آن چه مسلم است شناخت از دید شیعه پنهان است و رسیدن یک شیعه به مرحله شناخت در حد صفر است. شیعیان تحریک کننده احساس و احساس سرزمین حکومت شیطان بر انسان است.مباحث شناخت در بین شیعیان جز فساد و تباهی نیفزاید که خداوند فرمود (اضافه نمی کند بر ظالمان جز خسارت و شیعه هزار و چهار صد سال است خسارت می خورد و دست از کفر بر نمی دارد. البته منظور من از کفر هم آن برداشتی نیست که بین شیعه مرسوم است بلکه کفر به معنای واقعی کلمه یعنی پوشاندن و کافر پوشاننده و شیعیان با نقاب پیوسته در پوشاندن حقیقت ذات و خواسته های خود در کوشش و تلاشند. نخست باید دانست؛ عواطف و احساسات یکی از ابعاد وجودی انسان های فعال، هشیار و مسئولیت پذیر است. آنچه مهم است، احساس لازم است با عقلانیت و استدلال آمیخته باشد و عواطف و احساسات برانگیخته از عقلانیت از مهم ترین امتیازات بشر است. و شیعیان در میان پیروان ادیان دیگر بیشترین درصد را از جهت نمونه آماری به خود اختصاص می دهند. شما می توانید یک نمونه از پیروان هر مکتب و فرقه ای را با نمونه ای از جامعه شیعه مقایسه کنید تا به خوبی این واقعیت برای شما آشکار شود. دلیل آن نیز آشکار است. زیرا شیعیان پیرو قرآنند که مصدق و مهیمن بر سایر کتاب های آسمانی است. و پیرو پیامبر خاتم اند که اشرف پیامبران است. پیرو امامان معصوم اند که از جهت علم و عمل نزدیک ترین افراد به پیامبرند و اهل بیت اویند. و از آنجا که به دلیل فشار ظالمان همیشه در اقلیت بوده اند و مورد هجوم بوده اند. از جهات اعتقادی و صبر و مقاومت، بالاترین درجات مجاهدان در راه خدا به خود اختصاص داده اند. و اکنون در زمان برپایی حکومت شیعه در ایران، این واقعیت برای همه جهانیان به اثبات رسیده است. جهت توضیح بیشتر به مطالب زیر توجه فرمائید: اثبات حقانیت شیعه: براهین موجود در این زمینه را میتوان به سه دسته کلی تقسیم کرد: 1. براهین عقلی، 2. دلایل قرآنی، 3. روایات پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله. هر یک از این شیوهها، دلایل بسیاری را شامل میشود؛ به طوری که گستردگی هر یک از این استدلالات، مطالعه کتابهای متعددی را میطلبد و در این مختصر امکان بحث از آنها نیست؛ لیکن به طور فشرده چند برهان بیان میگردد: یک. دیدگاه قرآن 1. از نظر قرآن، رهبری و امامت امت، اصالتاً باید به دست معصوم و دور از هر گونه کژی باشد. این نکته به تعابیر مختلفی در کتاب الهی بیان شده است؛ از جمله هنگامی که ابراهیمعلیه السلام به امامت رسید و خداوند به او فرمود: (إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً)؛ بقره (2)، آیه 124. ابراهیمعلیه السلام آن منصب الهی را برای فرزندانش درخواست کرد؛ ولی در (قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی) ؛ پاسخ آمد: (لایَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ)؛ همان.؛ (عهد من به ستمکاران نمیرسد). آیه بالا نشان میدهد که امامت منصبی الهی است - نه به انتخاب افراد - و به کسانی اعطا میشود که از هر ظلمی (اعتقادی، اخلاقی و رفتاری) پاک و مبرّا باشند و نفی مطلق ظلم، مساوی با عصمت است. 2. در آیه ابلاغ نیز میفرماید: (یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ)؛ مائده (5)، آیه 67. این مسئله به دنبال تحقق (معرفی و اعلام ولایت امیرمؤمنانعلیه السلام در غدیر خم) آیه اکمال دین نازل شد. بنابراین خداوند با اعلام ولایت و جانشینی حضرت علیعلیه السلام، کامل شدن دین اسلام را اعلام کرد و فرمود: (الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً)؛ مائده (5)، آیه 3.. جهت آشنایی بیشتر با امامت در قرآن نگا: مکارم شیرازی، ناصر، پیام قرآن (تفسیر نمونه موضوعی)، (تهران: دارالکتب الاسلامیة، چاپ چهارم، 1377)، ج 9. دو. دیدگاه عقلی 1. لزوم رهبری در جامعه، امری انکارناپذیر است. 2. رهبری در جامعه اسلامی، باید براساساحکام و قوانین الهی باشد. 3. احکام الهی و اجرای آن، به دست کسی اجرا میشود که به طور کامل به زوایای آن احکام، آگاه و نسبت به آنها متعهّد باشد. به عبارت دیگر اگر پیامبر نیست، پیشوای امت - از نظر شرایط و اوصاف - باید نزدیکترین فرد به آن حضرت باشد. 4. به شهادت تاریخ و گواهی خلفا، هیچ کس در جهات یاد شده قابل مقایسه با امامان معصومعلیهم السلام نبوده است. حتی خلفا در موارد بسیاری، احساس نیاز به آنان میکردند؛ چنان که خلیفه دوم خود بارها اعلام کرد: (لولا علی لهلک عمر)؛الف. المناوی، محمد عبدالرؤف، فیض القدیر، شرح الجامع الصغیر، (بیروت: دارالکتب العلمیة، الطبعة الاولی)، ج 4، ص 470؛؛ یعنی، (اگر علیعلیه السلام نبود هر آینه عمر هلاک میگشت). سه. از دیدگاه روایی روایات بیشماری از پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله در کتابهای شیعه و سنی، به تواتر نقل شده که به صراحت امامت و ولایت اهل بیتعلیهم السلام را اثبات میکند؛ مانند: 1. روایات مربوط به حادثه غدیر، 2. روایات لیلة الانذار، 3. احادیث سفینه، 4. احادیث ثقلین، 5. احادیث ائمه دوازده گانه؛ 6. حدیث منزلت و ... .برای آگاهی بیشتر ر.ک: در میان احادیث مختلف - به عنوان نمونه - به بیان حادثه غدیر و توضیحی درباره آن بسنده میکنیم. جریان حدیث غدیر خم رسول خداصلی الله علیه وآله در سال دهم بعثت، تصمیم گرفت عمل حج به جای آورد و آن را به مسلمانان اعلام فرمود. عده زیادی به مدینه آمدند تا در رکاب آن حضرت حج به جای آورند و به او تأسی کنند. آن حج را حجةالوداع، حجةالاسلام، حجةالبلاغ و حجةالکمال نامیدهاند. رسول خداصلی الله علیه وآله از هجرت تا رحلت جز آن حج، حج دیگری نیاورده است. پیامبرصلی الله علیه وآله پنج یا شش روز به ماه ذیحجه مانده، از مدینه خارج شد... . آن گاه اعمال حج و عمره به هدایت خود ایشان انجام گردید و عملی را که تا قیامت باید به جای آورده شود، عملاً به مردم نشان داد. پس از پایان حج، از مکه به طرف مدینه خارج شد؛ در حالی که جماعت یاد شده در محضرش بودند. روز پنج شنبه هجدهم ماه ذی حجه با آن جمعیت انبوه به (غدیر خم) در جحفه رسید. در آنجا جبرئیل نازل شد و این آیه را آورد: (یا اَیُّها الرَّسُول بَلِّغ ما اُنزِلَ اِلَیکَ مِن رَبِّکَ وَ اِن لَم تَفعَل فَما بَلَّغتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعصِمُکَ مِنَ النّاس اِنَّ اللَّهَ لا یَهدِیَ القَومَ الکافِرینَ)؛ مائده، آیه 67.. بدین طریق خدا به پیامبرش امر کرد تا علیعلیه السلام را در جای خویش نصب ولایت وجوب طاعت او را ابلاغ کند. در آن وقت طلیعه کاروان به جحفه نزدیک شده بود، حضرت فرمان داد تا آنهایی که از محل گذشته بودند، برگردند و آنانی که در محل بودند، توقف کنند. در آنجا پنج درخت کنار هم بود، فرمان داد کسی زیر سایه آنها ننشیند. جمعیت همه در جای خود قرار گرفتند، زیر آن درختها را پاک کردند، آن گاه اذان نماز ظهر گفته شد. حضرت رسول زیر آن درختان ایستاد و نماز ظهر را با جماعت خواند. هوا به قدری گرم بود و آفتاب چنان آتش میریخت که مردم از شدت گرما، گوشهای از عبا را سر کشیده و گوشهای را از حرارت سنگریزهها زیر پا گذاشته بودند، پارچهای بر یکی از درختها کشیده و برای آن حضرت سایبان درست کردند. چون از نماز فارغ شد، بالای جهازهای شتر رفت که روی هم چیده بودند. صدایش را بلند کرد، به طوری که همه شنیدند و فرمود: (الحمدللّه، از خدا مدد میجوییم، به او ایمان میآوریم، بر او توکل میکنیم و به خدا پناه میبریم از شر نَفْسْهای خود از سیئات اعمال خویش... . شهادت میدهم که جز خدا معبودی نیست و محمد بنده و رسول او است... احتمال میرود که خدا مرا به طرف خود ببرد و عمر من سر آید؛ من پیش خدا مسئولم و شما مسئولید، چه میگویید؟ گفتند: گواهی میدهیم که پیغام خدا را رساندی و در رساندن آن تلاش کردی و خیرخواه بودی، خدا تو را جزای خیر دهد! فرمود: آیا شهادت نمیدهید که جز خدا معبودی نیست و محمد بنده و رسول او است و بهشت و آتش خدا و مرگ حق است و قیامت خواهد آمد و خداوند مردگان را زنده خواهد کرد؟ گفتند: آری شهادت میدهیم. عرض کرد: خدایا! شاهد باش. سپس فرمود: ای مردم! آیا سخن مرا نمیشنوید؟ گفتند: آری میشنویم. فرمود: من پیش از شما به کنار حوض کوثر خواهم رفت، شما در آنجا پیش من خواهید آمد. عرض آن به فاصله صنعاء (پایتخت یمن) و بُصری (قصبهای است از توابع دمشق) است. در کنار آن کاسههایی به عدد ستارگان از نقره است؛ بنگرید در حفظ (ثقلین) که چطور جانشین من خواهید بود؟ گفتند: ای رسول خدا! ثقلین چیست؟ فرمود: ثقل بزرگتر کتاب خدا است. یک طرف آن به دست خدا و طرف دیگرش به دست شما است. به آن چنگ زنید تا گمراه نشوید. ثقل کوچک عترت (اهل بیت) من است. خدای لطیف خبیر به من خبر داده که آن دو، از هم جدا نمیشوند تا در حوض کوثر پیش من آیند. من از خدا چنین خواستهام، از قرآن و اهل بیت جلو نیفتید؛ وگرنه هلاک میشوید و از آن دو کنار نمانید؛ وگرنه نابود میگردید. آن گاه دست حضرت علیعلیه السلام را گرفت و بلند کرد تا جایی که سفیدی زیر بغل هر دو دیده شد و همه علیعلیه السلام را شناختند، بعد از آن فرمود: مردم، کیست که بر مؤمنان از خودشان مقدمتر است؟ گفتند: خدا و رسولش داناترند. فرمود: (ان اللَّه مولای و انا مولی المؤمنین و انا اولی بهم من انفسهم فمن کنت مولاه فعلی مولاه)؛(همانا خدا مولای من است و من مولای مؤمنانم و بر آنان از خودشان اولی میباشم. پس هر که را مولا منم علی مولای اوست).. این سخن را سه بار تکرار کرد. سپس گفت:(اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و احب من احبه و ابغض من ابغضه وانصر من نصره واخذل من خذله و ادر الحق معه حیث دار)؛(خدایا! دوستی گزین با هر که او [علی] را دوست دارد و دشمن دار هر که او را دشمن دارد؛ دوستش دار آنکه با او دوستی ورزد و خشمگین باش از آنکه به او خشم میورزد؛ یاری کن آنکه او را یاری کند و خوار گردان آنکه او را تنها گذارد و به او پشت کند؛ و حق را همپای او بپادار).. آن گاه فرمود: هر که در اینجا حاضر است به غایبان برساند. هنوز از آنجا حرکت نکرده بودند که جبرئیل این آیه را آورد: (الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً) ؛ (امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و از دینتان اسلام راضی شدم). رسول خداصلی الله علیه وآلهفرمود: اللَّه اکبر! بر اکمال دین و اتمام نعمت و رضای خدا به رسالت من و ولایت علی بعد از من. سپس جمعیت به امیر مؤمنان علیعلیه السلام تهنیت گفتند؛ از جمله ابوبکر و عمر گفتند: (بخ بخ لک یا ابن ابی طالب اصبحت و امسیت مولای و مولا کل مؤمن و مؤمنة)؛ (به به بر تو ای پسر ابی طالب! صبح و شام کردی در حالی که سرپرست من و سرپرست هر مؤمن و زن مؤمنی). حسان بن ثابت شاعر که در آنجا بود گفت: ای رسول خدا! اجازه بدهید درباره علی ابیاتی بگویم تا بشنوید؟ فرمود: بگو با برکت خدا. حسان گفت: ای شیوخ قریش! سخن من، پیرو سخن رسول خدا درباره ولایت و سرپرستی است. آن گاه گفت: ینادیهم یوم الغدیرنبیّهمبخم فاسمع بالرسول منادیاً و قال: فمن مولاکم و ولیکمفقالوا و لم یبدلوا هناک التعادیا الهک مولانا و انت ولیناو لن تجدن منا لک الیوم عاصیاً فقال له قم یا علی فاننیرضیتک من بعدی اماماً و هادیاً فمن کنت مولاه فهذا ولیهفکونوا له اتباع صدق موالیاً هناک دعا اللهم و ال ولیهو کن للذی عادی علیّاً معادیا این خلاصهای از جریان غدیر و تعیین حضرت علیعلیه السلام برای خلافت و امامت بود.قرشی، علی اکبر، خاندان وحی، (تهران: دارالکتب الاسلامیه، چاپ اول 1368)، ص 152 - 157. شایان ذکر است که واقعه غدیر و خطبه پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله در آن، مورد اجماع و اتفاق جمیع مسلمانان است و جایگاه ویژهای در نصوص دینی و ادبیات و اشعار مسلمانان اعم از عرب و غیر عرب - دارد. در متون اسلامی هیچ روایتی به اندازه این واقعه، به حد تواتر یا فوق تواتر نرسیده است و احدی را یارای تردید در آن نیست. از صحابه پیامبرصلی الله علیه وآله 110 تن و از تابعین 89 تن آن را نقل کردهاند و طبقات راوی آن، به 360 تن رسیده است. شاعران بسیاری نیز این جریان را به نظم درآوردهاند؛ از جمله: در قرن اول: حسان بن ثابت انصاری، قیس بن سعد بن عباده انصاری، عمر و بن عاص بن وائل و محمد بن عبداللَّه حمیری. در قرن دوم: کمیت بن زیاد، سید اسماعیل بن محمد حمیری، شعیان بن مصعب کوفی. در قرن سوم: ابو تمام حبیب بن اوس طایی و دعبل بن علی بن رزین الخزاعی و در قرون بعد دهها نفر دیگر. از اهمیت این واقعه، همان بس که علامه امینی یازده جلد کتاب ارزشمند الغدیر را درباره آن به نگارش درآورده است. اکنون این سؤال رخ مینماید که اگر این واقعه در میان همه مسلمین، اجماعی و مورد اتفاق است، پس اختلاف در چیست؟ در پاسخ گفتنی است: اساس اختلاف بر سر ماهیت و دلالت این واقعه است؛ یعنی: الف. اهل تسنن اظهار میدارند که این حادثه عظیم تاریخی و سخنان و تأکیدات پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله، به معنای لزوم (محبت و دوستی) حضرت علیعلیه السلام و یا حداکثر معرفی ایشان به عنوان یکی از نامزدهای خلافت است و هیچ دلالتی بر امامت و زمامداری و لزوم پیروی از ایشان ندارد! دلیل آنان این است که (ولایت) چند معنا دارد و یکی از معانی آن (دوستی) است. بنابراین تا زمانی که به این معنا قابل حمل است، نمیتوان به معانی دیگر آن تمسّک جست. ب. دیدگاه شیعه این است که ماهیت این حادثه و سخنان پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله، نص صریح و قاطع بر امامت و پیشوایی حضرت علیعلیه السلام و لزوم اطاعت از او است. قرینهها و شواهد، به گونهای است که هرگز نمیتوان آن را تنها به دوستی و محبت و یا نامزدی خلافت تفسیر کرد. دلایل صحّت دیدگاه شیعه عبارت است: 1. معنای ولایت: اگر چه در مواردی ولایت به معنای دوستی نیز به کار میرود؛ ولی لغت شناسان و کتابهای معتبر لغتشناسی، عمدتاً کلمه ولایت را به معنای سرپرستی، عهدهداری امور، سلطه، استیلا، رهبری و زمامداری معنا کردهاند. در اینجا معنای این کلمه با برخی از مشتقاتش از کتابهای لغت اهل سنت نقل میشود: - راغب اصفهانی مینویسد: (وِلایت؛ یعنی، یاری کردن و وَلایت یعنی، زمامداری و سرپرستی امور و گفته شده است که وِلایت و وَلایت، مانند دِلالت و دَلالت است و حقیقت آن (سرپرستی) است؛ ولی و مولا نیز در همین معنا به کار میرود).الراغب الاصفهانی، معجم مفردات الفاظ القرآن، ص 570. - ابن اثیر مینویسد: (ولیّ؛ یعنی، یاور و هر کس امری را بر عهده گیرد، مولا و ولیّ آن است). سپس میگوید: و از همین قبیل است حدیث (من کنت مولاه فعلی مولاه) و سخن عمر که به علیعلیه السلام گفت: (تو مولای هر مؤمنی شدی)؛ یعنی، (ولی مؤمنان گشتی).ابن اثیر، ابوالحسن علی بن عبدالواحد، النهایة فی غریب الحدیث والاثر، ج 5، ص 227. - صاحب صحاح اللغة مینویسد: (هر کس سرپرستی امور کسی را به عهده گیرد، ولی او است).الجوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح فی لغة العرب، تحقیق احمد بن عبدالغفور عطار، (بیروت: دارالعلم للملایین)، ج 6، ص 2528. - مقاییس اللغة آورده است: (هر کس زمام امر دیگری را به عهده گیرد، ولیّ او است).معجم مقاییس اللغة، ج 6، ص 141. حال با گفتههای صریح ارباب لغت، چگونه میتوان (من کنت مولاه فعلیّ مولاه) را به (دوستی) صرف معنا کرد و سرپرستی اجتماعی و زمامداری را از آن جدا ساخت؟ مگر نه این است که (ابن اثیر) - لغتشناس معروف عرب و سنی - خودش تصریح میکند کلمه (مولا) در روایت (من کنت مولاه فعلیّ مولاه) از زبان پیامبرصلی الله علیه وآله و در واکنش عمر در همین معنا به کار رفته است؟ بنابراین استعمال ولایت در دوستی نیاز به قرینه دارد و بدون آن، به معنای زمامداری است. افزون بر آن در این مورد همه قرینهها به کاربرد آن در زمامداری و مرجعیت دینی و سیاسی و اجتماعی دلالت دارد. 2. خطاب تند و قاطع الهی: اگر حادثه غدیر صرفاً برای اعلام دوستی حضرت علیعلیه السلام بود، آیا آن قدر اهمیت داشت که خداوند به پیامبرش وحی کند اگر آن را ابلاغ نکنی، رسالت الهی را انجام ندادهای: (یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اَللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ اَلنَّاسِ إِنَّ اَللَّهَ لا یَهْدِی اَلْقَوْمَ اَلْکافِرِینَ)؛ مائده (5)، آیه 67.؛ (ای پیامبر! آنچه از جانب پروردگارت به سوی تو نازل شده، ابلاغ کن؛ و اگر نکنی پیامش را نرساندهای. و خدا تو را از [ گزندِ] مردم نگاه میدارد. آری، خدا گروه کافران را هدایت نمیکند). آیا این اخطار شدید اللحن به خوبی نشان نمیدهد که مسئله بالاتر از این حرفها است؟ البته محبت امیرمؤمنانعلیه السلام جایگاه بسیار بلندی دارد و یکی از نشانههای ایمان است؛ اما مولا در اینجا قطعاً به معنای محبت و منحصر به (ولای محبت) نیست. 3. دوستی و ولای محبت در قرآن: با واژههایی چون (حب)، (مودّت) و... اشاره شده است؛ چنان که در مورد محبت اهل بیتعلیهم السلام آمده است: (قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی)؛ شوری (42)، آیه 23.؛ (بگو: به ازای آن (رسالت) پاداشی از شما خواستار نیستم، مگر دوستی درباره خویشاوندان). بنابراین فرو کاستن معنای ولایت به محبت و مودّت و انحصار به آن، مغایر کاربرد قرآنی این واژه است. 4. دلداری خدایی: خداوند پیامبرصلی الله علیه وآله را دلداری داده، میفرماید: در راستای اجرای این مأموریت، خداوند تو را در مقابل توطئههای مردم محافظت میکند: (وَ اَللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ اَلنَّاسِ) . آیا این مسئله نشان نمیدهد که این مأموریت، چنان مهم بوده است که پیامبرصلی الله علیه وآله بیم آن داشته که برخی بر اثر هواهای نفسانی به مقابله برخاسته و علیه دین توطئه کنند؟! آیا فقط با اعلام دوستی حضرت علیعلیه السلام جای خوف از توطئه بود؟ 5. گزینش مکان: پیامبرصلی الله علیه وآله مکان جدا شدن و انشعاب مسافران را خود انتخاب کرد، تا همگی در سخنرانی آن حضرت حضور داشته باشند و نیز دستور داد کسانی که از آن مکان گذشته بودند برگردند و کسانی هم که عقب مانده بودند، از راه برسند؛ این نشانه چیست؟ اینکه دستور دادند شاهدان به غایبان، اطلاع دهند و این خبر بزرگ را به گوش همگان برسانند، دلالت بر این ندارد که مسئله، برای امت اسلامی بسیار مهم و حیاتی بوده است؟ آیا عاقلانه است که پیشوای بزرگ مسلمانان، در آخرین سخنرانی عمومی خود، برای جمعیت باشکوه حجگزاران و در آن گرمای سوزان، مسافران خسته و کوفته را گرد آورد و با این تأکیدات، با آنان سخن بگوید و تنها مقصودش این باشد که بگوید: (علی را دوست داشته باشید)؟ 6. نزول آیه اکمال: پس از اجرای این مأموریت، آیه نازل شد که: (اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ اَلْإِسْلامَ دِیناً) مائده (5)، آیه 3.؛ (امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانیدم و اسلام را برای شما [ به عنوان ]آیینی برگزیدم). آیا نزول چنین آیهای دلالت بر این ندارد که مسئله، بالاتر از صرف محبت بوده است؟ آیا فقط با دوستی حضرت علیعلیه السلام - نه رهبری و پیشوایی آن حضرت - دین کامل شد و خداوند اسلام را پسندید؟ اگر مسئله فقط دوستی و مودّت بود که در این رابطه آیه: (قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ اَلْمَوَدَّةَ فِی اَلْقُرْبی) (بگو: "به ازای آن [ رسالت] پاداشی از شما خواستار نیستم، مگر دوستی درباره خویشاوندان"): شوری (42)، آیه 23.، مدتها پیش از آیه اکمال نازل گشته و از این جهت نقصی در دین نبود. پس نتیجه میگیریم که آیه اکمال، پیام بسیار مهم دیگری در بر دارد. 7. دلیل دیگر: معرفی (ثقلین) است که پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: (انّی تارک فیکم الثقلین: کتاب اللَّه و عترتی ...)؛ (من در میان شما دو چیز گرانبها به ودیعت میگذارم: کتاب خدا و عترتم را). اکنون باید پرسید: چرا پیامبرصلی الله علیه وآله عترت را در کنار قرآن و به عنوان (ثقل اصغر) ذکر فرمود؟ آیا محبت اهل بیتعلیهم السلام همسنگ قرآن است یا امامت و پیشوایی و مرجعیت دینی و سیاسی آنان؟ پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود قرآن و عترت از یکدیگر جدا نمیشوند و امت باید به هر دو چنگ بزنند. آیا صرف دوست داشتن قرآن، کافی است یا باید از آن پیروی کرد و آن را امام و پیشوای خود دانست؟ همسنگ قرار دادن قرآن و اهل بیتعلیهم السلام از سوی پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم، نشان میدهد که در مورد اهل بیتعلیهم السلام، نیز باید همینگونه رفتار کرد و آنان را سرمشق، الگو و پیشوای عملی خود قرار داد. 8. پیامبرصلی الله علیه وآله به مسئله ایفای رسالت و سپس (اولویت) خود بر مؤمنان انگشت میگذارد و بلافاصله موضوع (ولایت) را طرح میکند؛ این نشان میدهد که نوع ولایت مطرح شده در اینجا، از همان سنخ ولایت و اولویت پیامبرصلی الله علیه وآله بر مؤمنان است که به موجب آن پیامبر خدا، حق تصرف در شئون دینی، سیاسی و اجتماعی مسلمانان را دارد؛ نه صرف دوستی و محبت (بدون مشروعیت سیاسی و اجتماعی). 9. پیامبرصلی الله علیه وآله مسئله ولایت را سه یا چهار بار تکرار میکند؛ این همه تأکید برای چیست؟ 10. اینکه پیامبرصلی الله علیه وآله در دعای خویش مسئله یاری کردن امام علیعلیه السلام را مطرح میکنند و بر تنها گذاشتن و یاری نکردن او نفرین میفرستد، قرینه روشنی است بر اینکه ولایت مورد نظر، از نوع ولایت زعامت و رهبری است، نه صرف محبت و علاقه قلبی؛ زیرا آنچه با اطاعت به نصرت، یاری و همگانی جامعه تلازم دارد، پیشوایی و رهبری امت است، نه صرف محبت و علاقه قلبی. 11. برپایی حقیقت همراه با امام علیعلیه السلام و همپایی آن دو نیز با ولایت، با معنای رهبری تناسب دارد. به عبارت دیگر پیشوایی و مرجعیت دینی و سیاسی امام علیعلیه السلام است که میتواند به برپایی حقیقت همگام با آن حضرت بینجامد؛ نه صرف دوستی و محبت آن حضرت. 12. پیامبرصلی الله علیه وآله بعد از این حادثه فرمود: (اللَّه اکبر! بر اکمال دین و اتمام نعمت و خشنودی خدا به رسالت من و ولایت علی بعد از من). نکته مهم در اینجا این است که اگر مقصود از (ولایت)، محبت باشد، دیگر قید (بعد از من)، زاید است؛ زیرا محبت حضرت علیعلیه السلام مقید به زمان پس از رحلت پیامبرصلی الله علیه وآله نیست. معنا ندارد منظور پیامبرصلی الله علیه وآله را این بگیریم که بعد از رحلت من، علی را دوست بدارید! زیرا محبت علیعلیه السلام با حیات پیامبرصلی الله علیه وآله قابل جمع است؛ بلکه رهبری امام علیعلیه السلام است که پس از آن حضرت مورد نظر است؛ زیرا در یک زمان وجود دو پیشوا در عرض هم ممکن نیست. 13. بعد از این ماجرا، مردم با حضرت علیعلیه السلام بیعت کردند. مگر دوستی بیعت دارد؟ بیعت در لغت به معنای التزام به فرمانبرداری و تبعیت است و حتی ابوبکر و عمر نیز با آن حضرت بیعت کرده، گفتند: (بخٍّ بخٍّ لک یا علی! اصبحت و امسیت مولای و مولی کل مؤمن و مؤمنة). 14. همه حاضران در آن جلسه از خطابه پیامبرصلی الله علیه وآله، مسئله (امامت و پیشوایی حضرت علیعلیه السلام) را فهمیدند و بلافاصله (حسان بن ثابت انصاری) از پیامبرصلی الله علیه وآله اجازه گرفت و اشعاری زیبا سرود که در یکی از ابیات آن، از زبان پیامبرصلی الله علیه وآله چنین میگوید: فقال له قم یا علی! فانّنیرضیتک من بعدی اماماً و هادیاً (پیامبر به او فرمود: ای علی! برخیز، خرسندم که تو امام و هادی بعد از من میباشی). ذکر این نکته بایسته است که (تقریر) - یعنی سکوت و عدم مخالفت پیامبرصلی الله علیه وآله در برابر یک سخن یا رفتار در نزد همه مسلمانان - حجت و جزء سنت است. بنابراین اگر مسئله غدیر معنایی غیر از امامت داشت، چرا پیامبرصلی الله علیه وآله سخنان (حسان بن ثابت) را تأیید کرده، او را تشویق فرمود؟ چرا دیگران اعتراض نکردند که منظور پیامبرصلی الله علیه وآله (امامت و هدایت) امت نبوده است؟ 15. نکته جالب توجّه دیگر، موضعگیریهای مخالفان مانند (جابر بن نضر) یا (حارث بن النعمان الفهری) است. در روایت است که پس از انتشار سخن پیامبرصلی الله علیه وآله در غدیر خم، وی نزد پیامبرصلی الله علیه وآله آمد و عرض کرد: (ای محمد! از جانب خدا به ما گفتی شهادت دهیم که جز خدای یگانه پروردگاری نیست و شهادت دهیم که تو پیامبر خدایی و نماز بخوانیم و روزه بداریم و حج انجام دهیم و زکات بپردازیم. ما نیز همه اینها را از تو پذیرفتیم؛ لیکن به این حد راضی نگشتی و پسر عمویت را بر ما برتری دادی و گفتی: (هر که را من مولای اویم، این علی مولای او است). اکنون بگو که این سخن را از پیش خود گفتی، یا از جانب خدا؟ پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: (سوگند به آنکه جز او خدایی نیست! این مطلب از سوی خداوند است). در این هنگام او برگشت و به سوی اسب خود شتافت؛ در حالی که میگفت: خدایا! اگر آنچه محمدصلی الله علیه وآله میگوید حق است، پس سنگی بر ما ببار، یا ما را به عذابی دردناک گرفتار کن. هنوز به اسب خود نرسیده بود که از طرف حق، سنگی بر سرش بارید و او را بر زمین کوبید و جانش را بگرفت. آن گاه این آیه نازل شد: (سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ، لِلْکافِرینَ لَیْسَ لَهُ دافِعٌ، مِنَ اَللَّهِ ذِی اَلْمَعارِجِ)؛ معارج (70)، آیات 1 - 3.؛ (پرسندهای از عذاب واقع شوندهای پرسید که اختصاص به کافران دارد [ و ]آن را بازدارندهای نیست. [ و ]از جانب خداوند صاحب درجات [ و مراتب] است). اکنون باید دید چه چیزی در سخن پیامبرصلی الله علیه وآله نهفته بود که آن مرد خیره سر را برآشفته کرد؟ اگر صرف مسئله محبت و دوستی بود، آیا این همه لجبازی و خیرهسری پدید میآمد؟ به طور مسلّم مسئله بالاتر از این بود. زیرا شخص یاد شده از طرفی دلی پر کینه نسبت به حضرت علیعلیه السلام داشت و از سوی دیگر، میدید با ولایت آن حضرت، باید عمری تحت فرمان و رهبری ایشان سپری کند واز سر بیخردی و کبر و کژاندیشی، مرگ و عذاب را بر ولایت مولای متقیان و فخر کائنات ترجیح داد.برای آگاهی بیشتر ر.ک: الغدیر، ج 1، صص 239-246. 16. خود امیر مؤمنانعلیه السلام و ائمه اطهارعلیهم السلام در اثبات امامت بارها به حدیث غدیر استناد کردهاند. عامربن واثله میگوید: (در روز شوری با علیعلیه السلام کنار درب خانه ایستاده بودم و شنیدم او خطاب به آنان فرمود: من برای شما دلیلی میآورم که احدی نمیتواند بر آن خدشهای وارد کند. سپس فرمود: ای جماعت! آیا در میان شما کسی هست که پیش از من به یگانگی خداوند ایمان آورده باشد؟ گفتند: نه! - آیا در بین شما کسی هست که برادری چون جعفر طیّار داشته باشد که با ملائک پرواز میکند؟ گفتند: نه! - آیا کسی از شما غیر از من عمویی همچون حمزه شمشیر خدا و شمشیر رسول خداصلی الله علیه وآله- دارد؟ گفتند: نه! - آیا غیر از من کسی از شما همسری چون فاطمه، دختر پیامبرصلی الله علیه وآله و سرور زنان اهل بهشت دارد؟ گفتند: نه! - آیا کسی از شما فرزندانی مانند حسن و حسین دو سرور جوانان اهل بهشت دارد؟ گفتند: نه! - آیا کسی از شما هست که [ به دستور قرآن] پیش از نجوا با پیامبرصلی الله علیه وآله صدقه داده باشد؟ گفتند: نه! - آیا در میان شما غیر از من کسی هست که پیامبرصلی الله علیه وآله دربارهاش فرموده باشد: (من کنت مولاه فعلیٌ مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه وانصر من نصره، لیبلّغ الشاهد الغائب؟) گفتند: نه!برای آگاهی بیشتر ر.ک: الغدیر، ج 1، صص 159- 213.. 17. اگر مقصود از ولایت، همان محبت و دوستی باشد، آن گاه دعای بعدی پیامبرصلی الله علیه وآله که فرمود: (و احبّ من احبّه) تکرار و لغو خواهد بود. بنابراین وجود هر دو سخن نشان میدهد که اینها، دو موضوع متفاوت بوده و ولایت برتر از صرف محبت است؛ هر چند از لوازم ولایت، محبت و دوستی ولیّ است. در پایان گفتنی است در رابطه با حقانیت شیعه، هزاران کتاب و مقاله به نگارش درآمده که بسیاری از آنها مانند عبقاتالانوار نوشته میرحامد حسین لکنهوی، مشتمل بر دهها مجلد است و تمام منابع و مدارک آن، بدون استثنا از منابع اولیه اهل سنت میباشدبرای مطالعه بیشتر ر.ک:. از شما دعوت می کنیم که این مطلب را نیز مطالعه نمایید: http://www.porseman.org/showarticle.aspx?id=110
آن چه مسلم است شناخت از دید شیعه پنهان است و رسیدن یک شیعه به مرحله شناخت در حد صفر است. شیعیان تحریک کننده احساس و احساس سرزمین حکومت شیطان بر انسان است.مباحث شناخت در بین شیعیان جز فساد و تباهی نیفزاید که خداوند فرمود (اضافه نمی کند بر ظالمان جز خسارت و شیعه هزار و چهار صد سال است خسارت می خورد و دست از کفر بر نمی دارد. البته منظور من از کفر هم آن برداشتی نیست که بین شیعه مرسوم است بلکه کفر به معنای واقعی کلمه یعنی پوشاندن و کافر پوشاننده و شیعیان با نقاب پیوسته در پوشاندن حقیقت ذات و خواسته های خود در کوشش و تلاشند.
آن چه مسلم است شناخت از دید شیعه پنهان است و رسیدن یک شیعه به مرحله شناخت در حد صفر است. شیعیان تحریک کننده احساس و احساس سرزمین حکومت شیطان بر انسان است.مباحث شناخت در بین شیعیان جز فساد و تباهی نیفزاید که خداوند فرمود (اضافه نمی کند بر ظالمان جز خسارت و شیعه هزار و چهار صد سال است خسارت می خورد و دست از کفر بر نمی دارد. البته منظور من از کفر هم آن برداشتی نیست که بین شیعه مرسوم است بلکه کفر به معنای واقعی کلمه یعنی پوشاندن و کافر پوشاننده و شیعیان با نقاب پیوسته در پوشاندن حقیقت ذات و خواسته های خود در کوشش و تلاشند.
نخست باید دانست؛ عواطف و احساسات یکی از ابعاد وجودی انسان های فعال، هشیار و مسئولیت پذیر است. آنچه مهم است، احساس لازم است با عقلانیت و استدلال آمیخته باشد و عواطف و احساسات برانگیخته از عقلانیت از مهم ترین امتیازات بشر است. و شیعیان در میان پیروان ادیان دیگر بیشترین درصد را از جهت نمونه آماری به خود اختصاص می دهند. شما می توانید یک نمونه از پیروان هر مکتب و فرقه ای را با نمونه ای از جامعه شیعه مقایسه کنید تا به خوبی این واقعیت برای شما آشکار شود.
دلیل آن نیز آشکار است. زیرا شیعیان پیرو قرآنند که مصدق و مهیمن بر سایر کتاب های آسمانی است. و پیرو پیامبر خاتم اند که اشرف پیامبران است. پیرو امامان معصوم اند که از جهت علم و عمل نزدیک ترین افراد به پیامبرند و اهل بیت اویند. و از آنجا که به دلیل فشار ظالمان همیشه در اقلیت بوده اند و مورد هجوم بوده اند. از جهات اعتقادی و صبر و مقاومت، بالاترین درجات مجاهدان در راه خدا به خود اختصاص داده اند. و اکنون در زمان برپایی حکومت شیعه در ایران، این واقعیت برای همه جهانیان به اثبات رسیده است. جهت توضیح بیشتر به مطالب زیر توجه فرمائید:
اثبات حقانیت شیعه:
براهین موجود در این زمینه را میتوان به سه دسته کلی تقسیم کرد:
1. براهین عقلی، 2. دلایل قرآنی، 3. روایات پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله.
هر یک از این شیوهها، دلایل بسیاری را شامل میشود؛ به طوری که گستردگی هر یک از این استدلالات، مطالعه کتابهای متعددی را میطلبد و در این مختصر امکان بحث از آنها نیست؛ لیکن به طور فشرده چند برهان بیان میگردد:
یک. دیدگاه قرآن
1. از نظر قرآن، رهبری و امامت امت، اصالتاً باید به دست معصوم و دور از هر گونه کژی باشد. این نکته به تعابیر مختلفی در کتاب الهی بیان شده است؛ از جمله هنگامی که ابراهیمعلیه السلام به امامت رسید و خداوند به او فرمود: (إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً)؛ بقره (2)، آیه 124. ابراهیمعلیه السلام آن منصب الهی را برای فرزندانش درخواست کرد؛ ولی در (قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی) ؛ پاسخ آمد: (لایَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ)؛ همان.؛ (عهد من به ستمکاران نمیرسد).
آیه بالا نشان میدهد که امامت منصبی الهی است - نه به انتخاب افراد - و به کسانی اعطا میشود که از هر ظلمی (اعتقادی، اخلاقی و رفتاری) پاک و مبرّا باشند و نفی مطلق ظلم، مساوی با عصمت است.
2. در آیه ابلاغ نیز میفرماید: (یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ)؛ مائده (5)، آیه 67. این مسئله به دنبال تحقق (معرفی و اعلام ولایت امیرمؤمنانعلیه السلام در غدیر خم) آیه اکمال دین نازل شد. بنابراین خداوند با اعلام ولایت و جانشینی حضرت علیعلیه السلام، کامل شدن دین اسلام را اعلام کرد و فرمود: (الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً)؛ مائده (5)، آیه 3..
جهت آشنایی بیشتر با امامت در قرآن نگا: مکارم شیرازی، ناصر، پیام قرآن (تفسیر نمونه موضوعی)، (تهران: دارالکتب الاسلامیة، چاپ چهارم، 1377)، ج 9.
دو. دیدگاه عقلی
1. لزوم رهبری در جامعه، امری انکارناپذیر است.
2. رهبری در جامعه اسلامی، باید براساساحکام و قوانین الهی باشد.
3. احکام الهی و اجرای آن، به دست کسی اجرا میشود که به طور کامل به زوایای آن احکام، آگاه و نسبت به آنها متعهّد باشد. به عبارت دیگر اگر پیامبر نیست، پیشوای امت - از نظر شرایط و اوصاف - باید نزدیکترین فرد به آن حضرت باشد.
4. به شهادت تاریخ و گواهی خلفا، هیچ کس در جهات یاد شده قابل مقایسه با امامان معصومعلیهم السلام نبوده است. حتی خلفا در موارد بسیاری، احساس نیاز به آنان میکردند؛ چنان که خلیفه دوم خود بارها اعلام کرد: (لولا علی لهلک عمر)؛الف. المناوی، محمد عبدالرؤف، فیض القدیر، شرح الجامع الصغیر، (بیروت: دارالکتب العلمیة، الطبعة الاولی)، ج 4، ص 470؛؛ یعنی، (اگر علیعلیه السلام نبود هر آینه عمر هلاک میگشت). سه. از دیدگاه روایی
روایات بیشماری از پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله در کتابهای شیعه و سنی، به تواتر نقل شده که به صراحت امامت و ولایت اهل بیتعلیهم السلام را اثبات میکند؛ مانند:
1. روایات مربوط به حادثه غدیر،
2. روایات لیلة الانذار،
3. احادیث سفینه،
4. احادیث ثقلین،
5. احادیث ائمه دوازده گانه؛
6. حدیث منزلت و ... .برای آگاهی بیشتر ر.ک:
در میان احادیث مختلف - به عنوان نمونه - به بیان حادثه غدیر و توضیحی درباره آن بسنده میکنیم. جریان حدیث غدیر خم
رسول خداصلی الله علیه وآله در سال دهم بعثت، تصمیم گرفت عمل حج به جای آورد و آن را به مسلمانان اعلام فرمود. عده زیادی به مدینه آمدند تا در رکاب آن حضرت حج به جای آورند و به او تأسی کنند. آن حج را حجةالوداع، حجةالاسلام، حجةالبلاغ و حجةالکمال نامیدهاند. رسول خداصلی الله علیه وآله از هجرت تا رحلت جز آن حج، حج دیگری نیاورده است.
پیامبرصلی الله علیه وآله پنج یا شش روز به ماه ذیحجه مانده، از مدینه خارج شد... . آن گاه اعمال حج و عمره به هدایت خود ایشان انجام گردید و عملی را که تا قیامت باید به جای آورده شود، عملاً به مردم نشان داد. پس از پایان حج، از مکه به طرف مدینه خارج شد؛ در حالی که جماعت یاد شده در محضرش بودند.
روز پنج شنبه هجدهم ماه ذی حجه با آن جمعیت انبوه به (غدیر خم) در جحفه رسید. در آنجا جبرئیل نازل شد و این آیه را آورد: (یا اَیُّها الرَّسُول بَلِّغ ما اُنزِلَ اِلَیکَ مِن رَبِّکَ وَ اِن لَم تَفعَل فَما بَلَّغتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعصِمُکَ مِنَ النّاس اِنَّ اللَّهَ لا یَهدِیَ القَومَ الکافِرینَ)؛ مائده، آیه 67..
بدین طریق خدا به پیامبرش امر کرد تا علیعلیه السلام را در جای خویش نصب ولایت وجوب طاعت او را ابلاغ کند. در آن وقت طلیعه کاروان به جحفه نزدیک شده بود، حضرت فرمان داد تا آنهایی که از محل گذشته بودند، برگردند و آنانی که در محل بودند، توقف کنند. در آنجا پنج درخت کنار هم بود، فرمان داد کسی زیر سایه آنها ننشیند. جمعیت همه در جای خود قرار گرفتند، زیر آن درختها را پاک کردند، آن گاه اذان نماز ظهر گفته شد.
حضرت رسول زیر آن درختان ایستاد و نماز ظهر را با جماعت خواند. هوا به قدری گرم بود و آفتاب چنان آتش میریخت که مردم از شدت گرما، گوشهای از عبا را سر کشیده و گوشهای را از حرارت سنگریزهها زیر پا گذاشته بودند، پارچهای بر یکی از درختها کشیده و برای آن حضرت سایبان درست کردند.
چون از نماز فارغ شد، بالای جهازهای شتر رفت که روی هم چیده بودند. صدایش را بلند کرد، به طوری که همه شنیدند و فرمود: (الحمدللّه، از خدا مدد میجوییم، به او ایمان میآوریم، بر او توکل میکنیم و به خدا پناه میبریم از شر نَفْسْهای خود از سیئات اعمال خویش... .
شهادت میدهم که جز خدا معبودی نیست و محمد بنده و رسول او است... احتمال میرود که خدا مرا به طرف خود ببرد و عمر من سر آید؛ من پیش خدا مسئولم و شما مسئولید، چه میگویید؟
گفتند: گواهی میدهیم که پیغام خدا را رساندی و در رساندن آن تلاش کردی و خیرخواه بودی، خدا تو را جزای خیر دهد! فرمود: آیا شهادت نمیدهید که جز خدا معبودی نیست و محمد بنده و رسول او است و بهشت و آتش خدا و مرگ حق است و قیامت خواهد آمد و خداوند مردگان را زنده خواهد کرد؟ گفتند: آری شهادت میدهیم. عرض کرد: خدایا! شاهد باش.
سپس فرمود: ای مردم! آیا سخن مرا نمیشنوید؟ گفتند: آری میشنویم. فرمود: من پیش از شما به کنار حوض کوثر خواهم رفت، شما در آنجا پیش من خواهید آمد. عرض آن به فاصله صنعاء (پایتخت یمن) و بُصری (قصبهای است از توابع دمشق) است. در کنار آن کاسههایی به عدد ستارگان از نقره است؛ بنگرید در حفظ (ثقلین) که چطور جانشین من خواهید بود؟
گفتند: ای رسول خدا! ثقلین چیست؟ فرمود: ثقل بزرگتر کتاب خدا است. یک طرف آن به دست خدا و طرف دیگرش به دست شما است. به آن چنگ زنید تا گمراه نشوید. ثقل کوچک عترت (اهل بیت) من است. خدای لطیف خبیر به من خبر داده که آن دو، از هم جدا نمیشوند تا در حوض کوثر پیش من آیند. من از خدا چنین خواستهام، از قرآن و اهل بیت جلو نیفتید؛ وگرنه هلاک میشوید و از آن دو کنار نمانید؛ وگرنه نابود میگردید.
آن گاه دست حضرت علیعلیه السلام را گرفت و بلند کرد تا جایی که سفیدی زیر بغل هر دو دیده شد و همه علیعلیه السلام را شناختند، بعد از آن فرمود: مردم، کیست که بر مؤمنان از خودشان مقدمتر است؟ گفتند: خدا و رسولش داناترند. فرمود: (ان اللَّه مولای و انا مولی المؤمنین و انا اولی بهم من انفسهم فمن کنت مولاه فعلی مولاه)؛(همانا خدا مولای من است و من مولای مؤمنانم و بر آنان از خودشان اولی میباشم. پس هر که را مولا منم علی مولای اوست).. این سخن را سه بار تکرار کرد. سپس گفت:(اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و احب من احبه و ابغض من ابغضه وانصر من نصره واخذل من خذله و ادر الحق معه حیث دار)؛(خدایا! دوستی گزین با هر که او [علی] را دوست دارد و دشمن دار هر که او را دشمن دارد؛ دوستش دار آنکه با او دوستی ورزد و خشمگین باش از آنکه به او خشم میورزد؛ یاری کن آنکه او را یاری کند و خوار گردان آنکه او را تنها گذارد و به او پشت کند؛ و حق را همپای او بپادار).. آن گاه فرمود: هر که در اینجا حاضر است به غایبان برساند.
هنوز از آنجا حرکت نکرده بودند که جبرئیل این آیه را آورد: (الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً) ؛ (امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و از دینتان اسلام راضی شدم).
رسول خداصلی الله علیه وآلهفرمود: اللَّه اکبر! بر اکمال دین و اتمام نعمت و رضای خدا به رسالت من و ولایت علی بعد از من. سپس جمعیت به امیر مؤمنان علیعلیه السلام تهنیت گفتند؛ از جمله ابوبکر و عمر گفتند: (بخ بخ لک یا ابن ابی طالب اصبحت و امسیت مولای و مولا کل مؤمن و مؤمنة)؛ (به به بر تو ای پسر ابی طالب! صبح و شام کردی در حالی که سرپرست من و سرپرست هر مؤمن و زن مؤمنی).
حسان بن ثابت شاعر که در آنجا بود گفت: ای رسول خدا! اجازه بدهید درباره علی ابیاتی بگویم تا بشنوید؟ فرمود: بگو با برکت خدا. حسان گفت: ای شیوخ قریش! سخن من، پیرو سخن رسول خدا درباره ولایت و سرپرستی است. آن گاه گفت:
ینادیهم یوم الغدیرنبیّهمبخم فاسمع بالرسول منادیاً
و قال: فمن مولاکم و ولیکمفقالوا و لم یبدلوا هناک التعادیا
الهک مولانا و انت ولیناو لن تجدن منا لک الیوم عاصیاً
فقال له قم یا علی فاننیرضیتک من بعدی اماماً و هادیاً
فمن کنت مولاه فهذا ولیهفکونوا له اتباع صدق موالیاً
هناک دعا اللهم و ال ولیهو کن للذی عادی علیّاً معادیا
این خلاصهای از جریان غدیر و تعیین حضرت علیعلیه السلام برای خلافت و امامت بود.قرشی، علی اکبر، خاندان وحی، (تهران: دارالکتب الاسلامیه، چاپ اول 1368)، ص 152 - 157.
شایان ذکر است که واقعه غدیر و خطبه پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله در آن، مورد اجماع و اتفاق جمیع مسلمانان است و جایگاه ویژهای در نصوص دینی و ادبیات و اشعار مسلمانان اعم از عرب و غیر عرب - دارد. در متون اسلامی هیچ روایتی به اندازه این واقعه، به حد تواتر یا فوق تواتر نرسیده است و احدی را یارای تردید در آن نیست. از صحابه پیامبرصلی الله علیه وآله 110 تن و از تابعین 89 تن آن را نقل کردهاند و طبقات راوی آن، به 360 تن رسیده است. شاعران بسیاری نیز این جریان را به نظم درآوردهاند؛ از جمله:
در قرن اول: حسان بن ثابت انصاری، قیس بن سعد بن عباده انصاری، عمر و بن عاص بن وائل و محمد بن عبداللَّه حمیری.
در قرن دوم: کمیت بن زیاد، سید اسماعیل بن محمد حمیری، شعیان بن مصعب کوفی.
در قرن سوم: ابو تمام حبیب بن اوس طایی و دعبل بن علی بن رزین الخزاعی و در قرون بعد دهها نفر دیگر.
از اهمیت این واقعه، همان بس که علامه امینی یازده جلد کتاب ارزشمند الغدیر را درباره آن به نگارش درآورده است.
اکنون این سؤال رخ مینماید که اگر این واقعه در میان همه مسلمین، اجماعی و مورد اتفاق است، پس اختلاف در چیست؟ در پاسخ گفتنی است: اساس اختلاف بر سر ماهیت و دلالت این واقعه است؛ یعنی:
الف. اهل تسنن اظهار میدارند که این حادثه عظیم تاریخی و سخنان و تأکیدات پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله، به معنای لزوم (محبت و دوستی) حضرت علیعلیه السلام و یا حداکثر معرفی ایشان به عنوان یکی از نامزدهای خلافت است و هیچ دلالتی بر امامت و زمامداری و لزوم پیروی از ایشان ندارد! دلیل آنان این است که (ولایت) چند معنا دارد و یکی از معانی آن (دوستی) است. بنابراین تا زمانی که به این معنا قابل حمل است، نمیتوان به معانی دیگر آن تمسّک جست.
ب. دیدگاه شیعه این است که ماهیت این حادثه و سخنان پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله، نص صریح و قاطع بر امامت و پیشوایی حضرت علیعلیه السلام و لزوم اطاعت از او است. قرینهها و شواهد، به گونهای است که هرگز نمیتوان آن را تنها به دوستی و محبت و یا نامزدی خلافت تفسیر کرد. دلایل صحّت دیدگاه شیعه عبارت است:
1. معنای ولایت: اگر چه در مواردی ولایت به معنای دوستی نیز به کار میرود؛ ولی لغت شناسان و کتابهای معتبر لغتشناسی، عمدتاً کلمه ولایت را به معنای سرپرستی، عهدهداری امور، سلطه، استیلا، رهبری و زمامداری معنا کردهاند. در اینجا معنای این کلمه با برخی از مشتقاتش از کتابهای لغت اهل سنت نقل میشود:
- راغب اصفهانی مینویسد: (وِلایت؛ یعنی، یاری کردن و وَلایت یعنی، زمامداری و سرپرستی امور و گفته شده است که وِلایت و وَلایت، مانند دِلالت و دَلالت است و حقیقت آن (سرپرستی) است؛ ولی و مولا نیز در همین معنا به کار میرود).الراغب الاصفهانی، معجم مفردات الفاظ القرآن، ص 570.
- ابن اثیر مینویسد: (ولیّ؛ یعنی، یاور و هر کس امری را بر عهده گیرد، مولا و ولیّ آن است). سپس میگوید: و از همین قبیل است حدیث (من کنت مولاه فعلی مولاه) و سخن عمر که به علیعلیه السلام گفت: (تو مولای هر مؤمنی شدی)؛ یعنی، (ولی مؤمنان گشتی).ابن اثیر، ابوالحسن علی بن عبدالواحد، النهایة فی غریب الحدیث والاثر، ج 5، ص 227.
- صاحب صحاح اللغة مینویسد: (هر کس سرپرستی امور کسی را به عهده گیرد، ولی او است).الجوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح فی لغة العرب، تحقیق احمد بن عبدالغفور عطار، (بیروت: دارالعلم للملایین)، ج 6، ص 2528.
- مقاییس اللغة آورده است: (هر کس زمام امر دیگری را به عهده گیرد، ولیّ او است).معجم مقاییس اللغة، ج 6، ص 141.
حال با گفتههای صریح ارباب لغت، چگونه میتوان (من کنت مولاه فعلیّ مولاه) را به (دوستی) صرف معنا کرد و سرپرستی اجتماعی و زمامداری را از آن جدا ساخت؟ مگر نه این است که (ابن اثیر) - لغتشناس معروف عرب و سنی - خودش تصریح میکند کلمه (مولا) در روایت (من کنت مولاه فعلیّ مولاه) از زبان پیامبرصلی الله علیه وآله و در واکنش عمر در همین معنا به کار رفته است؟
بنابراین استعمال ولایت در دوستی نیاز به قرینه دارد و بدون آن، به معنای زمامداری است. افزون بر آن در این مورد همه قرینهها به کاربرد آن در زمامداری و مرجعیت دینی و سیاسی و اجتماعی دلالت دارد.
2. خطاب تند و قاطع الهی: اگر حادثه غدیر صرفاً برای اعلام دوستی حضرت علیعلیه السلام بود، آیا آن قدر اهمیت داشت که خداوند به پیامبرش وحی کند اگر آن را ابلاغ نکنی، رسالت الهی را انجام ندادهای: (یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اَللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ اَلنَّاسِ إِنَّ اَللَّهَ لا یَهْدِی اَلْقَوْمَ اَلْکافِرِینَ)؛ مائده (5)، آیه 67.؛ (ای پیامبر! آنچه از جانب پروردگارت به سوی تو نازل شده، ابلاغ کن؛ و اگر نکنی پیامش را نرساندهای. و خدا تو را از [ گزندِ] مردم نگاه میدارد. آری، خدا گروه کافران را هدایت نمیکند). آیا این اخطار شدید اللحن به خوبی نشان نمیدهد که مسئله بالاتر از این حرفها است؟ البته محبت امیرمؤمنانعلیه السلام جایگاه بسیار بلندی دارد و یکی از نشانههای ایمان است؛ اما مولا در اینجا قطعاً به معنای محبت و منحصر به (ولای محبت) نیست.
3. دوستی و ولای محبت در قرآن: با واژههایی چون (حب)، (مودّت) و... اشاره شده است؛ چنان که در مورد محبت اهل بیتعلیهم السلام آمده است: (قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی)؛ شوری (42)، آیه 23.؛ (بگو: به ازای آن (رسالت) پاداشی از شما خواستار نیستم، مگر دوستی درباره خویشاوندان). بنابراین فرو کاستن معنای ولایت به محبت و مودّت و انحصار به آن، مغایر کاربرد قرآنی این واژه است.
4. دلداری خدایی: خداوند پیامبرصلی الله علیه وآله را دلداری داده، میفرماید: در راستای اجرای این مأموریت، خداوند تو را در مقابل توطئههای مردم محافظت میکند: (وَ اَللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ اَلنَّاسِ) . آیا این مسئله نشان نمیدهد که این مأموریت، چنان مهم بوده است که پیامبرصلی الله علیه وآله بیم آن داشته که برخی بر اثر هواهای نفسانی به مقابله برخاسته و علیه دین توطئه کنند؟! آیا فقط با اعلام دوستی حضرت علیعلیه السلام جای خوف از توطئه بود؟
5. گزینش مکان: پیامبرصلی الله علیه وآله مکان جدا شدن و انشعاب مسافران را خود انتخاب کرد، تا همگی در سخنرانی آن حضرت حضور داشته باشند و نیز دستور داد کسانی که از آن مکان گذشته بودند برگردند و کسانی هم که عقب مانده بودند، از راه برسند؛ این نشانه چیست؟ اینکه دستور دادند شاهدان به غایبان، اطلاع دهند و این خبر بزرگ را به گوش همگان برسانند، دلالت بر این ندارد که مسئله، برای امت اسلامی بسیار مهم و حیاتی بوده است؟ آیا عاقلانه است که پیشوای بزرگ مسلمانان، در آخرین سخنرانی عمومی خود، برای جمعیت باشکوه حجگزاران و در آن گرمای سوزان، مسافران خسته و کوفته را گرد آورد و با این تأکیدات، با آنان سخن بگوید و تنها مقصودش این باشد که بگوید: (علی را دوست داشته باشید)؟
6. نزول آیه اکمال: پس از اجرای این مأموریت، آیه نازل شد که: (اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ اَلْإِسْلامَ دِیناً) مائده (5)، آیه 3.؛ (امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانیدم و اسلام را برای شما [ به عنوان ]آیینی برگزیدم). آیا نزول چنین آیهای دلالت بر این ندارد که مسئله، بالاتر از صرف محبت بوده است؟ آیا فقط با دوستی حضرت علیعلیه السلام - نه رهبری و پیشوایی آن حضرت - دین کامل شد و خداوند اسلام را پسندید؟ اگر مسئله فقط دوستی و مودّت بود که در این رابطه آیه: (قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ اَلْمَوَدَّةَ فِی اَلْقُرْبی) (بگو: "به ازای آن [ رسالت] پاداشی از شما خواستار نیستم، مگر دوستی درباره خویشاوندان"): شوری (42)، آیه 23.، مدتها پیش از آیه اکمال نازل گشته و از این جهت نقصی در دین نبود. پس نتیجه میگیریم که آیه اکمال، پیام بسیار مهم دیگری در بر دارد.
7. دلیل دیگر: معرفی (ثقلین) است که پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: (انّی تارک فیکم الثقلین: کتاب اللَّه و عترتی ...)؛ (من در میان شما دو چیز گرانبها به ودیعت میگذارم: کتاب خدا و عترتم را). اکنون باید پرسید: چرا پیامبرصلی الله علیه وآله عترت را در کنار قرآن و به عنوان (ثقل اصغر) ذکر فرمود؟ آیا محبت اهل بیتعلیهم السلام همسنگ قرآن است یا امامت و پیشوایی و مرجعیت دینی و سیاسی آنان؟
پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود قرآن و عترت از یکدیگر جدا نمیشوند و امت باید به هر دو چنگ بزنند. آیا صرف دوست داشتن قرآن، کافی است یا باید از آن پیروی کرد و آن را امام و پیشوای خود دانست؟ همسنگ قرار دادن قرآن و اهل بیتعلیهم السلام از سوی پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم، نشان میدهد که در مورد اهل بیتعلیهم السلام، نیز باید همینگونه رفتار کرد و آنان را سرمشق، الگو و پیشوای عملی خود قرار داد.
8. پیامبرصلی الله علیه وآله به مسئله ایفای رسالت و سپس (اولویت) خود بر مؤمنان انگشت میگذارد و بلافاصله موضوع (ولایت) را طرح میکند؛ این نشان میدهد که نوع ولایت مطرح شده در اینجا، از همان سنخ ولایت و اولویت پیامبرصلی الله علیه وآله بر مؤمنان است که به موجب آن پیامبر خدا، حق تصرف در شئون دینی، سیاسی و اجتماعی مسلمانان را دارد؛ نه صرف دوستی و محبت (بدون مشروعیت سیاسی و اجتماعی).
9. پیامبرصلی الله علیه وآله مسئله ولایت را سه یا چهار بار تکرار میکند؛ این همه تأکید برای چیست؟
10. اینکه پیامبرصلی الله علیه وآله در دعای خویش مسئله یاری کردن امام علیعلیه السلام را مطرح میکنند و بر تنها گذاشتن و یاری نکردن او نفرین میفرستد، قرینه روشنی است بر اینکه ولایت مورد نظر، از نوع ولایت زعامت و رهبری است، نه صرف محبت و علاقه قلبی؛ زیرا آنچه با اطاعت به نصرت، یاری و همگانی جامعه تلازم دارد، پیشوایی و رهبری امت است، نه صرف محبت و علاقه قلبی.
11. برپایی حقیقت همراه با امام علیعلیه السلام و همپایی آن دو نیز با ولایت، با معنای رهبری تناسب دارد. به عبارت دیگر پیشوایی و مرجعیت دینی و سیاسی امام علیعلیه السلام است که میتواند به برپایی حقیقت همگام با آن حضرت بینجامد؛ نه صرف دوستی و محبت آن حضرت.
12. پیامبرصلی الله علیه وآله بعد از این حادثه فرمود: (اللَّه اکبر! بر اکمال دین و اتمام نعمت و خشنودی خدا به رسالت من و ولایت علی بعد از من). نکته مهم در اینجا این است که اگر مقصود از (ولایت)، محبت باشد، دیگر قید (بعد از من)، زاید است؛ زیرا محبت حضرت علیعلیه السلام مقید به زمان پس از رحلت پیامبرصلی الله علیه وآله نیست. معنا ندارد منظور پیامبرصلی الله علیه وآله را این بگیریم که بعد از رحلت من، علی را دوست بدارید! زیرا محبت علیعلیه السلام با حیات پیامبرصلی الله علیه وآله قابل جمع است؛ بلکه رهبری امام علیعلیه السلام است که پس از آن حضرت مورد نظر است؛ زیرا در یک زمان وجود دو پیشوا در عرض هم ممکن نیست.
13. بعد از این ماجرا، مردم با حضرت علیعلیه السلام بیعت کردند. مگر دوستی بیعت دارد؟ بیعت در لغت به معنای التزام به فرمانبرداری و تبعیت است و حتی ابوبکر و عمر نیز با آن حضرت بیعت کرده، گفتند: (بخٍّ بخٍّ لک یا علی! اصبحت و امسیت مولای و مولی کل مؤمن و مؤمنة).
14. همه حاضران در آن جلسه از خطابه پیامبرصلی الله علیه وآله، مسئله (امامت و پیشوایی حضرت علیعلیه السلام) را فهمیدند و بلافاصله (حسان بن ثابت انصاری) از پیامبرصلی الله علیه وآله اجازه گرفت و اشعاری زیبا سرود که در یکی از ابیات آن، از زبان پیامبرصلی الله علیه وآله چنین میگوید:
فقال له قم یا علی! فانّنیرضیتک من بعدی اماماً و هادیاً
(پیامبر به او فرمود: ای علی! برخیز، خرسندم که تو امام و هادی بعد از من میباشی).
ذکر این نکته بایسته است که (تقریر) - یعنی سکوت و عدم مخالفت پیامبرصلی الله علیه وآله در برابر یک سخن یا رفتار در نزد همه مسلمانان - حجت و جزء سنت است. بنابراین اگر مسئله غدیر معنایی غیر از امامت داشت، چرا پیامبرصلی الله علیه وآله سخنان (حسان بن ثابت) را تأیید کرده، او را تشویق فرمود؟ چرا دیگران اعتراض نکردند که منظور پیامبرصلی الله علیه وآله (امامت و هدایت) امت نبوده است؟
15. نکته جالب توجّه دیگر، موضعگیریهای مخالفان مانند (جابر بن نضر) یا (حارث بن النعمان الفهری) است. در روایت است که پس از انتشار سخن پیامبرصلی الله علیه وآله در غدیر خم، وی نزد پیامبرصلی الله علیه وآله آمد و عرض کرد: (ای محمد! از جانب خدا به ما گفتی شهادت دهیم که جز خدای یگانه پروردگاری نیست و شهادت دهیم که تو پیامبر خدایی و نماز بخوانیم و روزه بداریم و حج انجام دهیم و زکات بپردازیم. ما نیز همه اینها را از تو پذیرفتیم؛ لیکن به این حد راضی نگشتی و پسر عمویت را بر ما برتری دادی و گفتی: (هر که را من مولای اویم، این علی مولای او است). اکنون بگو که این سخن را از پیش خود گفتی، یا از جانب خدا؟ پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: (سوگند به آنکه جز او خدایی نیست! این مطلب از سوی خداوند است).
در این هنگام او برگشت و به سوی اسب خود شتافت؛ در حالی که میگفت: خدایا! اگر آنچه محمدصلی الله علیه وآله میگوید حق است، پس سنگی بر ما ببار، یا ما را به عذابی دردناک گرفتار کن. هنوز به اسب خود نرسیده بود که از طرف حق، سنگی بر سرش بارید و او را بر زمین کوبید و جانش را بگرفت. آن گاه این آیه نازل شد: (سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ، لِلْکافِرینَ لَیْسَ لَهُ دافِعٌ، مِنَ اَللَّهِ ذِی اَلْمَعارِجِ)؛ معارج (70)، آیات 1 - 3.؛ (پرسندهای از عذاب واقع شوندهای پرسید که اختصاص به کافران دارد [ و ]آن را بازدارندهای نیست. [ و ]از جانب خداوند صاحب درجات [ و مراتب] است).
اکنون باید دید چه چیزی در سخن پیامبرصلی الله علیه وآله نهفته بود که آن مرد خیره سر را برآشفته کرد؟ اگر صرف مسئله محبت و دوستی بود، آیا این همه لجبازی و خیرهسری پدید میآمد؟ به طور مسلّم مسئله بالاتر از این بود. زیرا شخص یاد شده از طرفی دلی پر کینه نسبت به حضرت علیعلیه السلام داشت و از سوی دیگر، میدید با ولایت آن حضرت، باید عمری تحت فرمان و رهبری ایشان سپری کند واز سر بیخردی و کبر و کژاندیشی، مرگ و عذاب را بر ولایت مولای متقیان و فخر کائنات ترجیح داد.برای آگاهی بیشتر ر.ک: الغدیر، ج 1، صص 239-246.
16. خود امیر مؤمنانعلیه السلام و ائمه اطهارعلیهم السلام در اثبات امامت بارها به حدیث غدیر استناد کردهاند. عامربن واثله میگوید: (در روز شوری با علیعلیه السلام کنار درب خانه ایستاده بودم و شنیدم او خطاب به آنان فرمود: من برای شما دلیلی میآورم که احدی نمیتواند بر آن خدشهای وارد کند. سپس فرمود:
ای جماعت! آیا در میان شما کسی هست که پیش از من به یگانگی خداوند ایمان آورده باشد؟ گفتند: نه!
- آیا در بین شما کسی هست که برادری چون جعفر طیّار داشته باشد که با ملائک پرواز میکند؟ گفتند: نه!
- آیا کسی از شما غیر از من عمویی همچون حمزه شمشیر خدا و شمشیر رسول خداصلی الله علیه وآله- دارد؟ گفتند: نه!
- آیا غیر از من کسی از شما همسری چون فاطمه، دختر پیامبرصلی الله علیه وآله و سرور زنان اهل بهشت دارد؟ گفتند: نه!
- آیا کسی از شما فرزندانی مانند حسن و حسین دو سرور جوانان اهل بهشت دارد؟ گفتند: نه!
- آیا کسی از شما هست که [ به دستور قرآن] پیش از نجوا با پیامبرصلی الله علیه وآله صدقه داده باشد؟ گفتند: نه!
- آیا در میان شما غیر از من کسی هست که پیامبرصلی الله علیه وآله دربارهاش فرموده باشد: (من کنت مولاه فعلیٌ مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه وانصر من نصره، لیبلّغ الشاهد الغائب؟) گفتند: نه!برای آگاهی بیشتر ر.ک: الغدیر، ج 1، صص 159- 213..
17. اگر مقصود از ولایت، همان محبت و دوستی باشد، آن گاه دعای بعدی پیامبرصلی الله علیه وآله که فرمود: (و احبّ من احبّه) تکرار و لغو خواهد بود. بنابراین وجود هر دو سخن نشان میدهد که اینها، دو موضوع متفاوت بوده و ولایت برتر از صرف محبت است؛ هر چند از لوازم ولایت، محبت و دوستی ولیّ است.
در پایان گفتنی است در رابطه با حقانیت شیعه، هزاران کتاب و مقاله به نگارش درآمده که بسیاری از آنها مانند عبقاتالانوار نوشته میرحامد حسین لکنهوی، مشتمل بر دهها مجلد است و تمام منابع و مدارک آن، بدون استثنا از منابع اولیه اهل سنت میباشدبرای مطالعه بیشتر ر.ک:.
از شما دعوت می کنیم که این مطلب را نیز مطالعه نمایید:
http://www.porseman.org/showarticle.aspx?id=110