نداهایی که درون انسان ایجاد شبهه میکند از کجا بدانیم که واقعا از ناحیه شیطان است؟ مثلا اینکه که آیا اصلا قرآن به حق است؟ ایا مسیر دینی که درپیش گرفته ایم به حق است؟ اصلا ایا امکان دارد از بلاها یکی این باشد که فرد از طریق اعتقاداتش مورد آزمایش قرار بگیرد؟یعنی دچار تزلزل در اعتقداتش قرارگیرد؟ جوانان معمولاً در این سنین درباره مسائل مختلف از جمله اعتقادات و باورهای دینی خود دچار تردید میشوند و در صدد پیدا کردن دلایل منطقی و پشتوانه قابل قبولی برای آنها هستند. آنان میخواهند نظام فکری و اعتقادی خود را تجدید بنا کنند و به آن استحکام فزونتر بخشند .از آن جا که گاه گمان میکنند باورهای دینیشان بر تقلید مبتنی است، تصمیم به اصلاح آن میگیرند و میکوشند با تحقیق و موشکافی درباره آنها به ثبات فکری دست یابند؛ چنین تردیدهایی که فرد را به تحقیق وا میدارد به مرحله یقین و علم میرساند، خوب و پسندیده است؛ ولی به شرط آن که همزمان با پدید آمدن آن، شخص به دنبال پاسخ باشد و در تردید باقی نماند. شک توقفگاه خوبی نیست؛ اما اگر آغاز حرکت باشد، نیکو و شایسته است. اگر تردیدهای شما از این قبیل است، نگران نباشید. بکوشید با مطالعه و پرسیدن از استادان و کارشناسان، جنبه اعتقادی و فکری خودرا تقویت کنید و با عمل به دستورهای دینی(مثل نماز و عبادات دیگر) و پایبندی بیشتر به آنها، ایمان خود را مستحکم سازید. از طرف دیگر بحث درباره صدق و حقانیت دین اسلام و قرآن بحثی دامنه دار است. در این زمینه مطالبی را که در جهت حقانیت اسلام است تقدیم می داریم. در صورتی که شبهات شما در این زمینه برطرف شد مجددا مکاتبه نمایید تا در اثبات حقانیت قرآن مطالب دیگری تقدیم گردد. با وجود عقل چه نیازی به دین است و گستره این نیاز تا کجاست؟ نیاز انسان به دین گستره فراخ و فراگیری دارد. دین نه تنها راهبر به سوی تأمین سعادت جاودان اخروی است؛ که در زیست این جهانی نیز به گونههای مختلف و در عرصههای گوناگون حیات فردی و اجتماعی انسان و حوزههای روابط چهارگانه انسان یعنی: رابطه با خدا، رابطه با خود، رابطه با همنوعان و رابطه با طبیعت تأثیرات منحصر به فرد و بدیل ناپذیری دارد. در یک تقسیم بندی میتوان خدمات و کارکردهای دین را در چند حوزه اساسی تقسیم بندی کرد: 1. حوزه معرفت و دانایی 2. عرصه روانشناختی 3. عرصه اخلاق 4. حوزه تمدن و اجتماع. بررسی هر یک از عرصههای یاد شده مجالی فراخ میطلبد. پارهای از آنها در پرسشهای پسین به اختصار بررسی خواهد شد. آن چه اکنون اشاره میشود کلیاتی در باب وجه حاجت به دین در کنار عقل و خرد بشری است: 1. آموزههای فراعقلی؛ پارهای از معارف و حقایق تنها از طریق وحی آسمانی در اختیار بشر قرار میگیرد و شاهباز خرد و دانش بشری به تنهایی توان پرواز در آن ساحت را ندارد. پارهای از آموزههای مربوط به اوصاف و افعال الهی، عوالم هستی، سنن و قوانین فراطبیعی حاکم بر هستی و... از این قبیلاند. 2. بهنگام سازی تجربههای دیریاب؛ پارهای از حقایق زمانی در تور تجربه بشری میافتد که کار از کار گذشته و هیچ فرصتی برای استفاده و بهرهبرداری از آن نمانده و چه بسا خسارتی جبرانناپذیر دامنگیر آدمی شده است. مسائلی چون ویژگیهای سرای جاودان، جزئیات مربوط به سعادت و شقاوت آدمیان، نقش هر یک از کنشهای این جهانی انسان در تعیین سرنوشت ابدی او، اموری هستند که تنها پس از خروج از نشئه دنیا به تجربه میآیند و آن گاه دیگر فرصتی برای انسان نمانده تا سرنوشتی نیکو برای خود رقم زند و خود را از خسارت ابدی برهاند. تنها دین حق الهی است که همه این حقایق را به رایگان و به موقع - یعنی تا زمانی که در این جهان فرصت باقی است - در اختیار بشر میگذارد و راه سعادت جاودان را به او مینمایاند. 3. آسان یاب سازی حقایق دشوار؛ پارهای از حقایق موثر در سعادت و بهروزی آدمیان اگر چه با کاوشهای عقلانی فرایافتنی هستند؛ اما شناخت و درک آنها جز با کاوشهای ژرف و دشوار، آن هم برای تنی چند از نخبگان، با طی مقدمات عدیده و در گذر طولانی زمان ممکن نیست، و دیگران از دریافت آنها و درک سعادت مبتنی بر آنها محروم خواهند ماند. یکی از فواید مهم و انحصاری دین این است که این گونه حقایق را سهل و آسان در اختیار همگان قرار میدهد. (اتین ژیلسون)(1) در تبیین فلسفه (توماس آکویناس) مینویسد: (آیا خدا روا میبیند که حقایق فلسفی قابل قبول عقل را از طریق وحی به مردم افاضه کند؟ جواب این است که هر گاه این حقایق در زمره اموری باشد که علم بدانها برای نجات بشر ضرورت دارد، چنین افاضهای حاصل میشود. اگر جز این میبود، این حقایق و نجاتی که مشروط بدانهاست منحصر به تعداد محدودی از مردم میشد. و دیگران خواه به سبب حرمان از نور فطری عقل، خواه به دلیل فقدان فراغ و فرصت برای بحث و فحص، خواه به جهت عدم جرأت به مطالعه و تحقیق از این موهبت محروم میماندند. علاوه بر این، کسانی هم که قادر به تحصیل این حقایق بودند رنج فراوان در این راه میبردند و مدت مدیدی از عمر آنان در تفکر میگذشت، و اکثر ایام حیات شان در جهلی که میتوانست منشأ خطر باشد سپری شد)(2). 4. پرورش عقل و خرد؛ از جمله کارکردهای دین شکوفاسازی خرد و رهاسازی آن از گرفتار آمدن در دام عوامل لغزنده، انحرافانگیز و مزاحمت آفرین است. استاد مطهری در این باره مینویسد: (ذهن و فکر انسان در بسیاری موارد دچار اشتباه میشود. این موضوع نزد همه ما شایع و رایج است. البته منحصر به عقل نیست بلکه حواس و احساسات نیز مرتکب خطا میشوند؛ مثلاً برای قوه باصره، دهها نوع خطا ذکر کردهاند. در مورد عقل بسیار اتفاق میافتد که انسان استدلالی ترتیب میدهد و براساس آن نتیجهگیری میکند. اما بعد احیاناً درمییابد که استدلال از پایه نادرست بوده است)(3). ایشان سپس به تبیین لغزشگاههای اندیشه پرداخته و موارد زیر را به عنوان علل رخداد خطا در فکر و اندیشه بشر از دیدگاه قرآن یادآور میشود: 1. تکیه بر ظن و گمان به جای علم و یقین. 2. میلها و هواهای نفسانی. 3. شتابزدگی. 4. سنتگرایی و گذشته نگری. 5. شخصیت گرایی.(4) افزون بر آن دین حق از راههای دیگری به رشد و شکوفایی خرد آدمیان مدد میرساند از جمله: 1. انگیزش و دعوت به سوی تفکر، اندیشه و خردورزی. 2. تأیید آموزههای عقلی از طریق نقل. 3. سمت و سو دهی به عقل و خرد و فعال ساختن آن در جهت صحیح و مفید به حال بشریت.(5) رابطه عقل و دین از آنچه گذشت روشن میشود که چرا با وجود عقل انسان به دین نیازمند است. حقیقت آن است که دین مکمل عقل و خرد بشری است و کار بشر با عقل تنها به سامان نمیرسد. از طرف دیگر دین نه تنها مکمل که موید عقل؛ پرورش دهنده و رهاننده آن از اسارت و برطرف کننده موانع شکوفائی و جهت دهنده به کاوشهای عقلانی نیز است. بنابراین کارکرد دین درباب عقل عبارت است از: 1. تکمیل عقل 2. تایید عقل 3. آزادسازی و رشد و شکوفاسازی خرد 4. جهت بخشی و سمت و سودهی به آن. کار ویژههای معرفتی دین چیست؟ دین چه آموزههایی دارد که از جای دیگر به چنگ نمیآید؟ یک. پاسخ به پرسشهای بنیادین؛ مهمترین کارکرد معرفتی دین پاسخ به اساسیترین پرسش انسان یعنی (راز هستن) است. هر انسانی افزون بر حاجات مادی مانند خوراک، پوشاک، آسایش و رفاه، نیازمندیهای دیگری دارد که بسیار با اهمیتتر از آنهاست. از جمله دریافت پاسخی مناسب به پرسش از راز وجود است. هر انسان هوشیاری در هر عصر و زمان، متعلق به هر نژاد و ملیت و در هر وضعی از نظر پایگاه اجتماعی، سطح معلومات، و... پرسشهایی دراین باره دارد که بدون دریافت پاسخی اعتمادپذیر هرگز قرار و آرام نخواهد داشت. عمدهترین این پرسشها عبارتند از: 1. از کجا آمدهام؟ اولین پرسش انسان این است که انسان و جهان چگونه و توسط چه عاملی پدید آمدهاند؟ آیا جهان آفریدگار حکیم و دانا دارد یا نه؟ 2. آمدنم بهر چه بود؟ آیا آفرینش انسان و جهان هدفمند و در پی تدبیر و عاقبتنگری بوده یا بیهدف و عبث. 3. به کجا میروم آخر؟ جهان رو به کدامین سو دارد، فرجام جهان و انسان چیست و چه سرنوشتی فرا روی آنهاست؟ پرسش نخست به گذشته و پیشینه عالم و آدم نظر دارد؛ پرسش دوم گذشته را به آینده میپیوندد و پرسش سوم وضع حال را بر میرسد و نقش آن را در آینده پی میگیرد. این پرسش در بردارنده پرسشهای دیگری است، از جمله: 3.1. آیا حیات انسان محدود به همین چند روز دنیاست و با مرگ پایان میپذیرد یا گسترهای فراخ و جاودان دارد مرگ چیزی جز پیدایش یک تحول و گذر از مرحلهای به مرحله دیگر نیست؟ 3.2. آیا انسان موجودی مجبور و محکوم سرنوشت است و همه چیز بدون دخالت نقش و اراده او تعیین شده، یا خود معمار شخصیت و سرنوشت خویش است و با تکیه بر بینشها، خصلتها و کنشهای اختیاری خود میتواند خوب و بد سرنوشت را رقم زند؟ 4. چه باید بکنیم؟ اگر انسان دارای حیات جاودان و نویسنده کتاب سرنوشت خویش است چه باید بکند؛ چگونه خود و آیندهاش را بسازد تا فرشته خوشبختی را در آغوش گیرد؟ راه سعادت چیست و هر یک از بینشها، خصلتها و کنشهای آدمی دقیقاً چه تأثیری در نیک و بد سرنوشت او دارند؟ 5. چه کسانی و چگونه در این راه پرپیچ خم راهنما و مددکار انسان میباشند؟ پاسخ دقیق، جامع، معتبر، بهنگام و همه فهم این پرسشها را تنها از طریق دین حق میتوان انتظار داشت. پاسخ این پرسشها در بخش نظری (جهان بینی) خوانده میشود و در بخش عملی شریعت یا ایدئولوژی. سرجمع اهم آموزههای دین دراین عرصه عبارت است از: 1. خداشناسی؛ اسماء حسنی و اوصاف ذاتی و فعلی خداوند و رابطه او با جهان و انسان. 2. هستیشناسی؛ مشتمل بر پیشینه جهان، عوالم هستی و درجات و مراتب آن، سنتهای حاکم بر هستی، فرجام جهان. 3. انسانشناسی، ابعاد و مراتب وجود آدمی، استعدادها، توانشها و گرایشهای او. 4. فرجامشناسی، غایت جهان و انسان؛ چگونگی حیات جاودان و عوامل مؤثر در آن. 5. راه شناسی؛ نمایاندن راه سعادت و همه عوامل موثر در آن، نیز بیان موانع راه و چگونگی فراز آمدن در برابر آنها. 5. راهنماشناسی؛ معرفی راهنمایان طریق و امدادگران آن. دو. تجربه دینی انسان افزون بر تجربههای حسی با گونه دیگری تجربه روبروست که از رابطه با موجودی مقدس، متعالی و فرامادی هم چون خدا، فرشتگان و رابطه جهان کثرت و ممکنات با وحدت مطلق به دست میآید. در توضیح تجربه دینی بیانهای متفاوت و متنوعی وجود دارد. برخی آن را (تجربه خدا)، (تجربه امر متعالی)، (احساس کشف یا شهود باطنی خداوند) و (تجلی خدا بر خود)، و یا (ظهور و خودنمایی خداوند در چیزی یا کاری) دانستهاند. بعضی نیز معنای عامتری از تجربه دینی به دست دادهاند. در نگاه دوم تجربه دینی عبارت است از هر گونه احساس، حال، مشاهده و دریافت شخصی از ماورای طبیعت که موجب تنبه و توجه به آن عالم شود. تجربه دینی گونههای مختلفی دارد از جمله: 1. تجارب تفسیری(6) 2. تجارب شبه حسی(7) 3. تجارب وحیانی(8) 4. تجارب احیاگر(9) 5. تجارب مینوی(10) (ادراک امر قدسی و جلال و عظمت الهی) 6. تجارب عرفانی(11) هریک از گونههای تجربه دینی ویژگیهای خود را دارند؛ برخی از تجارب یاد شده نیز مصادیق مشترکی دارند(12). تجربههای دینی وجوه اشتراک و تفاوتهایی با تجربههای حسی دارند. الف. وجه اشتراک آن دو این است که هر دو بر سه رکن استوارند: 1. تجربهگر (مُدرِک) 2. متلعق تجربه (مُدرَک) 3.فرایند ادراک (تجلی مُدرَک بر مُدرِک) ب. در وجه افتراق و تمایز تجربه دینی از تجربه حسی گفته شده است: 1. تجربه حسی همگانی است؛ اما تجربه دینی خصوصی و ویژه است. 2. تجربه حسی همیشگی است؛ اما تجربه دینی نادر و دیریاب است. 3. تجربه حسی اکتسابی است؛ اما تجربه دین آمدنی و افاضی است. 4. تجربه حسی با واسطه صورتها و مفاهیم است؛ اما تجربه دینی بیواسطه و مستقیم. 5. تجربه حسی انتقال یاب و آزمونپذیر است؛ اما تجربه دینی انتقالناپذیر و آزمون گریز است. 6. متعلق تجربه حسی امور مادی است؛ اما تجربه دینی دارای متعلق قدسی است. همچنین تجربه دینی آمیزههای مادی و حسی است و انسا نرا با امر متعالی مواجه میکند.(13) برخی از دیگر ویژگیهای تجربه دینی در نگاه اندیشمندان عبارت است از: 1. همراه با قداست و هیبت و رازآلودگی است. 2. جذبه و فنا یا ایجاد توجه به خدا و انصراف از غیراو. 3. تعهدآور و التزام بخش است. 4. بعد غایی دارد و در تجربهگر توانایی شگفت آوری ایجاد میکند. 5. شناختاری است و تجربهگر را به رشتهای از واقعیات و حقایق شناختی نائل میسازد. دین و تجربه دینی دین از چند سو در رابطه با تجربههای دینی به یاری انسان میشتابد از جمله: 1. انگیزش؛ دین با معرفی خدا و دیگر حقایق فرامادی و تبیین رابطه نزدیک و تنگاتنگ انسان با آنها، غفلتزدایی و عطف توجه انسان به امور متعالی، بیشترین زمینههای روانی و انگیزه دریافت تجربه معنوی و عرفانی را فراهم میآورد. 2. پرورش استعداد؛ تزکیه و تهذیب نفس یکی از مهمترین عوامل زمینهساز و پرورشدهنده استعداد درک فیوضات الهی و کسب تجربههای دینی است. آموزههای عبادی و اخلاقی دین مهمترین عامل پرورش و شکوفاسازی این استعداد روحانی و معنوی است. دین مهمترین شکوفاگر دریافت تجربههای دینی و آموزنده راه دریافت آنها است. 3. بیان و تفسیر تجربه؛ تجربههای دینی - برخلاف تجربه حسی- عمدتاً گرفتار تنگنای زبانی است. آنچه را که عارف با شهود و علم حضوری خود دریافت کرده نمیتواند از طریق واژهها و مفاهیم بیان و یا تفسیر و تعبیر کند و از همین رو گرفتار شطحیات و زبانی کفر آلود میشود. از جمله خدمات دین در این عرصه آن است که با زبانی همگانی مشهودات عارفانه را بازگو میکند و ما را با تعبیر و تفسیر صحیح آنها آشنا میسازد و تا حد زیادی از تنگنای زبانی میرهاند. 4. سنجه تمایز تجربهها تجربههای دینی و مکاشفات عرفانی به لحاظ بی واسطه و مستقیم بودن معمولا از خطا و اجمال و ابهام پیراسته و ارزش شناختاری بالایی دارند. در عین حال این گونه تجریبات مراتب و مراحل و وجوه مختلفی دارند. هر کسی درخور استعداد نفس ممکن است به مرتبهای از مراتب یا وجهی از وجوه آن حقیقت متعالی و اسمی از اسماء جمال و جلال حق نائل آید. به طور کلی عارفان کشف و شهود را به دو دسته تقسیم کردهاند: کشف صوری و کشف معنوی. کشف صوری از طریق حواس پنجگانه و در عالم مثال صورت میگیرد. این گونه تجربهها برخلاف کشف معنوی- پیراسته از خطا و اجمال و مصون از دخالت شیاطین نیست و از همین رو نیازمند سنجههایی برای تمایز تجربه حقیقی از تجربه پنداری است.(14) دین و عقل دو مرجع مطمئن و کارساز است. عارف با ارائه دریافتهای خود به آموزههای دین و عقل میتواند بر صحت مشهود یقین حاصل کند.(15) سه. دین و علم دین حق از چند سو به یاری دانش میشتابد و در رشد و شکوفایی و سمت و سو دهی به آن مؤثر است: 1. انگیزش؛ دین حق یکی از مهمترین عوامل انگیزش در تحقیقات علمی است. از نظر اسلام مراکز علمی محراب عبادت به شمار میروند و لحظهای تفکر و اندیشه از چهل سال عبادت ارزندهتر و دانشاندوزی دانشوران از خون شهیدان برتر است. بیجهت نیست که اینشتین میگوید: (حس دینی قویترین و شریفترین سرچشمه (شاه فنر) تحقیقات علمی است).(16) 2. جهت دهی؛ ویلیام جیمز بر آن است که: (دین همیشه نشانههایی از چیزهایی داده است که عقل و علم بشر هرگز به آنجا راه نداشته است، اما همین نشانهها سبب شده که عقل و علم به تحقیق پردازد و بالاخره به کشفیاتی نائل گردد).(17) از نظر روانشناختی دین چه فوایدی دارد؟ از نظر روانشناختی دین کارکردها و ثمرات بسیاری برای انسان دارد. در میان دانشهای جدید هیچ یک مانند روانشناختی نقاب از رازهای شگفت دین و دینداری برنکشیده و لزوم اجتنابناپذیر آن را به طور ملموس روشن نساخته است. پارهای از کارکردهای دین و دین ورزی در این عرصه عبارتند از: 1. معنا بخشیدن به حیات(18) از مهمترین کارکردهای اساسی دین تبیین معنای زندگی است. هر انسانی از خود میپرسد که این زندگی برای چیست؟ درد و رنج و مرگ و میرها چه معنا دارد؟ و در مجموع آیا جهان ارزش زیستن دارد یا نه؟ یافتن پاسخی صحیح در برابر این پرسشهای بنیادین زندگیساز است و ناکامی در برابر آن زندگی سوز. دین با تبیین جاودانگی، حکمت و هدفمندی هستی و جهت گیری رو به خیر و کمال و تعالی آن، در پرتو تدبیر خداوند حکیم و رحمان و رحیم، خرد پذیرترین و دلپسندترین معنا از حیات انسان و جهان را به دست میدهد. کارل یوستاویونگ(19) در اهمیت این مسأله مینویسد: (در میان همه بیمارانی که در نیمه دوم حیاتم با آنها مواجه بودهام، یکی هم نبوده که مشکلش در آخرین وهله، چیزی جز مشکل یافتن یک نگرش نسبت به حیات باشد. با اطمینان میتوان گفت که همه آنان از آن رو احساس بیماری میکردهاند که چیزی را که ادیان زنده هر عصر، به پیروان خود، عرضه میدارند، از دست دادهاند و هیچ یک از آنان قبل از یافتن بینش دینی خود، شفای واقعی نیافته است).(20) ویکتور فرانکل(21) نیز قدرت دین را عقیده به (اَبَر معنی)(22) میداند، یعنی دین بهترین معنی برای زندگی کردن است.(23) برخی از جامعه شناسان نیز برآنند که گوهر دین واکنش در برابر تهدید به بیمعنایی در زندگی بشر و تلاش در جهت نگریستن به جهان به مثابه حقیقی معنادار است.(24) پارهای از بروندادهای روانشناختی تفسیر دینی حیات عبارت است از: 1.1. احساس خوش بینی و رضایت 1.2. مطبوع سازی زندگی در مجموعه هستی 1.3. ایجاد امیدواری 1.4. مسئولیت پذیری 1.5. نشاط و حرکت آموزههای دینی نگرش فرد به نظام هستی و قوانین آن را خوشبیانه میسازد.(25) از نظر استاد مطهری فرد باایمان در کشف هستی هم چون شهروند کشوری است که قوانین و تشکیلات و نظامات آن را صحیح و عادلانه میداند و به حسن نیت کارگزاران آن ایمان دارد. لاجرم: اولاً، زندگی برای او مطبوع و دلپذیر میشود. ثانیاً، زمینههای ترقی و تعالی را برای خود و دیگران فراهم میبیند و روح (امیدواری) در او پدید میآید. ثالثاً، اگر چیزی موجب عقب ماندگی او شود آن را جز کم کاری و بی تجربگی و مسئولیت گریزی خود و امثال خود نمیداند. او همچنین پارهای از رنجها و دشواریها را زمینه ترقی و تکامل خود میداند. این اندیشه به طور طبیعی شخص را به غیرت میآورد و با (خوش بینی) و (امیدواری) به حرکت و جنبش در جهت اصلاح خود وا میدارد و از دشواریها استقبال میکند. در مقابل فرد بیایمان شهروندی رامی ماند که قوانین، تشکیلات و کارگزاران کشورش را فاسد میداند و از قبول آنها هم چارهای ندارد. درون چنین فردی انباشته از عقدهها و کنیهها است. او هرگز به فکر اصلاح خود نمیافتد، از جهان لذت نمیبرد و هستی برای او زندانی هولناک است که یا باید از چنگ آن بگریزد و یا با رنج و سختی آن را تحمل کند. زبان حال او در جهان این است که: در کف شیر نر خونخوارهای غیر تسلیم و رضا کو چارهای از این رو قرآن مجید میفرماید: (وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکاً)(26). با توجه به آنچه گذشت میتوان تاثیر معنای دینی حیات بر روان و کنش فرد را به شکل زیر ترسیم کرد: معنای دینی حیات -> خوش بینی -> مطبوع سازی زندگی -> امیدواری - >مسؤولیت پذیری -> جنبش و حرکت اصلاحی 2. بهداشت، سلامت و آرامش روان یکی از نیازهای مهم انسان سلامت و آرامش روان است. در دنیای کنونی علیرغم پیشرفتهای خیرهکننده علمی و تکنولوژیکی بشر روز به روز اضطراب، دلهره، افسردگی و ناآرامی بیش از پیش بر انسان چیره شده و حاجت به آرامش روحی و روانی بیشتر احساس میشود. نقش دین در سلامت و آرامش روان از جهات مختلفی حایز اهمیت است. در این باره تحقیقات انجام شده توسط روان شناسان قابل توجه است: الف. دینداری و تحمل فشارهای روانی تحقیقات انجام شده نشان میدهد انگارههای دینی نقش مؤثری در تسکین آلام روحی، کاهش اضطراب و تحمل فشارهای روانی دارند و افراد مذهبی از ناراحتی روانی بسیار کمتری رنج میبرند.(27) ب. دینداری و افسردگی براساس تحقیقات بین دین و افسردگی است، استرس و اضطراب نسبت معکوس وجود دارد.(28) این مسأله در عصر حاضر مورد توجه بسیاری از روانشناسان و اندیشمندان است. ویلر(29) بر آن است که فرد مذهبی از طریق اعتقادات دینی بر مشکلات چیره میشود و از طریق اعمال مذهبی و شرکت در مراسم دینی به شبکه وسیع حمایتهای اجتماعی متصل میشود. میدور(30) نیز اظهار میدارد که وابستگی دینی چون بدیل دیگر متغیرهای مؤثر بر سلامت روان مانند وضعیت اقتصادی و حمایتهای اجتماعی عمل میکند و منجر به کاهش شیوع افسردگی میشود.(31) ج. بررسیها گواه بر آن است که بین دینداری و بزهکاری رابطه منفی وجود دارد و رفتارهای مذهبی میتواند بین این دو تمایز افکند.(32) د. دینداری و کاهش مصرف الکل و مواد مخدر براساس تحقیقات انجام شده توسط ادلف(33)، اسمارت،(34) اوتار،(35) دیویدز،(36) افراد مذهبی از مواد مخدر استفاده نمیکنند و یا بسیار کم مصرف میکنند. از نظر لوچ(37) و هیوز(38) به ویژه در میان عناصر مذهبی اصولگرایان کمتر از همه به مواد مخدر گرایش دارند و هر اندازه ایمان دینی فرد قویتر باشد احتمال استفاده از مواد مخدر و الکل در او کمتر یا مساوی با صفر است.(39) ه. دینداری و خودکشی و خودسوزی تحقیقات نشان میدهد خودکشی درکسانی که در مراسم دینی شرکت میکنند نسبتی بسیار کمتر از دیگران دارد. کامستاک(40) و پاتریچ(41) دریک بررسی نشان دادند احتمال خودکشی در افرادی که به عبادتگاهها نمیروند چهار برابر بیش از شرکتکنندگان در محافل دینی است.(42) هم پژوهشها نشان میدهد یکی از علل مهم خودسوزی ضعیف بودن اعتقادات مذهبی بوده است. یک بررسی که در کشور اردن توسط داراکه(43) (1992) انجام شده است نشان میدهد که تعداد خودکشی در ماه رمضان در مقایسه با ماههای دیگر سال کاهش قابل توجهی را نشان میدهد.(44) و. دینداری، رضایت از ازدواج و کاهش طلاق براساس مطالعات انجام شده مذهب مهمترین عامل پایبندی به خانواده، رضایت از ازدواج(45) و کاهش طلاق است و این مسأله عامل مهمی در بهداشت روانی خانوادهها به شمار میرود. تحقیقات نشان داده است مردانی که همسرانشان را طلاق داده و یا از آنها جدا شدهاند ده برابر پیش از دیگران در معرض ابتلا به بیماریهای روانی هستند.(46) 3. سازگارسازی جهان درون و برون؛ کاهش رنج ها بهره دیگری که از تفسیر دینی حیات بر میخیزد (ایجاد سازگاری بین جهان درون و برون) و لاجرم کاهش رنجها و ناراحتیها است. بدون شک در مواردی بین خواستهها و تمایلات انسان و آنچه در جهان خارج وجود دارد تفاوتهایی مشاهده میشود. گاه این تفاوتها به گونهای است که شرایط خارجی برای انسان رنج آفرین و ملالانگیز است. این تفاوتها میتواند به گونههای مختلف باشد مثل: 1. تفاوت بین خواستههای ما و نظام تکوین، مانند: شرور و آفاتی چون مرگ و میرها، سیل، زلزله، نقض عضو، بیماری و... 2. بین تمایلات ما و واقعیات اجتماعی مثل: حاکمیت نظام استبدادی و... از طرف دیگر در مواردی واقعیات خارجی به سهولت و در شرایطی که ما در آن قرار داریم تغییرپذیر است؛ در چنین وضعیتی انسانها به طور معمول در جهت تغییر جهان خارج به سود تمایلات خود میکوشند؛ اما گاه جهان خارج اصلا تغییر پذیرنیست، یا در شرایط مورد نظر شخص دگرگون نمیشود؛ و یا تغییر آن مستلزم هزینههایی تحملناپذیر و نامعقول است. در این موارد بهترین راه سازگارسازی درون با خارج است و دین نیرومندترین عامل آشتی دهنده این دو جهان است. دین با تفسیری که از جهان و ناملایمات و رنجهای آدمی در آن میدهد، نه تنها ناسازگاری آن دو را از میان بر میدارد؛ بلکه با دادن نقش عبادی به تحمل دشواریها و این که بزرگترین اولیای الهی چشنده تلخترین رنجهایند شیرینترین رابطه را بین آن دو ایجاد میکند؛ به طوری که انسان مؤمن میگوید: (زیر شمشیر غمش رقص کنان باید رفت)، از همین رو (الیسون) بهترین راه مقابله با مشکلات تغییرناپذیر را مقابله مذهبی میداند.(47) این که حضرت اباعبدالله الحسین (ع) در سرزمین سوزان کربلاء و دیدن آن همه رنج و مصیبت و زخمهای بسیار بر جان و توان خویش فرمود: (رضا الله رضانا اهل البیت) و زینب کبری پس از تحمل آن همه دشواری طاقت فرسا میفرماید: (ما رأینا الا الجمیل) عالیترین نمایش شکوه ایمان در سازگاری جهان درون و برون و شیرین نمودن رنج و سختی در جهت مقاصد و اهداف بلند الهی و انسانی است. بدین ترتیب نه تنها رنج انسان کاهش مییابد، بلکه در مواردی شیرین و دلپذیر میشود و این جز در سایه دین و ایمان دینی امکانپذیر نیست. 4. هدف بخشی و ایدهال پروری یکی از مهمترین کارکردهای دین ارائه ایدهآل و آرمان مطلوب است. ایدهآل اصل یا موضوعی است که مورد گرایش انسان قرار گیرد و هدف تلاشها و کوششهای او باشد. ایدهآل موجب شکلگیری نوع انتخاب آدمی است. شخص به طور آگاهانه یا ناخودآگاه همه پدیدهها را با آن میسنجد و ارزشداوری میکند. ایده آل از مختصات زندگی بشری و از عناصر اساسی آن است. انسان زمانی میتواند از یک زندگی حقیقی برخوردار باشد که آگاهانه برای خود ایده آل و آرمان انتخاب کند. انسانها در طول تاریخ ایدهآلهایی چون رفاه، ثروت، شهرت، مقام، عشق، زیبایی، دانش و... انتخاب کردهاند لیکن بهترین ایده آل آن است که دارای شرایط زیر باشد: 4.1. منطقی باشد. 4.2. قابل وصول باشد. 4.3. تمایلات سودجویانه و خودخواهانه و من طبیعی آدمی را کنترل کند. 4.4. در انسان چنان کششی ایجاد کند که از درون به سوی هدف اعلای حیات حرکت کند. چنین آرمانی تنها از دین حق و معنای دینی حیات بر میخیزد.(48) 5. پاسخ به احساس تنهایی یکی از رنجهای بشر که در جهان صنعتی و پیدایش کلان شهرها به شدت رو به تزاید نهاده است مساله احساس تنهایی است. منظور از احساس تنهایی در این جا تنهایی فیزیکی یعنی جدایی از دیگران نیست؛ بلکه گونههای دیگری هم چون ناتوانی دیگران در پاسخدهی به برخی از نیازهای انسان، عدم درک دیگران از شخص و یا سرگرمی دیگران به کار خود و جستجوی منافع خویش و عدم توجه عمیق، جدی، خیرخواهانه و دیگر خواهانه در جهت تأمین خواستهها و نیازهای شخص است.(49) به عبارت دیگر انسان در این دنیا خود را در میان انبوه مردمانی مییابد که همواره در بند خودخواهیهای خویشند و حتی اگر اعمالی به ظاهر نیک و مفید به حال دیگری انجام میدهند عمدتاً آمیخته به انواع درخواستها، گرایشها و خودخواهیهای ظاهر و پنهان است و کسی صد در صد به خاطر (من) کاری برای (من) انجام نمیدهد. اما در نگرش دینی انسان هیچگاه تنها نیست. خدا همواره با اوست (وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ)(50) نسبت به انسان رؤوف و مهربان است (أَنَّ اللَّهَ بالناس له رَؤُفٌ رَحِیمٌ)(51) نیازهای انسان را میداند، در رفع آنها تواناست، به یاری انسان میشتابد و دعای او را اجابت میکند، و در این جهت هیچ خواسته، نیاز و تقاضایی ندارد. (ما أُرِیدُ مِنْهُمْ مِنْ رِزْقٍ وَ ما أُرِیدُ أَنْ یُطْعِمُونِ. إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ)(52) ؛ (من [در برابر نعمت آفرینش و هدایت] از آنان روزی نمیجویم و نمیخواهم که مرا طعامی بخشند، همانا خداوند بسیار روزی دهنده و دارای قدرت متین و استوار است). 6. تقویت قدرت کنترل غرایز از جمله خطراتی که همواره جامعه بشری را مورد تهدید قرار داده و در عصرقدرت و تکنولوژی خطراتی صد افزون برای بشریت به بار آورده لجام گسیختگی غرایز، خودخواهیها و تمایلات سرکش نفسانی است.این پدیده شوم نه تنها از جانب علم و دانش و فلسفههای بشری مهارشدنی نیست، بلکه اربابان قدرت و دانش را نیز به اسارت خود در آورده و علم و تکنولوژی را نیز در این جهت، استخدام کرده است. مولوی رومی در این باره میگوید: ای شهان کشتیم ما خصم برون مانده خصمی زان بتر اندر درون کشتن آن کار عقل و هوش نیست شیر باطن سخره خرگوش نیست قدرتی خواهم ز حق دریا شکاف تا به ناخن برکنم این کوه قاف آن عامل نیرومندی که انسان را از اسارت هواهای نفسانی آزاد ساخته و قدرت رویارویی با طغیانهای زندگی سوز نفس اماره را میبخشد، ایمان استوار دینی است. داستایوفسکی میگوید: (اگر خدا (دین) نباشد همه چیز مباح است).(53) یعنی غیر از خداباوری و ایمان مذهبی هیچ عامل دیگری توان بازدارندگی از اعمال ضداخلاقی، بیماری بی عدالتی، تجاوز و فساد و تباهی و رام کردن نفس اماره و سرکش آدمی را ندارد.(54) 7. دیگر کارکردها افزون بر آنچه گذشت کارکردهای روان شناختی،(55) فراروانشناختی،(56) روان تنی(57) و جسمانی دیگری برای دین ذکرشده که به ذکر عناوین آنها بسنده نموده و خواننده عزیز را به مطالعه و جستجوی بیشتر در این زمینه فرامیخوانیم: 1. بهداشت و سلامت جسمانی، طول عمر، پایداری در فعالیتهای فیزیکی، تقویت سیستم ایمنی و دفاعی بدن، تسریع در بهبودی و کوتاه کردن دوران درمان(58). 2. ایجاد خضوع، تعبد و تسلیم در جهانی آکنده از سرگردانی و تعارضات فکری.(59) 3. عشق و محبت، پاسخ به غرایز فرامادی بشر و ایجاد لذتهای فراجسمانی،(60) تصفیه غمها و جذب شادیها.(61) 4. کاهش اضطراب، ترسها و وحشتها؛ به ویژه ترس از مرگ.(62) 5. افزایش قدرت کنترل و مدیریت ذهن (سایکو سایبرنیتک)(63) و تصویرسازی ذهنی.(64) 6. هویت بخشی، انسجام و تعادل شخصیت،(65) رهایش از آشفتگی و هماهنگسازی افکار و احساسات.(66) 7. امیدبخشی، شجاعت آفرینی و افزایش قدرت پایداری در برابر دشمنان و زورمندان.(67) 8. بهداشت و سلامت روح و حقیقت برین وجود آدمی.(68) 9. ایجاد وقار و سنگینی و دوری از جلفی و سبکی.(69) 10. کاهش عملیات جنسی.(70) چرا یک دین؟ چه اشکالی دارد که همه ادیان حق باشند و (پلورالیسم دینی) صحیح باشد؟ در رابطه با مسئله حقانیت ادیان (پلورالیزم دینی)(71) یا دین واحد، باید چند انگاره را مورد توجه قرار داد: یک. چیستی حقانیت ادیان با بررسی نظریه پلورالیزم دینی، میتوان اصل ادعای حقانیت ادیان را مشتمل بر انگارههای زیر دانست: 1-1. منظور از حقانیت ادیان این است که: اعتقادات آنها صادق و پذیرش و تعبّد به آنها، جایز و موجب رستگاری پیروانشان است. 1-2. منظور از حقانیت ادیان، بر حق بودن عَرْضی است؛ نه در طول زمان. به عبارت دیگر، سخن بر سر این نیست که آیین هر پیامبری، در زمان خود حق بوده است؛ بلکه یعنی همه یا تعدادی از ادیان، در همه زمانها برحقاند. 1-3. حقانیت ادیان به طور مساوی است؛ نه دارای مراتب تشکیکی. به عبارت دیگر نمیتوان (بر حق بودن) را درجهبندی کرد تا در پرتو آن، دینی بهرهمندی بیشتری از حقیقت کسب کند و دین دیگر در رتبه فروتر از آن قرار گیرد. بر اساس این انگاره، هیچ فرقی بین اسلام، یهودیت، مسیحیت و دیگر ادیان نیست. 1-4. منظور از حقانیت ادیان در جهات مشترکشان نیست؛ بلکه ادیان - با اختلافاتی که دارند - برحقاند؛ یعنی، هم توحید اسلامی بر حق است، هم تثلیث مسیحی، هم ثنویت زرتشتی و هم بیخدایی بوداییگری. دو. عقل و پلورالیزم دینی ژرفکاویهای عقلی، بطلان پلورالیزم دینی را آشکار میسازد. این مسئله دلایل متعددی دارد؛ از جمله: 2-1. استلزام تناقض(72)؛ ادیان موجود دارای آموزههایی است که برخی از آنها با یکدیگر در تضاد و یا تناقض میباشد. بنابراین حقانیت همه آنها مستلزم جمع ضدین یا جمع نقیضین است و چنین چیزی محال است. به عنوان مثال آیین اسلام، بر یکتایی خداوند تأکید دارد. در مقابل، مسیحیت قائل به (تثلیث) یعنی، خدای پدر، خدای پسر و خدای روحالقدس است! زرتشتیگری نیز به (ثنویت) و دوگانه پرستی گرایش دارد! هر یک از این آموزهها، نافی دیگری است. بنابراین اگر هر سه دین، بر حق باشند، باید هم یکتاپرستی صحیح باشد، هم دوگانه پرستی و هم سهگانه پرستی؛ چنین چیزی به تناقض میانجامد و محال است؛ زیرا یگانگی خداوند، مساوی با نفی دو یا سهانگاری او است. در حالی که ثنویت و امثال آن به خدای بیش از یکی اقرار دارد. بنابراین حقانیت همه آنها؛ یعنی اینکه خدا هم بیش از یکی است و هم نیست و این تناقض است و محال. 2-2. خودستیزی(73)؛ حقانیت همه ادیان خود ستیز است؛ زیرا هر دینی آموزههای مخالف در دینهای دیگر را نفی کرده و یا به طور کلی دین دیگر را باطل میانگارد. بنابراین هر یک از این ادیان - اگر بر حق باشند - باید ادعایشان نیز حق بوده و مورد قبول قرار گیرد. بنابراین از حقانیت هر دین، بطلان دیگر ادیان به دست میآید و پلورالیزم دینی با حق انگاری همه ادیان، بطلان همه ادیان را نتیجه میدهد. از این رو گفته شده است: پلورالیزم دینی خود برانداز است و علیه خود حکم میکند. 2-3. استلزام شکاکیت دینی؛ پنداره پلورالیزم دینی، مبتنی بر نظریه (نسبیت معرفت)(74) و یا شکاکیت است و سرانجامی جز شکاکیت(75) دینی ندارد؛ زیرا این انگاره از سویی به حقانیت همه ادیان حکم میکند و از دیگر سو، ادیان موجود یکدیگر را نفی میکنند! نتیجه این تعارض چیزی جز همان شکاکیت و سرگردانی نیست. به عبارت دیگر پلورالیزم دینی، از سویی برونداد شکاکیت یا نسبیت معرفت است و برونداد آن نیز جز شکاکیت دینی نیست. سه. عقل و دین حق براساس آنچه گذشت روشن شد که همه ادیان، نمیتوانند از حقانیت مساوی برخوردار باشند؛ اکنون این سؤال پدید میآید که از دیدگاه خرد، چه راهی برای تشخیص دین حق و تمییز آن از دیگر ادیان وجود دارد؟ به عبارت دیگر ملاک حقانیت یک دین و روش سنجش آن از دیدگاه عقلی چیست؟ در این باره میتوان گفت دینی بر حق است که: 3-1. عقاید و آموزههای آن، نه تنها خردستیز نباشد؛ بلکه به وسیله عقل و برهان مورد تأیید قرار گیرد. 3-2. دارای خاستگاه الهی باشد. 3-3. آموزههای آن تحریف نشده باشد. 3-4. از سوی پیامبران بعدی الهی نسخ نشده باشد. 3-5. از دیگر ادیان موجود، جامعتر و کاملتر باشد. بررسی تطبیقی ادیان براساس این موارد، تحقیقی گسترده و فراخ دامن میطلبد. در عین حال به طور فشرده و کوتاه، اشاراتی در مقایسه چند دین بزرگ خواهیم داشت: الف. مهمترین رکن اساسی یک دین (خداشناسی) آن است. در این راستا گفتنی است که آموزه خداشناسی و توحید(76) در اسلام، خردپذیرترین آموزه است و ادله متقن بسیاری بر آن گواهی میدهد. اثبات توحید به خودی خود، ابطال کننده آموزه (تثلیث) و (ثنویت) است. بنابراین همین مسئله به تنهایی برای اثبات عدم حقانیت ادیان غیر الهی (مانند بوداییگری) و هر دین مشتمل بر شرک (مانند مسیحیت و زرتشتیگری) کافی است. ب. بسیاری از ادیان به رغم دارا بودن پیشینه الهی، در طول تاریخ دچار تحریفات چشمگیری شده و اصالت خود را از دست دادهاند. همین مسئله باعث شده که آموزههای خردستیز بسیاری در این ادیان رخ نماید. اکنون از باب نمونه تنها به چند نمونه از تحریفات عهدین اشاره میکنیم: 1. اتهامات ناروا به پیامبران؛ علاوه بر رسوخ تحریفات بنیادی و اعتقادی در کتاب مقدس، پارهای از اتهامات ناروا و غیراخلاقی به برخی از پیامبران نسبت داده شده است که قلم از بیان آن شرم دارد!!(77) اینک به چند نمونه از عبارات در کتاب مقدس اشاره میکنیم که انتساب آن را به خداوند کانون تردید جدی قرار میدهند: (در عهد قدیم درباره حضرت لوط(ع) آمده است که دخترانش وی را شراب نوشانده، مست کردند وبا او همبستر شدند.(78) همچنین داستان شرمآوری درباره حضرت داوود(ع) در عهد قدیم (کتاب دوم سموئیل) آمده است. براساس این داستان وی از پشت بام زن زیبای (اوریا) را دید که در حال شست و شوی خود بود. حضرت داوود(ع) به آن زن علاقهمند شد و به گونهای، اسباب فرستادن اوریا به جنگ و کشته شدن وی را فراهم ساخت و پس از گذشت مدت ماتم فقدان اوریا، همسر او را به خانه خود برد.(79) 2. وجود افسانهها؛ وجود افسانههای بیپایه در کتاب مقدس، یکی دیگر از جنبههای تحریف آن است؛ از جمله میتوان به کشتی گرفتن حضرت یعقوب با خدا و غلبه او بر خدا، اشاره کرد!!(80) 3. گناه جبلی؛ مسیحیان معتقدند: آدم در بهشت به گناه آلوده و این گناه به حساب همه فرزندان او نوشته شده است؛ یعنی، انسان ذاتاً با به دوش کشیدن بار گناه، به دنیا میآید! هر چند پس از آمدن به دنیا هیچ گناهی مرتکب نشود و هرگونه تلاش و عمل انسان در رهایی از این خطا، سودی نخواهد بخشید و تصلیب و به دار کشیده شدن حضرت عیسی، کفّاره گناه ذاتی و جبلی انسان است! 4. تقویت ظلم؛ یکی دیگر از آموزههای نامعقول کتاب مقدس، توجیه ظلم و ستم و دعوت به سکوت در برابر حاکمان ظالم، به بهانه این است که آنان، حاکم و سایه خدا در زمیناند!!(81) وجود این گونه آموزههای غیرعقلانی در کنار طرح مسئله تثلیث و تجسیم و وجود تناقضهای متعدد در متن کتاب مقدس(82)، دلیل بر عدم حقانیت یهود و مسیحیت امروزی در برابر اسلام است. افزون بر آن تحقیقات علمی و زبان شناختی، بر عدم وثاقت متون مقدس گواهی داده است. توماس میشل - استاد الهیات مسیحی - بر آن است که به اعتقاد بیشتر متفکران کاتولیک، پروتستان و ارتدوکس، کتب مقدس املای الهی نیست و دارای عصمت لفظی نمیباشد و گاهی نویسندگان بشری، نظریات غلط یا اطلاعات اشتباهآمیزی را در متن کتاب باقی گذاشتهاند(83). چهار. قرآن و پلورالیزم دینی آیات قرآنی علاوه بر دلالت بر انحصار دین حق در اسلام و نفی پلورالیسم و تکثّرگرایی دینی، به صراحت با برخی از اصول و مبانی پلورالیسم، مخالف است و آن را ابطال میکند. آیاتی که در این زمینه وجود دارد، به چند بخش تقسیم میشود؛ در ذیل تنها به برخی از آنها اشاره میشود: 4-1. امکان رسیدن به حقیقت آیاتی از قرآن با مبنای شکاکیت و نسبیتگرایی و عدم امکان دستیابی به حقیقت - که از مبانی و پیشفرضهای پلورالیزم دینی است - در تضاد و تقابل است و نشان میدهد که از دیدگاه قرآن، به هیچ وجه شکاکیت و نسبیّت در دین، مورد پذیرش نیست و رسیدن به حقیقت امکانپذیر است. این آیات عبارت است از: 4-1-1. آیاتی که شکورزان را مورد سرزنش قرار میدهد.(84) 4-1-2. آیاتی که ادله پیامبران را روشن و آشکار و تردید شکاکان را بیوجه معرفی میکند.(85) برای مثال در رابطه با آشکار بودن حقیقت اسلام میفرماید: (لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ)(86)؛ (هیچ اکراهی در دین نیست؛ به درستی که راه هدایت از گمراهی، روشن گردید)(87). 4-1-3. آیاتی که امر به تبعیت از علم و یقین و نهی از پیروی ظن و گمان دارد.(88) 4-2. عدم قبول غیر اسلام این آیات با صراحت، اسلام را تنها دین حق و صراط مستقیم معرفی میکند و عقاید پیروان سایر ادیان را باطل معرفی کرده و آنان را به پیروی از اسلام دعوت میکند: 4-2-1. (وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِینَ)(89)؛ (و هر کس جز اسلام، دینی [ دیگر] جوید، هرگز از وی پذیرفته نشود و وی در آخرت از زیانکاران است). البته اسلام همه پیامبران الهی را راهبر به سوی حقیقت دانسته و دین همه را اسلام میداند. بنابراین پیروی از پیامبران خدا در عصر رسالتشان، همان اسلام است و مصداق آن در زمان رسالت حضرت ختمی مرتبت، پیروی از آیین حضرت محمدصلی الله علیه وآله است(90). 4-2-2. (وَ لَنْ تَرْضی عَنْکَ الْیَهُودُ وَ لاَ النَّصاری حَتَّی تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَی اللَّهِ هُوَ الْهُدی وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ بَعْدَ الَّذِی جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ ما لَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیرٍ)(91)؛ (هرگز یهودیان و ترسایان از تو راضی نمیشوند، مگر آنکه از کیش آنان پیروی کنی. بگو: در حقیقت، تنها هدایت خدا است که هدایت [ واقعی ]است و چنانچه پس از آن علمی که تو را حاصل شد، از هوسهای آنان پیروی کنی، در برابر خدا سرور و یاوری نخواهی داشت). 4-2-3. (وَ قالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَ قالَتِ النَّصاری الْمَسِیحُ ابْنُ اللَّهِ ذلِکَ قَوْلُهُمْ بِأَفْواهِهِمْ یُضاهِؤُنَ قَوْلَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَبْلُ قاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّی یُؤْفَکُونَ)(92)؛ (و یهود گفتند: عُزَیر، پسر خدا است و نصارا گفتند: مسیح، پسر خدا است! این سخنی است [ باطل ]که به زبان میآورند، و به گفتار کسانی که پیش از این کافر شدهاند، شباهت دارد. خدا آنان را بکشد؛ چگونه [ از حق] بازگردانده میشوند؟!) آیات فراوان دیگری از این سنخ وجود دارد که شما را به تأمل و تدبر بیشتر در آنها ارجاع میدهیم.(93) 4-3. دین همه انسانها بسیاری از آیات قرآن، همه انسانها را مخاطب قرار داده و به دین اسلام دعوت کرده و قرآن و پیامبر اسلام را هادی همه انسانها معرفی کرده است. از جمله اینکه میفرماید: (وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ کَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِیراً وَ نَذِیراً)(94)؛ (و ما تو را نفرستادیم، مگر برای همه مردم تا [ آنها را به پاداش الهی] بشارت دهی و [ از عذاب او ]بترسانی ...). در جای دیگر میفرماید: (قُلْ یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ جَمِیعاً)(95)؛ (بگو: ای مردم! من فرستاده خدا به سوی همه شما هستم). در رابطه با همگانی بودن قرآن در موارد مختلفی میفرماید: (إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِکْرٌ لِلْعالَمِینَ)(96)؛ (آن کتاب (قرآن) نیست، مگر تذکری برای همه جهانیان). 4-4. فراخوانی اهل کتاب به اسلام قرآن مجید اهل کتاب را به اسلام فرا خوانده و رویگردانی از آن را کفر و حق پوشی تلقی نموده و به شدت از آن توبیخ میکند: (ای اهل کتاب! پیامبر ما به سوی شما آمد؛ در حالی که بسیاری از حقایق کتاب [ آسمانی] را که شما مخفی داشتید، روشن میسازد و از بسیاری از آنها صرف نظر میکند. آری از جانب خدا به سوی شما نور و کتاب آشکاری آورد. خداوند به برکت آن، کسانی که خشنودی او را پیروی کنند، به راههای سلامت هدایت میکند و به فرمان خود، از تاریکیها به سوی روشنایی میبرد و آنها را به راه راست هدایت میکند)(97). قرآن در جای دیگر میفرماید: (یا اهل الْکِتابِ لِمَ تَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ)(98)؛ (ای اهل کتاب! چرا به آیات خدا کافر میشوید، در حالی که [ بر درستی آن] گواهید). در این زمینه آیات فراوان دیگری وجود دارد که بر بطلان پلورالیزم دینی، به گونههای مختلف دلالت دارد و همگان را به بررسی و شناخت اسلام و پیروی از آن فرا میخواند(99). پنج. تفکیک حقیقت و معذور بودن هر چند دین حق و صراط مستقیم، واحد است؛ ولی معذّر و حجت بودن، گوناگون است!! و مسئله حقانیت را باید از آن جدا کرد. پیروان سایر ادیان، خارج از شریعت حق و مطلوب الهیاند؛ اما در صورت وجود شرایطی، دارای حجت و دلیل خواهند بود؛ از جمله: جهل غیرمقصرانه نسبت به اسلام؛ طالب بودن حقیقت در سویدای دل و جست و جوی آن در حد مقدور و پایبندی به احکام عقل و فطرت. بر این اساس هر چند راهشان (صراط مستقیم) و دین حق نیست؛ اما در روز قیامت نزد خداوند معذورند. قرآن از این گروه به (مستضعف) یاد کرده است. این گروه ضمن معذور بودن، به تناسب صدق باطنی و نوع عقاید و رفتار، و به عبارت دیگر متناسب با میزان (حسن فاعلی) و (حسن فعلی)، بهر
نداهایی که درون انسان ایجاد شبهه میکند از کجا بدانیم که واقعا از ناحیه شیطان است؟ مثلا اینکه که آیا اصلا قرآن به حق است؟ ایا مسیر دینی که درپیش گرفته ایم به حق است؟ اصلا ایا امکان دارد از بلاها یکی این باشد که فرد از طریق اعتقاداتش مورد آزمایش قرار بگیرد؟یعنی دچار تزلزل در اعتقداتش قرارگیرد؟
نداهایی که درون انسان ایجاد شبهه میکند از کجا بدانیم که واقعا از ناحیه شیطان است؟ مثلا اینکه که آیا اصلا قرآن به حق است؟ ایا مسیر دینی که درپیش گرفته ایم به حق است؟ اصلا ایا امکان دارد از بلاها یکی این باشد که فرد از طریق اعتقاداتش مورد آزمایش قرار بگیرد؟یعنی دچار تزلزل در اعتقداتش قرارگیرد؟
جوانان معمولاً در این سنین درباره مسائل مختلف از جمله اعتقادات و باورهای دینی خود دچار تردید میشوند و در صدد پیدا کردن دلایل منطقی و پشتوانه قابل قبولی برای آنها هستند. آنان میخواهند نظام فکری و اعتقادی خود را تجدید بنا کنند و به آن استحکام فزونتر بخشند .از آن جا که گاه گمان میکنند باورهای دینیشان بر تقلید مبتنی است، تصمیم به اصلاح آن میگیرند و میکوشند با تحقیق و موشکافی درباره آنها به ثبات فکری دست یابند؛ چنین تردیدهایی که فرد را به تحقیق وا میدارد به مرحله یقین و علم میرساند، خوب و پسندیده است؛ ولی به شرط آن که همزمان با پدید آمدن آن، شخص به دنبال پاسخ باشد و در تردید باقی نماند. شک توقفگاه خوبی نیست؛ اما اگر آغاز حرکت باشد، نیکو و شایسته است. اگر تردیدهای شما از این قبیل است، نگران نباشید. بکوشید با مطالعه و پرسیدن از استادان و کارشناسان، جنبه اعتقادی و فکری خودرا تقویت کنید و با عمل به دستورهای دینی(مثل نماز و عبادات دیگر) و پایبندی بیشتر به آنها، ایمان خود را مستحکم سازید. از طرف دیگر بحث درباره صدق و حقانیت دین اسلام و قرآن بحثی دامنه دار است. در این زمینه مطالبی را که در جهت حقانیت اسلام است تقدیم می داریم. در صورتی که شبهات شما در این زمینه برطرف شد مجددا مکاتبه نمایید تا در اثبات حقانیت قرآن مطالب دیگری تقدیم گردد.
با وجود عقل چه نیازی به دین است و گستره این نیاز تا کجاست؟
نیاز انسان به دین گستره فراخ و فراگیری دارد. دین نه تنها راهبر به سوی تأمین سعادت جاودان اخروی است؛ که در زیست این جهانی نیز به گونههای مختلف و در عرصههای گوناگون حیات فردی و اجتماعی انسان و حوزههای روابط چهارگانه انسان یعنی: رابطه با خدا، رابطه با خود، رابطه با همنوعان و رابطه با طبیعت تأثیرات منحصر به فرد و بدیل ناپذیری دارد. در یک تقسیم بندی میتوان خدمات و کارکردهای دین را در چند حوزه اساسی تقسیم بندی کرد:
1. حوزه معرفت و دانایی
2. عرصه روانشناختی
3. عرصه اخلاق
4. حوزه تمدن و اجتماع.
بررسی هر یک از عرصههای یاد شده مجالی فراخ میطلبد. پارهای از آنها در پرسشهای پسین به اختصار بررسی خواهد شد. آن چه اکنون اشاره میشود کلیاتی در باب وجه حاجت به دین در کنار عقل و خرد بشری است:
1. آموزههای فراعقلی؛
پارهای از معارف و حقایق تنها از طریق وحی آسمانی در اختیار بشر قرار میگیرد و شاهباز خرد و دانش بشری به تنهایی توان پرواز در آن ساحت را ندارد. پارهای از آموزههای مربوط به اوصاف و افعال الهی، عوالم هستی، سنن و قوانین فراطبیعی حاکم بر هستی و... از این قبیلاند.
2. بهنگام سازی تجربههای دیریاب؛
پارهای از حقایق زمانی در تور تجربه بشری میافتد که کار از کار گذشته و هیچ فرصتی برای استفاده و بهرهبرداری از آن نمانده و چه بسا خسارتی جبرانناپذیر دامنگیر آدمی شده است. مسائلی چون ویژگیهای سرای جاودان، جزئیات مربوط به سعادت و شقاوت آدمیان، نقش هر یک از کنشهای این جهانی انسان در تعیین سرنوشت ابدی او، اموری هستند که تنها پس از خروج از نشئه دنیا به تجربه میآیند و آن گاه دیگر فرصتی برای انسان نمانده تا سرنوشتی نیکو برای خود رقم زند و خود را از خسارت ابدی برهاند. تنها دین حق الهی است که همه این حقایق را به رایگان و به موقع - یعنی تا زمانی که در این جهان فرصت باقی است - در اختیار بشر میگذارد و راه سعادت جاودان را به او مینمایاند.
3. آسان یاب سازی حقایق دشوار؛
پارهای از حقایق موثر در سعادت و بهروزی آدمیان اگر چه با کاوشهای عقلانی فرایافتنی هستند؛ اما شناخت و درک آنها جز با کاوشهای ژرف و دشوار، آن هم برای تنی چند از نخبگان، با طی مقدمات عدیده و در گذر طولانی زمان ممکن نیست، و دیگران از دریافت آنها و درک سعادت مبتنی بر آنها محروم خواهند ماند. یکی از فواید مهم و انحصاری دین این است که این گونه حقایق را سهل و آسان در اختیار همگان قرار میدهد. (اتین ژیلسون)(1) در تبیین فلسفه (توماس آکویناس) مینویسد: (آیا خدا روا میبیند که حقایق فلسفی قابل قبول عقل را از طریق وحی به مردم افاضه کند؟ جواب این است که هر گاه این حقایق در زمره اموری باشد که علم بدانها برای نجات بشر ضرورت دارد، چنین افاضهای حاصل میشود. اگر جز این میبود، این حقایق و نجاتی که مشروط بدانهاست منحصر به تعداد محدودی از مردم میشد. و دیگران خواه به سبب حرمان از نور فطری عقل، خواه به دلیل فقدان فراغ و فرصت برای بحث و فحص، خواه به جهت عدم جرأت به مطالعه و تحقیق از این موهبت محروم میماندند. علاوه بر این، کسانی هم که قادر به تحصیل این حقایق بودند رنج فراوان در این راه میبردند و مدت مدیدی از عمر آنان در تفکر میگذشت، و اکثر ایام حیات شان در جهلی که میتوانست منشأ خطر باشد سپری شد)(2).
4. پرورش عقل و خرد؛
از جمله کارکردهای دین شکوفاسازی خرد و رهاسازی آن از گرفتار آمدن در دام عوامل لغزنده، انحرافانگیز و مزاحمت آفرین است. استاد مطهری در این باره مینویسد: (ذهن و فکر انسان در بسیاری موارد دچار اشتباه میشود. این موضوع نزد همه ما شایع و رایج است. البته منحصر به عقل نیست بلکه حواس و احساسات نیز مرتکب خطا میشوند؛ مثلاً برای قوه باصره، دهها نوع خطا ذکر کردهاند. در مورد عقل بسیار اتفاق میافتد که انسان استدلالی ترتیب میدهد و براساس آن نتیجهگیری میکند. اما بعد احیاناً درمییابد که استدلال از پایه نادرست بوده است)(3).
ایشان سپس به تبیین لغزشگاههای اندیشه پرداخته و موارد زیر را به عنوان علل رخداد خطا در فکر و اندیشه بشر از دیدگاه قرآن یادآور میشود:
1. تکیه بر ظن و گمان به جای علم و یقین.
2. میلها و هواهای نفسانی.
3. شتابزدگی.
4. سنتگرایی و گذشته نگری.
5. شخصیت گرایی.(4)
افزون بر آن دین حق از راههای دیگری به رشد و شکوفایی خرد آدمیان مدد میرساند از جمله:
1. انگیزش و دعوت به سوی تفکر، اندیشه و خردورزی.
2. تأیید آموزههای عقلی از طریق نقل.
3. سمت و سو دهی به عقل و خرد و فعال ساختن آن در جهت صحیح و مفید به حال بشریت.(5)
رابطه عقل و دین
از آنچه گذشت روشن میشود که چرا با وجود عقل انسان به دین نیازمند است. حقیقت آن است که دین مکمل عقل و خرد بشری است و کار بشر با عقل تنها به سامان نمیرسد. از طرف دیگر دین نه تنها مکمل که موید عقل؛ پرورش دهنده و رهاننده آن از اسارت و برطرف کننده موانع شکوفائی و جهت دهنده به کاوشهای عقلانی نیز است. بنابراین کارکرد دین درباب عقل عبارت است از:
1. تکمیل عقل
2. تایید عقل
3. آزادسازی و رشد و شکوفاسازی خرد
4. جهت بخشی و سمت و سودهی به آن.
کار ویژههای معرفتی دین چیست؟ دین چه آموزههایی دارد که از جای دیگر به چنگ نمیآید؟
یک. پاسخ به پرسشهای بنیادین؛
مهمترین کارکرد معرفتی دین پاسخ به اساسیترین پرسش انسان یعنی (راز هستن) است. هر انسانی افزون بر حاجات مادی مانند خوراک، پوشاک، آسایش و رفاه، نیازمندیهای دیگری دارد که بسیار با اهمیتتر از آنهاست. از جمله دریافت پاسخی مناسب به پرسش از راز وجود است. هر انسان هوشیاری در هر عصر و زمان، متعلق به هر نژاد و ملیت و در هر وضعی از نظر پایگاه اجتماعی، سطح معلومات، و... پرسشهایی دراین باره دارد که بدون دریافت پاسخی اعتمادپذیر هرگز قرار و آرام نخواهد داشت. عمدهترین این پرسشها عبارتند از:
1. از کجا آمدهام؟ اولین پرسش انسان این است که انسان و جهان چگونه و توسط چه عاملی پدید آمدهاند؟ آیا جهان آفریدگار حکیم و دانا دارد یا نه؟
2. آمدنم بهر چه بود؟ آیا آفرینش انسان و جهان هدفمند و در پی تدبیر و عاقبتنگری بوده یا بیهدف و عبث.
3. به کجا میروم آخر؟ جهان رو به کدامین سو دارد، فرجام جهان و انسان چیست و چه سرنوشتی فرا روی آنهاست؟
پرسش نخست به گذشته و پیشینه عالم و آدم نظر دارد؛ پرسش دوم گذشته را به آینده میپیوندد و پرسش سوم وضع حال را بر میرسد و نقش آن را در آینده پی میگیرد. این پرسش در بردارنده پرسشهای دیگری است، از جمله:
3.1. آیا حیات انسان محدود به همین چند روز دنیاست و با مرگ پایان میپذیرد یا گسترهای فراخ و جاودان دارد مرگ چیزی جز پیدایش یک تحول و گذر از مرحلهای به مرحله دیگر نیست؟
3.2. آیا انسان موجودی مجبور و محکوم سرنوشت است و همه چیز بدون دخالت نقش و اراده او تعیین شده، یا خود معمار شخصیت و سرنوشت خویش است و با تکیه بر بینشها، خصلتها و کنشهای اختیاری خود میتواند خوب و بد سرنوشت را رقم زند؟
4. چه باید بکنیم؟ اگر انسان دارای حیات جاودان و نویسنده کتاب سرنوشت خویش است چه باید بکند؛ چگونه خود و آیندهاش را بسازد تا فرشته خوشبختی را در آغوش گیرد؟ راه سعادت چیست و هر یک از بینشها، خصلتها و کنشهای آدمی دقیقاً چه تأثیری در نیک و بد سرنوشت او دارند؟
5. چه کسانی و چگونه در این راه پرپیچ خم راهنما و مددکار انسان میباشند؟
پاسخ دقیق، جامع، معتبر، بهنگام و همه فهم این پرسشها را تنها از طریق دین حق میتوان انتظار داشت. پاسخ این پرسشها در بخش نظری (جهان بینی) خوانده میشود و در بخش عملی شریعت یا ایدئولوژی.
سرجمع اهم آموزههای دین دراین عرصه عبارت است از:
1. خداشناسی؛ اسماء حسنی و اوصاف ذاتی و فعلی خداوند و رابطه او با جهان و انسان.
2. هستیشناسی؛ مشتمل بر پیشینه جهان، عوالم هستی و درجات و مراتب آن، سنتهای حاکم بر هستی، فرجام جهان.
3. انسانشناسی، ابعاد و مراتب وجود آدمی، استعدادها، توانشها و گرایشهای او.
4. فرجامشناسی، غایت جهان و انسان؛ چگونگی حیات جاودان و عوامل مؤثر در آن.
5. راه شناسی؛ نمایاندن راه سعادت و همه عوامل موثر در آن، نیز بیان موانع راه و چگونگی فراز آمدن در برابر آنها.
5. راهنماشناسی؛ معرفی راهنمایان طریق و امدادگران آن.
دو. تجربه دینی
انسان افزون بر تجربههای حسی با گونه دیگری تجربه روبروست که از رابطه با موجودی مقدس، متعالی و فرامادی هم چون خدا، فرشتگان و رابطه جهان کثرت و ممکنات با وحدت مطلق به دست میآید. در توضیح تجربه دینی بیانهای متفاوت و متنوعی وجود دارد. برخی آن را (تجربه خدا)، (تجربه امر متعالی)، (احساس کشف یا شهود باطنی خداوند) و (تجلی خدا بر خود)، و یا (ظهور و خودنمایی خداوند در چیزی یا کاری) دانستهاند. بعضی نیز معنای عامتری از تجربه دینی به دست دادهاند. در نگاه دوم تجربه دینی عبارت است از هر گونه احساس، حال، مشاهده و دریافت شخصی از ماورای طبیعت که موجب تنبه و توجه به آن عالم شود. تجربه دینی گونههای مختلفی دارد از جمله:
1. تجارب تفسیری(6)
2. تجارب شبه حسی(7)
3. تجارب وحیانی(8)
4. تجارب احیاگر(9)
5. تجارب مینوی(10) (ادراک امر قدسی و جلال و عظمت الهی)
6. تجارب عرفانی(11)
هریک از گونههای تجربه دینی ویژگیهای خود را دارند؛ برخی از تجارب یاد شده نیز مصادیق مشترکی دارند(12).
تجربههای دینی وجوه اشتراک و تفاوتهایی با تجربههای حسی دارند.
الف. وجه اشتراک آن دو این است که هر دو بر سه رکن استوارند:
1. تجربهگر (مُدرِک)
2. متلعق تجربه (مُدرَک)
3.فرایند ادراک (تجلی مُدرَک بر مُدرِک)
ب. در وجه افتراق و تمایز تجربه دینی از تجربه حسی گفته شده است:
1. تجربه حسی همگانی است؛ اما تجربه دینی خصوصی و ویژه است.
2. تجربه حسی همیشگی است؛ اما تجربه دینی نادر و دیریاب است.
3. تجربه حسی اکتسابی است؛ اما تجربه دین آمدنی و افاضی است.
4. تجربه حسی با واسطه صورتها و مفاهیم است؛ اما تجربه دینی بیواسطه و مستقیم.
5. تجربه حسی انتقال یاب و آزمونپذیر است؛ اما تجربه دینی انتقالناپذیر و آزمون گریز است.
6. متعلق تجربه حسی امور مادی است؛ اما تجربه دینی دارای متعلق قدسی است. همچنین تجربه دینی آمیزههای مادی و حسی است و انسا نرا با امر متعالی مواجه میکند.(13)
برخی از دیگر ویژگیهای تجربه دینی در نگاه اندیشمندان عبارت است از:
1. همراه با قداست و هیبت و رازآلودگی است.
2. جذبه و فنا یا ایجاد توجه به خدا و انصراف از غیراو.
3. تعهدآور و التزام بخش است.
4. بعد غایی دارد و در تجربهگر توانایی شگفت آوری ایجاد میکند.
5. شناختاری است و تجربهگر را به رشتهای از واقعیات و حقایق شناختی نائل میسازد.
دین و تجربه دینی
دین از چند سو در رابطه با تجربههای دینی به یاری انسان میشتابد از جمله:
1. انگیزش؛
دین با معرفی خدا و دیگر حقایق فرامادی و تبیین رابطه نزدیک و تنگاتنگ انسان با آنها، غفلتزدایی و عطف توجه انسان به امور متعالی، بیشترین زمینههای روانی و انگیزه دریافت تجربه معنوی و عرفانی را فراهم میآورد.
2. پرورش استعداد؛
تزکیه و تهذیب نفس یکی از مهمترین عوامل زمینهساز و پرورشدهنده استعداد درک فیوضات الهی و کسب تجربههای دینی است. آموزههای عبادی و اخلاقی دین مهمترین عامل پرورش و شکوفاسازی این استعداد روحانی و معنوی است. دین مهمترین شکوفاگر دریافت تجربههای دینی و آموزنده راه دریافت آنها است.
3. بیان و تفسیر تجربه؛
تجربههای دینی - برخلاف تجربه حسی- عمدتاً گرفتار تنگنای زبانی است. آنچه را که عارف با شهود و علم حضوری خود دریافت کرده نمیتواند از طریق واژهها و مفاهیم بیان و یا تفسیر و تعبیر کند و از همین رو گرفتار شطحیات و زبانی کفر آلود میشود. از جمله خدمات دین در این عرصه آن است که با زبانی همگانی مشهودات عارفانه را بازگو میکند و ما را با تعبیر و تفسیر صحیح آنها آشنا میسازد و تا حد زیادی از تنگنای زبانی میرهاند.
4. سنجه تمایز تجربهها
تجربههای دینی و مکاشفات عرفانی به لحاظ بی واسطه و مستقیم بودن معمولا از خطا و اجمال و ابهام پیراسته و ارزش شناختاری بالایی دارند. در عین حال این گونه تجریبات مراتب و مراحل و وجوه مختلفی دارند. هر کسی درخور استعداد نفس ممکن است به مرتبهای از مراتب یا وجهی از وجوه آن حقیقت متعالی و اسمی از اسماء جمال و جلال حق نائل آید. به طور کلی عارفان کشف و شهود را به دو دسته تقسیم کردهاند: کشف صوری و کشف معنوی. کشف صوری از طریق حواس پنجگانه و در عالم مثال صورت میگیرد. این گونه تجربهها برخلاف کشف معنوی- پیراسته از خطا و اجمال و مصون از دخالت شیاطین نیست و از همین رو نیازمند سنجههایی برای تمایز تجربه حقیقی از تجربه پنداری است.(14) دین و عقل دو مرجع مطمئن و کارساز است. عارف با ارائه دریافتهای خود به آموزههای دین و عقل میتواند بر صحت مشهود یقین حاصل کند.(15)
سه. دین و علم
دین حق از چند سو به یاری دانش میشتابد و در رشد و شکوفایی و سمت و سو دهی به آن مؤثر است:
1. انگیزش؛ دین حق یکی از مهمترین عوامل انگیزش در تحقیقات علمی است.
از نظر اسلام مراکز علمی محراب عبادت به شمار میروند و لحظهای تفکر و اندیشه از چهل سال عبادت ارزندهتر و دانشاندوزی دانشوران از خون شهیدان برتر است. بیجهت نیست که اینشتین میگوید: (حس دینی قویترین و شریفترین سرچشمه (شاه فنر) تحقیقات علمی است).(16)
2. جهت دهی؛ ویلیام جیمز بر آن است که: (دین همیشه نشانههایی از چیزهایی داده است که عقل و علم بشر هرگز به آنجا راه نداشته است، اما همین نشانهها سبب شده که عقل و علم به تحقیق پردازد و بالاخره به کشفیاتی نائل گردد).(17)
از نظر روانشناختی دین چه فوایدی دارد؟
از نظر روانشناختی دین کارکردها و ثمرات بسیاری برای انسان دارد. در میان دانشهای جدید هیچ یک مانند روانشناختی نقاب از رازهای شگفت دین و دینداری برنکشیده و لزوم اجتنابناپذیر آن را به طور ملموس روشن نساخته است. پارهای از کارکردهای دین و دین ورزی در این عرصه عبارتند از:
1. معنا بخشیدن به حیات(18)
از مهمترین کارکردهای اساسی دین تبیین معنای زندگی است. هر انسانی از خود میپرسد که این زندگی برای چیست؟ درد و رنج و مرگ و میرها چه معنا دارد؟ و در مجموع آیا جهان ارزش زیستن دارد یا نه؟ یافتن پاسخی صحیح در برابر این پرسشهای بنیادین زندگیساز است و ناکامی در برابر آن زندگی سوز. دین با تبیین جاودانگی، حکمت و هدفمندی هستی و جهت گیری رو به خیر و کمال و تعالی آن، در پرتو تدبیر خداوند حکیم و رحمان و رحیم، خرد پذیرترین و دلپسندترین معنا از حیات انسان و جهان را به دست میدهد. کارل یوستاویونگ(19) در اهمیت این مسأله مینویسد: (در میان همه بیمارانی که در نیمه دوم حیاتم با آنها مواجه بودهام، یکی هم نبوده که مشکلش در آخرین وهله، چیزی جز مشکل یافتن یک نگرش نسبت به حیات باشد. با اطمینان میتوان گفت که همه آنان از آن رو احساس بیماری میکردهاند که چیزی را که ادیان زنده هر عصر، به پیروان خود، عرضه میدارند، از دست دادهاند و هیچ یک از آنان قبل از یافتن بینش دینی خود، شفای واقعی نیافته است).(20)
ویکتور فرانکل(21) نیز قدرت دین را عقیده به (اَبَر معنی)(22) میداند، یعنی دین بهترین معنی برای زندگی کردن است.(23)
برخی از جامعه شناسان نیز برآنند که گوهر دین واکنش در برابر تهدید به بیمعنایی در زندگی بشر و تلاش در جهت نگریستن به جهان به مثابه حقیقی معنادار است.(24)
پارهای از بروندادهای روانشناختی تفسیر دینی حیات عبارت است از:
1.1. احساس خوش بینی و رضایت
1.2. مطبوع سازی زندگی در مجموعه هستی
1.3. ایجاد امیدواری
1.4. مسئولیت پذیری
1.5. نشاط و حرکت
آموزههای دینی نگرش فرد به نظام هستی و قوانین آن را خوشبیانه میسازد.(25)
از نظر استاد مطهری فرد باایمان در کشف هستی هم چون شهروند کشوری است که قوانین و تشکیلات و نظامات آن را صحیح و عادلانه میداند و به حسن نیت کارگزاران آن ایمان دارد. لاجرم:
اولاً، زندگی برای او مطبوع و دلپذیر میشود.
ثانیاً، زمینههای ترقی و تعالی را برای خود و دیگران فراهم میبیند و روح (امیدواری) در او پدید میآید.
ثالثاً، اگر چیزی موجب عقب ماندگی او شود آن را جز کم کاری و بی تجربگی و مسئولیت گریزی خود و امثال خود نمیداند. او همچنین پارهای از رنجها و دشواریها را زمینه ترقی و تکامل خود میداند. این اندیشه به طور طبیعی شخص را به غیرت میآورد و با (خوش بینی) و (امیدواری) به حرکت و جنبش در جهت اصلاح خود وا میدارد و از دشواریها استقبال میکند. در مقابل فرد بیایمان شهروندی رامی ماند که قوانین، تشکیلات و کارگزاران کشورش را فاسد میداند و از قبول آنها هم چارهای ندارد. درون چنین فردی انباشته از عقدهها و کنیهها است. او هرگز به فکر اصلاح خود نمیافتد، از جهان لذت نمیبرد و هستی برای او زندانی هولناک است که یا باید از چنگ آن بگریزد و یا با رنج و سختی آن را تحمل کند. زبان حال او در جهان این است که:
در کف شیر نر خونخوارهای
غیر تسلیم و رضا کو چارهای
از این رو قرآن مجید میفرماید: (وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکاً)(26).
با توجه به آنچه گذشت میتوان تاثیر معنای دینی حیات بر روان و کنش فرد را به شکل زیر ترسیم کرد:
معنای دینی حیات -> خوش بینی -> مطبوع سازی زندگی -> امیدواری - >مسؤولیت پذیری -> جنبش و حرکت اصلاحی
2. بهداشت، سلامت و آرامش روان
یکی از نیازهای مهم انسان سلامت و آرامش روان است. در دنیای کنونی علیرغم پیشرفتهای خیرهکننده علمی و تکنولوژیکی بشر روز به روز اضطراب، دلهره، افسردگی و ناآرامی بیش از پیش بر انسان چیره شده و حاجت به آرامش روحی و روانی بیشتر احساس میشود. نقش دین در سلامت و آرامش روان از جهات مختلفی حایز اهمیت است. در این باره تحقیقات انجام شده توسط روان شناسان قابل توجه است:
الف. دینداری و تحمل فشارهای روانی
تحقیقات انجام شده نشان میدهد انگارههای دینی نقش مؤثری در تسکین آلام روحی، کاهش اضطراب و تحمل فشارهای روانی دارند و افراد مذهبی از ناراحتی روانی بسیار کمتری رنج میبرند.(27)
ب. دینداری و افسردگی
براساس تحقیقات بین دین و افسردگی است، استرس و اضطراب نسبت معکوس وجود دارد.(28) این مسأله در عصر حاضر مورد توجه بسیاری از روانشناسان و اندیشمندان است.
ویلر(29) بر آن است که فرد مذهبی از طریق اعتقادات دینی بر مشکلات چیره میشود و از طریق اعمال مذهبی و شرکت در مراسم دینی به شبکه وسیع حمایتهای اجتماعی متصل میشود. میدور(30) نیز اظهار میدارد که وابستگی دینی چون بدیل دیگر متغیرهای مؤثر بر سلامت روان مانند وضعیت اقتصادی و حمایتهای اجتماعی عمل میکند و منجر به کاهش شیوع افسردگی میشود.(31)
ج. بررسیها گواه بر آن است که بین دینداری و بزهکاری رابطه منفی وجود دارد و رفتارهای مذهبی میتواند بین این دو تمایز افکند.(32)
د. دینداری و کاهش مصرف الکل و مواد مخدر
براساس تحقیقات انجام شده توسط ادلف(33)، اسمارت،(34) اوتار،(35) دیویدز،(36) افراد مذهبی از مواد مخدر استفاده نمیکنند و یا بسیار کم مصرف میکنند. از نظر لوچ(37) و هیوز(38) به ویژه در میان عناصر مذهبی اصولگرایان کمتر از همه به مواد مخدر گرایش دارند و هر اندازه ایمان دینی فرد قویتر باشد احتمال استفاده از مواد مخدر و الکل در او کمتر یا مساوی با صفر است.(39)
ه. دینداری و خودکشی و خودسوزی
تحقیقات نشان میدهد خودکشی درکسانی که در مراسم دینی شرکت میکنند نسبتی بسیار کمتر از دیگران دارد. کامستاک(40) و پاتریچ(41) دریک بررسی نشان دادند احتمال خودکشی در افرادی که به عبادتگاهها نمیروند چهار برابر بیش از شرکتکنندگان در محافل دینی است.(42) هم پژوهشها نشان میدهد یکی از علل مهم خودسوزی ضعیف بودن اعتقادات مذهبی بوده است.
یک بررسی که در کشور اردن توسط داراکه(43) (1992) انجام شده است نشان میدهد که تعداد خودکشی در ماه رمضان در مقایسه با ماههای دیگر سال کاهش قابل توجهی را نشان میدهد.(44)
و. دینداری، رضایت از ازدواج و کاهش طلاق
براساس مطالعات انجام شده مذهب مهمترین عامل پایبندی به خانواده، رضایت از ازدواج(45) و کاهش طلاق است و این مسأله عامل مهمی در بهداشت روانی خانوادهها به شمار میرود. تحقیقات نشان داده است مردانی که همسرانشان را طلاق داده و یا از آنها جدا شدهاند ده برابر پیش از دیگران در معرض ابتلا به بیماریهای روانی هستند.(46)
3. سازگارسازی جهان درون و برون؛ کاهش رنج ها
بهره دیگری که از تفسیر دینی حیات بر میخیزد (ایجاد سازگاری بین جهان درون و برون) و لاجرم کاهش رنجها و ناراحتیها است.
بدون شک در مواردی بین خواستهها و تمایلات انسان و آنچه در جهان خارج وجود دارد تفاوتهایی مشاهده میشود. گاه این تفاوتها به گونهای است که شرایط خارجی برای انسان رنج آفرین و ملالانگیز است. این تفاوتها میتواند به گونههای مختلف باشد مثل:
1. تفاوت بین خواستههای ما و نظام تکوین، مانند: شرور و آفاتی چون مرگ و میرها، سیل، زلزله، نقض عضو، بیماری و...
2. بین تمایلات ما و واقعیات اجتماعی مثل: حاکمیت نظام استبدادی و...
از طرف دیگر در مواردی واقعیات خارجی به سهولت و در شرایطی که ما در آن قرار داریم تغییرپذیر است؛ در چنین وضعیتی انسانها به طور معمول در جهت تغییر جهان خارج به سود تمایلات خود میکوشند؛ اما گاه جهان خارج اصلا تغییر پذیرنیست، یا در شرایط مورد نظر شخص دگرگون نمیشود؛ و یا تغییر آن مستلزم هزینههایی تحملناپذیر و نامعقول است. در این موارد بهترین راه سازگارسازی درون با خارج است و دین نیرومندترین عامل آشتی دهنده این دو جهان است. دین با تفسیری که از جهان و ناملایمات و رنجهای آدمی در آن میدهد، نه تنها ناسازگاری آن دو را از میان بر میدارد؛ بلکه با دادن نقش عبادی به تحمل دشواریها و این که بزرگترین اولیای الهی چشنده تلخترین رنجهایند شیرینترین رابطه را بین آن دو ایجاد میکند؛ به طوری که انسان مؤمن میگوید: (زیر شمشیر غمش رقص کنان باید رفت)، از همین رو (الیسون) بهترین راه مقابله با مشکلات تغییرناپذیر را مقابله مذهبی میداند.(47)
این که حضرت اباعبدالله الحسین (ع) در سرزمین سوزان کربلاء و دیدن آن همه رنج و مصیبت و زخمهای بسیار بر جان و توان خویش فرمود: (رضا الله رضانا اهل البیت) و زینب کبری پس از تحمل آن همه دشواری طاقت فرسا میفرماید: (ما رأینا الا الجمیل) عالیترین نمایش شکوه ایمان در سازگاری جهان درون و برون و شیرین نمودن رنج و سختی در جهت مقاصد و اهداف بلند الهی و انسانی است. بدین ترتیب نه تنها رنج انسان کاهش مییابد، بلکه در مواردی شیرین و دلپذیر میشود و این جز در سایه دین و ایمان دینی امکانپذیر نیست.
4. هدف بخشی و ایدهال پروری
یکی از مهمترین کارکردهای دین ارائه ایدهآل و آرمان مطلوب است. ایدهآل اصل یا موضوعی است که مورد گرایش انسان قرار گیرد و هدف تلاشها و کوششهای او باشد. ایدهآل موجب شکلگیری نوع انتخاب آدمی است. شخص به طور آگاهانه یا ناخودآگاه همه پدیدهها را با آن میسنجد و ارزشداوری میکند. ایده آل از مختصات زندگی بشری و از عناصر اساسی آن است. انسان زمانی میتواند از یک زندگی حقیقی برخوردار باشد که آگاهانه برای خود ایده آل و آرمان انتخاب کند. انسانها در طول تاریخ ایدهآلهایی چون رفاه، ثروت، شهرت، مقام، عشق، زیبایی، دانش و... انتخاب کردهاند لیکن بهترین ایده آل آن است که دارای شرایط زیر باشد:
4.1. منطقی باشد.
4.2. قابل وصول باشد.
4.3. تمایلات سودجویانه و خودخواهانه و من طبیعی آدمی را کنترل کند.
4.4. در انسان چنان کششی ایجاد کند که از درون به سوی هدف اعلای حیات حرکت کند.
چنین آرمانی تنها از دین حق و معنای دینی حیات بر میخیزد.(48)
5. پاسخ به احساس تنهایی
یکی از رنجهای بشر که در جهان صنعتی و پیدایش کلان شهرها به شدت رو به تزاید نهاده است مساله احساس تنهایی است. منظور از احساس تنهایی در این جا تنهایی فیزیکی یعنی جدایی از دیگران نیست؛ بلکه گونههای دیگری هم چون ناتوانی دیگران در پاسخدهی به برخی از نیازهای انسان، عدم درک دیگران از شخص و یا سرگرمی دیگران به کار خود و جستجوی منافع خویش و عدم توجه عمیق، جدی، خیرخواهانه و دیگر خواهانه در جهت تأمین خواستهها و نیازهای شخص است.(49)
به عبارت دیگر انسان در این دنیا خود را در میان انبوه مردمانی مییابد که همواره در بند خودخواهیهای خویشند و حتی اگر اعمالی به ظاهر نیک و مفید به حال دیگری انجام میدهند عمدتاً آمیخته به انواع درخواستها، گرایشها و خودخواهیهای ظاهر و پنهان است و کسی صد در صد به خاطر (من) کاری برای (من) انجام نمیدهد. اما در نگرش دینی انسان هیچگاه تنها نیست. خدا همواره با اوست (وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ)(50) نسبت به انسان رؤوف و مهربان است (أَنَّ اللَّهَ بالناس له رَؤُفٌ رَحِیمٌ)(51) نیازهای انسان را میداند، در رفع آنها تواناست، به یاری انسان میشتابد و دعای او را اجابت میکند، و در این جهت هیچ خواسته، نیاز و تقاضایی ندارد. (ما أُرِیدُ مِنْهُمْ مِنْ رِزْقٍ وَ ما أُرِیدُ أَنْ یُطْعِمُونِ. إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ)(52) ؛ (من [در برابر نعمت آفرینش و هدایت] از آنان روزی نمیجویم و نمیخواهم که مرا طعامی بخشند، همانا خداوند بسیار روزی دهنده و دارای قدرت متین و استوار است).
6. تقویت قدرت کنترل غرایز
از جمله خطراتی که همواره جامعه بشری را مورد تهدید قرار داده و در عصرقدرت و تکنولوژی خطراتی صد افزون برای بشریت به بار آورده لجام گسیختگی غرایز، خودخواهیها و تمایلات سرکش نفسانی است.این پدیده شوم نه تنها از جانب علم و دانش و فلسفههای بشری مهارشدنی نیست، بلکه اربابان قدرت و دانش را نیز به اسارت خود در آورده و علم و تکنولوژی را نیز در این جهت، استخدام کرده است.
مولوی رومی در این باره میگوید:
ای شهان کشتیم ما خصم برون
مانده خصمی زان بتر اندر درون
کشتن آن کار عقل و هوش نیست
شیر باطن سخره خرگوش نیست
قدرتی خواهم ز حق دریا شکاف
تا به ناخن برکنم این کوه قاف
آن عامل نیرومندی که انسان را از اسارت هواهای نفسانی آزاد ساخته و قدرت رویارویی با طغیانهای زندگی سوز نفس اماره را میبخشد، ایمان استوار دینی است.
داستایوفسکی میگوید: (اگر خدا (دین) نباشد همه چیز مباح است).(53) یعنی غیر از خداباوری و ایمان مذهبی هیچ عامل دیگری توان بازدارندگی از اعمال ضداخلاقی، بیماری بی عدالتی، تجاوز و فساد و تباهی و رام کردن نفس اماره و سرکش آدمی را ندارد.(54)
7. دیگر کارکردها
افزون بر آنچه گذشت کارکردهای روان شناختی،(55) فراروانشناختی،(56) روان تنی(57) و جسمانی دیگری برای دین ذکرشده که به ذکر عناوین آنها بسنده نموده و خواننده عزیز را به مطالعه و جستجوی بیشتر در این زمینه فرامیخوانیم:
1. بهداشت و سلامت جسمانی، طول عمر، پایداری در فعالیتهای فیزیکی، تقویت سیستم ایمنی و دفاعی بدن، تسریع در بهبودی و کوتاه کردن دوران درمان(58).
2. ایجاد خضوع، تعبد و تسلیم در جهانی آکنده از سرگردانی و تعارضات فکری.(59)
3. عشق و محبت، پاسخ به غرایز فرامادی بشر و ایجاد لذتهای فراجسمانی،(60) تصفیه غمها و جذب شادیها.(61)
4. کاهش اضطراب، ترسها و وحشتها؛ به ویژه ترس از مرگ.(62)
5. افزایش قدرت کنترل و مدیریت ذهن (سایکو سایبرنیتک)(63) و تصویرسازی ذهنی.(64)
6. هویت بخشی، انسجام و تعادل شخصیت،(65) رهایش از آشفتگی و هماهنگسازی افکار و احساسات.(66)
7. امیدبخشی، شجاعت آفرینی و افزایش قدرت پایداری در برابر دشمنان و زورمندان.(67)
8. بهداشت و سلامت روح و حقیقت برین وجود آدمی.(68)
9. ایجاد وقار و سنگینی و دوری از جلفی و سبکی.(69)
10. کاهش عملیات جنسی.(70)
چرا یک دین؟
چه اشکالی دارد که همه ادیان حق باشند و (پلورالیسم دینی) صحیح باشد؟
در رابطه با مسئله حقانیت ادیان (پلورالیزم دینی)(71) یا دین واحد، باید چند انگاره را مورد توجه قرار داد:
یک. چیستی حقانیت ادیان
با بررسی نظریه پلورالیزم دینی، میتوان اصل ادعای حقانیت ادیان را مشتمل بر انگارههای زیر دانست:
1-1. منظور از حقانیت ادیان این است که: اعتقادات آنها صادق و پذیرش و تعبّد به آنها، جایز و موجب رستگاری پیروانشان است.
1-2. منظور از حقانیت ادیان، بر حق بودن عَرْضی است؛ نه در طول زمان. به عبارت دیگر، سخن بر سر این نیست که آیین هر پیامبری، در زمان خود حق بوده است؛ بلکه یعنی همه یا تعدادی از ادیان، در همه زمانها برحقاند.
1-3. حقانیت ادیان به طور مساوی است؛ نه دارای مراتب تشکیکی. به عبارت دیگر نمیتوان (بر حق بودن) را درجهبندی کرد تا در پرتو آن، دینی بهرهمندی بیشتری از حقیقت کسب کند و دین دیگر در رتبه فروتر از آن قرار گیرد. بر اساس این انگاره، هیچ فرقی بین اسلام، یهودیت، مسیحیت و دیگر ادیان نیست.
1-4. منظور از حقانیت ادیان در جهات مشترکشان نیست؛ بلکه ادیان - با اختلافاتی که دارند - برحقاند؛ یعنی، هم توحید اسلامی بر حق است، هم تثلیث مسیحی، هم ثنویت زرتشتی و هم بیخدایی بوداییگری.
دو. عقل و پلورالیزم دینی
ژرفکاویهای عقلی، بطلان پلورالیزم دینی را آشکار میسازد. این مسئله دلایل متعددی دارد؛ از جمله:
2-1. استلزام تناقض(72)؛ ادیان موجود دارای آموزههایی است که برخی از آنها با یکدیگر در تضاد و یا تناقض میباشد. بنابراین حقانیت همه آنها مستلزم جمع ضدین یا جمع نقیضین است و چنین چیزی محال است. به عنوان مثال آیین اسلام، بر یکتایی خداوند تأکید دارد. در مقابل، مسیحیت قائل به (تثلیث) یعنی، خدای پدر، خدای پسر و خدای روحالقدس است! زرتشتیگری نیز به (ثنویت) و دوگانه پرستی گرایش دارد!
هر یک از این آموزهها، نافی دیگری است. بنابراین اگر هر سه دین، بر حق باشند، باید هم یکتاپرستی صحیح باشد، هم دوگانه پرستی و هم سهگانه پرستی؛ چنین چیزی به تناقض میانجامد و محال است؛ زیرا یگانگی خداوند، مساوی با نفی دو یا سهانگاری او است. در حالی که ثنویت و امثال آن به خدای بیش از یکی اقرار دارد. بنابراین حقانیت همه آنها؛ یعنی اینکه خدا هم بیش از یکی است و هم نیست و این تناقض است و محال.
2-2. خودستیزی(73)؛ حقانیت همه ادیان خود ستیز است؛ زیرا هر دینی آموزههای مخالف در دینهای دیگر را نفی کرده و یا به طور کلی دین دیگر را باطل میانگارد. بنابراین هر یک از این ادیان - اگر بر حق باشند - باید ادعایشان نیز حق بوده و مورد قبول قرار گیرد. بنابراین از حقانیت هر دین، بطلان دیگر ادیان به دست میآید و پلورالیزم دینی با حق انگاری همه ادیان، بطلان همه ادیان را نتیجه میدهد. از این رو گفته شده است: پلورالیزم دینی خود برانداز است و علیه خود حکم میکند.
2-3. استلزام شکاکیت دینی؛ پنداره پلورالیزم دینی، مبتنی بر نظریه (نسبیت معرفت)(74) و یا شکاکیت است و سرانجامی جز شکاکیت(75) دینی ندارد؛ زیرا این انگاره از سویی به حقانیت همه ادیان حکم میکند و از دیگر سو، ادیان موجود یکدیگر را نفی میکنند!
نتیجه این تعارض چیزی جز همان شکاکیت و سرگردانی نیست. به عبارت دیگر پلورالیزم دینی، از سویی برونداد شکاکیت یا نسبیت معرفت است و برونداد آن نیز جز شکاکیت دینی نیست.
سه. عقل و دین حق
براساس آنچه گذشت روشن شد که همه ادیان، نمیتوانند از حقانیت مساوی برخوردار باشند؛ اکنون این سؤال پدید میآید که از دیدگاه خرد، چه راهی برای تشخیص دین حق و تمییز آن از دیگر ادیان وجود دارد؟ به عبارت دیگر ملاک حقانیت یک دین و روش سنجش آن از دیدگاه عقلی چیست؟ در این باره میتوان گفت دینی بر حق است که:
3-1. عقاید و آموزههای آن، نه تنها خردستیز نباشد؛ بلکه به وسیله عقل و برهان مورد تأیید قرار گیرد.
3-2. دارای خاستگاه الهی باشد.
3-3. آموزههای آن تحریف نشده باشد.
3-4. از سوی پیامبران بعدی الهی نسخ نشده باشد.
3-5. از دیگر ادیان موجود، جامعتر و کاملتر باشد.
بررسی تطبیقی ادیان براساس این موارد، تحقیقی گسترده و فراخ دامن میطلبد. در عین حال به طور فشرده و کوتاه، اشاراتی در مقایسه چند دین بزرگ خواهیم داشت:
الف. مهمترین رکن اساسی یک دین (خداشناسی) آن است. در این راستا گفتنی است که آموزه خداشناسی و توحید(76) در اسلام، خردپذیرترین آموزه است و ادله متقن بسیاری بر آن گواهی میدهد. اثبات توحید به خودی خود، ابطال کننده آموزه (تثلیث) و (ثنویت) است. بنابراین همین مسئله به تنهایی برای اثبات عدم حقانیت ادیان غیر الهی (مانند بوداییگری) و هر دین مشتمل بر شرک (مانند مسیحیت و زرتشتیگری) کافی است.
ب. بسیاری از ادیان به رغم دارا بودن پیشینه الهی، در طول تاریخ دچار تحریفات چشمگیری شده و اصالت خود را از دست دادهاند. همین مسئله باعث شده که آموزههای خردستیز بسیاری در این ادیان رخ نماید. اکنون از باب نمونه تنها به چند نمونه از تحریفات عهدین اشاره میکنیم:
1. اتهامات ناروا به پیامبران؛ علاوه بر رسوخ تحریفات بنیادی و اعتقادی در کتاب مقدس، پارهای از اتهامات ناروا و غیراخلاقی به برخی از پیامبران نسبت داده شده است که قلم از بیان آن شرم دارد!!(77)
اینک به چند نمونه از عبارات در کتاب مقدس اشاره میکنیم که انتساب آن را به خداوند کانون تردید جدی قرار میدهند:
(در عهد قدیم درباره حضرت لوط(ع) آمده است که دخترانش وی را شراب نوشانده، مست کردند وبا او همبستر شدند.(78) همچنین داستان شرمآوری درباره حضرت داوود(ع) در عهد قدیم (کتاب دوم سموئیل) آمده است. براساس این داستان وی از پشت بام زن زیبای (اوریا) را دید که در حال شست و شوی خود بود. حضرت داوود(ع) به آن زن علاقهمند شد و به گونهای، اسباب فرستادن اوریا به جنگ و کشته شدن وی را فراهم ساخت و پس از گذشت مدت ماتم فقدان اوریا، همسر او را به خانه خود برد.(79)
2. وجود افسانهها؛ وجود افسانههای بیپایه در کتاب مقدس، یکی دیگر از جنبههای تحریف آن است؛ از جمله میتوان به کشتی گرفتن حضرت یعقوب با خدا و غلبه او بر خدا، اشاره کرد!!(80)
3. گناه جبلی؛ مسیحیان معتقدند: آدم در بهشت به گناه آلوده و این گناه به حساب همه فرزندان او نوشته شده است؛ یعنی، انسان ذاتاً با به دوش کشیدن بار گناه، به دنیا میآید! هر چند پس از آمدن به دنیا هیچ گناهی مرتکب نشود و هرگونه تلاش و عمل انسان در رهایی از این خطا، سودی نخواهد بخشید و تصلیب و به دار کشیده شدن حضرت عیسی، کفّاره گناه ذاتی و جبلی انسان است!
4. تقویت ظلم؛ یکی دیگر از آموزههای نامعقول کتاب مقدس، توجیه ظلم و ستم و دعوت به سکوت در برابر حاکمان ظالم، به بهانه این است که آنان، حاکم و سایه خدا در زمیناند!!(81)
وجود این گونه آموزههای غیرعقلانی در کنار طرح مسئله تثلیث و تجسیم و وجود تناقضهای متعدد در متن کتاب مقدس(82)، دلیل بر عدم حقانیت یهود و مسیحیت امروزی در برابر اسلام است.
افزون بر آن تحقیقات علمی و زبان شناختی، بر عدم وثاقت متون مقدس گواهی داده است. توماس میشل - استاد الهیات مسیحی - بر آن است که به اعتقاد بیشتر متفکران کاتولیک، پروتستان و ارتدوکس، کتب مقدس املای الهی نیست و دارای عصمت لفظی نمیباشد و گاهی نویسندگان بشری، نظریات غلط یا اطلاعات اشتباهآمیزی را در متن کتاب باقی گذاشتهاند(83).
چهار. قرآن و پلورالیزم دینی
آیات قرآنی علاوه بر دلالت بر انحصار دین حق در اسلام و نفی پلورالیسم و تکثّرگرایی دینی، به صراحت با برخی از اصول و مبانی پلورالیسم، مخالف است و آن را ابطال میکند. آیاتی که در این زمینه وجود دارد، به چند بخش تقسیم میشود؛ در ذیل تنها به برخی از آنها اشاره میشود:
4-1. امکان رسیدن به حقیقت
آیاتی از قرآن با مبنای شکاکیت و نسبیتگرایی و عدم امکان دستیابی به حقیقت - که از مبانی و پیشفرضهای پلورالیزم دینی است - در تضاد و تقابل است و نشان میدهد که از دیدگاه قرآن، به هیچ وجه شکاکیت و نسبیّت در دین، مورد پذیرش نیست و رسیدن به حقیقت امکانپذیر است. این آیات عبارت است از:
4-1-1. آیاتی که شکورزان را مورد سرزنش قرار میدهد.(84)
4-1-2. آیاتی که ادله پیامبران را روشن و آشکار و تردید شکاکان را بیوجه معرفی میکند.(85) برای مثال در رابطه با آشکار بودن حقیقت اسلام میفرماید:
(لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ)(86)؛ (هیچ اکراهی در دین نیست؛ به درستی که راه هدایت از گمراهی، روشن گردید)(87).
4-1-3. آیاتی که امر به تبعیت از علم و یقین و نهی از پیروی ظن و گمان دارد.(88)
4-2. عدم قبول غیر اسلام
این آیات با صراحت، اسلام را تنها دین حق و صراط مستقیم معرفی میکند و عقاید پیروان سایر ادیان را باطل معرفی کرده و آنان را به پیروی از اسلام دعوت میکند:
4-2-1. (وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِینَ)(89)؛ (و هر کس جز اسلام، دینی [ دیگر] جوید، هرگز از وی پذیرفته نشود و وی در آخرت از زیانکاران است). البته اسلام همه پیامبران الهی را راهبر به سوی حقیقت دانسته و دین همه را اسلام میداند. بنابراین پیروی از پیامبران خدا در عصر رسالتشان، همان اسلام است و مصداق آن در زمان رسالت حضرت ختمی مرتبت، پیروی از آیین حضرت محمدصلی الله علیه وآله است(90).
4-2-2. (وَ لَنْ تَرْضی عَنْکَ الْیَهُودُ وَ لاَ النَّصاری حَتَّی تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَی اللَّهِ هُوَ الْهُدی وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ بَعْدَ الَّذِی جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ ما لَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیرٍ)(91)؛ (هرگز یهودیان و ترسایان از تو راضی نمیشوند، مگر آنکه از کیش آنان پیروی کنی. بگو: در حقیقت، تنها هدایت خدا است که هدایت [ واقعی ]است و چنانچه پس از آن علمی که تو را حاصل شد، از هوسهای آنان پیروی کنی، در برابر خدا سرور و یاوری نخواهی داشت).
4-2-3. (وَ قالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَ قالَتِ النَّصاری الْمَسِیحُ ابْنُ اللَّهِ ذلِکَ قَوْلُهُمْ بِأَفْواهِهِمْ یُضاهِؤُنَ قَوْلَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَبْلُ قاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّی یُؤْفَکُونَ)(92)؛ (و یهود گفتند: عُزَیر، پسر خدا است و نصارا گفتند: مسیح، پسر خدا است! این سخنی است [ باطل ]که به زبان میآورند، و به گفتار کسانی که پیش از این کافر شدهاند، شباهت دارد. خدا آنان را بکشد؛ چگونه [ از حق] بازگردانده میشوند؟!)
آیات فراوان دیگری از این سنخ وجود دارد که شما را به تأمل و تدبر بیشتر در آنها ارجاع میدهیم.(93)
4-3. دین همه انسانها
بسیاری از آیات قرآن، همه انسانها را مخاطب قرار داده و به دین اسلام دعوت کرده و قرآن و پیامبر اسلام را هادی همه انسانها معرفی کرده است. از جمله اینکه میفرماید: (وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ کَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِیراً وَ نَذِیراً)(94)؛ (و ما تو را نفرستادیم، مگر برای همه مردم تا [ آنها را به پاداش الهی] بشارت دهی و [ از عذاب او ]بترسانی ...). در جای دیگر میفرماید: (قُلْ یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ جَمِیعاً)(95)؛ (بگو: ای مردم! من فرستاده خدا به سوی همه شما هستم). در رابطه با همگانی بودن قرآن در موارد مختلفی میفرماید: (إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِکْرٌ لِلْعالَمِینَ)(96)؛ (آن کتاب (قرآن) نیست، مگر تذکری برای همه جهانیان).
4-4. فراخوانی اهل کتاب به اسلام
قرآن مجید اهل کتاب را به اسلام فرا خوانده و رویگردانی از آن را کفر و حق پوشی تلقی نموده و به شدت از آن توبیخ میکند:
(ای اهل کتاب! پیامبر ما به سوی شما آمد؛ در حالی که بسیاری از حقایق کتاب [ آسمانی] را که شما مخفی داشتید، روشن میسازد و از بسیاری از آنها صرف نظر میکند. آری از جانب خدا به سوی شما نور و کتاب آشکاری آورد. خداوند به برکت آن، کسانی که خشنودی او را پیروی کنند، به راههای سلامت هدایت میکند و به فرمان خود، از تاریکیها به سوی روشنایی میبرد و آنها را به راه راست هدایت میکند)(97).
قرآن در جای دیگر میفرماید: (یا اهل الْکِتابِ لِمَ تَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ)(98)؛ (ای اهل کتاب! چرا به آیات خدا کافر میشوید، در حالی که [ بر درستی آن] گواهید).
در این زمینه آیات فراوان دیگری وجود دارد که بر بطلان پلورالیزم دینی، به گونههای مختلف دلالت دارد و همگان را به بررسی و شناخت اسلام و پیروی از آن فرا میخواند(99).
پنج. تفکیک حقیقت و معذور بودن
هر چند دین حق و صراط مستقیم، واحد است؛ ولی معذّر و حجت بودن، گوناگون است!! و مسئله حقانیت را باید از آن جدا کرد. پیروان سایر ادیان، خارج از شریعت حق و مطلوب الهیاند؛ اما در صورت وجود شرایطی، دارای حجت و دلیل خواهند بود؛ از جمله: جهل غیرمقصرانه نسبت به اسلام؛ طالب بودن حقیقت در سویدای دل و جست و جوی آن در حد مقدور و پایبندی به احکام عقل و فطرت.
بر این اساس هر چند راهشان (صراط مستقیم) و دین حق نیست؛ اما در روز قیامت نزد خداوند معذورند. قرآن از این گروه به (مستضعف) یاد کرده است. این گروه ضمن معذور بودن، به تناسب صدق باطنی و نوع عقاید و رفتار، و به عبارت دیگر متناسب با میزان (حسن فاعلی) و (حسن فعلی)، بهر