با عرض و ادب خدمت شما استاد گرانقدر.(پیام بنده مقداری طولانی از خداوند بزرگ میخواهم که فرصت خواندنش را پیدا کنید . دیشب از حافظ شیراز پرسیدم که این پیام رو برای شما بفرستم یا نه ؟ که گفت: همای اوج سعادت به دام ما افتد اگر ترا گذری برمقام ما افتد . . . به ناامیدی ازین در مرو بزن فالی بود که قرعه دولت به نام ما افتد) دیروز برای اولین بار زمانی که پیامهای رسیده به شما را میخواندم رسیدم به پیامهایی که در ارتباط با فوت برادر محترم شما بود( که خیلی ناراحت شدم تسلیت بنده را با 3 سال تاخیر بپذیرید)ناگهان یاد غمی افتادم که خودم در سینه دارم یاد حرفهایی که 6سال به کسی نتوانستم بگویم نمیدانم چرا(شاید چون شما هم مثل من دل سوخته اید شاید چون شما گفتید ان...مع الصابرین شاید چون شما هم داغ عزیز دیده اید.)ولی بالاخره تصمیم گرفتم با شما حرف بزنم و چند تایی سوال از شما بپرسم وقتی 14سال داشتم ...درست روز آخر عیدوقتی پدرم منو تنها گذاشت و به قول بچه ها رفت پیش خداو من موندم و یه دنیا دلتنگی - یه دنیا دلشکستگی ویه دنیا آدمایی که یادشون رفته من که الان یه دختر تنهاییم یه روزی یک تاج سر داشتم که نمی ذاشت آب توی دلم تکون بخوره خلاصو اون رفت ومن که حالا دختری 20 ساله هستم حتی نتونستم یکی رو پیداکنم که بهش بگم :چقدر دلم برای آقاجونم (پدرم)تنگ شده(البته بجز شما)ولی نمی دونم که چرا آقاجونم باهام قهر کرده و دیگه سراغی از من نمیگیره؟خدا میدونه چقدر دعا میکنم تا خوابشو ببینم(تو خواب همه میره فقط پیش من نمیاد) سوال من از شما اینه : شما که خودتون پدر هستید و یک دختر دارید به من بگیید من چه کار بدی میتونم کرده باشم که مستحق چنین مجازاتی هستم؟ من که همیشه سعی کردم دختر خوبی باشم. سال های اول لااقل در خواب سفارش مو به دیگران میکرد حتی یکبار تو خواب به خواهرم گفت که از من راضی ولی الن دیگه منو فراموش کرده ولی خوب چکار میشه کرد منم مثل شما صبر پیشه کردم ولی خوب منم آدمم دیگه دلم به بابام تنگ میشه. برای شما بهترینها رو آرزو میکنم و همچنین آرزو میکنم که هروقت دلتون برای برادرتون تنگ شد خوابشو ببینید. یک سوال دیگه داشتم :به نظر شما یه سنگ صبور - یه محرم راز چه خصوصیاتی میتونه داشته باشه؟ از کجا میشه پیداش کرد؟(هرچند که من فکر میکنم فقط خدا همدم تنهاییهایم میتونه باشه) نهایت تشکر و سپاسگذاری بنده را به خاطر وقت وحوصله ای که گذاشتید بپذیرید.
سلام/ چند نکته و پاسخ: 1. خدا را به خاطر این قلب مهربان و شخصیت قدرشناس، شکر کن. به هر فسرده لب خشک وچشم تر ندهند     قبول داغ محبت به هر جگر ندهند 2. اساسا مکانیزم خواب به گونه ایست که اکثر خواب هایی را که می بینیم پس از بیداری به یاد نمی آوریم. پس شاید بارها خواب او را دیده ای و به یادت نمانده! 3. از احوالات و احساسات عاطفی خود خصوصا در مورد دلتنگی‌هایتان (در جلسات خانوادگی) اعضای خانواده را باخبر کنید تا تدریجا از شدت این احساس کاسته می شود البته برخی افراد ناخواسته مقاومت درونی نسبت به خروج از حالت سوگ دارند و ترس از آن دارند که با گذر زمان و روال جاری زندگی از غم، غصه و دلتنگی آنان نسبت به عزیز فقیدشان کاسته شود وآن اتفاق(کم شدن غم)را نامردی،بی وفایی و بی غیرتی می دانند! هرچند که خدای مهربان اراده فرموده بشر پس هر فقدانی با گذر زمان و با بهره بردن از فراموشی و غفلت و... به زندگی عادی باز گردد.  نترس و دل به خدا بده و پدرت را به او بسپار که او از همه مهربان تر است. 4. شاید این که پدر به خواب تو نمی آید به خاطر بدی تو نیست بلکه خوبی اوست که در حد مست کننده ای غرق در نعمت های خدای مهربان است و جدایی اش را از تو تا صبح قیامت به کوتاهی نیمروزی میپندارد! 5. مادر،برادر یا خواهر و یک دوست و خلاصه هر که با مهربانی ، تعقل و رازداری سخن تو را بشنود و پس از گفتگوی با او احساس سبکی و شادی کنید. از ابراز لطف شما متشکرم .التماس دعا
عنوان سوال:

با عرض و ادب خدمت شما استاد گرانقدر.(پیام بنده مقداری طولانی از خداوند بزرگ میخواهم که فرصت خواندنش را پیدا کنید . دیشب از حافظ شیراز پرسیدم که این پیام رو برای شما بفرستم یا نه ؟ که گفت: همای اوج سعادت به دام ما افتد اگر ترا گذری برمقام ما افتد . . . به ناامیدی ازین در مرو بزن فالی بود که قرعه دولت به نام ما افتد) دیروز برای اولین بار زمانی که پیامهای رسیده به شما را میخواندم رسیدم به پیامهایی که در ارتباط با فوت برادر محترم شما بود( که خیلی ناراحت شدم تسلیت بنده را با 3 سال تاخیر بپذیرید)ناگهان یاد غمی افتادم که خودم در سینه دارم یاد حرفهایی که 6سال به کسی نتوانستم بگویم نمیدانم چرا(شاید چون شما هم مثل من دل سوخته اید شاید چون شما گفتید ان...مع الصابرین شاید چون شما هم داغ عزیز دیده اید.)ولی بالاخره تصمیم گرفتم با شما حرف بزنم و چند تایی سوال از شما بپرسم وقتی 14سال داشتم ...درست روز آخر عیدوقتی پدرم منو تنها گذاشت و به قول بچه ها رفت پیش خداو من موندم و یه دنیا دلتنگی - یه دنیا دلشکستگی ویه دنیا آدمایی که یادشون رفته من که الان یه دختر تنهاییم یه روزی یک تاج سر داشتم که نمی ذاشت آب توی دلم تکون بخوره خلاصو اون رفت ومن که حالا دختری 20 ساله هستم حتی نتونستم یکی رو پیداکنم که بهش بگم :چقدر دلم برای آقاجونم (پدرم)تنگ شده(البته بجز شما)ولی نمی دونم که چرا آقاجونم باهام قهر کرده و دیگه سراغی از من نمیگیره؟خدا میدونه چقدر دعا میکنم تا خوابشو ببینم(تو خواب همه میره فقط پیش من نمیاد) سوال من از شما اینه : شما که خودتون پدر هستید و یک دختر دارید به من بگیید من چه کار بدی میتونم کرده باشم که مستحق چنین مجازاتی هستم؟ من که همیشه سعی کردم دختر خوبی باشم. سال های اول لااقل در خواب سفارش مو به دیگران میکرد حتی یکبار تو خواب به خواهرم گفت که از من راضی ولی الن دیگه منو فراموش کرده ولی خوب چکار میشه کرد منم مثل شما صبر پیشه کردم ولی خوب منم آدمم دیگه دلم به بابام تنگ میشه. برای شما بهترینها رو آرزو میکنم و همچنین آرزو میکنم که هروقت دلتون برای برادرتون تنگ شد خوابشو ببینید. یک سوال دیگه داشتم :به نظر شما یه سنگ صبور - یه محرم راز چه خصوصیاتی میتونه داشته باشه؟ از کجا میشه پیداش کرد؟(هرچند که من فکر میکنم فقط خدا همدم تنهاییهایم میتونه باشه) نهایت تشکر و سپاسگذاری بنده را به خاطر وقت وحوصله ای که گذاشتید بپذیرید.


پاسخ:

سلام/ چند نکته و پاسخ:
1. خدا را به خاطر این قلب مهربان و شخصیت قدرشناس، شکر کن.
به هر فسرده لب خشک وچشم تر ندهند     قبول داغ محبت به هر جگر ندهند

2. اساسا مکانیزم خواب به گونه ایست که اکثر خواب هایی را که می بینیم پس از بیداری به یاد نمی آوریم. پس شاید بارها خواب او را دیده ای و به یادت نمانده!

3. از احوالات و احساسات عاطفی خود خصوصا در مورد دلتنگی‌هایتان (در جلسات خانوادگی) اعضای خانواده را باخبر کنید تا تدریجا از شدت این احساس کاسته می شود
البته برخی افراد ناخواسته مقاومت درونی نسبت به خروج از حالت سوگ دارند و ترس از آن دارند که با گذر زمان و روال جاری زندگی از غم، غصه و دلتنگی آنان نسبت به عزیز فقیدشان کاسته شود وآن اتفاق(کم شدن غم)را نامردی،بی وفایی و بی غیرتی می دانند!
هرچند که خدای مهربان اراده فرموده بشر پس هر فقدانی با گذر زمان و با بهره بردن از فراموشی و غفلت و... به زندگی عادی باز گردد.
 نترس و دل به خدا بده و پدرت را به او بسپار که او از همه مهربان تر است.

4. شاید این که پدر به خواب تو نمی آید به خاطر بدی تو نیست بلکه خوبی اوست که در حد مست کننده ای غرق در نعمت های خدای مهربان است و جدایی اش را از تو تا صبح قیامت به کوتاهی نیمروزی میپندارد!

5. مادر،برادر یا خواهر و یک دوست و خلاصه هر که با مهربانی ، تعقل و رازداری سخن تو را بشنود و پس از گفتگوی با او احساس سبکی و شادی کنید.
از ابراز لطف شما متشکرم .التماس دعا





سوال مرتبط یافت نشد
مسئله مرتبط یافت نشد
1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین