برگشت فعلیت به قوه محال است. با توجه به این امر و با توجه به بحث (تبدل جوهری) مساله سقوط از کمالات در مورد برخی از بزرگان و همچنین حبط اعمال و یا تکفیر سیئات را توضِیح دهید. اگر چه برگشت فعلیت به قوه محال است. اما فساد و استحاله فعلیت محال نیست. لذا در اثر بی احتیاطی شکستگی اشیاء مادی و لغزش کمالات معنوی بسیار اتفاق می افتد. و این همان معنای حبط اعمال است. و در باره تکفیر سیئات نیز باید دانست هر عملی آثار درونی و بیرونی دارد که کاستی های به وجود آمده با فعلیت جدید و ترسیم تازه قابل جبران است. برای توضیح بیشتر توجه شما را به مطالب زیر جلب می کنیم: وقتی فردی برخی کمالات ثانوی (یعنی کمالات غیر ذاتی) را وا می نهد، نفس او از صورت و فعلیت جدیدی برخوردار می شود. یعنی چنین فردی فعلیت و کمال ثانی جدیدی پیدا کرده است نه اینکه فعلیت و کمال پیشین خود را رها کرده باشد و به قوه قبلی خود برگشته باشد. حرکت جوهری نیز بر آن است که موجود مادی به صورت دائم فعلیت های جدید به دست می آورد. حال اگر کسی تقوای پیشین خود را از کف داد با از دست دادن فعلیت و صورت تقوی، از فعلیت وصورت جدیدی مثل صورت ظالم بودن برخوردار شده است. اگر مقصود از احباط و تکفیر این است که اعمال نیک بعدی اعمال ناپسند قبلی از بین ببرد و معدوم کند یا اعمال ناپسند بعدی اعمال نیک بعدی را معدوم کند، از دیدگاه کلامی و قرآنی باطل است، (ر.ک: کشف المراد . 413 ، المیزان فی تفسیر القرآن 2/177) اما اگر احباط و تکفیر چنانکه در قرآن آمده به این معنا باشد که برخی اعمال نیک کار ناپسند را می پوشاند، (ر.ک: سوره انفال / 29، سوره بقره / 203؛ سوره نساء / 30) یا اینکه برخی اعمال کار زشت را تبدیل به کار نیک می کند، (ر.ک: سوره فرقان / 70) معنایی درست است. اما از دیدگاه فلسفی با انجام عمل خاص ، صورتی معنوی و مجرد در نفس انسان نقش می بندد که با انجام اعمال دیگر صور دیگری در نفس انسان نقش می بنند که صور جدید باعث نابودی صور قبلی نمی شود بلکه با وجود صورت قبلی، صورتی فوق آن نقش می بندد و به اصطلاح لبس بعد اللبس است . یعنی نفس انسان دائماً صورت های گوناگون و جدید می پذیرد بدون اینکه صور قبلی زایل شود. (ر.ک: هزار و یک نکته، استاد حسن زاده آملی، نکته 429، صفحه 223) چنین تفسیر عقلی با اصطلاح قرآنی (تبدیل) و (تکفیر)، سازگار است (البته نمی توانیم به صورت قطعی و یقینی این تفسیر عقلی را با همه آنچه مقصود قرآن است تطبیق کنیم. پس می گوییم این تفسیر احتمالاً با مراد قرآن سازگاری دارد).
برگشت فعلیت به قوه محال است. با توجه به این امر و با توجه به بحث (تبدل جوهری) مساله سقوط از کمالات در مورد برخی از بزرگان و همچنین حبط اعمال و یا تکفیر سیئات را توضِیح دهید.
برگشت فعلیت به قوه محال است. با توجه به این امر و با توجه به بحث (تبدل جوهری) مساله سقوط از کمالات در مورد برخی از بزرگان و همچنین حبط اعمال و یا تکفیر سیئات را توضِیح دهید.
اگر چه برگشت فعلیت به قوه محال است. اما فساد و استحاله فعلیت محال نیست. لذا در اثر بی احتیاطی شکستگی اشیاء مادی و لغزش کمالات معنوی بسیار اتفاق می افتد. و این همان معنای حبط اعمال است.
و در باره تکفیر سیئات نیز باید دانست هر عملی آثار درونی و بیرونی دارد که کاستی های به وجود آمده با فعلیت جدید و ترسیم تازه قابل جبران است.
برای توضیح بیشتر توجه شما را به مطالب زیر جلب می کنیم:
وقتی فردی برخی کمالات ثانوی (یعنی کمالات غیر ذاتی) را وا می نهد، نفس او از صورت و فعلیت جدیدی برخوردار می شود. یعنی چنین فردی فعلیت و کمال ثانی جدیدی پیدا کرده است نه اینکه فعلیت و کمال پیشین خود را رها کرده باشد و به قوه قبلی خود برگشته باشد.
حرکت جوهری نیز بر آن است که موجود مادی به صورت دائم فعلیت های جدید به دست می آورد. حال اگر کسی تقوای پیشین خود را از کف داد با از دست دادن فعلیت و صورت تقوی، از فعلیت وصورت جدیدی مثل صورت ظالم بودن برخوردار شده است.
اگر مقصود از احباط و تکفیر این است که اعمال نیک بعدی اعمال ناپسند قبلی از بین ببرد و معدوم کند یا اعمال ناپسند بعدی اعمال نیک بعدی را معدوم کند، از دیدگاه کلامی و قرآنی باطل است، (ر.ک: کشف المراد . 413 ، المیزان فی تفسیر القرآن 2/177)
اما اگر احباط و تکفیر چنانکه در قرآن آمده به این معنا باشد که برخی اعمال نیک کار ناپسند را می پوشاند، (ر.ک: سوره انفال / 29، سوره بقره / 203؛ سوره نساء / 30) یا اینکه برخی اعمال کار زشت را تبدیل به کار نیک می کند، (ر.ک: سوره فرقان / 70) معنایی درست است.
اما از دیدگاه فلسفی با انجام عمل خاص ، صورتی معنوی و مجرد در نفس انسان نقش می بندد که با انجام اعمال دیگر صور دیگری در نفس انسان نقش می بنند که صور جدید باعث نابودی صور قبلی نمی شود بلکه با وجود صورت قبلی، صورتی فوق آن نقش می بندد و به اصطلاح لبس بعد اللبس است . یعنی نفس انسان دائماً صورت های گوناگون و جدید می پذیرد بدون اینکه صور قبلی زایل شود. (ر.ک: هزار و یک نکته، استاد حسن زاده آملی، نکته 429، صفحه 223)
چنین تفسیر عقلی با اصطلاح قرآنی (تبدیل) و (تکفیر)، سازگار است (البته نمی توانیم به صورت قطعی و یقینی این تفسیر عقلی را با همه آنچه مقصود قرآن است تطبیق کنیم. پس می گوییم این تفسیر احتمالاً با مراد قرآن سازگاری دارد).