دختری هستم 23 ساله چهار سال پیش از طریق چت با پسری آشنا شدم بعد از دو سال آشنائی به گمان خودمون عاشق هم شده بودیم به خیال خودمون سرنوشت ما دوتا لیلی و مجنون رو سر راه هم قرار داده تصمیم به ازدواج هم گرفتیم با مخالفت های شدید پدرم روبرو شدم ولی من کور شده بودم وکر فقط یه چیز برام معنی داشت پدرم از سر دلسوزی بعد از چند ماه به خواسته ی من تن داد وتنها دلیلش حال من بود پدرم وقتی دید هر روز حال جسمی من بدتر می شد به ازدواج ما راضی شد دختری از شرق می رفت به سرزمینی از غرب من که تا بحال غربت رو لمس نکرده بودم دوری برام تعریف شده نبود برای من یه چیز مهم بود پدر و مادرم به خواست من راضی شدن چقدر شبا توی خلوت خودشون گریه می کردن ولی دخترشون براشون ارزش داشت از خودشون گذشتن به خاطر من دو سال پیش عقد کردیم و چهار ماهه که من به این شهر ... اومدم از این شهر و آدماش نفرت دارم دلم می خواد فریاد بزنم و به همه ی دخترای دنیا بگم آهای دخترا ارزش شما بالاتر از این حرفاست وقتی آدم خودش برای وجود و شخصیت خودش ارزش قائل نباشه از دیگران نباید توقع زیادی داشت حاج آقا به همه بگید اولین کسی که بهتون ابراز عشق کرد تنها کسی نیست که شمارو دوست داره کاش اون روز بابام تو گوشم می زد کاش بهم توجه نمی کردن... شاید بی مهری و بی توجهی خانوادم توی اون شرایط برام راحت تر حل می شد تا الان که توی خانواده ای پا گذاشتم که برای خودم و شخصیتم ارزشی نذارن به من توهین شد به من بی احترامی شد دست آخر هم بهم گفتن خودت خواستی الان توی این شرایط طلاق برای من یه معنی داره طلاق یعنی بر می گردم به زندگی خودم و خانواده ی خودم من به همه پشت کردم از همه دل کندم برای چی؟ کاش می فهمیدم اگه ارزش داشت این دوستی حداقل طرف مقابل هم به سهم خودش قدمی بر می داشت اگه منو دوست داشت یه بار توی این دو سال به خواست من به شهرم می اومد تا منو ببینه ولی حالا برای فهمیدن خیلی دیره حتی یه بار از خودش شنیدم که اگه قرار بود اون به شهر من بیاد به ازدواج راضی نمی شده! کاش زودتر چشمامو باز می کردم خیلی ها بهم گفتن همین حرفا که اینجا نوشتم ولی نخواستم بشنوم نخواستم ببینم بارها شده آرزو کردم کاش شب که می خوابم یا بیدار نشم یا چهار سال پیش بیدارشم کاش می شد برگشت
سلام/ نمیخواهم سرزنشتان کنم.اما یکی از دلایل مهمی که در رد این نوع انتخاب همسر(از طریق مجازی و اینترنتی) آورده میشود پیش بینی همین موقعیت کنونی شماست. کسی را که خود و خانواده اش را نمیشناختید به حریم احساس و عاطفه تان راه داده اید به او علاقمند شده اید بدون اینکه شناختی واقعی از او و فرهنگی که در آن تربیت شده داشته باشید، بر این انتخاب پافشاری کرده اید و به دلایل و استدلال های هیچکس حتی والدینتان توجه نکرده اید.  به هر حال اتفاقی است که افتاده . بهتر است ابتدا خودتان و در صورت عدم تاثیر با حضور والدینتان با همسرتان خیلی جدی صحبت کنید. خواسته ها و انتظارات معقولتان را برای ادامه زندگی با او در میان بگذارید. اگر نتیجه نداد از طریق قانونی حقوق خود را دنبال کنید.
عنوان سوال:

دختری هستم 23 ساله چهار سال پیش از طریق چت با پسری آشنا شدم بعد از دو سال آشنائی به گمان خودمون عاشق هم شده بودیم به خیال خودمون سرنوشت ما دوتا لیلی و مجنون رو سر راه هم قرار داده تصمیم به ازدواج هم گرفتیم با مخالفت های شدید پدرم روبرو شدم ولی من کور شده بودم وکر فقط یه چیز برام معنی داشت پدرم از سر دلسوزی بعد از چند ماه به خواسته ی من تن داد وتنها دلیلش حال من بود پدرم وقتی دید هر روز حال جسمی من بدتر می شد به ازدواج ما راضی شد دختری از شرق می رفت به سرزمینی از غرب من که تا بحال غربت رو لمس نکرده بودم دوری برام تعریف شده نبود برای من یه چیز مهم بود پدر و مادرم به خواست من راضی شدن چقدر شبا توی خلوت خودشون گریه می کردن ولی دخترشون براشون ارزش داشت از خودشون گذشتن به خاطر من دو سال پیش عقد کردیم و چهار ماهه که من به این شهر ... اومدم از این شهر و آدماش نفرت دارم دلم می خواد فریاد بزنم و به همه ی دخترای دنیا بگم آهای دخترا ارزش شما بالاتر از این حرفاست وقتی آدم خودش برای وجود و شخصیت خودش ارزش قائل نباشه از دیگران نباید توقع زیادی داشت حاج آقا به همه بگید اولین کسی که بهتون ابراز عشق کرد تنها کسی نیست که شمارو دوست داره کاش اون روز بابام تو گوشم می زد کاش بهم توجه نمی کردن... شاید بی مهری و بی توجهی خانوادم توی اون شرایط برام راحت تر حل می شد تا الان که توی خانواده ای پا گذاشتم که برای خودم و شخصیتم ارزشی نذارن به من توهین شد به من بی احترامی شد دست آخر هم بهم گفتن خودت خواستی الان توی این شرایط طلاق برای من یه معنی داره طلاق یعنی بر می گردم به زندگی خودم و خانواده ی خودم من به همه پشت کردم از همه دل کندم برای چی؟ کاش می فهمیدم اگه ارزش داشت این دوستی حداقل طرف مقابل هم به سهم خودش قدمی بر می داشت اگه منو دوست داشت یه بار توی این دو سال به خواست من به شهرم می اومد تا منو ببینه ولی حالا برای فهمیدن خیلی دیره حتی یه بار از خودش شنیدم که اگه قرار بود اون به شهر من بیاد به ازدواج راضی نمی شده! کاش زودتر چشمامو باز می کردم خیلی ها بهم گفتن همین حرفا که اینجا نوشتم ولی نخواستم بشنوم نخواستم ببینم بارها شده آرزو کردم کاش شب که می خوابم یا بیدار نشم یا چهار سال پیش بیدارشم کاش می شد برگشت


پاسخ:

سلام/ نمیخواهم سرزنشتان کنم.اما یکی از دلایل مهمی که در رد این نوع انتخاب همسر(از طریق مجازی و اینترنتی) آورده میشود پیش بینی همین موقعیت کنونی شماست.
کسی را که خود و خانواده اش را نمیشناختید به حریم احساس و عاطفه تان راه داده اید به او علاقمند شده اید بدون اینکه شناختی واقعی از او و فرهنگی که در آن تربیت شده داشته باشید، بر این انتخاب پافشاری کرده اید و به دلایل و استدلال های هیچکس حتی والدینتان توجه نکرده اید.
 به هر حال اتفاقی است که افتاده . بهتر است ابتدا خودتان و در صورت عدم تاثیر با حضور والدینتان با همسرتان خیلی جدی صحبت کنید.
خواسته ها و انتظارات معقولتان را برای ادامه زندگی با او در میان بگذارید.
اگر نتیجه نداد از طریق قانونی حقوق خود را دنبال کنید.





سوال مرتبط یافت نشد
مسئله مرتبط یافت نشد
1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین