آیا ما در اسلام سخنی در رابطه با عطسه کردن وتوقف بعد از آن (تاخیر در کار چون عطسه کردیم) ویا مهره های آبی که برای جلوگیری ازچشم زخم قرار میدهند داریم و یا خرافات است؟ راه مقابله با آن چیست؟ در مقدمه باید گفت: وقتی انسان از درک حقایق و رابطه منطقی پدیده ها عاجز باشد، برای تسکین و اقناع خود به قوه خیال پناه می برد و به کمک آن اباطیل و اساطیر گوناگونی می سازد و جهانی پر از خدایان و ارواح نامرئی به وجود می آورد. چون انسان نادان با مشاهده عجایب طبیعت دچار حیرت می شود، بی اختیار مجذوب آنها شده، در برابرشان سر تعظیم فرود می آورد و گاهی آنها را خدای خود می خواند؛ بر این اساس، می توان گفت: خرافات زاده تخیل، تحیر و واهمه انسانی است. بر اساس برخی از آیات قرآنی- که بعضی دین پژوهی ها نیز آن را تأیید میکند - بشر ابتدا یکتا پرست بوده و پرستش بت، ماه، ستاره یا انسان از نوع انحرافهایی است که به تدریج به وجود آمده است. در تاریخ فرهنگ بشری به ویژه در عصر جاهلی، خرافات نمودها و جلوه های متعددی داشته است. هم اکنون نیز در کشورهای مختلف حتی در کشورهای پیشرفته با وجود رشد علمی و فنی، باز در فرهنگ و سنن اجتماعی آنها، نشانه هایی از خرافات وجود دارد، بازارمشاغلی چون رمالی و جادوگری، طالع بینی و کف بینی رونق بسیاری دارد. زیرا رشد عقلی توأم با رشد علمی صورت نگرفته است. در تعریف خرافه گفته شده است: خرافه، یعنی رویدادهایی را که انتظار نداشته ایم رخ دهند، به پدیده هایی نسبت دهیم که هیچ رابطه منطقی ای میان آنها یافت نمی شود مثل اینکه گمان کنیم گذشتن از زیر نردبان، سبب بروز فلان حادثه رانندگی چند روز پس از آن می شود... در صورتی که این رویدادها هیچ اثری بر هیچ چیز دیگر ندارند. شاید بهترین تعریفی که بتوان ارائه کرد و مورد پذیرش ادیان باشد این است: ( خرافه، ترس بیهوده از عوامل و مرتبط دانستن پدیده های نامربوط به یکدیگر است که رابطه بین آنها نه از نظر علم و عقل ثابت شده و نه از سوی دین تایید شده است) ( علوی نژاد، سید حیدر؛ قرآن و خرافه باوری، مجله پژوهش های قرآنی ش.37) 1. عطسه کردن عرب جاهلی عطسه کردن را شوم و نکبت زا می دانست و چون عطسه را علامت بلا و حادثه تلخ می دانست، دست به کاری نمی زد. اعتقاد به تاثیر گذاری عطسه هنوز هم در جوامع امروزی کم و بیش اعتبار دارد و به نظر برخی، یک عطسه نشانه نحوست و بدی آن کار و دو عطسه نشانه خوبی و میمنت آن کار است. با مطالعه تاریخ گذشته، به این نکته پی می بریم که به اثر گذاری عطسه بسیار توجه شده است بطوری که در توصیف دلاوری و شجاعت جنگجویی می گفتند: او آنچنان دلاوری است که عطسه او را از به کام شیر رفتن و نبرد باز نمی دارد. اسلام با این پندار خرافی مبارزه کرده، عطسه را نعمتی برای بدن برشمرده است که مستلزم حمد و شکر پروردگار است. پیامبر اکرم می فرماید: خداوند عطسه را دوست می دارد و خمیازه را مکروه می داند. هر گاه کسی عطسه کند، حمد خدا گوید و هر مسلمانی که عطسه را می شنود، او را دعا گفته و از خداوند مزید رحمت طلب کند( بخاری؛ الجامع الصحیح، ج 5، ص 2290) ؛ و در برخی روایات آمده که عطسه موجب دفع بیماری می شود. یعنی عطسه در حقیقت نوعی مکانیسم دفاعی است از سوی بدن برای بیرون راندن عوامل مزاحم مثل میکروبها یا گرد و غبار و عوامل حسّاسیّت زا. در نتیجه اینکه؛ در مورد عطسه، صبرکردن لازم نیست. پس در این باره دستوری در اسلام نداریم و اساسا روح اسلام با این گونه مطالب سازش ندارد، تا آنجا که دستور می دهد هنگامی که تصمیم بر کاری گرفتید، اگر کسی فال بد زد اعتنا نکنید و بر خدا توکل نموده به دنبال هدف روان شوید و فال بد زدن را نشانه شرک قرار داده است. آری درباره عطسه وارد شده است که هرگاه یکی از شما عطسه کرد، در حق او دعا کنید و بگویید: یرحمکم اللّه؛ رحمت خدا شامل حال شما گردد، طرف نیز متقابلاً دعا کند و بگوید: یغفر اللّه لکم؛ خداوند شما را بیامرزد. اما صبر کردن و قدری مکث نمودن و یا فرق گذاردن بین یک عطسه و دو عطسه، همگی افسانه است که باید مسلمان آگاه و دانا از این افسانه ها بپرهیزد. منبع: پاسخ به پرسشهای مذهبی، آیه ا... مکارم شیرازی و آیه ا... جعفر سبحانی به نقل از سایت تبیان. 2. چشم زخم(آویختن اشیای جادویی مثل مهره آبی) عرب جاهلی به منظور در امان ماندن از آزار ارواح خبیثه و جنون و چشم زخم، آویزه هایی از استخوان مردگان، سنگ های جادویی و پارچه های آلوده به کثافات می آویختند(نوری، یحیی؛ جاهلیت و اسلام، ص 483). بدین ترتیب برای آویزه های جادویی، اثر مافوق طبیعی قائل بودند و آنها را در همه حال با خود همراه داشتند. پیامبر گرامی اسلام(ص) این امر را بی اثر دانسته، اذهان بی خبران را آگاه ساختند و راه صحیح را به آنان نشان دادند. آن حضرت از سر شفقت و دلسوزی به پدران و مادران تذکر داده و می فرمودند: ( این آویزه های بی اثر را از بچه ها دور سازید و آنها را با این قلاده ها به رنج میفکنید.(بخاری؛ الجامع الصحیح، ج 5، ص 2156) حضرت سپس آنها را برای علاج بیماری ها به داروهای سودمند راهنمایی می کردند. علاوه بر انکار تاثیرات جادویی ومافوق طبیعی این اشیاء در روایات نبوی، پیامبر گرامی (ص) آنها را با روح خداپرستی ناسازگار دانسته، معادل شرک معرفی کرده است. پیامبر گرامی (ص) برای دفع چشم زخم هر گاه خانه ای خریداری می کرد یا چشمه ای جاری می ساخت، گوسفندی ذبح می نمود که نام این عمل ( ذبائح الجن) بوده است. امروزه نیز در میان ما رسم است که وقتی خانه ای جدید و یا وسیله نقلیه و مانند آن را خریداری می کنیم، گوسفندی را قربانی می کنیم. البته دانشمندان نیز تاثیر خاص برخی از چشم ها را پذیرفته اند. آنها معتقدند که در برخی از چشم ها نیروی خاصی نهفته است که با تمرین می توان آن را تقویت کرد.لذا اصل وجود چشم زخم در روایات تأیید شده ولی این گونه راههای خرافی برای مقابله با آن رد شده اند. کما اینکه اصل وجود سحر و طلسمات نیز مورد تأیید است. لذا در احادیث اهل بیت (ع) دعاهای ویژه ای برای مقابله با این گونه امور تعلیم داده شده. البته باید دانست که بسیاری از آنها که مدّعی ابطال سحر و چشم زخم هستند شیّادند و حتّی سواد درستی هم ندارند ؛ امّا هستند افرادی که حقیقتاً در این گونه فنون تبحّر داشته باشند. اما درمان این مشکل یعنی چشم زخم: الف) یاد کردن خداوند؛ از امام صادق(ع) روایت شده است: (هر کس از سیرت و صورت برادر مسلمانش خشنود شود، خدا را یاد کند؛ زیرا وقتی خداوند را به یاد آورد ضرری به برادر مؤمنش نمیرسد)، (بحارالانوار، ج 60 ، ص 25). ب ) گفتن (تبارک اللّه احسن الخالقین؛ امام صادق(ع) فرمود: (کسی که چیزی از برادرش او را متعجب ساخت این جمله را بگوید، زیرا چشمزخم واقعیّت دارد )، (همان، ص 26). ج ) گفتن (امنتُ باللّه و صلی اللّه علی محمد و آله)؛ پس از آن اثر چشمزخم خنثی میگردد. د ) قرائت سوره (ناس) و (فلق) هنگام ترس از چشمخوردن، (همان، ج 92). ه ) نوشتن سورههای (حمد)، (اخلاص)، (ناس)، (فلق) و (آیةالکرسی) در ورقهای و به همراه داشتن آن، (همان، ص 25). و ) قرائت سه مرتبه ذکر (ماشاءاللّه لاحول ولا قوة الا باللّه العلی العظیم) به هنگام ترس از چشم خوردن یا چشم زدن، (همان، ص 26). اما نکته ای که قابل ذکر می باشد این است که واقعیت داشتن چشم زخم منافاتی با اراده و خواست و قدرت خداوند ندارد بلکه این مسأله نوعی قدرت ماوراء الطبیعه است که خداوند آن را قرار داده مانند بسیاری از کارهای دیگر که به واسطه تربیت و قدرت روح آدمی قابل تحقق است. امّا راه مقابله با این خرافات راه مقابله با چنین خرافاتی آن است که مردم را با حقیقت این امور و با سابقه ی آن که از اعمال مشرکین است آشنا نماییم ؛ و احادیث اهل بیت (ع) را در این باره به گوش آنها برسانیم. و از آنها بخواهیم که اگر مدرکی علمی یا شرعی برای درستی این امور دارند ارائه دهند. نیز باید کوشید که دست افراد شیّاد در این زمینه برای مردم باز شود ؛ تا بدانند که اینها از رهگذر این گونه خرافات می خواهند جیبهای خود را پر نمایند.
آیا ما در اسلام سخنی در رابطه با عطسه کردن وتوقف بعد از آن (تاخیر در کار چون عطسه کردیم) ویا مهره های آبی که برای جلوگیری ازچشم زخم قرار میدهند داریم و یا خرافات است؟ راه مقابله با آن چیست؟
آیا ما در اسلام سخنی در رابطه با عطسه کردن وتوقف بعد از آن (تاخیر در کار چون عطسه کردیم) ویا مهره های آبی که برای جلوگیری ازچشم زخم قرار میدهند داریم و یا خرافات است؟ راه مقابله با آن چیست؟
در مقدمه باید گفت: وقتی انسان از درک حقایق و رابطه منطقی پدیده ها عاجز باشد، برای تسکین و اقناع خود به قوه خیال پناه می برد و به کمک آن اباطیل و اساطیر گوناگونی می سازد و جهانی پر از خدایان و ارواح نامرئی به وجود می آورد. چون انسان نادان با مشاهده عجایب طبیعت دچار حیرت می شود، بی اختیار مجذوب آنها شده، در برابرشان سر تعظیم فرود می آورد و گاهی آنها را خدای خود می خواند؛ بر این اساس، می توان گفت: خرافات زاده تخیل، تحیر و واهمه انسانی است.
بر اساس برخی از آیات قرآنی- که بعضی دین پژوهی ها نیز آن را تأیید میکند - بشر ابتدا یکتا پرست بوده و پرستش بت، ماه، ستاره یا انسان از نوع انحرافهایی است که به تدریج به وجود آمده است.
در تاریخ فرهنگ بشری به ویژه در عصر جاهلی، خرافات نمودها و جلوه های متعددی داشته است. هم اکنون نیز در کشورهای مختلف حتی در کشورهای پیشرفته با وجود رشد علمی و فنی، باز در فرهنگ و سنن اجتماعی آنها، نشانه هایی از خرافات وجود دارد، بازارمشاغلی چون رمالی و جادوگری، طالع بینی و کف بینی رونق بسیاری دارد. زیرا رشد عقلی توأم با رشد علمی صورت نگرفته است.
در تعریف خرافه گفته شده است: خرافه، یعنی رویدادهایی را که انتظار نداشته ایم رخ دهند، به پدیده هایی نسبت دهیم که هیچ رابطه منطقی ای میان آنها یافت نمی شود مثل اینکه گمان کنیم گذشتن از زیر نردبان، سبب بروز فلان حادثه رانندگی چند روز پس از آن می شود... در صورتی که این رویدادها هیچ اثری بر هیچ چیز دیگر ندارند.
شاید بهترین تعریفی که بتوان ارائه کرد و مورد پذیرش ادیان باشد این است: ( خرافه، ترس بیهوده از عوامل و مرتبط دانستن پدیده های نامربوط به یکدیگر است که رابطه بین آنها نه از نظر علم و عقل ثابت شده و نه از سوی دین تایید شده است) ( علوی نژاد، سید حیدر؛ قرآن و خرافه باوری، مجله پژوهش های قرآنی ش.37)
1. عطسه کردن
عرب جاهلی عطسه کردن را شوم و نکبت زا می دانست و چون عطسه را علامت بلا و حادثه تلخ می دانست، دست به کاری نمی زد. اعتقاد به تاثیر گذاری عطسه هنوز هم در جوامع امروزی کم و بیش اعتبار دارد و به نظر برخی، یک عطسه نشانه نحوست و بدی آن کار و دو عطسه نشانه خوبی و میمنت آن کار است.
با مطالعه تاریخ گذشته، به این نکته پی می بریم که به اثر گذاری عطسه بسیار توجه شده است بطوری که در توصیف دلاوری و شجاعت جنگجویی می گفتند: او آنچنان دلاوری است که عطسه او را از به کام شیر رفتن و نبرد باز نمی دارد.
اسلام با این پندار خرافی مبارزه کرده، عطسه را نعمتی برای بدن برشمرده است که مستلزم حمد و شکر پروردگار است. پیامبر اکرم می فرماید: خداوند عطسه را دوست می دارد و خمیازه را مکروه می داند. هر گاه کسی عطسه کند، حمد خدا گوید و هر مسلمانی که عطسه را می شنود، او را دعا گفته و از خداوند مزید رحمت طلب کند( بخاری؛ الجامع الصحیح، ج 5، ص 2290) ؛ و در برخی روایات آمده که عطسه موجب دفع بیماری می شود. یعنی عطسه در حقیقت نوعی مکانیسم دفاعی است از سوی بدن برای بیرون راندن عوامل مزاحم مثل میکروبها یا گرد و غبار و عوامل حسّاسیّت زا.
در نتیجه اینکه؛ در مورد عطسه، صبرکردن لازم نیست.
پس در این باره دستوری در اسلام نداریم و اساسا روح اسلام با این گونه مطالب سازش ندارد، تا آنجا که دستور می دهد هنگامی که تصمیم بر کاری گرفتید، اگر کسی فال بد زد اعتنا نکنید و بر خدا توکل نموده به دنبال هدف روان شوید و فال بد زدن را نشانه شرک قرار داده است. آری درباره عطسه وارد شده است که هرگاه یکی از شما عطسه کرد، در حق او دعا کنید و بگویید: یرحمکم اللّه؛ رحمت خدا شامل حال شما گردد، طرف نیز متقابلاً دعا کند و بگوید: یغفر اللّه لکم؛ خداوند شما را بیامرزد. اما صبر کردن و قدری مکث نمودن و یا فرق گذاردن بین یک عطسه و دو عطسه، همگی افسانه است که باید مسلمان آگاه و دانا از این افسانه ها بپرهیزد.
منبع: پاسخ به پرسشهای مذهبی، آیه ا... مکارم شیرازی و آیه ا... جعفر سبحانی به نقل از سایت تبیان.
2. چشم زخم(آویختن اشیای جادویی مثل مهره آبی)
عرب جاهلی به منظور در امان ماندن از آزار ارواح خبیثه و جنون و چشم زخم، آویزه هایی از استخوان مردگان، سنگ های جادویی و پارچه های آلوده به کثافات می آویختند(نوری، یحیی؛ جاهلیت و اسلام، ص 483). بدین ترتیب برای آویزه های جادویی، اثر مافوق طبیعی قائل بودند و آنها را در همه حال با خود همراه داشتند. پیامبر گرامی اسلام(ص) این امر را بی اثر دانسته، اذهان بی خبران را آگاه ساختند و راه صحیح را به آنان نشان دادند. آن حضرت از سر شفقت و دلسوزی به پدران و مادران تذکر داده و می فرمودند: ( این آویزه های بی اثر را از بچه ها دور سازید و آنها را با این قلاده ها به رنج میفکنید.(بخاری؛ الجامع الصحیح، ج 5، ص 2156) حضرت سپس آنها را برای علاج بیماری ها به داروهای سودمند راهنمایی می کردند.
علاوه بر انکار تاثیرات جادویی ومافوق طبیعی این اشیاء در روایات نبوی، پیامبر گرامی (ص) آنها را با روح خداپرستی ناسازگار دانسته، معادل شرک معرفی کرده است.
پیامبر گرامی (ص) برای دفع چشم زخم هر گاه خانه ای خریداری می کرد یا چشمه ای جاری می ساخت، گوسفندی ذبح می نمود که نام این عمل ( ذبائح الجن) بوده است. امروزه نیز در میان ما رسم است که وقتی خانه ای جدید و یا وسیله نقلیه و مانند آن را خریداری می کنیم، گوسفندی را قربانی می کنیم.
البته دانشمندان نیز تاثیر خاص برخی از چشم ها را پذیرفته اند. آنها معتقدند که در برخی از چشم ها نیروی خاصی نهفته است که با تمرین می توان آن را تقویت کرد.لذا اصل وجود چشم زخم در روایات تأیید شده ولی این گونه راههای خرافی برای مقابله با آن رد شده اند. کما اینکه اصل وجود سحر و طلسمات نیز مورد تأیید است. لذا در احادیث اهل بیت (ع) دعاهای ویژه ای برای مقابله با این گونه امور تعلیم داده شده. البته باید دانست که بسیاری از آنها که مدّعی ابطال سحر و چشم زخم هستند شیّادند و حتّی سواد درستی هم ندارند ؛ امّا هستند افرادی که حقیقتاً در این گونه فنون تبحّر داشته باشند.
اما درمان این مشکل یعنی چشم زخم:
الف) یاد کردن خداوند؛ از امام صادق(ع) روایت شده است: (هر کس از سیرت و صورت برادر مسلمانش خشنود شود، خدا را یاد کند؛ زیرا وقتی خداوند را به یاد آورد ضرری به برادر مؤمنش نمیرسد)، (بحارالانوار، ج 60 ، ص 25). ب ) گفتن (تبارک اللّه احسن الخالقین؛ امام صادق(ع) فرمود: (کسی که چیزی از برادرش او را متعجب ساخت این جمله را بگوید، زیرا چشمزخم واقعیّت دارد )، (همان، ص 26). ج ) گفتن (امنتُ باللّه و صلی اللّه علی محمد و آله)؛ پس از آن اثر چشمزخم خنثی میگردد. د ) قرائت سوره (ناس) و (فلق) هنگام ترس از چشمخوردن، (همان، ج 92). ه ) نوشتن سورههای (حمد)، (اخلاص)، (ناس)، (فلق) و (آیةالکرسی) در ورقهای و به همراه داشتن آن، (همان، ص 25). و ) قرائت سه مرتبه ذکر (ماشاءاللّه لاحول ولا قوة الا باللّه العلی العظیم) به هنگام ترس از چشم خوردن یا چشم زدن، (همان، ص 26). اما نکته ای که قابل ذکر می باشد این است که واقعیت داشتن چشم زخم منافاتی با اراده و خواست و قدرت خداوند ندارد بلکه این مسأله نوعی قدرت ماوراء الطبیعه است که خداوند آن را قرار داده مانند بسیاری از کارهای دیگر که به واسطه تربیت و قدرت روح آدمی قابل تحقق است.
امّا راه مقابله با این خرافات
راه مقابله با چنین خرافاتی آن است که مردم را با حقیقت این امور و با سابقه ی آن که از اعمال مشرکین است آشنا نماییم ؛ و احادیث اهل بیت (ع) را در این باره به گوش آنها برسانیم. و از آنها بخواهیم که اگر مدرکی علمی یا شرعی برای درستی این امور دارند ارائه دهند. نیز باید کوشید که دست افراد شیّاد در این زمینه برای مردم باز شود ؛ تا بدانند که اینها از رهگذر این گونه خرافات می خواهند جیبهای خود را پر نمایند.
- [آیت الله مکارم شیرازی] در دو دهه اخیر در نظام اقتصادی و بانکی کشور ما استفاده از کارتهای الکترونیکی بانکی به جای وجه نقد در مبادلات و خریدهای روزانه افراد رواج یافته است. و این کار از لوازم نظام بانکی کشور شمرده شده، و استقرار آن به جهات مختلف به نفع اجتماع است. از جمله این منافع برای دولت صرفه جویی در هزینه های چاپ و نشر اسکناس (که در سال 82 به میزان 14 میلیارد و 600 میلیون تومان اعلام شده است) وجمعآوری و امحاء اسکناسهای فرسوده، صرفه جویی در هزینه های برقراری امنیّت برای نقل و انتقال پول در جامعه، صرفه جویی در هزینه های مصروفه برای مقابله با شیوع بیماریهای مختلف که از طریق دست به دست شدن پول بین مردم است و برای بانکها، استقرار روش استفاده از کارت به جای اسکناس موجب تمرکز سرمایه های کشور نزد بانکها میشود، و بدین ترتیب توان سرمایه گذاری بانکها افزایش یافته وموجب تثبیت وضعیّت اقتصادی، رشد سرمایه گذاری، افزایش موقعیّت های شغلی ورفاه برای مردم میگردد، و بالاخره مردم از طریق برخورداری از خدمات بانکی24 ساعته، پرهیز از مراجعات مکرّر به بانکها برای دریافت و پرداخت وجه نقد، صرفه جویی در هزینه رفت و آمدهای اضافی، رعایت بیشتر بهداشت اجتماعی، افزایش امنیت فردی و دسترسی دائمی به نقدینگی، و امثال آن از این ابزار جدید منتفع میگردند. البتّه استقرار این سیستم در جامعه مستلزم هزینه های هنگفت سخت افزاری، نرم افزاری و تربیت نیروی انسانی از یک سو، و صرف هزینه های فرهنگسازی برای جلب نظر مردم در استفاده از این روش سودمند است. اکنون بانکها در زمره خدماتی که در قالب ارائه خدمات کارتهای بانکی در اختیار مشتریان خود قرار داده اند، ارائه خدمات کارتهای اعتباری و نقدی است. در ارائه خدمات کارتهای اعتباری؛ در واقع تأمین منبع مالی نیز به عهده بانک میباشد. و مشتری از اعتباری که بانک به وی اختصاص داده به همراه سایر امکاناتی که از طریق استفاده از خدمات کارت به وی داده میشود استفاده مینماید و در دوره های مشخص و مورد توافق، اصل مبلغ استفاده شده از اعتبار را به همراه مبلغی به عنوان کارمزد که میزان آن معمولاً بر اساس درصدی از اصل مبلغ اعتبار تعیین میگردد به بانک بازپرداخت میکند. این بانک به عنوان یکی از بانکهای رسمی و خصوصی کشور اقدام به صدور کارت اعتباری نموده، و بابت این خدمات هزینه های ذیل را به عنوان کارمزد در قرارداد صدور کارت درج نموده، و از مشتریان خود اخذ مینماید : الف) کارمزد هزینه خرید با کارت اعتباری معادل 1% مبلغ خرید. ب) کارمزد دریافت وجه نقد با کارت اعتباری معادل 5/2% مبلغ وجه دریافت شده. ج) کارمزد تقسیط برای بازپرداخت اعتبار استفاده شده معادل 5/1% در ماه. د) جریمه تأخیر دربازپرداخت اعتبار استفادهشده ظرف مهلت مقرر معادل4% درماه. مستدعی است نظر خود را در موارد زیر اعلام فرمایید : الف) نظر حضرتعالی در خصوص ارائه خدمات کارتهای بانکی خصوصاً کارتهای اعتباری چیست؟ ب) آیا قالب عقد جعاله را برای ارائه خدمات کارت موجّه میدانید؟
- [سایر] من یک شهروند تهرانی هستم. امروز پنجم فروردین 89 ایمیلی را دریافت کردم که در آن به یکی از اصلی ترین عقاید شیعیان، یعنی موضوع کربلا، شبهه وارد نموده اند. با توجه به این که مرکز شما دارای محقّقین و متخصّصین علوم اسلامی است و پاسخ دادن به این انحرافات فکری جزو رسالت شما می باشد، خواهشمندم به این موضوع رسیدگی فرمایید و اطلاع رسانی مناسب را منظور نمایید. توفیق شما را از خداوند متعال خواستارم متن ایمیل ارسال شده به شرح زیر می باشد: فارغ از حب و بغض بخوانید تا بتوان آن را نقد کرد در این پست می خواهم به بیان چند نمونه از افسانه های معروف و البته تأمل برانگیز روز عاشورا بپردازم. نخست در مورد بی آبی، وضعیت بیابانی و عطش حسین و یارانش: همان طور که می دانید جنگی که در روز عاشورا رخ داده در نزدیکی رود فرات بوده. در هیچ کجای کره زمین نمی توانید سرزمینی در کنار یک رود را بیابید که صحرا و بیابان بی آب و علف باشد، مگر رودی که از میان کوهستان می گذرد. همه در درازای تحصیلمان خوانده ایم که در کنار رودخانه ها جلگه و زمین های حاصل خیز به وجود می آید. واقعیت این است که اطراف فرات را نیز مانند سایر رودخانه ها، جلگه ها و زمین های حاصل خیز تشکیل می دهد و کربلا نیز سرزمینی سرسبز است. از آن گذشته در چنین مناطقی به دلیل نزدیکی به رودخانه بستر زیرین زمین را سفره های پهناور آبی تشکیل می دهد و دست رسی به آب آسان تر از آن چیزی است که به ذهن می رسد. تنها با کندن 4 یا 5 متر از زمین می توان به آب رسید. در منطقه اهواز یکی از مشکلات ساخت و ساز همین سفره های زیرزمینی است که کاملاً زیر شهر را فرا گرفته اند. 72 نفر نتوانسته اند یک گودال 4 متری حفر کنند؟ از طرفی بر طبق گفتار شیعیان این رویداد در تابستان و هوای گرم و جهنمی رخ داده، ولی با مراجعه به این سایت و وارد کردن تاریخ دهم محرم سال 61 هجری قمری در قسمت Islamic Calendar درمی یابید که عاشورا در روز چهارشنیه 21 مهر ماه بوده است. البته 21 مهر نیز هوای کربلا آن چنان خنک نیست، ولی آن تابستان جهنمی هم که شیعیان می گویند نیست. اکنون می گویند شرایط آب و هوایی 1400 سال پیش با امروز فرق دارد. نخست این که در یک پریود 1400 ساله آن تغییر آب و هوایی که در ذهن مسلمانان است نمی تواند رخ دهد و دوّم این که اگر هم تغییری باشد مطمئناً هوا خنک تر نشده، بلکه دما بالاتر هم رفته است؛ یعنی 1400 سال پیش نسبت به امروز خنک تر بوده. اما یک نکته جالب دیگر در داستان هایی که از واقعه عاشورا گفته شده اشاره ای به گرسنگی نگردیده؛ یعنی کاروان حسین مشکل گرسنگی نداشته است. این کاروان نیز مانند سایر کاروان ها حیوانات اهلی به همراه خود داشته که با مشکل گرسنگی مواجه نشود؛ مثلاً گوسفند یا بز، برای رفع تشنگی نیز می توانستند از شیر همین حیوانات اهلی استفاده کنند. در ضمن شتر نیز همراه آنها بوده، عرب ها که به خوردن شیر شتر علاقه بسیار دارند، می توانستند از شیر شتر ها نیز استفاده کنند .باز هم نکته ای دیگر، سه نقل قول در مورد مقبره حسین: هارون الرشید را در حالی پشت سر گذاشتم که قبر حسین (علیه السلام) را خراب کرده و دستور داده بود که درخت سدری را که آن جا بود به عنوان نشانه قبر برای زوار، و سایهبانی برای آنان قطع کنند. (تاریخالشیعه، محمد حسین المظفری، ص 89، بحار الانوار، ج 45، ص 39 8) قبر شریف آن حضرت مورد تعرض و دشمنی متوکل عباسی قرار گرفت. او توسط گروهی از لشکریانش قبر را احاطه کرد تا زائران به آن دست رسی نداشته باشند و به تخریب قبر و کشت و کار در زمین آن جا دستور داد... ) اعیان الشیعه،ج 1، ص 628، تراث کربلا، ص 34; بحارالانوار،ج 45، ص 397) سال 236 متوکل دستور داد که قبر حسین بن علی و خانههای اطراف آن و ساختمان های مجاور را ویران کردند و امر کرد که جای قبر را شخم زدند و بذر افشاندند و آب بستند و از آمدن مردم به آن جا جلوگیری کردند. (همان) از این دست نقل قول ها بسیار است که تنها به سه مورد اشاره کردم. در بیابان بی آب علف و صحرای جهنمی کشت و کار کرده اند و بذر افشانده اند؟ پس با این همه موارد، چگونه حسین و کاروانش از تشنگی و گرمای هوا رنج دیده اند؟ دوم حرمله و گردن علی اصغر :این داستان علی اصغر هم از آن افسانه های جالب عاشوراست. داستان از این قرار است: حسین به علت عطش فراوان که در پست قبلی اشاره کردم عطشی در کار نبوده، فرزند شیرخوارش را در بغل گرفته و جلوی سپاه می رود و می گوید دست کم به این طفل آب بدهید. از آن طرف (سپاه یزید) شخصی به نام حرمله که گویا تیرانداز قابلی بوده تیری را به قصد گلوی نوزاد رها کرده و او را می کشد، یا شهید می کند یا هر چه شما بگویید. در ظاهر تراژدی واقعاً دردناکی است، ولی با کمی تأمل مطالبی دال بر خرافی و غیر واقعی بودن این داستان می یابیم. نخست آن که نوزاد شیرخوار و چندین ماهه اصلاً گردنی به آن صورت که ما تصور می کنیم ندارد. اگر دقت کنید سر نوزاد به بدنش چسبیده است، دلیلش هم آن است که هنوز استخوان و عضلات گردن چنان رشد نکرده اند که وزن سر را تحمل کنند. تنها در یک صورت می توان گردن نوزاد را تا حدودی دید، در صورتی که سر کودک به پشت برگشته و به سمت زمین آویزان شود. دوم آن که فاصله دو سپاه در هنگام نبرد معمولاً 200 یا 300 متر بوده است. اگر قهرمان تیراندازی المپیک با آن کمان های مجهز و مدرن را نیز بیاوریم نمی تواند از آن فاصله گردن کودک که هیچ حتی پدر کودک را نشانه بگیرد و به هدف بزند. شاید با دراگانوف نیز چنین کاری دشوار باشد چه رسد به تیر و کمان. سوم آن که برای چه حرمله نوزاد را نشانه گرفته؟ در تمام جنگ ها مهمترین شخص فرمانده سپاه است. حرمله باید حسین را می زده نه نوزاد را. کدام عقل سالمی چنین چیزی را می پذیرد؟ حرمله فرمانده سپاه را ول کرده و نوزاد را از پای درآورده؟ اگر به قول مسلمانان واقعاً هوا جهنمی بوده مگر این حرمله مازوخیسم داشته که در آن شرایط، جنگ را کش بدهد و خودش را بیشتر اذیت کند؟ در جایی مسلمانی گفت حضرت کودک را در دست گرفته و نزدیک سپاه رفته تا صدای او را بشنوند، او که فک و فامیل وحشی خود را بهتر می شناخته .چهارم که از همه نیز جالب تر است آن که اصلاً کودک چند ماهه چه نیازی به آب دارد؟ نوزاد چندین ماهه شیر می نوشد و نه آب و مادرش می تواند به نوزاد شیر بدهد و تشنگی او را بر طرف سازد. در ضمن شیر آن حیوانات اهلی که پیشتر گفتم نیز موجود بوده. سوم، ابوالفضل رفته آب بیاره: داستان از این قرار است که آقا ابوالفضل که مسلمانان ماشین شان را بیمه ایشان می کنند برای رفع تشنگی لشگر حسین به دل دشمن زده و مشکی را از آب رودخانه پر کرده و در مسیر برگشت شخصی آن دستش را که مشک را گرفته بوده قطع می کند. حضرت مشک را با دست دیگرش می گیرد و به راهش ادامه می دهد. دوباره یک از خدا بی خبری آن دست دیگر را هم قطع می کند. حضرت اکنون مشک را با دندانش می گیرد و در آخر چند از خدا بی خبر دیگر وی را به شهادت می رسانند. لطفاً یکی برای من توضیح بدهد که حضرت چگونه مشک را از دستی که قطع شده می گیرد؟ آیا حضرت از اسب پیاده شده و می رود مشک را که همراه دست قطع شده اش روی زمین افتاده بر می دارد و دوباره سوار اسب می شود و می رود؟ دوباره که آن یکی دستش قطع می شود چه کار می کند؟ آیا حضرت باز از اسب پیاده شده و می رود به سراغ دست افتاده و دولا شده و مشک را با دندان می گیرد؟ آیا در این میان که هی حضرت از اسب پیاده و دوباره سوار می شده اند کسی نبوده ایشان را بکشد؟ یا اصلاً هیچ کدام از اینها رخ نداده و پیش از آن که دست مبارکشان را قطع کنند، حضرت بر اساس مهارت هایشان مشک را به هوا پرتاب کرده اند با آن یکی دست گرفته اند و به دنبال آن دوباره مشک را به هوا پرتاب کرده و این بار با دندان می گیرند؟ اصلاً دست حضرت چگونه قطع شده؟ از مچ؟ از آرنج؟ از کتف؟ با چه چیز قطع شده؟ شمشیر؟ خاطرم هست در یک مراسم مذهبی در محرم روضه خوان گفت با کمان به سوی دست حضرت نشانه رفته اند و دست را قطع کرده اند. مگر کمان های آن ها تبر پرتاب می کرده است؟ خون ریزی شدید ناشی از قطع شدن دست در این میان کشک بوده؟ این تنها سه نمونه از افسانه های عاشورا بود. به داستان غسل کردن قاسم نیز اشاره ای نکردم؛ زیرا برخی از مسلمانان خود این داستان رو قبول ندارند. از این دست افسانه ها بسیار است. امیدوارم بیاموزیم که تنها عقل و اندیشه خود را میزان قرار دهیم.
- [سایر] با سلام خدمت شما روحانی محترم من دو بار مشکلم را رو برای شما فرستادم و هر قدر منتظر جواب شدم خبری نشد و با خودم گفتم شاید به این خاطر بوده که به فارسی برای شما تایپ نکردم و تصمیم گرفتم یک بار دیگه امتحان کنم. داستان از اینجا شروع شد که من برای کنکور به یک آموزشگاه می رفتم و در اون آموزشگاه دختر خانمی بود که من با در نظر گرفتن ایشون متوجه شدم دختر خوبیه و به ایشون علاقه مند شدم ولی تا بعد از کنکور هم نتونستم خودم رو راضی کنم و با ایشون صحبتی بکنم و کم کم داشتم ایشون رو فرامش می کردم تا اینکه بعد از رفتن به دانشگاه متوجه شدم که ایشون هم درست همون رشته و همون دانشگاه رو قبول شده و این بار دیگه نتونستم این فرصت رو از دست بدم چون بعد از کنکور خیلی ناراحت بودم که چرا با ایشون حرف نزدم قضیه رو با خانوادم مطرح کردم و خانوادم هیچ مشکلی نداشتن و مادرم ایشون رو دید و از ایشون خوششون اومد و به من گفتن که با خودش هم صحبت کنم من هم با ایشون صحبت کردم و ایشون هم بعد از مدتی موافقت خودشون رو اعلام کردن و با خانوادشون مطرح کردن و اونها هم مخالفتی نداشتن و فقط گفتن باید درستون تموم بشه . ما هم برای اینکه گناهی مرتکب نشیم تصمیم گرفتیم بین خودمون عقد دائم بخونیم تا بعدا توسط پدر و مادرهامون رسمی بشه تا چند وقط بعد از این ماجرا مشکلی وجود نداشت ولی من کم کم متوجه شدم ایشون کمی در زمینه مسائل مذهبی سهل انگاری می کنن و اوایل با لطافت ازشون خواهش می کردم که به بعضی چیز ها بیشتر اهمیت بدن ولی بعدها که دیدم اعتنایی نمی کنن لحن تذکر دادنم تند تر شد و لحن خیلی بدی پیدا کردم و حتی از کوچکترین کارهای ایشون هم ایراد می گرفتم مثلا کافی بود تا یکی از پسرهای کلاس یک کلمه از ایشون سوال کنه و همین کافی بود تا چند روزی با ایشون صحبت نکنم و این روند حدودا 3 ترم ادامه پیدا کرد تا اینکه چندوقت پیش چند هفته ای برای امتحانات میان ترم تعطیل شدیم و همدیگرو ندیدیم و بعد از اولین امتحان ایشون گفتن که تو این چند وقت که همدیگرو ندیدیم من تازه متوجه شدم که تو چه بلایی سر من می آوردی و من حتی تو این مدت نمازم رو هم ترک کردم و به این نتیجه رسیدم که من به درد تو نمی خورم و تو باید صیقه طلاق رو بین خودمون بخونی من که واقعا شکه شده بودم به خونه رفتم و برای اینکه بتونم در مورد این مسئله تصمیم بگیرم سه بار استخاره کردم و هر سه بار استخاره به ادامه رابطه با ایشون تاکید داشت و می گفتن که خیلی خوبه ولی مشکلات خیلی زیادی در پیش داره من بعد از امتحان بعدی موضوع رو با ایشون مطرح کردم ولی ایشون باز هم اسرار به جدایی داشتن و من هم ناچارا قبول کردم و قرار شد بعد از امتحان بعدی همه چیز تموم بشه من با حال خیلی بدی به خونه برگشتم و بعد از خوندن نماز بلافاصله خوابم برد و درست ساعت 1:10 صبح با یک خواب در مورد خانومم از خواب پریدم درست آخر اون خواب یه صدایی که واقعا آرامش خاصی توش موج میزد وحتی باعث آرامش من هم شد به من گفت نگران نباش تو تا آخر امرت کنار این خانوم خواهی موند فقط ایشون رو آزاد بزار تا خودش در مورد اسلام و تو تصمیم بگیره روز قرارمون مسئله رو با خانومم مطرح کردم و ایشون هم به من گفت من هنوز هم به تو علاقه دارم ولی در مورد اسلام و زندگی مشترک دچار سر در گمی شدم و اول باید این مشکل رو با خودم حل کنم اگر موفق شدم خدا باز هم ما رو سر راه هم قرار میده و اگرقسمت نبود هرکدوم می ریم دنبال زندگی خودمون و من در عین ناباوری مجبور شدم که صیقه طلاق رو بین خودمون بخونم و بعد از اون هم پنج روزی هست که هیچ خبری از ایشون ندارم من خودم هم میدونم که اشتباهات زیادی مرتکب شدم و رفتار غلط من باعث شده ایشون حتی از اسلام هم زده بشن ولی واقعا نمی دونم برای جبران این اشتباه چه کار باید بکنم و تا کی باید منتظر ایشون باشم تا به نتیجه برسن و چون هنوز هم به ایشون علاقه ی خیلی زادی دارم واقعا درام دیوانه می شم حالا از شما خواهش می کنم من رو در این مورد راهنمایی کنید پیشاپیش واقعا ازتون ممنونم. محمد حسین
- [سایر] سلام علیکم ، احتراما\" اینجانب مردی میانسال هستم که حدود 20 سال پیش ازدواج و سه فرزند دخترو پسر دارم مشکل من مربوط به رفتار همسرم میباشد من ازهمان اوایل زندگی همراهی و همدلی از او در مورد کمک به مشکلاتم نمی دیدم وحتی اوقاتی که بعلت فشار عصبی حتی حال خوردن نهار نداشتم و اول در اتاق خواب کمی استراحت و سپس غذا می خوردم بجای دلداری و روی خوش از من فاصله می گرفت و بارها در مورد قضاوتهایش به او میگفتم که فقط خودت را می بینی وبه فکر خودت هستی وهر کاری را از منظر خوشامد خودت تفسیر و موافقت یا مخالفت میکنی ولی وی اهمیتی نمیداد از رفتارهای غلط وی در مواقعی بود که همراه من به بازار یا جایی میرفتیم هی میگفت که تو چشم چرانی میکنی و با عکس العمل های غلطش مرا غیر مستقیم به اینکار حریص می کرد و زمانی به خودم آمدم دیدم که واقعا\" به این عادت زشت آلوده شده ام . او همیشه سعی داشته خودش را بین من وبچه ها قرار دهد و هر وقت با آنها صحبت میکنم زودتر از آنها به من جواب دهد و من دلیل این کارها را چندی قبل و پس از گلایه ازهمسرم به یکی از برادرانش ( که در سفرعید اعصابم را خرد کرده بود ) از صحبت بین آنها متوجه شدم که خانواده ایشان زن سالاری بوده و رفتار همسرم در همین راستا و مشابه با آن است ( رفتاری که موجب دق کردن پدرشان واز هم پاشیدن خانواده شان شد ) و عبوس بودنش را که موروثی وکاری منفی است به اوگوشزد کرد وبا اشاره به وضع فعلی مادرش او را نصیحت میکرد تا کاری نکند با این رفتارش به مکافات دچار شود . من کارمند یک شرکت هستم و بعضی مواقع با فشار کار پر مسئولیتم دچارحالت استرس و عصبی میشوم ولی چون هدف من راحتی خانواده است و به لطف خداهم از نظر مالی توانسته ام خانواده ام را تأمین کنم با مشکلات مختلف می سازم و هیچ وقت هم نخواسته ام با انتقال مشکلات بیرون ازخانه آنها را نگران نمایم ولی نتیجه طوری شده بود من که عادت به بیرون رفتن غیر ضروری از خانه و دوست بازی ندارم برای رفتن به خرید چیزی یا موقع برگشتن از شرکت یا بازار به هر علتی تأخیر میکردم باید توضیح میدادم . این دمل وقتی سرباز کرد که من درتماس تلفنی شبانه ام با یکی از همکارانم در درب منزل به او گفتم : جانم ،(البته به این نوع خطاب عادت دارم و خودش هم میداند) که همسرم با شنیدن آن داد و هوار براه انداخت و خطاب به بچه ها فریاد می کشید که دیدید من درست می گفتم و او با زنان هرزه رابطه دارد و بی توجه به این که من گوشی را در اختیارش گذاشتم و گفتم بیا خودت زنگ بزن و از فلانی بپرس که تو بودی ؟ چرا اینوقت شب زنگ زدی ؟ تا ببینی راست میگویم یا نه ، ولی بجای اینکار آنقدر به من و خانواده ام فحاشی کرد که خسته شد وبه یک تماس تلفنی هم اشاره کرد که بله انوقت به من گفت تو با هرزه هاارتباط داری . فردای آن به محل کارم آمد وبا وقاحت کشوهای میزم و فایل های کامپیوتر را بازرسی کرد و به تلفن ارباب رجوع جواب میداد تا شاید بهانه و مدرکی برای توجیه حرفها وفحاشیهایش پیدا کند و من هیچ نگفتم فقط از همکارم خواستم اتاق را ترک کند و به او هم گفتم که اگر تمام شد برویم خانه . او در این مدت پسرم را وادار به خبرچینی از من کرده و میکند و بعضی مواقع حتی حین مکالمه با موبایل کنارم می آمد به صدای طرف مقابل گوش میکرد که زن است یا مخاطبم همان است که می گویم . من اهل فسق وفجور نیستم و دوستان و فامیل های هر دو ما این را بارها اظهار کرده اند وحتی وقتی که من با برادربزرگش در مورد وضعیت پیش آمده صحبت کردم خانواده اش میگفت که ما از تو مطمئن هستیم و زندگی شما را چشم زده اند و آن برادر دیگرش را ( که قبلا\" او را نصیحت کرده بود ) برای حل مشکل فرستادند و او که همراه یکی دیگر از اقوامشان به خانه ما آمده بود از حرفها و طرز فکرهمسرم جدا\" ناراحت شده بودند و من همچنین به ایشان گفتم که اگر روزی احساس نیاز کنم دنبال گناه نمیرم و همسر جدیدی اختیار میکنم که خلاف شرع هم نیست ومطمئن باشید دنبال خلاف وگناه نمیروم وبشماهم اطلاع می دهم . او دراین مدت که بطور متناوب و چند روز یکبار بگو مگو داشته ایم بارها گفته کاری میکنم تا دق کنی . در این مدت چند ماهه او اصرار دارد که تو ارتباط نامشروع با دیگران داری یا مثلا\" با هم اتاقیت در شرکت با هم اینکاره هستید یا با فلان دوستت که آن روز به جایی رفتی برای کار خلاف بوده و چون میداند من در زندگی ام اهل قسم نیستم بارها از من خواسته که اگر اینطور نیست به قرآن قسم بخور یا وقتی خانواده را به مشهد بردم تا حال و هوایشان عوض شود آنجا اصرار شدید داشت باید برویم حرم و تو قسم بخوری ومن فقط حرفم این بوده که تو این ادعا ها کردی و به من و خیلی ها تهمت و بهتان زده ای اگرمطمئن هستی خودت قسم بخور . از او خواسته ام پیش یک روا نشناس خانواده برود ولی میگوید من از خودم مطمئنم تو برو تا سال شوی ، در نهایت هم که به هیچکاری جز اعتراف من به فسق و زنا و گناه راضی نمی شود به خودش و برادرانش گفته ام : مگر من آدم خلافکار و اهل گناه و هوسران نیستم ؟ در اینصورت اصلا\" شایسته زندگی با انسان صالحی مثل تو نیستم پس طلاق بگیر ، آنوقت هم می گوید این زندگی و خانواده که وجود دارد مال من است اگر تو ناراحتی برو خوش آمدی . من در این موقعیت مانده ام چون علاوه بر ما سه فرزند ما ناراحتند نمی دانم که چکارکنم اقدام به دادخواست طلاق کنم ؟گاهی هم بخودم میگویم برای اینکه ادعاهای همسرم دروغ نشود و ( یا شاید انتقام ) بروم دنبال زندگی جدید و بی خیال اینها بشوم و می بینم آنهم دردسرهای خودش را دارد . او به برنامه ها و سخنرانی شما در تلویزیون نگاه میکند حالا از شما می خواهم راهنمایی بفرمایید . با نهایت احترام و التماس دعا - عبدی