یکی از وهابی ها در کنار قبرستان بقیع در حین مباحثه با یکی ار زائران ایران در زمینه زیارت قبور مردگان به بنر بزرگی اشاره می کند که در انجا نصب شده بود و در ان اشاره شده بود که حضرت علی (ع) در موردی با اصحاب خود به قبری برخورد می کنند که بر آن بنایی ساخته بودند و حضرت به یاران خود دستور می دهد که قبر را با خاک یکسان کنند. این مطلب آیا درست است؟
یکی از وهابی ها در کنار قبرستان بقیع در حین مباحثه با یکی ار زائران ایران در زمینه زیارت قبور مردگان به بنر بزرگی اشاره می کند که در انجا نصب شده بود و در ان اشاره شده بود که حضرت علی (ع) در موردی با اصحاب خود به قبری برخورد می کنند که بر آن بنایی ساخته بودند و حضرت به یاران خود دستور می دهد که قبر را با خاک یکسان کنند. این مطلب آیا درست است؟ در ابتدا باید گفت که این روایت فقط در کتب اهل سنت آمده است و به همین جهت برای شیعه حجت نمی باشد ؛ اما برای اینکه به خود اهل سنت نیز پاسخ گفته باشیم در مورد این روایت ومطالبی که به آن مربوط می شود پاسخی خواهیم نوشت : اصل روایت : حدّثنا یحیی بن یحیی وأبو بکر بن أبی شیبة وزهیر بن حرب ، قال یحیی: أخبرنا وقال الآخران: حدّثنا وکیع ، عن سفیان ، عن حبیب ابن أبی ثابت ، عن أبی وائل ، عن أبی الهیّاج الأسدی ، قال: قال لی علی(علیه السلام) : ألا أبعثک علی ما بعثنی علیه رسول الله(صلی الله علیه وآله) لا تدَع تمثالا إلاّ طمسته ، ولا قبراً مشرفاً إلاّ سوّیته(صحیح مسلم ج2/ص666 رقم 969 باب الامر بتسویة القبر؛سنن أبی داود ج3/ص215 رقم 3218 باب فی تسویة القبر؛سنن النسائی الکبری ج1/ص653 رقم 2158باب تسویة القبور إذا رفعت) ابو هیاج اسدی می گوید : امیر مومنان به من فرمودند : آیا تو را به همان کاری که رسول خدا من را به آن مامور فرمودند ، نفرستم ؟ هیچ تصویری را باقی مگذار مگر آن که آن را پوشانده باشی ، و هیچ قبری را باقی مگذار مگر آن که آن را هموار کرده باشی . اشکال سندی : درست است که این روایت در بیشتر صحاح سته و مسند احمد آمده است ، اما در این روایت کسانی هستند که متخصصین بحث رجال ، از اهل سنت ، ایشان را تضعیف کرده اند : وکیع بن جراح رواسی او غلط های بسیار داشت و در پانصد حدیث اشتباه کرده بود : عبد الله بن احمد از پدرش نقل می کند که گفت : ابن مهدی أکثر تصحیفا من وکیع ووکیع أکثر خطأ منه وقال فی موضع آخر أخطأ وکیع فی خمسمائة حدیث (تهذیب التهذیب ج11/ص110 و تهذیب الکمال ج30/ص471 و تاریخ بغداد ج13/ص507 و العلل ومعرفة الرجال ج1/ص394 و سیر أعلام النبلاء ج9/ص155) ابن مهدی در نوشتن از وکیع بیشتر اشتباه می کرد و وکیع از او بیشتر ( در خود روایت ) اشتباه می کرد ؛ و در جایی دیگر نیز گفته است که وکیع در 500 روایت اشتباه کرده است . از ابن مدینی نیز نقل شده است که گفت : قال ابن المدینی کان وکیع یلحن ولو حدثت بألفاظه لکانت عجبا کان یقول حدثنا الشعبی عن عائشة(میزان الاعتدال فی نقد الرجال ج7/ص127؛تهذیب التهذیب ج11/ص114) از ابن مدینی روایت شده است که گفت : وکیع اشتباه سخن می گفت ؛ و اگر خود الفاظ روایت را می گفت نیکو بود ؛ می گفت شعبی از عائشه برای من روایت کرده است !!!( با اینکه چنین چیزی ممکن نیست ) نقل به معنی می کرد و الفاظ را تغییر می داد : از ابی نصر مروزی نیز نقل شده است که گفت : کان یحدث بآخره من حفظه فیغیر ألفاظ الحدیث کأنه کان یحدث بالمعنی ولم یکن من أهل اللسان(تهذیب التهذیب ج11/ص114) او در اواخر ( دوره نقل روایتش ) از حفظ روایت می کرد ؛ پس الفاظ حدیث را تغییر می داد ؛ انگار که نقل به معنی می کند و از اهل زبان نبود ( کلمات را تغییر می داد ) به سلف جسارت کرده شراب می خورد و به باطل فتوی می داد : و از احمد بن حنبل نقل شده است که در مورد او گفت : وسئل أحمد بن حنبل إذا اختلف وکیع وعبد الرحمن بن مهدی بقول من نأخذ؟ فقال عبد الرحمن یوافق أکثر و خاصة فی سفیان و عبد الرحمن یسلم منه السلف ویجتنب شرب المسکر و کان لا یری أن تزرع أرض الفرات. قال ابن المدینی فی التهذیب وکیع کان فیه تشیع قلیل قال حنبل سمعت ابن معین یقول : رأیت عند مروان ابن معاویة لوحا فیه أسماء شیوخ : فلان رافضی ، وفلان کذا ، ووکیع رافضی. فقلت له وکیع خیر منک قال منی قلت نعم فما قال لی شیئا ولو قال شیئا لوثب علیه أصحاب الحدیث(سیر أعلام النبلاء، ج 9، ص 154. میزان الاعتدال فی نقد الرجال ج7/ص127) از احمد بن حنبل در مورد وکیع و عبد الرحمن بن مهدی سوال شد ؛ که اگر این دو با هم اختلاف داشتند کلام چه کسی را قبول کنیم ؟ پس پاسخ داد : عبد الرحمن بیشتر کلام درست می گوید و مخصوصا در مورد روایات سفیان ؛ و عبد الرحمن در مورد سلف بد نمی گوید و از نوشیدن مسکرات پرهیز می کند و کشاورزی در آب فرات را جایز نمی داند ( اما وکیع خیر ) ؛ ابن مدینی در تهذیب گفته است : او کمی شیعه گری داشت ( به سلف جسارت می کرد ) ابن حنبل می گوید از ابن معین شنیدم که می گفت : در نزد مروان بن معاویه کتابی دیدم که در آن نوشته بود فلانی ( وکیع ) رافضی است ( به سلف جسارت می کند ) ، پس به او گفتم : وکیع از تو بهتر است ؛ گفت : از من بهتر است ؟ گفتم آری اما پاسخم را نداد ، و اگر چیزی می گفت اصحاب حدیث بر وی پریده و او را می زدند . این شخص با چنین وضعیتی چون یکی از مراجع اصلی در بحث روایت به شمار می رود و روایات بسیاری در فضائل صحابه و احکام ( طبق نظر اهل سنت ) دارد ، به همین جهت اشکالات او را به حساب نمی آورند و او را جزو مشایخ می دانند . سفیان ثوری: او تدلیس می نمود : ذهبی در مورد او می گوید : کان یدلس عن الضعفاء(میزان الاعتدال ج3ص 245 سفیان بن سعید) او از راویان ضعیف تدلیس می نمود ( نام ایشان را از سند حذف می کرد و سند را به صورتی بیان می نمود که مورد قبول باشد ) از ابن مبارک نقل شده است که گفت : حدث سفیان بحدیث ، فجئتُهُ وهو یدلسه ، فلما رآنی إستحیی ، وقال: نرویه عنک(تهذیب التهذیب ج4/ص101 شماره 199 سفیان بن سعید بن مسروق الثوری .) به سفیان روایتی را گفتم ؛ پس به نزد او آمدم در حالی که در سند این روایت تدلیس کرده ( و آن را برای مردم از خودش و بدون ذکر من نقل می کرد تا چنین بیان کند که خود از راوی بزرگی روایت شنیده است ) ؛ وقتی که من را دید خجالت کشید و گفت : ( از این به بعد ) از تو روایت خواهم کرد . و از یحیی بن معین نقل شده است که گفت : جَهد الثوری أن یدلسَ علیَّ رجلا ضعیفاً فما أمکنه(تهذیب التهذیب ج11/ص192 رقم 359 یحیی بن سعید بن فروخ القطان) ثوری می خواست که روایتی را برای من از شخص ضعیفی روایت کرده و در آن تدلیس کند اما نتوانست ( و من فهمیدم ) و نیز از یحیی نقل شده است که گفت : لم یکن أحد أعلم بحدیث أبی إسحاق من الثوری وکان یدلس(الجرح والتعدیل ج4/ص225 رقم 972 سفیان بن سعید بن مسروق الثوری ) کسی به اندازه ثوری در مورد حدیث ابی اسحاق آگاهی نداشت اما او تدلیس می کرد . حبیب بن أبی ثابت: مدلس بود : ابن حبان در مورد او گفته است : کان مدلساً(تهذیب التهذیب 2: 156 رقم 323حبیب بن أبی ثابت ، تقریب التهذیب ص150 رقم 1084 حبیب بن أبی ثابت) او مدلس بود . روایاتی دارد که نباید از آن ها پیروی کرد : عقیلی در مورد او می گوید : وله عن عطاء أحادیث لا یتابع علیها(تهذیب التهذیب ج2 ص156رقم 323حبیب بن أبی ثابت) او از عطاء روایاتی دارد که نمی توان آن ها را پذیرفت . حکم تدلیس در نظر علمای اهل سنت : چون در این سند دو نفر از راویان مدلس بودند ، بد نیست حکم تدلیس را از نظر اهل سنت بدانیم: از امام شافعی روایت شده است که شعبة بن حجاج می گفت : تدلیس برادر دروغ است ؛ و غندر نیز گفته است : تدلیس در روایت از زنا بدتر است ؛ و اگر از آسمان به زمین بیفتم ، برای من راحت تر است از اینکه تدلیس کنم ؛ معافی می گوید : از شعبة شنیدم که می گفت : اگر زنا کنم برای من از تدلیس کردن دوست داشتنی تر است ...) الکفایة فی علم الروایة خطیب بغدادی : ص‌395، دار الکتاب العربی بیروت.) حال اهل سنت ، چنین روایتی را در صحاح خویش آورده و به اسم اینکه این روایت در صحاح آمده است ، مردم را مجبور به تخریب سنگ قبرها می نمایند و شیعه را به اصطلاح تخطئه می کنند أبو وائل تنها راوی این روایت: او شفیق بن سلمة است که از دشمنان امیر مومنان بوده و جزو نواصب به شمار می رود . اهل سنت در حالی این روایت را از او به نقل از امیر مومنان می پذیرند که رسول خدا فرموده اند : یا علی لایحبک إلاّ مؤمن ، ولا یبغضک إلاّ منافق(مجمع الزوائد 9: 133 .باب منه جامع فیمن یحبه ومن یبغضه) ای علی هیچ کس تو را دوست نمی دارد مگر اینکه مومن است و هیچ کس جز منافقین تو را دشمن نمی دارد . او عثمانی بود : ابن ابی الحدید در مورد او می گوید : کان عثمانیاً یقع فی علی (علیه السلام) (شرح نهج البلاغة ج 4ص 99 فصل فی ذکر المنحرفین عن علی) او عثمانی بود ( کسانی که امیر مومنان را مسئول کشتن عثمان دانسته به حضرت جسارت می کردند ) و به علی جسارت می نمود . می گفت علی سبب بروز فاجعه شده است !!! عن المدائنی عن شعبة، عن حصین قلت لأبی وائل: أعلی أفضل أم عثمان؟ قال: علی إلی أن أحدث، فأمّا الآن فعثمان.)أنساب الأشراف ج 6 ص 102) از شعبه روایت شده است که حصین گفته است : به ابو وائل گفتم علی برتر است یا عثمان؟ گفت علی برتر بود تا زمانی که سبب بروز فجایع شد ؛ اما الان عثمان برتر است . خلفای اسلام یا دین ندارند یا عقل : عن الأعمش، قال لی أبو وائل: یا سلیمان، ما فی أمرائنا هؤلاء واحدة من اثنتین، ما فیهم تقوی أهل لاسلام، ولا عقول أهل الجاهلیة.(سیر أعلام النبلاء: 164/4، تاریخ الإسلام: 86/6، تهذیب الکمال: 553/12.) اعمش می گوید : ابو وائل به من گفت : ای سلیمان ؛ در بین حاکمان ما یکی از دو چیز موجود نیست : یا تقوای مسلمانان و یا عقل مردمان جاهلی !!! از حجاج دفاع می کرد !!! قال ابن الزبرقان کنت عند أبی وائل فجعلت أسب الحجاج وأذکر مساویه ، فقال : لا تسبه وما یدریک لعله قال : اللهم اغفر لی فغفر له!!!(حلیة الأولیاء ج 4 ص 102) ابن برقان می گوید : در نزد ابو وائل بودیم ؛ پس به حجاج ( بن یوسف ثقفی یکی از معروفترین دشمنان اهل بیت و نواصب ) فحش دادم و بدی های او را باز گو نمودم ؛ پس ابو وائل به من گفت : مبادا به او جسارت کنی ، شاید گفته باشد خدایا من را ببخش و خدا نیز او را بخشیده باشد !!! شراب می نوشید و لباس معصفر بر تن می کرد : کان یشرب الجرّ - أی نبیذ الجر ویلبس المعصفر لا یری بذلک بأساً.(المعارف ص 255.) او شراب جر می نوشید و لباس معصفر بر تن می کرد و این کار را جایز می دانست !! این در حالی است که مسلم در صحیح خویش از علی بن ابی طالب روایت می کند که فرمود : نهانی رسول اللّه (ص) عن التختم بالذهب... وعن لباس المعصفر. (صحیح مسلم: 144/6، ح 5331، کتاب الّلباس (والزینة)، باب النَّهْیِ عَنْ لُبْسِ الرَّجُلِ الثَّوْبَ الْمُعَصْفَرَ.) رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم من را از انگشتر طلا به دست کردن و از ... پوشیدن لباس معصفر نهی کردند . اما این روایت جدا از اشکال سندی اشکال دلالی نیز دارد که به آن می پردازیم : اشکال دلالی روایت : الف) این روایت شاذ است : این مضمون را تنها ابو الهیاج ( حیان بن حصین ) نقل کرده است و سیوطی در شرح نسائی می گوید : لیس لأبی الهیّاج فی الکتب إلاّ هذا الحدیث الواحد . ابو الهیاج در کتاب های روایی غیر از این یک روایت ندارد !!!(شرح سنن السنائی‌ج.. ص 286. حاشیة السندی علی النسائی: 88/4.) ب) این دستور امیر مومنان چه زمانی صادر شده است ؟ از ظاهر سخنان ابی الهیاج چنین به نظر می آید که ماجرای تسویه قبور برای زمان خلافت امیر مومنان بوده است ؛ که اگر چنین باشد ، دو حالت برای این روایت متصور است : الف ) این قبور ، مربوط به کفاری بوده است که در زمان خلافت امیر مومنان و گسترش کشور اسلامی ، مسلمانان به آنجا رسیده بودند ؛ که در این صورت ربطی به قبور مسلمانان ندارد . ب) این قبور مربوط به مسلمانان است : که این فرض طعنه بر خلفای گذشته به حساب می آید . زیرا باید چنین گفت که خلفای قبل ، دستور به چنین کاری نداده و مسلمانان تا زمان امیر مومنان بر روی قبور خویش ساختمان می ساختند ؛ که این طعنه به خلفای سابق به حساب آمده و اهل سنت آن را نمی پذیرند . ج ) این روایت می گوید قبر را به صورت کوهان شتر در نیاورید ، یعنی درست مخالف روش اهل سنت : همانطور که در کتاب قاموس اللغة آمده است عرب به بلندی و نیز به کوهان شتر می گویند شرف ؛(القاموس 3: 162 . مادة شرف) بنا بر این (شرف) ، هم شامل هر گونه بلندی می شود و هم شامل چیز هایی که شبیه کوهان شتر باشد ؛ اما کلمه ( سویته ) که در روایت آمده است قرینه بر معنای دوم است ؛ زیرا اگر مقصود تخریب کردن باشد ، باید در روایت می فرمودند (قبرا مشرفا الا خربته) اما فرموده اند (سویته) یعنی هموار کردم ؛ به عنوان مثال اگر کسی بگوید من راه را هموار کردم ، به معنی خراب کردن راه و از بین بردن آن نیست ؛ بلکه به معنی بر طرف کردن پستی ها و بلندی های راه است . و به عبارت دیگر در این روایت سه احتمال موجود است : 1 مقصود خراب کردن ساختمان های روی قبور باشد . 2 مقصود خراب کردن سنگ قبر ها و یکسان ساختن آن با زمین باشد 3 مقصود صاف کردن سطح قبر و از بین بردن حالت کوهانی روی آن باشد . احتمال اول بر خلاف سیره صحابه و عموم مسلمانان است ؛ زیرا ایشان نه تنها ساختمان های روی قبور را خراب نکردند ، بلکه بر روی قبور بسیاری از جمله قبر رسول خدا و ... ساختمان ساختند . احتمال دوم نیز قطعا باطل است ؛ زیرا اجماع شیعه و سنی بر آن است که مستحب است قبر به اندازه یک وجب از زمین بالاتر باشد . بنا بر این تنها احتمال سوم باقی می ماند که بر ضد نظر مشهوراهل سنت است . و عده ای از علمای اهل سنت نیز به چنین مضمونی تصریح کرده اند : نووی نظر شیعه را تایید می کند : وی می گوید : إن السنّة أن القبر لا یرفع عن الأرض رفعاً کثیراً ، ولا یُسّنم بل یرفع نحو شبر ویسطح .(المجموع للنووی ج 1 ص 229و 5ص295؛شرح النووی علی صحیح مسلم ج7/ص36؛تحفة الأحوذی ج4/ص130 باب ما جاء فی تسویة القبر) مستحب آن است که قبر از زمین بیش از یک وجب بالا نیاید و به صورت کوهان شتر نباشد ، بلکه سطح آن صاف باشد و یک وجب از زمین بالا بیاید . و نیز می گوید : ظاهر المذهب أن التسطیح أفضل. آنچه از مذهب به دست می آید آن است که صاف بودن سطح قبر بهتر است ( از کوهانی بودن ) قسطلانی نظر شیعه را تایید می کند : وی درابتدا می گوید : السنّة فی القبر تسطیحه وانه لایجوز ترک هذه السنّة لمجرّد أنها صارت شعاراً للروافض ، وانه لا منافاة بین التسطیح وحدیث أبی هیّاج ... لأنّه لم یُرد تسویته بالأرض وانّما أراد تسطیحه جمعاً بین الأخبار(إرشاد الساری ج2ص 468 ) مستحب در مورد قبور آن است که سطحش صاف باشد ؛ و جایز نیست این مستحب را به این علت که علامت روافض ( شیعیان ) شده است ترک کنیم !!! و منافاتی بین صاف بودن سطح قبر و روایت ابی هیاج نیست ... زیرا مقصود حضرت صاف کردن قبر با زمین نیست ، بلکه مقصود صاف کردن روی آن است ؛ و این با جمع بین اخبار به دست می آید .
عنوان سوال:

یکی از وهابی ها در کنار قبرستان بقیع در حین مباحثه با یکی ار زائران ایران در زمینه زیارت قبور مردگان به بنر بزرگی اشاره می کند که در انجا نصب شده بود و در ان اشاره شده بود که حضرت علی (ع) در موردی با اصحاب خود به قبری برخورد می کنند که بر آن بنایی ساخته بودند و حضرت به یاران خود دستور می دهد که قبر را با خاک یکسان کنند. این مطلب آیا درست است؟


پاسخ:

یکی از وهابی ها در کنار قبرستان بقیع در حین مباحثه با یکی ار زائران ایران در زمینه زیارت قبور مردگان به بنر بزرگی اشاره می کند که در انجا نصب شده بود و در ان اشاره شده بود که حضرت علی (ع) در موردی با اصحاب خود به قبری برخورد می کنند که بر آن بنایی ساخته بودند و حضرت به یاران خود دستور می دهد که قبر را با خاک یکسان کنند. این مطلب آیا درست است؟

در ابتدا باید گفت که این روایت فقط در کتب اهل سنت آمده است و به همین جهت برای شیعه حجت نمی باشد ؛ اما برای اینکه به خود اهل سنت نیز پاسخ گفته باشیم در مورد این روایت ومطالبی که به آن مربوط می شود پاسخی خواهیم نوشت :
اصل روایت :
حدّثنا یحیی بن یحیی وأبو بکر بن أبی شیبة وزهیر بن حرب ، قال یحیی: أخبرنا وقال الآخران: حدّثنا وکیع ، عن سفیان ، عن حبیب ابن أبی ثابت ، عن أبی وائل ، عن أبی الهیّاج الأسدی ، قال: قال لی علی(علیه السلام) : ألا أبعثک علی ما بعثنی علیه رسول الله(صلی الله علیه وآله) لا تدَع تمثالا إلاّ طمسته ، ولا قبراً مشرفاً إلاّ سوّیته(صحیح مسلم ج2/ص666 رقم 969 باب الامر بتسویة القبر؛سنن أبی داود ج3/ص215 رقم 3218 باب فی تسویة القبر؛سنن النسائی الکبری ج1/ص653 رقم 2158باب تسویة القبور إذا رفعت)
ابو هیاج اسدی می گوید : امیر مومنان به من فرمودند : آیا تو را به همان کاری که رسول خدا من را به آن مامور فرمودند ، نفرستم ؟ هیچ تصویری را باقی مگذار مگر آن که آن را پوشانده باشی ، و هیچ قبری را باقی مگذار مگر آن که آن را هموار کرده باشی .
اشکال سندی :
درست است که این روایت در بیشتر صحاح سته و مسند احمد آمده است ، اما در این روایت کسانی هستند که متخصصین بحث رجال ، از اهل سنت ، ایشان را تضعیف کرده اند :
وکیع بن جراح رواسی
او غلط های بسیار داشت و در پانصد حدیث اشتباه کرده بود :
عبد الله بن احمد از پدرش نقل می کند که گفت :
ابن مهدی أکثر تصحیفا من وکیع ووکیع أکثر خطأ منه وقال فی موضع آخر أخطأ وکیع فی خمسمائة حدیث
(تهذیب التهذیب ج11/ص110 و تهذیب الکمال ج30/ص471 و تاریخ بغداد ج13/ص507 و العلل ومعرفة الرجال ج1/ص394 و سیر أعلام النبلاء ج9/ص155)
ابن مهدی در نوشتن از وکیع بیشتر اشتباه می کرد و وکیع از او بیشتر ( در خود روایت ) اشتباه می کرد ؛ و در جایی دیگر نیز گفته است که وکیع در 500 روایت اشتباه کرده است .
از ابن مدینی نیز نقل شده است که گفت :
قال ابن المدینی کان وکیع یلحن ولو حدثت بألفاظه لکانت عجبا کان یقول حدثنا الشعبی عن عائشة(میزان الاعتدال فی نقد الرجال ج7/ص127؛تهذیب التهذیب ج11/ص114)
از ابن مدینی روایت شده است که گفت : وکیع اشتباه سخن می گفت ؛ و اگر خود الفاظ روایت را می گفت نیکو بود ؛ می گفت شعبی از عائشه برای من روایت کرده است !!!( با اینکه چنین چیزی ممکن نیست )
نقل به معنی می کرد و الفاظ را تغییر می داد :
از ابی نصر مروزی نیز نقل شده است که گفت :
کان یحدث بآخره من حفظه فیغیر ألفاظ الحدیث کأنه کان یحدث بالمعنی ولم یکن من أهل اللسان(تهذیب التهذیب ج11/ص114)
او در اواخر ( دوره نقل روایتش ) از حفظ روایت می کرد ؛ پس الفاظ حدیث را تغییر می داد ؛ انگار که نقل به معنی می کند و از اهل زبان نبود ( کلمات را تغییر می داد )
به سلف جسارت کرده شراب می خورد و به باطل فتوی می داد :
و از احمد بن حنبل نقل شده است که در مورد او گفت :
وسئل أحمد بن حنبل إذا اختلف وکیع وعبد الرحمن بن مهدی بقول من نأخذ؟ فقال عبد الرحمن یوافق أکثر و خاصة فی سفیان و عبد الرحمن یسلم منه السلف ویجتنب شرب المسکر و کان لا یری أن تزرع أرض الفرات.
قال ابن المدینی فی التهذیب وکیع کان فیه تشیع قلیل قال حنبل سمعت ابن معین یقول : رأیت عند مروان ابن معاویة لوحا فیه أسماء شیوخ : فلان رافضی ، وفلان کذا ، ووکیع رافضی.
فقلت له وکیع خیر منک قال منی قلت نعم فما قال لی شیئا ولو قال شیئا لوثب علیه أصحاب الحدیث(سیر أعلام النبلاء، ج 9، ص 154. میزان الاعتدال فی نقد الرجال ج7/ص127)
از احمد بن حنبل در مورد وکیع و عبد الرحمن بن مهدی سوال شد ؛ که اگر این دو با هم اختلاف داشتند کلام چه کسی را قبول کنیم ؟ پس پاسخ داد : عبد الرحمن بیشتر کلام درست می گوید و مخصوصا در مورد روایات سفیان ؛ و عبد الرحمن در مورد سلف بد نمی گوید و از نوشیدن مسکرات پرهیز می کند و کشاورزی در آب فرات را جایز نمی داند ( اما وکیع خیر ) ؛ ابن مدینی در تهذیب گفته است : او کمی شیعه گری داشت ( به سلف جسارت می کرد ) ابن حنبل می گوید از ابن معین شنیدم که می گفت : در نزد مروان بن معاویه کتابی دیدم که در آن نوشته بود فلانی ( وکیع ) رافضی است ( به سلف جسارت می کند ) ، پس به او گفتم : وکیع از تو بهتر است ؛ گفت : از من بهتر است ؟ گفتم آری اما پاسخم را نداد ، و اگر چیزی می گفت اصحاب حدیث بر وی پریده و او را می زدند .
این شخص با چنین وضعیتی چون یکی از مراجع اصلی در بحث روایت به شمار می رود و روایات بسیاری در فضائل صحابه و احکام ( طبق نظر اهل سنت ) دارد ، به همین جهت اشکالات او را به حساب نمی آورند و او را جزو مشایخ می دانند .
سفیان ثوری:
او تدلیس می نمود :
ذهبی در مورد او می گوید :
کان یدلس عن الضعفاء(میزان الاعتدال ج3ص 245 سفیان بن سعید)
او از راویان ضعیف تدلیس می نمود ( نام ایشان را از سند حذف می کرد و سند را به صورتی بیان می نمود که مورد قبول باشد )
از ابن مبارک نقل شده است که گفت :
حدث سفیان بحدیث ، فجئتُهُ وهو یدلسه ، فلما رآنی إستحیی ، وقال: نرویه عنک(تهذیب التهذیب ج4/ص101 شماره 199 سفیان بن سعید بن مسروق الثوری .)
به سفیان روایتی را گفتم ؛ پس به نزد او آمدم در حالی که در سند این روایت تدلیس کرده ( و آن را برای مردم از خودش و بدون ذکر من نقل می کرد تا چنین بیان کند که خود از راوی بزرگی روایت شنیده است ) ؛ وقتی که من را دید خجالت کشید و گفت : ( از این به بعد ) از تو روایت خواهم کرد .
و از یحیی بن معین نقل شده است که گفت :
جَهد الثوری أن یدلسَ علیَّ رجلا ضعیفاً فما أمکنه(تهذیب التهذیب ج11/ص192 رقم 359 یحیی بن سعید بن فروخ القطان)
ثوری می خواست که روایتی را برای من از شخص ضعیفی روایت کرده و در آن تدلیس کند اما نتوانست ( و من فهمیدم )
و نیز از یحیی نقل شده است که گفت :
لم یکن أحد أعلم بحدیث أبی إسحاق من الثوری وکان یدلس(الجرح والتعدیل ج4/ص225 رقم 972 سفیان بن سعید بن مسروق الثوری )
کسی به اندازه ثوری در مورد حدیث ابی اسحاق آگاهی نداشت اما او تدلیس می کرد .
حبیب بن أبی ثابت:
مدلس بود :
ابن حبان در مورد او گفته است :
کان مدلساً(تهذیب التهذیب 2: 156 رقم 323حبیب بن أبی ثابت ، تقریب التهذیب ص150 رقم 1084 حبیب بن أبی ثابت)
او مدلس بود .
روایاتی دارد که نباید از آن ها پیروی کرد :
عقیلی در مورد او می گوید :
وله عن عطاء أحادیث لا یتابع علیها(تهذیب التهذیب ج2 ص156رقم 323حبیب بن أبی ثابت)
او از عطاء روایاتی دارد که نمی توان آن ها را پذیرفت .
حکم تدلیس در نظر علمای اهل سنت :
چون در این سند دو نفر از راویان مدلس بودند ، بد نیست حکم تدلیس را از نظر اهل سنت بدانیم: از امام شافعی روایت شده است که شعبة بن حجاج می گفت : تدلیس برادر دروغ است ؛ و غندر نیز گفته است : تدلیس در روایت از زنا بدتر است ؛ و اگر از آسمان به زمین بیفتم ، برای من راحت تر است از اینکه تدلیس کنم ؛ معافی می گوید : از شعبة شنیدم که می گفت : اگر زنا کنم برای من از تدلیس کردن دوست داشتنی تر است ...) الکفایة فی علم الروایة خطیب بغدادی : ص‌395، دار الکتاب العربی بیروت.)
حال اهل سنت ، چنین روایتی را در صحاح خویش آورده و به اسم اینکه این روایت در صحاح آمده است ، مردم را مجبور به تخریب سنگ قبرها می نمایند و شیعه را به اصطلاح تخطئه می کنند
أبو وائل تنها راوی این روایت:
او شفیق بن سلمة است که از دشمنان امیر مومنان بوده و جزو نواصب به شمار می رود . اهل سنت در حالی این روایت را از او به نقل از امیر مومنان می پذیرند که رسول خدا فرموده اند :
یا علی لایحبک إلاّ مؤمن ، ولا یبغضک إلاّ منافق(مجمع الزوائد 9: 133 .باب منه جامع فیمن یحبه ومن یبغضه)
ای علی هیچ کس تو را دوست نمی دارد مگر اینکه مومن است و هیچ کس جز منافقین تو را دشمن نمی دارد .
او عثمانی بود :
ابن ابی الحدید در مورد او می گوید :
کان عثمانیاً یقع فی علی (علیه السلام) (شرح نهج البلاغة ج 4ص 99 فصل فی ذکر المنحرفین عن علی)
او عثمانی بود ( کسانی که امیر مومنان را مسئول کشتن عثمان دانسته به حضرت جسارت می کردند ) و به علی جسارت می نمود .
می گفت علی سبب بروز فاجعه شده است !!!
عن المدائنی عن شعبة، عن حصین قلت لأبی وائل: أعلی أفضل أم عثمان؟ قال: علی إلی أن أحدث، فأمّا الآن فعثمان.)أنساب الأشراف ج 6 ص 102)
از شعبه روایت شده است که حصین گفته است : به ابو وائل گفتم علی برتر است یا عثمان؟ گفت علی برتر بود تا زمانی که سبب بروز فجایع شد ؛ اما الان عثمان برتر است .
خلفای اسلام یا دین ندارند یا عقل :
عن الأعمش، قال لی أبو وائل: یا سلیمان، ما فی أمرائنا هؤلاء واحدة من اثنتین، ما فیهم تقوی أهل لاسلام، ولا عقول أهل الجاهلیة.(سیر أعلام النبلاء: 164/4، تاریخ الإسلام: 86/6، تهذیب الکمال: 553/12.)
اعمش می گوید : ابو وائل به من گفت : ای سلیمان ؛ در بین حاکمان ما یکی از دو چیز موجود نیست : یا تقوای مسلمانان و یا عقل مردمان جاهلی !!!
از حجاج دفاع می کرد !!!
قال ابن الزبرقان کنت عند أبی وائل فجعلت أسب الحجاج وأذکر مساویه ، فقال : لا تسبه وما یدریک لعله قال : اللهم اغفر لی فغفر له!!!(حلیة الأولیاء ج 4 ص 102)
ابن برقان می گوید : در نزد ابو وائل بودیم ؛ پس به حجاج ( بن یوسف ثقفی یکی از معروفترین دشمنان اهل بیت و نواصب ) فحش دادم و بدی های او را باز گو نمودم ؛ پس ابو وائل به من گفت : مبادا به او جسارت کنی ، شاید گفته باشد خدایا من را ببخش و خدا نیز او را بخشیده باشد !!!
شراب می نوشید و لباس معصفر بر تن می کرد :
کان یشرب الجرّ - أی نبیذ الجر ویلبس المعصفر لا یری بذلک بأساً.(المعارف ص 255.)
او شراب جر می نوشید و لباس معصفر بر تن می کرد و این کار را جایز می دانست !!
این در حالی است که مسلم در صحیح خویش از علی بن ابی طالب روایت می کند که فرمود :
نهانی رسول اللّه (ص) عن التختم بالذهب... وعن لباس المعصفر.
(صحیح مسلم: 144/6، ح 5331، کتاب الّلباس (والزینة)، باب النَّهْیِ عَنْ لُبْسِ الرَّجُلِ الثَّوْبَ الْمُعَصْفَرَ.)
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم من را از انگشتر طلا به دست کردن و از ... پوشیدن لباس معصفر نهی کردند .
اما این روایت جدا از اشکال سندی اشکال دلالی نیز دارد که به آن می پردازیم :
اشکال دلالی روایت :
الف) این روایت شاذ است :
این مضمون را تنها ابو الهیاج ( حیان بن حصین ) نقل کرده است و سیوطی در شرح نسائی می گوید :
لیس لأبی الهیّاج فی الکتب إلاّ هذا الحدیث الواحد .
ابو الهیاج در کتاب های روایی غیر از این یک روایت ندارد !!!(شرح سنن السنائی‌ج.. ص 286. حاشیة السندی علی النسائی: 88/4.)
ب) این دستور امیر مومنان چه زمانی صادر شده است ؟
از ظاهر سخنان ابی الهیاج چنین به نظر می آید که ماجرای تسویه قبور برای زمان خلافت امیر مومنان بوده است ؛ که اگر چنین باشد ، دو حالت برای این روایت متصور است :
الف ) این قبور ، مربوط به کفاری بوده است که در زمان خلافت امیر مومنان و گسترش کشور اسلامی ، مسلمانان به آنجا رسیده بودند ؛ که در این صورت ربطی به قبور مسلمانان ندارد .
ب) این قبور مربوط به مسلمانان است : که این فرض طعنه بر خلفای گذشته به حساب می آید . زیرا باید چنین گفت که خلفای قبل ، دستور به چنین کاری نداده و مسلمانان تا زمان امیر مومنان بر روی قبور خویش ساختمان می ساختند ؛ که این طعنه به خلفای سابق به حساب آمده و اهل سنت آن را نمی پذیرند .
ج ) این روایت می گوید قبر را به صورت کوهان شتر در نیاورید ، یعنی درست مخالف روش اهل سنت :
همانطور که در کتاب قاموس اللغة آمده است عرب به بلندی و نیز به کوهان شتر می گویند شرف ؛(القاموس 3: 162 . مادة شرف)
بنا بر این (شرف) ، هم شامل هر گونه بلندی می شود و هم شامل چیز هایی که شبیه کوهان شتر باشد ؛ اما کلمه ( سویته ) که در روایت آمده است قرینه بر معنای دوم است ؛ زیرا اگر مقصود تخریب کردن باشد ، باید در روایت می فرمودند (قبرا مشرفا الا خربته) اما فرموده اند (سویته) یعنی هموار کردم ؛ به عنوان مثال اگر کسی بگوید من راه را هموار کردم ، به معنی خراب کردن راه و از بین بردن آن نیست ؛ بلکه به معنی بر طرف کردن پستی ها و بلندی های راه است .
و به عبارت دیگر در این روایت سه احتمال موجود است :
1 مقصود خراب کردن ساختمان های روی قبور باشد .
2 مقصود خراب کردن سنگ قبر ها و یکسان ساختن آن با زمین باشد
3 مقصود صاف کردن سطح قبر و از بین بردن حالت کوهانی روی آن باشد .
احتمال اول بر خلاف سیره صحابه و عموم مسلمانان است ؛ زیرا ایشان نه تنها ساختمان های روی قبور را خراب نکردند ، بلکه بر روی قبور بسیاری از جمله قبر رسول خدا و ... ساختمان ساختند .
احتمال دوم نیز قطعا باطل است ؛ زیرا اجماع شیعه و سنی بر آن است که مستحب است قبر به اندازه یک وجب از زمین بالاتر باشد .
بنا بر این تنها احتمال سوم باقی می ماند که بر ضد نظر مشهوراهل سنت است .
و عده ای از علمای اهل سنت نیز به چنین مضمونی تصریح کرده اند :
نووی نظر شیعه را تایید می کند :
وی می گوید :
إن السنّة أن القبر لا یرفع عن الأرض رفعاً کثیراً ، ولا یُسّنم بل یرفع نحو شبر ویسطح .(المجموع للنووی ج 1 ص 229و 5ص295؛شرح النووی علی صحیح مسلم ج7/ص36؛تحفة الأحوذی ج4/ص130 باب ما جاء فی تسویة القبر)
مستحب آن است که قبر از زمین بیش از یک وجب بالا نیاید و به صورت کوهان شتر نباشد ، بلکه سطح آن صاف باشد و یک وجب از زمین بالا بیاید .
و نیز می گوید :
ظاهر المذهب أن التسطیح أفضل.
آنچه از مذهب به دست می آید آن است که صاف بودن سطح قبر بهتر است ( از کوهانی بودن )
قسطلانی نظر شیعه را تایید می کند :
وی درابتدا می گوید :
السنّة فی القبر تسطیحه وانه لایجوز ترک هذه السنّة لمجرّد أنها صارت شعاراً للروافض ، وانه لا منافاة بین التسطیح وحدیث أبی هیّاج ... لأنّه لم یُرد تسویته بالأرض وانّما أراد تسطیحه جمعاً بین الأخبار(إرشاد الساری ج2ص 468 )
مستحب در مورد قبور آن است که سطحش صاف باشد ؛ و جایز نیست این مستحب را به این علت که علامت روافض ( شیعیان ) شده است ترک کنیم !!! و منافاتی بین صاف بودن سطح قبر و روایت ابی هیاج نیست ... زیرا مقصود حضرت صاف کردن قبر با زمین نیست ، بلکه مقصود صاف کردن روی آن است ؛ و این با جمع بین اخبار به دست می آید .





مسئله مرتبط یافت نشد
1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین