شهید مطهری(ره) در اواخر کتاب جاذبه و دافعه علی(ع) می گوید: (در اسلام هیچ امر مادی و ظاهری وجود ندارد که مسلمان خود را ملزم به آن بداند. تقدس نبخشیدن به ظواهر این منفعت را دارد که راه را بر روی فرصت طلبانی که به دنبال استفاده از ظاهرگرایان هستند تا از طریق ایشان قرآن ها را بر سر نیزه زنند و حق علیها را در حکمیت ها ضایع کنند می بندد).<BR>اما در اسلام ریش گذاشتن واجب است انگشتر بر دست راست افکندن مستحب است و در حدیثی از معصوم امده است که از نشانه های مؤمن آن است که بسم الله نماز را بلند بگوید ... علاوه بر آن گویا مسلمانان واقعی امروز مضاف بر اینها بدون پیراهن های بلند و تسبیح های آویزان مسلمان نمی شوند. چگونه اینها و همه مظاهر دیگری که در احکام شریعت بر آنها رنگ تقدس زده شده مقدسند و نیستند؟
شهید مطهری(ره) در اواخر کتاب جاذبه و دافعه علی(ع) می گوید: (در اسلام هیچ امر مادی و ظاهری وجود ندارد که مسلمان خود را ملزم به آن بداند. تقدس نبخشیدن به ظواهر این منفعت را دارد که راه را بر روی فرصت طلبانی که به دنبال استفاده از ظاهرگرایان هستند تا از طریق ایشان قرآن ها را بر سر نیزه زنند و حق علیها را در حکمیت ها ضایع کنند می بندد).<BR>اما در اسلام ریش گذاشتن واجب است انگشتر بر دست راست افکندن مستحب است و در حدیثی از معصوم امده است که از نشانه های مؤمن آن است که بسم الله نماز را بلند بگوید ... علاوه بر آن گویا مسلمانان واقعی امروز مضاف بر اینها بدون پیراهن های بلند و تسبیح های آویزان مسلمان نمی شوند. چگونه اینها و همه مظاهر دیگری که در احکام شریعت بر آنها رنگ تقدس زده شده مقدسند و نیستند؟ در آغاز بهتر است در مورد واژه (تقدس) و (مقدس) کمی بحث و گفتگو کنیم که این امر مطمئنا می تواند مسأله مورد بحث را روشن تر سازد. واژه تقدس و مقدس (Sacred) به هر چیز با عظمت و قابل ستایش و قابل تکریم اطلاق می شود. ریشه لاتینی این کلمه (Sacer) به معنای محصور کردن و جلوه دادن است. یک فرد می تواند با عنوان مقدس توصیف شود، همچنین یک شیء یا یک مکان که بی مانند و فوق العاده به نظر برسد نیز می تواند حالت مقدس داشته باشد. این کلمه نزدیکی زیادی با کلمه (الوهیت) (Numen) به معنای قدرت مرموز خداوندی دارد. برای توصیف تقدس و نیز به منظور اشاره به قدرت نهفته در این واژه از کلمه (روحانی) نیز استفاده می شود. یک موجود مقدس، خود را به عنوان واقعیتی متفاوت با واقعیات دیگر و منحصر به فرد نشان می دهد. ما زمانی از تقدس چیزی آگاه می شویم که آن شخص یا شیء به شکلی متفاوت با انواع مشابه خود جلوه گر شود. فرض بر این است که خداوند با بعضی نیروهای روحانی و ماوراء طبیعی خود را به شخص ناظر آشکار می کند و به او حس برتری و امتیاز می دهند هر چند گاهی این دریافت ها مشکوک و غیر قابل اعتماد به نظر می رسد چرا که معمولا شخصی که ناظر یک واقعه مرموز و غیر قابل توجیه (برای خودش) مانند منظره ای غریب یا حادثه ای غیر عادی است، آن را به نام ماوراء طبیعی یا مقدس توجیه می کند. و گویا پذیرش چنین توجیهی برای او بسیار راحت تر و قابل قبول تر است از این که عقل خود را به کار اندازد و در مورد اصل و منشأ آن امر دست به تحقیق زند. یکی از ویژگی های ظهور نیروهای مقدس این است که آنها همواره در چارچوب اعتقادات مذهبی شخص ناظر معنا می شوند و اگر هم او شخصی غیر مذهبی باشد، آن واقعه را به مذهب رایج در فرهنگ خود نسبت می دهد. به عبارت دیگر، قدرت روحانی یا مقدس، خود را تنها در متن اعتقادات شخص مشاهده گر و جامعه اش آشکار می کند و این شرایط اعتقادی و فکری ناظر است که به این گونه ظهورها معنا می بخشد. خلاصه آن که باید گفت؛ گاه شخص مشاهده گر است که تقدس و تبرک -چه بجا و چه نابجا- می آفریند و ان را به اشیاء اطراف خود نسبت می دهد. آن چه در مورد مطالب مذکور در بستر دینی اهمیت به سزایی دارد این است که این دریافت های روحانی توسط شخص مشاهده گر بوجود نیامده باشد، بلکه الهامی باشند که با قصد نیتی مشخص و از طرف پروردگار عالم به مشاهده گر القاء شده باشد و در واقع آن چه توسط خداوند بر پیامبرانش نازل شده است اموری الهی و مقدس اند که عقل انسان نیز به تقدس و عظمت چنین اموری حکم می کند. اسلام نیز دینی است که خداوند توسط پیامبرش(ص) و امامان معصوم(ع) خود به مردمان ارزانی دانسته است، دینی که هدفش نجات انسان از مشکلات و رساندن او به سعادت دنیوی و اخروی است. آموزه های این دین به ما دستور می دهد که از عقل و خرد خود مدد جوییم و در مورد مسائل و امور و گفتار و سخنان آن اندیشه و تأمل کنیم و در واقع باید از ظاهر سخنان و آیات قرآن عبور کرده و به باطن و معنای حقیق آن دست یابیم چرا که ماندن در ظاهر و گرفتار آمدن در برداشت های سطحی از این آموزه ها منجر به استفاده نادرست و غیر عقلانی از آنها می شود همان کاری که خوارج کردند آن انسان هایی نماز خوان و متدینی بودند اما چون از عقل و خرد خود استفاده نکردند و برای راحتی کار خود ظاهر را گرفتند و شعار (لاحکم إلا لله) را سر دادند هر چند آنان نیز در طول حرکت ناچار شدند برای خود حاکم و حکم دهنده ای از میان خود برگزینند اما رکود فکری شان مانع درک واقعیت امر گردید. همان طور که در ابتدا بحث گفته شد هر آنچه که از منبع و منشأ الهی باشد امری مقدس و قابل احترام است اما آنچه که از منشأی غیر الهی باشد نه تقدسی دارد و نه احترامی. اما واقعا ملاک درک واقعیت چیست؟ دین اسلام، دینی است عقلانی که عقلانیت را با دیانت در هم می آمیزد و این دو در واقع یک چیز می شوند چرا که خداوند را جز با عقل نتوان یافت و جز با عقل نتوان عبادت کرد و جز با عقل نتوان به او رسید. و در واقع آن چه در این دین حجیت دارد حکم عقل است همان موهبتی که خداوند به انسان ارزانی داشته و بدان او را او را بهترین و برترین مخلوق خویش ساخته است و از او نیز خواسته تا هر چا آموزه ای از دین با عقل سلیم در تضاد بودن کنارش گذارد و یقین کند که جزء دین نبوده ونیست. و به همین خاطر می گوید: (کل ما حکم به الشرع ما حکم به العقل؛ هر آن چه شرع به آن حکم می کند عقل نیز به همان حکم می کند.) (و برعکس) البته باید توجه داشت آنجا که شریعت و دین در کار است حتما یک سری آموزه ها و احکامی مربوط به افعال بندگان نیز مطرح است و چنان چه این آموزه ها مبتنی بر آموزه های عقلانی باشند پذیرش آنها امری است که عقل به آن فکر می کند هر چند خود در مورد آن امر به طور خاص ملاک و فلسفه اش را در نیابد زیرا اموری که عقل با آنها سر و کار دارد گاهی عقل ستیزاند که آنها محکوم به طرد و رداند و گاهی عقل گریزاند بدین معنا که قل توان حکم کردن در مورد آنها را ندارد و از محدوده عقل خارج اند از این رو چون به صحتشان یقین دارد و تنها ملاک و فلسفه وجودی آن احکام را نمی داند در مقابل آنها سر تعظیم فرود می آورد و آنها را نیز انجام می دهد چرا که خوب می داند امری که مبتنی بر اموری عقلانی باشند خود نیز عقلانی است. اما مسأله ای که توجه و دقت در مورد آن لازم و ضروری است این است که اولا بدانیم اسلام چیست و آموزه های آن کدام اند که این کار با مراجعه به منابع دینی و پیروی از آگاهان و متخصصان در حوزه دین اسلام میسر است و ثانیا باید توجه داشته باشید که بسیاری از اعمال متدینان و مردمان عادی، اعمالی اسلامی نیستند بلکه اعمالی اند که بیشتر به جای آن که از اسلام نشأت گرفته باشند تحت تأثیر و برآمده از جامعه و فرهنگ وعادت و رسوم های قومی و قبیله ای و خانوادگی آنان است که به خود رنگ اسلامی و دینی گرفته اند؛ هر چند دین اسلام بر بسیاری از این ها که عقلانی بوده اند مهر تأیید زده است اما این تأیید و عدم رد باعث قداست وعدم رد آنها نمی شود چرا که آنها به اقتضای زمان و مکان مورد تأیید واقع شده اند که با رفع چنین اقتضایی ضمانتی در پای بندی به آنها وجود ندارد. و ما نباید دین اسلام را فقط کارهایی بدانیم که متدینان انجام می دهند، هر چند که یکی از راه های شناخت یک دین بررسی اعمال متدینان آن دین است اما اولا این تنها راه نیست بلکه در کنار این راه، راه های دیگری نیز باید پیموده شود مثلا رجوع به منابع اصلی یک دین، بررسی سخنان اسوه ها و بزرگان آن مذهب، مقدار سازگاری و ناسازگاری آن با عقل و خرد خدادادی و ثانیا چنین بررسی ای یعنی بررسی اعمال متدینان، روشی برون دینی است نه درون دین، و ما که در بستر و درون این دین زندگی حیات می کنیم چنین دین و روشی نابخردانه و مطرود است. خلاصه سخن این که هر آن چه در دین منشأ الهی نداشته باشد و صرفا به خاطر اعمالی و مصلت اندیشی ها و دستورهای غیر عقلانی و احماقه گروه خشک مقدس رنگ دینی و تقدس به خود گرفته باشند از آموزه های دین اسلام محسوب نمی شوند و باید این تقدس های غیر عقلانی از دامان این دین زدوده گردد تا اسلام حقیق از میان کف ها و مانع ها سر بر آورد و ظاهر گردد. نکته دیگری که باید به آن توجه داشت تفاوت بین وجود احکام ظاهری و بین ظاهر گرایی است. بدون شک هر دینی مناسکی دارد که جنبه ظاهری دارد و به کنش و رفتاری ظاهری ارتباط پیدا می کند، ولی توجه به چند نکته در اینجا ضروری است: 1. بسیاری از این احکام ظاهری حاوی باطنی عمیق هستند و با رعایت ظاهر است که با ضریب اطمینان یبشتر می توان به آن باطن رسید.مانند حفظ حجاب و حفظ ظاهر مسلمانان ؛به طوری که با نگاه اولیه شخصیت ملی و دینی فرد مشخص می شود. چنان که وقتی تفاوت مسیحیان از یهودیان از ظاهر کروات و پاپیون مشخص می شد.لذا دین بر توجه به ظاهر برای حفظ باطن تأکید کرده است. 2. احکام ظاهری نقش تربیتی بسیار مهمی دارند. استاد مطهری در این زمینه مباحث بسیار گسترده ای دارد. جهت آگاهی بیشتر بنگرید: چلچراغ حکمت، فلسفه احکام، حمید رضا شاکرین 3. پاره ای از احکام ظاهری جزء شعارهای اسلامی اند. 4. رعایت و التزام احکام ظاهری یک نشانه برای درک میزان التزام و پای بندی اشخاص به دین است،‌اما تمام قضیه نیست و مشکلی که شهید مطهری(ره) روی آن دست گذاشته اند به این نکته بر می گردد که گاه تمسک به ظواهر اصل شمرده می شود . واز حقیقت و باطن غفلت می شود.
عنوان سوال:

شهید مطهری(ره) در اواخر کتاب جاذبه و دافعه علی(ع) می گوید: (در اسلام هیچ امر مادی و ظاهری وجود ندارد که مسلمان خود را ملزم به آن بداند. تقدس نبخشیدن به ظواهر این منفعت را دارد که راه را بر روی فرصت طلبانی که به دنبال استفاده از ظاهرگرایان هستند تا از طریق ایشان قرآن ها را بر سر نیزه زنند و حق علیها را در حکمیت ها ضایع کنند می بندد).<BR>اما در اسلام ریش گذاشتن واجب است انگشتر بر دست راست افکندن مستحب است و در حدیثی از معصوم امده است که از نشانه های مؤمن آن است که بسم الله نماز را بلند بگوید ... علاوه بر آن گویا مسلمانان واقعی امروز مضاف بر اینها بدون پیراهن های بلند و تسبیح های آویزان مسلمان نمی شوند. چگونه اینها و همه مظاهر دیگری که در احکام شریعت بر آنها رنگ تقدس زده شده مقدسند و نیستند؟


پاسخ:

شهید مطهری(ره) در اواخر کتاب جاذبه و دافعه علی(ع) می گوید: (در اسلام هیچ امر مادی و ظاهری وجود ندارد که مسلمان خود را ملزم به آن بداند. تقدس نبخشیدن به ظواهر این منفعت را دارد که راه را بر روی فرصت طلبانی که به دنبال استفاده از ظاهرگرایان هستند تا از طریق ایشان قرآن ها را بر سر نیزه زنند و حق علیها را در حکمیت ها ضایع کنند می بندد).<BR>اما در اسلام ریش گذاشتن واجب است انگشتر بر دست راست افکندن مستحب است و در حدیثی از معصوم امده است که از نشانه های مؤمن آن است که بسم الله نماز را بلند بگوید ... علاوه بر آن گویا مسلمانان واقعی امروز مضاف بر اینها بدون پیراهن های بلند و تسبیح های آویزان مسلمان نمی شوند. چگونه اینها و همه مظاهر دیگری که در احکام شریعت بر آنها رنگ تقدس زده شده مقدسند و نیستند؟

در آغاز بهتر است در مورد واژه (تقدس) و (مقدس) کمی بحث و گفتگو کنیم که این امر مطمئنا می تواند مسأله مورد بحث را روشن تر سازد. واژه تقدس و مقدس (Sacred) به هر چیز با عظمت و قابل ستایش و قابل تکریم اطلاق می شود. ریشه لاتینی این کلمه (Sacer) به معنای محصور کردن و جلوه دادن است. یک فرد می تواند با عنوان مقدس توصیف شود، همچنین یک شیء یا یک مکان که بی مانند و فوق العاده به نظر برسد نیز می تواند حالت مقدس داشته باشد. این کلمه نزدیکی زیادی با کلمه (الوهیت) (Numen) به معنای قدرت مرموز خداوندی دارد.
برای توصیف تقدس و نیز به منظور اشاره به قدرت نهفته در این واژه از کلمه (روحانی) نیز استفاده می شود. یک موجود مقدس، خود را به عنوان واقعیتی متفاوت با واقعیات دیگر و منحصر به فرد نشان می دهد. ما زمانی از تقدس چیزی آگاه می شویم که آن شخص یا شیء به شکلی متفاوت با انواع مشابه خود جلوه گر شود. فرض بر این است که خداوند با بعضی نیروهای روحانی و ماوراء طبیعی خود را به شخص ناظر آشکار می کند و به او حس برتری و امتیاز می دهند هر چند گاهی این دریافت ها مشکوک و غیر قابل اعتماد به نظر می رسد چرا که معمولا شخصی که ناظر یک واقعه مرموز و غیر قابل توجیه (برای خودش) مانند منظره ای غریب یا حادثه ای غیر عادی است، آن را به نام ماوراء طبیعی یا مقدس توجیه می کند. و گویا پذیرش چنین توجیهی برای او بسیار راحت تر و قابل قبول تر است از این که عقل خود را به کار اندازد و در مورد اصل و منشأ آن امر دست به تحقیق زند.
یکی از ویژگی های ظهور نیروهای مقدس این است که آنها همواره در چارچوب اعتقادات مذهبی شخص ناظر معنا می شوند و اگر هم او شخصی غیر مذهبی باشد، آن واقعه را به مذهب رایج در فرهنگ خود نسبت می دهد. به عبارت دیگر، قدرت روحانی یا مقدس، خود را تنها در متن اعتقادات شخص مشاهده گر و جامعه اش آشکار می کند و این شرایط اعتقادی و فکری ناظر است که به این گونه ظهورها معنا می بخشد.
خلاصه آن که باید گفت؛ گاه شخص مشاهده گر است که تقدس و تبرک -چه بجا و چه نابجا- می آفریند و ان را به اشیاء اطراف خود نسبت می دهد.
آن چه در مورد مطالب مذکور در بستر دینی اهمیت به سزایی دارد این است که این دریافت های روحانی توسط شخص مشاهده گر بوجود نیامده باشد، بلکه الهامی باشند که با قصد نیتی مشخص و از طرف پروردگار عالم به مشاهده گر القاء شده باشد و در واقع آن چه توسط خداوند بر پیامبرانش نازل شده است اموری الهی و مقدس اند که عقل انسان نیز به تقدس و عظمت چنین اموری حکم می کند. اسلام نیز دینی است که خداوند توسط پیامبرش(ص) و امامان معصوم(ع) خود به مردمان ارزانی دانسته است، دینی که هدفش نجات انسان از مشکلات و رساندن او به سعادت دنیوی و اخروی است. آموزه های این دین به ما دستور می دهد که از عقل و خرد خود مدد جوییم و در مورد مسائل و امور و گفتار و سخنان آن اندیشه و تأمل کنیم و در واقع باید از ظاهر سخنان و آیات قرآن عبور کرده و به باطن و معنای حقیق آن دست یابیم چرا که ماندن در ظاهر و گرفتار آمدن در برداشت های سطحی از این آموزه ها منجر به استفاده نادرست و غیر عقلانی از آنها می شود همان کاری که خوارج کردند آن انسان هایی نماز خوان و متدینی بودند اما چون از عقل و خرد خود استفاده نکردند و برای راحتی کار خود ظاهر را گرفتند و شعار (لاحکم إلا لله) را سر دادند هر چند آنان نیز در طول حرکت ناچار شدند برای خود حاکم و حکم دهنده ای از میان خود برگزینند اما رکود فکری شان مانع درک واقعیت امر گردید.
همان طور که در ابتدا بحث گفته شد هر آنچه که از منبع و منشأ الهی باشد امری مقدس و قابل احترام است اما آنچه که از منشأی غیر الهی باشد نه تقدسی دارد و نه احترامی. اما واقعا ملاک درک واقعیت چیست؟ دین اسلام، دینی است عقلانی که عقلانیت را با دیانت در هم می آمیزد و این دو در واقع یک چیز می شوند چرا که خداوند را جز با عقل نتوان یافت و جز با عقل نتوان عبادت کرد و جز با عقل نتوان به او رسید. و در واقع آن چه در این دین حجیت دارد حکم عقل است همان موهبتی که خداوند به انسان ارزانی داشته و بدان او را او را بهترین و برترین مخلوق خویش ساخته است و از او نیز خواسته تا هر چا آموزه ای از دین با عقل سلیم در تضاد بودن کنارش گذارد و یقین کند که جزء دین نبوده ونیست. و به همین خاطر می گوید: (کل ما حکم به الشرع ما حکم به العقل؛ هر آن چه شرع به آن حکم می کند عقل نیز به همان حکم می کند.) (و برعکس)
البته باید توجه داشت آنجا که شریعت و دین در کار است حتما یک سری آموزه ها و احکامی مربوط به افعال بندگان نیز مطرح است و چنان چه این آموزه ها مبتنی بر آموزه های عقلانی باشند پذیرش آنها امری است که عقل به آن فکر می کند هر چند خود در مورد آن امر به طور خاص ملاک و فلسفه اش را در نیابد زیرا اموری که عقل با آنها سر و کار دارد گاهی عقل ستیزاند که آنها محکوم به طرد و رداند و گاهی عقل گریزاند بدین معنا که قل توان حکم کردن در مورد آنها را ندارد و از محدوده عقل خارج اند از این رو چون به صحتشان یقین دارد و تنها ملاک و فلسفه وجودی آن احکام را نمی داند در مقابل آنها سر تعظیم فرود می آورد و آنها را نیز انجام می دهد چرا که خوب می داند امری که مبتنی بر اموری عقلانی باشند خود نیز عقلانی است.
اما مسأله ای که توجه و دقت در مورد آن لازم و ضروری است این است که اولا بدانیم اسلام چیست و آموزه های آن کدام اند که این کار با مراجعه به منابع دینی و پیروی از آگاهان و متخصصان در حوزه دین اسلام میسر است و ثانیا باید توجه داشته باشید که بسیاری از اعمال متدینان و مردمان عادی، اعمالی اسلامی نیستند بلکه اعمالی اند که بیشتر به جای آن که از اسلام نشأت گرفته باشند تحت تأثیر و برآمده از جامعه و فرهنگ وعادت و رسوم های قومی و قبیله ای و خانوادگی آنان است که به خود رنگ اسلامی و دینی گرفته اند؛ هر چند دین اسلام بر بسیاری از این ها که عقلانی بوده اند مهر تأیید زده است اما این تأیید و عدم رد باعث قداست وعدم رد آنها نمی شود چرا که آنها به اقتضای زمان و مکان مورد تأیید واقع شده اند که با رفع چنین اقتضایی ضمانتی در پای بندی به آنها وجود ندارد. و ما نباید دین اسلام را فقط کارهایی بدانیم که متدینان انجام می دهند، هر چند که یکی از راه های شناخت یک دین بررسی اعمال متدینان آن دین است اما اولا این تنها راه نیست بلکه در کنار این راه، راه های دیگری نیز باید پیموده شود مثلا رجوع به منابع اصلی یک دین، بررسی سخنان اسوه ها و بزرگان آن مذهب، مقدار سازگاری و ناسازگاری آن با عقل و خرد خدادادی و ثانیا چنین بررسی ای یعنی بررسی اعمال متدینان، روشی برون دینی است نه درون دین، و ما که در بستر و درون این دین زندگی حیات می کنیم چنین دین و روشی نابخردانه و مطرود است.
خلاصه سخن این که هر آن چه در دین منشأ الهی نداشته باشد و صرفا به خاطر اعمالی و مصلت اندیشی ها و دستورهای غیر عقلانی و احماقه گروه خشک مقدس رنگ دینی و تقدس به خود گرفته باشند از آموزه های دین اسلام محسوب نمی شوند و باید این تقدس های غیر عقلانی از دامان این دین زدوده گردد تا اسلام حقیق از میان کف ها و مانع ها سر بر آورد و ظاهر گردد. نکته دیگری که باید به آن توجه داشت تفاوت بین وجود احکام ظاهری و بین ظاهر گرایی است. بدون شک هر دینی مناسکی دارد که جنبه ظاهری دارد و به کنش و رفتاری ظاهری ارتباط پیدا می کند، ولی توجه به چند نکته در اینجا ضروری است:
1. بسیاری از این احکام ظاهری حاوی باطنی عمیق هستند و با رعایت ظاهر است که با ضریب اطمینان یبشتر می توان به آن باطن رسید.مانند حفظ حجاب و حفظ ظاهر مسلمانان ؛به طوری که با نگاه اولیه شخصیت ملی و دینی فرد مشخص می شود. چنان که وقتی تفاوت مسیحیان از یهودیان از ظاهر کروات و پاپیون مشخص می شد.لذا دین بر توجه به ظاهر برای حفظ باطن تأکید کرده است.
2. احکام ظاهری نقش تربیتی بسیار مهمی دارند. استاد مطهری در این زمینه مباحث بسیار گسترده ای دارد.
جهت آگاهی بیشتر بنگرید:
چلچراغ حکمت، فلسفه احکام، حمید رضا شاکرین
3. پاره ای از احکام ظاهری جزء شعارهای اسلامی اند.
4. رعایت و التزام احکام ظاهری یک نشانه برای درک میزان التزام و پای بندی اشخاص به دین است،‌اما تمام قضیه نیست و مشکلی که شهید مطهری(ره) روی آن دست گذاشته اند به این نکته بر می گردد که گاه تمسک به ظواهر اصل شمرده می شود . واز حقیقت و باطن غفلت می شود.





سوال مرتبط یافت نشد
مسئله مرتبط یافت نشد
1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین