ، طبیعت شناسی و ... توصیه شده است.
البته از بین این علوم ، روشن است که علم توحید و عقائد برتر از همه می باشد ؛ چرا که شرافت علوم به موضوع آنهاست. پس هر چه موضوع علمی شریفتر باشد ، خود آن علم نیز باارزشتر خواهد بود. بعد از علم عقائد ، معرفت نفس ( انسان شناسی + روانشناسی اسلامی) را اشرف علوم معرّفی نموده اند. علم طبّ نیز از آن جهت که با بخشی از وجود آدمی سر و کار دارد و زمینه ی زیست سالم را فراهم می کند ، به شدّت مورد توصیه شارع مقدّس واقع شده است. علم صرف و نحو (دستور زبان ) نیز مورد تأکید واقع شده ؛ چرا که ابزار پایه برای فهم قرآن و کلام معصوم می باشد.