دین اسلام چرا از اول به وجود نیامد؟ کتاب قرآن چرا از اول بر پیغمبر وحی نشد و ادیان مختلف و گوناگون بوجود آمد که گفته شده در هند قریب به 70 نوع مذهب وجود دارد و چه احتیاجی به 124000 پیامبر بود؟ پاسخ اجمالی: مگر خداوند متعال غیر از اسلام دین دیگری نیز نازل نموده است؟! دین تمام انبیاء یکی آن هم اسلام بوده. دین یکی است و همه ی انبیاء نیز آمده اند برای ابلاغ و حفظ و تبیین همان دین. اگر امروزه صدها دین وجود دارد، اینها را خدا نازل نکرده بلکه همه را بشر ساخته است. مثلاً هندوها ابداً دین خودشان را دین نازل شده از سوی خدا نمی دانند. چون اساساً به نبوّت اعتقاد ندارد. شاخه های گوناگون آیین هندو در حقیقت شاخه های گوناگون بت پرستی است. بودیسم نیز دین الهی نیست و خود بودایی ها آن را از جانب خدا نمی دانند ؛ چون اینها نیز به نبوّت اعتقادی ندارند. عمده آیینهایی که خود را الهی می دانند عبارتند از: یهودیّت ، مسیحیّت و آیین زرتشت. اینها نیز بنا به دلائل فروان تاریخی و عقلی و نقلی ، ربطی به دین حضرت موسی و عیسی (ع) ندارند و آیینهایی هستند بشر ساخته. کتب مثلاً آسمانی اینها نیز ابداً ربطی به انبیاء ندارند و توسّط قدمای اینها نوشته شده اند. لذا خداوند متعال فرمود: ( فَوَیْلٌ لِلَّذینَ یَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیْدیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لِیَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلیلاً فَوَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا کَتَبَتْ أَیْدیهِمْ وَ وَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا یَکْسِبُونَ پس وای بر آنها که نوشتهای با دست خود مینویسند، سپس میگویند: (این، از طرف خداست.) تا آن را به بهای کمی بفروشند. پس وای بر آنها از آنچه با دست خود نوشتند؛ و وای بر آنان از آنچه از این راه به دست میآورند)(البقرة:79). پاسخ تفصیلی: برخی چنین گمان نموده اند که اسلام ، تکامل یافته ی ادیانی مثل مسیحیّت و یهودیّت است. حال آنکه چنین سخنی به جک شبیه تر می باشد. چگونه اسلام تکامل یافته ی مسیحیّت است در حالی که قرآن کریم به صراحت آیین مسیحیّت امروزی را آیین کفر نامیده است. چگونه اسلام تکامل یافته ی مسیحیّت است در حالی که مسیحیان به سه خدا اعتقاد دارند و مسلمین به یک خدا. برخی نیز گفته اند: دین اسلام تکامل یافته ی دین حقیقی حضرت عیسی(ع) است نه مسیحیّت جعلی امروزی. این نیز از توهّمات مشهوره است ؛ که متأسفانه برخی علما نیز بدون تحقیق آن را پذیرفته و بر زبان می آورند. نمی دانم چنین سخنی چه کسی و کی بافته است ؛ ولی به هر حال بافته ای است که برخی اذهان را گرفتار خود کرده است. در قرآن کریم و روایات نه تنها چنین مطلبی ذکر نشده بلکه تا دلتان بخواهد مطالبی برخلاف این ادّعا نیز در منابع وحیانی وجود دارد. در قرآن کریم به صراحت ذکر شده که اسلام محمّدی دقیقاً همان اسلام ابراهیمی است نه تکامل یافته ی آن. اگر دین حضرت موسی(ع) تکامل یافته ی دین حضرت ابراهیم ، و دین حضرت عیسی(ع) نیز تکامل یافته ی دین حضرت موسی(ع) است، پس چرا خداوند متعال اسلام امروزی ما را دین حضرت ابراهیم (ع) معرّفی می کند؟! یعنی اسلام کنونی به جای پیشروی پسروی نموده است؟!! خداوند متعال در آیات 125 تا 140 بقره می فرماید: ( و چون خانه (کعبه) را برای مردم محل اجتماع و (جای) امنی قرار دادیم، (و فرمودیم:) (در مقام ابراهیم، نمازگاهی برای خود اختیار کنید)، و به ابراهیم و اسماعیل فرمان دادیم که: (خانه مرا برای طوافکنندگان و معتکفان و رکوع و سجودکنندگان پاکیزه کنید.) (125) و چون ابراهیم گفت: (پروردگارا، این (سرزمین) را شهری امن گردان، و مردمش را- هر کس از آنان که به خدا و روز بازپسین ایمان بیاورد- از فرآوردهها روزی بخش)، فرمود: ( (ولی) هر کس کفر بورزد، اندکی برخوردارش میکنم، سپس او را با خواری به سوی عذاب آتش (دوزخ) میکشانم، و چه بد سرانجامی است.) (126) و هنگامی که ابراهیم و اسماعیل پایههای خانه (کعبه) را بالا میبردند، (میگفتند:) (ای پروردگار ما، از ما بپذیر که در حقیقت، تو شنوای دانایی. (127) پروردگارا، ما را مسلمان (تسلیم خود) قرار ده و از نسل ما، امتی فرمانبردار خود (پدید آر) و آداب دینی ما را به ما نشان ده و بر ما ببخشای، که تویی توبهپذیر مهربان. (128) پروردگارا، در میان آنان، فرستادهای از خودشان برانگیز، تا آیات تو را بر آنان بخواند، و کتاب و حکمت به آنان بیاموزد و پاکیزهشان کند، زیرا که تو خود، شکستناپذیر حکیمی.) (129) و چه کسی- جز آنکه به سبک مغزی گراید- از دین ابراهیم روی برمیتابد؟ و ما او را در این دنیا برگزیدیم و البته در آخرت (نیز) از شایستگان خواهد بود. (130) هنگامی که پروردگارش به او فرمود: ( اسلام آور (تسلیم شو) )، گفت: (به پروردگار جهانیان مشلمان شدم (تسلیم شدم)) (131) و ابراهیم و یعقوب، پسران خود را به همان (آیین) سفارش کردند (و هر دو در وصیتشان چنین گفتند: ) (ای پسران من، خداوند برای شما این دین را برگزید پس، البته نباید جز مسلمان بمیرید.) (132) آیا وقتی که یعقوب را مرگ فرا رسید، حاضر بودید؟ هنگامی که به پسران خود گفت: (پس از من، چه را خواهید پرستید؟) گفتند: (معبود تو، و معبود پدرانت، ابراهیم و اسماعیل و اسحاق- معبودی یگانه- را میپرستیم و در برابر او مسلمانیم (تسلیم هستیم).) (133) آن جماعت را روزگار به سر آمد دستاورد آنان برای آنان و دستاورد شما برای شماست و از آنچه آنان میکردهاند، شما بازخواست نخواهید شد. (134) و (اهل کتاب) گفتند: ( یهودی یا مسیحی باشید، تا هدایت یابید) بگو: (نه، بلکه بر آیین ابراهیم حقگرا (هستم) و وی از مشرکان نبود.) (135) بگویید: (ما به خدا، و به آنچه بر ما نازل شده، و به آنچه بر ابراهیم و اسحاق و یعقوب و اسباط نازل شده، و به آنچه به موسی و عیسی داده شده، و به آنچه به همه ی پیامبران از سوی پروردگارشان داده شده، ایمان آوردهایم میان هیچ یک از ایشان فرق نمیگذاریم و در برابر او مسلمانیم (تسلیم هستیم).) (136) پس اگر آنان (هم) به آنچه شما بدان ایمان آوردهاید، ایمان آوردند، قطعاً هدایت شدهاند، ولی اگر روی برتافتند، جز این نیست که سر ستیز (و جدایی) دارند و به زودی خداوند (شرّ) آنان را از تو کفایت خواهد کرد، که او شنوای داناست. (137) این است نگارگری الهی و کیست خوشنگارتر از خدا؟ و ما او را پرستندگانیم. (138) بگو: آیا درباره خدا با ما بحث و گفتگو میکنید؟ با آنکه او پروردگار ما و پروردگار شماست و کردارهای ما از آنِ ما، و کردارهای شما از آنِ شماست، و ما برای او اخلاص میورزیم. (139) یا میگویید: (ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباطِ (دوازدهگانه) یهودی یا نصرانی بودهاند؟) بگو: (آیا شما بهتر میدانید یا خدا؟) و کیست ستمکارتر از آن کس که شهادتی از خدا را در نزد خویش پوشیده دارد؟ و خدا از آنچه میکنید غافل نیست.) توضیح: در این آیات به صراحت بیان شد که حضرت ابراهیم(ع) کعبه را قبله قرار داد ؛ و در دین او رکوع و سجود و اعتکاف و طواف و امثال این امور بوده است. در این آیات به صراحت بیان شد که حضرت ابراهیم و فرزندان او و بنی اسرائیل زمان انبیاء(ع) و حضرت موسی و عیسی(ع) هیچکدام یهودی و مسیحی نبوده اند ؛ بلکه همگی مسلمان و در دین حضرت ابراهیم (ع) بوده اند. در این آیات تصریح شده که دین اسلام ، دین تمام انبیاست و سخنی از تکامل ادیان نیست. خداوند متعال می فرماید: ( قُلْ صَدَقَ اللَّهُ فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ بگو: (خدا راست گفته(و اینها در آیین پاک ابراهیم نبوده) است. بنا بر این، از آیین ابراهیم پیروی کنید، که به حق گرایش داشت، و از مشرکان نبود) ) (آلعمران:95) یعنی اینها که یهود و نصاری از خودشان ساخته اند در دین ابراهیم (ع) نبوده ؛ و دین حقّ همان دین حضرت ابراهیم (ع) می باشد. یعنی نه تنها مسیحیّت و یهودیّت کنونی تکامل یافته ی دین حضرت ابراهیم نیستند بلکه ادیانی هستند منحرف از مسیر حضرت ابراهیم(ع). خداوند متعال می فرماید: ( وَ مَنْ أَحْسَنُ دیناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفاً وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهیمَ خَلیلاً دین و آیین چه کسی بهتر است از آن کس که روی خود را تسلیم خدا کند، و نیکوکار باشد، و پیرو آیین خالص و پاکِِ ابراهیم گردد؟ و خدا ابراهیم را به دوستیِ خود، انتخاب کرد) (النساء:125) این آیه به صراحت بیان می کند که دینی بهتر از دین حضرت ابراهیم (ع) وجود ندارد. پس چگونه کسانی مسیحیّت و یهودیّت و اسلام را تکامل یافته ی آن دین می نامند؟! خداوند متعال می فرماید: ( إِنَّ الَّذینَ فَرَّقُوا دینَهُمْ وَ کانُوا شِیَعاً لَسْتَ مِنْهُمْ فی شَیْءٍ إِنَّما أَمْرُهُمْ إِلَی اللَّهِ ثُمَّ یُنَبِّئُهُمْ بِما کانُوا یَفْعَلُونَ (159) مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلا یُجْزی إِلاَّ مِثْلَها وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ (160) قُلْ إِنَّنی هَدانی رَبِّی إِلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ دیناً قِیَماً مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ کسانی که دین خود را پراکنده ساختند، و به دستههای گوناگون(و مذاهب مختلف) تقسیم شدند، تو هیچ گونه رابطهای با آنها نداری! سر و کار آنها تنها با خداست؛ سپس خدا آنها را از آنچه انجام میدادند، با خبر میکند. (159) هر کس کار نیکی بجا آورد، ده برابر آن پاداش دارد، و هر کس کار بدی انجام دهد، جز بمانند آن، کیفر نخواهد دید؛ و ستمی بر آنها نخواهد شد. (160) بگو: (پروردگارم مرا به راه راست هدایت کرده؛ دینی پابرجا ؛ همان آیین ابراهیمِ حقگرا! و او از مشرکان نبود.) ) (الأنعام) این آیات به صراحت بیان می کنند که دین یکی بوده و خود مردم ادیان گوناگون را ساخته اند. خداوند متعال می فرماید: ( ثُمَّ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ سپس به تو وحی فرستادیم که از آیین ابراهیم ، که ایمانی خالص داشت و از مشرکان نبود، پیروی کن ) (النحل:123) آیه به صراحت بیان می کند که رسول الله (ص) به امر خدا تابع دین حضرت ابراهیم (ع) بوده است. لذا اسلام همان دین حضرت ابراهیم(ع) است. خداوند متعال می فرماید: ( وَ جاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اجْتَباکُمْ وَ ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبیکُمْ إِبْراهیمَ هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمینَ مِنْ قَبْلُ وَ فی هذا لِیَکُونَ الرَّسُولُ شَهیداً عَلَیْکُمْ وَ تَکُونُوا شُهَداءَ عَلَی النَّاسِ فَأَقیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ وَ اعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلاکُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلی وَ نِعْمَ النَّصیرُ و در راه خدا جهاد کنید، و حقّ جهادش را ادا نمایید! او شما را برگزید، و در دین کار سنگین و سختی بر شما قرار ندارد؛ از آیین پدرتان ابراهیم پیروی کنید؛ خداوند شما را در کتابهای پیشین و در این کتاب آسمانی(مسلمان) نامید، تا پیامبر گواه بر شما باشد، و شما گواهان بر مردم! پس نماز را برپا دارید، و زکات را بدهید، و به خدا تمسّک جویید، که او مولا و سرپرست شماست! چه مولای خوب، و چه یاور شایستهای! ) (الحج:78) این آیه نیز صراحت دارد که دین اسلام همان حضرت ابراهیم(ع) می باشد. خداوند متعال می فرماید: ( قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ تَعالَوْا إِلی کَلِمَةٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَ لا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَ لا یَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ (64) یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تُحَاجُّونَ فی إِبْراهیمَ وَ ما أُنْزِلَتِ التَّوْراةُ وَ الْإِنْجیلُ إِلاَّ مِنْ بَعْدِهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (65) ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ حاجَجْتُمْ فیما لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ فَلِمَ تُحَاجُّونَ فیما لَیْسَ لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (66) ما کانَ إِبْراهیمُ یَهُودِیًّا وَ لا نَصْرانِیًّا وَ لکِنْ کانَ حَنیفاً مُسْلِماً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ (67) إِنَّ أَوْلَی النَّاسِ بِإِبْراهیمَ لَلَّذینَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِیُّ وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ اللَّهُ وَلِیُّ الْمُؤْمِنینَ ای اهل کتاب! چرا درباره ی ابراهیم، گفتگو و نزاع میکنید(و هر کدام، او را پیرو آیین خودتان معرفی مینمایید)؟! در حالی که تورات و انجیل، بعد از او نازل شده است! آیا اندیشه نمیکنید؟! (65) شما کسانی هستید که درباره ی آنچه نسبت به آن آگاه بودید، گفتگو و ستیز کردید؛ چرا درباره ی آنچه آگاه نیستید، گفتگو میکنید؟! در حالی که خدا میداند، و شما نمیدانید. (66) ابراهیم نه یهودی بود و نه نصرانی؛ بلکه موحّدی خالص و مسلمان بود؛ و هرگز از مشرکان نبود. (67) سزاوارترین مردم به ابراهیم، آنها هستند که از او پیروی کردند، و این پیامبر و کسانی که(به او) ایمان آوردهاند(از همه سزاوارترند)؛ و خداوند، ولیّ و سرپرست مؤمنان است) (آل عمران) این آیه به صراحت تمام بیان می کند که اسلام محمّدی همان اسلام ابراهیمی است. او نه یهودی بوده و نه نصرانی. دلیل عقلی بر عدم تکامل دین اگر فرض کنیم که ادیان تکامل می یابند، در این صورت لازم می آید که انبیای گذشته از انسانهای بعد از خودشان پایین تر باشند. چون دین برنامه ی انسان سازی است ؛ و هر پیامبری نیز به اندازه ی دین خودش بالا می رود. پس اگر دین حضرت ابراهیم ناقصتر از دین حضرت عیسی(ع) بوده لابد پیروان عیسی(ع) با عمل به دین او می توانستند بالاتر از حضرت ابراهیم (ع) نیز صعود کنند. مثلاً حضرت شمعون بن حمون که وصیّ حضرت عیسی(ع) بود باید از حضرت ابراهیم (ع) افضل باشد. حال آنکه می دانیم جز ائمه اطهار (ع) هیچ انسانی با انبیای اولوالعزم برابری نمی کند. می دانیم که بین حضرت موسی(ع) و حضرت عیسی(ع) انبیای فروانی بوده اند که همگی مبلّغ دین حضرت موسی(ع) بوده اند. پس یقیناً اینها عامل به تمام دین حضرت موسی(ع) بوده اند. چون معصوم محال است چیزی از دین را فروگذار نماید. پس اگر دین حضرت موسی(ع) برتر از دین حضرت ابراهیم بوده ، لازم می آید که این انبیای تبلیغی افضل از حضرت ابراهیم باشند. حال آنکه چنین چیزی محال است. چون حضرت ابراهیم (ع) پیامبر اولوالعزم می باشد. بلکه به نظر می رسد که از روایات بتوان افضلیّت حضرت ابراهیم (ع) را بر حضرت موسی و عیسی(ع) اثبات نمود. نتیجه: با توجّه به آنچه گفته شد ، فرضیّه ی تکامل در دین مردود است ؛ مگر به یک معنای خاصّ ، که بحثی است عرفانی ؛ لذا وارد آن نمی شویم ؛ و ربطی هم به بحث ما ندارد. پس دین از آدم تا خاتم یکی بوده آن هم اسلام است. لذا فرمود: ( إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ إِلاَّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ همانا دین در نزد خدا، اسلام است. و کسانی که کتاب آسمانی به آنان داده شد، اختلافی نکردند، مگر بعد از آگاهی و علم، آن هم به خاطر ظلم و ستم در میان خود ) (آلعمران:19) و فرمود: ( وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرینَ و هر کس جز اسلام دینی برای خود انتخاب کند، از او پذیرفته نخواهد شد؛ و او در آخرت، از زیانکاران است ) (آلعمران:85). برخی ها چون در پندار باطلشان این بوده که ادیان الهی، گوناگون هستند ، لذا در تفسیر این آیات گفته اند که مراد از اسلام ، دین اسلام نیست بلکه منظور همان فرمانبرداری و تسلیم خدا شدن است. در نقد اینها می گوییم: اوّلاً مگر دین الهی غیر از این ، معنایی هم دارد؟! ثانیاً نفرمود: دین در نزد شما اسلام است ؛ بلکه فرمود: در نزد خدا اسلام است. مگر در نزد خدا چند تا دین وجود دارد؟ اساس و حقیقت دین ، توحید است که همه ی انبیاء مبلّغ آن بوده اند. ثالثاً مگر دین چیست؟ دین نقشه ی وجود انسان کامل است تا دیگر انسانها خود را بر اساس آن بسازند. لذا فرمود: ( فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُون پس روی خود را خالصانه متوجّه دین کن! همان فطرتی که خداوند،انسانها را بر آن سرشته است. دگرگونی در آفرینش الهی نیست؛ این است دین استوار؛ ولی اکثر مردم نمیدانند)(3الروم:30) فطرت یعنی همان انسان بالقوّه که باید به فعلیّت درآید. دین نیز چیزی نیست جز دفترچه ی راهنمای انسان که بر اساس آن می توان انسان حقیقی را ساخت. در آیه نیز تأکید شد که خلقت خدا دگرگونی ندارد. لذا فطرت انسان زمان موسی(ع) فرقی با فطرت انسان امروزی ندارد. پس چرا باید نقشه ی وجودی اش فرق بکند؟ آنگاه تصریح نمود که حقیقت دین همین فطرت واحد انسان است ؛ ولی اکثر مردم نمی دانند. مگر در فطرت انسان به مرور زمان تغییر حاصل شده که دینش هم تغییر کند؟ آنچه تغییر نموده شرائط و امورات بیرون از ذات انسان است نه ذات انسان. ابزارهای زندگی عوض شده اند نه انسان. جای اولاغ و قاطر و اسب را ماشین و قطار و هواپیما گرفته است. جای چراغ پی سوز و نفتی را لامپ برق گرفته است. بچّه ها به جای قصّه ی مادربزرگ پای سریالهای تلوزیونی می نشینند. اینها ربطی به ذات انسان ندارند ؛ هنوز هم نوزاد تازه متولّد شده مثل همان نوزاد هزاران سال قبل ، با ذات خالی از اطّلاعات بیرونی متولّد می شود. امّا با شرائط و اطّلاعات جدیدتری بزرگ می شود. شرائط و اطّلاعات بیرونی نیز همواره در تغییر هستند و دیروز و امروز ندارند. لذا دین که مربوط به ذات بشر است ، و می خواهد ذات بالقوّه ی او را بالفعل نماید همواره ثابت و یکی بوده و هست و خواهد بود. امّا شریعت که مربوط می شود به شرائط برون ذاتی همواره در طول تاریخ تغییر کرده است. امروز نیز شریعت برای یک فرد عادی با شریعت برای یک فرد مثلاً بیمار یا فلج یکسان نیست. آنکه مثلاً بیماری دستگاه گوارش دارد ، و گرسنگی برای او مضرّ می باشد ، روزه بر او حرام است ؛ امّا برای افراد عادی واجب می باشد. آنکه فقیر است یک سری تکالیف دارد و ثروتمند تکالیفی دیگر. نماز یک فرد عادی با نماز یک فلج یا کهن سال یکسان نیست. فرد عادی باید ایستاده نماز بخواند ولی فرد کهن سال یا فلج که توان برخاستن ندارد یا برخاستن برایش دشوار می باشد ، باید نشسته نماز بخواند. این فرقها در دین نیست بلکه در شریعت می باشد ؛ یعنی در بخش مربوط به برون ذات انسان. لذا خداوند متعال فرق گذاشت بین دین و شریعت و فرمود: ( وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتابِ وَ مُهَیْمِناً عَلَیْهِ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ عَمَّا جاءَکَ مِنَ الْحَقِّ لِکُلٍّ جَعَلْنا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لکِنْ لِیَبْلُوَکُمْ فی ما آتاکُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ إِلَی اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمیعاً فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ فیهِ تَخْتَلِفُونَ و این کتاب را به حق بر تو نازل کردیم، در حالی که کتب پیشین را تصدیق میکند، و حافظ و نگاهبان آنهاست؛ پس بر طبق احکامی که خدا نازل کرده، در میان آنها حکم کن! از هوی و هوسهای آنان پیروی نکن! و از احکام الهی، روی مگردان! ما برای هر کدام از شما، راه و طریقه ی روشنی قرار دادیم؛ و اگر خدا میخواست، همه ی شما را امّت واحدی قرار میداد؛ ولی خدا میخواهد شما را در آنچه به شما بخشیده بیازماید. پس در نیکیها بر یکدیگر سبقت جویید! بازگشت همه ی شما، به سوی خداست؛ سپس از آنچه در آن اختلاف میکردید؛ به شما خبر خواهد داد) (المائدة:48) در گذشته چون برخی نیازهای اجتماعی وجود نداشته لذا احکام مربوط به آنها نیز در شرایع قبلی وجود نداشت. لذا آنچه در تغییر بوده همین بخش احکام بوده که همان منهاج و شریعت است. امّا بخش اخلاق و معارف ، از آدم (ع) تا روز قیامت یکی بوده و خواهد بود. حتّی اصول شریعت نیز در همه ی ادیان یکی است. همه ی ادیان نماز داشته اند ؛ روزه داشته اند ؛ قبله داشته اند ؛ و ... ؛ امّا شکل این احکام در همه ی ادیان یکی نبوده ، کما اینکه در اسلام نیز نماز فرد مسافر با غیر مسافر یکی نیست. نماز معلول با نماز فرد سالم یکی نیست. البته در شریعت اسلام خصوصیّت ویژه ای است که در شریعت ادیان قبلی نبوده و آن امکان اجتهاد می باشد. این امکان نیز از آن جهت در اسلام قرار داده شده که عصر اسلام ، عصر تفکّر است. لذا متناسب با ویژگی این عصر ، امکان اجتهاد در آن قرار داده شده است. پس دین که حقیقت و روح برنامه ی انسان سازی و چهارچوب و دیوارهای آن است از آدم تا خاتم همواره بوده است. آنچه تغییر می کند ، نما و وسائل جنبی ساختمان دین می باشد. شریعة به جایی از رودخانه گفته می شود که شیب ملایم دارد و می توان از آن قسمت آب برداشت. اینکه خداوند متعال بخش متغیّر دین را شریعت نامید برای آن است که شریعت ، محلّ بهربرداری از دین است نه متن و بطن آن. آب همان آب است چه از این شیب برداشته شود و چه از آن یکی شیب. نماز مسافر شکسته است و نماز غیرمسافر تمام ، امّا چنین نیست که مسافر ثوابش هم نصف شود یا تکامل نصفه داشته باشد. بلکه نماز نماز است چه دو رکعت و چه چهار رکعت. مهمّ آن حالت گوش به فرمان بودن است. اینکه خدا چه می خواهد.
دین اسلام چرا از اول به وجود نیامد؟ کتاب قرآن چرا از اول بر پیغمبر وحی نشد و ادیان مختلف و گوناگون بوجود آمد که گفته شده در هند قریب به 70 نوع مذهب وجود دارد و چه احتیاجی به 124000 پیامبر بود؟
دین اسلام چرا از اول به وجود نیامد؟ کتاب قرآن چرا از اول بر پیغمبر وحی نشد و ادیان مختلف و گوناگون بوجود آمد که گفته شده در هند قریب به 70 نوع مذهب وجود دارد و چه احتیاجی به 124000 پیامبر بود؟
پاسخ اجمالی:
مگر خداوند متعال غیر از اسلام دین دیگری نیز نازل نموده است؟! دین تمام انبیاء یکی آن هم اسلام بوده. دین یکی است و همه ی انبیاء نیز آمده اند برای ابلاغ و حفظ و تبیین همان دین. اگر امروزه صدها دین وجود دارد، اینها را خدا نازل نکرده بلکه همه را بشر ساخته است. مثلاً هندوها ابداً دین خودشان را دین نازل شده از سوی خدا نمی دانند. چون اساساً به نبوّت اعتقاد ندارد. شاخه های گوناگون آیین هندو در حقیقت شاخه های گوناگون بت پرستی است. بودیسم نیز دین الهی نیست و خود بودایی ها آن را از جانب خدا نمی دانند ؛ چون اینها نیز به نبوّت اعتقادی ندارند. عمده آیینهایی که خود را الهی می دانند عبارتند از: یهودیّت ، مسیحیّت و آیین زرتشت. اینها نیز بنا به دلائل فروان تاریخی و عقلی و نقلی ، ربطی به دین حضرت موسی و عیسی (ع) ندارند و آیینهایی هستند بشر ساخته. کتب مثلاً آسمانی اینها نیز ابداً ربطی به انبیاء ندارند و توسّط قدمای اینها نوشته شده اند. لذا خداوند متعال فرمود: ( فَوَیْلٌ لِلَّذینَ یَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیْدیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لِیَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلیلاً فَوَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا کَتَبَتْ أَیْدیهِمْ وَ وَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا یَکْسِبُونَ پس وای بر آنها که نوشتهای با دست خود مینویسند، سپس میگویند: (این، از طرف خداست.) تا آن را به بهای کمی بفروشند. پس وای بر آنها از آنچه با دست خود نوشتند؛ و وای بر آنان از آنچه از این راه به دست میآورند)(البقرة:79).
پاسخ تفصیلی:
برخی چنین گمان نموده اند که اسلام ، تکامل یافته ی ادیانی مثل مسیحیّت و یهودیّت است. حال آنکه چنین سخنی به جک شبیه تر می باشد. چگونه اسلام تکامل یافته ی مسیحیّت است در حالی که قرآن کریم به صراحت آیین مسیحیّت امروزی را آیین کفر نامیده است. چگونه اسلام تکامل یافته ی مسیحیّت است در حالی که مسیحیان به سه خدا اعتقاد دارند و مسلمین به یک خدا.
برخی نیز گفته اند: دین اسلام تکامل یافته ی دین حقیقی حضرت عیسی(ع) است نه مسیحیّت جعلی امروزی.
این نیز از توهّمات مشهوره است ؛ که متأسفانه برخی علما نیز بدون تحقیق آن را پذیرفته و بر زبان می آورند. نمی دانم چنین سخنی چه کسی و کی بافته است ؛ ولی به هر حال بافته ای است که برخی اذهان را گرفتار خود کرده است. در قرآن کریم و روایات نه تنها چنین مطلبی ذکر نشده بلکه تا دلتان بخواهد مطالبی برخلاف این ادّعا نیز در منابع وحیانی وجود دارد.
در قرآن کریم به صراحت ذکر شده که اسلام محمّدی دقیقاً همان اسلام ابراهیمی است نه تکامل یافته ی آن. اگر دین حضرت موسی(ع) تکامل یافته ی دین حضرت ابراهیم ، و دین حضرت عیسی(ع) نیز تکامل یافته ی دین حضرت موسی(ع) است، پس چرا خداوند متعال اسلام امروزی ما را دین حضرت ابراهیم (ع) معرّفی می کند؟! یعنی اسلام کنونی به جای پیشروی پسروی نموده است؟!!
خداوند متعال در آیات 125 تا 140 بقره می فرماید:
( و چون خانه (کعبه) را برای مردم محل اجتماع و (جای) امنی قرار دادیم، (و فرمودیم:) (در مقام ابراهیم، نمازگاهی برای خود اختیار کنید)، و به ابراهیم و اسماعیل فرمان دادیم که: (خانه مرا برای طوافکنندگان و معتکفان و رکوع و سجودکنندگان پاکیزه کنید.) (125) و چون ابراهیم گفت: (پروردگارا، این (سرزمین) را شهری امن گردان، و مردمش را- هر کس از آنان که به خدا و روز بازپسین ایمان بیاورد- از فرآوردهها روزی بخش)، فرمود: ( (ولی) هر کس کفر بورزد، اندکی برخوردارش میکنم، سپس او را با خواری به سوی عذاب آتش (دوزخ) میکشانم، و چه بد سرانجامی است.) (126) و هنگامی که ابراهیم و اسماعیل پایههای خانه (کعبه) را بالا میبردند، (میگفتند:) (ای پروردگار ما، از ما بپذیر که در حقیقت، تو شنوای دانایی. (127) پروردگارا، ما را مسلمان (تسلیم خود) قرار ده و از نسل ما، امتی فرمانبردار خود (پدید آر) و آداب دینی ما را به ما نشان ده و بر ما ببخشای، که تویی توبهپذیر مهربان. (128) پروردگارا، در میان آنان، فرستادهای از خودشان برانگیز، تا آیات تو را بر آنان بخواند، و کتاب و حکمت به آنان بیاموزد و پاکیزهشان کند، زیرا که تو خود، شکستناپذیر حکیمی.) (129) و چه کسی- جز آنکه به سبک مغزی گراید- از دین ابراهیم روی برمیتابد؟ و ما او را در این دنیا برگزیدیم و البته در آخرت (نیز) از شایستگان خواهد بود. (130) هنگامی که پروردگارش به او فرمود: ( اسلام آور (تسلیم شو) )، گفت: (به پروردگار جهانیان مشلمان شدم (تسلیم شدم)) (131) و ابراهیم و یعقوب، پسران خود را به همان (آیین) سفارش کردند (و هر دو در وصیتشان چنین گفتند: ) (ای پسران من، خداوند برای شما این دین را برگزید پس، البته نباید جز مسلمان بمیرید.) (132) آیا وقتی که یعقوب را مرگ فرا رسید، حاضر بودید؟ هنگامی که به پسران خود گفت: (پس از من، چه را خواهید پرستید؟) گفتند: (معبود تو، و معبود پدرانت، ابراهیم و اسماعیل و اسحاق- معبودی یگانه- را میپرستیم و در برابر او مسلمانیم (تسلیم هستیم).) (133) آن جماعت را روزگار به سر آمد دستاورد آنان برای آنان و دستاورد شما برای شماست و از آنچه آنان میکردهاند، شما بازخواست نخواهید شد. (134) و (اهل کتاب) گفتند: ( یهودی یا مسیحی باشید، تا هدایت یابید) بگو: (نه، بلکه بر آیین ابراهیم حقگرا (هستم) و وی از مشرکان نبود.) (135) بگویید: (ما به خدا، و به آنچه بر ما نازل شده، و به آنچه بر ابراهیم و اسحاق و یعقوب و اسباط نازل شده، و به آنچه به موسی و عیسی داده شده، و به آنچه به همه ی پیامبران از سوی پروردگارشان داده شده، ایمان آوردهایم میان هیچ یک از ایشان فرق نمیگذاریم و در برابر او مسلمانیم (تسلیم هستیم).) (136) پس اگر آنان (هم) به آنچه شما بدان ایمان آوردهاید، ایمان آوردند، قطعاً هدایت شدهاند، ولی اگر روی برتافتند، جز این نیست که سر ستیز (و جدایی) دارند و به زودی خداوند (شرّ) آنان را از تو کفایت خواهد کرد، که او شنوای داناست. (137) این است نگارگری الهی و کیست خوشنگارتر از خدا؟ و ما او را پرستندگانیم. (138) بگو: آیا درباره خدا با ما بحث و گفتگو میکنید؟ با آنکه او پروردگار ما و پروردگار شماست و کردارهای ما از آنِ ما، و کردارهای شما از آنِ شماست، و ما برای او اخلاص میورزیم. (139) یا میگویید: (ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباطِ (دوازدهگانه) یهودی یا نصرانی بودهاند؟) بگو: (آیا شما بهتر میدانید یا خدا؟) و کیست ستمکارتر از آن کس که شهادتی از خدا را در نزد خویش پوشیده دارد؟ و خدا از آنچه میکنید غافل نیست.)
توضیح:
در این آیات به صراحت بیان شد که حضرت ابراهیم(ع) کعبه را قبله قرار داد ؛ و در دین او رکوع و سجود و اعتکاف و طواف و امثال این امور بوده است.
در این آیات به صراحت بیان شد که حضرت ابراهیم و فرزندان او و بنی اسرائیل زمان انبیاء(ع) و حضرت موسی و عیسی(ع) هیچکدام یهودی و مسیحی نبوده اند ؛ بلکه همگی مسلمان و در دین حضرت ابراهیم (ع) بوده اند.
در این آیات تصریح شده که دین اسلام ، دین تمام انبیاست و سخنی از تکامل ادیان نیست.
خداوند متعال می فرماید:
( قُلْ صَدَقَ اللَّهُ فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ بگو: (خدا راست گفته(و اینها در آیین پاک ابراهیم نبوده) است. بنا بر این، از آیین ابراهیم پیروی کنید، که به حق گرایش داشت، و از مشرکان نبود) ) (آلعمران:95)
یعنی اینها که یهود و نصاری از خودشان ساخته اند در دین ابراهیم (ع) نبوده ؛ و دین حقّ همان دین حضرت ابراهیم (ع) می باشد. یعنی نه تنها مسیحیّت و یهودیّت کنونی تکامل یافته ی دین حضرت ابراهیم نیستند بلکه ادیانی هستند منحرف از مسیر حضرت ابراهیم(ع).
خداوند متعال می فرماید:
( وَ مَنْ أَحْسَنُ دیناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفاً وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهیمَ خَلیلاً دین و آیین چه کسی بهتر است از آن کس که روی خود را تسلیم خدا کند، و نیکوکار باشد، و پیرو آیین خالص و پاکِِ ابراهیم گردد؟ و خدا ابراهیم را به دوستیِ خود، انتخاب کرد) (النساء:125)
این آیه به صراحت بیان می کند که دینی بهتر از دین حضرت ابراهیم (ع) وجود ندارد. پس چگونه کسانی مسیحیّت و یهودیّت و اسلام را تکامل یافته ی آن دین می نامند؟!
خداوند متعال می فرماید:
( إِنَّ الَّذینَ فَرَّقُوا دینَهُمْ وَ کانُوا شِیَعاً لَسْتَ مِنْهُمْ فی شَیْءٍ إِنَّما أَمْرُهُمْ إِلَی اللَّهِ ثُمَّ یُنَبِّئُهُمْ بِما کانُوا یَفْعَلُونَ (159) مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلا یُجْزی إِلاَّ مِثْلَها وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ (160) قُلْ إِنَّنی هَدانی رَبِّی إِلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ دیناً قِیَماً مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ کسانی که دین خود را پراکنده ساختند، و به دستههای گوناگون(و مذاهب مختلف) تقسیم شدند، تو هیچ گونه رابطهای با آنها نداری! سر و کار آنها تنها با خداست؛ سپس خدا آنها را از آنچه انجام میدادند، با خبر میکند. (159) هر کس کار نیکی بجا آورد، ده برابر آن پاداش دارد، و هر کس کار بدی انجام دهد، جز بمانند آن، کیفر نخواهد دید؛ و ستمی بر آنها نخواهد شد. (160) بگو: (پروردگارم مرا به راه راست هدایت کرده؛ دینی پابرجا ؛ همان آیین ابراهیمِ حقگرا! و او از مشرکان نبود.) ) (الأنعام)
این آیات به صراحت بیان می کنند که دین یکی بوده و خود مردم ادیان گوناگون را ساخته اند.
خداوند متعال می فرماید:
( ثُمَّ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ سپس به تو وحی فرستادیم که از آیین ابراهیم ، که ایمانی خالص داشت و از مشرکان نبود، پیروی کن ) (النحل:123)
آیه به صراحت بیان می کند که رسول الله (ص) به امر خدا تابع دین حضرت ابراهیم (ع) بوده است. لذا اسلام همان دین حضرت ابراهیم(ع) است.
خداوند متعال می فرماید:
( وَ جاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اجْتَباکُمْ وَ ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبیکُمْ إِبْراهیمَ هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمینَ مِنْ قَبْلُ وَ فی هذا لِیَکُونَ الرَّسُولُ شَهیداً عَلَیْکُمْ وَ تَکُونُوا شُهَداءَ عَلَی النَّاسِ فَأَقیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ وَ اعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلاکُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلی وَ نِعْمَ النَّصیرُ و در راه خدا جهاد کنید، و حقّ جهادش را ادا نمایید! او شما را برگزید، و در دین کار سنگین و سختی بر شما قرار ندارد؛ از آیین پدرتان ابراهیم پیروی کنید؛ خداوند شما را در کتابهای پیشین و در این کتاب آسمانی(مسلمان) نامید، تا پیامبر گواه بر شما باشد، و شما گواهان بر مردم! پس نماز را برپا دارید، و زکات را بدهید، و به خدا تمسّک جویید، که او مولا و سرپرست شماست! چه مولای خوب، و چه یاور شایستهای! ) (الحج:78)
این آیه نیز صراحت دارد که دین اسلام همان حضرت ابراهیم(ع) می باشد.
خداوند متعال می فرماید:
( قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ تَعالَوْا إِلی کَلِمَةٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَ لا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَ لا یَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ (64) یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تُحَاجُّونَ فی إِبْراهیمَ وَ ما أُنْزِلَتِ التَّوْراةُ وَ الْإِنْجیلُ إِلاَّ مِنْ بَعْدِهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (65) ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ حاجَجْتُمْ فیما لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ فَلِمَ تُحَاجُّونَ فیما لَیْسَ لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (66) ما کانَ إِبْراهیمُ یَهُودِیًّا وَ لا نَصْرانِیًّا وَ لکِنْ کانَ حَنیفاً مُسْلِماً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ (67) إِنَّ أَوْلَی النَّاسِ بِإِبْراهیمَ لَلَّذینَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِیُّ وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ اللَّهُ وَلِیُّ الْمُؤْمِنینَ ای اهل کتاب! چرا درباره ی ابراهیم، گفتگو و نزاع میکنید(و هر کدام، او را پیرو آیین خودتان معرفی مینمایید)؟! در حالی که تورات و انجیل، بعد از او نازل شده است! آیا اندیشه نمیکنید؟! (65) شما کسانی هستید که درباره ی آنچه نسبت به آن آگاه بودید، گفتگو و ستیز کردید؛ چرا درباره ی آنچه آگاه نیستید، گفتگو میکنید؟! در حالی که خدا میداند، و شما نمیدانید. (66) ابراهیم نه یهودی بود و نه نصرانی؛ بلکه موحّدی خالص و مسلمان بود؛ و هرگز از مشرکان نبود. (67) سزاوارترین مردم به ابراهیم، آنها هستند که از او پیروی کردند، و این پیامبر و کسانی که(به او) ایمان آوردهاند(از همه سزاوارترند)؛ و خداوند، ولیّ و سرپرست مؤمنان است) (آل عمران)
این آیه به صراحت تمام بیان می کند که اسلام محمّدی همان اسلام ابراهیمی است. او نه یهودی بوده و نه نصرانی.
دلیل عقلی بر عدم تکامل دین
اگر فرض کنیم که ادیان تکامل می یابند، در این صورت لازم می آید که انبیای گذشته از انسانهای بعد از خودشان پایین تر باشند. چون دین برنامه ی انسان سازی است ؛ و هر پیامبری نیز به اندازه ی دین خودش بالا می رود. پس اگر دین حضرت ابراهیم ناقصتر از دین حضرت عیسی(ع) بوده لابد پیروان عیسی(ع) با عمل به دین او می توانستند بالاتر از حضرت ابراهیم (ع) نیز صعود کنند. مثلاً حضرت شمعون بن حمون که وصیّ حضرت عیسی(ع) بود باید از حضرت ابراهیم (ع) افضل باشد. حال آنکه می دانیم جز ائمه اطهار (ع) هیچ انسانی با انبیای اولوالعزم برابری نمی کند.
می دانیم که بین حضرت موسی(ع) و حضرت عیسی(ع) انبیای فروانی بوده اند که همگی مبلّغ دین حضرت موسی(ع) بوده اند. پس یقیناً اینها عامل به تمام دین حضرت موسی(ع) بوده اند. چون معصوم محال است چیزی از دین را فروگذار نماید. پس اگر دین حضرت موسی(ع) برتر از دین حضرت ابراهیم بوده ، لازم می آید که این انبیای تبلیغی افضل از حضرت ابراهیم باشند. حال آنکه چنین چیزی محال است. چون حضرت ابراهیم (ع) پیامبر اولوالعزم می باشد.
بلکه به نظر می رسد که از روایات بتوان افضلیّت حضرت ابراهیم (ع) را بر حضرت موسی و عیسی(ع) اثبات نمود.
نتیجه:
با توجّه به آنچه گفته شد ، فرضیّه ی تکامل در دین مردود است ؛ مگر به یک معنای خاصّ ، که بحثی است عرفانی ؛ لذا وارد آن نمی شویم ؛ و ربطی هم به بحث ما ندارد. پس دین از آدم تا خاتم یکی بوده آن هم اسلام است. لذا فرمود: ( إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ إِلاَّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ همانا دین در نزد خدا، اسلام است. و کسانی که کتاب آسمانی به آنان داده شد، اختلافی نکردند، مگر بعد از آگاهی و علم، آن هم به خاطر ظلم و ستم در میان خود ) (آلعمران:19) و فرمود: ( وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرینَ و هر کس جز اسلام دینی برای خود انتخاب کند، از او پذیرفته نخواهد شد؛ و او در آخرت، از زیانکاران است ) (آلعمران:85).
برخی ها چون در پندار باطلشان این بوده که ادیان الهی، گوناگون هستند ، لذا در تفسیر این آیات گفته اند که مراد از اسلام ، دین اسلام نیست بلکه منظور همان فرمانبرداری و تسلیم خدا شدن است.
در نقد اینها می گوییم:
اوّلاً مگر دین الهی غیر از این ، معنایی هم دارد؟!
ثانیاً نفرمود: دین در نزد شما اسلام است ؛ بلکه فرمود: در نزد خدا اسلام است. مگر در نزد خدا چند تا دین وجود دارد؟ اساس و حقیقت دین ، توحید است که همه ی انبیاء مبلّغ آن بوده اند.
ثالثاً مگر دین چیست؟ دین نقشه ی وجود انسان کامل است تا دیگر انسانها خود را بر اساس آن بسازند. لذا فرمود: ( فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُون پس روی خود را خالصانه متوجّه دین کن! همان فطرتی که خداوند،انسانها را بر آن سرشته است. دگرگونی در آفرینش الهی نیست؛ این است دین استوار؛ ولی اکثر مردم نمیدانند)(3الروم:30)
فطرت یعنی همان انسان بالقوّه که باید به فعلیّت درآید. دین نیز چیزی نیست جز دفترچه ی راهنمای انسان که بر اساس آن می توان انسان حقیقی را ساخت. در آیه نیز تأکید شد که خلقت خدا دگرگونی ندارد. لذا فطرت انسان زمان موسی(ع) فرقی با فطرت انسان امروزی ندارد. پس چرا باید نقشه ی وجودی اش فرق بکند؟ آنگاه تصریح نمود که حقیقت دین همین فطرت واحد انسان است ؛ ولی اکثر مردم نمی دانند.
مگر در فطرت انسان به مرور زمان تغییر حاصل شده که دینش هم تغییر کند؟ آنچه تغییر نموده شرائط و امورات بیرون از ذات انسان است نه ذات انسان. ابزارهای زندگی عوض شده اند نه انسان. جای اولاغ و قاطر و اسب را ماشین و قطار و هواپیما گرفته است. جای چراغ پی سوز و نفتی را لامپ برق گرفته است. بچّه ها به جای قصّه ی مادربزرگ پای سریالهای تلوزیونی می نشینند. اینها ربطی به ذات انسان ندارند ؛ هنوز هم نوزاد تازه متولّد شده مثل همان نوزاد هزاران سال قبل ، با ذات خالی از اطّلاعات بیرونی متولّد می شود. امّا با شرائط و اطّلاعات جدیدتری بزرگ می شود. شرائط و اطّلاعات بیرونی نیز همواره در تغییر هستند و دیروز و امروز ندارند. لذا دین که مربوط به ذات بشر است ، و می خواهد ذات بالقوّه ی او را بالفعل نماید همواره ثابت و یکی بوده و هست و خواهد بود. امّا شریعت که مربوط می شود به شرائط برون ذاتی همواره در طول تاریخ تغییر کرده است. امروز نیز شریعت برای یک فرد عادی با شریعت برای یک فرد مثلاً بیمار یا فلج یکسان نیست. آنکه مثلاً بیماری دستگاه گوارش دارد ، و گرسنگی برای او مضرّ می باشد ، روزه بر او حرام است ؛ امّا برای افراد عادی واجب می باشد. آنکه فقیر است یک سری تکالیف دارد و ثروتمند تکالیفی دیگر. نماز یک فرد عادی با نماز یک فلج یا کهن سال یکسان نیست. فرد عادی باید ایستاده نماز بخواند ولی فرد کهن سال یا فلج که توان برخاستن ندارد یا برخاستن برایش دشوار می باشد ، باید نشسته نماز بخواند. این فرقها در دین نیست بلکه در شریعت می باشد ؛ یعنی در بخش مربوط به برون ذات انسان. لذا خداوند متعال فرق گذاشت بین دین و شریعت و فرمود: ( وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتابِ وَ مُهَیْمِناً عَلَیْهِ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ عَمَّا جاءَکَ مِنَ الْحَقِّ لِکُلٍّ جَعَلْنا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لکِنْ لِیَبْلُوَکُمْ فی ما آتاکُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ إِلَی اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمیعاً فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ فیهِ تَخْتَلِفُونَ و این کتاب را به حق بر تو نازل کردیم، در حالی که کتب پیشین را تصدیق میکند، و حافظ و نگاهبان آنهاست؛ پس بر طبق احکامی که خدا نازل کرده، در میان آنها حکم کن! از هوی و هوسهای آنان پیروی نکن! و از احکام الهی، روی مگردان! ما برای هر کدام از شما، راه و طریقه ی روشنی قرار دادیم؛ و اگر خدا میخواست، همه ی شما را امّت واحدی قرار میداد؛ ولی خدا میخواهد شما را در آنچه به شما بخشیده بیازماید. پس در نیکیها بر یکدیگر سبقت جویید! بازگشت همه ی شما، به سوی خداست؛ سپس از آنچه در آن اختلاف میکردید؛ به شما خبر خواهد داد) (المائدة:48)
در گذشته چون برخی نیازهای اجتماعی وجود نداشته لذا احکام مربوط به آنها نیز در شرایع قبلی وجود نداشت. لذا آنچه در تغییر بوده همین بخش احکام بوده که همان منهاج و شریعت است. امّا بخش اخلاق و معارف ، از آدم (ع) تا روز قیامت یکی بوده و خواهد بود. حتّی اصول شریعت نیز در همه ی ادیان یکی است. همه ی ادیان نماز داشته اند ؛ روزه داشته اند ؛ قبله داشته اند ؛ و ... ؛ امّا شکل این احکام در همه ی ادیان یکی نبوده ، کما اینکه در اسلام نیز نماز فرد مسافر با غیر مسافر یکی نیست. نماز معلول با نماز فرد سالم یکی نیست.
البته در شریعت اسلام خصوصیّت ویژه ای است که در شریعت ادیان قبلی نبوده و آن امکان اجتهاد می باشد. این امکان نیز از آن جهت در اسلام قرار داده شده که عصر اسلام ، عصر تفکّر است. لذا متناسب با ویژگی این عصر ، امکان اجتهاد در آن قرار داده شده است.
پس دین که حقیقت و روح برنامه ی انسان سازی و چهارچوب و دیوارهای آن است از آدم تا خاتم همواره بوده است. آنچه تغییر می کند ، نما و وسائل جنبی ساختمان دین می باشد. شریعة به جایی از رودخانه گفته می شود که شیب ملایم دارد و می توان از آن قسمت آب برداشت. اینکه خداوند متعال بخش متغیّر دین را شریعت نامید برای آن است که شریعت ، محلّ بهربرداری از دین است نه متن و بطن آن. آب همان آب است چه از این شیب برداشته شود و چه از آن یکی شیب. نماز مسافر شکسته است و نماز غیرمسافر تمام ، امّا چنین نیست که مسافر ثوابش هم نصف شود یا تکامل نصفه داشته باشد. بلکه نماز نماز است چه دو رکعت و چه چهار رکعت. مهمّ آن حالت گوش به فرمان بودن است. اینکه خدا چه می خواهد.
- [سایر] آیا آیات زیر مسلمان کردن ایرانیان را نامشروع نمی¬کند: سوره شعراء آیه های 198، 199: (اگر ما این کتاب عربی را بر بعض مردم عجم نازل میگردانیدیم و رسول بزبان تازی بر پارسیان قرائت میکرد(بعذر عدم درک) آنان ایمان نمی آوردند). پس بر اساس آیه بالا، قرآن برای عرب و مردمِ عرب زبان آمده است چون اگر الله میخواست قرآن و یا دینی برای پارسیان بفرستد آن را به زبان پارسی میفرستاد. پس قرآن برای همه انسانها نیامده است بلکه تنها برای عرب! سوره فصلت آیه 44: (و اگر ما این قرآن را بزبان عجم میفرستادیم کافران میگفتند چرا آیات مفصل و روشن (بزبان عرب) نیامد. ای عجب آیا کتاب عجمی بر رسول و امت عربی نازل میشود؟). به گفته الله در این آیه، اگر او میخواست کتاب قرآن را به زبان پارسی بر مردمِ عرب نازل کند، اعراب قبول نمیکردند. به همین خاطر قرآن را به زبان عربی برای مردم عرب نازل کرد تا آنان ایمان آورند. آیا کتاب عجمی بر رسول و امت عربی نازل میشود؟ بنا به گفته الله نه! پس کتاب عربیِ قرآن برای مردم عرب نازل شده است و نه مردم دیگر. سوره شوری آیه 7: (و چنین قرآنی فصیح عربی را ما بتو وحی کردیم تا مردم شهرمکه ام القری و هر که در اطراف اوست (از الله) بترسانی و هم از سختی روز بزرگ قیامت...). بنابر این آیه، قرآنِ فصیحِ عربی برای مردم شهر مکه و اطراف آن فرستاده شده و نه برای مردم دیگری، به ویژه ایرانیان. سوره مائده آیه 48: (... ما بر هر قومی شریعت و طریقه ای مقرر داشتیم و اگر الله(به مشیت ازلی) میخواست همه را یک امت میگردانید و لیکن این نکرد...). سوره یونس آیه 47: (برای هر امتی، رسولی است; هنگامی که رسولشان به سوی آنان بیاید، بعدالت در میان آنها داوری میشود; و ستمی به آنها نخواهد شد!) سوره ابراهیم آیه 4: (ما هیچ رسولی در میان قومی نفرستادیم مگر بزبان آن قوم...) سوره نمل آیه 91: ((ای رسول بگو) من مامورم که منحصرا خدای این بلد مکه معظمه را که بیت الحرامش قرار داده اند پرستش کنم ...). پس باید پرسید آیات بالا به چه معنا هستند؟
- [سایر] با سلام من موضوع حجاب رو در متون مختلف بررسی کردم اخیرا مقاله دیدم که بسیار متفاوت می باشد دوست دارم نظر خود را با دلیل بیان کنید توسعهی عورت به سراپای زنان در متون قدیمی ادبیات فارسی از اصطلاح عورت علاوه بر معنی رایج آن برای اشاره به زن نیز استفاده شده است: 1. چون زنی از کار بد شد روی زرد مسخ کرد او را خدا و زُهره کرد عورتی را زُهره کردن مسخ بود خاک و گل گشتن نه مسخ است ای عنود؟ روح میبُردت سوی چرخ برین سوی آب و گل شدی در اسفلین (مثنوی، دفتر اول) شاید از ابیات فوق استنباط شود که عورت کلمهای تحقیرآمیز است و برای اشاره به زنی بدکاره به کار رفته است، اما شواهد دیگر نشان میدهد که اطلاق عورت به زن مفهومی منفی ندارد و از این کلمه حتی به معنی ناموس نیز استفاده شده است: گفت حق زَ اهل نفاق ناسدید بَأسُهُم ما بَینَهُم بَأسٌ شَدید در میان همدگر مردانهاند در غزا چون عورتان خانهاند گفت پیغمبر سپهدار غیوب لا شجاعه یا فتی قبل الحروب (مثنوی، دفتر سوم) آنکه دزدد مال تو، گویی بگیر دست و پایش را ببُر، سازَش اسیر وآنکه قصد عورت تو میکند صد هزاران خشم از تو سر زند گر بیاید سیل و رخت تو برد هیچ با سیل آورد کینی خرد؟ (مثنوی، دفتر پنجم) کاربرد عادی عورات به معنی زنان در متون زیر بیشتر مشخص است. در زبان فارسی قدیم اهل شهر شامل اطفال و عورات بودهاند و اگر مردی میمرده است اطفال او یتیم و عورات او بیوه میشدهاند: تمامت اهل اصفهان از صغیر و کبیر و وضیع و شریف و اطفال و عورات،… (ترجمهی محاسن اصفهان) …و بر دل اطفال و عورات او که یتیم و بیوه شوند نمیبخشاید، … (سندباد نامه) عورتانه و عورتینه نیز از اصطلاحات مرتبط به زنان در زبان فارسی قدیم است و نگرش فرهنگی نیاکان ما را به زن منعکس میکند. در لغتنامهی دهخدا آمده است: عورتانه: منسوب و متعلق به زن و متشابه و مانند آن, زنانه. عورتینه: جنس زن و دختر. در مقابل مردینه و پسرینه. …و باقی آنچه عورتینه بودند از بنات و اخوات و خواتین که با ترکان به هم بودند. (جهانگشای جوینی) بنات و اخوات و خواتین به معنی دختران و خواهران و بانوان (خاتونها) است. علاوه بر متون فارسی قدیم، زن در روایاتی منسوب به پیامبر و اصحاب و نزدیکان او نیز عورت خوانده شده است. این روایات را در اینجا نقل میکنیم و پس از مقایسه با قرآن اعتبار و اصالت آنها را بررسی میکنیم. 1. رسول خدا از اصحاب خود پرسید: زن چیست؟ گفتند: عورت. گفت: زن کی به خدا نزدیکتر است؟ ندانستند. فاطمه این را شنید و گفت: زن آنگاه به خدا نزدیکتر است که در قعر خانه باشد. (بحار الأنوار, ج 43, ص 92) 2. رسول خدا گفت: زنان عورتند، آنها را در خانه حبس کنید. (بحار الأنوار, ج 100, ص 250) در فقه به تمام مواضعی از بدن زن که باید پوشیده شود عورت میگویند که تقریباً تمام بدن زن را در بر میگیرد. مرتضی مطهری در کتاب مسألهی حجاب از قول ابن رشد میگوید: (عقیدهی اکثر علما بر این است که بدن زن -جز چهره و دو دست تا مچ- عورت است. ابوحنیفه معتقد است که قدمین نیز عورت شمرده نمیشود، و ابوبکر بن عبدالرحمن بن هشام معتقد است که تمام بدن زن بلا استثنا عورت است.)[1] عورت کلمهای عربی است. در فرهنگ عربی منجد الطلاب معانی زیر برای این کلمه بیان شده است: -رخنهگاهی که موجب نگرانی است -شکاف کوه -جای طلوع و غروب خورشید -کمینگاهی که در آن پنهان شوند -آنچه موجب شرم است -اعضایی از بدن که انسان به سبب شرم میپوشاند. در قرآن از اصطلاح عورت برای اشاره به زنان استفاده نشده است، اما عورت علاوه بر معنای رایج آن در معانی دیگری نیز به کار رفته است: 1. "ای کسانی که ایمان آوردید، باید مملوکان شما و کسانی که به بلوغ نرسیدهاند سه بار از شما اجازه بگیرند: قبل از نماز صبح، و هنگام ظهر که لباستان را در میآورید، و بعد از نماز عشا که سه عورت برای شماست. بعد از این بر شما و آنها گناهی نیست که گرد یکدیگر بگردید. خدا این گونه آیات را برای شما تبیین میکند. و خدا علیم و حکیم است." (نور 58) 2. "و آنگاه که گروهی از آنها گفتند: ای اهل یثرب، شما را جای ماندن نیست،برگردید. و گروهی از آنها از پیامبر اجازه میخواستند و میگفتند خانههای ما عورت است با اینکه عورت نبود. فقط میخواستند فرار کنند." (احزاب 13) 3. در آیهی 31 سورهی نور که آیهای مهم در تعیین حدود پوشش زنان است، عورت در مفهومی نزدیک یا منطبق بر معنی رایج امروزی آن به کار رفته است: "به زنان مؤمن بگو که غض بصر کنند و فروج خود را حفظ کنند و زینت خود را جز آنچه از آن پیداست آشکار نکنند، و خِمارشان را بر جیوبشان بزنند، و زینتشان را آشکار نکنند مگر بر شوهرانشان یا پدرانشان یا پدران شوهرانشان یا پسرانشان یا پسران شوهرانشان یا برادرانشان یا پسران برادرانشان یا پسران خواهرانشان یا زنانشان یا مملوکانشان یا مردان تابعی که اِربه ندارند یا کودکانی که بر عورتهای زنان اظهار ندارند، و پایشان را نزنند که آنچه از زینتشان پنهان میکنند دانسته شود. و ای مؤمنان همگی به سوی خدا بازگردید تا رستگار شوید." در این آیه عورات از نظر دستوری به زنان اضافه شده است, بنا بر این عورات در اصطلاح قرآن بخش یا بخشهایی از اندام زنان است، نه تمام بدن آنان. علاوه بر این اندام هایی همچون سر و صورت و دست و پای زن نمیتواند مصداق عورت زن در اصطلاح قرآن باشد, چرا که اینها مواضعی نیستند که کودکان بر آن (اظهار) نداشته باشند. عورات زنان را در این آیه میتوان به اندام های جنسی یا شرم گاه های زنان ترجمه کرد. دیده میشود که زن در ادبیات فارسی، فقه سنتی، و روایات عورت خوانده شده است و در قرآن از چنین اصطلاحی استفاده نشده است. در اعتبار و اصالت روایاتی که زن را عورت میخوانند به دلایل زیر میتوان تردید کرد: 1. زن از موضوعات مهم در قرآن است. قرآن سورهای به نام زنان (نسا) دارد و سورهای از قرآن نیز به نام مریم نامگذاری شده است. کلمات بنت, بنات, امرأه, نساء, زوج, أزواج، أخت، أخوات و دیگر کلمات مترادف نزدیک به صد و پنجاه بار در قرآن تکرار شده است. قرآن اصطلاح عورت را برای اشاره به زن به کار نبرده است. بنا به روایات فوق پیامبر و اصحاب متفقالقولند که زن عورت است و باید بپذیریم که اطلاق اصطلاح عورت به زنان در عصر پیامبر رایج بوده است. چگونه ممکن است که با وجود اشارهی مکرر قرآن به زنان، این اصطلاح هیچ انعکاسی در قرآن نداشته باشد؟ 2. قرآن در توصیف زنان تعبیرات خاصی دارد: الف ." زنان لباس شمایند و شما لباس آنهایید (بقره 178) -زنان شما حرث شمایند (بقره 223) ب."-از آیاتش آن است که برایتان از خودتان زنانی آفرید که با آنان آرام گیرید (روم 21) پیامبر در مقام معلم به اصحاب آموخته است که زن لباس است، حرث است و مایهی آرامش است. قرآن مرجع اصلی در تعالیم پیامبر است. با این حال بنا به روایات فوق وقتی پیامبر از اصحاب میپرسد زن چیست، میگویند عورت است. گویا اصحاب با قرآن و تعالیم و اصطلاحات آن آشنا نیستند، یا آن را در درجهی دوم اهمیت قرار میدهند. 3. لحن روایاتی که زن را عورت میخواند و به حبس آنان در خانه تشویق میکند فراتر از یک توصیهی اخلاقی است و از عقلانیت و انسانیت فاصله دارد. چرا به جای ماندن زن در خانه، از ماندن زن در قعر خانه سخن گفته میشود؟ و چرا حبس در خانه؟ تأمل در لحن و کلماتی که در این روایات به کار رفته است نشان میدهد که سازندهی این روایات با هر گونه حضور اجتماعی زن به شدت مخالف بوده است و به مخفی کردن زن در خانه میاندیشیده است. مرتضی مطهری در بخشی از کتاب مسألهی حجاب تحت عنوان (نه حبس و نه اختلاط) میگوید: از آنچه مجموعاً بیان شد معلوم گشت آنچه اسلام میگوید نه آن چیزی است که مخالفان اسلام، اسلام را بدان متهم میکنند، یعنی محبوسیت زن در خانه و نه نظامی است که دنیای جدید آن را پذیرفته است و عواقب شوم آن را میبیند، یعنی اختلاط زن و مرد در جوامع.[2] سخن فوق در حالی بیان میشود که در کتب حدیث روایاتی به پیامبر و دیگر پیشوایان دینی نسبت داده شده است که مردان را به حبس کردن زنان در خانه فرامیخواند. وقتی کتب حدیث ما حاوی چنین روایاتی است، مخالفان اسلام سخن بیجایی نگفتهاند. عورت خواندن زن و حبس او در خانه را نمیتوان مستقل از فرهنگ ایران باستان تحلیل کرد. مورخان و باستانشناسان در تحلیل جایگاه زن در مقاطعی از تاریخ ایران باستان به نقوش به جا مانده در آثار باستانی استناد میکنند. در این نقوش زنان دیده نمیشوند. بخش زیر از کتاب تاریخ تمدن ویل دورانت نقل شده است و در کتاب مسألهی حجاب نیز به آن اشاره شده است: پس از داریوش مقام زن مخضوصاً در طبقهی ثروتمندان تنزل پیدا کرد. زنان فقیر چون برای کار کردن ناچار از آمد و شد در میان مردم بودند آزادی خود را حفظ کردند، ولی در مورد زنان دیگر گوشهنشینی زمان حیض که برایشان واجب بود رفتهرفته امتداد پیدا کرد و سراسر زندگی اجتماعیشان را فرا گرفت، و این امر خود مبنای پردهپوشی در میان مسلمانان به شمار میرود. زنان طبقات بالای اجتماع جرأت آن را نداشتند که جز در تخت روان روپوشدار از خانه بیرون بیایند و هرگز به آنها اجازه داده نمیشد که آشکارا با مردان آمیزش کنند. زنان شوهردار حق نداشتند هیچ مردی را ولو پدر یا برادرشان ببینند. در نقشهایی که از ایران باستان برجای مانده هیچ صورت زنی دیده نمیشود و نامی از ایشان به نظر نمیرسد.[3] حتی در میان ایرانیان امروز سنتی وجود دارد که میتوان آن را ناشی از عورتانگاری زنان در ایران قدیم دانست. این سنت مبنای عقلی و شرعی ندارد، اما همچنان وجود دارد. در این فرهنگ مرد از ذکر مستقیم نام زن خود نزد دیگران شرم میکند و از او با تعابیر غیرمستقیمی همچون خانواده و بچهها نام میبرد،پ همان گونه که معمولاً برای رعایت ادب، از ذکر مستقیم نام اعضایی از بدن پرهیز میشود و عبارات غیرمستقیمی به کار میرود. لغتنامهی فارسی دهخدا اصطلاح ستر عورت را پوشاندن موضع های مستقبح الذکر معنی کرده است. زن نیز در فرهنگ سنتی مستقبح الذکر است و جایگاهی همچون عورت دارد. اگر زن عورت باشد پوشاندن او معقول و نمایاندنش شرمآور است. از اقلیتی ناچیز که بگذریم، عموم مردم جهان بنا به عقل عرفی در زندگی اجتماعی عورت را میپوشانند و از نمایاندن آن شرم میکنند. یکی از انتقادات مکرر قرآن به اهل کتاب این است که آنان کلمات را از مواضع خود تحریف میکنند. با تحریف کلمات از مواضع آنها میتوان حکمی را تغییر داد. تحریف کلمات از مواضع آنها لزوماً این نیست که در متنی دست ببریم، بلکه میتوانیم معنی کلمهای را عوض کنیم یا آن را نابجا به کار ببریم. اطلاق عورت به سرتاپای زن، در حالی که نه عقل به آن حکم میکند نه از قرآن برداشت میشود، مصداق بارزی از تحریف کلمات از مواضع آن است. حجاب و حدود پوشش زنان در فقه سنتی بر بستر کلمات و اصطلاحاتی تحریف شده به قرآن نسبت داده میشود. اگر اولین منبع فقه اسلامی قرآن است، لازم است که اصطلاحات فقهی با محوریت قرآن پالایش شود.1 اکثر مثالها از لغتنامه فارسی دهخدا نقل شده است. [1] مسأله حجاب، ص 225. [2] مسأله حجاب، ص 218 [3] تاریخ تمدن، ترجمه احمد آرام، جلد اول، ص 552
- [سایر] به نام خدا سلام حاج آقا. 1=نمی دونم از کجا بگم ولی یک بیوگرافی مختصری از خودم میدم 2-دختری بیست وسه ساله ام.دانشجوی فوق رشته بیوتکنولوژی کشاورزی 3-دریک خانواده فرهنگی وبه اعتقاد خودمون مذهبی به دنیا آمدم 3-من از دوران دبیرستان نمی دونم یک چیزی در درونم بود ولی از حدودسه سال پیش یک تلنگر بیدارم کرد. 4-قبل از این سه سال برای قرآن،ائمه وامامان ارزش بیشماری قائل می شدم ولی انجام اعمال مذهبی وصرفا گریه برای امام حسین وبه فکر امام حسین بودن مخصوص محرم بود.برای مثال عرض کردم. 5-از سال آخر دانشگاه و حرف با بعضی از دوستای جدید وازهمه مهمتر خواست خدا تلنگر به من زده شد 6-خیلی چیزا به لطف خدا درمن تغییرکرد.سعی درتغییرافکاری داشتم که یک عمر در ذهن من خوانده می شد ومن به ظاهر فکر میکردم بی تفاوتم ولی قاعدتا در من تاثیر میگذاشت 7-بگم که خدایی نکرده قصد بدگویی از خانواده ام را ندارم که من اساسا مدیون پدرومادرم هستم،اگر بگویم که مثلا برایم هیچ کاری نکردند که دروغ محض است،چرا که باعث خیلی از شکل گیری های مثبت در من شدند،همینقدر که باعث به وجودآمدن من هستند،مدیون آنها هستم. 8-امااما،خوب دید من،نظرمن،دیدگاه من راجب مذهب،سیاست،با آنها فرق کرده،من فهمیدم که نماز وروزه صرف مسلمانی که مدنظراولیا وپیغمبرست،نخواهدبود.متوجه شدم که امام حسین فقط برای محرم نیست،امام علی مخصوص شبهای قدر. 9-فهمیدم اسلام برنامه زندگی است،همه چی من باید منطبق با اسلام باشد.ولی سر این مسائل با خانواده مشکل دارم،شکرخدا دراین مسائل مشکلاتم کمتر شده. 10-مثلا می گویند که همه چی سر وقت خودش،موسیقی به وقتش،امام حسین به وقتش!!!!!!! 11-این مسائل یک شبه برای من حادث نشد،طی این سه سال هربار تغییراتی. 12-حتی من رشته لیسانسم که خودم انتخاب نکرده بودم ومتاسفانه با علاقه نبود که در رشته کشاورزی مشغول به تحصیل بوده ام ،خواستم رشته ام را در فوق عوض کنم که با مخالفت شدید پدر مواجه شدم. 13-درنتیجه با مشورت با بعضی اساتید که مورد اعتماد بنده بودند،فرمودن دعای خیر پدرومادر بیش از اینها می ارزد که به لطف بینهایت خدا که همیشه شامل این بنده سروپاتقصیرشده ودعای آنها در دانشگاه رشته خودم همان کشاورزی قبول شدم. 14-اما درکنارآن کتابهایی که دوست دارم را مطالعه میکنم؛حتی در دانشگاه مجازی امام خمینی به طور مجازی رشته معارف را انتخاب و درحال تحصیلم البته خانواده ازآن خبرندارند!!لزومی نداردخبردارشوند. 15-اما درقبال سیاست،متاسفانه پدرم بدی های زیادی به قول خودشان از بقیه دیدن،پدرم به شدت امام خمینی را دوست داشتند ولی الن به علت اینکه میبیند یک عده ازاین موقعیتها به راحتی ها استفاده می کنند واسلام در برخی موارد ازحالت انقلابی به تشریفاتی تبدیل شده،ازهمه چی زده شدند. 16-به همه اعتماد ندارند وسرشان درلاک خوشان است اما این بی اعتمادی تا حدود خیلی کمی به من هم منتقل شده در واقع من خیلی چیزها ازسیاست ورهبری وولایت فقیه نمی دانستم،اما شکر،شکر که مسئله با کلی درگیری ذهنی که داشتم برایم حل شده. همین طور از انقلاب.راستی من همیشه خودم رو مدیون شهدا می دونستم ومی دونم.دلم براشون می تپه. 17-خودم با سخنرانی هایی از استادرحیم پورازغدی،مطاله کتب استاد مطهری به خیلی چیزا رسیدم.ولی هنوز نتونستم به همه چی اعتمادکنم وراحت سراغ هرکتابی برم که نکنه دروغ باشه وسرهم کردن مسائل باشه،یه جور میخوام که انگار به خانواده امم ثابت کنم چیزی که میخونم عالیه. 18-دیشب که توبرنامه بی نظیر پارک ملت،حرف از کتاب زدین به نظرم رسید این مشکل که چه عرض کنم را به شما بگم تا شما منوراهنمایی کنید که چه کنم؟؟ 19-اینکه چه کتابهایی بخونم به کی اعتمادکنم؟؟درضمن استاد من عاشق کتاب خوندنم،قبلا از دکتر شریعتی هم کتاب خوندم.ادبیات ایشونو خیلی دوست دارم نه دیدگاهشونو گرچه بعضی از دیدگاهشون درست بود 20-ودرضمن با فرمایش آقای شهیدی فر هم کاملا درمورد شریعتی با ایشون موافقم. 21-درآخرشرمنده طولانی شد.هم ازشما متشکرم.وتشکر من رابه آقی شهیدی فر هم منتقل کنید بابت برنامه فوق العاده شون،تواین بی برنامه گی تلویزیون،برنامه عالیه.وحال من را خیلی خوب می کند.چرا که ایشان هم دغدغه اصلیشان مذهب واخلاق است.